سکوت در برابر تجاوز نابخشودنی
الهه امانی
«تجاوز جنسی»، «تعرض جنسی» و «آزار جنسی» سه مفهومی هستند که در ادبیات جنبش زنان به مثابهی اشکال خشونت جنسی محسوب میشوند و معانی حقوقی متفاوتی دارند. فصل مشترک تمام اشکال خشونت جنسی آن است که تماس جنسی بدون رضایت کامل و آگاه طرفین صورت میگیرد. تعاریف قانونی و پاسخگویی در برابر آن در کشورهای مختلف، متفاوت است. در برخی از کشورهای جهان، تعرض جنسی به کلیهی رفتارهای جنسی گفته میشود که رضایت طرفین در بین نبوده است، در حالی که تجاوز صرفن به نوع شدید تعرض جنسی و زمانی که بدن فرد مورد تعرض و تجاوز قرار میگیرد، اطلاق میشود. در دنیای امروز که به دلایل مختلف جامعه شناختی (که بحث جداگانه دارد)، انواع خشونتهای جنسی افزایش یافته است، چه بسا قربانیان این خشونتها میتواند هر فردی از جنسیت، سن، رنگ پوست، نوع پوشش و گروه اجتماعی باشد.
بدون شک برخی از گروههای اجتماعی بیشتر از دیگران آسیبپذیر هستند. میزان آسیبپذیری بستهگی به مناسبات قدرتی دارد که فرد در جامعه با سایر گروههای اجتماعی دارد. در جامعهی پدر-مردسالار، افرادی که به دلایل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و چه بسا سیاسی در حاشیه قرار داشته و در موقع قدرت نیستند، بیشتر در معرض خطر خشونت جنسی قرار دارند. خشونت جنسی که در برگیرندهی تجاوز جنسی، تعرض جنسی و اذیت و آزار جنسی است، به اشکال گوناگون صورت میگیرد. خشونت جنسی بدون سلاح سرد یا گرم، در سکوت و در فریاد اعتراض، آشکار و پنهان، علیرغم میل و ارادهی فرد مورد خشونت انجام میشود.
خشونت جنسی الزامن نه در تاریکی شب یا در فضای ناامن، نه توسط افراد ناشناس، بلکه میتواند توسط افرادی که به علت آشنایی، اعتماد فرد مورد خشونت را کسب کردهاند و در فضای خانه و مناسبات زوجین صورت گیرد.
به طور عموم، خشونت جنسی توسط مردان و پسران علیه زنان و دختران صورت میگیرد. البته پژوهشهای گوناگون به موارد خشونت جنسی بین مردان زندانی قدرتمند در فضای زندانهای عمومی به ویژه در آمریکا و روابط همجنسگرایان نیز اشاره دارند.
فعالان حقوق انسانی زنان و فمنیستها بر آنند که خشونت جنسی (تجاوز، تعرض و آزار) عمدتن با سکوت در جوامع مختلف همراه است و نقض آشکار و صریح حقوق و کرامت انسانی زنان است. خشونت جنسی زمینههای مشخصی دارد که هواداران برابری جنسی- جنسیتی بر آن تاکید دارند. از جمله آن که «سکوت باید شکسته شود» و این که «خشونت جنسی به ندرت صورت نمیگیرد» و واقعیتی است از زندهگی تلخ دختران و زنان. در خلال ۶۰ سال گذشته، ادبیات غنی نه تنها در کشورهای پیشرفتهی غربی، بلکه در بسیاری از کشورهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین نیز در زمینه موارد متعدد تجربهی خشونت جنسی به نگارش درآمده و صدای مقابله با خشونت جنسی و تبعات آن هر روز رساتر شده است. این ادبیات، بر مکانیسمهای مناسبات قدرت پرتو افکنده تا رفتارهای گروههای اجتماعی از جمله تجاوز در زندانهای عادی به ویژه زندان مردان (در آمریکا) و همچنین تجاوز و تعرض گروهی به زنان در مناطق جنگی توضیح داده شود. خشونت و تجاوز جنسی به مثابهی خرد کردن اعتماد به نفس و کرامت انسانی و چه در مورد زنان زندانی، یا در مناطق جنگی برای ایجاد رعب و وحشت نمودهایی از چنین جنگ روانی است. این در حالی است که خشونت جنسی نیز خود را به اشکال گوناگون در فضای واقعی و فضای مجازی بازتولید میکند.
در آمریکا، آمارهای نسبتن دقیقی در زمینهی موارد خشونتهای جنسی وجود دارد و سازمانها و نهادهای غیردولتی برای از بین بردن موانع عدم گزارش خشونتهای جنسی گامهای موثری برداشتهاند. طی برآورد تحقیق جامعی که در آن با ۱۶ هزار زن مصاحبه صورت گرفته است، ۱۸٫۳ درصد از زنان و دختران در مرحلهای از زندهگی خود خشونت جنسی را تجربه کردهاند. از این تعداد ۴۲٫۲ درصد، زیر سن ۱۸ سال تجربهی خشونت جنسی را تجربه کردهاند.
علیرغم آمارهای فوق، هنوز حتا در آمریکا بسیاری از موارد خشونت جنسی گزارش داده نمیشود. واقعیت آن است که در بستر تاریخ مدرن، زنان به مثابهی نیروی فرودست جامعه در زمرهی «دارایی» و «ثروت» بخش قدرتمند جامعه -که مردان بوده و هستند-، به شمار میآیند. ارزش این «ثروت» با «پاکی» و «عفت» زن در ارتباط نزدیک بوده است و چنانچه زن یا دختری مورد خشونت جنسی قرار گیرد، ارزشهای سنتی، بار آن را بر دوش فرد مورد خشونت قرار گرفته، میگذارند و به نحوی «ارزش» این دارایی و «ثروت» کم میشود. با چنین پیشینهای است که میتوان درک کرد که در طول تاریخ تجاوز به زنان و دختران با جبران خسارت به مرد خانواده اعم از پدر، همسر، پسر زن و دختر مورد خشونت واقع شده، پرداخت میگردد.
سکوت قانون حتا در کشورهای پیشرفتهی جهان در برابر «تجاوز» و «تحمیل» و یا «رابطهی بدون رضایت» حتا در مناسبات زناشویی از چنین تکیهگاه نظری برخوردار است که در آمریکا هم تا سالهای ۱۹۹۰ مطرح بود. کمیسیون زنان سازمان ملل، در اوایل دههی ۲۰۰۰، برای نخسین بار چنین مناسباتی را در زمرهی خشونت جنسی علیه زنان قلمداد کرد. این امر که حتا امروزه در بسیاری از قوانین کشورهای جهان انعکاسی ندارد و خشونت در مناسبات زناشویی اساسن مطرح نیست، به دلیل ارزشها و ساختارهای سیستم پدر-مردسالاری سنتی است که مرد «مالک» است و «حق دارد» از آن چه به وی تعلق دارد، هر گونه خواست استفاده کند. نکتهی شایان توجه آن است که در سیستمهای ستمگرایانه و مناسبات قدرت بردهگان سیاه پوست زن و مالکان آن نیز، چنین مناسباتی وجود داشته و اساسن «تجاوز» یا هر گونه خشونت جنسی، جرم محسوب نشده و حتا دارای بار منفی نیز نبوده است. زیرا مرد مالک، در واقع «حق» خود میدانست تا با بردهگان خود هر آن گونه که میخواهد رفتار کند.
دقیقن با چنین تفکراتی است که در طول تاریخ، اساسن خشونت جنسی در مورد زنان روسپی که در واقع در «مالکیت» مردی محسوب نمیشدند، مطرح نبوده؛ چرا که اعمال خشونت جنسی به «دارایی» و «ثروت» مردی آسیب نمیرسانده است.
به اعتبار پیشینیهی تاریخی و فرهنگی فوق است که زمانی که هواداران حقوق انسانی زنان و فمینیستها تجاوز و خشونت جنسی را جرمی علیه مردان اعلام میکنند، در واقع ادعایی انقلابی است. زیرا مناسبات پدر-مردسالاری را به چالش کشیده و زن را به مثابهی یک انسان که نه در مالکیت مرد بلکه صاحب کرامت انسانی و حقوق انسانی است، قلمداد میکند. رویکردهای فمینیستی و هواداران حقوق انسانی زنان از خشونت جنسی با چهار ویژهگی نام میبرند:
1- محرومیت زنان از کنترل و حق بر بدن خود. کنترل مردان بر جنسیت زن، بدن زن و تولید مثل یکی از شالودههای نظام پدر-مردسالاری، نظام نابرابر و ستمگرانه است.
2- مفهوم تجاوز همپای مفاهیمی چون «حقوق انسانی زنان» بسط و گسترش یافته است و تنها دربرگیرندهی آسیبهای فیزیکی دیگر نیست. بلکه دربرگیرندهی آسیبهای روانی و احساسی که میتواند دراز مدت بوده و بهرهمندی زن و دختر را از زندهگی سالم جسمی و روحی و روانی به مخاطره اندازد.
3 خشونت جنسی و اشکال گوناگون آن الگوهای کنترل آزادی زنان را بازتولید میکند و بهرهمندی زنان را از آزادی و کرامت انسانی به مخاطره میاندازد.
4- تجاوز جنسی و به طور کلی خشونت جنسی در زیر چتر ایدئولوژیهای ستم گروهی میتواند مورد بررسی قرار گیرد. این ایدئولوژیها و سیستمهای چندگانهی تسلط از جمله نژادپرستی و کلینیالیسم با خشونت جنسی و ساختارهای سیستم پدر-مردسالارانه تولید و بازتولید میگردند. از این رو به چالش کشیدن مناسبات قدرت ستمگرانه و نابرابر نقطهی مشترک ساختارهای پدر-مردسالارنه یا نژادپرستی کلینیالیسم است.
به طور اجمالی خشونت جنسی باید جدی گرفته شود، آسیبهای آن به رسمیت شناخته شود و افرادی که عامل خشونتهای جنسی هستند باید از نظر قانونی پاسخگو باشند. بار مسوولیت خشونت جنسی بر دوش فردی است که خشونت را اعمال کرده است و افراد، نهادها و سیستمهای حکومتی که راه اجرای عدالت را برای فرد مورد خشونت واقع شده مسدود کردهاند در حقیقت با تایید غیر مستقیم فرد متجاوز، زندهگی سالم زنان و دختران دیگر را به مخاطره میاندازند.
انگارههای بی اعتبار ذهنی چون «کرم از خود درخت است»، «تقصیر خود زن است» آب تطهیر بر فرد متجاوز و معترض ریخته و دست وی را باز میگذارد تا رفتارهای شنیع خود را ادامه دهد. حتا افراد و یا رسانههایی که موضع «میانه» گرفته و برای مثال ابراز میدارند که «حتمن تقصیر خودش بوده که وی (مرد) را تحریک کرده است که او این خشونت را انجام دهد»، «برای پیشبرد منافع خود این کار را کرده است»، برای «اخاذی این توطئه را چیده است»، «استفادهی ابزاری از مرد کرده است»، و دیگر اظهاراتی از این گونه فرض را بر این میگذارد که فرد مورد خشونت واقع شده و فردی که خشونت را اعمال کرده است از مسوولیت برابری برخوردارند. در حالی که تعرض و تجاوز و اذیت و آزار جنسی «انتخاب» فرد متجاوز و معترض است. چنانچه فردی در چنین موقعیتی قرار گیرد، حق انتخاب دارد که به جای «تجاوز»، «تعرض» و اعمال خشونت انتخابهای دیگری کند؛ از جمله این که محیط را ترک کند. در حالی که فردی که خشونت را اعمال میکند به خود «این حق را میدهد» که خشونت را اعمال کند؛ زیرا میداند از زیر بار پاسخگویی آن به یمن مناسبات قدرت پدر-مردسالارانه شانه خالی میکند.
فرهنگ خشونت جنسی چیست؟
فرهنگ خشونت جنسی، در برگیرندهی تجاوز جنسی، تعرض جنسی و اذیت و آزار جنسی، فرهنگی است که از طریق زبان و کلام زن ستیزانه اعمال میگردد، بدن زن را کالایی کرده و خشونت جنسی را به امری «عادی» و «نُرم» در جامعه مبدل میکند.
نمادهای فرهنگ خشونت جنسی به قرار زیر هستند:
– سرزنش قربانی با قراردادن مسوولیت خشونت بر دوش فرد مورد خشونت واقع شده و بار دیگر، فرد را در چرخهی خشونت قرار دادن؛ اظهاراتی چون «خودش خواسته»، «کرم از خود درخت است».
– توجیه خشونت جنسی با اظهاراتی از قبیل «مردها دیگر مرد هستند»، «زنها باید مواظب خودشان باشند».
– جوکها و مزاحهایی که جنسی و زن ستیز است.
– سکوت و تحمل در برابر خشونتهای جنسی.
– توجیه خشونت با برداشتن بار مسوولیت از دوش فردی که اعمال خشونت کرده و قرار دادن آن بر روی رفتار، وضعیت روحی، لباس زن، انگیزهها و گذشتهی رفتاری زن و غیره.
– تعریف مردانهگی و کاربرد آن با واژههایی چون مسلط، قدرتمند و از نظر جنسی متهاجم.
– تعریف زنانهگی و کاربرد آن در زبان با واژههایی چون مطیع، ساکت، پذیرا، و از نظر جنسی منفعل.
– بار مسوولیت تجاوز و تعرض را به دوش قربانی انداختن و با انگارههای ذهنی چون «زن بی بند و بار» مورد تجاوز قرار میگیرد.
– محدود کردن آزادی زنان و دختران برای رفت و آمد، حضور در فضای عمومی، کنترل رفتار، لباس پوشیدن، و حتا ربودن شادابی جوانی و بار مسوولیت امنیت زنان و دختران را تنها بر دوش آنها نهادن و مردان را از هر قید و کنترلی بر رفتار خود آزاد کردن.
– عدم به رسمیت شناختن خشونت جنسی به مثابهی یکی از موانع جدی زندهگی سالم جسمی، روحی و روانی زنان و دختران و نقض حقوق و کرامت انسانی آنان.
ایران
در سالهای اخیر به طور فزایندهای شاهد خشونتهای جنسی به اشکالی که در ایران کمتر وجود داشته است، بودهایم. واقعهی تجاوز تکان دهنده به کودک خردسال ۵ سالهی افغانستانی در خرداد ماه سال جاری در اصفهان که پس از ربوده شدن، مورد تجاوز قرار گرفت، در واقع پرده از آسیبهای کلان کودک آزاری و خشونت جنسی برداشت. جای شرم است که افرادی که در موضع قدرت قرار دارند، به جای آسیب شناسی و ایجاد فضای امن برای کودکان (برای مثال در تحقیقی در شهر ارومیه ۵۰ درصد کودکان مورد اذیت و آزار قرار گرفتهاند)، اظهاراتی نظیر نمایندهی خمین داشته باشند: «کسی که ماجرا را افشا کرد، میخواهد فرهنگ فحشا را رواج دهد».
همچنین ناظم دبیرستانی در تهران با بیش از ۱۵۰ دانشآموز که با ارسال فیلمهای پورنو و خوراندن مشروبات الکلی دست به برقراری روابط جنسی و همچنین وادار کردن دانشآموزان به برقراری چنین روابط ناسالمی بین خودشان زده است. اذیت و آزار جنسی دانشآموزان دبیرستان معین توسط ناظم مدرسه، نمونهی دیگری از خشونتهای جنسی گروهی است. در این پرونده، کوتاهی، تعلل و بی تفاوتی مدیر و موسس مدرسه امری است که نباید بر آن چشمپوشی کرد.
فاطمه سعیدی، عضو کمیسیون آموزش مجلس شورای اسلامی در گفتوگو با شرق میگوید: «مسالهی اصلی این است که گزینش آموزش و پرورش شامل تستهای دقیق و بسیار مهم روانی نمیشود. به جای پرسیدن سوالات شخصی و سرک کشیدن به زندهگی مردم توسط حراست، بروید ببینید چه گونه یک بیمار روانی در مدرسه ۱۶ دانش آموز را مورد آزار جنسی قرار میدهد؟ چند بار خبر آزار و تعرض و کتک خوردن بچه هایمان را بشنویم تا تصمیم بگیریم یک فکر اساسی کنیم؟» واقعیت آن است که ناهنجاریهای جنسی- جنسیتی آن چنان در جامعه ایران گسترده شده که دیگر نه تنها فضای مدرسه، بلکه فضای عمومی نمیتواند فضای امنی برای نوجوانان و کودکان باشد.
پروندهی تجاوز به زنان ایرانشهر نیز، جدیدترین نمونهی چنین خشونت جنسی گروهی در ایران است. مولوی طیب ملازهی، امام جماعت مسجد نور اهل سنت ایرانشهر در خطبههای نماز عید فطر به تجاوز به ۴۱ دختر در این شهرستان اشاره کرد. وی از مسوولان برای پیگیری جدی درخواست کرد. مولوی طیب ملازهی اظهار داشت که پدر یکی از این دختران آسیب دیده از وی تقاضا کرده بود تا با طرح این مساله اطلاع رسانی گردیده و از وقوع موارد دیگر پیشگیری شود.
جای تاسف است که دادستان عمومی و انقلاب زاهدان به جای آن که عدالت را در مورد افرادی که مرتکب خشونت جنسی شده اند -و به نظر میرسد از صاحبان قدرت در شهر هستند- اجرا کند، اظهار میدارد: «با توجه به وجود یک سری مسایل از جمله تحریم و مشکلات اقتصادی، کشور نیاز به آرامش و ثبات دارد و مردم باید هوشیار و آگاه باشند و تحت تاثیر فریب فردی که خود را مسوول یکی از شبکههای مجازی معرفی کرده است و در خارج از کشور ساکن و جزو معاندان نظام است، برای تجمع و تحصن قرار نگیرند».
دادستان کل کشور هم با تکذیب این واقعهی دهشتناک اعلام کرد که منبع خبر تجاوز به گروهی از زنان سیستان و بلوچستان مورد تعقیب قرار میگیرد.
اخبار و اطلاعاتی که در زمینهی این تجاوز گروهی در مطبوعات ایران انعکاس یافته است، بر این امر تاکید دارد که با توجه به فرهنگ خشونت جنسی که در ایران گفتمان غالبی است، بسیاری از خانوادههای دخترانی که مورد خشونت قرار گرفتهاند، آنها را لکهی ننگی بر دامان خانواده قلمداد میکنند و حتا برخی چه بسا اقدام به «حذف فیزیکی» دختر خود دست میزنند. در چنین فضایی است که دختران و زنان در ایران از طرح شکایت در زمینهی خشونت جنسی واهمه دارند. مکانسیمهای «شرم» و «آبرو» در کلیهی جوامع بشری عمل میکند اما پژوهشهای اجتماعی نشان میدهد که نابرابرهای جنسیتی در جامعه، گفتمان غالب قرار دادن زنان به مثابهی شهروندان درجهی دو و فرهنگ زن ستیز، عدم برابری حقوق زنان و مردان از منظر قانون، مناسبات قدرت و سیستم پدر-مردسالاری، تاثیری کلان در نحوه و میزان گزارشات خشونتهای جنسی دارد.
قرار دادن بار مسوولیت خشونتهای جنسی نه توجیه برخی از رهبران مذهبی که «عدم امکانات تفریحی، گذران اوقات فراغت، جبر جغرافیایی و دوری از مرکز، بدی آب و هوا» را مطرح میکنند و نه پردهپوشی جرایم خشونتهای جنسی آن گونه که دادستان کل جمهوری اسلامی اظهار داشته است که «شرعن موظفیم برخی اخبار را علنی نکنیم، تشویش اذهان عمومی جرم است و بنابراین اخبار را با هدف آب به آسیاب دشمن ریختن نشر ندهیم»، عدالت را برای قربانیان خشونتهای جنسی تحقق نمیبخشد. انسجام و پایداری یک جامعه در گرو آن است که صاحبان قدرت از حقوق شهروندان، به ویژه گروههایی که آسیبپذیری بیشتری دارند، دفاع کنند و اعتماد شهروندان را با برداشتن گامهای مثبت و سیاستهای فراگیر برای آرامش، امنیت و کرامت انسانی زنان و دختران بردارند.
برگرفته از نشریه زنان : گاهنامه شماره 92 دسامبر 2018
و
https://www.peace-mark.org/87-6