خاطرات خونين درختان بلوطِ جنگل بولونى   گزارشی از فرشین کاظمی نیا

مراسم یادبود پارتیزان‌های جان‌باخته فرانسه در آزاد سازی پاریس

در جنگ جهانی دوم

اوت 1944

 

در ١٦ اوت ١٩٤٤ ، يعنى تنها سه روز مانده به آغاز نبرد آزادسازى پاريس كه تا آخر اوت ادامه داشت ؛ ٣٤  پارتيزان فرانسوى از پنج سازمان مسلح مقاومت مختلف ، يعنى  “مبارزان مسيحى جوان” ، “نيروهاى داخلى فرانسه”، “سازمان شهروندان و نظامى ها”، “پارتيزان ها و تيراندازهاى فرانسه” و يك سازمان نظامى به نام “Turma” در اعماق جنگل بولونى در غرب پاريس تيرباران شدند. هنوز  آثار گلوله هائى كه در اين روز، سكوت  اين گوشه از جنگل را شكسته است ، بر نيم دايره اى از چندين درخت تناور بلوط وجود دارد كه يادآور مقاومتى بزرگ است . بيشتر اين اعدام شده ها اعضاى  يكى از اين سازمان ها يعنى ” پارتيزان ها و تيراندازهاى فرانسه” بودند كه در بازداشتگاه هاى نازى دربرابر شكنجه هاى بسيار مقاومت كرده بودند و مغضوب به شمار مى رفتند.

“پارتیزان‌ها و تیراندازهای فرانسه”  [(Francs-tireurs et partisans français (FTPF]، سازمان مقاومت مسلحانه اى بود که در سال‌های جنگ جهانى دوم به رهبرى “حزب كمونيست فرانسه” تشکیل شد. این سازمان مقاومت ، خود متشكل از  سه گروه بود: اعضای “حزب کمونیست”، “کمونیست‌های جوان” و “کارگران خارجی”  . “اف.ت.پ ” يك سازمان رزمی و چريكى تمام عيار بود که همه ى شهروندان می‌توانستند عضو آن بشوند ولی تحت فرماندهی کمونیست‌ها قرار داشت. در فوريه ى ۱۹۴۲ روزنامه “اومانیته” ویژه نامه‌ای منتشر کرد که در آن به وجود سازمان”پارتیزان ها و تیراندازان هاى فرانسه” اشاره شده و از مردم  خواسته بود که به چريك ها کمک کنند. در ویژه نامه ى دیگری که در مارس ۱۹۴۲ منتشر شد مردم و شهروندان ترغيب شده بودند كه به “اف.ت.پ” بپيوندند. فرماندهی کل کمیته ى ملی “اف.ت.پ” در اختیار “شارل تى يون” بود.  در واقع در پايان سال ١٩٤١ با رشد سریع اين سازمان، کمونیست‌های فرانسه- كه تا پيش از حمله ى آلمان به اتحاد جماهير شوروى و به دليل عدم موضع صريح در موقعيت سياسى دشوارى قرار داشتند – به عنوان یک گروه مؤثر ضد فاشیست بيش از پيش شناخته شدند و محبوبيت فراوان يافتند. يك عضو مهم حزب، به نام “آرتور دالیده” مسؤلیت امنيتى “اف.ت.پ “را بر عهده گرفت . او در شبانگاه ۲۸ فوریه ۱۹۴۲ در حالى كه همراه با زنى از همكارانش در یک کافه نشسته بود شناسایی و دستگیر شد. پس از دستگیری به زندان “سانته” در محله ى چهاردهم پاريس منتقل اش كردند و بلافاصله زير شكنجه قرار گرفت. اگرچه او نام بسیاری از چريك ها و مسؤلین “جنبش مقاومت فرانسه” را می‌دانست؛  اما زير شكنجه هاى بسيار شديد نازى ها زبان نگشود و قهرمانانه كشته شد .در نوامبر۱۹۴۳ “ژوزف اپستاين” مسؤل پرسنلی “اف.ت.پ ” دستگیر و بشدت شکنجه شد. او نيز مقاومت کرد و هیچ اطلاعاتی را در اختیار گشتاپو نگذاشت. به قول لوئى آراگون ، “مرگ چشمان پارتيزان ها را خيره نكرد…” در دسامبر همين سال عده ى بيشترى دستگير شدند و بدنبال این دستگيرى ها به شبکه ى پاریس ضربه ى شدیدی وارد آمد. اما سازمان توانست مقاومت كند و با جانفشانى هاى بسيار باقى بماند. در سال ۱۹۴۴ “اف.ت.پ ” نیرویی نزدیک به صد هزار نفر در اختیار داشت. در مارس ۱۹۴۴ ژنرال دوگل نیروهای نظامى داخل فرانسه را تحت فرمان “ژنرال ماری پی یر کونیگ” قرار داد ولی “اف.ت.پ” استقلال چريكى اش را همچنان حفظ کرد. هم زمان با نبرد معروف نرماندی نیروهای “اف.ت.پ” در مرکز و جنوب غربى فرانسه علیه آلمانى‌ها دست به عملیات ايذائى زدند. از ژوئن تا اوت ۱۹۴۴ يك عضو ديگر حزب به نام “كوزوله”، عملیات نظامی “اف.ت.پ” را در پاریس هماهنگ مى کرد. کوزوله و يك سرهنگ ارتش که فرماندهی “جنبش مقاومت فرانسه” را به عهده داشت ، عمليات مسلحانه ى منتج به آزادسازى پاريس را طراحى كردند. در ٢٨ اوت١٩٤٤ ژنرال دوگل ،كوزوله را به عنوان مسؤل “اف.ت.پ”منصوب نمود. سرانجام زمستان ۱۹۴۴ کوزوله افراد سازمان را در ارتش رسمى فرانسه ادغام كرد. اعدام اين مبارزان، سوژه ى بسيارى از آثار ادبى و سينمائى شده است . در سال ١٩٦٦ ، “رنه كلمان” فيلم جذابى با عنوان  “آيا پاريس مى سوزد؟”  [? Paris brûle-t-il ] ساخت كه به جريانات آزادسازى پاريس و اين رخداد نيز پرداخته است.

هر ساله يادبودى از جانب شهردارى پاريس و با حضور اعضاى قديمى گروه هاى مقاومت كه اينك زنان و مردان سالخورده اند ولى افتخارات گذشته را همچنين حفظ كرده اند، برگزار مى شود. امسال(٢٠١٩)، به دليل بارانى بودن هوا در دو روز گذشته ، اين مراسم، ديروز ، ١٨ اوت، برگزار شد. اين قسمت از جنگل بولونى، در نزديكى يك آبگير طبيعى، آخرين تابلوى  پيش روى ديدگان جانباختگانى است كه زندگى شان را در دشوارى وظيفه زيستند و عليرغم شكنجه هاى بسيار، همرزمانشان را محفوظ نگاه داشتند. ديروز  در چشم هاى زنان و مردان سالخورده اى كه در سكوت، خاطره ى رفقاى جانباخته شان را گرامى مى داشتند؛ نگريستم. برخى نمى توانستند حتى راه بروند و با صندلى چرخدار يا وسايل كمكى آمده بودند . اما همه تا حد ممكن مرتب و با لباس هاى رسمى حاضر شده بودند . زنان و مردان ، مدال هاى افتخار را با دقت و وسواس بر كُت هايشان نصب كرده بودند و با دستكش هاى سفيد حمايل هاى پرچم ها را در دست داشتند . تمامى مراسمِ احترام و تقديم گل در سكوت برگزار شد .بعد از آن موزيك نواختند و مبارزان قديمى از مقابل يادمان جانباختگان بولونى با احترام گذشتند .  به خود جرأت دادم و با برخى از آن ها كمى حرف زدم .وقتى خواستم چند سطرى در دفتر يادبود بنويسم ، به متن هاى گاه بلندى كه با دست هاى لرزان و به زحمت نوشته شده بودند نگاه كردم. با دو سه نفرشان عكس يادگارى هم گرفتم و بيشتر  با هم خوش و بش كرديم . يكى شان  كه يك عرب الجزايرى تبار بود، با چفيه ى عربى اش آمده بود و پرچم فرانسه در دست داشت . وجه مشترك همه شان اين بود كه از پس عمر رفته ، احساس افتخار مى كردند؛ با اين اطمينان كه زندگى شان پوچ و بيهوده نبوده است . اين هديه ى “مقاومت” است كه به زندگى شور مى بخشد .انسان”مقاوم”، هويتى خدشه ناپذير دارد و اثر تاريخى و ماندگار خود را بر صفحه ى روزگار مى گذارد. به ياد مى آورم قطعه اى از شعر حماسى”پل الوار” را كه به ترجمه ى شاملو، كورسوى اميد را در ما ،خوابگردان آينده اى مستور، زنده نگاه مى دارد:

آنان را كه به قتلم آوردند از ياد مى ‏برى

آنان را كه پرواى مهر من‏شان نبود.

من در اكنون ِ تواَم هم از آن گونه كه نور آن‏جاست

همچون انسانى زنده كه جز بر  پهنه ‏ى خاك احساس گرما نمى‏ كند.

از من تنها اميد و شجاعت من باقى است

نام مرا بر زبان مى ‏آورى و بهتر تنفس مى‏ كنى.

به تو ايمان داشتم.

ما گشاده‏ دست و بلند همتيم

پيش  مى ‏رويم و، بختيارى، آتش در گذشته مى ‏زند.

و توان ما

در همه چشم‏ ها

جوانى از سر مى ‏گيرد.

فرشين كاظمى نيا 

١٩ اوت ٢٠١٩

پاريس