” انقلاب نیمه کاره “

به بهانه سالگرد قیام بهمن 1357

سیروان هدایت وزیری

وقتی که حوادث و واقعه ای همچون قیام بهمن را در ذهن خود ترسیم می کنیم ، از خود می پرسیم که واقعه سال ۵۷ صرفا یک قیام بود و یا یک انقلاب !!!

ابعاد و عظمت تحولاتی که در سال ۵۷ رخ داد ، بی شک از یک قیام فراتر بود و این تحول به یک تغییر ماهوی جامعه فراروید . با پایان دادن به یک سلطنت و ساقط کردن یک سلسه دیگر از رژیم های سلطنتی در ایران به توسط مردم ، می‌توان آن را انقلاب نامید ، ولی انقلاب نیمه کاره !  از این نقطه نظر ، انقلاب  ، با توجه به دست بدست شدن قدرت سیاسی ناهنجار  ، از گام بعدی و نهایت تکمیل آن باز ماند و نیمه کاره ماند . بر این حسب ،  قدرت سیاسی از سلطنت سلسله پهلوی بازستانده شد و اما قدرت به سلطنت مابانه مذهب تعویض گردید  و این مکانیزم دست بدست شدن قدرت سیاسی ، شک و شبهه را بوجود می اورد که تحولات سال ۵۷ نه انقلاب ، بلکه صرفا یک  قیام بشمار می  آید .

آنچه که به نظرات ساقط شوندگان و خلع سلاح شوندگان در تحولات سال ۵۷ نیز بر می گردد ، تحول در سال ۵۷ “ وقوع یک کودتایی سیاسی بیش نبوده است “.

در هر صورت  ، هر چه زمان از وقوع سال ۵۷ می گذرد , خیلی از “ اما “ و “ اگر “ ها مطرح می شوند . و هرچه زمان به سالگرد قیام ۵۷ اضافه می شود  ، شک و تردید ها برای تکرار همچون تحولی افزایش می یابد . ولی براستی چرا  قیام  به انقلاب تام و تمام تبدیل نشد ؟ و چه عواملی سد راه این تحول شد ؟ . آنچه که پیداست ، نیروهای سیاسی و روشنفکران جامعه در آن زمان نقش اساسی را در روند و پروسه تحولات سال ۵۷ را ایفا کرده اند .  بطوریکه غیر سیاسی بودن کلیت جامعه در آن زمان ، نقش روشنفکران و اقلیتی از فعالین سیاسی را هر چه بیشتر برجسته تر کرده بود و آنان در تعیین جهت و انتخاب مهر های سیاسی از راست تا چپ ، نقش اساسی را داشته اند .

آنچه که پیداست و نظر بر این نیز هست ، اماج و امال قیام ۵۷ تکمیل یک انقلاب بورژوایی -دمکراتیک بود که این امال و آرزو ،  از سوی خیلی از نخله های سیاسی در گذشته دنبال  شده بود  و برایش مبارزه کرده اند . انقلاب مشروطه ، جنبش های مترقی ملییت ها در ایران ، همانند  جمهوری آذربایجان ،جمهوری  کردستان ، جمهوری گیلان ، مبارزات قشقایها و خیلی دیگر از مبارزات مترقی‌ .

ولی جامعه در تحت حاکمیت جمهوری اسلامی برخلاف این اماج و آرزوها جهت داده شد . روند طبیعی بعد از قیام این می باید می شد که دولت  موقت بازرگان و با همکاری سوسیالیست و دمکرات ها کاملا استقرار پیدا می کرد و به دنبال آن جامعه را به سوی یک جامعه بورژوایی و سکولار سوق داده می شد  و این مکانیزم  ، می توانست جامعه ایران را متعادل و بیشتر کلاسیکه نماید  . ولی استراتژی احزاب برادر همانند حزب توده در پیروی از خطوط کنگره ۲۰ اتحاد جماهیر شوروی وقت ، با برهان “ راه رشد غیر سرمایه داری به سوسیالیسم “ و “ دولت عموم خلقی “ جبهه ارتجاع مابانه خمینی را مستحکم کرد و با توجیهه اینکه خمینی “ ضد امپریالیستی ‘ و به طبع آن ، اقدامات حکومتی اش “ عموم خلقی “ است ، به طرفداری از خمینی برخاست و در عین حال خمینی را ترغیب نمود که اعضای دولت موقت را ، “ مشتی وابسته به استکبار جهانی و امپریالیست هستند “ به حساب آورد . در این راه “ موفقعیت هایی “ بوجود آمد و اعضای دولت موقت که عمدتا بخشی از لایه های روشنفکر و طرفدار مصدقی بودند ، به حاشیه رانده شدند و سقوط کردند ، در همینجاست که انقلاب نیمه کاره می ماند و قدرت سیاسی به دست ، ارتجاع “ ضد امپریالیست “ می افتد . با به دستگیری قدرت سیاسی از جانب ارتجاع  ، خصومت هایی علیه امریکا ‌بوجود می اید ، بطوریکه همه مسائل دیپلماتیک تحت الشعاع قرار می گیرد و تنظیم روابط بین المللی از جانب حکومت جمهوری اسلامی به زیگ زاگ های غیر متناوب تبدیل می شود . و در عرصه اقتصاد نیز از رشد موزون باز می ماند ، طوریکه خمینی به این اعتقاد می افتد که “ اقتصاد مال خر است “ .  در نتیجه آنچه که برجسته می شود و مایه علائق حزب توده و شرکاه نیز می شود ، نه پایه های مادی جامعه ، بلکه  صرفا سیاست با مایه های ضد امپریالیستی دولت حاکمه است . در اینجاست که تز “ راه رشد غیر سرمایه داری به سوسیالیسم “ و در عین حال به اصطلاح “ برآیند رشد سیاسی جامعه ‌به سوی سوسیالیسم “ انگار در جامعه مهیا شده است ،  که  “حقانیت حکومت جمهوری اسلامی ”  از سوی آنان برسمیت شناخته می شود .

آنچه که شایان توجه نیز هست ، هماهنگی بخش عظیمی از نیروهای چپ و “ مدافع سوسیالیسم ‘ با سیاست “ راه رشد غیر سرمایه داری “ و دولت عموم خلقی “ خمینی بود  . در اینجا هرچه “ شعار های “ ضد امپریالیست “ و شیطان بزرگ امریکا “ برجامعه ایران تنین می افکند ،  به همان نسبت توهم به “ برآیند سیاسی جامعه به سوی سوسیالیسم “ بیشتر می شود ، در اینجا  برگ برنده به سود “ اتحاد جماهیر شوروی ‘ سابق تمام  می شود . اما آنچه که برای این نوع چپ ها مطرح نمی شد ، تحقق خواست مردم در جهت تکمیل انقلاب بود . خواست استقرار جمهوری به معنای کلمه : “ حکومت مردم بر مردم ، جدایی دین از دولت ، آزادی بی قید و شرط سیاسی احزاب و افراد جامعه ، آزادی زنان در همه قلمروهای شخصی و خصوصی ، لغو تبعیضات عقیدتی ، فرهنگی ، جنسی و قومی و ملییتی ، احقاق حقوق قوم و ملییت ها، تا مین رفاه اجتماعی همانند بیمه ، بهداشت رایگان برای همه آحاد جامعه ، حق تشکیل اتحادیه و سندیکای کارگران و کارمندان ، پایبندی به مفاد و منشور سازمان ملل متحد ، استحکام روابط حسنه با تمامی کشور های عضو سازمان ملل متحد و از جمله کشورهای مجاور” . این خواست و آرزوها تا جایی نادیده و فراموش می شوند ، تا حدی که دستاورد قیام ۵۷ تهی به نظر می رسد ، اما جیب چپاولگرها ی حکومتی پر و مایه دار . شاید بتوان گفت زمینه های عملی پر شدن جیب ها ی چپاولگران مدیون سیاست پراگماتیستی , دولت به اصطلاح “ عموم خلقی “ خمینی و دیکته شدن سیاست به اصطلاح ، ضد امپریالیستی و امریکایی از جانب احزاب سیاسی از جمله حزب توده بوده باشد .

در هر صورت آنچه که می توان از قیام بهمن سال ۵۷ و بعد از این واقعه ، درس گرفت ، این هست که سیاست های تاکنونی  رژیم جمهوری اسلامی  در پیروی از ضدیت با به اصطلاح “ امپریالیستم “ و “ استکباری جهانی  ، ًجامعه ایران را از هر لحاظی خدشه دار نموده ،  و در پی آن اقتصاد را ورشکسته کرده و با سیاست یک بام و دو هوا  ، ایران را به نیشخند جامعه جهانی در آورده و آسیب های اجتماعی را چند صد برابر کرده است . قهتی ، گرسنگی ، فقر و فلاکت در جامعه ایران و تحت ستم مضاعف قرار دادن ملییت های گوناگون ایران , و در عین حال اتهام بی جای  رژیم در به اصطلاح وابستگان ” استکبار جهانی ” و سرکوب آنان بخاطر این نوع  توجییهات ، نمونه های ناگوار این نوع سیاست هاست . با این وجود اینها ،  آنچه که قابل توجه نیز هست ، خیلی از نیروهای به اصطلاح چپ و سوسیالیست در پیروی از  این سیاست های رژیم  ، هنوز هم سردرگمند و با گرفتن ژست های  ” ضد سرمایه داری  ” و ” امپریالیستی ”  موجب هرچه فرسایشی کردن طول عمر رژیم و سیاست های  تا کنونی آن می شوند .  اینک آنان آنقدر خود را ضعیف می بینند ، که ترجیح می دهند در گزار سیاست   ” ضد سرمایداری ” و ” امپریالیستی ” و در عین حال در ناشی ازغلتیدن به پوپولیسم ،  خود را در آغوش رژیم احساس کنند .

در هر حال ، اگرچه حدود چهل و یک سال از قیام 22 بهمن  می گذرد ، ولی همچنان بعنوان یک انقلاب نیمه کار پا برجاست .  زیرا که مبارزات مردم تا به این حال برای تحقق خواست خود بدون وقفه ادامه داده اند . در اینجا وظیفه نیروهای انقلابی هست که با درک مسائل دمکراتیک و ماهیت انقلاب دمکراتیک آن ، انقلاب نیمه کاره ای که در چنبره رژیم جمهوری اسلامی مسدود شده ، بازستانند و آن را تکمیل نمایند .

 به پاس جانبختگان قیام بهمن سال 57 .