جای بهائیان در رستاخیز نوین ایران خالی است!

فاضل غیبی

و نه تنها جای بهائیان، بلکه جای دیگر پیروان ادیان و اقوام ایرانی، از آذری تا ترکمن و از گیلک تا لُر نیز، در پهنۀ رستاخیز «زن زندگی آزادی» خالی می‌نماید، تا ویژگی رنگین کمانی ایران جلوۀ و جایگاه شایستۀ خود را بیابد. این در حالی است که با وجود بیزاری اکثریت قاطع ایرانیان از جریان دو چهرۀ “چپ اسلامی”، هنوز هم «رسوبات ذهنی» این جریان را در گفتار و کردار بسیاری شخصیت‌های سیاسی و اجتماعی می‌توان بازشناخت. طرفه آنکه، این “شخصیت”ها بعضاً مدعی رهبری خیزش مهسا هستند و کماکان در رسانه‌ها میدان‌داری نیز می‌کنند! علت آن است که چپ اسلامی نه تنها در تمامی طول سدۀ گذشته با استفاده از ناتوانی خودآگاهی ملی ایرانی در زوایای پنهان و پیدای جامعۀ ایران ریشه دوانیده، بلکه توانسته است تا از یک‌سو «هویت ملی» را به تصویری مخدوش از دوران پیش از اسلام فروبکاهد و از سوی دیگر کوشش‌های ایرانیان در دو سدۀ گذشته را برای بازیافت هویتی نوین به کلی نادیده بگیرد.

اما مجموعۀ این کوشش‌ها، از یکسو در راستای رهایی از اسلام و از سوی دیگر دیگر برای جبران عقب‌ماندگی ایران، در تداوم منطقی خود به رستاخیز زن، زندگی، آزادی انجامیده است. بنابراین «هویت ملی ایرانی» نه تنها بر پایۀ سرگذشت نیاکان ما در دوران باستان استوار است، بلکه ایرانیان بخش مهم‌تر آن را در طول دو سدۀ پیش رقم زدند، که در طول آنها می‌کوشیدند تا از یک‌سو ایران را از سلطۀ آخوند رهایی بخشند و از سوی دیگر کشوری نکبت‌زده را نوسازی کنند.

غلبه بر برهوت فکری که چپ اسلامی با استفاده از ناتوانی هویت ملی بر جامعۀ ایران تحمیل کرده کاری بس سترگ است که پس از گذار از رژیم جهل و جنایت کارزار آموزشی بزرگی را می‌طلبد. اما در این روزها دستکم باید نشان داد که تبلیغات رژیم اسلامی مبنی بر اینکه رستاخیز نوین ایران «جعلی» و «وارداتی» است بی‌پایه است و خیزش «زن، زندگی، آزادی» نه تنها نتیجۀ توطئۀ «عوامل و رسانه‌های خارجی» نیست، بلکه از درون جامعۀ ایران  و بر بستر فرهنگ آفرینندۀ ایرانی به ویژه در دوران معاصر برشکفته است. 

این نخستین بار نیست که چپ اسلامی بر خیزش ایرانیان می‌تازد، بلکه در سدۀ گذشته نیز همواره چندان بر همه‌گونه جریان غیر اسلامی و روشنگرانه تاخته، که از آنها در برخی موارد حتی نشانه‌ای نیز بر جای نمانده است. نمونه‌وار، امروزه از جریان «باهماد آزادگان» حتی خاطره‌ای نیز در یادها باقی نیست؛ جریانی  که در راه گسترش روشنگری‌های احمد کسروی می‌کوشید و در دو دهه بیست و سی سدۀ گذشته، از پایگاه اجتماعی بسیار گسترده‌ای به ویژه در ادارات دولتی برخوردار بود و از خردگرایی و «حق زنان به کشف حجاب و طلاق» دفاع می‌کرد.

فراتر از این بهائیان به عنوان یک “فرقۀ دینی” که آرا و رفتارشان کوچک‌ترین خطری متوجه رژیم نمی‌کند، نه تنها همچنان مورد پیگرد و آزار همه‌جانبه قرار دارند، بلکه در ماه‌های اخیر به موازات اوجگیری رستاخیز نوین ایران آماج حملات باز هم شدیدتری قرار گرفته‌اند! به راستی در این وضعیت که رژیم ایستاده در لبۀ پرتگاه نابودی از سرکوب نیروهای برانداز ناتوان است، بهائیان رانده شده به حاشیۀ جامعه چه خطری را متوجه رژیم می‌کنند؟

راز ناگفته مانده این است که ملایان نه از بهائیان، بلکه از افکار منسوب به آنان هراس دارند. آخوندها، بر خلاف اغلب ما، ‌دوست و دشمنان ذاتی خود را به خوبی می‌شناسند و در کوشش برای بازگشت به دوران قدرقدرتی خود در عهد قاجار، بابیان و سپس بهائیان را به درستی به عنوان آغازگران «فتنۀ» براندازی حکومت آخوندی می‌شناسند. آخوندها به خوبی می‌دانند، هرچند که امروزه در ایران «بابی» یافت نمی‌شود، اما همین 170 سال پیش خیزشی که «بابیگری» نام گرفت، می‌رفت تا رستاخیز «زن، زندگی، آزادی» را به پیروزی برساند و اگر چنین می‌شد، دیگر هیچ مانعی برای ورود ایران به تمدن نوین جهانی وجود نمی‌داشت!

امروزه شاید دیگر باورپذیر نباشد اما در دوران تسلط بی‌چون و چرای ملایان بر جامعۀ ایران دغدغۀ محمدعلی شیرازی (سید باب) و جوانان پیرو او رهایی زنان ایران از یوغ بردگی اسلامی بود و چنان‌که امروزه می‌دانیم زرین‌تاج (طاهره) نه تنها از نخستین گروندگان به باب بود، بلکه رهبری دوگانۀ این خیزش را نیز بر عهده گرفته بود، چنان‌که در همان اوان در کربلا (!) حجاب از چهره برگرفت و در ماه محرم با یارانش جامۀ رنگین می‌پوشیدند و به شادی پایکوبی می‌کردند.

بابیان «زندگی» را چندان ارج می‌نهادند که حتی کتک زدن کودکان را نیز برنمی‌تافتند و بزرگ‌ترین مجازاتی که می‌شناختند محرومیت از همخوابگی با همسر بود! آنان انسان ایرانی لهیده در مغاک شیعه‌گری را با اعلام نسبی بودن اعتقادات برکشیدند و در «بدشت»، گروهی طلبه‌های پیشین نسخ و فسخ اسلام را پذیرفتند. تا آن زمان فقه شیعی به عنوان «سنت لایتغیر الهی» جامعۀ ایران را به خفقان دچار کرده بود اما بابیان با طرح این‌که اعتقادات و موازین دینی زمان‌دار و نسبی هستند، ضربه‌ای جانکاه و جبران‌ناپذیر بر ادعای واهی “ابدی” و “تغییرناپذیر” بودن اسلام وارد آوردند. تنها با چنین شعارهای روشن و رهایی‌بخشی ممکن بود که ایرانیان «بی‌آنکه سطری از نوشته‌های باب را خوانده باشند»، در چهار گوشۀ ایران و در شهر و روستا به خیزش درآیند. و در نهایت در جامعه‌ای که ملایان چندان دشمن «آزادی» بودند که آن را «کلمۀ قبیحه» می‌خواندند، پیروان جریان بابی ندا در دادند که: «راه آزادی باز شده بشتابید و چشمۀ دانایی جوشیده از آن بیاشامید.»

رستاخیز بابی در پیامد تقارن تاریخی نامیمونی از پیشرفت بازماند و تیراندازی چند جوان خام به شاه، باعث شد تا بابی‌کشی با پشتیبانی حکومتی در درازای نیم قرن به اهرم قدرت‌یابی ملایان بدل گردد. با این‌همه پاسداران جهل و جنایت بدین سبب نتوانستند نشانه‌های این رستاخیز را از میان ببرند، که جریان بابی نه تنها شعارها و آرزوهایی را بیان، بلکه پرسشی را مطرح می‌کرد که تا به امروز نیز پاسخ خود را می‌جوید: آیا ایرانی با هر ویژگی قومی و اعتقادی و آیینی و… بر مبنای ایرانی بودن خویش در میهن خود از حق حیات برخوردار است؟ 

این پرسش از سویی پاسخی به پرسش میرزا عباس ولیعهد دربارۀ علت عقب‌ماندگی ایران از «فرنگ» نیز بود، زیرا طرح آن بدین معنی است که ایران از غرب بدین سبب واپس ماند که اروپاییان خود را از زیر نفوذ کلیسا بیرون کشیدند و به استقلال اندیشه دست یافتند، در حالی که در ایران آخوندها با انکار حق حیات برای غیر مسلمانان بر حیات اجتماعی ایران چیره شدند و هرگونه نواندیشی و نوآوری را در نطفه خفه کردند.

رعشه‌ای که ملایان را از تصور پیروزی بابیان فراگرفت باعث شد تا بحال بکوشند تا شبحی را نابود کنند، که امروزه بر دوش نسل جوان ایران به فرشتۀ آزادی بدل شده است. اما ناگفته پیداست، رفتار وحشیانۀ ملایان با مردم آزادیخواه ایران پدیده‌ای نوظهور نیست و در سده‌های گذشته نیز مقاومت دلاورانۀ نسل‌های پیاپی برای کسب آزادی شهروندی، به خاک و خون کشیده شده است. به صحنه‌ای مکرر بنگریم:

«ﻣﺪﺗﻰ ﺍﺳﺖ ﺟﻤﻌﻰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳِﺪِه (ﺍﺯ روستاهای ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ) ﺑﻪ ﻧﺴﺒﺖ بابی‌گرﻯ ﺩﻧﺒﺎﻝ کرﺩه، آنها ﻧﺎﭼﺎﺭ به ﻃﻬﺮﺍﻥ ﺭفته به دﻭﻟﺖ شکاﻳﺖ نموﺩه‌اند. ﺩﻭلت هم ﺣﮑﻤﻰ ﺻﺎﺩﺭ کرﺩه که ﺍﺷﺨﺎﺹ ﻣﺰﺑﻮﺭ به وﻃﻦ ﺧﻮﺩ باﺯﮔﺸﺖ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻥ باﺷﻨﺪ… ﺍﻳﻦ ﺟﻤﻊ با ﺍﻳﻦ ﺍﺣﮑﺎﻡ دولتی ﺭﻭ به ﺧﺎنه‌هاﻯ خود میﺭﻭند. با ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ بیﺍساﺱ ﻭ ﺗﺼﻮﺭﺍﺕ باﻃﻞ ﺍﺑﻠﻬﺎنه. ﺍﺯ طرف دیگر بعضی ﺍﺯ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﻮﻥ ﺳِﺪِه … ﻣﺼﻤﻢ ﻣﻰ‌ﮔﺮﺩند ﻧﮕﺬﺍﺭند ﺁﻥ جمع ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﺧﻮﺩ ﺭﺳﻴﺪه ﺍﺯ ﺍﻣﻨﻴﺘﻰ که ﺍﺯ ﺩﻭلت ﺣﺎصل کرﺩه‌اند استفاده نمایند… ساﻋﺘﻰ چند ﺍﺯ ﺭﻭﺯ ﺑﺮﺁﻣﺪه، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﮑﻪ ﻣﻄﺮﻭﺩﻳﻦ با ﻣﺄﻣﻮﺭ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﻰﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺷﻤﺎﺭﮤ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺑﻴﺴﺖ نفر نمی‌ﺭسد، ﺑﻰ‌ﺁﻧﮑﻪ ﻫﻴﭽﮕﻮﻧﻪ ﺳﻼحی ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ باﺷﻨﺪ، ﭼﻨﺪ ﺻﺪ ﻧﻔﺮ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺣﻤﻠﻪ ﺁﻭﺭﺩه به ﺟﺰ چند تن که ﻓﺮﺍﺭ ﻣﻰﻧﻤﺎﻳﻨﺪ، باﻗﻰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺿﺮﺏ ﭼﻮﺏ ﻭ ﭼﻤﺎﻕ با ﺧﺎﮎ ﻳﮑﺴﺎﻥ ﻣﻰﺳﺎﺯﻧﺪ.» (یحیی دولت‌آبادی، حیات یحیی، ج 4، ص322)

بابیان و دیگر آزادیخواهان ایران در تاریکی تسلط ملایان به پیروزی نرسیدند، اما امروزه آگاهی و ارادۀ مشترک ملت ایران چندان نیرومند است که به یقین بر پاسداران جهل و جنایت پیروز خواهد شد. اما برای آنکه آرزوی گذشتگان ما در هزارۀ گذشته به واقعیت بپیوندد، باید ریشه‌ها و سرچشمه‌ها را دریافت تا مشتی آخوند ایران‌ستیز نتوانند خود را ایرانی و رستاخیز مهسا را وارداتی بخوانند. وانگهی ایران آینده چهره‌ای کاملاً متفاوت از امروز خواهد داشت و لاجرم بجاست که از همین امروز ایران‌دوستان از هر گروه و پیرو هر اندیشه‌ای به برآمدن آن یاری رسانند.

در اخبار آمده بود که: «یهودیان آمریکایی سازمان «حمایت از زن، زندگی، آزادی» تأسیس کردند.» 19 بنیان‌گذار سرشناس این سازمان در بیانیه‌ای اعلام کردند، «دین و تاریخ» آنان را فراخوانده است تا در کنار مردم ایران، که جان خود را برای رسیدن به آزادی در خطر انداخته‌اند، بایستند.

پشتیبانی فعالانۀ چند صد هزار بهائی ایرانی در سراسر دنیا نیز بی‌شک به رستاخیز نوین ایران کمک شایانی خواهد بود.