به مناسبت پنجاهمین سالگرد بهار پراگ و پایان آن – کریم قصیم
متن پی دی اف : لینک کنید روی متن زیر:
متن پی دی اف : لینک کنید روی متن زیر:
ندا يافي، اوريان بيست و يکم، ١٧ ژوئيه ٢٠١٨
مصاحبهء بي پردهء ليلا شهيد، سفير پيشين فلسطين در پاريس و اتحاديه اروپا در بروکسل با مجله اينترنتي اوريان بيست و يکم. او با پرهيز از زبان قالبي و بدون تابو از انتفاضه مسالمت آميز غزه، روند اسلو، مستعمره سازي ها ، طرح «کلان شهر اورشليم»، تضعيف دستگاه حاکم فلسطيني و خطر تغيير جهت مواضع عرب ها ، صحبت مي کند. او مناقشه با اسرائيل را در درازمدت بررسي کرده و با قاطعيت يادآوري مي کند که مسئله پناهندگان، همچنان مسئله مرکزي است.
ندا يافي – شما خواستيد که اين مصاحبه را در زمان خاصي انجام دهيد يعني روز جهاني پناهندگان، روز ٢١ ژوئن. آيا اين مسئله امروز نيز اساسي ا ست؟ آيا دليل انفجار در غزه که شما درباره اش بسيار در رسانه ها گفتگو کرده ايد، همين امر است؟
ليلا شهيد- اين مسئله در مرکز مسئله فلسطين قرار دارد. من نمي توانم از «درگيري اسرائيل-فلسطين» صحبت کنم؛ يک درگيري بين دو حريف اصلي رخ مي دهد. درحالي که ما يک «حريف» ساده نيستيم. ما خلقي هستيم که از هفتاد سال پيش، در برابر يک قدرت اشغالگرِ استعماري قرار داريم. حتي اگر از واژگان سازمان ملل متحد استفاده کنيم، «مسئله فلسطين» آنچنان که مي خواهند به ما بقبولانند، از سال ١٩٦٧ شروع نشده است. اين « مسئله » در سال ١٩٤٨، از روزي آغاز شد که طرح يک دولت ملي يهودي، جايگزين دولتي شد که قرار بود بريتانيائي ها براي استقلال آماده کنند، همان گونه که قيمومت فرانسه، لبنان و سوريه را براي استقلال آماده کرد. در سال ١٩١٧، هنگامي که بريتانيا اعلاميه بالفور را تهيه کرد و در نامه اي به لرد وايزمن از «ايجاد موطن ملي براي يهوديان» صحبت کرد، اين کشورهنوز قيمومتي بر فلسطين نداشت. البته اين اعلاميه نکتهء ظريفي هم در بر داشت: «روشن است که هيچ اقدامي به عمل نخواهد آمد که حقوق مدني و مذهبي جمعيت هاي غير يهودي موجود در فلسطين را خدشه دار سازد».
چگونه امکان داشت که غيراز اين باشد ؟ در آن هنگام، کمتر از ده درصد جمعيت فلسطين يهودي بود. در مقابل ٩٠ درصد جمعيت غير يهودي، براي يهوديان اولويت قائل مي شدند. همان طوري که مونيک شُميليه-ژاندرو(Monique Chemillier-Gendreau) ، بزرگترين حقوق دان فرانسوي اين رشته، يادآوري مي کند، اين تصميمي کاملا بناحق است زيرا حاکميت هر کشوري همواره به مردم آن کشور تعلق دارد. حاکميت فرانسه مال مردم فرانسه است، روس ها نمي توانند بگويند که فرانسه به بلژيک ملحق خواهد شد. لبنان داراي حاکميت است حتي اگر فردا سوريه لبنان را اشغال کند، هيچکس اين عمل انجام شده را به رسميت نخواهد شناخت، زيرا حاکميت لبنان متعلق به مردم لبنان است و نه به رژيم يا حکومتي ديگر. اما، باوجود اين، در مورد فلسطين، کسي درباره «موطن ملي يهودي» که در سال ١٩٤٨ دولت اسرائيل شد، با خلق فلسطين مشورت نکرد.
براي جلوگيري از درازي کلام، وارد جزئيات رويدادهائي که بر تاريخ فلسطين بين ١٩١٧ و ١٩٤٧ اثر گذاشتند، نمي شويم. اما قراردادن پديده ها در جايگاه تاريخي آن ها واجد اهميت اساسي است. مسئله فلسطين با سلب مالکيت زمين به دست جنبش صهيونيستي آغاز مي شود (نمي توان از اسرائيل صحبت کرد چرا که هنوز اين کشور وجود نداشت) و اين کار از طريق پاکسازي قومي برنامه ريزي شده و با هدف انتقال کشوري با اکثريت عرب، با ساکنان مسيحي، مسلمان و يهودي غير صهيونيست به دولت ملي يهودي انجام شد. جنبش صهيونيستي که کاملا سازمان يافتهء بود، محصول اروپاي آن دوران است. رهبران آن کيستند ؟ تئودور هرتسل، داويد بن گوريون، خائيم وايزمن، مناهيم بگين، شيمون پرز… همه اين ها اروپائي هستند. آنان از لهستان، ليتواني، آلمان، اتريش و فرانسه مي آيند و در نتيجه در محافل اروپائي، چون ماهي در آب شنا مي کنند. در آن هنگام که بريتانيا و فرانسه ي پيروزمند جايگزين امپراتوري عثماني مي شوند، اينان قادرند همه اين کشورها را در کنار خود بسيج کنند. اين جريان پيش از کشف نسل کشي هولناک رخ مي دهد. در سال هاي دهه ١٩٢٠ قرن بيستم هستيم و فلسطينيان – از جمله بسياري از اعضاي خانواده مادري من- هنوز ساده لوح بودند: آن ها هرگز نمي توانستند تصور کنند که بريتانيا کشورشان را به اين شکل به يک اقليت کوچک واگذار خواهند کرد.
در آغاز، رهبري ملي فلسطين تصور مي کرد که در کنفرانس هاي لندن، پاريس و بيت المقدس، قادر به توضيح اوضاع و تاکيد بر بي عدالتي از راه هاي غير خشونت بار خواهد شد. به هر حال، يهوديان، مسيحيان، مسلمانان همواره در کنار هم زير سلطه امپراتوري عثماني زندگي کرده بودند. لذا آن ها دست به شورش نزدند. شورش مسلحانه در فلسطين در سال ١٩٣٦ شروع شد و نيز مقاومت بدون خشونت با اعتصاب عمومي تاريخي که شش ماه طول کشيد. موتور آن روستائيان بودند. آن ها در مقايسه با طبقه اشراف و بورژوازي فلسطين که به خاطر منافع خاصي با بريتانيائي ها نزديک يا حتي وابسته بوده و در نتيجه حاضر به مدارا با آن ها، بسيار هشيار تر بودند. و چرا روستائيان؟ زيرا جنبش صهيونيستي با تصاحب زمين ها کشاورزان را بيرون مي راندند. يهوديان در جستجوي مکاني بودند که جايگزين کشورهايي شود که در آن ها از پوگروم ها* رنج برده بودند، نظير روسيه تزاري يا اروپاي شرقي و البته زمان درازي پيش از قتل عام يهوديان در آلمان که اوج بربريت بود.
جنبش صهيونيستي همزمان با ديگر جنبش هاي ملي گراي اروپائي در قرن نوزدهم ايجاد شد. در آن هنگام، اکثريت يهوديان ايالات متحده رابراي مقصد انتخاب مي کردند تا اين که آمريکا در سال هاي دهه ١٩٢٠ سهميه بندي هاي سختي قائل شد. برخي از يهوديان در آن زمان، به فلسطين نيز مهاجرت کردند، گرچه جنبش صهيونيستي امکان هاي ديگري براي دولت جايگزين پيشنهادي نظير آرژانتين يا اوگاندا را در نظر گرفته بود. اگر آخرسر فلسطين را برگزيدند، به اين دليل بودند که بريتانيا منافعش را در آن مي ديد و نه فقط به خاطر ارتباط آن سرزمين با عهد عتيق [کتاب مقدس]. مالکان يهودي مثل لرد روچيلد (شهروند فرانسوي) در فلسطين زمين خريده بودند و نخستين کاري که کردند، اخراج دهقانان فلسطيني از روي زمين براي عرضه انحصاري کار به يهوديان بود. در دوران امپراتوري عثماني، روستائيان مالک زمين هائي که مي کاشتند، نبودند. آن ها زارعان سهم گيري بودند که براي اربابان فلسطيني، لبناني يا سوري کار مي کردند که در محل حاضر نبودند. آنان کاملا آماده کار براي مالکان جديد بودند. اما، اين مالکان درصدد ايجاد طبقه واقعي دهقانان و کارگران يهودي براي دولت آينده بودند.
اخراج دهقانان
يهوديان در کشورهائي که زندگي مي کردند ، به شکل طبقات اجتماعي شکل نگرفته بودند ، بلکه به صورت « جماعت ها » زندگي مي کردند. در اين جا بود که بن گوريون بصيرت به خرج داد و به اين نتيجه رسيد که بايد دقيقا از هيچ، حرکت کرد و ملتي خلق کرد. اگر شلومو ساند مي نويسد که «خلق» يهود وجود ندارد (١)، منظور او به درستي اين ست که اهالي يهودي يمن، فرانسه، آرژانتين يا آلمان از منظر قومي و فرهنگي متفاوت هستند و به خلق هاي متفاوت تعلق دارند.
ايدهء راندن دهقانان، ماکياولي و فريبکارانه بود؛ اين نظريه بسيار پيش از ١٩٤٨ روند سلب مالکيت از فلسطيني ها را شروع کرد. بدين ترتيب که از همان سال ١٩٢٠ در سوريه بزرگ که تحت سلطهء عثماني ها قرارداشت ، مرزي وجود نداشت دهقانان اخراجي احساس نمي کردند که کشورشان تغيير کرده است. و نکبه [فاجعه] اين است: سلب مالکيت کامل و فريبکارانه فلسطينيان. به يمن پژوهش هاي وليد خالدي، مورخ دريافتيم که طرح دالت (١٩٤٧) براي تخليه فلسطين از ساکنانش طراحي شده بود (٢) و بنا بر پژوهش هاي بني موريس ، مورخ جديد اسرائيلي (که امروز «نادم» شده) روشن شد که بن گوريون دستور کتبي داده بود که تا حد ممکن، فلسطيني هاي بيشتري اخراج شوند تا کشوري با اکثريت عرب، به کشوري با اکثريت يهودي تبديل شود.
در اين جا با يک نسل کشي روبرو نيستيم – چنين ادعائي زيان رساندن به هدف فلسطينيان است- اما اين رويداد، بدون ترديد نخستين پاکسازي قومي قرن بيستم بود.
اخراج از سال هاي دهه ١٩٢٠ شروع شد…
ن ي – مفهوم واقعي نکبه چيست. اخراج روستائيان فلسطيني از چه تاريخي شروع شد؟
ل شهيد – اخراج با بريتانيائي ها شروع شد. سپس، يهوديان خيلي زود تصميم گرفتند که طرح تقسيم ١٩٤٧ را بپذيرند، طرحي که به آن ها سهمي بيش از آن چه در تملک داشتند، مي داد يعني ٥٦ درصد سرزمين را، در حالي که کمتر از يک سوم جمعيت (٣٢%) را تشکيل مي دادنده و فقط ٧% زمين ها را در اختيار داشتند. به اين دليل بود که فلسطينيان طرح تقسيم را رد کردند. در آن زمان، پدربزرگ مادري من، جمال حسيني نماينده آن ها بود. سخنراني او در سازمان ملل متحد در نوامبر ١٩٤٧ در فيلم « فلسطين: تاريخ يک سرزمين » ساختهء سيمون بيتون ضبط شده است: «ما طرح تقسيم را نمي پذيريم، اما از يهوديان دعوت مي کنيم بيايند با ما زندگي کنند، ما آماده ايم انتخابات برگزار کنيم و هر شهروند حق يکسان در راي داشته باشد. ما کشوري دموکراتيک براي يهوديان، مسيحيان و مسلمانان بنياد خواهيم گذاشت.» اما، آنان به يک معني اين کشور «لائيک» را نمي خواستند، زيرا به دنبال يک دولت يهودي بودند. لذا فقط يهوديان طرح تقسيم را پذيرفتند با اين ايدهء اوليه که در آينده سرزمين را گسترش دهند.
درست فرداي طرح تقسيم ٢٩ نوامبر ١٩٤٧، ميليشياي هاگانا، پيشگامان ارتش اسرائيل، اعلام کردند که به همه روستاهاي سرزمين هاي واگذارشده به فلسطينيان حمله خواهند کرد. آن ها دهکده ها را از دم منفجر کردند، ٤٨٠ روستاي فلسطيني به آتش کشيده شدند و اهالي را کشتار کردند. زيرا مي بايست به هر قيمتي شده، آن ها را مجبور به ر فتن مي کردند تا تعادل جمعيتي کشور را که اکثريت عرب داشت به اکثريت يهودي تبديل کنند. مادرم تعريف مي کرد که چگونه پس از ديرياسين (٣)، با بلندگو در شهرها و روستاها مي گشتند و تهديد مي کردند که :«اگر نمي خواهيد سرنوشت ديرياسين را پيدا کنيد، بار و بنديل خود را برداشته و برويد». و آن ها رفتند. من دوباره تاکيد مي کنم که جنبش صهيونيستي مسحور مسئله جمعيتي بود. و امروز در سال ٢٠١٨، ضربهء روحي آن چه ٧٠ سال پيش در فلسطين رخ داده- نکبه- هنوز تازه است.
در ابتدا مهاجرت اجباري ٧٥٠ هزار فلسطيني که بايد ٣٠٠ هزار جابجائي جنگ ١٩٦٧ را هم به آن افزود، آن ضربه را تازه نگهميدارد. امروز، اکثريت فاحش جمعيت فلسطين در تبعيد به سر مي برد که در ١٩٤٨ يا ١٩٦٧ اخراج شده اند.
وسواس جمعيتي اسرائيل
اگر در اسرائيل، مسئله جمعيت يک مشغله ذهني است، به اين دليل است که ترسي دائمي جنبش صهيونيستي را تسخير کرده و علت آن نسل کشي و پيش تر از آن، پوگروم هاي کشورهاي اروپائي ست و گمان مي برند که تعداد جمعيت مناسب ترين پاسخ آن است. تعداد ساکنين در کشوري انحصاري. ناسيوناليسم (ملي گرائي) اسرائيلي ها افراطي است. اما، اين ترسي ست نابودکننده، حتي اگر فکر مي کنند که با اسلحه و بمباران مي توانند از خود محافظت کنند. به نوبهء خود ما هيچ مشکلي براي زندگي در يک کشور چند قومي، چند فرهنگي نداريم چرا که هراسي نداريم. از سوئي، در کشورهاي عربي با يهوديان بسيار خوب رفتار مي شد، حتي به مثابه اقليت، چرا که از ميان آن ها وزير، مدير موسسه و مقامات بالا داشتيم، نظير مشاور پادشاه مراکش، و زماني که اروپا در وحشت اتاق هاي گاز به سر مي برد، يهوديان در عراق يا لبنان نخبگان را تشکيل مي دادند.
ن ي – منظورتان اين ست که يهودستيزي پديده اي عربي يا اسلامي نيست؟
ل شهيد – البته، زيرا يهوديان را «اهل کتاب» مي شمارند (دين هاي يکتاپرست را مسلمانان اهل کتاب مي خوانند) .آن ها از يک بي خدا نفرت خواهند داشت اما نه از يک يهودي معتقد، در حالي که در کشورهاي اروپائي، اين احساس در بينش مسيحيت و «خداکشي»** ريشه دارد. در اسلام موسي و همچنين عيسي را پيغمبر مي دانند.
پس از ايجاد دولت اسرائيل، نوعي پس زدن يهوديان در جهان عرب ديده مي شود زيرا مشکل بيعت دوگانه double allégeance *** به وجود آمده بود.
ن ي – به مسئله پناهندگان برگرديم که دوباره با قدرت خودنمائي مي کند. ارقام واقعي چيست؟
ل شهيد – بايد پذيرفت که از ١٢ ميليون فلسطيني در جهان، ٧ ميليون نفر پناهنده هستند که در فلسطين، اردن، سوريه و لبنان پراکنده اند. اکثريت قابل ملاحظهء آنان بي وطن هستند، مدرک هويتي ندارند به جز کارت «اداره سازمان ملل متحد براي پناهندگان فلسطيني در خاورميانه» UNRWA که کارت هويت آن ها به حساب مي آيد. پناهندگاني هم وجود دارند که تابعيت کشورهاي عربي، اروپا ، آمريکا، استراليا وکانادا را گرفته اند و در ضمن داشتن مليت اين کشورها، پناهنده فلسطيني مانده اند.
اسرائيلي ها از اين که فلسطيني ها، پيرو قطع نامه ١٩٤ مجمع عمومي سازمان ملل (دسامبر ١٩٤٨) حق بازگشت را مطالبه کنند، وحشت دارند، در حالي که در همه جا، جامعه بين المللي اين حق را به رسميت مي شناسد.
بايد مرتبا يادآوري کرد که ريشهء مسئله، سال ١٩٤٨ است، هر چند مدتي ست که در اين مورد صحبتي نشده است. همه چيز از آن جا شروع مي شود. ما در چشم انداز صلح، از روي بزرگواري و با دغدغهء مصالحه، پذيرفتيم که دولت مان را به کرانه باختري رود اردن، بيت المقدس شرقي و غزه محدود کنيم، مکاني که بيشترين جمعيت فلسطيني در آن زندگي مي کنند. اين امر، به اين معني نيست که بقيه سرزمين بخشي از فلسطين نبود. در حالي که اسرائيلي ها از روسيه، اسپانيا، آلمان، فرانسه، يمن و مراکش آمده اند.
امروز، هفتاد سال بعد، يک خلق اسرائيلي وجود دارد. ياسر عرفات چهره اي تاريخي بود که با داشتن حس مسئوليت و توانائي در سال ١٩٨٨ در الجزيره گفت: ما راه حل همزيستي را مي پذيريم، ما مي پذيريم که بر بخشي از ميهن مان، يعني کرانه باختري، باريکه غزه و بيت المقدس يک دولت ايجاد کنيم. ما يهوديان را از منازل شان بيرون نخواهيم کرد حتي اگر بر اساس طرح تقسيم، جليله و «مثلث» (فضاي بين جنين، طولکرم و نابلس) نيز به ما تعلق مي گرفت. درصورتي که اين دولت فقط ٢٢% فلسطين را شامل مي گردد (در مقابل ٤٤% طرح تقسيم). باوجود اين، بنيامين نتانياهو و جنبش صهيونيستي کنوني حتي حاضر نيستند اين ٢٢% را بپذيرند. به همين دليل است که آن ها با مستعمره هاي شان مرتبا زمين ها را به تدريج تصرف مي کنند.
روز جهاني پناهندگان البته منحصرا شامل فلسطينيان نيست، . اما در جهان، هيچ مورد نماديني مانند ما وجود ندارد، يعني جائي که بخش مهمي از يک جمعيت که خود را به مثابه ملتي مي داند در اردوگاه هاي پناهندگان به سر برد. در همه جنگ ها پناهنده وجود دارد، در جنگ هاي ويتنام، در آفريقاي جنوبي، در بوسني، کوسوو، الجزاير و کامبوج نيز پناهنده وجود داشت. اما آنان به کشور خود بازگشتند. اما نه فلسطيني ها.
اسلو با مرگ رابين مرد
ن ي – چرا هنگامي که از حق بازگشت صحبت مي شود، اسرائيلي ها اين چنان دچار وحشت مي شوند؟ چرا دولت خود را منحصرا دولتي يهودي درنظر مي گيرند؟
ل شهيد – براي اين که از تغيير بالقوه جمعيت مي ترسند. و اين که دوباره وضعيت يک اقليت را مثل سال ١٩٤٧ پيدا کنند. اما، براي فلسطيني ها، اين شناسائي امري اساسي است. هيچ رهبر فلسطيني نميتواند از اين حق بگذرد. البته پياده کردن اين حق خود امر ديگري است. هنگامي که قرارداد اسلو را مذاکره مي کرديم، مخاطبي چون اسحاق رابين يافتيم ،که بسيار بيش از شيمون پرز، به حد کافي مسئوليت را درک مي کرد تا واقعا مذاکره کند.
پرز هر چند «عزيز دردانه» اروپائي ها ،ولي اپورتونيست (فرصت طلب) بود و کورکورانه از آريل شارون پيروي کرد تا وزير بماند. در حالي که رابين، شخصي که در گذشته دستور خرد کردن استخوان تظاهرکنندگان فلسطيني را در جريان انتفاضه داده بود، هنگام مذاکره، فردي جدي بود. او نقش ميهن پرست اسرائيلي اي را داشت که واقعا در جستجوي صلح بود.
ن ي – فکر مي کنيد که به اين دليل به قتل رسيد؟
ل شهيد – چنين فکر مي کنم. و پس از او، اسلو مرد. به اين ترتيب موضوعي که اسرائيلي ها را ديوانه مي کند، مسئله پناهندگان است. هنگامي که در سال ١٩٤٨ وارد سازمان ملل شدند، آنها مجبور شدندهمه قطع نامه هاي آن سازمان را درباره فلسطين و اسرائيل که پيش از عضويت آنان تصويب شده بود، به رسميت بشناسند. آن ها را به رسميت شناختند، ولي هرگز اجرا نکردند. آن چه به ما مربوط است، ما مي گوئيم: البته که ما ٦-٧ ميليون پناهنده را برنخواهيم گرداند، اما شناسائي حق بازگشت آن ها را مي خواهيم.
ن ي – باوجود اين، بسياري نمي خواهند برگردند.
ل شهيد – در واقع. به همين دليل بود که در طبا(٤) در سال ٢٠٠١، فلسطيني ها و اسرائيليان سه گزينش در برابر هر پناهنده قرار دادند: تاکيد بر حق بازگشت خود به اسرائيل، پس از توافق اسرائيل، استفاده از حق بازگشت به دولت فلسطين يا انتخاب ماندن در محل اقامت خودپس از تاييد کشور ميزبان ضمن حفظ مليت فلسطيني اش. دو مذاکره کننده ارشد يوسي بِيلين، وزير دادگستري وقت اسرائيل و نبيل شعث، مذاکره کننده اصلي فلسطين بودند و به همين دليل اين پرونده در آن زمان پيشرفت هاي زيادي داشت. نبيل شعث به يوسي بيليني گفت: «ما نياز داريم که شما با سوگند بپذيريد که قطعنامه ١٩٤ را به رسميت مي شناسيد، اما ما اجراي آن را براي همه پناهندگان نمي طلبيم» و يوسي بيليني پاسخ داد: «و من از تو مي خواهم که بگوئي که آن را براي ٧ ميليون نفر به اجرا در نمي آوري. به سهم خود، ما حاضريم صدهزار نفر از پناهندگان لبنان را که از جنبه سياسي، اجتماعي و اقتصادي اوضاع وخيمي دارند بپذيريم.» . اين چيزي است که نامش را “پارامتر کلينتون” گذاشتند، که ضروري ست روزي به آن رجوع شود.
اين نکته از جنبه نمادين اهميت داشت، زيرا اين پناهندگان در خود اسرائيل جذب مي شدند. به عقيدهء من، اکثريت آن ها مايل نخواهند بود که در کشوري ويژهء يهوديان زندگي کنند. کافي ست به اوضاع فلسطيني هاي مانده در اسرائيل نگاهي بيافکنيم، عذاب واقعي ست.
غزه، مهد ناسيوناليسم
به همين دليل، غزه اهميت بسيار دارد. روزنامه نگاران از غزه، يعني باريکه زميني به وسعت ٣٥٦ کيلومتر مربع، صحبت مي کنند بدون اين که واقعا آن را بشناسند. هنگامي که مادرم کودک بود، غزه ساحلي بود که با پدرش در آن بازي مي کرد و براي پرندگان تور مي نهاد. مکان معرکه اي بود که به سختي چندهزار نفر در آن سکونت داشتند. سه شهر وجود داشت: غزه، خان يونس در جنوب و جبليه در شمال. همين. اکنون، دو ميليون جمعيت دارد که اکثريت بزرگ آن ها پناهندگان شهرهاي پيرامون غزه هستند که در سال ١٩٤٨ ويران شدند. پناهندگان با پاي برهنه مي رفتند تا به نزديک ترين محل خارج از اشغال اسرائيلي ها برسند. اهالي شمال در جليله، به لبنان رفتند؛ ساکنان کرانه باختري به اردن رفتند؛ و ساکنان «مثلث» به غزه رفتند. بنابراين، غزه محل سکونت ٩٥% از پناهندگان روستاهائي است که در معرض ديد آن هاست و آنان مي توانند در آن سوي مرز با دوربين آن روستاها را ببينند. آن ها مي بينند که روستاهاي شان به کيبوتص يا موشاو تبديل شده که براي آنها غير قابل دسترسي است. در نتيجه، آن ها در زنداني با آسمان باز زندگي مي کنند. آيا جاي تعجب دارد که آنان دست به شورش مي زنند؟
اهالي آن دوره فلسطين هنوز زنده اند، زيرا نکبه هفتاد سال پيش رخ داده و در نتيجه همه زنان و مردان بالاي هفتاد سال، روستاي شان را به خاطر دارند. روستاي آن ها در برابر چشم آن هاست، هر چند نامش تغيير يافته است. اغلب مي گويم: اين يک مناقشه نيست، تراژدي يوناني ست. آيا شما، در جهان افرادي را مي شناسيد که کشورشان مقابل چشم شان باشد ولي آن ها نتوانند در آن قدم بگذارند؟ که ارتشي جلو آن ها را مي گيرد؟ که اشغال و جنگ، جمعيتي را که بر روي يک سرزمين زندگي مي کنند به دو نيم تقسيم کند.
غزه به صورت تمام و کمال شهر پناهندگان است. نام آن را «سووِتوي فلسطيني»**** گذاشته اند. تراکم جمعيت در آن بالاترين ميزان در جهان است. افراد، بر روي هم سوارند. ده ها کيلومتر اردوگاه پناهندگان را مي بينيد که در فقر زندگي کرده ، از زمين، دريا و هوا در محاصره اند. درست است که ارتش اسرائيل در سال ٢٠٠٣ از داخل غزه عقب نشيني کرده ولي آن گونه که در گزارش ها مي بينيم، مرزهاي زميني، دريائي و هوائي را ترک نکرده است ؛ ارتش اسرائيل حتي ماهيگيران را ممنوع کرده که فراتر از چند کيلومتر در دريا بروند. ارتش با جنگنده هاي اف ١٦ و هواپيماهاي بدون سرنشين [پهباد] ساخت اسرائيل يا وارداتي بر آسمان تسلط دارد. در اثر اين محاصره ، به موجب حقوق بين المللي، غزه همواره زير اشغال است. در حالي که آنان با کلمات بازي مي کنند که: «آري، ولي اين امر بدين دليل است که در حالي که ما آن جا را ترک کرده بوديم، فلسطينيان به بمباران ما ادامه مي دادند». اما، نه ! آن ها هرگز محل را ترک نکرده اند، آن ها از درون غزه عقب نشيني کرده و با خود ٨٠٠٠ کولون [مستعمره نشين] را بردند، که در مقايسه با ٧٠٠ هزار کولون ساکن کرانه باختري و بيت المقدس شرقي ميزان کمي است. از سوي ديگر، هاسباراي (تبليغات و پروپاگاندا) اسرائيل همچنان مدعي ست که حماس مسئول هرج و مرج درغزه است. عده کمي مي دانند که در سال ٢٠٠٥، شارون از تحويل سرزمين اشغال شده غزه به تشکيلات خودگردان خودداري کرد و آگاهانه آن جا را در اختيار حماس باقي گذاشت تا پس از خروج اسرائيل هرج و مرج حاکم شود. اين ضربهء ماهرانه اي بود که شارون زد تا بر روي کرانه باختري متمرکز شود. بلافاصله، او ساختمان ديوار را شروع کرد. درست همزمان با عقب نشيني از غزه. درواقع، هدف همه نبردهاي اسرائيليان، تسخير زمين بدون اهالي ست. هدف عمده آن ها چنين ست: تسخير زمين براي مستعمره سازي. اسرائيليان اهالي را نمي خواهند، بازهم به مسئله اشتغال ذهني جمعيتي بر مي گرديم. اين دليل اصلي خروج از غزه است: مستعمره کردن بهتر کرانه باختري از جمله بيت المقدس شرقي.
کميته اي براي «بازگشت بزرگ»
ن ي – پس، غزه با دو ميليون جمعيت بارسنگيني بود که اسرائيل مي خواست از دستش خلاص شود؟
ل شهيد – دقيقا. حتي رابين مي گفت: «من مي خواهم ببينم که غزه در دريا غرق شود». زيرا او در رودروئي با مقاومت غزه، سربازان جوان را از دست مي داد، غزه، نه فقط پرجمعيت ترين بلکه مقاوم ترين، شجاع ترين، مبتکرترين است و شگفت انگيز نيست که همه جنبش هاي فلسطيني، مثل الفتح و حماس، از غزه برخاسته اند. زيرا آن جاست که درد و رنج عميق تر است. و اين مقاومت هرگز قطع نشده است. در سال ١٩٥٦ در غزه بود که شارون «خرد کردن فلسطينيان»، شکنجه و کشتار آن ها را آغاز کرد. غزه در سال ١٩٥٦ و نه در ١٩٤٨، اشغال شد و تا آن زمان مصرغزه را اداره مي کرد. به اين جهت غزه هنوز اين حافظهء مقاومت را حفظ کرده و هرگز از تلاش نيافتاده است. اين مقاومت چه اسلام گرا باشد، چه ملي گرا يا کمونيست، اهميت چنداني ندارد، غزه، جنبش مقاومت است. و آن چه شما در آن جا ديديد، با اين جنبش فوق العاده که ٣٠ مارس، روز زمين آغاز شد و روز ١٤ مه، روز نکبه ادامه يافت، کارآخرين نسل، جوانان بين ١٥ و ٢٥ سال است که مي گويند: «ما نمي پذيريم که تحقير شويم؛ الهام بخشان ما گاندي، نلسون ماندلا و مارتين لوتر کينگ هستند». آن ها در «کميته براي بازگشت بزرگ» سازمان يافته اند. نخوت دونالد ترامپ آن ها را برانگيخت، ترامپي که با نقض حقوق بين المللي، که بيت المقدس شرقي را از ٥١ سال پيش، سرزمين اشغال شده مي شناسد، به تنهائي و به طور يک جانبه تصميم گرفت که «اورشليم پايتخت اسرائيل است» و سفارت آمريکا را بدانجا منتقل کرد.
تازه، از آن هم بدتر، او تصميم گرفت تا کمک مالي به UNRWA آژانس سازمان ملل متحد براي کمک به پناهندگان فلسطين و امور آنها را قطع کند. و خانم سفير او بي شرمي را به حدي رساند که گفت: «بايد اين آژانس را منحل کرد چرا که در توهم حق بازگشت شرکت مي کند». ايالات متحده کمک ٦٥ ميليون دلاري را، که براي تغذيه پناهندگان در اردوگاه ها اختصاص داشت، حذف کرد. و در حالي که وزير امورخارجه سويس همين موضع را مي گرفت، کميسر عالي سويسي آژانس ، پير کراهندبول – که مردي است فداکاروبرجسته در زمينه کاريش– از کشورهاي اروپائي ديدار مي کرد و عليه امکان انفجار «ده داعش» در نتيجه چنين تصميمي هشدار مي داد. در واقع، ساکنان اردوگاه ها فقط از طريق کمک آژانس UNRWA زندگي مي کنند. ٧٠ سال است که مدرسه ها، مدارس UNRWA است، درمانگاه ها، درمانگاه هاي UNRWA است و کمک به فقيرترين خانواده ها را UNRWA انجام مي دهد.
دستگاه تبليغاتي هاسبارا به حماس حمله مي کند تا جنبش جوانان را ناحق قلمداد کند. اما، جوانان با تظاهرات خود به ترامپ پاسخ مي دهند.هيچ کس در رسانه ها اشاره نکرد که يکي از دلايل کارزار آن ها همين بود. بايد رمزگشائي را آموخت. ما با دو پديده روبرو هستيم: هفتادمين سالگرد نکبه، اعلاميه آمريکا درباره بيت المقدس، و همچنين جنگ ترامپ و دوستانش عليه UNRWA. روز ٢٤ ژوئن کميسيون کليه کشورهاي عضو در نيويورک براي بر رسي چگونگي ادامه کمک بدون امريکا برگزار شد. زيرا، آمريکا نخستين کمک کننده مالي سازمان ملل بود.
به اين دليل ها، جوانان تصميم گرفتند که سکان را در دست گيرند. آن ها حماس را رد مي کنند زيرا در يازده سال حکومت، فقط به دنبال بلندپروازي هاي سياسي و مالي اش بوده و براي اهالي غزه کاري نکرده است. جوانان همچنين آبروي تشکيلات خودمختار را برده اند زيرا معتقدند که فاسد است و يازده سال است، يعني از زمان پيروزي انتخاباتي حماس در سال ٢٠٠٦، که پاي اين تشکيلات به غزه نرسيده است. متاسفانه، تشکيلات خود مختار اجازه داده که اروپائي ها و آمريکائي ها آن را به يک بازي نمايشي شرم آوربکشانند که بواسطه آن نتيجه انتخابات زير سوال برده شد.
ن ي –انتخاباتي که ناظران اتحاديه اروپا از نزديک نظارت کردند…
سيصد ناظر! در آن هنگام، من سفيرفلسطين در اتحاديه اروپا بودم. و همه گواهي دادند که انتخابات در شرايط شفافي انجام شده است. يک سال بعد، حماس با کودتائي قدرت را با زور به دست گرفت. اگر اجازه داده بودند که حماس به صورتي دموکراتيک قدرت را در دست بگيرد، همه مي توانستند حکومت او را داوري کنند. در حالي که حماس را به يک قرباني تبديل کردند و آخر سر به او نقشي زيبا دادند. در آن حال حماس خود را بي قيد و بند ديد چون در مقابل نتيجه هيچ مسئوليتي احساس نمي کرد، زيراکه تشکيلات خودمختار، آمريکا و اروپا عملکرد او را بايکوت کرده بودند. با اين همه، مي توان در مورد اراده آنان در خدمت به اهالي غزه ترديد کرد. پيروزي انتخاباتي آن ها بيشتر به اراده فلسطيني ها براي تنبيه فتح ارتباط داشت و نه پشتيباني واقعي. اين عقيده شخصي من است و من با بايکوت نتيجه انتخابات ٢٠٠٦ مخالف بودم.
قدرت ابتکار جوانان
از سوئي جوانان به تشکيلات خودمختار مي گويند: «ما شما را نمي خواهيم، زيرا شما ما را رها کرده ايد». ولي آن ها حماس را نيز مخاطب قرار مي دهند: «با حملات احمقانه موشک هاي دست ساز، لوله هائي که پر از مواد شيميائي کشاورزي مي کنيد و به شهرهائي نظير سدروت که ساکنان آن غيرنظاميان بيچاره اند پرتاب مي کنيد، ما را در معرض انتقام جوئي ويرانگر قرار مي دهيد ». در واقعيت، سه تهاجم پي در پي در ٢٠٠٨، ٢٠٠٩ و ٢٠١٤ غزه را کاملا ويران کرده و هزاران زخمي ببار آوردند. اينان نه در ميان رزمندگان حماس که در زيرزمين مخفي شده بودند، بلکه عمدتا در ميان زنان و کودکان، که اغلب براي ابد عليل شدند، قرار داشتند. بمباران ها مثل باران بر روي محلات غيرنظامي مي باريد، مانند سوريه اکنون.
جوانان جنبشي توده اي ، ولي بدون خشونت مي خواستند و با اين همه، ايستادگي کردند زيرا در غزه، که اسلحه ارزان فراوان است، وسوسه شديد است (به سادگي مي توان يک کلاشنيکف را ٢٠ دلار خريد…) جوانان خود را بسيار مبتکرنشان مي دهند: با دود سياه لاستيک هاي سوخته ميدان ديد تيراندازان ماهر اسرائيلي را کدر مي کنند، با آئينه هاي بزرگ که با پلاستيک مي سازند، چشمان آن ها را با نور «کور» مي کنند. آخرين اختراع جوانان استفاده از بادبادک هاست، بازي اي کمي گران که نوجوانان در محيطي فقير انجام مي دهند. اين بازي براي کنار دريا مناسب است. آن ها شبيه هواپيماهاي بدون سرنشين به بادبادک ها دوربين سوارمي کنند ، و گوي هايي از بنزين را به آن ها آويخته ، آتش زده رها ميکنند . البته درست است که در اين ميان، مزرعه هاي کشاورزي نيز آتش مي گيرند . آن ها از خود دفاع مي کنند!
قدرت بدون خشونت
ن ي – اسرائيلي ها آن ها را به عنوان اسلحه معرفي مي کنند.
ل شهيد – راستي؟ چه طنزي، کساني که با گلوله هاي واقعي سر جوانان را هدف مي گيرند!! کساني که در يک روز ٦٢ نفر را مي کشند، ٧٠٠٠ نفر را زخمي مي کنند که استخوان هاي برخي ازآنان چنان خرد شده است که تا آخر عمرعليل خواهند بود؟ اين باد بادک هاي آتشين بر روي مزرعه ها مي افتند و ايجاد حريق مي کنند، اما در برابر زورگوئي هاي ارتش اسرائيل چيزي به حساب نمي آيد. اين آخرين شکل انتفاضه است و منظور من، معناي عربي واژه است: استوار ايستادن، سر بلند کردن. ابتدا، اين جنبشي است نسبت به نفسِ خود. براي نخستين بار، در لبنان از اين واژه استفاده کردند، هنگامي که پناهندگان ، «اداره دوم ارتش لبنان» (سرويس امنيتي) را از اردوگاه خود بيرون کردند. آن ها مفهوم واژه را به من توضيح دادند: سرنوشت خود را به دست گرفتن. آن ها تلفاتي ببار نياوردند. در ١٩٦٩، در دوازده اردوگاه لبنان، قيام کردند و رِمون اِده وزير کشور وقت، هوشمندي به خرج داد و به سرويس هاي امنيتي لبنان دستور تخليه اردوگاه ها را داد. اين کار به صورتي مسالمت آميز انجام شد. سازمان آزادي بخش فلسطين (ساف) مديريت ١٢ اردوگاه را به عهده گرفت و تا امروز ادامه دارد. سپس در سال ١٩٨٧، انتفاضه ديگري در فلسطين رخ داد که باشکوه بود ، چرا که بدون خشونت بود. انتفاضه ديگري در ٢٠٠٢ روي داد که شکوه کمتري داشت زيرا مسلحانه تر بود و اکنون باز انتفاضه بدون خشونت از سر گرفته مي شود.
خوب ملاحظه مي کنيم که حافظه خلق ها چقدر از مبارزه براي استعمارزدائي درس مي گيرد. آن ها قدرت عمل بدون خشونت را درک مي کنند. حتي در برابراين بدترين خشونت که اشغال نظامي ست. متاسفانه، جهان فقط تصوير کاميکازها (انتحاري ها) يا آدم کشان داعش را به ياد مي آورد. آن ها خشونت دولت ها را نمي بينند، تروريسم دولتي را که اسرائيل بر غيرنظاميان روا مي دارد، نيز نمي بينند. کسي جرئت نمي کند که آن ها را به عنوان تروريسم دولتي نکوهش کند. من به برکت اين جوانان است که از نو تمايل به سخن گفتن پيدا کرده ام . آن ها به مبارزه معني و جهت مي دهند، اميد را زنده مي کنند.
ن ي – رسانه هاي غربي تلاش مي کنند همه مسئوليت خشونت ها را بر گردن حماس بياندازند.
ل شهيد – مزخرف است. بازهم طبق معمول هاسبارا ***** است. اين تظاهرات ها کاملا خود بخودي اند، آن ها ترجمان اراده مردمي هستند، حتي مي توانم بگويم که عليه استابلييشمنت (دستگاه حاکميت) فلسطيني ، خواه حماس، خواه تشکيلات خود گردان، جهت گرفته است،. آنان به ويژه جوان ها هستند که خانواده هايشان دورشان حلقه زده اند. اروپائيان از ديدن بچه هاي کوچک ناراحت مي شوند، ولي نمي خواهند جنبه جشنواره اي اين گردهم آئي ها را، جا يي که جوانان چادرزده اند، پيک نيک مي کنند، موسيقي پخش کرده و بازي مي کنند، درک کنند. مي خواهيد اين جوانان به کجا بروند ؟ در کشوري در محاصره و بدون هيچ تفريحي ؟ اين، يادماني شاد بود، پر از شادماني زيستن . چرا فقط اسرائيل حق بزرگداشت هفتادسالگي اش را دارد، والبته با اجراي «فصل فرهنگي» در «گران پاله» در همين پاريس ؟ آن جا، با امکانات موجود ،اراده دوباره سر بلند کردن خلق فلسطين را که از روستاهاي شان اخراج شدند، در روز روشن گرامي مي دارند. اين جوانان در مقابل دوربين ها، کليدها را تکان داده و مي گويند «خوب نگاه کنيد، فراموش نکرده ايم». اين جوانان به سخنان بن گوريون در سال ١٩٤٨ اشاره مي کنند که مي گفت «سالمندان خواهند مرد و جوانان فراموش خواهند کرد» (٥).
ن ي –پس چرا چنين سرکوب خونيني در يک تقريبا جشنواره مردمي ؟
ل شهيد – بيشتر بايد گفت سرکوبي جنايت کارانه! اين انحراف همه رژيم هاي نظامي است که انسانيت مردم سرزمين اشغال شده را کاملا سلب مي کند و – شهامت استفاده از اين واژه را داشته باشيم – به سوي تروريسم دولتي کشيده مي شود ، به اين خيال که طبيعت يک سرکوب جنايت کارانه مي تواند جوانان ديگري را در بيت المقدس شرقي يا کرانه باختري از انجام کارزار هاي مشابه منصرف کند. اما هيچ کس گول نمي خورد. در هيچ جا، با گلوله واقعي به سوي غيرنظاميان غيرمسلح شليک نمي کنند.همه کنوانسيون هاي بين المللي آن را ممنوع کرده است. به همين دليل است که « عفو بين المللي » وسازمان ديده بان حقوق بشر از جنايت جنگي صحبت کرده و حساب باز پس مي خواهند.
به همين منظور نيز هم هست که ايالات متحده از شوراي حقوق بشر بيرون مي آيد. زيرا در ان جا نشان مي دهند که جنايت جنگي رخ داده است. مثل همان جنايت هائي که در سوريه رخ داده است. و در ديوان جنائي بين المللي آن ها را محاکمه خواهند کرد، زيرا بالاخره، تشکيلات خودمختار خواستار محاکمه شده است. باوجود اين، تا کنون، پس از سه جنگ ما شکايت نکرده بوديم. چرا ؟ زيرا هر بارکه ابوماذن (٦) مي خواست مسئله را در ديوان جنائي بين المللي مطرح کند – دونالد ترامپ و حتي باراک اوباما- به او مي گفتند: «اگر مسئله را به ديوان جنائي بين المللي بکشانيد، ما نمي توانيم در روند صلح به شما کمک کنيم و شما ما را درمخمصه قرار خواهيد داد»، و در نتيجه او هم منصرف مي شد. ضروري بود که همه اميد هاي او نسبت به ايالات متحده قطع شود تا مسئله را به اين ديوان بکشاند. بالاخره! فاتو بنسوده، دادستان کل در حال بررسي پرونده است و قرار است هيئتي براي بررسي بفرستد. البته، اسرائيل به آن هيئت، اجازه ورود نخواهد داد. اما، به حد کافي مدرک وجود دارد که بدون بازديد اين هيئت نيز، بتوان جنايت ها را قضاوت کرد. براي اسرائيل، جنگ با حماس از طريق بمباران هوائي بسيار آسان تر از مبارزه با جوانان بادبادک به دست است.
طرح آمريکا نمايشي مضحک است
ن ي – هيئتي مرکب از جارد کوشنر، جِيسون گرينبلات، و ديويد فريدمن از کشورهاي عرب بازديد مي کنند تا طرح صلح دونالد ترامپ « معامله قرن» را توضيح دهند. در اين باره چه فکر مي کنيد؟
ل شهيد – نمايش مضحکي است.اين بزرگترين کلاهبرداري قرن است. تنها کساني که در اين « معامله » مورد مشاوره قرار نگرفتند، فلسطيني ها هستند. دونالد ترامپ با دامادش کوشنر و دوستش گرينبلات که هر دو از مدافعان شهرک هاي مستعمره (کلني ها) هستند، با سعودي ها، اماراتي ها، بحريني ها، مصري ها، اردني ها مشورت کرده اند، اما نه با فلسطيني ها. در نتيجه، فلسطيني ها به هيچ وجه کوچک ترين علاقه اي نسبت به اين طرح نشان نمي دهند، و حتي مي توان گفت که اين طرح توجه آن ها را نيز جلب نمي کند. حتي اقدامي هم نمي کنند تا از محتواي آن مطلع شوند زيرا اين وضع واقعا توهين آميز است. پس از هفتاد سال نکبه و ٢٥ سال مذاکرات پس از اسلو، فردي مثل دونالد ترامپ جرئت مي کند، بدون حضور طرف اصلي يعني فلسطيني ها از روند صلح صحبت کند؟ از نگاه من، کوشنر، گرينبلات و فريدمن اسرائيلي هستند. کوشنر مستقيما به کولوني بزرگ بيت اِل که چفت رام الله است، کمک مالي مي کند. خانواده او در بيت ال زندگي مي کند. اما، نکته وخيم تر اين است که براي اولين بار فرايندي آغاز شده است که کشورهاي عرب در اردوي دشمنان ما هستند.
عربستان سعودي، امارات متحده عربي، بحرين، مصر و متاسفانه اکنون اردن، در اردوگاه آمريکائي-اسرائيلي هستند.
من هرگز تصور نمي کردم شاهد چنين لحظه اي باشم. اين که در گذشته، اين جا و آن جا، اقداماتي براي عادي سازي روابط با برخي کشورها نظير مراکش، لبنان …انجام شده باشد ، چيز ديگري ست. اما نه بدين گونه: به صورت آشکار، کشورهائي در مورد فرايندي موضع مي گيرند که فلسطيني ها اصلا در جريان آن نيستند، اين خيانت بزرگ است. روي واژه پافشاري مي کنم. و تازه من از کشورهاي عربي صحبت مي کنم و نه اروپا که طبيعي ست که بيشتر از عرب ها عرب نيستند! ترامپ به هر حال اروپا را نمي خواهد. قاعده يک جانبه گري چنين است؛ او نه سازمان ملل را مي خواهد، نه ناتو را و نه G٧ (٧ کشور بزرگ) را. و حالا، همدست پيداکرده، «دست نشانده و زيردست»، يعني کشورهائي که به يک شکلي بدهکار هستند. از خود مي پرسيم که محمد بن سلطان از کجا مي آيد، فردي که بالاخره پادشاه کشوري خواهدشد که اماکن مقدس سني هاي سراسر جهان در آن قرار دارد. و او مي خواهد طرح صلحي را بپذيرد که بيت المقدس را پايتخت انحصاري اسرائيل مي شناسد؟ بيت المقدس(اورشليم) که سومين مکان مقدس اسلام سني است؟
ن ي – پس، به عقيده شما، دليل اين خوش خدمتي چيست؟
ل شهيد – من هم واقعا از خود مي پرسم. آيا اوترقي اش را در ازاء خدمتي که بعد ها به آنها خواهد کرد، مديون آمريکائي هاست ؟ زيرا پيش بيني نشده بود که او وليعهد شود. آمريکائي ها نسبت به شاهزاده محمد بن نايف نظر خوبي داشتند و او روابط خوبي با باراک اوباما داشت. پس از سوءقصدهاي ١١ سپتامبر، به خاطر همکاري هاي باارزشش مورد تمجيد قرار گرفت. با اين همه، در عرض ٢٤ ساعت او را کنار گذاشتند و ناگهان، محمد بن سلمان وليعهد شد. شايد او را براي ايفاي نقشي که امروز بازي مي کند، آماده کرده بودند ؟ اما، فکر نمي کنم که مردم عربستان اين مواضع را بپذيرند.
ن ي – مي گويند که به خاطر تصميمات اجتماعي و گفتمان ويژه اش درباره فساد، در ميان جوانان محبوبيت دارد…
ل شهيد – من گمان نمي کنم که سعودي ها تا اين حد ابله باشند که اين فضيلت ناگهاني ضدفساد را باور کنند، در حالي که همه واسطه هاي قراردادهاي کلان بدون استثنا در اين فساد غرق بودند و در هر قراردادي با غرب، در مورد خريد اسلحه و کالاهاي ديگر، کميسيون دريافت مي کردند. برخلاف تصور افکار عمومي اروپائي که با شرايط داخلي عربستان آشنا نيستند، سعودي ها ملتي هوشمند و آموزش ديده اند. مردم سعودي به درستي نقاط قوت کشورشان، وزنهء نفت با وجود کشف نفت آمريکا، جايگاه عربستان سعودي در ژئواستراتژي جهاني و موقعيت آن به عنوان محافظ مکان هاي مقدس اسلامي را مي شناسند. آن ها نسبت به تصميمات صوري نظير رانندگي زنان ساده لوح نيستند، به ويژه که محمد سلمان آن چه را که با يک دست مي دهد، با دست ديگر پس مي گيرد، مثلا با زنداني کردن فعالان حقوق بشر.
آخرسر، او نخستين سفر خود را به آمريکا اختصاص داد و دو هفته در آن کشور گذراند که براي يک ديدار رسمي مسئله اي جزئي هرچند ناشايست اما بسيار گويا است… و در طول اين دو هفته، او با لابي طرفدار اسرائيل ديدار کرد و نه با نمايندگان پيشرو جامعه يهودي، نه با گروه جِي استريت J Street (٧)، و دوستان اوباما، نه ، عمدتا با دوستان ترامپ، با انجمن آيپاک American Israel Public affair Committee، ملاقات کرد.و گويا گفته است: « فلسطيني ها بايد يا دهن خود را ببندند يا «معامله قرن ترامپ را بپذيرند». آدم خيال مي کند که به خود ترامپ گوش مي دهد.
اما، دولت فلسطين بدون بيت المقدس چه ارزشي دارد، در حالي که خود ترامپ قبلا در مورد سرنوشت شهرمقدس تصميم گرفته است؟ اين دولت وجود ندارد. در واقع، اسرائيليان قصد دارند «کلان شهر اورشليم» ايجاد کنند، از اين رو، از سال ١٩٦٧ اين همه شهرک پيرامون شهر مقدس ساخته اند(به نقشه نگاه کنيد)، با معال ادوميم در شرق، کل بلوک گوش اتزيون در جنوب، بلوک پساگوت و پيسگات زِئِو در شمال و راه هاي ارتباطي بين آن ها. و قصد دارند مرزها را عقب تر برانند. مثل هميشه، با وسواس و وحشت جمعيتي اي که دارند، قصد دارند نيم ميليون شهروند يهودي رادور ٣٠٠ هزار فلسطيني مسيحي و مسلمان مستقر کنند. شما فکر مي کنيد که اين فلسطيني ها دنباله روي کنند ؟ آن ها در يک گتو محبوس خواهند شد و به ويژه که اين نيم ميليون يهودي از کولون ها و مذهبي ها تشکيل خواهند شد. در بيت المقدس، تعداد زيادي افراد مذهبي وجود دارد. نيمي از اسرائيل شامل اين کلان شهر اورشليم خواهد بود (به نقشه نگاه کنيد).
ترامپ در مورد يک استراتژي واقعي در بيت المقدس ذينفع و مصمم است. و من از ديدن اينکه جهان مسيحي تسليم شد ، بسيار متاثر شدم زيرا اين جا شهر مسيح هم هست و نه فقط شهر محمد، پيامبر اسلام. اين شهر، براي مسيحيت مقدس است، زيرا مزار عيسي در اين شهر قرار دارد. در حالي که پيامبر اسلام در عربستان به خاک سپرده شده است. آيا قابل قبول است که حتي يک اعتراض نشنيديم؟ مسيحيت اروپائي در کليت آن، دهان نگشود. من احترام زيادي براي پاپ فرانسوا قائلم، اما آيا او کوچکترين اطلاعيه اي در اين مورد داد ؟ فرانسه مي گويد که اورشليم را به مثابه پايتخت اسرائيل نمي شناسد. آري، اما سپس اين کشور در ساختمان تراموائي شرکت دارد که شرط لازم گسترش شهر کنوني تا شهرک هاي مستعمره – کلني ها- است.
تغيير جهت سياست فرانسه ؟
آن چه در طرح اين تراموا غيرقابل قبول است، نقش آن در تکميل شبکه حمل و نقل بين شهرک هاي شمال، جنوب، شرق و غرب با مرکز شهر است. واين تراموا کلان شهر را به واقعيتي مسلم تبديل مي کند. پاسخ ندهند که نمي توان جلو شرکت هاي فرانسوي را گرفت. ده سال پيش دادگاهي عليه آلستوم و وِئوليا به خاطر نصب اولين ريل (خط آهن) تشکيل شد، و حالا اين موسسات، شرکت هائي با سرمايه عمومي يعني نيمه دولتي هستند: اِژي راي و سيسترا شعبه هائي از گروه اژي هستند. دولت فرانسه صاحب ٧٥% سرمايه دو شرکت است. و سپس به من مي گوئيد که فرانسه پايتختي اورشليم را به رسميت نمي شناسد ؟ بيانيه هاي شفاهي چه اهميتي دارند، هنگامي که در عمل پياده نمي شوند؟ آن ها در حال ارائه امکانات واقعي به نتانياهو و جناح راست اسرائيل براي وصل شهرک ها به شهر هستند که از آن يک مستعمره بزرگ منحصرا يهودي خواهد ساخت. اسرائيلي ها قصد دارند فلسطينيان را به عملي بر انگيزند که خود آنرا يک « self-transfer »جابجائي داوطلبانه مي نامند : به زور آزار، عدم دسترسي به اشتغال، آموزش، بيمارستان به خاطر وجود ديوار حائل، پرداخت ماليات سه برابر يهوديان، اهالي فلسطيني خودشان به خواست خود خواهند رفت که نتيجه اش مانند همان اخراج است.
آيا مي دانيد که اگر يک فلسطيني مثلا به خاطر تحصيل يک سال غائب باشد، ديگر حق بازگشت براي سکونت در بيت المقدس را ندارد ؟ دختر حنان عشراوي، نماينده مجلس قانونگذاري براي يک سال تحصيل به هاروارد رفت. کارت اقامت او را باطل کردند. او اکنون در خارج زندگي مي کند.هيچ کاري هم نمي شود کرد. در بيت المقدس با فلسطيني ها مثل بيگانه رفتار مي کنند. آن ها داراي نوعي کارت اقامت هستند. کارت اقامت آن ها با کارت اسرائيليان يهودي متفاوت است. آن ها را «مقيم» تلقي مي کنند، نه بومي، حتي اگر چندين نسل باشد که ساکن اين شهرند .
ن ي – شما روي مسئله تراموا تاکيد مي کنيد. آيا فکر مي کنيد که موضع فرانسه نسبت به مسئله فلسطين تغيير جهت داشته است؟
ل شهيد – در اين مورد، با تغيير جهت سياست جهاني روبرو هستيم، و پيش از همه، کشورهاي خليج [فارس]، مصر عبدالفتاح السيسي، اردن. حتي اگر در مورد سياست فاجعه بار آمريکا سکوت کنيم. اتحاديه اروپا دچار اختلال کامل است، از يک سو با جدال بلغارستان، مجارستان، چک و روماني با بقيه اروپا مواجهيم. شکافي واقعي در درون اتحاديه اروپا وجود دارد و غيرممکن بودن اتخاذ تصميم با اجماع، اوضاع را فلج کرده است. و چون اجماعي وجود ندارد، اتحاديه اروپا وجود خارجي ندارد. اروپائي ها بر سر ششصد مهاجر بيچارهء کشتي آکواريوس در ثروتمندترين قارهء جهان در حال جدال اند. غم انگيز است. فکر مي کنيد که آن ها به فکر فلسطين خواهند بود؟
ترامپ منطقه را به سوي جنگي جديد سوق مي دهد
ما در حال تجربهء نکبه جديدي هستيم، زيرا همه اين عوامل جديد هستند. در گذشته، اعراب با ما بودند. اروپائيان را داشتيم که پيش از گسترش اتحاديه به ٢٨ کشور، قوي تر بودند. اتحاديه اروپا در سال ١٩٨٠ در ونيز حق تعيين سرنوشت خلق فلسطين را به رسميت شناخت. امروز، اروپا از کولوني ها انتقاد مي کند اما محصولات آن را بدون دريافت عوارض مي پذيرد. اما در مورد امريکا، پس از بيل کلينتون، وباراک اوباما، وضع بي سابقه است ؛ حتي جورج دبليو بوش نزاکت حداقلي داشت. هرگز شخصيتي چنين غيرمسئول، نادان، مبتذل و خطرناک نديده ايم که حتي الفباي روابط بين المللي را هم نمي داند. اين جناب، به همه پيمان هائي که به صلح جهاني کمک مي کنند، از جمله قرارداد هسته اي با ايران، تاخته است. پيماني که تنها امکان محدودکردن مسابقه تسليحات هسته اي در اين منطقه است . و او قصد دارد که بر همه شرکت هائي که با ايرانيان کار مي کنند، از جمله شرکت هاي فرانسوي ماليات وضع کند. ترامپ در مورد محيط زيست نيز از پيمان کوپ ٢١ بيرون آمد، و مسئله آلودگي هوا و گرم شدن هوا را ناديده گرفت. او در حال جنگ تجارتي با چين و اتحاديه اروپا و جنگ با سازمان ملل متحد است. او يک خطر جهانشمول است ، بايد او را محبوس کرد زيرا تهديدي ست عليه صلح جهان.
اين خطر وجود دارد که ترامپ منطقه خاورميانه را به جنگ بکشاند، زيرا «جنگ طلبي» شبيه به خود، يعني شخص نتانياهو را پيدا کرده است. نتانياهو در تلاش است که به خاطر پرونده هاي گوناگون فساد که احتمالا او را به دادگاه خواهد کشاند، راه گريز پيدا کند. اسرائيليان ايراني ها را در سوريه بمباران مي کنند، چرا که جرئت ندارند اين کار را در ايران بکنند. مسلم است که ايراني ها مربیان ارتش سوريه هستند، ولي هدف اين بمباران ها تحريک دشمني آن هاست، زيرا بالاخره روزي ايراني ها هم در مقابل تلفات زياد در سوريه، دست به اقدامي تلافي جويانه خواهند زد. و متاسفانه صحنهء اين جنگ سرزمين سوريه خواهد بود که هم اکنون نيز کلي ويران شده است و خطر سرايت به لبنان را نيز ، درصورتي که حزب الله براي کمک به ايرانيان جبهه جديدي باز کند، دارد. و اسرائيلي ها لبنان را ويران خواهند کرد، اين کار کاملا از آن ها بر مي آيد. اسرائيل قبلا در ١٩٨٢ و ٢٠٠٦ اين کار را کرده است.
ترامپ، به نوبه خود در جستجوي راه گريزي در مقابل احتمال Impeachment (استيضاح) در کشور خودش است. بايد ببينيد که دوستان آمريکائي من، با چه زباني از رئيس جمهورشان صحبت مي کنند، ان ها از ورود در جنگي جديد، اين بار عليه ايران دچار وحشت شده اند. به ويژه که امروز، پس از فروپاشي توازن موقتي آمريکا-شوروي، که صلح نسبي در جهان را تضمين مي کرد، در يک بي نظمي جهاني به سر مي بريم. اکنون، در فضاي جنگ داغ هستيم، با چهرهء جاه طلبانه هراسناک ولاديمير پوتين در روسيه که البته به خاطر ليبراليزه کردن اقتصاد در کشورش محبوب است ، و وجود يک ديوانه در کاخ سفيد که شيفته حکم راني از طريق تويتر است، و البته بايد رقابت قدرت هاي منطقه اي عضو ناتو مثل ترکيه و قدرت هاي منطقه اي غير عضو ولي بسيار مسلح مثل ايران و کشورهاي تهاجمي خليج [فارس] را در نظر گرفت، کشورهائي که فرانسه تسليحات بسياري به آن ها فروخته، و يمن را–که جنايت واقعي عليه بشريت است- ويران کرده اند. آن ها اين نظريه را ساخته و پرداخته اند که گويا حوثي ها ماموران ايران هستند. برخي شاهزاده هاي سعودي، مثل طلال بن عبدالعزيز مي پرسد:«ما در يمن چکار مي کنيم؟» . کشور ويران شده است، يکي از بدترين بيماري هاي واگير در جهان، يعني وبا شيوع پيدا کرده است… آيا مي توان تصور کرد که اين اوضاع در عربستان سعودي و امارات بازتابي نخواهد داشت؟ چه کسي قادر خواهد بود خشم يمني ها را عليه همه اين کشورهاي عضو ائتلاف متوقف کند؟ آن ها حتي خشمگين تر از اهالي غزه خواهند بود. هيچ کس قادر نخواهد بود تا رويدادهائي را که در حال تکوين هستند، پيش بيني، کنترل يا آرام کند. زيرا تغيير ائتلاف بين طرف هاي مختلف در منطقه، وضع را آشفته و کدر کرده است. در جنگ جديدي که همه ما را تهديد مي کند، اسرائيل مي تواند ابزار جنگ باشد.
ن ي – آيا امروز مي توان گفت که تشکيلات خودمختار،« ساف» را کشته است؟
ل شهيد – نه، تاريخ به عقب برنمي گردد. سازمان آزادي بخش فلسطين متعلق به مردم فلسطين است. ساف در تبعيد متولد شده است. ابتدا، ايدهء جمال عبدالناصر بود تا مقاومت را کنترل کند، سپس حافظ اسد نيز همين فکر را داشت. اما، ياسر عرفات به ساف، تداوم و پايداري واقعي داد و توانست «استقلال تصميم گيري ملي فلسطيني» را در سال ١٩٦٩ تحميل کند و برخلاف عقيدهء رفقايش ابوماذن، ابو جليل (خالدالوزير) و ابو عياض (صلاح خلف) ساف را گسترش داد. آن ها مي گفتند که ساف « نهادي بوروکراتيک» است که از مبارزه چريکي در آن کاري ساخته نيست. ياسر عرفات با کسب قدرت در راس ساف، به خوبي نمايندگي فلسطيني ها را تا اسلو و بازگشت به فلسطين تضمين کرد.
پاشنهء آشيل سازمان آزادي بخش فلسطين
اسرائيلي ها به تاسيس تشکيلاتي ياري رساندند که فقط امور سرزمين هاي فلسطيني تحت پوشش قرارداد اسلو را اداره کند، و به همه پناهندگان پراکنده در جهان بي اعتنائي کردند اين امر در انزواي ساف بسيار موثر بود. اين قبائي بود که متناسب با قد و قواره اسرائيل و منافع آن دوخته شده بود. و ما به اندازه کافي هشيار نبوديم. به تازگي عرفات را از لبنان اخراج کرده بودند و پيش از آن، او در اردن بود و زمان زيادي پيش از آن در کويت. او مي گفت که «ساف بيش از پيش از فلسطين دور مي شود. اکنون من در حمام الشُط [تونس] (٨) در هتلي کنار دريا نشسته ام. فردا در کجا خواهم بود ؟ ». هنگامي که اسرائيلي هادر سال ١٩٩١ در واشنگتن ،و در جريان کنفرانس مادريد ،هيئتي فلسطيني از سرزمين هاي فلسطين را ديدند (اين ها بخشي از هيئت اردني بودند. اسحاق شامير، نخست وزير وقت با حضور نمايندگان ساف مخالفت کرده بود)، که رياست آن با حيدر عبدالشافي بود و بسيار جدي مذاکره مي کرد، از طريق اسلو، تماس مخفيانه با ساف را شروع کردند. بايد درک کرد که وجه مشخصه جنبش فلسطين، تولد آن در خارج از فلسطين بود و اين امر پاشنهء آشيل آن به شمار مي رفت. همه جنبش هاي مقاومت ديگر در روي سرزمين خود بودند، مثل جنبش ويتنام، آفريقاي جنوبي يا الجزاير. سرانجام، اسرائيل متوجه شد که مذاکره با ساف، آسان تر از مذاکره با هيئت فلسطيني داخل است. لذا، آن ها ترجيح دادند که در خفا مذاکره کنند. و ما نيز در تور افتاديم.
باوجود اين، در زمان حاضر، من نه با انحلال تشکيلات خودمختار موافق هستم و نه با انحلال ساف. اين يک خودکشي خواهد بود.
«تشکيلات خودمختار، ديگر تشکيلات ملي نيست»
ن ي – اما، ياسر عرفات با مذاکرات سري موافقت کرده بود؟
ل شهيد – او درک کرده بود که تنها وسيله اي که او را به فلسطين مي رساند، پيمان هاي اسلو بود. او مي گفت: «من شما را به فلسطين خواهم برد». اما، او از يک دولت صحبت نمي کرد، زيرا در قراردادهاي اسلو به دولت اشاره اي نمي شد. او مي افزود: «سپس، شما روند را ادامه خواهيد داد». در نتيجه همه ما به اسلو راي مثبت داديم. براي ما غيرممکن بود که در کشورهاي عربي، مدیون مهمان نوازي اين و آن باشيم.
اين ترتيبي نيز براي آوردن ساف به داخل بازي بود. عرفات دچار توهم نبود، او مي دانست که شخص او تولد دولت فلسطين را نخواهد ديد. اما آغاز مصاحبه را به ياد بياوريد: کل تاريخ فلسطين بااخراج شروع مي شود. و بازگشت به پيروزي مي ماند، زيرا جهت جنبش را معکوس مي کند. و به همين دليل بود که فلسطينيان از عرفات مثل يک قهرمان استقبال کردند. با اين که اسرائيل حماس را با اسلحه هايش در غزه براي او گذاشته بود و فکر مي کرد که فلسطيني ها همديگر را خواهند کشت. اما عرفات با زبردستي افسانه اي اش موفق شد حماس را اداره کند. مرگ او فاجعه اي بود. او تاکتيسيني بي نظير، کاريزماتيک با شم سياسي استثنائي و به ويژه نزديکي متفقانه با خلق خود بود که تا امروزاو را رهبر تاريخي خود تلقي مي کند.
امروز، جوانان به خاطر مطالبات برحق شان بي شرمانه سرکوب مي شوند. بنا به گزارش عفو بين المللي و سازمان دفاع از حقوق بشر «الحق»، روز ١٣ ژوئن در رام الله، ماموران امنيتي تظاهرکنندگاني را بي رحمانه سرکوب کردند که فقط پرداخت حقوق کارمندان تشکيلات را در غزه مطالبه مي کردند. اين نکته نشان مي دهد که تشکيلات ديگر تشکيلاتي ملي نيست. سوال اين است که چيست؟ تشکيلات نمي خواهد همکاري امنيتي با رژيم قاتل وجنايتکار جنگي اسرائيل را قطع کند. و نمونه اش را در غزه ديديم؛ اين امر غير قابل قبول است. در حالي که تيراندازان خبره اسرائيل به روي جوانان ما شليک مي کنند؟ و ما ٧٠٠٠ زنداني داريم که ٣٥٠ نفرشان کودک اند؟ دو سال است که قطع همکاري امنيتي مطالبه مي شود و تشکيلات خودمختار پاسخي نمي دهد. لذا اين نهاد حقانيت خود را از دست داده است. از سال ١٩٦٧، اين نهاد به بهترين وجهي خلق فلسطين را نمايندگي کرده بود، اما اکنون چنين نيست، نه در داخل و نه در خارج سرزمين ها. من از بيروت مي آيم، مکاني که فلسطينيان ديگر اين تشکيلات را نماينده خود تلقي نمي کنند. آن ها اطمينان دارند که در آينده نمايندگان خود را خواهنديافت. چگونه؟ کجا؟ هنوز کسي نمي داند. نسل جديدي از زنان و مردان درخشان در همه جاي جهان ظهور کرده اند که در بهترين دانشگاه ها تحصيل کرده اند.
فلسطيني، شهروند جهان
سرانجام، فروپاشي فلسطين موجب پاشيده شدن بذر آن در ميان دياسپورا [فلسطينيان سراسر جهان] شد. از هنگامي که وقتم آزاد است، شخصيت هاي فلسطيني بسيار با ارزش تر از وزيران و رئيسان دولتي که در زماني که سفير بودم در طول ٢٥ سال ملاقات کرده ام، مي بينم و از اين بابت شگفت زده هستم. در آمريکا، استراليا، کانادا و اروپا، در جهان عرب، به ويژه زنان جوان، کساني که براي رهبري زاده شده اند ، قاضي، وکيل، پزشک، مهندس، اکولوژيست هائي هستند که به کشورشان خيلي دلبسته اند. آن ها شهروندان جهان هستند و آينده فلسطين را نمايندگي مي کنند.
ن ي – آخرين پرسش در مورد غزه. برخي مي گويند که محمد دهلان، نزديک به اماراتي ها، مي تواند آلترناتيوي در مقابل قدرت حماس در غزه باشد؟
ليلا شهيد – حتي يک لحظه هم چنين فکري نمي کنم. اين شخصيت اسف انگيز، اگر خودماني حرف بزنيم يک «پليس همدست» بي ارزش، کاملا در چشم فلسطيني ها بي اعتبار شده است. وخيم تر از جانشيني محمود عباس و همه کساني که براي نامزدي اين مقام پيراهن مي درند، اين است که « معامله قرن» که به ظاهر پيشنهاد يک ميليارد دلار سرمايه گذاري در غزه را مي کند، در واقع صحراي سيناي مصر را در مد نظر دارد. آن ها در صددند که يک کارخانه شيرين کردن آب دريا و يک نيروگاه برق بسازند که به طور ضمني ممکن است براي غزه هم مفيد واقع شود. اين دو تاسيسات از جمله امکاناتي ست که کمبود آن شديدا حس مي شود، ولي مسئله، فقط امدادگرانه نيست. پيش از همه، مسئله سياسي است و بايد به عنوان مسئله سياسي مورد رسيدگي قرار گيرد. جداکردن سرنوشت غزه از کرانه باختري و بيت المقدس شرقي، شيوهء ديگري براي پايان دادن به مسئله فلسطين است که ٧٠ سال است جهان مي خواهد آنرا حل کند و در راه آن، اين خلق شجاع با جامعه مدني مبتکر و مصمم هنوز مبارزه مي کند. اين خلق تا شناسائي حقوق ملي اش به مبارزه ادامه خواهد داد. در اين نکته، کوچک ترين ترديدي ندارم.
*واژه روسي به معني نابودي و چپاول، پوگروم به حملات همراه با چپاول و قتل گفته مي شود که در امپراتوري روسيه عليه جماعت يهودي مرتکب مي شدند.
** واژه « خدا کش» يا «قاتل خدا» اصطلاحي مسيحي است براي ناميدن يهوديان و به صليب کشيده شدن مسيح اشاره مي کند. در ادبيات مسيحي، يک يهودي را «قاتل مسيح » يا «قاتل خدا» شمرده اند و اين نکته را از ريشه هاي يهودستيزي در مسيحيت دانسته اند.
*** تابعيت مضاعف: در قرن نوزدهم در اروپا، تابعيت هر شهروند به ميهن و کشور خلاصه مي شد. يهودستيزها تبليغ مي کردند که يهوديان تابعيت دوگانه دارند.
**** سِوِتو يا سِويتو ناحيهاي حاشيهنشين در شهر ژوهانسبورگ آفريقاي جنوبي است که مجاور با کمربند معدني جنوب شهر است. نام آن برگرفته از مخفف انگليسي ناحيهٔ جنوب غربي(South western township) است
***** هاسبارا يک لغت عبري به معني « توضيح دادن» يا « روشن کردن» يک مطلب است. اين واژه توسط توسط دولت اسرائيل و يا محافل طرفدار آن در مورد عمليات ارتباطي و يا پروپاگاند براي دفاع از سياست اين دولت در افکار عمومي بکار مي رود.
ترجمه بهروز عارفي
با سپاس از دوست ارجمندم، تقي تام به خاطر باز خواني و ویرایش
———
پاورقي ها:
١ – شلومو ساند، چگونه خلق يهود اختراع شد، انتشاراتفايار، ٢٠٠٠.
مقاله چگونگي برساختن قوم يهود، لوموند ديپلماتيک اوت ٢٠٠٨
https://ir.mondediplo.com/article1305.html
٢ – وليد خالدي،
Plan Dalet : Master Plan for the Conquest of Palestine ; Journal of Palestine Studies, Vol.18, N° 1, Automn 1988
٣ – ديرياسين، روستائي در ٥ کيلومتري غرب بيت المقدس بود. روز ٩ آوريل ١٩٤٨، اعضاي ايرگون (سازمان مسلح صهيونيستي) و لهي يا گروه تروريستي استرن، اهالي آن راقتل عام کردند.
٤ – نشست سران در طبا از ٢١ تا ٢٧ ژانويه ٢٠٠١ در شهر طبا در شبه جزيره سينا با حضور بيل کلينتون، اهود باراکف نخست وزير وقت اسرائيل و ياسر عرفات برگزار شد. هدف حل سريع نقطه هاي مورد اختلاف و کشمکش اسرائيل-فلسطين پس از شکست نشست کمپ ديويد ٢ در ژوئيه ٢٠٠٠ و شروع انتفاضه دوم بود. نتيجه اي حاصل نشد.
٥ – داويد بن گوريون در يادداشت هاي خود در تاريخ ١٨ ژوئيه ١٩٤٨ ، به نقل از ميکائل بار زوهار در کتاب
Ben Gorion : The Armed Prophet, Prentice-Hall, 1967, p. 157
٦ – نام رزمي محمود عباس.
٧ – گروه فشار که در ٢٠٠٨ در آمريکا تاسيس شد، معتقد است بايد حکومتي واقعي در آمريکا بر سر کار آيد تا کشمکش اسرائيل-فلسطين با روشي ديپلماتيک و مسالمت آميزحل شود.
٨ – شهري در حومه تونس، پايتخت تونس. اول اکتبر ١٩٨٥، ارتش اسرائيل مقر ياسرعرفات در اين شهر را بمباران کرد و ٦٨ فلسطيني و تونسي کشته و صدنفر زخمي شدند.
سخنرانی مهوش صالحی
در سمینار سالانهی تشکلهای زنان و زنان دگر و همجنسگرای ایرانی
در آلمان – هانوور 1396
برگرفته از نشریه زنان : گاهنامه شماره 89 – مارس 2018
١- ساختار سياسى قدرت و شبكهها و نهادهاى جنگساز در ايالات متحده آمريكا
٢- ١١ سپتامبر ٢٠٠١ نقطهی عطف، پيآمدهاى اجتماعى، سياسى و نظامى آن
٣- ويژهگىهاى چشمگير در سازماندهى و پيشبرد جنگهاى مدرن
٤- سودبرى در همهی عرصهها
٥- اشارهاى كوتاه به موضع فمينيستهاى غربى در مورد جنگ
٦- جريانهاى پشت پرده، تئورى توطئه يا افشاى توطئه
قرن بيستم شاهد خونينترين و بى سابقهترين جنگها و كشتارها در تمامى تاريخ بشر و از جمله دو جنگ جهانى بزرگ بوده است. در اين قرن فروپاشى امپراطورى عثمانى و نيز سيستم استعمار جهانى و تقسيم مناطق تحت سلطه بين قدرتهاى استعمارگر منجر به تقسيمبندىها و مرزهاى مصنوعى به خصوص در خاور ميانه و شمال آفريقا شد كه هستهی تناقضات و جنگهاى مدام تا به امروز بوده است.
نيمهی دوم اين قرن همچنين، آغاز جنبشهاى آزاديبخش و پايان سيطرهی قدرتهاى استعمارى و آزادى و استقلال كشورهاى تحت سلطه در هند، هندوچين و قارهی آفريقا و خاورميانه بود.
يكى ازاين تغيیرات پروژهی ايجاد دولت اسرائيل و نيز مسكوت ماندن مسالهی كردها بعد از معاهدهی سور و لوزان بود كه در كنار ذخيرههاى بزرگ نفت در منطقه، شكست نيروهاى مترقى و دولتهاى شبه سوسياليستى و رشد ايدئولوژى اسلامى هستهی جنگ و تلاطم دايمى در خاورميانه است.
امروزه آرايش جديد قدرت در صحنهی جهانى، تكنولوژى مدرن و جهانى شدن، تغييرهاى اساسى در انگيزههاى جنگ و شيوههاى پيشبرد جنگ ايجاد كرده كه باعث شده است كه جنگ و كشتار در جامعه به خصوص در غرب به يك امر دور و انتزاعى تبديل بشود و آن روحيهی بيزارى و اعتراض بعد از پايان جنگ جهانى دوم و جنگ الجزيره در فرانسه و يا اعتراضات گسترده هنگام جنگ ويتنام ديگر سر بر نياورد و تنها حملههاى تروريستى و در كنار آن موج فراريان از جنگ و پناهندهها در مركز توجه مردم در روزمره قرار بگيرد، بى آن كه عاملهاى اصلى اين پديده يعنى سياستهاى جنگسازى و سودجويى از آن وارد ديسكورس سياسى شود و اين گونه است که جريانهاى راسيستى و دست راستى روز به روز محبوبيت و قدرت تازهاى مىگيرند.
اگر جنگهاى پيشين بر مبناى قدرتطلبى، گسترش سرحدات و منافع ژئوپوليتيك، اختلافات قومى و مذهبى انجام مىگرفت و اگر چندين دهه از قرن بيستم پهنهی قدرتنمايى دو جبههی سياسى نظامى و ايدئو لوژيك بلوک غرب و شرق بود، امروز يکى از شاخصترين انگيزههاى جنگ آفرينى و ايجاد ناامنى و تشنج، سود کلاني است که شرکتهاى نظامى، نفتى، تدارکات ارتش، بازسازى ونظير آنها از جنگ و پيآمدهاى آن نصيبشان مىشود.
سيستم سرمايهدارى امروزى به غول عظيم جهانى غير قابل مهارى تبديل شده است.
امروزه بيش از هر زمان ديگرى در تاريخ، همهی حوزههاى هستى انسانها از چوب و آهن و شن و هوا گرفته، از آب و گندم و غله و پوشاک و مسکن و دارو، از نفت و مس و آهن و الماس و طلا گرفته تا قهوه و کاکائو بازيچهی دست بازيگران سرمايه جهانى و بازار قمار بورسهاى مالى و نيز زمينهساز جنگهاى تمام نشدنى شده است.
از اوايل سالهاى هشتاد قرن بيست ميلادى سه جريان بزرگ به طور موازى در صحنه سرمايه جهانى پا گرفتند: اولى پيدايش و رشد اقتصاد نئو ليبرال در سرمايهدارى بود که امروزه تقريبن در اکثر کشورها از آن پيروى مىشود. پيشروان اين سياست اقتصادى ريگانيسم در آمريکا، تاچريسم در بريتانيا و دولت نئوليبرال پينوشه در شيلى بودند. دومى رفرمهاى اقتصادى در چين و ليبراليزه کردن اقتصاد و تجارت بود که باعث رشد يک اقتصاد بزرگ جهانى با ترکيبى ازسرمايهدارى دولتى و خصوصى گرديد. سومى فروپاشى شوروى و اقمار آن و خصوصىسازى مهار گسيختهاى که يک اليگارشى مالى و اقتصادى و نظامى را در روسيه و اقمار آن بر سر قدرت آورد.
اين سه جريان عمده هست که زمينهی چند قطبى شدن قدرت جهانى، تجارى شدن همهی عرصهها از جمله ارتش و رقابت اقتصادى و همينطور مسابقهی نظامى غول آسايى گرديده که در کنار تخريب غير قابل بازگشت محيط زيست بزرگترين چالش انسان در قرن بيست و يکم خواهد بود.
سرريز کردن بودجههاى کلان ميلياردى به وسيلهی تمام دولتها به سمت تسليحات نظامى، زندهگى ميلياردها انسان را چه در کشورهاى صاحب تسليحات و چه در کشورهاى مشترىهاى اين اسبابهاى کشتار در معرض بيکارى، فقر و بيمارى و مرگ و بى خانمانى و فرار و مهاجرت قرار داده است.
در اين چهارچوب هست که من مىکوشم به يک بخش از ملزومات اين سيستم يعنى نظامىگرى، در بزرگترين قدرت نظامى اقتصادى دنيا و با تکيهاى بيشتر روى خاورميانه بپردازم.
١- ساختار سياسى قدرت و شبکهها و نهادهاى جنگساز در ايالات متحده آمريکا
تمرکز من روى کشور آمريکا به معنى ناديده گرفتن نقش جنگساز دولتهاى ديگر نيست، بلکه به دليل برترى نظامى power project، موقعيت هـژمونيک آمریکا در جهان، بودجهی نظامى کلان و برترى بلامنازع تکنولوژيک و نقش کليدى هست که اين کشور و متحدان آن در ايجاد و يا مداخله در جنگها و به همين گونه تغيير مسيرهاى بزرگ در سرنوشت کشورها و به ويژه در خاور ميانه دارند.
آمریکا داراى نزديک به ٤٨٥٥ پايگاه نظامى در سراسر کرهی زمين است که البته هدف بعدى پایگاههاى نظامى در فضا هست.
آمریکا کشورى است که به عنوان قدرتمندترین دموکراسى سرمایهدارى دنیا محسوب مىشود.
سیستم سیاسى آمریکا تفاوتهاى زیادى با سیستمهاى پارلمانى دیگر دارد و یکى از ویژهگىهاى آن این هست که فقط امکان حضور دو حزب را در قدرت مىدهد یعنى دموکراتها و جمهورى خواهان.
با اینکه این دو حزب ایدههاى سیاسى و اجتماعى و بخشن منافع اقتصادى گروههاى متفاوت جامعهی آمریکا را نمایندهگى مىکنند، پشت آنها جریانهاى قوى علایق مشترک اقتصادى، نظامى و سیاسى elite بخش برگزیدهی خاصى خوابیده است که داراى شبکههاى ارتباطى علنى و پوشیده و ساختارهاى جاافتادهی اعمال قدرت هستند.
با پولهاى کلانى که هزارها لابى براى پیشبرد انتخابات سرریز مىکنند، و همینطور با چفت و بستهاى نفوذ و اختلاط سیاست رسمى با بخش خصوصى فقط گروههاى برگزیدهاى از جامعه یعنى صاحبان سرمایه، قدرت و نفوذ هستند که مىتوانند با استفاده از شبکههاى رسمى و غیررسمى و با نشاندن مهرههاى سیاسى دلخواه در دولت عملن سیاست دولت را طراحى و هدایت کنند. تفاوتها و اشتراکها ى دو حزب مطلب گستردهاى هست که در اینجا به آن پرداخته نمىشود. من فقط به یک تفاوت که به این بحث ربط دارد اشاره مىکنم و آن فرق سیاست خارجى و نظامى این دو جریان هست.
دموکراتها داراى سیاست هاى خارجى و نظامى ظاهر پسندانهترى هستند و متدهاى نرمتر را براى حفظ و گسترش هژمونى اقتصادى و سیاسى و نظامى آمریکا ترجیح مىدهند و نزدیکى بسیارى با لابى نفت دارند.
جمهورىخواهان بیشتر سیاستى تهاجمى مبنى بر هژمونى بلامنازع نظامى اقتصادى آمریکا را با تشنجسازى، مداخلهی مستقیم، سرنگونى و جنگطلبى آشکار دنبال مىکنند و تمرکز آنها بیشتر روى وزرات دفاع و سازمانهاى مخفى و به خصوص سازمان سیا هست و بیشترین نزدیکى و در هم آمیختهگى با صنایع تسلیحات نظامى دارند.
دفاع بى چون و چرا از منافع و سیاستهاى اسراییل با کمى تفاوت بخش جدا نشدنى سیاست هر دو حزب است. لابى اسراییل AIPAC یعنى کمیتهیAmerican Israel Public Affairs Committee در آمریکا آنچنان پرنفوذ و قوی است که عملن سیاست خارجى آمریکا در خاور میانه از طرف این لابى رقم زده مىشود. چندین دهه پشتیبانى از دولت اسراییل در هر سیاست ضد مقررات بینالمللى و جنگ و غصب زمین یکى از بزرگترین عوامل رشد احساسات ضد آمریکایى، قدرتگیرى اسلام رادیکال و عامل جنگ و نفرت در منطقه است.
در بودجهی سالانهی ایالات متحده آمریکا بزرگترین رقم به وزارت دفاع تعلق مىگیرد، این بودجه با رقمى حول ٦٠٠ تا ٧٠٠ میلیارد دلار در سال بالاترین رقم بودجهی نظامى در دنیا است که نزدیک به نیمى از کل بودجهی کشور آمریکا را تشکیل مىدهد. بیش از ٤٠٠ میلیارد دلار از این بودجه به سمت شرکتهاى خصوصى سرازیر مىشود.
ساختار آشکارکه به مثلث آهنین معروف است، از وزارت دفاع موسوم به پنتاگون، کنگره شامل مجسل سنا و مجلس نمایندهگان و شرکتهاى خصوصى تسلیحاتى، تدارکات ارتش و غیره تشکیل مىشود.
اما چندین دهه است که هر یک ازسه راس این مثلث در درون دیگرى نفوذ کرده است و با در هم تنیدهگى با سازمانها و نهادهاى اجتماعى دیگر از جمله سازمانهاى امنیت مخفى، سیستم قضایى، دفترهاى وکالت، سیستم مالى، رسانهها، اتاق فکرها، نهادهاى مذهبى، دانشگاهها و غیره شبکهی عظیم و غیر شفافى را ایجاد کرده کهMikitary Industrial Complex و یاMIC یعنى شبکههاى پیچیده نظامى صنعتى خوانده مىشود.
یکى از جا افتادهترین مکانیسمهاى این در هم تنیدهگى پراتیک لابىگرى و همینطور مکانیسم revolving door یا درهاى گردان یعنى جا به جا شدن افراد سیاسى با بخش خصوصى است.
شکلگیرى تاریخى و کاربرد این اصطلاح به وسیلهی منتقدان و رسانهها و منابع آکادمیک و رسمى بسیار مهم هست چرا که وجود چنین ساختارهاى پیچیده را غیر قابل انکار مىکند.
مبلغ بسیار بزرگى از بودجهی پنتاگون صرف برنامههاى سرى سازمانهاى متعدد مخفى مثل: سازمان سیا (Central Intelligence Agency) آژانس امنیت ملی (National Security Agency)،(DEA) Drug Enforcement Administration Federal Buro of Investigation وSpecial Operation Commands SOCOM مىشود.
در مجموع نزدیک به شانزده سازمان مخفى در آمریکا وجود دارد که مهمترین آنها با نزدیک به ٨٢٠٠٠ کارکن و ٣٠ میلیارد بودجهی سازمان سیا هست.
این سازمانها در رقابت و حتا گاهى در تقابل با یکدیگر عمل مىکنند مانند سیا و NSA و درون هر یک از آنها هم گروهبندىهاى مختلف و گاه متناقض وجود دارد.
این برنامهها و پروژههاى مخفى تحت عنوانSpecial Access programs و یا کوتاهSAP یعنى برنامههاى عملیات سرى شناخته مىشوند. ولى همین برنامهها هم دو بخش هستند. بخش اول برنامههایى هستند که به رسمیت شناخته شده و باید در بارهی صرف بودجه به دولت گزارش بدهند با عنوان acknowleged special access، بخش دوم برنامههاى موسوم بهunacknowleged special access programs و یا waived programs هستند که در خیلى از موارد دولت یعنى رییس جمهور آمریکا و کنگره هم در جریان گذاشته نمىشوند. از طریق این برنامهها بودجهی کلانى در کانالهاى سیاه شبکههاى قدرت پشت پرده جارى مىشود که در ادبیات تحقیقى اسم black budget بودجهی سیاه و یا deep black budget بودجهی سیاه تیره به آنها داده مىشود. وجود این برنامهها و بودجههاى سیاه تا کنون از طریق منابع مختلفى افشا شده است. طبق مدارک سنودن فقط در سال ٢٠١٣ نزدیک به ٥٢ میلیارد دلار بودجهی سیاه به کانال ١٦ سازمان مخفى سرازیر شده است.
یک روز قبل از یازده سپتامبر ٢٠٠١ دونالد رامسفلد وزیر دفاع وقت به طور علنى اعلام کرد سیستم مالى وزارت دفاع آن قدر سوراخ و سنبه دارد که ما قادر نیستیم پیدا کنیم که 2,3 بیلیون یعنى ٢٣٠٠ میلیارد از بودجهی وزارت دفاع به کجا رفته است. به گزارش رویترز از سال ١٩٩٦ تا ٢٠١١ مبلغ 8،5 بیلیون یعنى ٨٥٠٠ میلیارد دلار بودجه به کانالهاى سیاه جارى شده است.
در پس این برنامهها و بودجهها شبکههاى پیچیده و گستردهاى از گروههاى حفظ منافع صنایع تسلیحاتى، صنایع اکترونیک، ساختارهاى مالى به خصوص بانکها، شبکههاى نفتى، شبکههاى تجارت یا حمایت از سندیکاهاى مواد مخدر نهفته است. در این شبکهی پیچیده و تو در تو است که سیاست perpetual war یعنى جنگهاى بى وقفه طراحى و جا انداخته مىشود.
تمام پروژههاى مخفى تحقیقى در حوزهی نظامى و تکنولوژى فضایى و سایبرى و بیولوژیکى و غیره براى تولید اسلحههاى مدرن و طرحهاى میلیتاریزه و اتمى کردن فضا و امثال آن در این شبکههاى نیمه رسمى انجام مىگیرد.
این شبکهها و در راس همه سازمان سیا داراى نظامىهاى تعلیم دیده و همینطور آدم کشهاى حرفهاى به اسمSpecial Operation Volks هستند که هم در عملیات دولتى نقش بازى مىکنند و هم براى پیشبرد پروژههاى مخفى افراد مزاحم را با متدهاى ترور، بمب گذارى، سقوط هواپیما، تصادف ساختهگى ماشین، خودکشىهاى ساختهگى و غیره از سر راه بر مىدارند. لاپوشانى باند کودکربایى و پدوفیلى در سالهاى هشتاد به قصد black mailing در همین حوزهها انجام مىگرفت.
از وظایف این سازمانها همچنین کنترل سیستماتیک رسانهها و افکار عمومى براى جا انداختن روایتهاى رسمى و پوشاندن پرنامههاى پنهانى است.
مجموعهی این ساختارهاى نیمه رسمى و مخفى را deep state یعنى دولت عمقى و یا shadow state نیز مىنامند.
سناتور آمریکایى حزب دموکراتDaniel k. Inouye مىگوید: «در آمریکا یک حکومتshadow state یعنى پشت پرده وجود دارد که داراى نیروى هوایى، نیروى دریایى و بودجهی مخصوص به خود هست که قادر است برداشت خود از علایق ملى را پیش ببرد. این حکومت مخفى خارج از هر گونهchecks and balances کنترل و بیرون از چارچوب قانون عمل مىکند».
تجارت کلان در حوزهی تسلیحات
بخش عظیمى از بودجهی پنتاگون به سوى شرکتهاى تسلیحاتى، تدارکات و پشتیبانى ارتش، بازسازى و حفظ امنیت ملى و مانند آنها جارى مىشود. نگه داشتن دایمى جامعه در حال اضطراب و نا امنى از وظایف این شبکهها است. در زمان جنگ سرد این هیسترى ضد کمونیسم بود و امروزه تروریسم جهانى است که بهترین حربه براى واقعیت بخشیدن بهwar formula یعنى فرمول جنگى و یا جنگ بىوقفه و بالا بردن بودجه ینظامى محسوب مىشود. اوباما برندهی جایزه صلح که شعار انتخاباتیش جهانى بدون سلاح اتمى و البته معتقد بود که جنگ بخشى از سرشت بشرhuman condition است در سال ٢٠١٠ با مدودوف رییس جمهور روسیه در کرملین معاهدهی دوجانبهی کاهش بودجهی نظامى براى تسلیحات اتمى را امضا کرد. در سال ٢٠١٥ قانونى را امضا کرد که ٣٣٤ میلیارد دلار بودجه صرف نوسازى تسلیحات اتمى آمریکا بشود.
صدور اسلحه یکى دیگر از عوامل دامن زدن به تناقضات جنگى و منبع درآمد صنعت تسلیحات نظامى است. آمریکا، در ردهی اول، اروپاى متحد در ردهی دوم و روسیه در ردهی سوم کشورهاى صادر کنندهی اسلحه هستند. لیست بلندى از بزرگترین شرکتهاى تسلیحاتى وجود دارد که Lockheed Martin و Boing در رأس آن قرار دارند.
با این که صدور اسلحه به کشورهاى در حال جنگ ممنوع است، آمریکا و کشورهاى اتحادیهی اروپا قراردادهاى میلیاردى با کشورهایى مىبندند که در جنگ درگیر هستند مثل عربستان صعودى و ترکیه که اولى در جنگ نیابتى در یمن و دومى در جنگ سوریه و سرکوب کردها درگیر هستند.
گره خوردهگى تسلیحات با سوختهاى فسیلى
انرژى حاصل از سوخت فسیلى عنصر حیاتى و پایهی صنایع مدرن هست، کنترل و سلطه بر این بخش کنترل شاهرگ حیاتى اقتصاد دنیا و ضامن سلطهی سیاسى است. در آمریکا نفت به دو دلیل مهم با تسلیحات گره خورده، یکى نیاز وافر به انرژى براى تولید صنعتى است. بزرگترین بهرهبران سوختهاى فسیلى در آمریکا شرکتهاى بزرگ نفتى و همینطور صنایع تسلیحات و الکترونیک هستند که پولهاى کلانى در لابى نفت سرمایهگذارى مى کنند و به top polluters یعنى سرآمد آلوده کنندهها مشهورند. سه چهارم لابى نفت کارمندان سابق دولت فدرال هستند که با همان مکانیسم درهاى گردان از بخش سیاست به بخش تجارت رفتهاند و روابط قبلى خود را براى کار لابى استفاده مىکنند. من اسم چند شرکت را فقط لیست مىکنم:
Exxon Mobil, Royal Dutch Shell, BP, Total, Chevron Corporation, Conoco Philips, General Elektronik, southern Company, First Energy, Edison Elektic Institute, etc.
اما دلیل دیگر گره خوردهگى علایق big oil یعنى شرکتهاى بزرگ نفتى با تسلیحات نقش حیاتى پترودلارها در ایجاد تنش و جنگ و نظامى کردن و همینطور فروش اسلحه است. بعد از جنگ جهانى دوم وزراى مالى و مدیران بانکهاى ملى ٤٤ کشور در Bretton Woods , New Hampshire یک توافق نامه امضا کردند که بر مبناى آن دلار مرجع همه ارزها و پشتوانه آن طلا قرار داده شد.
این سیستم که جریان سرمایه را در دنیا در سالهاى بعد از جنگ جهانى دوم تا حدى تنظیم کرده بود در اواخر جنگ ویتنام که اقتصاد آمریکا دچار بحران شد و دلار زیر فشار رفت، توسط دولت نیکسون به طور ناگهانى در سال ١٩٧١ یکطرفه unilateral لغو شد و دو سال بعد رسمن مختوم اعلام شد.
با لغو توافق برتون وودز و آزاد شدن دلار از پشتوانهی طلا دولت آمریکا به چاپ بى سابقهی دلار دست زد و همین منجر به پایین آمدن ارزش دلار و به تبع آن کاهش قدرت خرید از درآمد نفتى شد. کشورهاى صادر کنندهی نفت دست به اعتصاب و کاهش میزان صادرات زدند از جمله ایران و لیبى و این قضیه به بحران نفت و یا شوک نفتى در ١٩٧١ انجامید. شوک بعدى در سال ١٩٧٣ تا ١٩٧٥ بعد از جنگ یوم کیپور بود که کشورهاى عربى، صدور نفت به کشورهاى غربى را متوقف کردند. بعد از این دو واقعه قیمت نفت و همینطور چاپ دلار به میزان بىسابقهاى بالا رفت.
معاملهی نفت با دلار باعث سرازیر شدن پترودلارها به خصوص به خاورمیانه و پولهاى کلان در دست رژیمهاى منطقه و خریدهاى کلان اسلحه شد که مورد ایران، لیبى، و عراق و عربستان صعودى و در سال هاى اخیرکشورهاى خلیج فارس مثل قطر و امارات متحده مثالهاى بارز آن هستند. جنگ ایران و عراق بدون انبان اسلحههاى خریدارى شده از پترودلارها توسط این دو کشور ممکن نبود. کیسینجر بزرگترین طراح سیاست خارجى در تاریخ آمریکا به ریگان رییس جمهور وقت توصیه مىکرد که این جنگ را طولانى و از آن سرمایه کسب کند.
به این ترتیب نگه داشتن وابستهگى حیاتى صنعت و اقتصاد از سوختهاى فسیلى، با سد کردن تکنولوژىهاى مدرن جایگزین موتورهاى سوختى و مبارزه با پروژههاى حفاظت ازمحیط زیست و انرژىهاى بازیافتى از وظایف عمدهی این شبکهها است.
آمریکا بعد از سرکار آمدن ترامپ که رابطهی تنگاتنگى با ارتش و کمپانىهاى تسلیحاتى دارد مقررات کنترل و نظارت بر این شرکتهارا به طور رادیکال کاهش داد، مالیاتهارا پایین آورد و تمام تعهدهاى مربوط به محیط زیست و از جمله معاهدهی پاریس را لغو کرد و در نشست بینالملى محیط زیست در بن شرکت نکرد، بودجهی حامیان محیط زیست را قطع کرد و به جنگ تبلیغاتى بر علیه این جریانها دست زده است. در عکسى که در یک نشست گرفته شده ترامپ را در حال امضاى فرمان کاهش مقررات براى شرکتهاى بزرگ را مىبینیم. پشت سر مریلین سودن رییس بزرگترین شرکت تسلیحاتى دنیا یعنى لاکهیید مارتین ایستاده با بقیه روساى شرکتهاى تسلیحاتى و الکترونیکى.
اما از طرف دیگر به بهانهی مبارزه با گرمایش زمین پروژههاى پر خرج مخفى دیگرى در پشت پرده در جریان است که تمام کرهی زمین را به آزمایشگاه خصوصى شرکتهاى تسلیحاتى، نفتى، الکترونیکى تبدیل کرده است.
پروژهی پنهانى مهندسى و دستکارى محیط زیست Geoengineering و مدیریت اشعه خورشیدى Solar Radiation Management و یا Stratopspheric Aerosol Injection و یا SAI روشهاى Hightech که براى کنترل گرمایش زمین اکنون از طرف این شبکهها اعمال مىشود بزرگترین دستکارى در اکو سیستم است. فیلم مستندى هست که در آن رییس سازمان سیا در حال تبلیغ این تکنیکها در یک جلسه Council on Forign Relation یعنى یکى از پر نفوذترین اتاق فکرهاى آمریکا و جهت دهندهی سیاستهاى آمریکا است. با این تکنیکها ترکیبات شیمیایى از راه جتهاى نظامى و باربرى در فضا تزریق مىشود تا ذرات انعکاس دهندهی نور را وارد آتمسفر زمین کرده و در نتیجه گرمایش زمین را کاهش دهد. این فرایند میزان نانو پارتیکلهاى حامل آلومینیوم و باریوم و آرسن در هوا و در نتیجه روى زمین افزایش داده و تاثیرات ویرانگر و غیر قابل بازگشت روى میکروارگانیسمها، حشرات، گیاهان و حیوانات مىگذارد.
ذرات نانو که اندازهی آنها در حدود یک میلیونیم میلیمتر است قادرند در تمام ارگانها نفوذ کنند، از جدارهی سلولها عبور کنند و حتا وارد DNA دى ان آى موجودات زنده شوند. میزان ذرات آلومینیوم در محیط زیست رو به افزایش است، مادهاى که بسیارى از پزشکان آن را دلیل بالا رفتن آلزهایمر، آوتیسم و ADAS در کودکان و افزایش روزافزون سرطان به خصوص در زنها مىدانند.
مواد خام
جنگ بر سر مواد خام موضوع تازهای نیست منابعى چون نفت، خاکهای فلزدار، طلا، الماس و دستیابى به این منابع از دیرباز زمینهساز دخالت دولتها و ایجاد درگیرىهاى نظامى و جنگ، به خصوص در کشورهاى افریقایى، مانند جمهورى دموکراتیک کنگو و همسایههاى آن بوده است.
استخراج کولتان یکى از موارد به خصوص سو استفاده از کار کودکان است چرا که به خاطر اندام کوچک و نحیفشان به کار در تونلهاى تنگ و تاریک زیرزمین گمارده مىشوند و یا در مزرعههاى کاکائو، بدون مزد و یا مزد ناچیز به شکل برده به بیگارى گماشته مىشوند. و در ناامنترین و خطرناکترین شرایط کارى، کودکى و سلامت و آیندهی خود را، قربانى سود کلان باندهاى استخراج مواد خام مىکنند. کولتان فلز ترکیبی است که در همهی وسایل الکترونیکى نظامى و غیرنظامى از جمله تلفنهاى دستى و رایانههای هوشمند به کار برده مىشود و استخراج آن زمینهی مناقشات نظامى دایم است. به سبب گستردهگى مطلب و نبود وقت ناگزیر در این جا بیش از این به آن نمىپردازیم.
مواد مخدر
تجارت مواد مخدر از بازارهاى پرسود براى تهیهی ارز، براى خریدن تسلیحات به خصوص توسط شورشىها و گروههاى فرانظامى دولتى و غیردولتى است.
در جنگ افغانستان بخش بزرگى از مخارج طالبان از کشت خشخاش و تهیه و تجارت تریاک و هرویین تامین مىشود. اکنون پس از ١٦ سال بعد از اشغال افغانستان توسط آمریکا، طالبان مناطق بیشترى را تحت کنترل دارد. افغانستان با ٢٢٤٠٠٠ هکتار کشت خشخاش ٩٠٪ هرویین دنیا را تولید مىکند، که در سال گذشته تقریبن دو برابر شده است. طبق آمار موجود در حال حاضر از جمعیت سى میلیونى افغانستان، سه و نیم میلیون معتاد به مواد مخدر و به خصوص هرویین است که بیش از یک میلیون آن زن و بین سیصد تا هشتصد هزار آن کودک میباشند. سازمانهاى مخفى در آمریکا پشت پرده همیشه در ترافیک و تجارت مواد مخدر دست داشتهاند و یا براى منافع خاصى از آن حمایت کردهاند.
در زمان جنگ پنهان لائوس سازمان سیا شرکت هواپیمایى خود Air America را در اختیاردولتHemong گذاشته بود که با پول مواد مخدر اسلحه مىخرید تا بر علیه شورشىهاى چپ بجنگد.
در رسوایى ایران کنترا در زمان ریگان و رفسنجانى، سازمان سیا به طور مخفى و غیرقانونى به ایران اسلحه مىفروخت و پول آن صرف کمک مالى به کنتراها مىشد که با این پول مخارج جنگى خود براى براندازى رژیم ساندینیست در نیکاراگوئه را تامین مىکرد. در جریان افشاى این رسوایى بود که مدارک ساخت و پاخت سازمان سیا با باندهاى فروش کوکایین توسط کنترا و فروش هزاران تن کوکایین که سبب اپیدمى مواد مخدر در کالفرنیا شد، افشا گردید.
یکى از بزرگترین قتلهاى سیاسى در آلمان یعنى قتل اووه بارشل نخست وزیر ایالت شلزویگ هولشتاین و یک سلسله قتلهاى دیگر در همین رابطه انجام گرفت.
یک نمونهی اخیر تداخل مواد مخدر با تسلیحات رو شدن پروژهیCassandra کاساندرا در زمان اوباما است. تشکیلات حزباله از طریق قاچاق مواد مخدر و کوکایین به آمریکا نزدیک به یک میلیارد دلار در سال درآمد داشت که به مصرف خرید اسلحه براى شاخهی نظامى آن یعنى جهاد اسلامى مىرسید.
در زمان مذاکره اوباما با هدف توافق هستهاى با ایران پروژهی تعقیب این باند قاچاق مواد مخدر براى امتیاز دادن به حزباله ایران از طرف اوباما سد شد و سازمان مبارزه با مواد مخدر و دادگسترى از تعقیب سران این حلقه از جمله عبداله صفىالدین محور ارتباطى حزباله لبنان با تهران و على فیاض مسوول تهیهی اسلحه براى شبه نظامىهاى شیعه عراق بازداشت شد. شخص دیگرى که در ترافیک مواد مخدر به آمریکا و پولشویى دست داشت ایمن سعید جمعه اهل لبنان است.
٢- ١١ سپتامبر ٢٠٠١ نقطهی عطف، پیآمدهاى اجتماعى، سیاسى و نظامى آن
١١ سپتامر ٢٠٠١ و پیآمدهاى آن بزرگ ترین واقعه و نقطهی عطف بزرگى در تاریخ قرن بیست و یکم است. بعد از فروپاشى بلوک شرق و پایان جنگ سرد سیاست نظامى آمریکا و در وراى آن شبکهی نظامى اقتصادى احتیاج به غولها و دشمنهاى تازه داشت. در سال ١٩٩١ جرج بوش دکترین دولتهاى شیطانى Rogue States Doctrine شامل ایران و عراق و بعد Axis of Evil را به اضافه کردن کره شمالى مطرح کرد. روایت رسمى دولت این است که تروریستهاى طرفدار القائده این حمله را طرح و اجرا کردند. اما شواهد بسیارى مبنى بر عمدى بودن و یا مانع از اتفاق نیفتادن آن و نیز نقش عربستان صعودى در آن در دست است و نزدیک به یک سوم مردم آمریکا معتقدند که این واقعه یک insider job یعنى کار خودى بوده است. این واقعه چک سفیدى بود که رژیم بوش با آن سیاست GWOT یا جنگ جهانى بر علیه تروریسم را تئوریزه کرد و جا انداخت تا اشغال نظامى افغانستان و حمله به عراق را تحقق ببخشد.
بعد از جنگ عراق خاورمیانه پهنهی جنگها و کشتارهاى پى در پى شده که با مداخلهی نظامى آمریکا و روسیه و سیاستهاى جنگ افروز ایران و عربستان و ترکیه پایانى براى آن در چشم انداز نیست.
بعد ازاین واقعه Department of Homeland Security وزرات امنیت داخلى تاسیس شد که کانال تازهاى براى سودبرى شرکتهاىMIC را فراهم آورده است.
در سایهی قانون USA Patriot act شبکهی غولپیکر جمعآورى اطلاعات و کنترل از طرف NSA ابتدا در آمریکا جا انداخته شد و اکنون مراقبت و خبرچینى از شهروندان در تمام دنیا ابعاد غولآسایى پیدا کرده است.
٣- ویژهگىهاى چشمگیر در سازماندهى و پیشبرد جنگهاى مدرن
جنگهاى انتزاعى و دور از بارزترین ویژهگىهاى جنگ براى کشورهاى سودبر انتزاعى و دور کردن جنگ از منظر عمومى و انتقال بار فیزیکى، روانى و عاطفى جنگ به بیرون از جامعهی خودى است. این سیاست انتقال فاحش قربانیان جنگ از کشورهاى ثروتمند به کشورهاى فقیر، از طبقهی فرادست به طبقهی فرودست و از مردان به زنان و کودکان را در پى دارد. یک روش براى پیشبرد آن، کاهش سیستماتیک کشتهها و زخمىهاى خودى یا Light Footprint Warfare، روش جنگى جاپاى سبک است. اگرجنگ ویتنام بیش از ٦٠،٠٠٠ سرباز کشته و ٣٠٠،٠٠٠ سرباز زخمى آمریکایى به جا گذاشت در اشغال عراق در مدت زمان مشابه آمریکا نزدیک به ٤٥٠٠ سرباز کشته داده است. این رقم در اشغال نظامى افغانستان حدود ٢٤٠٠ است.
تکنولوژى مدرن نظامى و سایبرى
یک روش براى کاهش تلفات خودى استفاده از تکنولوژىهاى مدرن و بمبباران از هوا و انهدامهاى گسترده است. آمریکا بیش از پیش با بمبباران هوایى و کمتر با فرستادن سرباز در جنگ شریک مىشود. تکنولوژىهاى مدرن جنگ نه تنها کشتارهاى وسیع را ممکن مىکنند بلکه سبب تخریب و با خاک یکسان کردن مناطق مورد حمله و از کار انداختن تمام ساختارهاى زیستى مثل شبکههاى راه و برق وتلفن و تامین خوراک و سوخت مىشوند. تسلیحات انهدام عمومىWeapons of mass destruction طبق معاهدات بینالمللى ممنوع است ولى این فقط به اسلحههاى اتمى، شیمیایى و بیولوژیک محدود مىشود. استفاده از توپ و تانک و بمببارانهاى وسیع و تخریب کامل شهرها و همینطور کشتار توسط درونها که در آن بیشتر غیرنظامىها کشته مىشوند جزو این اسلحهها محسوب نمىشود. تصویر شهرهاى ویران شده در عراق، سوریه و یمن دهشتبار و یادآور فیلمهاى تخیلى هراسانگیز است. درونها یعنى هواگردهاى بى سرنشین و کنترل از راه دور که در زمان اوباما رایج شد از آخرین دستاوردهاى تکنولوژى هستند.
اکنون رقابت سختى بر سر بازار چند میلیارد دلارى تولید این اسباببازىهاى کشتار عمومى به خصوص در اسراییل در گرفته است. یک گروه اکتیویست با کوشش دو خانم که سعى داشت با کار لابى در کنفرانس کنترل سلاحهاى جنگى سازمان ملل متحد، کاربرد این سلاحها را ممنوع کند به سرنوشت تاسف آورى دچار شد که باعث خنده و گریهی همزمان است. چرا که کنفرانس بعدى به علت نبود بودجه براى تمام شرکت کنندهگان در این کنفرانس لغو شد.
پسا قهرمانى و تجارى کردن ارتش
در تمام کشورهایى که از تکنولوژى جنگى بالایى برخوردارند به تدریج سربازى اجبارى لغو و سربازى داوطلبانه یعنى مزدبگیر جاى آن را گرفته است و یا مدت سربازى کاهش یافته است. نمونههاى این روند آمریکا هست که در سال ١٩٨٠ خدمت نظام اجبارى را لغو کرد و اکنون از ٢٨ کشور عضو ناتو ٢١ کشور از جمله آلمان، فرانسه خدمت نظام اجبارى را لغو کردهاند. این تغییر همینطور طبقاتى کردن رادیکال خدمت نظام است چرا که از این طریق بیش از پیش فرزندان خانوادههاى اقلیتهاى فرودست و فقیر به خدمت سربازى رو مىآورند و به علت تحصیلات پایینتر در پستهاى پر مخاطرهترى خدمت مىکنند.
اما چشمگیرترین تغییر که ارتش و جنگ در قرن بیست با آن مشخص مىشود واگذار کردن عملیات جنگى و امنیتى به شرکتهاى خصوصى و پیمانکاران جنگى به اسم PMC یا Private Military Companies است که نقش بزرگى در عملیات جنگى و همینطور طولانى کردن جنگ دارند.
یکى از بزرگترین این شرکتها که در جنگ عراق و افغانستان قراردادهاى زیادى با پنتاگون بست شرکتBlack Watter بود. این شرکت که به خاطر خشونت و قتل غیر نظامىها در بغداد اسم و رسمى پیدا کرد بسیار منفور بود طورى که یک بار چند سرباز این شرکت پایین کشیده شده و لینچ شدند که بعد از این واقعه بود که وجود شرکتهاى خصوصى نظامى و کارکرد آنها در رسانهها و افکار عمومى راه پیدا کرد. این شرکت بعد بهXe Services و بعد با ادغام چندین شرکت دیگر به اسم Academi آکادمى به شکل شرکت سهامى اداره مىشود. شرکت دیگرى که تشکیلات آن در بریتانیا هست شرکت Defence Servises Ltd Aeigis است.
با این که همه این شرکتها سرباز مزدور از هر رنگ و نژادى استخدام مىکنند،Aegis بیشترین سهم را در استخدام کودک سربازهاى سابق دارد که در جنگهاى وحشیانهی داخلى در سیرالئون و اوگاندا شرکت داشتند. این کودک سربازها را war Lord اربابان جنگى در بیشتر موارد یا با کشتن پدر و مادرشان جلو چشم خودشان و یا با مجبور کردن این که خودشان آنهارا بکشند با وحشیانهترین روشها سربازگیرى مىکردند. این کودک سربازها که سالها تنها حرفهاى که یاد گرفته بودند کشتن بود بعدن بعد از تمام شدن جنگهاى داخلى به شدت ترامااتیزه شده هستند و به علت بى سوادى و نداشتن شغل و حرفه در مرز فقر دست و پا مىزنند و براى همین طعمهی خوبى براى سرباز گیرى از طرف شرکتهاى کوچک و بزرگ هستند که مثل قارچ در کشورهاى فوق به ویژه کامپالا از زمین سر بر مىآورند.
به دلیل زیاد بودن تعداد داوطلبها شرکتهاى مادر با فشار روى شرکتهاى واسطه حقوق ماهانهی سربازها را به طور روزافزون کاهش مىدهند. هر اعترضى منجر به لغو یک طرفهی قرار داد مىشود. در موارد زخمى شدن، بیمار شدن و یا کشته شدن هیچ حق و حقوقى به سرباز و یا خانوادهی آن پرداخته نمىشود و کشته شدهگان این سربازها در هیچ آمارى ثبت نمىشود. هم اکنون بیش از صد شرکت نظامى خصوصى وجود دارد که طبق آمار موجود درآمد سالانهاى بین ١٠ تا ٢٠ میلیارد دلار در سال دارند که بعضى منابع این رقم را صد میلیارد تخمین مىزنند.
یکى از مدیران سابقAegis James Elleryدر یک گفتوگو اقرار کرد که پیمانکارهاى این شرکت «وظیفه داشتند» ازکشورهایى مثل سیرالئون که در آنها میزان بیکارى بالا و نیروى کار مناسب موجود است (یعنى کودک سربازانى که سالها تنها حرفهشان کشتن بوده است) سربازگیرى کنند که به این وسیله مخارج حضور آمریکا در عراق را پایین بیاورند. (به نقل از گاردین)
در حال حاضر نزدیک به ٣٠٠،٠٠٠ کودک سرباز در دنیا هست که سن آنها از شش سال شروع مىشود که نزدیک به چهل درصد از آنها دختر هستند که براى استفادهی جنسى و خدمت خانهگى و همینطور در جنگ نگهدارى مىشوند. این کودکان غالبن براى تحمل وحشیگرى جنگ به مواد مخدر آلوده مىشوند و در زد و خوردهاى نظامى به عنوان سپر از آنها استفاده مىشود.
چند قطبى و یا نیابتى شدن، دولتهاى از کار افتاده
جنگ هاى مدرن به ندرت در یک متن دوقطبى مثل گذشته انجام مىگیرند، بلکه تبدیل به جنگهاى چند قطبى و یا جنگهاى نیابتى شدهاند. این جنگها یا در بستر دولتهاى از کار افتاده پا مىگیرند و یا در بیشتر موارد خود سبب پیدایش دولتهاى ناکارآمد failed states و یا از کار افتادهcollapsed states مىشوند. به وجود آوردن دولتهاى نا کارآمد و یا از کار افتاده که در آنها سیستم ادارهی کشور به شدت صدمه دیده و دولت دیگر قادر نیست نیازهاى امنیتى و اقتصادى مردم را تامین کند یکى از حربههاى فرمول جنگهاى بىوقفه است. مثال روشن آن سوریه و جنگى هست که در آن نیروهاى داخلى و خارجى مختلفى درگیر هستند. و یا یمن که جنگ نیابتى ایران و عربستان تمام ساختارهاى مدنى آن را نابود کرده است و ویرانىهاى وحشتناک و قحطى و بیمارى وبا روز به روز هزاران کشته به جا مىگذارد.
همین دولتهاى از کارافتاده و هرج و مرج ناشى از آن بزرگترین مانع روانى براى مبارزه با رژیمهاى مرتجع و سرکوبگر منطقه است. همین ترس از تبدیل شدن به سوریه و عراق و لیبى هست که سبب مىشود در ایران مخالفان رژیم نیز راىهاى میلیونى خود را به پاى کاندیداهاى قلابى بریزند و در آمریکا لابىهاى کراواتى رژیم ایران همراه با لابىهاى بزرگ نفت در آمریکا سازمانهاى مشکوک صلح مانند نایاک ایجاد کنند و با نگه داشتن شمشیر داموکلس حملهی نظامى به ایران رژیم سراپا فاسد و جنایتکار ایران را روى پا نگه دارند که خود منشای جنگ و صدور ترور در منطقه است. سیاست روسیه در این میان در دعواى قدرت نظامى با آمریکا و غرب دفاع از رژیمهاى فاسد و بتونه کردن قدرت آنها است.
کنترل سیستماتیک افکار عمومى
جبههی داخلى یعنى جهت دادن و دستکارى افکار عمومى بخش بزرگى از ساز و کارهاى ماشین جنگى است. کنترل نارساى افکار عمومى در جنگ ویتنام سبب شد که خبرها و عکسهاى جنایتهاى جنگى آمریکا به داخل برسد و از همین جا کوشش سازمانهاى مخفى براى کنترل افکار عمومى برترى ویژهاى یافت. ارگانهاى جنگساز آمریکا روحیهی عمومى مخالفت با جنگ ویتنام را سیندروم ویتنام یعنى بیمارى نام داده بودند. جرج بوش در سال ١٩٩١ گفت با حمله به عراق یک بار براى همیشه در تاریخ سیندروم ویتنام علاج شد.
رسانهها با شیوههاى مختلفى همساز و هدایت مىشوند. یکى ادغام تمام رسانهها در چند کارتل رسانهاى بزرگ است که سبب مىشود که رسانههاى مین ستریم هدایت شده و همساز بر سر هر جریان همهگى همصدا فقط یک چیز را تکرار کنند و نقش آنها جا انداختن روایتهاى رسمى، پوشاندن انگیزههاى واقعى جنگ و وارونه جلوه دادن حقایق و نیز جنجالى کردن مطالب بى اهمیت است.
نزدیک به ٩٠٪ رسانههاى آمریکا به شش شرکت بزرگ رسانهاى تعلق دارند. تئورىFraming در همین رابطه به کار برده مىشود به این ترتیب که گزارشگرى رسانهها در چهار چوب روایتها و واژهگان جا افتاده و هدایت شده قرار مىگیرد و از آن فراتر نمىرود. در جنگ عراق سیاست خبررسانى موسوم به Imbeded Media یا رسانههاى جاسازى شده به کار بسته شد. گزارشگرى از مناطق جنگى تنها به وسیلهی گزارشگران نظامى و در راستاى تبلیغات جنگى آمریکا سازمان داده شد و گزارشگرى بى طرف دشوار و عملن نا ممکن گردید. همانطور که قبلن هم اشاره کردم سازمانهاى مخفى در تمام فرستندههاى بزرگ مامور مخفى دارند. مجموعهی این تکنیکها و سیاستها، جنگ را به فراسوى ذهن و زندهگى مردم تبعید کرده است. در زمان جنگ ویتنام تنها در یک تظاهرات در واشنگتن ٥٠٠،٠٠٠ نفر یعنى به اندازهی جمعیت شهر فرانکفورت به خیابانها ریختند. امروزه جمعیتهاى اعتراضى را فقط در مواقع شارلى ابدو، نیس و برلین و لاس و گاس مىبینیم چرا که کشتهها نزدیک هستند.
٤- سودبرى در همه حوزهها
شرکتهاى بازسازى و پشتیبانى rebuilding and support : این شرکتها ازقبل و همزمان و بعد از جنگ قراردادهاى میلیاردى با وزارت دفاع مىبندند. من در این جا فقط به یک نمونه از شرکتهاى بازسازى و پشتیبانى به اسمHalliburton اشاره مىکنم. در سال ١٩٩٠ دیک چنى وزیر دفاع در دولت بوش پدر یک برنامه به راه انداخت به اسم LOGCAP که مبنى بر واگذارى تمامى وظایف تدارکاتى و پشتیبانى به شرکتهاى خصوصى بود. بعدن در سال ١٩٩٥ که دیک چنى رییس CEO این شرکت شد اولین قراردادها از طرف ارتش با این شرکت بسته شد. در این زمان او حقوق سالانهی معادل ٢٦ میلیون دلار دریافت مىکرد و ٤٦ میلیون دلار سهام شرکت را داشت. بعد که او معاون رییس جمهور شد فقط تا سال ٢٠٠٢ نزدیک به ١٦٤ میلیون دلار خسارت از این شرکت دریافت کرد. از طرف وزارت دفاع یک قراردادopen end با این شرکت بسته شد که تمام کارهاى تدارکاتى ارتش را بدون مزایده در اختیار این شرکت مىگذاشت. این پراتیک از طرف کنگره مورد اعتراض قرار گرفت و سهمى هم به شرکتهاى خصوصى دیگر داده شد ولى سهم شیر کماکان به این شرکت تعلق داشت. فقط در سال اول حمله به عراق ١٢ میلیارد پول به کیسهی این شرکتها ریخته شد که بدون شوخى با کیسه و ساک این پولها را در بغداد دریافت مىکردند.
تامین صلح
تامین صلح خود بازار سودآور دیگرى براى شرکتهاى تسلیحاتى و اقمار آن است. شوراى امنیت سازمان ملل در واقع آژانس نمایندهگى پنج کشور داراى حق وتو هست که ٨٥٪ درصد از صدور اسلحه را دارند. نیروهاى محافظ صلح سازمان ملل متحد نیز صاحب ارتش، تسلیحات و مهمات و مشترى صنعت تسلیحات هستند. این سازمان هم سربازهاى مزدبگیر خود را بیشتر از مناطق فقیر استخدام مىکند. بعد از اشغال و یا دخالت نظامى باز تشکیلات نظامى در این مناطق تحت عنوان نگهبانى از صلح باقى مىمانند که بخشى از ساز و کار تجارت جنگ و معامله اسلحه و استخدام سرباز هستند. مانند ادامه استقرار نیروهاى نظامى آمریکا در عراق و نیروهاى ناتو در افغانستان.
نگهبانى از مرزها و جلوگیرى از ورود مهاجران
براى حفظ مرزها و محدود کردن فرار و مهاجرت از مناطق جنگ زده و نابسامان مقادیر زیادى از ابزار تکنولوژیک از همان شرکتهاى تولید سلاح براى حفظ مرزها و غیره خریدارى مىشود.
٥- اشارهاى کوتاه به موضع فمینیستهاى غربى در مورد جنگ
تمرکز فمینیسم لیبرال در آمریکا غالن روى برابرى با مردان و مشارکت سیاسى و حضور زنان در قدرت و حوزههاى اجتماعى بوده است
در تمام سالهاى بعد از ١١ سپتامبر، دو اشغال بزرگ افغانستان و عراق و سرنگونى رژیم در لیبى و همینطور جنگهاى وحشیانه در خاورمیانه، بخش ضد جنگ جنبش زنان در سایهی فمینیسم لیبرال و همینطور آن بخش از فمینیسم که به موج سوم معروف هست رنگ باخته است. در انتخابات ٢٠١٦ تمام کوشش فمینیستهاى لیبرال این بود که هیلرى کلینتون و یک زن به ریاست جمهورى آمریکا برگزیده بشود. سهم رو به افزایش سربازان زن از طبقات پایین لاتینى و سیاهپوست در ارتش آمریکا باعث موضعگیرى محتاطانه فمینیستها نسبت به مشارکت زنان در جنگ شده است. در حالى که اشغال نظامى افغانستان با تبلیغ رهایى زنان از رژیم ضد زن و وحشى طالبان مورد حمایت بخشى از فمینیستهاى لیبرال بوده، سقوط موقعیت اجتماعى و حقوقى زنها و اسلامى کردن قوانین و کاهش مشارکت در کنار صدمات نظامى بعد از حمله عراق مورد مباحثه و ارزیابى قرار نگرفته است.
٦- جریانهاى پشت پرده، تئورى توطئه یا افشاى توطئه
پنهانکارى، دسیسههاى سیاسى و توطئه براى رسیدن به مقاصد سیاسى و اقتصادى و همینطور خبرچینى از مردم عادى و یا نفوذ و جاسوسى در کشورها و نهادهاى دشمن در تاریخ همزاد و همراه تقریبن هر سیستم سیاسى بوده است. اما با ظهور دولتهاى مدرن و به ویژه بعد از جنگ جهانى اول و همینطور آغاز جنگ سرد این تشکیلات جاسوسى روز به روز وسیع تر، پیچیده تر و مجهزتر شدند. سیستم خبرچینى و شکار انسان GESTAPOدر آلمان که میلیونها انسان به خصوص یهودىها را به اردوگاههاى مرگ و با جوخههاى اعدام فرستاد. سازمانهاى مخوف و دوزخى که در شوروى سابق و در راس آن کا گ ب KGB به ویژه در زمان بریا که در آن میلیونها انسان قربانى آن شدند. سازمانهاى مخفى در آمریکا به خصوص سازمان سیا با پیشینهی رسواى سرکوب هر جریان مترقى و سرنگونى هر رژیم مردمى، حمایت از رژیمهاى دیکتاتورى، که کودتا بر علیه دولت مصدق و آلنده فقط دو نمونهی کوچک آن است. و به اینها مىشود یک لیست دراز از موساد و ساواک Securite General و MI6 و بقیه را اضافه کرد.
ولى فرق سیستمهاى مخفى جاسوسى در سیستمهاى دیکتاتورى با این سازمانها در دولتهاى ظاهرن دموکراتیک این هست که در اولى این جریانها منفور و عملن در رودررویى مستقیم با مردم قرار مىگیرند و هیچ ارگان کنترل کننده نمىتواند قدرت آنها را محدود کند و رسانههاى رسمى نقش افشاگرى خود را بازى نمىکنند. ولى در دموکراسىهاى غربى و به خصوص آمریکا این سازمانها باید در مقابل مجلس و نمایندهگان مردم جوابگو باشند و خود این دولتها تعهدهاى بینالمللى دارند، بى شک آزادى بیان و حقوق مدنى وجود دارد و دست رسانهها براى افشاگرى تا حد زیادى باز هست. براى همین است که هر نقشهی سیاسى و دسیسه سازى و زمینه چینى جنگى به خصوص که در راستاى منافع مردم همان کشور نباشد، پنهانى برنامهریزى مىشود و زیر عنوانهاى ساختهگى و یا دروغینfalse flag اجرا مىشود و به خصوص با آنچنان گسترهی وسیعى از زمینه سازى روانى و شستوشوى مغزى همراه هست که بیشینهی مردم همان روایت رایج رژیم را باور و نهادینه مىکنند.
من فهرست وار به نمونههاى کارکرد فقط یکى از این سازمانها یعنى سازمان سیا اشاره مىکنم: قاچاق مواد مخدر Air America؛ ترور جان اف کندى؛ ترور رابرت کندى؛ ترور مارتین لوتر کینگ؛ عملیات خلیج خوکها بر علیه کوبا؛ طرح عملیات Northwood Operations و goosmore بر علیه کوبا، عمیلات Ajax Operation کودتاى ٢٨ مرداد در ایران و سر کار آوردن شاه که مدارک رسمى آن بیرون داده شد. ترور ژنرال شنایدر فرماندهی ارتش در حکومت آلنده در خیابان و Operation FULBET سقوط آلنده. operation Gladio، قتلهاى سیاسى و عملیات تروریستى دست راستىها با حمایت دولت ایتالیا سازماندهى و مسلح کردن و تامین مالى مجاهدین در افغانستان براى براندازى حکومت طرفدار شوروى؛ آزمایشهاى پنهانى که سازمان سیا بر روى سربازان داوطلب و همینطور روى شهروندان آمریکایى، کانادایى و یک مورد ساکنان یک ده فرانسوى در حوزهی اعمال داروها و مواد روانگردن مثل ال اس دى و شوک الکتریکى روى بیماران براى شکستن اراده و بعد از بین بردن خاطره، تربیت آدم کش. این پروژهها با نامهاى blue bird و artichok و بعدها MK-Ultra هزارن کشته و زخمى و اثرات جانبى به جا گذارد. در سال ١٩٩٣ بیل کلینتون از انسانهایى که این اعمال جنایتآمیز روى آن ها انجام شده بود رسمن و علنن معذرت خواست.
هر کوشش جدى براى انداختن نور به ساختارها و عملیات در این کنجهاى تیره اگر بسیار حساس و خطرناک باشد با سر به نیست کردن و حذف فیزیکى و اگر تبدیل به علاقهی عمومى و گسترده بشود با برچسب اعتقاد به تئورى توطئه مورد مضحکه قرار مىگیرد. جریانهاى جاسوسى در ارگان هاى روشنگرى نفوذ مىکنند و با حربههاى مختلف سعى در بى ارزش کردن اطلاعات آنها دارند. بیش از هر چیز این اتهام به آن ها زده مىشود که براى پدیدههاى پیچیده دنبال جوا بهاى ساده هستند. ولى این که سادهترین و غیرمعقولترین جوابها براى پدیدههاى پیچیده از مقامات رسمى و رسانههاى همساز شده تولید مىشود مورد شک قرار نمىگیرد.
بى شک وجود اینترنت و دسترسى آسان و همهگانى به آن کانال نیرومندى را براى جستوجوى حقایق و روایتهاى غیر رسمى به وجود آورده است که قبلن با روزنامه و تلوزیون و رادیو ممکن نبود.
همزمان بازار آشفتهی بى نهایت بزرگى را به وجود آورده است که در آن در کنار منابع قابل اعتماد، بسیارى گروه چپ و راست و راسیستى و درست و غلط مثل قارچ رشد کردهاند که هزار جور تئورى را ترویج مىکنند. در این هرج و مرج اطلاعاتى بسیار مشکل است که دریافت چه چیز را باید باور کرد و چه چیزى را نه.
به همین منوال تئورىهاى بسیارى در مورد جریانهاى مخفى و اهداف آنها از جریانهاى فراماسونى براى ساختن جهان تک حکومتى گرفته تا رهبرى دنیا توسط سازمان مخفى یهودىها و یاIlumintaii و یا حتا کنترل کرهی زمین توسط موجودات ستارهاى تمساح گونه و غیره در اینترنت جریان دارد. چه قدر از این تئورىها ساختهی جریانهاى امنیتى براى بد نام کردن اقدامات افشاگرانهی عملیات محرمانهی دولتها و توطئههاى دولتى هست، معلوم نیست.
براى کسى که از وراى روایتهاى رسمى دولتها و یا رسانههاى باب روز main stream و همینطور آکادمیک سعى در پیدا کردن علل واقعى روندهاى سیاسى و وقایع مهم از جمله تحلیل علل جنگ هست به جز وسواس و هشیارى و در آخر عقل سلیم و محک زدن چندباره باقى نمىماند.
منابع:
در این نوشته سعى شده از منابع قابل اعتماد و منطبق با فکتهاى موجود fact checking استفاده شود.
به علت استفاده از منابع متنوع مانند کتاب، روزنامهها و همینطور اینترنت ربط بخشهاى مختلف مطلب تنها به یک منبع عملى نبود. در این جا فقط چند کتاب از کتابهایى که مورد استفاده قرار گرفته است لیست مىشود.
بیشتر آمارى که در سخنرانى با پاور پوینت نشان داده شد از SIPRI انستیتوى مطالعات صلح سوئد که معتبرترین مرجع آمار راجع به تسلیحات است گرفته شده است.
-Profets of War, Lockheed Martin and the Making of the Military Industrial Complex, William D. Hartung
– Who rules the World, Noam Chomsky
-Legacy of Ashes, The History of CIA , Tim Weiner
– Israel and the Clash of the Civilizations, Jonathan Cook
-The Halliburton Agenda, The Politics of Oil and Money, Dan Broidy
-Conspiracy Theories, Robin Ramsay
-The Franklin Cover-Up, Child Abuse, Satanism, and the Murder in Nebraska, John W. DeCamp
-Umbrüche und Kontinuitäten, von den Weltkriegen zum “Permanenten Krieg” , Peter Strutynski
– Afrikanische Totenklage, Der Ausverkauf des Schwarzen Kontinents, Peter Scholl-Latour
گفتگوی رادیو عصر جدید با مهرداد درویش پور
شنبه ۱۰ مهر ۱٣٨۹ – ۲ اکتبر
آندره گیم و کنستانتین ناواسلوف به خاطر دستاوردهای خود در مطالعه ساختار کربن به طور مشترک برنده نوبل فیزیک ۲۰۱۰ شدند.
یک روز پس از آن که رابرت جفری ادواردز بریتانیایی نوبل پزشکی را به خاطر توسعه لقاح مصنوعی به خود اختصاص داد، دو فیزیکدان روستبار به خاطر دستاوردهای خود در مطالعه ساختار کربن به طور مشترک نوبل فیزیک را از آن خود کردند.
به نوشته خبرگزاریها، کمیته نوبل روز سهشنبه، ۱۳ مهرماه، آندره گِیم هلندی و کنستانتین ناواسِلوف بریتانیایی-روسی از دانشگاه منچستر را به دلیل «آزمایشهای پیشگامانه» در مورد ماده دوبعدی گرافن، لایه بسیار نازک کربن، به عنوان برندگان نهایی جایزه نوبل فیزیک معرفی کرد.
به گفته کمیته نوبل، این دو فیزیکدان در تحقیقات خود در مورد ساختار گرافن که عبارت است از لایهای بسیار نازک از کربن به نازکای یک اتم، نشان دادهاند که کربن در این ساختار نازک دارای «ویژگیهای خاصی» است.
گرافن قادر به انتقال برق و گرماست و به گفته آکادمی سلطنتی علوم سوئد که برگزارکننده و اهداکننده جایزه نوبل است، این ماده دارای «قابلیت فوقالعادهای» برای به کارگیری در کامپیوترها، لوازم خانگی و سیستم حمل و نقل است.
آندره گِیم ۵۱ ساله و کنستانتین ناواسِلوف ۳۶ ساله در سال ۲۰۰۴ موفق به استخراج گرافن از گرافیت شدند و محققان بر این باورند که این ماده بسیار نازک که ۱۰۰ برابر قویتر از فولاد است میتواند به پیشرفت فیزیک کوانتوم کمک کند.
جایزه نوبل فیزیک از سال ۱۹۰۱ تاکنون ۱۰۴بار و به ۱۸۹ نفر اهدا شده است.
این جایزه ۱.۵ میلیون دلاری در حالی به این دو فیزیکدان اهدا شده است که یک روز پیش از این رابرت جفری ادواردز ۸۵ ساله و استاد بازنشسته دانشگاه کمبریج به خاطر توسعه لقاح مصنوعی، برنده نوبل پزشکی شد.
این کمیته که از رابرت ادواردز به عنوان «پدر لقاح مصنوعی» یاد میکند گفته است که تاکنون حدود ۴ میلیون کودک در جهان از طریق لقاح مصنوعی متولد شدهاند.
کمیته نوبل در روزهای آتی به ترتیب برندگان نوبل شیمی، ادبیات، صلح و اقتصاد را نیز اعلام خواهد کرد.
بنیاد نوبل در سال ۱۹۰۰ و بر پایه وصیتنامه آلفرد نوبل، دانشمند سوئدی و مخترع دینامیت، در استکهلم سوئد پایهگذاری شد و در سال ۱۹۰۱ برای اولین بار جوایز نوبل را در پنج رشته، فیزیولوژی و پزشکی، فیزیک، شیمی، ادبیات و صلح اهدا کرد.
بعدها و در سال ۱۹۶۸ نوبل اقتصاد نیز به جوایز نوبل اضافه شد و برای اولین بار در سال ۱۹۶۹ به طور مشترک به دو اقتصاددان تعلق گرفت.