هرگز فراموش نکنیم:

جنگ های شیطانی زمانی ممکن خواهند بود که انسانهای خوب از این جنگ ها پشتیبانی کنند

در باره “خروج” ارتش آمریکا از عراق
Michael Moore
OpenMike / ZCommunications
برگردان ناهید جعفرپور
این را میدانم که ما دوهفته است از دست جنگ عراق خلاص شده ایم و اکنون افکار ما متوجه فصل آغاز فوتبال و هفته فشن نیویورک است و آغاز شدن برنامه پائیزی تلویزیون در چند روز دیگر هیجان انگیز نیست!

با این وجود قبل از اینکه آن مسئله ای که همه ما می خواهیم از صمیم قلب فراموشش کنیم از نظرمان پاک شود، اجازه می خواهم چیزی را بگویم که باید گفته شود و آنهم خیلی روشن وصریح:
ما به عراق حمله کردیم چون اکثر آمریکائی ها به اضافه لیبرال های خوبی چون آل فرانکن، نیکلاس کریستوف و بیل کلر از “نیویورک تایمز”، داوید رمنیک از ” نیو نیویورک”، مجریان ” آتلانتیک” و ” نیو رپوپلیک”، وایل هاروی واین اشتاین، هیلری کلینگتون، شومر و جان کری این را می خواستند.
البته تقصیر اصلی این جنگ طبیعتا بر دوش بوش/شنی/رومفلد/ولفوویتز بود زیرا که آنها بودند که دستورحمله و حضور بمباران ها، اشغال و دستبرد غارتگرانه به صندوق مالی ملی ما را صادر می نمودند. من شکی ندارم که اعمال آنها بعنوان جنایت غیر قابل بحث قرن جدید در تاریخ ثبت خواهد شد.
خوب چگونه موفق به این کار شدند ـ با توجه به این واقعیت که آنها انتخابات ریاست جمهوری سال 2000 را باختند چون 543895 رای کم داشتند؟ بعلاوه اینکه اکثریت مردم در کشور(آمریکا) احتمالا از یک چنین جنگی پشتیبانی نمی کرد. (درنتیجه یک همه پرسی نیوزویک در اکتبر 2002 آمده که 61% کسانی که مورد سئوال قرار گرفتند، گفته اند برای یک چنین جنگی بسیار مهم است که بوش تائید صد در صد سازمان ملل را داشته باشد). البته او یک چنین تائیدی را هرگز نگرفت. پس چگونه آنها این مسئله را انجام دادند؟
مهمترین نکته: آنها موفق به جنگ شدند ( افکار عمومی هم به آنها کمک کرد) زیرا که بوش و شرکا به شیوه ای استثنائی موفق شدند نیویورک تایمز را بجائی برسانند تا ردیفی از سرمقالاتی را بچاپ برسانند که در آن آمده بود صدام حسین صاحب تمامی آن “تسلیحات کشتار جمعی” است.
دولت به اندازه کافی زرنگ بود که محافظه کاران ” فوکس نیوز” یا ” واشنگتن تایمز” را با چنین اطلاعات غلطی تغذیه نکند بلکه بجای آن ازروزنامه لیبرال رهبری کننده آمریکا استفاده نمود. احتمالا آنها هر صبح زمانی که روزنامه نیویورک تایمز را ورق می زدند از خنده روده بر می شدند. در آن روزنامه آنها عملا کلمه به کلمه سناریو ها و تم هائی را که دست پخت خودشان در دفتر معاون رئیس جمهور بود، می خواندند.
من برای این جنگ روزنامه نیویورک تایمز را مقصر تر از بوش می دانم. آن چیزی که به بوش و شنی ربط پیدا می کند، کاملا قابل انتظار بود که تلاش بکنند مسئولیت این اعمال را از سر خود باز بکنند. در واقع این وظیفه ” نیویورک تایمز” و کلا رسانه ها در مجموع بود که کار خود را انجام دهند و این آدمها را متوقف سازند: رسانه ها می بایست در مقابل دولت سگ نگهبان خستگی ناپذیری باشند که مردم را مطلع سازند تا آنها فعال شوند. بجای این نیویورک تایمز توجیحات لازم را برای دولت بوش فراهم نمود. دولت حالا می توانست بگوید ( وگفت): هی نگاه کنید حتی تایمز هم می گوید که صدام صاحب تسلیحات کشتار جمعی است.
بعد از اینکه به این صورت این سنگ فرش چیده شد آدمهای بوش توانستند 70% افکار عمومی را قانع سازند که این جنگ را پشتیبانی نمایند ـ چه موفقیتی! بالاخره این همان افکار عمومی بود که در سال 2000 حتی 48 درصد آراء اش را به بوش نداد.
لیبرال هائی که جنگ را در آغازش پشتیبانی می نمودند مهمترین عاملی بودند تا جنگ به اکثریت مردم قبولانده شود.
برای من روشن است که هیچ رسانه ای ـ حداقل هیچ رسانه آمریکائی ـ بطور واقعی در باره این مسئله مشکل صحبت نخواهد نمود. چه کسی از ما دلش می خواهد به این مسئله فکر کند که لیبرال ها طرف بوش را گرفتند وشرایط این جنگ را فراهم ساختند؟.
بله قبل از اینکه حافظه جمعی ما کم کم گم شود، لطفا می خواهم که با هم روراست باشیم. من می خواهم در اینجا صورت سانسور نشده وقایعی را که منجر به جنگ شد مطرح نمایم. من به شما قول می دهم که روزیونیست ها تلاش می کنند که حقایق در راه رسیدن به کتاب های تاریخی گم شوند.
بچه هائی که در اولین سال جنگ بدنیا آمدند در ماه سپتامبر کلاس دوم ابتدائی را آغاز می کنند.
بچه هائی که سال 2003 یازده ساله بودند، حال به سنی رسیده اند که سرباز بشوند و در عراق کشته شوند ـ طبیعتا تنها در یک لشکر ” غیر جنگنده “. این بچه ها هیچگاه نخواهند فهمید که چرا موضوع به اینجا ختم شد ـ اگر که ما این را نفهمیم ـ.
بگذارید واضح توضیح بدهم: این جنگ ممکن گشت و پشتیبانی شد اولا از سوی لیبرال هائی که از پشت پوشش خود بیرون نیامده و مایل بودند که خاموش بمانند و دوما از سوی لیبرال هائی که ادعا داشتند، نمایش بازی کردن کولین پاوئول جلوی جامعه بین الملل را باورکردنی می دانند و رسما پشتیبانی خویش را برای حمله به عراق اعلام می نمودند.
در آغاز 29 سناتور دمکرات اقرار نمودند که آنها آراء شان را به نفع جنگ می دهند. سپس ما شاهد یک نمایش خجالت آور بودیم : گزارشگرانی که نمی توانستند در انتظار بنشینند تا از آنها خواسته شود یک گردش تفریحی با مزه بر روی یک تانک برادلی داشته باشند. من واقعا مایوسم. مایوس در باره کسانی که من روی دخالتشان بر علیه این دیوانگی حساب می کردم و در باره کسانی که وقتی می خواستیم جلوی این جنگ را بگیریم دست ما را در حنا گذاشتند.
هر کسی که در ماه مارس 2003 بر علیه جنگ صحبت می نمود موقعیت شغلی خود را بر باد می داد. مدرک شماره یک: ” دیکسی چیکس” که خواننده اش ناتالی مینز تنها یک جمله انتقاد آمیز گفته بود در همان لحظه ” دیکسی چیکس” موقعیت خویش را از دست داد. بروسه اسپرینگستن به شکلی فعال از ” دیکسی چیکس” دفاع نموده و در کلورادو یک دی جی اخراج گشت زیرا که از پخش آهنگ های دیکسی چیکس خودداری نموده بود.
سپس فرستنده تلویزیونی ” ام اس ان ب س” تنها کسی را که در شوی تلویزیونی شبانه اش به جنگ انتقاد نموده بود اخراج نمود: پیل دوناهو یک افسانه تلویزیونی. هیچکسی در این فرستنده و یا در فرستنده دیگری بشکلی همبستگی خویش را با دوناهو اعلام ننمود. شوی تلویزیونی دوناهو برای همیشه تعطیل گشت ـ البته آنها نمی دانستند که ادامه دهنده راه دوناهو در برنامه ساعت 20 که آدمی ورزشی با نام کیت اولبرمن بود به یک شخصیت عالی و ممتاز منتقد جنگ تبدیل بشود ـ هر شب و هر شب و هر شب ـ و تعدادی آدمهای دیگر ـ بیل ماهر، جانه آن گارفالو، تیم روبینز و سیمور هرش ـ بدون وحشت واقعیت ها را می گفتند. بله بقیه کجا بودند؟ به ناگهان تمامی آن صدا های لیبرال در رسانه ها کجا بودند؟
بجای این رسانه ها در سال 2003 و 2004 با مسائل زیر ما را دوره کردند:
آل فرانکن. اوگفت که وی یک پشتیبان مردد جنگ بر علیه صدام است. شش ماه بعد، بعد از اینکه جنگ آغاز گشت وی هنوز می گفت” دلائلی برای جنگ بر علیه صدام وجود داشت…………. من احساسی دوگانه دارم و هنوز مطمئن نیستم که آیا حتما غلط بود این جنگ را شروع نمود”.
نیکلایوس کریستوف: پاورقی نویس روزنامه نیویورک تایمز. کریستوف در یکی از پاورقی هایش به من حمله نمود و مرا با رادیکال های راست و دیوانه که ادعا نموده بودند هیلری گلینگتون یک قاتل ازوینسه فورستراست مقایسه نمود. کریستوف گفت آدمهائی مثل من (مایکل مور) آغل های سیاسی را دوقطبی می کنند. او همه کسانی را که به خود اجازه داده بودند دلائل جنگ بوش را ” دروغ ” بخوانند بر منبر برده بود.
هوول رینز. سردبیر روزنامه لیبرال نیویورک تایمز. دیوگ فرانتز سردبیر اسبق نیویورک تایمز زمانی گفته بود که رینز مشتاق بود مقالاتی دریافت کند که جنگ طلبان واشنگتن را پشتیبانی کند…. وی توی ذوق مقالاتی می زد که در تم هائی چون ” تسلیحات کشتار جمعی احتمالی عراق” و رابطه احتمالی با القاعده در مقابل موضع دولت آمریکا قرار می گرفتند. در کتاب ” هارد نیوز” آمده” یک دوجین منبع در میان روزنامه نیویورک تایمز حاکی از این دارند که راینز می خواسته برای همیشه ثابت کند وی روزنامه را بشکلی اداره نمی کرده که خیانت به وجدان لیبرالی آن بشود….. “.
کلر. وی آنزمان پاورقی نویس روزنامه نیویورک تایمز بود. او می نویسد” امکان دارد که ما شاهین های مردد زمانیکه موضوع بر سر منطق جنگ است با هم هم نظر نباشیم: از آمریکا محافظت کردن، بارعراقی های تحت ستم را سبک کردن و خاورمیانه را اصلاح کردن. اما ما در کل روی یک مسئله توافق داریم که منطق هیچ کاری نکنیم بدرد نمی خورد………. ما برای قبول یک آلترناتیو که مطابق آرزوهای ما نیست، تحت فشار بزرگی قرار گرفته ایم”.
( نیویورک تایمز رسانه ای ریاکار است ـ آنچنان ریاکار که بعد از اینکه راینز بازنشسته شد …. کلر جای وی را گرفت.)
روزنامه نیویورکر. روزنامه ای است برای لیبرال های واقعا ریز که سردبیرش داوید رمنیک در ورق های روزنامه از جنگ پشتیبانی می نمود: تاریخ مارا به راحتی نخواهد بخشید اگر که به این نتیجه رسیده باشیم در باره رهبری خشونت بار، استبدادی که نه تنها تسلیحات کشتار جمعی تولید می کند بلکه می خواهد از آن استفاده نماید، تصمیم نگیریم……….. برگشت به این استراتژی ابلهانه که به صدام دهنه بزنیم، خطرناکترین گزینه خواهد بود”. ( این روزنامه برای اینکه امنیت خود را تضمین کند مقاله ای دیگر از سوی سردبیر دیگر نیویورک تایمز با نام ریک هرزبرگ در تقابل با مقاله اول چاپ نمود که در این مقاله موضعی ضد جنگ گرفته شد.)
برخی از کسانی که در بالا از آنها نام برده شد در این فاصله از پشتیبانی آنزمانی خویش از جنگ عراق اعلام پشیمانی نمودند. روزنامه نیویورک تایمز کارشناسان خویش را برای تسلیحات کشتار جمعی اخراج نمود و از خوانندگان معذرت خواهی نمود. آل فرانکن یک سناتور خوب گشت و کریستوف امروز به واقع پاورقی های خوب می نویسد. ( به پاورقی یکشنبه گذشته توجه شود 1)
اما با این وجود تحت حفاظت پشتبانان جنگ چون این لیبرال های رهبری کننده و از طریق پشتیبانی اکثریت دمکرات ها در سنای آمریکا، راست ها توانستند بدون کنترل یک هیستری شیطانی را بر علیه تمامی آنهائی براه اندازند که همقدم آنها نبودند ( از زمره خود من) و آنها را تهدید کنند. کم نبودند رسانه هائی که از من بعنوان ” ضد آمریکائی” و “غیرآمریکائی” نام بردند. یعنی اینکه من از تروریست ها دفاع می کنم و یک خیانتکارم”.
در اینجا به چند مثال برای آنچه که رسانه ها در باره من نوشتند اشاره می کنم. نقل قول ها از سوی دو مفسر محافظه کار مهم ملی ما مطرح شدند:
گلن بک ” بگذارید که من خیلی ساده بگویم که در حال حاضر به چه می اندیشم. من فکر می کنم ( چه میشد) اگر که مایکل مور را می کشتیم. آیا من خودم این کار را می کردم و یا باید کسی را برای این کار مامور می کردیم. من فکر می کنم من می توانستم این کار را بکنم. می دانید فکر می کنم در این صورت او به چشمان من نگاه می کرد و من او را تا حد مرگ خفه می کردم. آیا خفه کردن او غلط است؟ من دیگر آن باند را که رویش نوشته است ” عیسی چه می کرد؟ ” را با خود حمل نمی کنم. در حال حاضر من ذهنم را برای کار درست و غلط از دست داده ام. قبلا من می توانستم بگویم: بله من می توانم این مایکل مور را بکشم” اما حالا به نوشته روی باند نگاه می کنم که نوشته عیسی چه می کرد؟ و فکر می کنم نه من نمی توانم مایکل مور را بکشم. حداقل او را خفه نخواهم کرد. می دانید حالا من دیگر آن اطمینان را ندارم”.
بیل او رایلی” خوب حالا من می خواهم مایکل مور را بکشم. آیا این درست است؟ بله درست است ولی من به مجازات مرگ اعتقاد ندارم. من فقط یک شوخی در باره مایکل مور کردم”.
اینها خاطرات شخصی من در دوسال اول جنگ بود: من با یک خطر حقیقی و موجود زندگی می کردم ـ این خطر از سوی رادیوی راست و فرستنده تلویزیون که نفرت را ایجاد می کنند منتشرگردید. ( به من نصیحت شد که مسائل مشخصی را که برایم پیش آمد تعریف نکنم تا دیوانه های دیگر به ایده های همسان فکر نکنند)
من هنوز زنده ام و می دانم خیلی از شما ها تجربیات مشابه داشته اید ـ زیرا که شما در مدرسه، محل کار و یا در سر شام فامیلی شکرگزاری چیزی بر علیه جنگ گفته اید.
چقدر برای ما آسان می بود اگر که دستگاه لیبرالی در جانب ما قرار داشت. نظر شما چیست؟ ما دیگر روزنامه ای نداشتیم و مجله ای با یک میلیون تقاضا همچنین. ما شوی تلویزیونی نداشتیم. هیچکدام از این فرستنده ها به ما تعلق نداشتند. ما در فرستنده هائی چون ” مت د پرس” مهمان نمی شدیم ـ زیرا که در آنجا اجازه نمی دادند که مردم صدای ما را بشنوند.
“اف آ ای ار” سگ نگهبانی است که مواظب است رسانه ها چه را بیاورند. این سازمان وسیله ای فراهم نمود تا در اخبار شب ” گ ب اس” در اولین سه هفته بعد از شروع جنگ تنها یک صدا بر علیه جنگ گفته شود: آنهم 4 ثانیه از سخنرانی من در اهدای جایزه اسکار پخش گردید ـ در حالیکه در ماه مارس 2003 میلیون ها انسان بر علیه جنگ بودند ( به خاطر می آورید تظاهرات های عظیم را در شهر های بزرگ) غالب همه پرسی ها گویای این بودند که 30% آمریکائی ها ضد جنگ هستند ( در حدود 100 میلیون). هیچ ابزاری وجود نداشت تا این مردم با هم ارتباط برقرار کنند ـ البته گذشته از ” د ناسیون ” وسایت های مختلف انترنتی مانند ” کمون دریمز اورگ” 2 و “یا تروس آیوت اورگ” 3
در هر حال همه این اعتراض ها کافی نبود تا یک جنبش عمومی از شهروندان آمریکائی بر علیه جنگ تشکیل داد. ما مجمعی برای افکار عمومی نداشتیم البته بجز آن مرد خوشبختی که در روبروی دوربین روشن جایزه اسکار قرار گرفت و در مقابل میلیون ها انسان 45 ثانیه تمام اجازه صحبت یافت و سپس میکروفون از وی گرفته شد و روی سن با هوی شرکت کنندگان در سالن روبرو شد ( هاهاهاهاها 4).
بله سال 2003 من غالبا با هوووووووووووو روبرو شدم. در راه رفتن از سالن فرودگاه، در موقع شام در یک رستوران یا اینکه در موقع دیدن بازی بسکتبال یا لوس آنجلس ” لکرز”. در واقع هر جائی که من می نشستم آدمها آنچنان عصبی هو می کردند که لاری داوید که بغل من نشسته بود برای محافظت از خود چند صندلی آنور تر می نشست یا بلند می شد که برای خودش چند سوسیس بیاورد اما کنار من می ماند و بشکرانه حرکت های نینیا شکلش ما بازی را زنده ترک می کردیم.
من میدانم فهمیدن این مسئله مشکل است. اما زمانی که این جنگ شروع شد یوتوب (5) و فیس بوک (6) و یا تویتر (7) وجود نداشت. در واقع امکانی وجود نداشت که آقایان رسانه ها را دور بزنیم و تفسیر های خودمان را پست کنیم.
اگر مجددا چنین وضعیتی پیش آید دیگر چنین ساده نخواهد بود که صدای خواننده دیکسی چیکس را خاموش نمود و یا مردی که جایزه اسکار را می گیرد و یا صدای میلیون ها شهروند دیگر در خیابانها را.
در حال حاضر می توانیم امیدوار باشیم که جنگ های ما پایان یافته اند. افسوس که ما جنگ را باختیم. من از باختن متنفرم. شما هم؟ واقعیت این است که ما جنگ را درست در آن روزی باختیم که به یک کشور خودمختار حمله کردیم که مطلقا خطری برای ما به وجود نیاورده بودند و با 11 سپتامبر رابطه ای نداشتند. ما انسانهائی را از دست دادیم ( بیش از 4400 نفر از جانب خودمان و صدها هزار نفر از جانب عراقی ها) انسانها معیوب شدند ( 35000 از سربازان ما با زخم و نقص عضو به خانه برگشتند و تنها خدا می داند که چقدر سرباز مشکل های روانی پیدا نمودند). ما پول هائی را پودر کردیم که با آن نوه های ما می بایست زندگی کنند.
ما روح خودمان را گم کرده ایم. ما دیگر آن چیزی نیستیم که بودیم. چیزی که برایش متحدا حرکت می کردیم: کشوری بزرگ. همه این ها گم شده اند. می توانیم خودمان را آزاد کنیم؟ و تقاضای بخشش کنیم؟ می توانیم مجددا … تبدیل به آمریکائی ها بشویم؟
خواهیم دید. اکثریت مردم کشور امروز نطر دیکسی چیکس را دارد و ما مردی را انتخاب کردیم ـ که نامش باراک حسین اوباما است ـ که مخالف این جنگ بود.
لطفا، به من قول بدهید: فراموش نکنید که کشور ما هفت و نیم سال پیش به این دیوانگی دست زد. ( برای بسیاری آنزمان همه چیز بسیار نرمال بود). من اینجا آمده ام که بشما بگویم: بیتفاوت از اینکه اوضاع چقدر بهبود یافته است و چقدر نرمال مسائل برای شما گشته است. اما ما هنوز نیمه راه را نرفته ایم. گوش کنید که باند جدید ” زنزیبله گروس” چه می گوید. باز طبل ها زده می شوند که با ایران چه کنیم. یک جنگ را پشت سر گذاشتیم و حال یک جنگ دیگر( یا دو یا سه جنگ دیگر)در جریان است.
آقای رئیس جمهور آیا هنوز باید جوانی در خارج در اونیفورم با پرچم ما کشته شود؟ نه. به این طریق ما نمی توانیم پیروزی بدست آوریم. بگذارید که ما در افغانستان چند هزار چشمه آب بسازیم و چند مسجد آزاد بسازیم و احتیاجات برق آنها را حل کنیم. برای آنها مقداری غذا و لباس باقی بگذاریم و از آنها معذرت بخواهیم. یک سایت فیس بوک باز کنیم که آنها با ما در رابطه قرار بگیرند و بعد هیچ چیزی بهتر از خروج از افغانستان نیست! حتی مشاورین امنیت ملی ما (8) و رئیس سازمان سیا (9) به ما می گویند که در مجموعه افغانستان کمتر از 100؟؟؟؟؟؟؟؟ جنگنده القاعده وجود دارند.
100000 سرباز برای 100 جنگجوی القاعده. این کاملا عجیب نیست ـ درست بمانند این طبالی دیوانه کننده:
“A-ba-dee-a-ba-dee-a-bade-dee
به واقعیت نگاه کنیم. من خوشحالم که جنگ تمام شده است. اما میدانم که چگونه به دامان آن افتادیم. من مصمم که همانقدر سخت مبارزه کنیم که سایر جنگ ها را متوقف سازیم ـ حتی اگر شما این کار را نکنید آقای رئیس جمهور.
زیر نویس های 1 تا 9 را در متن اصلی برای هر کدام لینکی خواهید یافت.
برگردان به آلمانی:
Andrea Noll
متن اصلی:
Never Forget: Bad Wars Aren’t Possible Unless Good People Back Them



تحریم های بیشتر بر علیه ایران

جمعه ۲۶ شهريور ۱٣٨۹ – ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۰
Knut Mellenthin
برگردان ناهید جعفرپور
«ایران 6» می خواهد هفته آینده در باره تحریم های جدید به شور بنشیند
دولت آمریکا فشار می آورد تا اقدامات بین المللی بیشتری بر علیه ایران وضع گردد. در کمیته تحریم های شورای امنیت سازمان ملل روز چهارشنبه از سوزان رایس نماینده واشنگتن خواسته شد که در باره یک پاسخ مناسب نسبت به زیر پا گذاشتن پشت سر هم قطعنامه های شورای آمنیت توسط ایران، با هم بحث و تبادل نظر نمایند.
سوزان رایس گزارش اخیر آژانس بین المللی انرژی اتمی در باره برنامه اتمی کشور جنوب غربی آسیا را ” دلیلی روشن” خواند که نشان می دهد ایران مصمم است به توانائی تولید تسلیحات اتمی برسد.
وی اعلام نمود که ایران 6 (چین، آلمان، فرانسه، بریتانیا، روسیه و آمریکا) در هفته آینده همدیگر را ملاقات خواهند نمود تا درباره قدمهای بعدی بر علیه ایران شور نمایند.
اوائل سپتامبر فرصت 90 روزه قطعنامه 1929 نهم جون شورای امنیت که در آن به ایران بی قید و شرط ابلاغ شده بود به کلیه خواسته های ایران 6 عمل نماید به پایان رسید.
همچنین نشست دبیران شورای امنیت که از روز دوشنبه در وین آغاز گشته است کمکی است برای آمریکا که به ایران حملات شدید نماید.
گلین دیویس سفیر آمریکا در آژانس انرژی اتمی در روز چهارشنبه برخورد ایران را که درماه جون دو بازرس آژانس را با عنوان غرض ورزی رد نموده بود بعنوان مسئله ای بی سابقه و بی نظیر دانست و گفت بر علیه این عمل ایران باید اقداماتی انجام داد.
نمایندگان آلمان و فرانسه و بریتانیا هم متحدتا در یک بیانیه همین خواسته را تکرار نموده و گفتند :” عملی که ایران انجام داده است نگران کننده و مردود است”. البته طبق آئین نامه آژانس کشورهای عضو از این حق برخوردارند که از قبول بازرسی سر باز زنند.
ایران به این دو بازرس اتهام زده است که آنها اطلاعات غلط به رسانه ها داده اند. بازرسان آژانس موظف به امین بودن می باشند.
همزمان دولت آمریکا تلاش های بسیار می کند که از انتقاد ماموران آژانس به تسلیحات اتمی اسرائیل جلوگیری نماید.
در سپتامبر 2009 در نشست سالانه آژانس برای اولین بار در 18 سال گذشته از اسرائیل خواسته شد که به پیمان منع گسترش تسلیحات اتمی بپیوندد و تاسیسات اتمی خویش را برای کنترل در اختیاربازرسان آژانس قرار دهد.
این قطعنامه البته تنها با اکثریتی پائین مورد قبول قرار گرفت: 49 کشور موافق و 45 کشور مخالف. در میان مخالفان آمریکا، کانادا، اتحادیه اروپا، استرالیا و نیوزلند قرار داشتند. 16 کشور رای ممتنع داد. در مجموع 110 رای داده شد. 151 کشور عضو آژانس می باشند.
در نشست امسال که هفته آینده برگزار می گردد برای اینکه از تصویب چنین قطعنامه ای جلوگیری شود، آمریکائی ها بیشتر از همه به کشور های عربی فشار می آورند.
گری ساموره مشاور ارشد باراک اوباما در مسائل اتمی در حاشیه نشست دبیران آژانس اعلام نمود که یک چنین تصمیماتی شرکت اسرائیل را در کنفرانس خلع سلاح طراحی شده برای سال 2012 به مخاطره می اندازد.




همکاری مشترک جنبش صلح و اتحادیه های کارگری آلمان

سه‌شنبه ۲٣ شهريور ۱٣٨۹- ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۰

بیرون رفتن از افغانستان ـ توقف تهدیدات بر علیه ایران
AG Friedensforschung
برگردان ناهید جعفرپور
کاسل: جنبش صلح و اتحادیه های کارگری آلمان مشترکا در اول سپتامبر امسال آکسیون های بیشماری را در سرتاسر آلمان بر علیه جنگ افغانستان وتبدیل شدن ارتش آلمان به ارتش تهاجمی و همچنین بر علیه مارش نازی ها انجام دادند.
شورای صلح آلمان در روز اول سپتامبر روز ضد جنگ، اعلام نمود که همکاری سیاسی اتحادیه های کارگری و جنبش صلح در آلمان سال ها است که به اندازه امثال این همه گسترده نبوده است.

بیش از 150 تجمع در سرتاسر آلمان دلیل روشنی است برای اعتراض رو برشد مردم آلمان بر علیه جنگ و عملیات تسلیحاتی دولت آلمان.
روز اول سپتامبرسنتا روزی است که ارتش آلمان در جنگ جهانی دوم به لهستان حمله نمود و از آن زمان این روز بعنوان روزضد جنگ نامیده شده است. در این روز جنبش صلح و اتحادیه های کارگری در سرتاسر آلمان تجمع ها و آکسیون هائی را ( سخنرانی ، تظاهرات، گردهمائی، تحصن و…) برگزار می نمایند.
در فراخوان اتحادیه کارگری آلمان مرکز ثقل خواسته های جنبش صلح مطرح گردیده است:” هرگز جنگی دیگر! هرگز فاشیستی دیگر! نه به عملیات نظامی در خارج از کشور!”.
جنگ افغانستان خواست محوری بیشماری ازتجمع های این روز است و اتحادیه ها و جنبش صلح خواهان خاتمه جنگ و خروج فوری ارتش آلمان از افغانستان بوده تا بدینوسیله بازسازی این کشور میسر گردد.
در یکی از فراخوان های مشترکی که تابستان از سوی سازمان های بزرگ صلح آلمان داده شد آمده است که:” جنگ را در افغانستان پایان دهید و برای بازسازی کشور یاری رسانید”. این فراخوان برای جمع آوری امضا در اختیار افکار عمومی قرار گرفت.
مخالفین جنگ می خواهند از این طریق رد جنگ در میان مردم به صدائی قدرتمند تبدیل گردد.
بسیاری از گروه ها و سازمان های صلح در اول سپتامبر امسال در جهت بزرگداشت قتل عام یکسال پیش در کندوز، آکسیون هائی برگزار نمودند. در تاریخ 4 سپتامبر 2009 بفرمان یک افسر آلمانی دو تانکر نفتی در نزدیکی کندوز بمباران شدند که در اثر این بمب باران و انفجار تانکر ها 140 نفر جان خویش را از دست دادند. در میان کشته شدگان حداقل 100 غیر نظامی وجود داشت.
در بیانیه ای از جنبش صلح برای بزرگ داشت قربانیان این روزآمده است که: ارتش آلمان از طریق تصمیمات غیر مسئولانه دولت و مجلس آلمان همواره عمیق تر در جنایات در افغانستان فرو می رود. جنایاتی که باعث کشته شدن غیر نظامیان بیگناه هم می گردد. دولت آلمان با افزایش سربازان در افغانستان به شدت و قدرت عملیات جنگی در افغانستان یاری می رساند”.
در تاریخ 4 سپتامبر در بیشماری از شهر های آلمان تحصن هائی به یادبود قربانیان کندوز برگزار گردید. در فراخوان بزرگداشت کشتار کندوز آمده است که ” به مردن بیهوده در افغانستان خاتمه دهید!
همچنین جنبش صلح آلمان خطر وارد شدن به جنگی دیگر را گوشزد نموده و می گوید که بسیاری از مجامع پر نفوذ غربی بخصوص در آمریکا و اسرائیل از جنگی بر علیه ایران نترسیده و برای جلوگیری از یک چنین ماجراجوئی دیگری باید به موقع ابزار را از دست آنها بیرون آورد.
هر کسی که به واقع خواهان این است که ایران تسلیحات اتمی نداشته باشد، باید تلاش کند تا تصمیم کنفرانس نیویورک برای “منع گسترش تسلیحات اتمی” به تاریخ ماه مه 2010 اجرا گردد: خاورمیانه باید به محدوده آزاد از تسلیحات اتمی تبدیل گردد. اسرائیل هم به این قاعده تعلق دارد و باید از 250 کلاهک اتمی تخمین زده اش خداحافظی نماید.
وزیر دفاع آلمان با طرح اصلاح رادیکال در ارتش آلمان نه تنها انتقاد برخی از احزاب دولتی و همچنین اتحادیه ارتش را برانگیخت بلکه جنبش صلح و اتحادیه های کارگری آلمان هم با اعتراضات قدرتمند بر علیه آن برخواستند.
در بیانیه اتحادیه کارگری ” د گ ب” آمده است که:” ما از دولت و احزاب می خواهیم که از تغییر ارتش آلمان به عنوان ارتشی که در سرتاسر جهان عملیات نظامی فعال انجام می دهند، جلوگیری نمایند”.
شورای صلح و به همراهش تعداد بسیار زیادی از سازمان های محلی و منطقه ای صلح نه تنها تغییر ارتش را به یک ارتش تهاجمی رد می کنند بلکه برای قانون نظام وظیفه هم قطره ای اشک نمی ریزند. چرا که قانون نظام وظیفه تا کنون تنها بعنوان محل تغذیه ای برای به خدمت گرفتن سربازان ارتش عمل نموده است. بقول اتحادیه کارگری ” د گ ب ” دیگر مدتهاست که نظام وظیفه ضمانتی برای حفظ تصویر شهروندان یونی فورم پوش نیست”.
جنبش صلح بخصوص فراخوان 4 سپتامبر نازی های قدیمی و نئونازی ها در دورتموند را برای یک روز “ملی ضد جنگ” تحریک آمیز می خواند و بیان می کند که در مقابل این عمل یک مقاومت دمکراتیک ضروری است. در این رابطه جنبش صلح از آکسیونی که در دورتموند بر علیه مارش نازی ها انجام پذیرفت با این امید واری که این آکسیون بتواند از مارش قهوه ای ها جلوگیری کند، پشتیبانی نمود. در واقع این کار نازی ها اوج ریاکاری است. آنهم از سوی کسانی که به لحاظ دلایل ایدئولوژیکی همواره جنگ طلب بوده اند و حال می خواهند اینطور نشان دهند که آنها به نحوی با جنبش ضد جنگ موافقند. لذا نباید گذاشت که این مانور های گول زننده و ریاکارانه موفق گردند.



نامه سرگشاده اتحادیه های کارگری فرانسه/ بحث در جشن هومانیته

دوشنبه ۲۲ شهريور ۱٣٨۹ – ۱٣ سپتامبر ۲۰۱۰
Christian Giacomuzzi, Paris
برگردان ناهید جعفرپور
چپ های فرانسه همچنان به دولت برای ” رفرم بازنشستگی” فشار می آورند.
بعد از اینکه در روز سه شنبه میلیون ها نفر شاغل بر علیه رفرم های دولت از جمله بالا بردن سن بازنشستگی از 60 سال به 62 سال وارد اعتصاب شدند، در روز
جمعه 7 اتحادیه کارگری نامه ای سرگشاده را خطاب به رئیس جمهور فرانسه نیکولاس سارکوزی و نخست وزیر فیلون علنی نمودند. در این نامه آنها خواستار این شده اند که اقدامات عادلانه برای امنیت سیستم بازنشستگی انجام پذیرد. تنها اتحادیه ای که این فراخوان را امضا ننموده است، اتحادیه:
Force Ouvrière (FO)
است. اتحادیه مذکور خواهان صرف نظر کردن دولت از تمامی رفرم هاست.
همچنین هفتاد و پنجمین جشن رسانه ای روزنامه کمونیستی ” ل هومانیته” به نشانه مبارزه برعلیه از بین بردن خدمات اجتماعی انجام خواهد پذیرفت. پیر لایورنت دبیر اعظم حزب کمونیست در روز جمعه گفت که :”این مبارزه با اعتراضات اخیر به نقطه اوج خود رسید”.
در برنامه این تجمع عظیم که تا یکشنبه ادامه خواهد داشت، تم های فراوانی به بحث و گفتگو گذاشته خواهد شد و فورومی شامل شخصیت های معروف برای نگه داشتن سن بازنشستگی در 60 سال تشکیل خواهد شد.
همچنین در جشن هومانیته بسترهای برنامه سیاسی مشترک میان حزب چپ ” پ گ” و حزب کمونیست برای انتخابات ریاست جمهوری سال 2012 گسترده خواهد شد.
کاندیدای مشترک جبهه چپ می تواند رئیس حزب چپ و همچنین جین لوک ملنشون نماینده پارلمان اروپا باشد.
در جشن هومانیته همچنین سوسیالیست ها، تروتسکیست های ” حزب جدید ضد سرمایه داری ان پ آ ” و رئیس سبزها سیسیله دوفلوت شرکت خواهند نمود. در بحث ها برای دادن یک کاندیدای مشترک چپ ها در کنار لایورنت و ملنشون همچنین کریستیان پی کوئت از سوی چپ های متحد و همچنین نمایندگان گروه های غیر پارلمانی شرکت خواهند کرد.
از سوی حزب چپ این امیدواری اعلام شد که اولیور بزانسنوت کاندیدای رئیس جمهور اسبق در جبهه مشترک بر علیه سارکوزی رئیس جمهور محافظه کار وارد گردد. سخنگوی حزب اریک کوکوئرل خاطر نشان نمود که اتحاد حزب چپ و حزب کمونیست و حزب جدید ضد سرمایه داری در انتخابات منطقه ای ماه مارس گذشته در منطقه لیموزین در حدود 20% آراء مردم را بخود اختصاص دادند.




مذاکرات جدید خاورمیانه

پنج‌شنبه ۱٨ شهريور ۱٣٨۹ – ۹ سپتامبر ۲۰۱۰
Uri Avnery
برگردان ناهید جعفرپور
آنچه که بنیامین نتانجاهو، محمود عباس و باراک اوباما در راه رفتن به نشست واشنگتن فکر می کردند

یک خانم ژورنالیست اردنی چهارشنبه گذشته در باره آنچه که نتانجاهو رئیس جمهور اسرائیل در راه رفتن به واشنگتن فکر می کرد با من صحبت نمود. بنظر می رسد که این خانم از نتیجه راضی بود زیرا که وی از من درخواست نمود که فکر محمود عباس و همچنین باراک اوباما را بخوانم و بشکافم.
من در باره این موضوع پاسخ زیر را دادم:
درباره نتانجاهو:
فکر نتانجاهو در راه رفتن به واشنگتن: مهمترین مسئله این است که جلوی خسارت ها را گرفت. همین حالا کسی از من پرسید که من در باره اوضاع چهار سال آیندمان چه می اندیشم؟ 4 سال؟؟؟؟ من دارم تلاش می کنم بفهمم که در چهار هفته آینده وقتی که توقف شهرک سازی برداشته می شود چه خواهد شد. من احساس یک افسر را دارم که روی عرشه کشتی تیتانیک ایستاده است و می بیند که چگونه کوه یخ لعنتی بطوری تهدید کننده نزدیک و نزدیک تر می شود. با این شهرک نشینان ( بله بله می دانم من باید آنها را با نام ساکنین یودا و ساماریا خطاب کنم) نمی شود شوخی کرد. این غیر ممکن است که بتوان آنان را سر عقل آورد و قانعشان کرد زمانی که ما بدنبال راه چاره ای هستیم تا بدان وسیله مسئله شهرک سازی را به بعد موکول کنیم، ساکت باشند.
آریک شارون این تلاش را کرد. آنهم به این صورت زمانی که تلاش کرد نوار غزه را از هم جدا سازد به شهرک نشینان گفت: بگذارید دوجین از شهرک های کوچک را قربانی کنیم تا بعد بتوانیم صدها شهرک دیگر را نجات دهیم. انگشت کوچک را قطع می کنیم تا بتوانیم تمام هیکل را نجات دهیم. اما این مسئله کمک نکرد و شهرک نشینان می خواستند تک تک شهرک ها را حفظ کنند و برای آن مبارزه نمایند. زمانی که ما سال گذشته شروع کردیم در باره مسکوت گذاشتن نقشه شهرک ها با هم مذاکره نمائیم، من مثل یک شیر جنگیدم که تاریخ آنرا بجای یکسال که خواست اوباما بود به ده ماه محدود کنم. ما هردو اختلاف این دو زمان را می دانستیم: تاریخ 10 ماه در اوج مبارزه انتخاباتی آمریکا پایان می پذیرد و تاریخ یکسال به این معنی است که انتخابات پایان یافته است. من فکر کردم اگر که ما شهرک سازی را تا پایان سپتامبر مسکوت بگذاریم سپس اوباما به خود اجازه نخواهد داد که مرا مجبور نماید که قرار ها را تمدید کنم. رای یهودی ها و پول یهودی ها می تواند خیلی جیز ها را عوض کند. من در آمریکا بزرگ شدم و می دانم که مسائل چگونه پیش می روند.
American Israel Public Affairs Committee – proisraelische Lobby
بر کنگره آمریکا حکومت می کند. سیاستمداران تمام مدت بخصوص زمان انتخابات از ما ترس دارند. آنها بخوبی می دانند که اگر از اسرائیل پشتیبانی نکنند از کنگره و از سیاست بیرون انداخته می شوند. اما حالا یک اوضاع درهمی حاکم است: اوباما میخواهد تحت هر شرایطی چیزی بدست آورد که بتواند به رای دهندگان بعنوان پیروزی بزرگ غالب نماید. اما ابو موذن ( محمود عباس) اگر ما همچنان به شهرک سازی ادامه بدهیم، از مذاکره خودداری می کند. بنابراین اوباما می خواهد مرا مجبور کند که به قرار ها همچنان مومن باشم. اگر من تائید کنم ائتلاف من از هم پاشیده می شود: من آخرین باررا فراموش نکرده ام ـ 1999 ـ چپ نبود که آنزمان دولت مرا انداخت بلکه شرکای راست من بودند.
طبیعی است که اوباما با آدم هایش با کلی راه حل های ممکن برای توافق می آیند. مسکوت گذاشتن سمبولیک شهرک ها که بطور واقعی مانعی در برابر شهرک سازی نخواهد بود. یا اینکه لغو سمبولیک قراری که جلوی شهرک سازی را واقعا می گیرد. یا چیز دیگری مثل پیشنهاد مریدور ـ مریدور پیشنهاد نمود که تنها در بلوک های بزرگ شهرک ها را بسازیم ـ اما شهرک نشینان با این هم توافق ندارند.
خوب چه کنیم؟ من نمی دانم. من باید به هوشم اعتماد کنم و در این باره در لحظه ابتکاری بخرج دهم. اما حتی اگر هم موفق بشوم این مسئله را به بعد از 26 سپتامبر عقب بیاندازم، حتما باعث اختلافاتی خواهد شد. مهم این است که کاری کنم که تقصیر ها به گردن ابو موذن ( محمود عباس) بیافتد.
وصلح؟ خنده داراست! من برای این حرفهای احمقانه وقت ندارم. حداکثر چیزی که من می توانم ارائه کنم به حداقل هائی نخواهد رسید که مورد قبول آنهاست. چی، من باید بیت المقدس را تقسیم کنم؟ من باید صدها شهرک و صدها پست کنترلی خارجی را از دست بدهم؟ من باید نوار غربی را از دست بدهم؟ من باید تنها با برگشت آوارگان موافق باشم؟
من به محمود عباس خواهم گفت که او شریک من است. من به او می قبولانم که من نتانجاهوئی جدید هستم ( خدای من چند بار باید خودم را بجای یک آدم جدید جا بزنم؟). مهم این است که از این درهم برهمی سالم بیرون بیایم واوضاع در دستم باشد.

محمود عباس
فکر محمود عباس در موقع رفتن به واشنگتن: مهم این است که جلوی خسارات را گرفت. از این ملاقات چیزی بیرون نمی آید. روشن است. اما ما باید کاری کنیم که کسی تقصیر را گردن ما نیاندازد. من مطمئنم که ابو عمر( یاسر عرفات) هم این طوری فکر می کرد. زمانی که وی سال 2000 بر خلاف خواسته اش به کمپ دیوید کشیده شد. او می دانست که آهود باراک و بیل کلینگتون مثل گردو شکن ظاهر می شوند تا بتوانند گردو را یعنی اورا بشکنند. اوکی. اوباما کلینگتون نیست. من به او اعتماد دارم. او واقعا می خواهد صلح برقرار کند. اما می تواند؟ هر بار که او این تلاش را کرد در نهایت تسلیم نتانجاهو شد. حالا او باید نتانجاهو را مجبور سازد که توقف شهرک سازی ها را طولانی تر کند. آیا می تواند؟ من از این خواست ها نباید عقب نشینی کنم. حماس ـ خدا به آنها قوت بدهد ـ دنیا را برایم جهنم می کنند. آنها همین حالا هم مرا لعنت می کنند. آنهم تنها برای اینکه من به واشنگتن می روم. انگار که من گزینه دیگری هم داشتم. در حالیکه شهرک سازی ها همواره بزرگتر می شوند، مذاکره کردن خنده دار است.
ابو عمر مقیاسی را گذاشت که هیچکس از ما با کمتر توافق نخواهد داشت: یک کشور فلسطینی با بیت المقدس شرقی بعنوان پایتخت و برگشت به مرزهای 4 جون 1967 ، تبادل محدود زمین ها یک بر یک، انحلال شهرک ها در منطقه ما، راه چاره ای مشترک برای حل مشکل آوارگان وبرگشت سمبولیک چندین هزار نفر. من آماده ام یک لشکر بین المللی را روی زمینمان راه بدهم اما حضور نظامی اسرائیل را نمی پذیرم. اگر من بتوانم یک چنین پیمانی را ببندم در این صورت حماس بدیل دیگری نخواهد داشت و با ما خواهد ماند.
آیا می شود به اوباما اعتماد نمود؟ می گویند که او بعد از انتخابات ماه نوامبر از فشار یهودیان آزاد خواهد شد. اما بعد او شروع خواهد کرد در باره انتخابات ریاست جمهوری دوسال دیگر فکر کند. تنها زمانی که وی دوباره انتخاب شود ـ من اصلا در این باره مطمئن نیستم که این اتفاق بیافتد ـ آیا او در این وضعیت خواهد بود که با لوبی های اسرائیلی در کنگره آمریکا معامله کند.
در این فاصله ما باید تحمل کنیم. مسئله مهم همین است. تحمل کرد و منتظر زمانهای بهتر بود.
باراک اوباما در شب قبل از کنفرانس: مهم این است که جلوی خسارات را گرفت
قبل از انتخاباتم فکر می کردم که می توانم انسانها را با منطق متقاعد سازم. بالاخره صلح برای اسرائیل همانقدر مهم است که برای فلسطینی ها. اسرائیل چه شانسی دارد اگر که در مدت یکسال تمامی دنیای عرب در دست های مسلمانان افراطی بیافتد؟ و چه شانسی رهبران فلسطینی دارند؟ چرا نمی خواهند بفهمند. آنها مرا دیوانه می کنند.
هنری کسینجر گفت که اسرائیل سیاست خارجی ندارد بلکه تنها سیاست داخلی دارد. متاسفانه این در باره فلسطینی ها هم صادق است ـ همچنین برای ما آمریکائی ها ـ سیاست داخلی همه جا ارجعیت دارد. اقتصاد فاجعه بار است. اوضاع افغانستان آنچنان خراب است که هرگز این چنین نبوده است. ( آخ لعنت با من چه اتفاقی افتاده است چرا من زمان مبارزات انتخاباتیم قول دادم که این جنگ را ادامه می دهم؟) دیوانگان مهمانی چائی به راه افتاده اند. من این شک را دارم که لوبی های یهودی به آنها کمک می کنند. چه کسی بر علیه من این کارزار را به پیش می برد. من در آمریکا متولد نشده ام؟ یک زن اسرائیلی. و این کارزار که من یک مسلمانم؟ یک زن یهودی دیگر. آنها می خواهند مرا شکست بدهند. چرا؟؟؟؟؟؟ زیرا که من صلحی را می خواهم برقرار کنم که بیشتر به نفع اسرائیل است!
مهم این است که 26 سپتامبر را از سر بگذرانم. زمانی که قرار به پایان می رسد و بعد انتخابات 2 نوامبر. بعدا: خدا می داند. شاید در نهایت موفق شدم شرایطی را به وجود آورم که به من اجازه دهد نقشه صلح را بچینم و جلوی آنها بگذارم. البته همواره نرم . مخملی.
لعنت ـ آیا من رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا نیستم؟




میلیون ها نفر فرانسوی در اعتصاب

چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱٣٨۹ – ٨ سپتامبر ۲۰۱۰
Christian Giacomuzzi, Paris
برگردان ناهید جعفرپور
یکی از سخنگویان اتحادیه کارگری فرانسه در پایان روز سه شنبه اعلام نمود که سال ها بود درفرانسه مثل امروز اینهمه آدم به خیابان نیامده بودند. اعتصاب و تظاهرات میلیون ها فرانسوی ـ حتی طبق آمار وزارت داخلی فرانسه تنها در پاریس 450000 هزار نفردراعتراض به رفرم در حق بازنشستگی از سوی رئیس جمهور نیکولاس سارکوزی به خیابان ها گسیل شدند.

همزمان شرکت گسترده مردم در اعتراضات نمایشگر نارضایتی مردم در باره عملکردهای شدید راست دولت محافظه کار فرانسه بود. همچنین در آخر هفته گذشته ده ها هزار نفر در پایتخت فرانسه درمارشی بر علیه بیرون کردن روما ها از فرانسه به اعتراض پرداختند: روز دوشنبه در بخش آموزشی بر علیه طرح از بین بردن محل های اشتغال به اعتراض پرداخته شد. مقاومت شکل خود را می یابد.
در روز سه شنبه آغاز بحث ها در باره حق بازنشستگی در مجمع ملی دلیلی برای تظاهرات های سراسری شد. در مارسل، لیون، بوردوکس، اشتراسبورگ و ده ها شهر دیگر قبل از ظهر بیش ازنیم میلیون نفر از فراخوان مشترک اتحادیه های کارگری پیروی نمودند.
شرکت دانش آموزان در این اعتصاب 55% ، پست 40%، راه آهن دولتی 52% بود. در حدود 35000 شاغل در مخابرات فرانسه به اعتراض پیوستند. همچنین در بیمارستانها، رسانه ها و بانکها و صنایع شاغلین کار خود را زمین نهادند. ارتباطات دور و نزدیک راه و ترابری سخت تحت تاثیر اعتصاب قرار گرفت و پرواز ها کنسل گردید.
آلن اولیوه رئیس اتحادیه ” او ان اس آ” در پاریس گفت:” حال دولت باید بگوید که چه حرکتی می خواهد بکند”. همچنین رئیس ” س ژ ت” گفت که قانون به این شکلش نمی تواند اجرا شود. مسئول ” س اف د ت” اعتقاد داشت که این خود بزرگترین جنبش اجتماعی سال های اخیر در فرانسه بود. جنبشی که از دل اعتراضات گوناگون ماه های اخیر متولد شد.
همچنین از خواست های مهم تظاهر کنندگان بخصوص لغو حداقل سن بازنشستگی تا سال 2018 از 60 سال به 62 سال و بر خلاف این تصمیم که در آینده کسانی که بعد از سال 1956 بدنیا آمده اند، اگر که آنها قبلا 41،5 سال حق بازنشستگی خویش را نپرداخته باشند در ابتدا بعد از 67 سالگی بازنشستگی کامل شامل حالشان گردد.
دولت اعلام نموده است که این قانون از الویت کامل برخوردار است و باید در پروسه ای سریع به اجرا در آید. کمسیون های مجلس در زمان تعطیلات تابستانی این قانون را روی کاغذ آوردند ودرهردو اطاق مجلس تنها یکبار خوانده شد و قرار است در پایان ماه اکتبر به تصویب مجلس درآید.
بنوئیت هامون سحنگوی سوسیالیست ها در روز سه شنبه اعلام نمود که ” ما باید خواست بازنشستگی برای همه در سن 60 سال را مجددا مطرح کنیم”. حزب کمونیست ” پ س اف” به مجمع ملی صدهزار امضاء بر علیه طرح های بازنشستگی ارائه نمود.هم محافظه کاران اما اجالاتا تحت تاثیر این امضا ها قرار نگرفتند. رئیس جمهور سارکوزی اعلام نمود که این قانون به قوت خود پا برجا خواهد ماند. نخست وزیر فرانسه فرانسیوس فیلون از اکثریت محافظه کاران مجلس خواست که در کاخ الیزه با هم نشستی داشته باشند.