نکاتی در باره ترازنامه جنبش ج د ل و راهکار های آن
پیش نویس
بر اهمیت کمیته هماهنگی “جدل”
احسان دهکردی
تصور من هم از کمیته هماهنگی جدل این بود که گرایشهای فکری درون جنبش جدل رابطین فکری خود را در شورای هماهنگی داشته باشند و کمیته هماهنگی تبلور تمامی گرایشها باشد و براساس سندسیاسی فعالیتهای خود را پیش برد. ولی آنچه در عمل تجربه کردیم نشان از غلط بودن چنین نگاهی و چنین روشی برای کمیته هماهنگی بوده است. کمیته هماهنگی درست با توجه به همین تنوعات فکری و تلقی های گوناگون از جامعه، سیاست و راه حل های آلترناتیوی در عمل با بن بست مواجه شد بدانگونه که کمیته هماهنگی بدنبال هرواقعه سیاسی اجتماعی در ایران و هر پیش آمد سیاسی در خارج از ایران از رسیدن به یک توافق و تفاهم در جمع خود برای یک عکس العمل بموفع سیاسی عاجز شد.
تجربه نشان داده است که کمیته هماهنگی برای اینکه بتواند به تحرکات سیاسی خود سرعت بخشد احتیاج به تفاهم های درونی دارد. این یک وجه مسئله ،وجه دیگر آن این است که کمیته هماهنگی باید بیان اکثریت جمع جدل باشد، همانطور که سند سیاسی بیان نظر اکثریت جمع آنزمان جدل بود و سند سیاسی مبنای فعالیتهای عملی ما قرار گرفت. همین روش نیز باید در شکل دهی به کمیته هماهنگی جدل منطق ما باشد.
برای عبور از این دست انداز سیاسی تلاش کنیم که گرایشهای فکری یا همراهانی گه نزدیکیهای فکری بیشتری با هم دارند یک جمع ٤ یا ٥ نفره یا …. با توجه به تعداد شرکت کنندگان مجمع عمومی، به نشست آینده ارائه دهند. طبیعی است که این جمع های پیشنهادی از طرف گرایش ها یا توافق های سیاسی در جلسه می توانند با رأی اکثریت مجمع عمومی ،کمیته هماهنگی آینده جدل باشند. یعنی به جای داوطلب شدن افراد برای کمیته هماهنگی و رأی ما به آنها جمع های چندنفره بعنوان کمیته هماهنگی آینده به مجمع عمومی برای انتخاب ارائه شوند. این راه حل می تواند بسیاری از مشکلات عملی مارا حل کند.
همراهانی که نزدیکیهای فکری بیشتری با هم دارند می توانند از همین امروز به فکر تشکیل یک جمع هم نظر برای خود باشند تا در جلسه عمومی بدنبال یار نگردند.
لازم به ذکر است که این کمیته هماهنگی تنها تصمیم گیرندگان جمع جدل تا مجمع عمومی بعدی هستند و هیچ فردی یا افرادی نمی توانند به این جمع اضافه شوند.
تکمیلی باید عرض کنم ، برای ایجاد یک رابطه فکری و سیاسی با همراهان و نیز تبادل فکری میان کمیته هماهنگی و جمع همراهان و اینکه کمیته هماهنگی فراموش نکند که بیان و بازتاب دهنده نظر اکثریت جمع است، رابطین محلی می توانند در جلسات کمیته شرکت کنند بدون آنکه حق رأی داشته باشند.
جدا از کمیت نیروهای جدل در چند ساله اخیر جدل دارای آن کیفیت مترقی در سند سیاسی خود هست که همچنان بر ارزشهای سیاسی خود پافشاری کند و در راه تحقق انها کوشا باشد.
مشکلات فرهنگی و اخلاقی همیشه مانع بزرگی بر سر راه اتحادها و جمعهای ایرانی بوده است. متأسفانه فرهنگ دمکراتیک، فرهنگ پذیرش تنوع نظری و توافق بر سر مشترکات و بحث بر سر موارد اختلاف هنوز در میان ما اهمیت عملی نیافته، با اینکه درنوشتارها و جلسات از آن بسیار صحبت می شود ولی در عمل شاهد وجود آن نیستیم.
با نقد نگاه پوپولیستی به روش انتخاب کمیته هماهنگی و افراد شکل دهنده آن پویائی جمع جمهوری خواهان دمکرات لائیک، دمکراسی درونی و سطح کیفی اعضای شورای هماهنگی را بهبود بخشیم.
بسیاری از ما همراهان جدل باز گشته از ادبیات سیاسی و فرهنگی هستیم که فعالیت دمکراتیک را فقط در راستای گرایشات سازمانی تبلیغ میکردیم، یا با دسته بندی نظرات در گرایشات طبقاتی سعی در حذف یا کم رنگ کردن نظرات دگر اندیش داشتیم، هنوز هم به گونه ای در لحظه ها و در بسیاری از مواضع سیاسی خود به یاری همان اندیشه ها و همان الگوها به بررسی شرایط سیاسی و حل مشکلات می پردازیم.
شاید یکی از دلایل بحران کمیتی جنبش جمهوری خواهان دمکرات لائیک ماندگاری جنین اندیشه هائی در میان همراهان جدل باشد.
تا زمانی که اپوزیسیون جمهوری اسلامی حل معضلات اجتماعی را با طرح الترناتیوهای مترقی و عملی جایگزین روشها ی سیاسی گذشته که مبتنی و متمرکز بر کسب قدرت سیاسی در ایران بودند نکند اهمیت انگیزه های مبارزه و تلاش برای تغییر سیاسی پوشیده می ماند.
مردم باید بدانند که مبارزه اپوزیسیون با جمهوری اسلامی بر سر تصاحب قدرت سیاسی و حاکمیت بر آنها نیست.
بخصوص در شرایط امروز که بر خلاف سال ٥٧ مذهب پیوند دهنده و انگیزه ساز تغییرات سیاسی در ایران نیست.
بنابر این برای انیکه روند تغییرات اجتماعی را در مسیر علمی، منطقی و دمکراتیک ادامه دهیم پایه های نظری و تحلیلی خودرا باید بر اساس داده های اجتماعی و بررسی های علمی پایه گذاری کنیم. بر این اساس برای پیشبرد مبارزه سیاسی به جای ” انقلابیون حرفه ای ” به روشنفکرانی نیاز داریم که مشکلات و نابسامانیهای اجتماعی را بشناسند، و طرح های اصلاحی خود را با جامعه در میان بگذارند.
بنابر این مقدمه من بر این مسئله تأکید دارم، که کمیته هماهنگی جدل باید از مجموعه افرادی باشد که دارای توانائی های سیاسی و علمی باشند، نمی توان راجع به مسائل اساسی یک کشور نظر داد و از یک دانش سطحی و معمولی برخوردار بود، نمی توان راجع به مسائل اقتصادی ،فرهنگی و جامعه شناسی اظهار نظر کرد، بدون آنکه اطلاعات دقیق و علمی از آن داشته باشیم.
09.01.2011
اپوزیسیون جمهوری اسلامی کدام تعبیه، کدام تدبیر ؟
فرهنگ قاسمی
در این نوشتار کوشش می شود به امکانات و سختی های همسازی اپوزیسیون پرداخته شود و در نهایت امر دو درس ازجنبش ۸۸ را یاد آوری کنیم.
امروز اپوزیسیون جمهوری اسلامی دچار یک مشکل بزرگ در ایجاد یک جریان وسیع علیه جمهوری اسلامی است.
ابتدا باید سوأل کرد که: آیا این تشکل امکانپذیر است؟ دوم اینکه، گیریم که امکانپذیر باشد هدف مرحلهایاین تشکل چه باید باشد؟
در پاسخ به این دو سوأل باید اذعان کرد که این تشکل بزرگ نیاز به همتی بزرگ دارد اگر این همت بطور عینی وجود داشته باشدمیتوان گفت میسّر است. هستی دادن واقعی به آن در گروبکار گیری آزادی در رفتار و زیستار درست ما است، در واقعیتبخشیدن به این امر است که بسیاری مردداند؛ این تردید تنهادر اثر تجربه میتواند رفع گردد، تقیزادهکه عمری را در سیاست و تفحص طی کرده است میگوید » : آزادی وسیله تمرین و تکمیل تجربه است « (۱) غرض او از تجربه، همین رفتار و زیستار است. ملتی که این آزادی را نداشته و آن را تجربه نکرده است پس در کار جمعی اگر خام نباشد پخته هم نیست.
جامعه سیاسی ما و روشنفکران ما احتیاج به آموزش و تجربه در رفتار و کردار سیاسی واقعی دارند، هر اقدام تبلیغاتی عوامفریبانه برای استقرار دموکراسی به مثابه زهر و زیانآور است، باعث سلب اعتماد و سرخوردگی مردم خواهد شد. دمکراسی صادراتی، امریکایی باشد یا اروپایی، کوششی بیشبرای فروش یک کالای بنجل و خرید استقلال نیروی انسانی ما نیست. قبل از هر چیز روشنفکران و نیروهای سیاسی ما، جوان یا کمتر جوان تساهل در همسازیرا باید در سر لوحه اقدامات خود قرار دهد. نباید فراموش کرد که عمدهترین وظیفه هر همزیستی و همسازی سیاسی و اجتماعی باید جلب اعتماد باشد و این خود امر کوچکی نیست. اگر جریانی بتواند جلب اعتماد کند، جامعه را از سر درگمی نجات خواهد داد.
اگر به تاریخ نگاه کنیم خواهیم دید تقریباً تمام احزاب و جریانات سیاسی موفق، که توانستهاند با کسب قدرت به ملت خدمت نمایند در ابتدا بوسیله چند نفر که تعداد آنها شاید بیش از تعداد انگشتان دست نبوده است تشیکل یافتهاند. اتحاد و همبستگی ابتدائی و بلندمدت آنها باعث ایجاد حرکات وسیعتر شده است. ماهیت این حرکت که دموکراتیک باشد یا غیردموکراتیک خود از ذات و نحله فکریو رشد فرهنگی افراد تشکیلدهنده مایه و قوت گرفته است. در این مقوله هم «مصدق » را می توان یافت و هم «خمینی » راکه اولی مایه افتخار هر ایرانی آزادی خواه و مترقی است و دومی مایه سر افکندی و انحطاط جامعه ایرانی.
اما یافتن پاسخ به پرسش دوم، یعنی هدف مرحله ای، به نظر میرسد که باید به شکل زیرطراحی گردد. آن باید شامل یک استراتژیک و یک سری تاکتیک ها باشدکه در اثر تبادل آنها رشد فرهنگی جامعه تضمین می گردد. این هردو، لازم و ملزوم حاکمیت ملت و دمکراسی پایدار هستند. آزاد بودن انتخابات شرط لازم برای رشد دمکراسی در ایران است. اما این شرط به ذات خود کافی نیست؛ پیش شرط های انتخابات آزاد هستند که نقش تعیین کننده بازی میکنند: آزادی احزاب، مطبوعات، رسانه ها، اجتماعات، زندانیان سیاسی، سندیکا ها، احترام به حقوق فردی و اجتماعی شهروندان …عمده ترین این شرط ها هستند. وظیفه همهی طرفداران انتخابات آزاد امروز این است که برای بدست آوردن این دو اصل به موازات یکدیگر اقدام کنند؛ زیرا این دو از هم جدایی ناپذیرند. اولی حاکمیت ملت را ضمانت میکند، در حالیکه دومی رشد فرهنگی و استقرار جامعه مدرن و دمکراسی پایدار را باعث میگردد. زیربنای چنین انتظامی مدرن، اخلاق است. بحران یا فقر اخلاقی هم اولی و هم دومی را خدشه دار میسازد.
« نیچه » Nietzsche حدود یکصد سال پیش می گفت که، بحران همانقدر اخلاقی است که سیاسی و این گفته واقعاً امروز در جامعه مابیش از هر زمان دیگر مصداق دارد و شاید حتی درستتر باشد گفته شود که بحران سیاسی ایران بیشتر اخلاقی است تا سیاسی. وقتی صحبت از اخلاق در سیاست می شود خود را در مقابل واقعیت تازهای می بینیم و آن اینکه: چگونه میتوان هویت واقعی اخلاق سیاسی را شناخت؟ چگونه میتوان حدفاصل یا اختلاف ظرفیتی بین خوب و بد را تخمین زد و تشخیص داد؟ این ارزشیابی هویتی به شخصیت افراد، به شناخت آنها از جامعه، به آرمانهای آنها برای پیشرفت و رشد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و به آشنائی آنها از تاریخ اجتماعی و سیاسی جامعه خود و جامعه جهانی وابستگی دارد، که در تجربه و عمل، و نه در گفتار و ادعا هایخودخواهانه ، بین روشنفکران و فعالان سیاسی جامعه هستی می یابد. چرا که نباید فراموش کنیم که دمکراسی یک روند است و در عین حال سیال است و یک نوع سرشت مرتبطه دارد، به نحوی که هر حرکت اجتماعی- سیاسی، هر اظهار نظر از سوی روشنگران و شهروندان یک جامعه، در تحول و تبیین دمکراسی مؤثر است.موضعگیری رهبران سیاسی، فعالان اجتماعی، نویسندگان مسئول، منتقدان و اندیشمندان متعهد، احزاب، جمعیتها، سندیکاها، انجمنها، روابط حاکم در کانون خانواده، مدرسه، کارخانه و … همه و همه در امر استقرار و استمرار دمکراسی نقش مهمی را ایفا میکنند.برای رسیدن به این شرایط نیاز به ایجاد چارچوب نوین و مستقلی نیست بلکه لازمه این کار ایجاد نوع نوینی از آگاهی است که باید از تاریخییت اثر بخشییابد. چنانچه هانس گئورگ گادامر با توضیح در مفهوم پدیدار شناسی افق میگوید »جهان گذشته نسبت به ما بیگانه نیست زیرا در تکوین افق فعلی ما نقش دارد « (۲)
گادامر در این تحلیل دو بعد از فرد اجتماعییکی هویت فردی ودیگری افق تاریخیاو را مورد بر رسی قرار میدهد، اما در فعالیت سیاسی بعد سومی نیز وجود داردو آن پدیده رفتار فرد در گروه است که وضعیت را از یک معادله دو ظرفیتی به معادله تازهیی که سه ظرفیت دارد مبدل میسازد. تبدیل سطح به حجم ، پیچیدگی های تازهای راباعث میگردد و پیامد های ویژه خود را دارا میگردد.این وضعیت نوین فعلیت روان شناختی افراد در گروه و گروها با یکدیگر و با افراد است …به همین جهت باید بر دشواری کار جمعی واقف بود و هرگز نباید از نظر دور داشت کههر فرد در هر مقام و مرتبهای که باشد، باید در دانش، در دانش رفتاری، در دانش کرداری و در دانش زیستاری اصل احتیاط را رعایت کندزیرا موضعگیری یک فرد سیاسی، در جامعهی دمکراتیک ازارزش و اهمیت بزرگی برخوردار است. در تقویت و سلامت همین مقوله دمکراسی خواهی لازم است بدانیم که، رقابت در عرصهی فعالیت سیاسی امری طبیعی و ضروری است و این رقابت باید سالم و سازنده باشد، هیچکدام از ما حق نداریم در مقابل رقبای سیاسی خود دیواری بکشیم، چرا که عمدهترین خاصیت این دیوارکشی انزوای خود ما نیز میباشد. البته تنهاتفکرخلاق نیروی انسانی است که آیندهی یک جامعه را تضمین میکند، جامعهآزادوحقوقمدار با گوناگونی و پویایی اندیشهی خود خواهدتوانست آتش ترقی و آزادیخواهی را شعلهور سازد و اقتدار قانون را متکی بر عقل و آزادی و نه زور و خود کامگی انتظام بخشد .درخاتمه یک نتیجه گیری که باید میزان و راهنمائما در حرکت علیه جمهوری اسلامی باشد ضروری به نظر میرسد و آن این است که اتفاقی در سال گذشته در جامعه ما روی داد که بیاندازه پر اهمیت و در نوع خود نادر بود، نمیتوان و نباید از کنار کارنامه آن به راحتی گذشت. اما، از بیلان جنبش ۱۳۸۸درس های بیشماری میتوان آموخت ما در این نوشتار به دو خصوصیت مهم آنمیپردازیم.از آنجا که این دو سرشت بسیار ملموساند باید در برنامه های عملیاتی ما مورد توجه قرار بگیرند. اولی بسیار مثبت و پر ارزش است و دومی بسیار منفیپر زیان، اما هر دو مشخصه بسیار آموزنده هستند.
۱- رسانیدن صدای مردم تحت ستم ایران به جهان آزادو بدست آوردن حمایت وسیع مردم، احزاب، سندیکاها، افراد و روشنفکران و مقامات حقیقی و حقوقی بین المللیبه سی سال جنایت جمهوری اسلامی، همینطور شکستن تابوی اسلام راستین در ایران.
۲- هدر دادن نیروی انسانی فعال و به بیراهه کشیدن جنبش به علت نبود ویزیون و چشم انداز روشن در برنامه سیاسی و اجتماعی منطبق با خواست های واقعی مردم و کوتاهی در مسئولیت و وظیفه رهبری.
پس هر اقدام برای همسازی باید بکوشد تا دامنه عملیاتی اولی را تقویت کند و با ارائه یک برنامه سیاسی و اجتماعی مترقی که در انطباق با واقعیت های جامعه ما باشد وبا گزینشیک رهبری که وظیفه مسئولیتاجرای آنرا متعهد گردد وارد عمل شود.
فرهنگ قاسمی ژوئیه ۲۰۱۰پاریس
۱- چهار رساله در تجدد، ملیت، دین و آزادی به کوشش هوشنگ کشاورز صدر، انتشارات خاوران تابستان ۲۰۱۰پاریس صفحه ۹۶
۲Hans-Georg GADAMER- فیلسوف برجسته آلمانی متولد ۱۹۰۰مرگ ۲۰۰۲ ، رابر هولاب، تیورگنهابر ماس، نقد در حوزه عمومی، ترجمه حسین بشیریه، نشر نی ۱۳۷۵ تهران، صفحه ۹۰
نقدی بر مقاله آقای فرهنگ قاسمی با عنوان اپوزیسیون کارنامه و چشم انداز
حسن طالبی عضو سابق شورای عمومی دفترتحکیم وحدت
گذشت سه دهه از عمر جمهوری اسلامی حقایق زیادی را آشکار کرده است .گذر زمان هر روز از نقاط تا ریک وپرابهام حکومت در زمینه تعامل با مردم و مدیریت کشور پرده بر می دارد. جمهوری اسلامی گرچه بر پایه مطالبات عمومی و نفی نظام سلطنتی استوار گردید ودر شکل گیری آن گروههای زیادی با تنوع فکری گوناگون مشارکت کردند، اما عملکرد آن به شیوه ای بوده است که از همان بدو پیدایش دچار ریزشهای گسترده گردید و انقلابیون دیروز که نقش مهمی در پیدایش این نظام داشتند به مخالفان جدی آن تبدیل شدند. دامنه مخالفتها هر روز ابعاد گسترده ای گرفت و به تدریج اکثریت انقلابیون مبدل به دشمنان نظام شدند. از شتاب مخالف سازی و دشمن تراشی پس از مرگ بنیانگذار نه تنها کاسته نشد بلکه این روند سیر صعودی به خود گرفت و هم اکنون کسانی بر اریکه قدرت تکیه زده اند که تقریبا هیچ سابقه ای در پیدایش جمهوری اسلامی و نفی نظام پیشین نداشته اند.
دامنه مخالفان هر روز بیشتر و بیشتر شد بطوریکه تقریبا تمام نیروهای سیاسی ریشه دار در تاریخ معاصر ایران در تقابل با حکومت قرار گرفته و چه در داخل و چه در خارج کشور برای مهار یکه تازی و افسار گسیختگی آن تلاش می کنند.افزون بر این، باز ماندگان فکری و عقیدتی نظام پیشین نیز به طور طبیعی در این جبهه بوده و از ۳۰ سال پیش تاکنون به تلاشهای خود در مبارزه با آن ادامه داده اند. گستردگی مخالفتها وهزینه ای که از طرف اپوزیسیون حکومت از ۳۰ سال پیش تاکنون پرداخته شده است، به حدی زیاد بوده است که شاید کمتر نظیری برای آن دردیگر حکومتهای دیکتاتور پیدا کرد.
اعدام دهها هزار نفر از سیاسیون در طول سه دهه،تبعید و آواره شدن میلیونها نفر ازمخالفان نظام سیاسی، به بند کشیده شدن هزاران نفراز منتقدین سیاسی و غیرسیاسی در تمام مقاطع تاریخی عمر جمهوری اسلامی، تعطیل شدن دانشگاهها به مدت چند سال و تبدیل شدن آنها به زندان پس از بازگشایی و فرار سرمایه های معنوی و مادی ملت، کمترین هزینه ای بوده است که مردم و اپوزیسیون درمواجهه خود با این نظام داشته اند.
به همین دلیل، اپوزیسیون نیز نهایت تلاش خود را معطوف به این داشته است تا به هر طریقی بنیاد این بی نظمی را در هم شکسته و جهت استقرار نظمی نوین اقدام نماید. با وجود هزینه های فراوانی که ملت در گذشته پرداخته و علیرغم گستردگی تلاشهای اپوزیسیون تاکنون بازدهی قابل توجهی از فعالیت اپوزیسیون به نظر نمی آید.موج سبزی که پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته آغاز شد و پس از انتخابات ریاست جمهوری تبدیل به جنبش اعتراضی سبز گردید، همانطور که باعث جلب توجه جهانیان به اوضاع ایران شد به همان نسبت موفق گردید تا اپوزیسیون جمهوری اسلامی را به نگاهی تازه و برنامه ای جدید وا دارد.
موضعگیریهای سازمانهای سیاسی،گروهها،واحزاب در داخل و خارج کشور و همینطور فعالین سیاسی مستقل در یکسال گذشته، بیانگر این تحول سرنوشت ساز می باشد.روند حرکتی اپوزیسیون در گذشته نه بر اساس تاکتیک مشخص بر علیه جمهوری اسلامی که بر پایه نفی طیف های دیگر اپوزیسیون استوار بوده است.
تحلیلها و بیانیه های پس از جنبش سبز نشانی از نگاه جدید اپوزیسیون به این مقوله است.
در نوشتاری که به قلم آقای فرهنگ قاسمی ازفعالان ملی ومدافع حقوق بشر با عنوان ” اپوزیسیون: کارنامه و چشم انداز ” منتشر شده است این نکته به روشنی پیداست.
جستجوی راهبرد و اندیشیدن به اصل همبستگی نیرو های مخالف دو نکته کلیدی اما فراموش شده در کارنامه مخالفان است.
شکست تجربه های معطوف به همبستگی اپوزیسیون اساساً از عدم اعتقاد گروه ها به آن ناشی شده است، هر گروهی با تصور و توهم اینکه به تنهایی آلترناتیوی برای جمهوری اسلامی است از پیوستن و هم آوایی با سایرین طفره رفته است. در مواردی حادتر، این گروه ها دشمن اصلی را به فراموشی سپرده و به گونه ای به تقابل با هم برخاسته اند که گویی دشمن اصلی آنان نه در درون نظام حاکم بلکه در میان یکدیگر است. در مواردی از نشست های اپوزیسیون در چند سال گذشته شنیده شده است که حتی جنگ بر سر قانون اساسی آینده بوده است . تمام اینها در شرایطی است که هیچ نقشه راهی از طرف هیچ کدام از گروه ها برای پیروزی در برابراستبداد حاکم ارائه نشده است و هیچ راهبرد مشخصی از طرف آنها نه تنها برای ارایه به توده های مردم بلکه برای خود گروه ها ارائه نشده است.
جنبش های مردمی و حرکت های اعتراضی عمومی در سالیان گذشته منهای یک سال اخیر تا حد قابل توجه ای خود جوش بوده است وهمچنین اعتماد مردم به گروه های سیاسی کاملاً مخدوش. شاید به همین دلیل است که در یک سال گذشته، علیرغم اینکه مردم با تمام وجود به همراهی و همگامی با میر حسین موسوی و کروبی پرداخته و تعدادی جان خود را باختند این افراد تلاش نموده اند تا مسئولیت رهبری را از خود سلب نموده و خود را تنها همراهان جنبش سبز بنامند.
سوالی که مهم به نظر میرسد این است که آیا عدم ارایه برنامه مشخص به حامیان و منتظر قضا و قدر ماندن و بسنده کردن به تعدادی بیانیه کلی، تمام ظرفیت رهبری در جنبش سبزبوده و انتظاری فراتر از آن، انتظاری زیاده خواهانه است؟
پاسخ این سوال به نظرمنفی است. برای مثال برخورد کنشگرانه وجدی کروبی در پرونده کهریزک ونتیجه حاصل شده ازآن، قدرت رهبری در جنبش را به روشنی نشان میدهد، مسائلی از این دست بارها از طرف دیگران مطرح شده بود اما هیچ توجهی به آن نشده بود. مهمتر ازآن نقش هماهنگی وانسجام بخشی به نیروهای وفاداربه جنبش ،ازبد یهی ترین توانایی های رهبران است. گستردن چتر پوششی و تنظیم حدود و ثغور آن و توسعه دایره جنبش نیز امری است که در ید قدرت رهبران جنبش است. در مواردی از موضعگیری های رهبران سبز نشانه هایی ازانحصاری کردن جنبش بوده است که ادامه آن باعث ریزش نیروها و نحیف کردن قامت آن خواهد شد. باری به هر جهت رهبران سبز تاکنون از اعلام راهکاری مشخص و حتی مقصدی که تضمین کننده حاکمیت مردم بر سرنوشتشان باشد غفلت کرده اند.
همانطور که اشاره شد تحولات داخل کشور موجب شده است که اپوزیسیون خارج نشین نیز به دیدگاههای جدیدتری بیندیشد، اما رفتارصرفا واکنشی وپیروانه طیفهای گوناگون آن در یکسال گذشته از سویی، و گسست فکری و عملی آن با اپوزیسیون داخل کشور از سوی دیگر، مانع از تصمیم سازی و تصمیم گیری اساسی و ارائه راهبرد موثر شده است. از سوی دیگر گرفتاری بخشهایی از آن در چارچوبهای سنتی وایدئولوژیک، توانایی اتخاذ راهبردی اصولی را از آنان ستانده است.
عدم توانایی برقراری گفتگوبین گرایشات متنوع اپوزیسیون پس از گذشت ۳۰ سال و عدم به رسمیت شناختن حقوق گروههای رقیب در بین آنان پژواک همان رفتارضد دموکراتیک اقتدارگرایان داخل کشور می باشد.این گروهها به نظر میرسد تنها با نقد وتحلیل جدی عملکرد گذشته و با به رسمیت شناختن حداقلهای دموکراسی برای همدیگرقادر خواهند بود نقش خود را در یافتن راهبردی مشترک و موثر برای حاکمیت مردم ایفا کنند.