به مناسبت انقلاب 1357 ایران

بیانیه‌ی مشترک سه نهاد جمهوری‌خواه، دموکرات و لائیک

انقلاب ۱۳۵۷ اثر دو گانه‌ای در تاریخ ایران از خود به جای گذاشته است؛ از یک سو بساط حاکمیت استدادی شاهنشاهی را درهم پیچید و از سوی دیگر حاکمیت استبداد اسلامی را بر کشور جایگزین کرد.
تصور میرفت با برچیده شدن نظام شاهنشاهی آزادی، استقلال، عدالت اجتماعی برقرار و کشور در مسیر پیشرفت و ترقی، توام با آزادی، قرار گیرد. اما دیری نپائید که جامعه خود را اسیر بازوی دیگر استبداد یعنی سلطه و حاکمیت استبدادی و خودکامه ی روحانیت دید. بزودی روشن شد هنوز یک نیروی پر قدرت دیگر، که ریشه در تاریخ کشور دارد سر راه انان در جهت تحقق خواسته ها و ارمان های خود قرار دارد. بدین ترتیب نیروهای سیاسی و آزادیخواهان از همان ابتدا با سرکوب شدید حاکمان جدید روبرو شدند.
بی شک جایگزینی استبداد پادشاهی با حاکمیت دینی لکه سیاهی و اشتباهی در تاریخ کشورمان ایران است زیرا نفس حاکمیت ملی را به زباله دان استبداد، بی‌عدالتی، فساد، دزدی، خیانت و ناامنی برد. ژرفای نگون بختی ملی را هنگامی درمی یابیم که میبینیم به جای آزادی، استقلال، حاکمیت قانون، دموکراسی و حقوق شهروندی که از اهداف انقلاب مشروطیت بودند، استبداد دینی و ارتجاع مشروعه شیخ فضل الله نوری برکشورمان استیلا پیدا کرد. در طی این سالها بهترین جوانان وطن را به کام نیستی برده، محیط زیست را ویران و ثروت های ملی و سرمایه های انسانی را از بین برده اند.
ما سه نهاد جمهوری خواه دموکرات و لائیک بر این باوریم که مردمان کشورمان توانایی و شایستگی آن را دارند که از تجربیات تلخ دوران دیکتاتوری پهلوی و صدمات مهلک استیلای شوم و تام گرای اسلامی بهره گرفته و در راستای ارزش های برخاسته از خیزش انقلابی زن، زندگی، آزادی، به جمهوری ای آزاد، دموکراتیک، لائیک و مستقل دست یابند.

– اندیشکده آگاهی و شناخت
– حزب جمهوری خواه سوسیال دموکرات و لائیک ایران
– جنبش جمهوری خواهان دموکرات و لائیک ایران

۱۲ فوریه ۲۰۲۳ برابر با ۲۳ بهمن ۱۴۰۱

 




ویژگی‌های استبدادزای انقلاب ایران

 

به مناسبت چهل و سومین سالگرد انقلاب ایران

 

شیدان وثیق

 

درآمد

انقلاب ایران یکی از رخدادهای مهم سده‌ی بیستم به شمار آمد. 43 سال پس از آن، امروز، اندیشیدن به این انقلاب را در چه شرایطی انجام می‌دهیم؟

نخست این که این فاصله‌ی زمانی، از یکسو امکان شناخت بهتر و کامل‌تری از آن رخداد را فراهم می‌کند. اما، از سوی دیگر، امکان دست‌گیریِ مستقلانه‌‌ی انقلاب در شرایط تاریخی و عینی‌اش را دشوار می‌سازد. زیرا آن چه که پس از هر انقلابی شکل می‌گیرد، یعنی بازسازی قدرت و سلطه جدید، همواره سایه بر خودِ انقلاب چون پدیداری تک و یکتا می‌اندازد. عموماً، خودِ رخدادِ انقلاب با آن چه که پس از انقلاب روی می‌دهد درهم‌آمیخته می‌شوند.

از سوی دیگر، هر انقلابی تئوری انقلاب را به چالش می‌کشد. هر انقلابی، پدیداری نو و بی‌سابقه است. هیچ انقلابی در نسخه‌ها و الگوهای انقلابی پیشین تعریف و تبیین نمی‌شود.

شرایط دیگر این است که طی این مدت طولانی، خودِ ما که در انقلاب بهمن 57 شرکت داشتیم و اکنون به آن باز‌می‌نگریم، تغییر کرده‌ایم. متحول شده‌ایم. تئوری‌ها و ایقان‌های گذشته‌‌ خود را زیر پرسش برده‌ایم، به نقد کشیده‌ایم. حداقل نزد آنان که به اندیشه‌‌ی انتقادی و رهایی‌خواه باور دارند، مسلم‌ها و مطلق‌ها جای خود را به پرسش‌انگیز‌ها و پرُبلماتیک‌ها داده‌اند.

برخورد من، در این جا، به انقلاب ایران، از نگاهی است که می‌خواهد ویژگی خودِ انقلاب را، مستقل از مجموعه تحولات و دگرگونی‌های بعدی‌اش مورد تأمل قرار دهد. حال اگر انقلاب را رخ دادی متمایز از پسا انقلاب تصور کنیم، باید آن را زمان‌بندی کنیم. انقلاب زمانی آغاز می شود که قدرت حاکم متزلزل و فرو می‌پاشد. قیام مردم وضعیتِ فقدان قدرت یعنی وضعیت آزادی را به وجود می‌آورد. انقلاب زمانی به پایان می‌رسد که فضای خالی قدرت دوباره اشغال می‌شود. یعنی قدرت جدید برقرار و آزادی‌ موقتِ دوره‌ی انقلاب از بین می‌رود. انقلاب، لحظه‌ی کوتاه آزادی و رهایی از سلطه‌ است. فاصله‌‌ی زمانی میان فروپاشی قدرت و سلطه میرنده از یکسو و برآمدن قدرت و سلطه جدید از سوی دیگر است.

انقلاب ایران با نخستین تظاهرات ادواری علیه رژیم شاه، از دیماه 1356 (ژانویه 1978) آغاز می شود. انقلاب با رفتن شاه، آمدن خمینی و عادی سازی سیاسی توسط قدرت جدید، یعنی با تشکیل شورای انقلاب در آغاز 1358 (فوریه 1979)، خاتمه پیدا می‌کند. بدین سان، انقلاب ایران کمی بیش از یک سال عمر کرد. اما ویژگی‌های این انقلاب چه بودند؟

 

ویژگی‌های انقلاب 57

چهار ویژگی، انقلاب ایران را بررسی می‌کنیم.

 

1- انقلاب تمام مردمی

 انقلاب ایران فراطبقاتی بود، بدین معنا که مبارزه طبقاتی علیه طبقاتی دیگر نبود. انقلاب ا57 قیام عموم مردم ایران بود. این تصدیق، بدین معنا نیست که در انقلاب ایران طبقات و مبارزه طبقاتی وجود نداشتند. بلکه بدین معنا است که در این انقلاب، اختلاف‌ها و خواست‌های طبقاتی و قشری زیر سایه و سلطه‌ی مطلقِ یک هدف مشترک و عمومی قرار گرفتند و در نتجیه نتوانستند نمودی آشکار، مستقل و متمایز پیدا کنند.

در ایرانِ آن زمان، عواملی چون خودکامگی شاه، وابستگی‌ به نواستعمار؛ سیاست‌های اقتدارگرایانه‌‌؛ سرکوب و اختناق؛ فساد دستگاه سیاسی و اقتصادی… شرایط روی‌آوردن تمامی مردم به انقلاب را فراهم کردند. رژیم پهلوی، که با کودتای نظامی 25 مرداد 1332 استوار می‌شود، در آغاز نیمه‌ی دوم دهه‌ی 1350، به جز تعدادی اندک از تکنوکرات‌ها، کمپراورها، ارتشیان و پیرامونیانِ دربار، فاقد کمترین پایه‌ی اجتماعی در ایران شده بود. از بالایی‌ها تا پائینی‌ها، از اقشار مرفه تا زحمتکشان و فرودستان، از شهری‌ها تا روستایی‌ها، از مرکز تا پیرامون… در این انقلاب شرکت کردند. بدین‌سان، انقلاب ایران تمام مردمی بود. اما مردمی ساخته شده2، در وحدتی موقت و ناپایدار‌، در لحظه‌ای معین و به گردِ تنها یک هدف واحد که رفتن شاه بود.

 

2- انقلاب ضد شاه

خواست و هدف مشخصِ رفتن شاه را انقلاب ایران، در عمر یک ساله اش، پیگیرانه دنبال کرد. چیزی که به اراده ی واحد، مشترک و جمعی، یعنی به «اراده‌ی انقلاب»، تبدیل شد. در این جا ما با این ارزیابی میشل فوکو و تنها با این تحلیل او از انقلاب ایران توافق داریم. زمانی که او بر روی یک ویژگی اصلی انقلاب ایران انگشت گذارد. ویژگی‌ای که هم نقطه‌ی قوت و عامل پیروزی انقلاب شد و هم نقطه‌ی ضعف و زمینه ساز پیآمد‌های مصیبت بار بعدی‌اش. موردی که متاسفانه فوکو نادیده گرفت. او در آن زمان چون خبرنگار از ایران چنین نوشت:

« از بین عواملی که این رویداد انقلابی را مشخص می‌کنند، یکی این است که از خود اراده‌ای مطلقاً مشترک و جمعی [کُلِکتیو] به نمایش می‌گذارَد. و این را دز ضمن باید گفت که خلق‌های نادری بوده‌اند که فرصت ابراز چنین اراده‌ای را در تاریخ پیدا کرده‌اند… « اراده ی مشترک جمعی» یک ابزار نظری است، بدین معنا که آن را هیچ گاه ندیده‌ایم و من شخصاً نیز فکر می‌کردم که «اراده ی مشترک جمعی» هم چون خدا یا روحی است که هیچ گاه با آن رو به رو نمی شویم… اما من در تهران و در سراسر ایران، با اراده‌ی مشترک خلقی رو به رو شدم… به این اراده ی مشترک جمعی، موضوع و هدفی داده‌اند. و آن هم تنها یک هدف است که رفتن شاه است.»3

 

3- انقلاب نفی‌گرا

 انقلاب ایران از درگیری سیاسی در درون خود درباره‌ی نوع نظام آینده و اهداف پس از سرنگونی سر باز زد. انقلاب ایران پرسش «چه می خواهیم» و  «چگونه می خواهیم» را وارد میدان بحث و جدل نظری و سیاسی خود نکرد. چه نوع قانون اساسی؟ چه نوع دولت، حکومت و قدرت سیاسی؟ چه نوع مناسبات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی؟ چه نوع آزادی، دموکراسی و جمهوری؟ چه مناسباتی بین دولت و دین؟… این ها همه پرسش‌هایی بودند که پاسخ به آن‌ها به بعد از انقلاب موکول شد. روندهای سیاسی شرکت‌کننده در انقلاب ایران نخواستند که دریافت‌های متفاوت و متضاد خود را نسبت به پرسش‌های فوق به چالش با یکدیگر کشند. نتیجه آن که انقلاب ایران تنها نفی‌گرا بود.

 

4- انقلاب دین‌گرا

 بر خلاف انقلاب‌های عصر مدرن، دین در انقلاب ایران نقشی تعیین‌کننده ایفا کرد. دین اسلامی که مدعی قدرت و رهبری جامعه، کشور و جهان است. انقلاب ایران سرآغاز چنبش جهانی اسلام‌گرائی یا بنیادگرایی اسلامی شد. در انقلاب ایران، واژگان سیاسی، شعارها، زمانبدی تظاهرات، نوع سازماندهی و غیره… همه، به طور عمده، حکایت از هژمونی معنوی، فرهنگی و سیاسی دین و روحانیت می‌کنند. اینان در پیوندی فشرده با بازار و اقشار گسترده‌ای از مردم، به‌ویژه در میان فرودستان شهر و روستا، انقلاب را هدایت کردند.

 

عوامل استبدادزای انقلاب ایران

پنج عامل در انقلاب ایران زمینه‌های برآمدنِ مجدد استبداد را فراهم کردند.

 

1- عامل «همه با همِ» انقلاب

در انقلاب تمام مردمی ایران، گفتیم که اختلاف‌ها و تضاد‌های اجتماعی، سیاسی و طبقاتی امکان بروز و چالش با هم را پیدا نکردند. زیرا که برای حفظ یکپارچگی و تضمین پیروزی مسکوت گذارده شدند. نتیجه آن که در جریان انقلاب، شرایطی به وجود نیامد که گروه‌های اجتماعی و سیاسی شکل‌گیرند. در تعامل و کُنِش باهم قرار گیرند. دموکراسی پلورالیستی را آزمون کنند. انقلاب تمام مردمی ایران، در خود، روحی غیر‌دموکراتیک، یگانه گرا، تمامیت‌خواه یا توتالیتر پَروَراند. در نتیجه، روح «همه با همِ» انقلاب ایران، نمی‌توانست زمینه‌ساز آزادی‌‌، دموکراسی و کثرت‌گرائی در کشور شود.

 

2- عامل غیر اثباتی – غیر ایجابیِ انقلاب

گفتیم که تنها هدف انقلاب ایران، برانداختن شاه بود. هدف‌های مهم دیگر و این که چه می خواهیم جانشین رزیم وقت کنیم موضوع بحث و جدل مردم و گروه‌های سیاسیِ شرکت کننده در انقلاب قرار نگرفتند. خواست استقلال و آزادی در حد شعاری کلی باقی ماند. اگر بحثی نیز در باره‌ی آلترناتیو اجتماعی و سیاسی آغاز می‌گردید، خیلی سریع، به بهانه‌ی حفظ یکپارچگی، بسته و به فردای پیروزی حواله داده می‌شد. انقلاب ایران خصلتی فقط نفی‌کننده داشت. غیر اثباتی و غیر ایجابی بود. تازه پس از سرنگونی بود که برخوردهای نظری و سیاسی بر سر «چه می خواهیم؟» و بَدیل‌ها آشکار شدند. یعنی زمانی که کار از کار گذشته بود و حاکمیت جدید سلطه خود را بر مردم تحمیل کرده بود. بدین ترتیب، خصلت غیرایجابی-غیر اثباتیِ  انقلاب نیز نمی‌توانست زمینه ساز برآمدن آزادی و دموکراسی در ایران شود.

 

3 عامل قدرت‌طلبیِ انقلاب

در انقلاب ایران، نفی قدرت شاه هیچ گاه با نقد قدرت به طور کلی همراه نشد. نفی دیکتاتوری شاه هیچ گاه با نفی دیکتاتوری به طور کلی همراه نشد. علت این امر را باید در درک قدرت‌طلبانه از «سیاست» و «انقلاب» پیدا کرد. درکی که در اندیشه‌ی سیاسی کلاسیک، از ارسطو تا کنون، و در نزد احزاب سیاسی همواره حاکم بوده و هم‌چنان هست. این درک در مقابل درک دیگری قرار دارد که ما رهایی‌خواهانه می‌‌نامیم. درک رهایی‌خواهانه آنی است که سیاست و سیاست‌ورزی را حکومت‌گرائی و دولت‌مداری نمی‌شناسد. در درک قدرت‌طلبانه از سیاست و انقلاب، همه چیز تابع مبارزه برای تسخیر قدرت، دولت، حاکمیت و حکومت می‌شود. بدین سان، ذهنیتِ «اِعمال قدرت و پذیرش قدرت»، ذهنیت «حکومت کردن و تحت حکومت قرار گرفتن» در جامعه پیوسته بازسازی می‌شوند. تراژدیِ هر انقلاب نیز درست در همین جاست. قدرت‌مداریِ انقلاب سبب می‌شود که اصل وجود «قدرت» و «حکومت»، چگونگی آن، مضمون آن، نقش آن و ختا به طور کلی چرایی حکومت و حاکمیت زیر پرسش نروند، موضوع کار نقد و بازنگری قرار نگیرند. در نتیجه، با سرنگونی قدرت و سلطه پیشین، قدرت و سلطه‌ای در شکلی دیگر اما به همان‌سان شدید – اگر نه بیشتر و سهمگین‌تر – دوباره سر بر می‌آورند. «شاه مُرد زنده باد شاه!»، این است آن چه که در انقلاب‌ها در طول تاریخ تکرار شده است. انقلاب ایران نیز سوای این قاعده نبود.

 

4- عامل دین‌گرائی انقلابِ

گفتیم که یکی دیگر از ویژگی‌های انقلاب ایران، نقش بارز و تعیین‌کننده‌ی دستگاه دین و روحانیت در آن بود. دین اسلامی که با ارزش‌های جهان روای مدرنیته در تعارضی آشکار و مطلق قرار دارد. ارزش‌هایی چون آزادی، دموکراسی، پلورالیسم، حقوق بشر، برابری زن و مرد، جدایی دولت و دین، برابر حقوقیِ ملیت‌های و اقلیت‌ها و غیره. در انقلاب ایران، عامل دین و به‌طور مشخص اسلام شیعی، در تقابل مطلق با ارزش‌های فوق، زمینه ساز استبداد دینی شد.

 

  5- عامل کسریِ دموکراتیکِ انقلاب

در انقلاب ایران، اصول دموکراسی اجتماعی و سیاسی هیچ‌گاه تبدیل به شعارهای اصلی انقلابیون نشدند. در جریان انقلاب ایران، گروه‌های سیاسی، حتا از سوی روندهای آزادی‌خواه، چپ و غیره، آشکارا دست به تبلیغ دموکراسی و دفاع از پایه‌های آن نزدند. در نتیجه، با این اپوزیسیونِ کمابیش بیگانه‌ نسبت به دموکراسی، برآمدنِ مردم‌سالای در فردای انقلاب ایران امکان‌پذیر نبود.  

 

مهم‌ترین درس‌ انقلاب ایران

یک عامل استبدادزای انقلاب ایران، گفتیم که انصراف از چالش و جدل سیاسی، عقیدتی و برنامه‌ای برای تعیین راه و روش آینده بود. این نکته یکی از درس‌های مهم انقلاب 57 ایران است که ما را بیش ازپیش به تقابل و تعامل بَدیل‌ها و پروژه‌های اجتماعی و سیاسی، با مشارکت و مداخله مستقیم خودِ مردم، فرامی‌خواند.

امروزه، بر پایه نفی و رد نظام‌های پادشاهی، دین‌سالاری و توتالیترِ راست و چپ، سه اصل تفکیک‌ناپذیرِ جمهوری، دموکراسی و جدایی دولت و دین یا  لائیسیته می‌توانند، از نظر من، پاسخگوی نیازهای تاریخی کنونیِ جامعه ایران باشند. جمهوری یعنی «امر عموم».  دموکراسی یعنی مشارکت و مداخله مستقیم مردم در امور خود و لائیسیته در سه رکن تفکیک‌ناپذیرش یعنی 1-جدایی دولت و دین، 2- آزادی عقاید دینی، غیردینی یا ضد دینی و 3- عدم تبعیض دینی و برابری حقوقیِ همه قطع نظر از اعتقاداتِ‌ دینی یا غیر دینیِ‌شان.

بر گرد سه شعار جمهوری، دموکراسی و جدایی دولت و دین، روندهای مختلف اپوزیسیون ایران می‌توانند، با حفظ ویژگی‌ها و  اختلاف‌هایِ‌شان، دست به هم‌کاری و هم‌کوشی زنند. این مهم را به طور عمده و  اساسی با هدفِ پشتیبانی از جنبش‌های اجتماعی در داخل ایران انجام دهند.

راه‌ خروج از وضعیت سیاسی و اجتماعیِ کنونی در ایران، تنها از مسیر مشارکت و مداخله‌ی مستقیم خود مردم، در بسیارگونگیِ‌شان، در اشتراک‌ها و اختلاف‌های‌شان، در اتحادها و تضادهای‌شان، می‌گذرد. امروزه، تغییر بنیادی و اساسی اوضاع ایران، به عبارت دیگر کسب آزادی و دموکراسی، تنها در گرو رشد و گسترش جنبش‌های تغییردهنده اجتماعی و سیاسی در داخل کشور است. جنبش‌هایی که نسبت به آن چه که می‌خواهند جانشین وضع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی موجود کنند آگاه، هوشیار، متشکل و همبسته باشند. جنبش‌هایی که برای رهایی از سلطه‌های گوناگون، برای آزادی، دموکراسی و برابری، برای عدالت اجتماعی و جدایی دولت و دین بر پا می‌شوند. جنبش‌هایی چون مبارزات جامعه‌ی مدنی، جنبش زنان، زحمتکشان، دانشجویان، ملیت‌ها، اقلیت‌ها و غیره. وظیفه‌ی اپوزیسیون جمهوری‌خواه، دموکرات و لائیک در خارج از کشور، یاری رساندن به چنین جنبش‌هایی در داخل کشور است.

 

یاداشت‌ها

1. رخداد : événement، event

2. تعریفی که از ژاک رانسیِر برگرفته‌ایم : «مردم» وجود ندارد بلکه ساخته می‌شود.

3. میشل فوکو، نوشته ها و گفته ها کتاب دوم، 1976 – 1988، ص.701 – انتشارات فرانسوی Gallimard

شیدان وثیق

مارس 2022 – اسفند 1400

cvassigh@wanadoo.fr




میز گرد مشترک سیاسی

 به مناسبت سالروز انقلاب ۵۷

 

 

 

  • ویژگی های استبدادزای انقلاب ۵۷ ایران
  • سخنران: شیدان وثیق از جنبش جمهوری خواهان دموکرات و لائیک ایران

 

  • شرایط سیاسی-اجتماعی ایران بعد از ۴۳ سال حاکمیت جمهوری اسلامی
  • سخنران: حسین موسویان از جبهه ملی ایران

 

  • وظایف نیروی های جمهوری خواه و لائیک در فردای ایران
  • سخنران: فرهنگ قاسمی از حزب جمهوری خواهان سوسیال دموکرات و لائیک ایران

 

جمعه ۴ مارس، ساعت ۲۰:۰۰ به وقت اروپای مرکزی

 

جنبش جمهوری‌خواهان دموکرات و لائیک ایران

حزب سوسیال دموکرات جمهوری خواه و لائیک ایران

جبهه ملی ایران

 

آدرس:

Zoom

https://us02web.zoom.us/j/86149546512?pwd=dFR5NkNBM0Z6UU5lVEJkK1hoSG9FQT09

Meeting-ID: 861 4954 6512

Kenncode: 610165

 




انقلاب دیرهنگام

انقلاب سال ٥٧ ایران

هرمز هوشمند

متدولوژی: رویدادهای تاریخی را می توان به دو صورت کلان یا نگاه خرُد بررسی و تحلیل کرد. این مقاله تحلیلی تاریخی است با نگاه کلان برای روشن شدن روندهای اصلی انقلاب سال ٥٧.  اما این به معنی کم کردن از ارزش نگاه خرُد در رویدادهای تاریخی نیست. هر دو روش برای تبیین کلیت وقایع تاریخی ضروری است.  بخش اول روایت از دوران تاریخی انقلاب است و بخش دوم به رفتار نیروهای سیاسی واجتماعی در برخورد با انقلاب سال ٥٧ میپردازد.

بخش اول: دوران

انقلاب ایران در سال ١٣٥٧ به طور عمده ماهیتی ضد کلونیال داشت. این را میتوان از شعارهای اصلی ان یعنی “استقلال و آزادی” که شعار اول آن بود استنتاج کرد. ایران هیچگاه یک کشور کلونیال کلاسیک نبوده،  اما متاثر از نفوذ کشورهای بزرگ اروپائی و از میانه قرن ٢٠ بطورعمده کشورایالات متحده امریکا بود. در قرن ٢٠ بزرگترین مبارزه ضد کلونیالیزم اروپائی با خشونتی بی سابقه در تاریخ بشرشکل گرفت.  شروع اوج گیری این مبارزه را میتوان به جنگ جهانی اول و پیامدهای ان  مرتبط دانست. جنگ جهانی اول معروف است به جنگ امپریالیستی قدرت های بزرگ اروپایی برای تقسیم جهان.

انقلاب اکتبراز ویرانه های جنگ جهانی اول به وقوع پیوست و روسیه تزاری، حلقه ضعیف قدرت های بزرگ اروپایی، از مدار کشورهای “کلونیال اروپائی” بیرون آمد. این انقلاب ازهمان ابتدا با شعار “تمام قدرت به شوراها” درصدد انتقال قدرت از نخبگان سیاسی روسیه تزاری به نیروهای خارج از قدرت در روسیه بود. همچنین ظهورملت هایی خارج ازقلمروقدرت جهانی، یعنی اکثرکشورهای تحت سلطه قدرت های اروپائی را با ادعای بزرگ آغازانقلاب سوسیالیستی جهانی علیه سرمایه داری جهانی نوید می داد. 

بسیاری جنگ جهانی دوم را ادامه جنگ جهانی اول می دانند. یکی از روایت های اصلی آن جنگ، تلاش المان ها برای تسخیرسرزمین اسلاوها بود. آلمانی ها این جنگ را با بیان نیاز به فضای بزرگترزندگی (Lebensraum) برای نژاد برترآریائی دربرابر نژاد پست تراسلاوها، توجیح وسازمان دادند. نژادپرستان نازی  آلمانی روایت برتری طلبانه خود را با الهام از روایت غالب کلونیالیزم که دوگانگی تمدن و وحشی گری بود گرفتند و با معرفی”علم نژادها” روایت کلونیالیزم را گسترش دادند. اگر جنایات کشورهای کلونیال با منطق متمدن کردن بومیان وحشی توجیه می شد(۱)، نازی ها با استفاده از”علم داروینیسم اجتماعی”  جنایات خود را با میدان دادن به نژاد برتر آریائی توجیه میکردند.  بخش مهمی از بزرگترین جنایات تاریخ بشریت در پرتو این دوگانگی ها به ویژه با استفاده از ابزار و تکنولوژی مدرن سازماندهی شده است.

در برابر این روایات، روایت دیگری در دوران مدرن گسترش یافت که مبتنی بر مبارزه طبقاتی بود. در این روایت، ساختار اجتماعی که اختراع بشری است و مبتنی برعوامل طبیعی یا بیولوژیکی نیست، مبنای مبارزه قرار گرفت. این روایت به طور خلاصه هیرارشی اجتماعی را مورد هدف قرار می دهد، یعنی حاکم در برابرمحکوم که انقلاب اکتبر براین مبنا استواربود. این روایت باعث شد تا نیروهای بسیار گسترده تری از مردم در سراسر جهان متحد شوند.  ناگفته نماند که در شوروی رابطه حاکم و محکوم شکل گرفت که با روایت مبارزه طبقاتی توجیه می شد و خود را در مقابل روایت های دیگر قرارداد و نظم کهنه استعمار را تهدید کرد.

از آغاز انقلاب اکتبر در روسیه، شکل این مبارزه به تدریج تغییر کرد. انقلاب بلشویکی ابتدا با جنگ داخلی مواجه شد که در آن  کشورهای امپریالیستی با وارد کردن نیروی نظامی به نفع نیروهای ضد انقلاب هدف شکست انقلاب را داشتند. با پیروزی انقلابیون در روسیه، اتحاد جماهیر شوروی دراتحاد با اکثرجنبش های رهائی بخش در کشورهای تحت سلطه قدرت های بزرگ اروپائی، به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، مبارزاتی پیگیررا سازمان دادند. این اتحاد درعمل برای حفظ اتحاد جماهیر شوروی اجتناب ناپذیرشد.

برای درک بهتر مبارزات استقلال طلبانه در قرن ٢٠ باید به گذشته برگشت ودراین رابطه انسان نیاز به تقسیم زمان به دوران های مختلف دارد که کاری است اختیاری.  به گفته هگل هر دورانی دارای یک “زایتگایست” (Zeitgeist) و یا به گفته فوکو “اپیستیم” (Episteme) است. اگربخواهیم “زایتگایست” عمده سیاسی قرن ۲۰ را خلاصه کنیم، می توان ان را “دوران مبارزات رهائی بخش ملی و پایان توفق و حاکمیت ۵۰۰ سال کلونیالیزم اروپائی” نامید. اخرین نبرد سرنوشت ساز این دوره شکست ایالات متحده و متحدانش در برابر مبارزان استقلال طلب ویتنام در اتحاد با “بلوک شرق” و نیروی های ضد کلونیال جهانی و به ویژه جنبش جوانان ضد جنگ در ایالات متحده واروپا بود(٢).  پایان “نمادین” این دوره زمانی است که در سال ۱۹۹۴ در افریقای جنوبی نژادپرستان سفیدپوست اروپایی دولت را به بومیان آن کشور واگذارکردند.  نزدیک به ۵۰۰ سال پس ازاولین سفر کریستفر کلمب به قاره امریکا درسال ۱۴۹۲ دوران کلونیالیزم خشن وغارتگر اروپائی با شعار متمدن کردن وحشی های بومی آغاز شد (۱) و در سال ۱۹۹۴ ناقوس مرگ ان زده شد. 

نیمه دوم قرن بیستم دوره مبارزه پیگیرکشورهای به اصطلاح “توسعه نیافته” علیه بلوک غرب به رهبری ایالات متحده بود. انقلاب ایران ٤ سال بعد از شکست امریکا درویتنام در سال ١٣٥٧ به پیروزی رسید. شعارمحوری نیروهای مذهبی مخالف رژیم شاه “استقلال آزادی جمهوری اسلامی” بود و ازطرف نیروهای چپ وملی “استقلال آزادی عدالت اجتماعی” بود. در این دو شعار هم هماهنگی و هم تضاد دو نیرومشهود است. غیراز شعار”جمهوری اسلامی” دیگر شعارهای انقلاب ٥٧ برخواسته از”زایتگایست” دوران مبارزات جنبش های رهائی بخش بود. اکثرمعترضین به نظم موجود درجهان از این شعارها پیروی می کردند. آنچه در ایران تازگی داشت شعار «جمهوری اسلامی» بود، که البته این شعارشامل عوامل داخلی و خارجی است.

 با پیروزی نیروهای استقلال طلب درجنگ ویتنام، قدرقدرتی “بلوک غرب” ضربه ای کاری خورد ودرنتیجه نیروهای استقلال طلب درجهان سوم امیدوارشدند. درعین حال، امکان مداخله مستقیم نظامی ایالات متحده درمبارزات آزادیبخش را هم محدود کرد. به همین دلیل برای موفقیت جنبش‌های آزادی ‌بخش، کمک «بلوک شرق» و نیروهای وابسته به آن نقش برجسته خود را از دست دادند. این امکانی شد که نیروهای مذهبی که نقش کمرنگتری به خاطرروایت غالب مدرنیته درمبارزات رهای بخش داشتند، بتوانند نقش برجسته تری پیدا کنند.  نگاه استقلال طلبانه این نیروبا تکیه برسنت گامی به عقب ازدید مدرنیته بود.  چپ سکولار و نیروهای ملی خواهان تغییر در چارچوب مدرنیته بودند و به آینده می نگریستند. نیروی مذهبی با نگاه به گذشته وبا استفاده ازابزارمدرن قدرتی را ساخت که امروز درجمهوری اسلامی ایران شاهد آن هستیم، تلفیقی ازملی گرائی و دیدگاه مذهبی با استفاده ازابزارمدرن که معجونی است جدید.

شکست امریکا درویتنام منجر به تغییردر سیاست خارجی امریکا شد. ترس آمریکا از نفوذ فزاینده شوروی در کشورهای جهان سوم دو چندان شد، درحدی که شاهد حمایت ایالات متحده از نیروهای جهادی اسلامگرا در افغانستان در برابر شوروی بودیم. ایالات متحده برای کنترل نفوذ «بلوک شرق» در تحولات سیاسی کشورهای جهان سوم تحت نفوذ خود، درصدد رفرم ساختارهای دیکتاتوری ازجمله در ایران برآمد. 

 ایران در اتحاد با ایالات متحده و “بلوک غرب” به عنوان ژاندارم منطقه نفت خیز خاورمیانه، با روی کار آمدن دولت کارتر در سال ١٩٧٦ میلادی که یکسال پس ازشکست امریکا درویتنام بود، تحت تاثیرسیاست خارجی جدید امریکا قرارگرفت. ایالات متحده همیشه در ایران از نیروهای مدرن مخالف شاه که ترکیبی از ناسیونالیست ها، چپ ها و به طور کلی نیروهای سکولاربودند هراس داشت.  قبل از روی کار آمدن خمینی و روحانیت در ایران، نیروهای مدرن آن زمان که شامل آمریکا، رژیم شاه، ناسیونالیست ها و اپوزیسیون چپ میشد، امکان قدرت گیری نیروهای مذهبی را، به دلیل روایت مدرنیته، دست کم گرفتند. حتی خود خمینی هم تحت نفوذ روایت مدرن کشورداری، ابتدا قدرت را به نیروی ملی-مذهبی بازرگان سپرد. اوهم به توانایی روحانیت برای اداره کشوراعتماد نداشت ولی درپروسه قدرتگیری ارام ارام به نتیجه خلاف ان رسید.  این نگاه  نیروهای مدرن، ازامریکا گرفته تا رژیم شاه ومخالفین مدرن، بود که مقاومت دربرابرنیروی مذهبی را کم کرد و خطررا ازابتدا درست ندید.  ناگفته نماند که پس از گذشت ٤٣ سال حاکمیت روحانیت، هنوزاین نگاه یعنی ناتوانی روحانیت درکشورداری دربخش عمده ای از مخالفین جمهوری اسلامی غالب است که منجربه ندیدن منشا قدرت این رژیم می شود.

دوران مبارزات ضد کلونیال وجنبش‌های آزادی‌بخش همانطور که اشاره شد، در سال ۱۹۹۴ درافریقای جنوبی به پایان رسید.  انقلاب سال ٥٧ دراواخر این دوران پیروز شد و عمدتاً متاثر از اهداف و شعارهای ان دوره بود. درحالیکه دوران جدیدی درحال شکل گیری است، جمهوری اسلامی هنوز با شعارها و سیاست های ان دوره عمل میکند که مشکلات زیادی را برای مردم ایران ایجاد کرده است.  به همین دلیل میتوان انقلاب سال ٥٧ ایران را “انقلاب دیرهنگام” نامید.

بخش دوم: رفتارها

به گفته هراکلیوس فیلسوف یونانی، «نمی توان در یک رودخانه دو بار شنا کرد» به این معنی است که تاریخ تکرار نمی شود. اگر به نظر می رسد که تاریخ در حال تکرار است، به این دلیل است که غرایزو نیازهای اساسی که رفتارانسان اولیه را از زمان پارینه سنگی شکل داده است، به طور چشمگیری تغییر نکرده اند. درحالیکه شرایط پیرامونی انسان ها دائماً در حال تغییر است، اما رفتار ما در مواجهه با شرایط جدید به ویژه دربحران ها تفاوت چندانی نکرده است.

در زمان های عادی “تمدن” لایه نازک بررفتارهای اولیه ما درضمیرخود اگاه ما می گذارد، اما در شرایط بحرانی، متناسب با شدت بحران، این لایه به سرعت ازبین می رود وان رفتارهای اولیه پارینه سنگی که بخشاً درناخود آگاه ما وجود دارند به مرور زمان رومی ایند.  البته این بدان معنا نیست که همه یکسان رفتارمی کنند، اما اکثریت قریب به اتفاق مردم رفتار نسبتاً هماهنگی دارند.

نمونه برجسته ان پس از بحران اقتصادی سال  ١٩٢٩ در دهه ٣٠ دراروپا مشاهده شد که منجر به جنگ جهانی دوم شد و چیزی حدود ٥٠ میلیون انسان در “متمدن” ترین کشورهای جهان کشته شدند، کشتاری که در تاریخ بشر بی سابقه است.

انسان حیوان اجتماعی است و نمی تواند غذای خود را به صورت فردی تامین کند و ازابتدا تا به امروز مجبور بوده است که غذای خود را به صورت اجتماعی تامین کند. به همین دلیل درضمیرناخوداگاه اش امنیت را درپیوند با گروه حس میکند ودرنتیجه رفتارخود را بطورعمده درهمخوانی با گروه تنظیم میکند. اما با پیشرفت تکنولوژی و ساختارهای اجتماعی این امکان داده شده است که ظاهرا خود را بی نیاز به دیگران حس کند.

اما درشرایط بحرانی، دنباله روی ازجمع (herd mentality) میتواند درضمیرناخوداگاه ما، متناسب با شدت بحران تحریک شود وامکان فکرمستقل را از ما سلب کند. نمونه بارز آن را میتوان دررفتارمردم درانقلاب ٥٧ مشاهده کرد. کسانی که ان دوران را بخاطردارند، بیاد دارند که درماه های اخرانقلاب، موضع میانی داشتن بین انقلاب ورژیم شاه بسیاردشواربود، برای موضع میانی گوش شنوائی هم نبود.

رفتارمذهبی ناشی ازنیازانسان به تعلق داشتن به گروه است، این یکی ازِ رفتارهای اولیه ما است.  دردوران مدرن هم ما مذهب مدرن داریم “مذهب مدنی”(٤ )، که به ما اجازه میدهد که همان رفتاردینی را درمضمون مدرن  داشته باشیم. دوگانکی مطلق خوب و بد را که همان دوگانگی فرشته و شیطان دینی است درنزد بسیاری ازنیروهای مدرن وافراد غیرمذهبی می بینیم. درحالیکه واقعیت همیشه پیچیده و خاکستری است، تمایل به ساده کردن به دوگانه مطلق خوب و بد برای خیلی ها جذاب است.

رفتار دنباله روی ازجمع (herd mentality) را میتوان امروزه در نیروهای سیاسی خارج و داخل کشورمشاهده کرد. اگرقبل ازانقلاب روایت جنبش های رهائی بخش در ایران با رفتاری دنباله روانه ازجمع ومذهبی گونه همه را به خود جذب میکرد، امروزه دررابطه با دمکراسی خواهی و حقوق بشر با همان رفتاردینی ومقدس گونه دراکثرافراد و سازمان ها مواجه هستیم.

این تصورکه درزمان انقلاب رفتارها را بتوان با اراده افراد و یا گروه های درگیردرایران برخلاف روایت غالب عوض کرد، به همان اندازه غیرواقعی است که  تصورکنیم تحول اراده گرایانه میتواند روایات دموکراسی خواهی و حقوق بشری غالب امروزین را متحول کند.  اگر قرار باشد تحولی در این روایات رخ دهد، در یک فرآیند پراتیک تاریخی امکان پذیر است.

هگل فیلسوف قرن ١٩ المان مقوله ای دارد با نام “ضرورت و احتمالات”(٤) (Notwendigkeit und Kontingenz) که میتوان دررابطه با انقلاب ٥٧ ازآن استفاده کرد. هرلحظه تاریخی گذشته و آینده ای دارد. گذشته دربرگیرنده وقایعی است که آن  لحظه تاریخی را تبدیل به ضرورت میکند درحالیکه آینده با احتمالات زیادی روبروست. انقلاب ٥٧ هم احتمالات زیادی داشت، اینکه جمهوری اسلامی ازان بیرون امد به وقایع بسیاری وابسطه بود که خلاصه کردن ان صرفا به رفتارافراد ویا گروهائی که شرکت داشتند، چه موافق و چه مخالف، ساده کردن ان است.

انقلاب ٥٧ را میبایست تاریخی ارزیابی کرد و وقایع ضروری اش را روشن کرد. به عنوان مثال، برخی از وقایع مهمی که ضروری بودند را میتوان انقلاب مشروطه و شکست سیاسی ان با قدرت گیری رضا شاه، انقلاب اکتبر، پیروزی انقلاب چین کودتای ٢٨ مرداد، پیروزی انقلاب کوبا و شکست امریکا درجنگ ویتنام نام برد. بدون گنجاندن تاثیرات این رویدادها در تحلیل کلان انقلاب، با نگاه صرف خرُد میتوان به تحلیلی یک طرفه، ناقص و گاه غیرواقعی رسید.

٢٠ بهمن  ١٤٠٠

9 February 2022

زیرنویس و لینک ها:

١ – کلونیالیزم و وحشیگری

  https://www.youtube.com/watch?v=E1Fj8kqeO_M

٢ – جنگ ویتنام

  https://www.youtube.com/watch?v=hoWUwFv1-cU&list=PLRjujuQak2ByF1RVd34zy23JKU_AjZB5U

٣ – مذهب مدنی       

http://www.robertbellah.com/articles_5.htm

 https://www.youtube.com/watch?v=p2WsKuhRcFo

٤ – هگل “ضرورت و احتمالات”   

https://www.youtube.com/watch?v=kdc8y5QDBTk

 




به مناسبت سالروز انقلاب ٢٢ بهمن ١٣٥٧

 

 

بيانيه جنبش جمهوری‌خواهان دموکرات و لائیک ایران

 

٤٢ سال پيش مردم ايران براى يك زندگى بهتر، برخوردارى از آزادى و رهائى از سلطه‌‌ی استبداد خاندان پهلوى به خيابان‌ها آمدند و كارنامه‌ی نظام ستم شاهى را در هم پيچيدند، به اين اميد كه با غلبه بر استبداد داخلى و قطع نفوذ سیاست‌های بیگانه، راه را براى استقرار آزادى، عدالت اجتماعى و يك نظام مردم سالارانه باز كرده و زمينه‌ی برداشتن گام هاى بزرك را براى پيشرفت و ترقى هموار سازند. ولى با سقوط نظام پادشاهی در ایران، نظام جمهوری اسلامى يعنى سلطه و حاكميت استبدادى، انحصارى و خودكامه‌ی روحانيونِ واپسگرا مستقر شد. و بزودى آشكار شد که هنوز يك نيروى تاريخى، پرقدرت و با نفوذِ ديگر، در شکل دین‌سالاری، سر راه مردم ایران جهت تحقق آرمان‌هاى تاريخى‌اش قرار دارد.

از همان فردای انقلاب با اعدام‌های خودسرانه و انتقام‌جویانه سران نظام پیشین، یکی از فاسدی ترین و جنایت کارترین حکومت‌ها در تاریخ ایران مستقر و بتدريج زمينه‌ی اشاعه فساد، دزدى، رانت‌خوارى، گسترش بيكارى، گرانى و ترويج اعتياد فراهم شد.

کارنامه ۴۲ سال حکومت جمهوری اسلامی مملو از اعدام، شکنجه، ترور، سرکوب و دخالت‌گریِ قدرت‌طلبانه و نظامی در منطقه است. اعدام‌های اوایل دهه شصت، کشتار زندانیان سیاسی سال ۶۷، قتل‌های زنجیره‌ای، ترورهای برون مرزی، سرکوب خیزش‌های سال ۸۸، دی ماه ۹۶، مرداد ۹۷ و آبان ۹۹ چهره پلید این نظام ضد انسانی را برهمه آشکار ساخته و اکثریت بزرگ مردم هیچ توهمی نسبت به آن ندارند و از هر فرصتی برای اعتراض و مقابله با حکومت اسلامی استفاده می‌کنند. مبارزه و مقاومت اقشار گوناگون مردم، از دانشجويان، زنان، كارگران اقوام زير ستم تا خانواده‌هاى زندانيان سياسى خواب خوش را از این نظام ربوده است.

امروز درشرايطى قدم به سالگرد انقلاب ١٣٥٧ مي‌گذاريم كه نه تنها ايران بلكه جهان در تشنجی کم سابقه به سر مي‌برد. اگرچه اپيدمی جهانگير كويد-١٩ و تاثيرات اقتصادى-اجتماعى آن در سراسر جهان، به‌ویژه ايران، فرايند مبارزات و اعتراضات اجتماعى را كندتر كرده است، اما هر روز شاهد اعتراضات وسيع اقشار مختلف جامعه، از جمله زحمتکشان، معلمان، بازنشستگان، زنان و دانشجويان هستيم كه با شهامتى بى‌همتا خشم و نفرت خود را از جمهوری اسلامى نشان مي‌دهند.

حكومت اسلامى ايران به تغيير سیاست دولت جدید آمريكا نسبت به ایران امید بسته با اين تصور كه با پايان گرفتن تحريم‌ها، مذاكره و نيز فعال شدن قرارداد برجام بتواند شرايط را به نفع خود و بقاى حكومت‌اش رقم زند. نيت و قصد حكومت برقرارى شرایطی درجامعه است كه از طريق آن بتواند مردم را با وعده وعيدهاى پوچ و تكرارى یکبار دیگر به پای صندوق‌های رای‌گیری مضحکه انتخاباتی ١٤٠٠ بکشاند.

پیامد فساد ساختارى افسار گسيخته در چهار دهه استبداد حكومت دینی، فقدان آزادى‌هاى اجتماعى، سركوب تشكل‌هاى مدنی مختلف اجتماعى، فرهنگى، عقيدتى و صنفی، بى شك زمينه ساز اعتراضات گسترده‌تر مردمی درشهرهاى مختلف در آینده خواهد بود.

يقين داريم که تنها نيروى منسجم جنبش‌های مردمى توان برچيدن حكومت استبدادى اسلامى ايران را خواهد داشت و اين نيز از راه مبارزات و اعتراضات پايدار و مستمر مردمی در جهت برپايي جمهورى، دموكراسى و جدايى دين و دولت میسر خواهد بود.

جنبش جمهوري‌خواهان دموكرات و لائيك ايران، به مناسبت سالروز انقلاب ۵۷، بار ديگر بر تعهد همه جانبه‌ی خود در دفاع و پشتیبانی از مبارزات مردم و جنبش‌های مدنی آنان علیه نظام تمامیت‌خواه جمهوری اسلامی تاكيد ورزیده و تلاش می‌کند صدای آنان در خارج از کشور باشد.

 

جنبش جمهوری‌خواهان دموکرات و لائیک ایران

۱۰ فوریه ۲۰۲۱ – ۲۲ بهمن ۱۳۹۹




به مناسبت سالگرد انقلاب 1357

فرامرز دادور

در این 41 مین سالگرد انقلاب 1357، شرایطِ سیاسی و اجتماعی در ایران نشان میدهد که متاسفانه در زیر یوغِ سلطهِ نظامِ تئوکراتیک؛ حقوقِ سیاسی و اجتماعیِ کاملا سرکوب گردیده، اکثریتِ مردم در این جامعهِ بالای 80 میلیون نفری در فقر، محرومیتِ و تبعیضات اجتماعی زندگی میکنند. اگر در دورانِ انقلاب و ماه های اول بعد از پیروزی، آرزو ها و مطالباتِ مردم عمدتا در راستایِ آزادیهایِ دمکراتیک و عدالتِ اقتصادی تبلور میافت، اما متاسفانه با تصرفِ قدرتِ حکومتی از سویِ بخشِ انحصار طلبِ روحانیت به رهبری خمینی و طیفهایِ سرمایه داریِ غیر مولد، بویژه از میانِ بازار، سیاستهایِ ارتجاعی و سرکوبگرانه درداخل، ماجراجویانه در بیرون از کشور و فساد گرا و تبعیض آمیز در عرصه اقتصادی و اجتماعی گریبانگیرِ جامعه شد. از همان اوایل، بازداشتها، شکنجه ها و اعدامهایِ وسیع، ممنوعیتِ آزادیهایِ سیاسی و از بین بردنِ تشکل هایِ مستقل و مردمیِ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، از جمله در حیطهِ جنبش هایِ کارگران، زنان، دانشجویان و ملیتهایِ ایرانی شروع گردید و بطورِ مشخص اکثریتِ توده ها از هر نوع پشتیبانیِ و پایگاهِ حقوقی برایِ مشارکت در امور جامعه محروم گردیدند.

در اوایل سالهایِ 60 و سپس در سال 67، جانِ هزاران مبارزِ آزادیخواه و عدالتجو گرفته شد و بر مبنایِ پیشبردِ سیاستِ ارتجاعی و معطوف به صدورِ اسلامِ شیعی در منطقه از سویِ جمهوریِ اسلامی و متاثر از آن جنگِ 8 سالهِ ایران و عراق، بالای یک میلیون انسان از هر دو کشور کشته شدند. در شرایط کنونی بر مبنایِ یک سیستمِ سیاسیِ ستمگر و بلحاظِ اقتصادیِ رانتی و غیر مولد، در چارچوبِ روابطِ سرمایه داریِ فوق العاده فاسد، جامعه گریبانگیرِ معضلاتِ بیشمارِسیاسی و اجتماعی و از جمله سرکوبهایِ بسیار خشن، فقر، بیکاری، گرانی (تورم بالایِ 40 درصدی) و مناسبات فوق العاده نابرابر میباشد. هم اکنون جنبشهایِ اجتماعی، در پیوند با یکدیگر و در حیطه هایِ مختلف و از جمله کارگری، بازنشستگی و فرهنگی اعتراضات و تظاهرات خود را “علیهِ 40 سال سرکوب، چپاول و به تباهی کشانده شدن زندگیشان توسط غارتگران” (بیانیهِ مشترک ده تشکل کارگری و اجتماعی، 11 اسفند 98) به پیش برده، احکامِ صادر شده برایِ فرهنگیانِ معترض را “قربانی کردن حق و عدالت” (اطلاعیه شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران، 9 بهمن 98) میدانند.

جنبش کارگری بدون داشتنِ حقوق و نهاد های دمکراتیک، با رویکرد به اعتصاب، اعتراض و حرکتِ خیابانی در مقابلِ روندِ غارت و بی عدالتی از سویِ حکومتگران و وابستگانِ سرمایه دارِ آنها مقاومت میکند. فعالانِ کارگری و تشکل هایِ مستقلِ آنها (گرچه رسمیتِ قانونی نداشته، همواره تحت سکوب حکومت هستند) مانند سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه و گروه اتحاد باز نشستگان در محیط های کار و زندگی و از جمله در مقابل مجلس و وزارت کار در اعتراض به شرایط غیر انسانی و از جمله: نبود آزادیهای دمکراتیک و افشاگری از وجودِ مزد های ناچیز، وضعیت ننگین قراردادهایِ کاری و روند خانمان برانداز خصوصی سازی، همواره خواستارِحق برخورداری ازآزادیهایِ سیاسی، ایجادِ تشکل های مستقل و سندیکا، افزایش در سطح مزد حداقل ( امسال حدود 9 میلیون تومان رای یک خانواده 4 نفری)، لغو قراردادهایِ سفید امضا، بیمه بیکاری، ترمیم مستمری بازنشستگان، الغای تبعیضات جنسیتی، مذهبی، ملی و قومی، برابری مزد زنان و مردان هستند.

  کنشگرانِ زن، نیز مبارزه علیه نابرابری جنسیتی، سیاسی و اجتماعی و بویژه بهره کشیِ اقتصادی را ادامه میدهند. جنبش های برابری خواهانه از جمله کمپین یک میلیون امضا و اخیرا دختران خیابان انقلاب در سکوهایِ عمومی و در ورزشگاه ها نمایانِ مبارزاتِ آنها است.  در سالهایِ اخیر زنان در خیزشهایِ مردمی دی ماه 96 و آبان ماه 98 حضور فعال خود را نشان دادند. فعالانِ فرهنگی و از جمله معلمان، دانشجویان، نویسندگان، هنرمندان و وکلا و همچنین پرستاران نیز علاوه بر دیگرِ جریانات مردمی در ایران علیهِ تداوم استثمار، استبداد و نابرابری مبارزه میکنند. در حیطه محیط زیست نیز فعالان اجتماعی و کشاورزان (ب.م اخیرا در اصفهان علیه سد سازیِ غیر مفید بر روی زاینده رود) غلیهِ بی برنامگیِ رژیم و پروژه های صرفا سود برانه برای حکومتگران (مانند نابودی باغ های کشور، تراکم فروشی و برج سازی بدون حساب و کتاب) که بحال مردم مخرب است مقابله میکنند.

 بنا بر شعارهایِ اولیه در دورانِ انقلابِ آزادیخواهانه و ضد سلطنتی در 1357، قرار بود کهِ دمکراسی، عدالتِ اقتصادی و نهایتآ حاکمیتِ مستقیمِ توده ها مستقر شود و مردم قادر باشند که آزادانه در امور جامعه شرکت نمایند. اما متاسفانه وضعیت کنونی در ایران نشان میدهد که برعکس، روند سیاسی و اجتماعی به قهقرا رفت و نظامی با مشخصاتِ سرمایه داریِ عقب افتاده، تحت سلطهِ رژیمی سرکوبگر و فاسد بر رویِ کار است. سوال عمده در مقابل کنشگرانِ دمکرات و بویژه جریاناتِ چپ و حامیانِ آنها در جنبشهایِ اجتماعی این است که هم اکنون چه باید کرد؟ شواهد نشان میدهند که اکثریت مردم مخالف نظام بوده، اعتصابات و اعتراضاتِ توده ای و بویژه در میانِ کارگران، زحمتکشان و محرومان افزایش یافته اند. خیزشِ عمومیِ آبان ماهِ 98، نشان داد که با وجودِ تداومِ سیاستِ سرکوب و کشتار از جانبِ جمهوریِ اسلامی؛ جنبشهایِ اجتماعیِ مردمی در همگامیِ هرچه بیشتر با یکدیگرخواهانِ عبور از نظام بوده و در راستایِ ایجاد یک جامعهِ آزاد و تهی از استثمار و انواعِ ستمهایِ سیاسی و اجتماعی حرکت میکنند. ما نیز میباید از تلاشهایِ آزادیخواهانه و عدالتجویانهِ مردم حمایت کنیم.

فرامرز دادور

13 فوریه 2021