نئوليبراليسم و رشد جريان‌هاى دست راستی

متن سخن‌رانی

مهوش صالحی

در «سمینار سراسری تشکل‌های مستقل زنان، زنان دگر و هم‌جنس‌گرای ایرانی» برلین 2019 

برگرفته از نشریه زنان : گاه‌نامه شماره 93 مارس 2019

 

نئوليبراليسم و رشد جريان‌هاى دست راستی در اروپا

من در صحبت امروز با يك تعريف كوتاه از سرمايه‌دارى، سه مرحله‌ی نسبى آن يعنى سرمايه‌دارى كلاسيک، سياست اقتصادى کينزيانى و سياست اقتصادى نئوليبرال را مورد بحث قرار مى‌دهم، تا حدى تفاوت دو گرايش اقتصادى اخير را توضيح مى‌دهم، بعد مى‌پردازم به فلسفه، ويژگى‌ها و تاريخ‌چه سياست اقتصادى نئو ليبرال.

در ميانه يک  گريزى به قرارداد برتون وودز مى‌زنم و دو سيستم ارزى مربوط به آن را کوتاه توضيح مى‌دهم. بعد به روند شکل‌گيرى اتحاديه‌ی اروپا و ارز مشترک به عنوان يک پروژه‌ی تاريخى مهندسى شده‌ی اقتصاد نئوليبرال مى‌پردازم.

قسمت آخر صحبت من به زمينه‌ی شکل‌گيرى جريان‌هاى دست راستى در اروپا و علل رشد نفوذ آن‌ها اختصاص دارد. در اين بخش همين‌طور علت‌هاى کاهش نفوذ احزاب جاافتاده و به ويژه فروپاشى احزاب سوسيال دموکرات در اروپا را مورد بحث قرار مى‌دهم.

نظام سرمايه‌دارى کلاسيک

نظام سرمايه‌دارى که از اوايل انقلاب صنعتى تا حدود جنگ جهانى دوم غالب بود يک نظام اقتصادى اجتماعى است که در آن  ابزار توليد در مالکيت خصوصى است. تنظيم توليد و مصرف از طريق بازار انجام مى‌گيرد و انگيزه‌ی آن تلاش براى سود و انباشت سرمايه است.

گرايش عمومى آن به سمت ساختن مونوپول‌ها و کارتل‌هاى اقتصادى و هم‌چنين رشد سرمايه‌ی مالى است.

بنابر اين تعريف، دو سيستم بعدى يعنى هم اقتصاد  کينزيانى و هم اقتصاد نئوليبرال هر دو در خطوط اساسى خود يعنى مالکيت خصوصى بر ابزار توليد و تکيه بر نقش بازار بر سرمايه‌دارى کلاسيک متکى هستند.

سياست اقتصادى کينزيانى از بعد از جنگ جهانى دوم تا سال‌هاى ٧٠ قرن بيستم ميلادى

بعد از جنگ جهانى دوم در ١٩٤٤ تا اوايل سال‌هاى هفتاد قرن بيستم ميلادى سيستم سرمايه‌دارى حاکم در غرب کمابيش مبتنى بر گرايش کينزيانى  بود.

اين گرايش اقتصادى که بر تئورى‌هاى چون ماينهارد کينز اقتصاددان انگليسى متکى است، بر اين باور بود که مساله‌ی عرضه و تقاضا روند اقتصاد را تنظيم می‌کند، اما مداخله‌ی دولت در سيسيتم مالياتى و سياست پولى براى تنظيم بازارکالا و نيروى کار را ضرورى نيز می‌دانست.

چند ويژه‌گى اقتصاد کينزيانى عبارت بودند از:

– تنظيم بازار توليد بر مبناى عرضه و تقاضا

– دخالت سياست و دولت در تنظيم روند اقتصادى، استفاده از قرضه‌هاى دولتى براى رونق بخشيدن به بازار کار و تنظيم اقتصاد ملى با اهرم‌هاى ماليات و سود سرمايه

– غالب بودن اقتصاد مولد و يا اقتصاد واقعى

-تاکيد بر اقتصاد ملى خودکفا در مقابل درهم تنيده‌گى بين‌المللى

دوران رواج  اقتصاد کينزيانى به ويژه در سال‌هاى ٥٠ و ٦٠  و ٧٠ قرن بيستم ميلادى که سال‌هاى بازسازى بعد از جنگ جهانى دوم بود منجر به رونق اقتصادى بى سابقه و اشتغال کامل شد.

اين امر باعث يک تغيير وزنه دراهرم قدرت سياسى و بالا رفتن قدرت اتحاديه‌هاى کارگرى، حزب‌هاى سوسيال دموکرات و سوسياليست در غرب گرديد.

همين قدرت‌گيرى نيروى طبقه‌ی کارگر و متوسط و به تبع آن به قدرت رسيدن احزاب سوسيال دموکرات و هم‌چنين ترس از  خطر سوسيالسم و کمونيسم بود که باعث رسمى شدن  حقوق کارگرى و کارمندى مانند ٤٠ ساعت کار در هفته، حق اعتصاب، مصونيت از اخراج، حق بي‌کارى، ايمنى کار، آموزش رايگان، بيمه‌ی بازنشسته‌گى و بهداشت و ايجاد مسکن ارزان و کلن گسترش و تعميق بخش خدمات رسانى دولت‌ها شد.

در آلمان  از اين سيستم به عنوان اقتصاد بازار سوسيال ياد مى‌شود و البته در کشورهاى سکانديناوى اين سيستم جا افتاده‌تر و پر دوام‌تر بود.

از ويژه‌گى‌هاى اين دوره غالب بودن اقتصاد مولد و يا اقتصاد واقعى و نيز غالب بودن مبادله‌ی کالا در تجارت بين‌المللى بود.

در اين دوره بخش خصوصى اقتصاد بيش‌تر حوزه‌ی توليد را در بر مى‌گرفت و بخش خدمات مانند راه و ترابرى، پست و تلفن، آموزش، بهداشت و درمان، آب و برق و ارتش و پليس و غيره در حوزه‌ی دولتى بود.

دولت‌های موسوم به دولت‌های رفاه ملی با این دوره از رواج اقتصاد کینزیانی منطبق هستند.

توافق نامه برتون وودز، دلار، طلا، شوک نيکسون

من در اين جا کوتاه به يک موافقت‌نامه‌ی بين‌المللى مهم مى‌پردازم که در تعيين ارزش پول و روند اقتصاد جهانى به ويژه اقتصاد مالى نقش کليدى دارد.

بعد از پايان جنگ جهانى دوم، در جولاى ١٩٤٤ نماينده‌گان ٤٤ کشور جهان در برتون وودز آمريکا يک موافقت‌نامه در باره‌ی تنظيم روابط بين‌المللى ارز امضا کردند که بر اساس آن دلار مرجع تمام ارزها قرار گرفت و نيز ارزش دلار به  پشتوانه‌ی طلا گره خورد.

در ضمن بر مبناى اين طرح دلار تبديل به تنها ارز در مبادلات بين‌المللى گشت و کشورهاى ديگر براى داشتن توان مبادله‌ی خارجى دست به ايجاد ذخيره‌هاى ارزى دلار زدند.

چند نهاد ديگر هم بنيان گذاشته شدند که بر اجراى اين توافق از طرف دولت‌ها نظارت کنند، از اين جمله بودند صندوق بين‌المللى ارزو بانک جهانى.

اين موافقت‌نامه در کنار گرايش اقتصاد کينزيانى تا حدودى سيستم مالى دنيا را تا اوايل سال‌هاى هفتاد  قرن بيستم  ميلادى تنظيم می‌کرد.

در اوايل سال‌هاى هفتاد بر اثر عواقب جنگ ويتنام و چندين علت ديگر دلار به شدت زير فشار رفت و بنا بر توصيه‌ی مشاوران مالى از جمله ميلتون فريدمن که بعدها به پدر اقتصاد نئوليبرال معروف شد ريچار نيکسون در ١٣ آگوست ١٩٧١ قرداد برتون وودز را يک شبه و يک طرفه لغو کرد و دلار و به تبع آن تمامى ارزها را از وابسته‌گى به طلا آزاد کرد و بانک مرکزى آمريکا دست به چاپ بى سابقه‌ی دلار زد.

اين واقعه که به شوک نيکسون معروف شد منجر به استقرار سيستم پولى ديگرى به اسم Free Floating Fiat  يعنى ارز شناور آزاد شد و در واقع راه را براى تسلط سرمايه‌ی مالى بين‌المللى و رشد روزافزون نقدينه‌گى باز کرد. بدون اين واقعه‌ی تاريخى سيستم مالى فعلى و رشد اقتصاد نئوليبرال به شکل امروزى آن ممکن نبود.

فلسفه‌ی سياسى اقتصادى نئوليبراليسم

من در اين جا بسيار خلاصه به فلسفه‌ی سياسى نئوليبراليسم و تصوير انسان در آن از ديدگاه‌هاى  فريدريش آگوست گراف فون هايک، نظريه‌پرداز سياست اقتصادى اهل اتريش مى‌پردازم.

او خود اين ديدگاه  را تکامل فرهنگى بر گرفته از تئورى تکامل بيولوژيک داروين نام داده است، که مى‌توان آن را داروينيسم اجتماعى نيز ناميد.

در اين ديدگاه بزرگ‌ترين انگيزه‌ی انسان پيروى از منافع شخصى است، آزادى انسان و هم‌چنين آزادى مالکيت مصون از تعرض و دست درازى است. هر انسانى خود  مسوول شکست يا پيروزى در سرنوشت خود است.

در ديدگاه او بازار آزاد نقش محورى دارد و معتقد بود که تکامل فرهنگى تنها در تسليم به نيروهاى غير مرئى بازار و رقابت پيوسته ممکن است و تلاش براى کنترل و هدايت اقتصاد و بازار از طرف سياست منجر به توتاليتاريسم و يا تماميت‌گرايى سياسى مى‌گردد. از اين رو ايدآل او يک دولت حداقل ولى نيرومند بود که نظم و امنيت بازار را حفظ کند ولى در روند اقتصاد دخالت نکند.

نظريه‌هاى فون هايک بعد از جنگ جهانى دوم در سايه‌ی سياست اقتصادى کينزيانى فرو رفت اما هم‌چنان طرف‌داران خود را داشت. يکى از بزرگ‌ترين پيروان او ميلتون فريدمن اقتصاددان آمريکايى بود که با بنيان نهادن مکتب شيکاگو نظريه‌ی سياست اقتصادى نئوليبرال را در فراگيرترين شکل خود جا انداخت.

او معتقد بود که آزادى فردى مبتنى بر بازار آزد تنها راه رسيدن هم به آزادى و هم برابرى است. دولت بايد در حد يک مينى موم باقى بماند و نبايد در روند اقتصاد دخالت کند.

بنا بر اين، اين ادعا که نئوليبراليسم يک سيستم بدون ايدئولوژى است، به خصوص در متهم کردن گرايش‌هاى چپ به ايدئولوژيک بودن صحت ندارد.

نئوليبراليسم تئوريسين‌ها و اتاق‌هاى فکرى خود را دارد که طى چندين دهه نظام فکرى خو درا که هسته‌ی اصلى آن همانا تقدس بازار آزاد و رقابت اقتصادى باشد جا انداخته است.

سياست اقتصادى نئوليبرال، ويژهگى‌ها و کارکردها

اما سياست‌هاى اقتصادى نئوليبرال به شکلى که امروزه تقريبن در تمامى جهان غالب شده چيست؟

١– ليبراليزه کردن بازار و تسهيل  تجارت آزاد: لغو محدوديت‌هاى قانونى در حوزه‌ی سرمايه‌گذارى، پايين آوردن ماليات شرکت‌ها، حذف موانع رقابت آزاد، لغو گمرک و موانع تجارت و مبادله‌ی آزاد، ايجاد نهادهاى بخشن و يا کاملن مقررات زدايى شده مانند توافق‌نامه‌هاى تجارى مانند NAFTA، CETA، TTIP و غيره، اتحاديه‌هاى گمرکى، مناطق اقتصادى آزاد  و اتحاديه‌هاى منطقه‌اى مانند اتحاديه‌ی اروپا

٢- خصوصى کردن و کالايى کردن: خصوصى کردن در همه‌ی حوزه‌هاى زنده‌گى اقتصادى و اجتماعى مانند برق، تامين آب، ارتباطات و مخابرات، راه و ترابرى، نهاد‌هاى آموزشى، خدمات بهداشتى، راديو و تلوزيون و امنيت و ارتش و غيره

٣- کاهش و يا حذف خدمات و بيمه‌هاى اجتماعى از جمله خدمات بيمه بهداشت، معلوليت، نگه‌دارى از سال‌مندان و ناتوانان و حقوق بازنشسته‌گى

٤- کالايى کردن نيروى کار و  فشار به افراد براى هم‌خوان کردن خود با ساز و کار بازار، تبليغ مسووليت فردى و انعطاف‌پذيرى

٥- مقررات زدايى از بازار کار مانند مصونيت در مقابل اخراج، کاهش و يا حذف حق بي‌کارى، جا انداختن کارهاى فصلى، کم درآمد و متزلزل و قراردادهاى کوتاه مدت و رواج کارهاى نيمه وقت بدون بيمه‌هاى اجتماعى و بازنشسته‌گى

٦-  تضعيف سيستماتيک اتحاديه‌هاى کارى و نماينده‌گان اصناف

٧- فشار نهادهاى مالى و سياسى براى صرفه جويى دولت در بودجه، مانند سياست‌ها و تنبيه‌هاى صندوق بين‌المللى ارز، بانک جهانى پول و اتحاديه‌ی اروپا

٨- رشد و غلبه‌ی اقتصاد نامولد متکى به بازى‌هاى بازار بورس، شرط‌بندى و قمار مالىSpeculation  مانند سرمايه‌گذارى در هج فوندها و يا در يوات‌ها و بوندها و مانندهاى آن که آثار و عواقب مخرب آن را در بحران اقتصادى سال  ٢٠٠٨ شاهد بوديم.

البته بايد دانست که سياست اقتصادى نئوليبرال يک استراتژى هم‌گن و يک‌دست محسوب نمى‌شود بل‌که بيش‌تر با گرايش‌هاى اصلى آن قابل تشخيص است و پيش‌برد آن در هر اقتصاد ملى و يا حوزه‌ی اقتصادى با توجه به ساختار اقتصادى، ميزان توسعه، ميزان رشد خدمات و بيمه‌هاى اجتماعى، توازن نيروهاى سياسى و غيره متفاوت است.

سياست اقتصادى نئوليبرال، يک تاريخ‌چه‌ی کوتاه

همان گونه که پيش‌تر هم اشاره شد پايه‌گذارهاى اصلى سياست اقتصادى نئوليبرال  فريدريش آگوست فون هايک و ميلتون فريدمن محسوب مى‌شوند.

آغاز به اجرا گذاشتن اقتصاد نئوليبرال نه در اقتصادهاى قوى سرمايه‌دارى غرب بل‌که در رژيم ديکتاتورى نظامى پينوشه بعد از سرنگونى خونين دولت سوسياليستى آلنده در شيلى در سال ١٩٧٣به وقوع پيوست.

پينوشه اقتصاددانان معروف به Chicago Boys را که در مکتب اقتصادى ميلتون فريدمن آموزش ديده بودند در منصب‌هاى کليدى اقتصاد شيلى گماشت که اولين بار سياست‌هاى اقتصادى نئوليبرال را پياده کردند.

بعد از رژيم پينوشه، در سال‌هاى هشتاد دولت  ريگان در آمريکا و دولت تاچر در بريتانيا دست به پياده کردن سيستم اقتصادى نئوليبرال زدند که به ريگانيسم و تاچريسم هم معروف شد.

سال‌هاى ٩٠ ميلادى با فروپاشى کشورهاى سوسياليستى سال‌هاى پيش‌برد سياست‌هاى نئوليبرال شد. اين فروپاشى هم‌چنين شکست آرمان سوسياليستى و ايده‌ی کمونيسم هم بود. يعنى پيروزى نه تنها سياسى اقتصادى بل‌که ايدئولوژيک سرمايه‌دارى ليبرال و تبليغ آن به عنوان يک سيستم بى بديل.

فرانسيس فوکوياما فيلسوف سياسى در سال ١٩٩٢ در کتاب خود «پايان تاريخ و آخرين انسان» پيروزى قطعى و نهايى سرمايه‌‌دارى ليبرال را اعلام کرد. محتواى تئورى او اين بود که با فروپاشى اتحاد جماهير شوروى و اقمار آن، ليبراليسم، دموکراسى بورژوايى و اقتصاد بازار خود را به عنوان تنها و آخرين سيستمی که قادر به بر آورده کردن احتياجات انسان است به ثبوت رسانده است.

در همين سال‌ها بود که تحت عنوان سياست Public Private Policy  و يا سياست مشارکت بخش عمومى و خصوصى در کشورهاى غربى بسيارى از حوزه‌هاى خدمات دولتى به حوزه‌ی خصوصى واگذار شد.

به جز اين از اوايل دهه‌ی هشتاد قرن بيستم ميلادى سه جريان بزرگ به طور موازى در صحنه‌ی جهانى پديدار شد:

اولى رفرم‌هاى اقتصادى در چين و ليبرايزه کردن اقتصاد و تجارت بود که باعث رشد يک اقتصاد قدرت‌مند جهانى با ترکيبى از سرمايه‌دارى دولتى و خصوصى گرديد.

دومى فروپاشى اتحاد جمهورى‌هاى شوروى و خصوصى‌سازى مهار گسيخته‌اى بود که يک اليگارشى مالى، اقتصادى و نظامى را در روسيه و اقمار آن بر سر قدرت آورد.

سومى  رشد تکنولوژى و سرعت سرسام آور تکنيک‌هاى ارتباطى به خصوص اينترنت، رسانه‌ها و وسايل راه و ترابرى بود.

در واقع آن چه که ما امروزه به عنوان گلوباليزاسيون و يا جهانى شدن مى‌شناسيم، سيستم سياسى، اجتماعى، فرهنگى  و تکنولوژيک پيچيده‌ای است که بر اقتصاد سرمايه‌دارى نئوليبرال و ساز و کارهاى آن مانند گردش آزاد سرمايه و کالا و نيروى کار و هم‌چنين رقابت آزاد استوار است.

نهادهاى کنترل پول و سرمايه مانند Fed در امريکا، بانک جهانى و صندوق بين‌المللى پول، بانک مرکزى اروپا و همين‌طور سازمان جهانى تجارت با سياست گذارى‌هاى پولى و تجارى تبديل به بزرگ‌ترين ابزار مهندسى اجتماعى و به تبع آن تعيين سياست گذارى دولت‌ها شده‌اند.

دولت‌هاى منتخب در دموکراسى‌هاى سرمايه‌دارى امروزى با مکانيزم‌هاى جا افتاده‌ی لابى‌گرى و نفوذ سياسى در يک کرست  اقتصادى تنگ قرار داده شده‌اند که مجبور به خصوصى سازى، مقررات زدايى، تحميل برنامه‌هاى صرفه‌جويى اقتصادى و ساير سياست‌هاى نئو ليبرال به اسم رفرم اقتصادى هستند.

رشد هيولاى تسليحات نظامی در بطن اقتصاد نئوليبرال و جنگ‌هاى پى در پى و کشتار و ويران‌گرى در جهان موضوع سمينار قبلى بود که من به آن نمى‌پردازم.

هم‌چنين  تخريب بى رويه‌ی محيط زيست و فروشکستن اکو سيستم مبتنى بر رشد اقتصادى مداوم و رقابت اقتصادى موضوع

جداگانه و مفصل ديگرى است.

انباشت ثروت انبوه در دست عده‌اى کوچک، سودبرى يک قشر متوسط مرفه در مقابل بي‌کارى، رواج کارهاى موقتى و بدون تامين اجتماعى، کم‌بود مسکن و خيابان خوابى، فقر و به ويژه فقر کودکان و سال‌مندان و زنان و اقليت‌ها و ساير نابسامانى‌ها در کشورهاى پيش‌رفته از يک سو، جنگ، ويرانى، کار ارزان برده‌وار بدون ايمنى و فقر و اعتياد و فرار و مهاجرت درکشورهاى ديگر جهان از سوى ديگر دستاوردهاى اين سياست‌هاى ويران‌گر هستند.

اتحاديه‌ی اروپا، يک پروژه‌ی صلح و يا يک پروژه‌ی نئوليبرال؟

فرانتس ورانيتسکى صدر اعظم اتريش از ١٩٨٩ تا ١٩٩٧ که خود شاهد و اکتور شکل‌گيرى اتحاديه‌ی اروپا بود امروزه اقرار می‌کند که «اتحاديه‌ی اروپا يک پروژه‌ی نئوليبرال است، اروپاى کنسرن‌ها». ليزا ميتن دراين فعال جنبش ATTAC در اتريش مى‌گويد: «اتحاديه‌ی اروپا در يک کرست از قراردادهاى نئوليبرال گير کرده است که به طور سيتماتيک منافع شرکت‌هاى چند مليتى بزرگ را به ضرر استانداردهاى رفاه اجتماعى و حقوق بشر و محيط زيست پيش مى‌برد. يک رفرم اجتماعى، زيست محيطى در چهارچوب اتحاديه‌ی اروپا امکان پذير نيست. براى خروج از اين بن بست يک بسيج نافرمانى استراتژيک براى به کرسى نشاندن منافع مردمی‌در مقابله با قوانين اروپا اجتناب ناپذير است».

اما  در بحث عمومى نئوليبراليسم چرا من به طور مشخص به  اتحاديه‌ی اروپا مى پردازم.

دليل آن اين است که تا قبل از تشکيل اين اتحاديه، نئوليبراليسم تنها در اقتصادهاى ملى و يا در سطح بين‌المللى به صورت اتحاديه‌هاى گمرکى، موافقت‌نامه‌ هاى تجارت آزاد و امثال آن پيش برده مى‌شد.

اتحاديه‌ی اروپا اما بزرگ‌ترين پروژه‌ی مهندسى شده‌ی اقتصادى اجتماعى نئوليبرال در تاريخ و در نوع خود بى نظير است. هر چند از طرف سياست رسمى و رسانه‌هاى هم‌ساز و هدايت شده اين باور در اذهان عمومى جا انداخته شده است که اروپاى مشترک يک پروژه‌ی صلح و هدف آن حفظ ارزش‌هاى مشترک دمکراتيک است، روند شکل‌گيرى اين اتحاديه و ارز مشترک از ابتدا  تا به امروز روندى اقتصادى و در جهت تسهيل سرمايه‌دارى و سرمايه‌دارى نئوليبرال بوده است و به علت حضور کم‌رنگ ارگان‌هاى تأثيرگذار مردمى، به يک ساختار بوروکراتيک و غير شفاف و  ضد دموکراتيک و فسادپذير تبديل شده است.

تمامى معاهده‌هايى که منجر به شکل‌گيرى اتحاديه‌ی اروپا و ارز مشترک شده از معاهده‌ی پاريس در سال ١٩٥١ و معاهده‌ی رم در سال‌های ١٩٥٧ و ١٩٦٧ تا به امروز همه اقتصادى بوده است.

مهم‌ترين قرارداد اتحاديه با آشکارترين خطوط گرايش نئوليبرال اما قرارداد ماستريشت است که در سال١٩٩٣ به اجرا گذاشته شد. هسته‌ی اصلى اين قرارداد ايجاد بازار آزاد مشترک، ارز مشترک، تردد آزاد و  تصويب معيارهاى عضويت کشورها در ارز مشترک و  مقررات محدود کننده براى بودجه‌ی دولتى کشورهاى عضو است که بهStability Pact  معروف شد.

قراردادهاى بعدى يعنى قرارداد آمستردام، نيس و ليسابون اندام‌هاى مختلف اتحاديه مانند پارلمان اروپا و يک نظام بوروکراتيک عظيم را سازمان داد.

سيستم قانون‌گذارى در اين دم و دست‌گاه که بيش از پنجاه هزار کارمند و بوروکرات دارد بسيار پيچيده و غير شفاف است و با حضور کم‌رنگ نماينده‌هاى مردم و با زير پا گذاشتن اساسى‌ترين اصل دموکرسى پيش برده مى‌شود.

در حالى که اين دم و دست‌گاه عظيم مردم را با استانداردهاى مضحک راستى خيار و خميده‌گى موز و گردى سيب و اندازه‌ی آب سيفون توالت و وات جارو برقى و  غيره مشغول می‌کند، با زيرکى بزرگ‌ترين پروژه‌هاى اقتصاد نئوليبرال و منافع شرکت‌هاى بزرگ چند مليتى را پيش مى‌برد.

بيش‌ترين قرادادهاى اروپا در سال‌هايى به امضا رسيد که در بيش‌تر کشورهاى عضو دولت‌هايی با گرایش نئولیبرال بر سر کار بودند. اما در پس صحنه‌ی سیاسى اتاق فکرها و  جریان‌ها و لابى‌هاى قدرت‌مند بودند که  سیاست اقتصادى اروپا را رقم زدند.

بزرگ‌ترین سازمانى که منافع صنایع بزرگ را از ابتدا تا کنون به اتحادیه‌ی اروپا دیکته کرده اس  میزگرد اروپایىERT  است.

این سازمان  و یا کلوپ  یک لابى بزرگ صنایع و شرکت هاى چند ملیتى عظیم متشکل  از ٥٥ نفر از روساى   بزرگترین شرکت ها و موسسات چند ملیتى  اروپاست.

هدف این لابى پرقدرت که بیشترین نفوذ را در کمیسیون اروپا ، پارلمان اروپا  ، کمیسارها و پرزیدنت کمیسیون اروپا دارد از ابتداى شکل گیرى تا کنون جا انداختن استراتژى هاى طولانى مدت به نفع صنایع و سرمایه مالى بوده است.

پروژه‌ی عظیم TEN Trans European Network  شامل پروژه‌هاى اروتونل، Scanlink و کوریدور پیرنه با سرمایه‌گذارى بیش از پانصد میلیارد یورو کلمه به کلمه از طرف این لابى به اسمReshaping Europe  یعنى بازدیسى اروپا به کمیسیون اروپا دیکته شد.

بروکسل بعد از واشنگتن جایى است که بزرگ‌ترین لابى‌گرى شرکت‌هاى بزرگ اعمال مى‌شود. بین ده تا بیست هزار لابى در بروکسل وجود دارد که خطوط اصلى سیاست‌هاى اتحادیه‌ی اروپا را با اعمال نفوذ و  رشوه‌دهى پیش مى‌برند.

در واقع وعده‌ی این که اروپاى مشترک موجب رفاه عمومى مردم کشورهاى عضو اتحادیه خواهد شد به وقوع نپیوست بل‌که به نفع شرکت‌هاى چند ملیتى و صنایع مالى شد که از یک قدرت اقتصادى به یک قدرت سیاسى و یک دم و دست‌گاه بوروکراتیک عظیم تبدیل شده است که منافع یک الیت خوب سازمان‌دهى شده را پیش مى‌برد.

بحران احزاب جاافتاده و رشد جریان‌هاى دست راستى

اعمال  سیاست‌هاى نئولیبرال هم‌راه با رشد روزافزون تکنولوژى تغییرات بنیادى در ساختار اقتصادى اجتماعى کشورهاى عضو اتحادیه‌ی اروپا به وجود آورده است.

با تحلیل رفتن صنایع ذغال سنگ و فولاد، افزایش درجه‌ی اتوماسیون در صنایع تولیدى و رشد تکنیک اطلاعاتى، و نیز انتقال تولید کالاى متکى به کار یدى به کشورهاى آسیایى با کار ارزان مانند صنعت لباس و الکترونیک و کالاهاى مصرفى و نیز خدمات، بخش بزرگى از طبقه‌ی کارگر و مزدبگیر در اروپا یا به خیل بی‌کاران و شاغلان کارهاى بى ثبات پیوسته و یا در معرض سقوط به بی‌کارى و خطر از دست دادن موقعیت اجتماعى خود قرار دارد.

سال‌ها است که قوانین سرسخت صرفه‌جویى اقتصادى با مکانیزم‌هاى تهدید و اجبار از بالا به کشورهاى عضو تحمیل مى‌شود، آن چه که مدام به عنوان رفرم اقتصادى به خورد مردم داده مى‌شود وضعیت اقتصادى و اجتماعى انسان‌ها را بیش از پیش متزلزل  و شکننده کرده است. در واقع بسیارى از مردم رده‌هاى زیر دست اقتصادى و طبقه‌ی متوسط به حق احساس می‌کنند که دست‌هایى نامرئى فراى سیاست‌هاى داخلى سرنوشت اقتصادى و اجتماعى آن‌ه ارا رقم مى‌زنند.

احزاب جا افتاده که خود در طراحى و مهندسى اتحادیه‌ی اروپا و ارز مشترک سهیم بودند و سیاست‌هاى اقتصادى اتحادیه‌ی اروپا را در سطح ملى پیاده می‌کنند، بیش از پیش مشروعیت خود را در میان مردم ناراضى از دست می‌دهند، در این میان احزاب سوسیال دموکرات وضع اسف‌بارترى دارند. این حزب‌ها بیش از احزاب محافظه‌کار که گوشه‌ی چشمى به هویت ملى دارند با اجراى سیاست‌هاى نئولیبرال پایه‌هاى مردمى خود را از دست داده‌اند. نمونه‌ی آن حزب سوسیال دموکرات آلمان است که با پیاده کردن آگنداى ٢٠١٠ یکى از بزرگ‌ترین پروژه ‌هاى سیاست نئو لیبرال در اروپا را به اجرا درآورد.

این احزاب قدرت‌مند  بعد از جنگ جهانى دوم  با رهبران محبوبى مانند ویلى برانت و اولاف پالمه در تمامی‌کشورهاى اروپایى رو به افول‌اند و در  فرانسه و ایرلند کاملن به حاشیه رانده شده‌اند.

 در این خلأ سیاسى نیروهاى دست راستى با موضع‌گیرى ضد اتحادیه‌ی اروپا و با تکیه روى مساله هویت ملى و دامن زدن به احساسات ضد مهاجر و ضد خارجى  تبدیل به قوى‌ترین محمل بروز نارضایتى از سیاست‌هاى نئولیبرال اتحادیه‌ی اروپا شده‌اند.

بیش‌تر جریان‌هاى دست راستى در اروپاى مرکزى و شمالى در مخالفت با اتحادیه‌ی اروپا شکل گرفتند و یا آن را به اصول سیاست خود تبدیل کردند، از این جمله  هستند  فرونت ناسیونال در فرانسه، اف پ او در اتریش، لگا نورد در ایتالیا، آ اف د در آلمان، یوکیپ در بریتانیا و غیره.

رشد اسلام سیاسى و عملیات تروریستى گروه‌هاى اسلامى افراطى و ورود میلیونى آواره‌گان و مهاجران به اروپا که اکثریت منشا مسلمان دارند دلیل پیدایش جریان‌هاى دست راستى نیست بل‌که تنها نوک تیز حمله‌ی آن‌ها را به سوى خارجى‌ها و مهاجران و به خصوص ضدیت با اسلام و مسلمانان متوجه کرده است.

با تبلور نارضایتى از سیاست‌هاى اتحادیه‌ی اروپا احزاب دست راستى به جزیی الزامى و مکمل صحنه‌ی احزاب داخلى کشورهاى عضو تبدیل شده‌اند که  توپ ضدیت با اتحادیه‌ی اروپا به زمین آن‌ها پرتاب شده است.

این احزاب بخش‌هاى قابل توجهى از آرای  احزاب سنتى را به خود اختصاص می‌دهند و یا حتا آن‌ها را از صحنه‌ی سیاسى بیرون مى‌رانند مانند اتریش و فرانسه و آلمان.

اما از طرف دیگر با نشاندن موضوع‌های انحرافى در سیاست روزانه خدمت شایانى به این احزاب می‌کنند.

نقش آدم بدها به آن‌ها واگذار مى‌شود تا احزاب دیگر به عنوان جریان‌هاى معقول و خوب دموکرات اروپایى با لباس پاک و متبرک سیاسى ظاهر شوند.

محافظه کارها در شعارهاى دست راستى با آن‌ها به رقابت مى‌پردازند و لیبرال‌ها و سوسیال دموکرات‌ها و سبزها براى مبارزه با آن‌ها اروپاى هر چه بیش‌تر را تجویز می‌کنند. و در پشت این صحنه‌ی تآتر روحوضى، سیاست‌هاى تعمیق و گسترش سرمایه‌دارى لیبرال مانند هم‌کارى نظامى مشترک، بودجه‌ی مشترک اتحادیه‌ی اروپا و تصمیم‌های ریز و درشت در خلاف جهت منافع مردم و در حفظ منافع سرمایه‌ی بزرگ دور از جنجال به تصویب و اجرا درمى‌آید.

پس از گذشت چند دهه از تحقق اتحادیه‌ی اروپا و ارز مشترک، امروزه اتحادیه‌ی اروپا با عمیق‌ترین بحران‌هاى سیاسى و اجتماعى و اقتصادى و از دست دادن مشروعیت روبه‌رو است و این چهل تکه که به اسم پروژ‌یه صلح و دوستى اروپا با سریش قراردهاى پى در پى به هم چسبانده شده در حال گسستن است.

این وضعیت  بعد از بحران مالى سال ٢٠٠٨ که میلیاردهاى کلان از بودجه دولت‌ها را به سمت بانک‌ها جارى کرد حدت و شدت یافته است. درام بحران مالى یونان، خروج پر سر و صداى بریتانیا از اتحادیه‌ی اروپا، بر سر کار آمدن دولت‌هاى دست راستى و ناسیونالیستى و بی‌گانه ستیز در لهستان و مجارستان، ورود احزاب دست راستى به پارلمان تقریبن در تمام کشورهاى عضو اتحادیه نشان‌گر این بحران هستند.

اما این نارضایتى‌ها اکنون از چهارچوب احزاب و پارلمان‌ها نیز بیرن آمده و به یک نیروى انفجارى خشم و اعتراض عمومى تبدیل شده است.

تظاهرات  اعتراضى به گردهمایى بیست کشور در هامبورگ، و یا تظاهرات همه‌گیر جلیقه زردها  در فرانسه که با چندین کشته و زخمى شدن و دست‌گیرى هزاران نفر شکل یک جنگ داخلى را به خود گرفت، آغاز اشکال دیگرى از مبارزه است که به طور مستقیم و رودرو سیاست ویران کننده‌ی نئولیبرال را به چالش می‌کشد.

اما در حالى که الیت سرمایه‌دارى نئولیبرال در پس پرده بهترین و قوى‌ترین تشکیلات و روابط و زد و بند و بگیر و بستان با سیاست را دارند، مردم به ستوه آمده که بیش‌ترین بار فشار اقتصادى و سقوط اجتماعى را تجربه می‌کنند هنوز سازمان‌دهى منسجمى براى یک مبارزه‌ی طولانى مدت ندارند.

در غیاب سازمان‌دهى‌هاى کارآمد، خشم و شورش مردم به صورت تظاهرات خیابانى و بدون هیچ رهبرى به سرخورده‌گى و یا عقب نشینى‌هاى موضعى دولت‌ها مى‌انجامد.

نئولیبرالیسم در تمامى جلوه‌هاى خود چون غولى که از کوزه بیرون آمده، پروسه‌ی غیرقابل بازگشتى است که زنده‌گى میلیاردها انسان را در همه‌ی حوزه‌هاى اقتصادى و سیاسى و فرهنگى از بیخ و بن دگرگون کرده است.

استقرار سیاست نئولیبرال نه تنها پایان تاریخ نبود، بل‌که با هژمونى یک الیت اقتصادى، مالى، نظامى پر قدرت  و با نابودى و ویرانى هستى انبوهى از انسان‌ها و با تخریب فاجعه‌آمیز محیط زیست آغاز دوره‌ی جدیدى در تاریخ بشر است که به راستى پایان آن معلوم نیست.

 

جمع‌بندى گروه کاری نئولیبرالیسم و رشد جریان‌های دست راستی

مهوش صالحی

موضوع‌هایی که در این گروه مورد بحث قرار گرفتند به جز توضیحات تفهیمی کوچک عبارت بودند از:

نقش نئولیبرالیسم بر روی زنده‌گی زنان در کشورهای پیش‌رفته و جهان سوم و موقعیت آن‌ها از جنبه‌های مثبت و منفی آلترناتیوهای مقابله با سیاست‌های نئولیبرال و نقش زنان

موقعیت ان جی اوها در سیستم‌های نئولیبرال و کالایی شدن

تأثیر گرایش به دولت کوچک در کم‌رنگ شدن دموکراسی و نقش مردم در سیاست

تخریب فزاینده محیط زیست در این سیستم اقتصادی

نفوذ شرکت‌های تسلیحاتی و ارتش در حوزه‌ی تحقیقات دانش‌گاهی

توضیح کمی بیش‌تر ارگان‌های اتحادیه‌ی اروپا و سیستم تصمیم‌گیری در آن‌ها

خلاصه‌ی بحث‌ها

ایجاد بازار کار در کشورهای جهان سوم  بر اثر جهانی شدن موجب بالا رفتن استاندارد زنده‌گی زنان نشده است، زنان کارگر باید در این کشورها هنوز برای ایمنی کار و ابتدایی‌ترین حقوق خود بجنگند به طور نمونه زنان بنگلادش

در کشورهای پیش‌رفته زنان دارای تخصص و تحصیلات عالی شرایط مساعدتری برای زنده‌گی دارند، در مقابل زنانی که در شغل‌های کم تخصص و کم درآمد و یا در حوزه‌ی خدمات رسانی کار می‌کنند روز به روز در موقعیت شکننده‌تر و در معرض فقر بیش‌تری قرار می‌گیرند.

سیاست‌های نئولیبرال فقر را زنانه‌تر کرده است و سقوط اجتماعی و بی خانمانی و خیابان خوابی در شهرهای بزرگ همین کشورهای ثروتمند غربی زنان و کودکان را در معرض آسیب‌های گوناگون قرار داده است.

به طور کلی گرایش نئولیبرال درجه‌ی استثمار را در تمامی کشورها بالا برده است.

به جز آن خصوصی سازی به همه‌ی حوزه‌های زنده‌گی کشیده شده است و حتا بخشی از ان جی اوها در مقابل جنبش‌های اصیل و خودجوش زنان به شکل خصوصی سازمان‌دهی می‌شود.

به جز آن سیاست تولید انبوه و مصرفی کردن در تمام جهان موجب غارت بی رویه‌ی منابع طبیعی و نابودی حیوانات و به خصوص حشره‌ها شده است که نقش آن‌ها در نگه‌داری اکوسیستم و در گرده افشانی در کشاورزی و تولید غذا حیاتی است.

به طور کل جمع بر این باور بود که ما راه حل فوری و آلترناتیو قطعی و آماده‌ای در مقابله با سیاست‌های تهاجمی نئولیبرال نداریم و راه‌کارهای زنان در مقابله با این سیاست‌ها، تکیه بر عاملیت زنان در همه‌ی حوزه‌ها و گره زدن مبارزه‌ی زنان با مبارزه برای عدالت اجتماعی است.

در مقابل این سوال که در صورت سرنگونی این نظام ما چه آلترناتیوی در مقابل آن داریم و آیا خطر این نیست که سیستم بدتری جای‌گزین آن شود نظر اکثریت گروه کاری این بود که ما در این شرایط نمی‌توانیم هدف نهایی و نوع سیستم جای‌گزین آن را  تعیین  کنیم ولی می‌توانیم روی جهت مبارزه به طور کلی و مبارزه‌ی زنان در راستای رفاه زنده‌گی انسان‌ها و جلوگیری از جنگ و نابسامانی و به ویژه تخریب محیط زیست تاثیرگذار باشیم.

برگرفته از نشریه زنان : گاه‌نامه شماره 93 مارس 2019




جنگ كسب و كار سودآورى با مرگ 

 

سخنرانی مهوش صالحی

در سمینار سالانه‌ی تشکل‌های زنان و زنان دگر و هم‌جنس‌گرای ایرانی

در آلمان – هانوور 1396

برگرفته از نشریه زنان : گاه‌نامه شماره 89 – مارس 2018

 

١- ساختار سياسى قدرت و شبكه‌ها  و نهادهاى جنگ‌ساز در ايالات متحده آمريكا

٢- ١١ سپتامبر ٢٠٠١ نقطه‌ی عطف، پي‌آمدهاى اجتماعى، سياسى و نظامى آن

٣- ويژه‌گى‌هاى چشم‌گير در سازمان‌دهى و پيش‌برد جنگ‌هاى مدرن

٤- سودبرى در همه‌ی عرصه‌ها

٥- اشاره‌اى كوتاه به موضع فمينيست‌هاى غربى در مورد جنگ 

٦- جريان‌هاى پشت پرده، تئورى توطئه يا افشاى توطئه

 

قرن بيستم شاهد خونين‌ترين و بى سابقه‌ترين جنگ‌ها و كشتارها در تمامى تاريخ بشر و از جمله دو جنگ جهانى بزرگ بوده است. در اين قرن فروپاشى امپراطورى عثمانى و نيز سيستم استعمار جهانى و تقسيم مناطق تحت سلطه بين قدرت‌هاى استعمارگر منجر به تقسيم‌بندى‌ها و مرزهاى مصنوعى به خصوص در خاور ميانه و شمال آفريقا شد كه هسته‌ی تناقضات و جنگ‌هاى مدام تا به امروز بوده است.

نيمه‌ی دوم اين قرن هم‌چنين، آغاز جنبش‌هاى آزادي‌بخش و پايان سيطره‌ی قدرت‌هاى استعمارى و آزادى و استقلال كشورهاى تحت سلطه در هند، هندوچين و قاره‌ی آفريقا و خاورميانه بود.

يكى ازاين تغيیرات پروژه‌ی ايجاد دولت اسرائيل و نيز مسكوت ماندن مساله‌ی كردها بعد از معاهده‌ی سور و لوزان بود كه در كنار ذخيره‌هاى بزرگ نفت در منطقه، شكست نيروهاى مترقى و دولت‌هاى شبه سوسياليستى و رشد ايدئولوژى اسلامى هسته‌ی جنگ و تلاطم دايمى در خاورميانه است.

امروزه آرايش جديد قدرت در صحنه‌ی جهانى، تكنولوژى مدرن و جهانى شدن، تغييرهاى اساسى در انگيزه‌هاى جنگ و شيوه‌هاى پيش‌برد جنگ ايجاد كرده كه باعث شده است كه جنگ و كشتار در جامعه به خصوص در غرب به يك امر دور و انتزاعى تبديل بشود  و آن روحيه‌ی بي‌زارى و اعتراض بعد از پايان جنگ جهانى دوم و جنگ الجزيره در فرانسه و يا اعتراضات گسترده هنگام جنگ ويتنام  ديگر سر بر نياورد و تنها حمله‌هاى تروريستى و در كنار آن موج فراريان از جنگ و پناهنده‌ها در مركز توجه مردم در روزمره قرار بگيرد، بى آن كه عامل‌هاى اصلى اين پديده يعنى سياست‌هاى جنگ‌سازى و سودجويى از آن وارد ديسكورس سياسى شود و  اين گونه است که  جريان‌هاى راسيستى و دست راستى روز به روز محبوبيت و قدرت تازه‌اى مى‌گيرند.

اگر جنگ‌هاى پيشين بر مبناى قدرت‌طلبى، گسترش سرحدات و منافع ژئوپوليتيك، اختلافات قومى و مذهبى انجام مى‌گرفت و اگر چندين دهه از قرن بيستم پهنه‌ی قدرت‌نمايى دو جبهه‌ی سياسى نظامى و ايدئو لوژيك بلوک غرب و شرق بود، امروز يکى از شاخص‌ترين انگيزه‌هاى جنگ آفرينى و ايجاد ناامنى و تشنج، سود کلاني است که شرکت‌هاى نظامى، نفتى، تدارکات ارتش، بازسازى ونظير آن‌ها از جنگ و پي‌آمدهاى آن نصيب‌شان مى‌شود.

سيستم سرمايه‌دارى امروزى به غول عظيم جهانى غير قابل مهارى تبديل شده است.

امروزه بيش از هر زمان ديگرى در تاريخ،  همه‌ی حوزه‌هاى هستى انسان‌ها از چوب و آهن و شن و هوا گرفته، از آب و گندم و غله و پوشاک و مسکن و دارو، از نفت و مس و آهن و الماس و طلا  گرفته تا قهوه و کاکائو بازي‌چه‌ی دست بازي‌گران سرمايه جهانى و بازار قمار بورس‌هاى مالى و نيز زمينه‌ساز جنگ‌هاى تمام نشدنى شده است.

از اوايل سال‌هاى هشتاد قرن بيست ميلادى سه جريان بزرگ به طور موازى در صحنه سرمايه جهانى پا گرفتند: اولى پيدايش و رشد اقتصاد نئو ليبرال در سرمايه‌دارى بود که امروزه تقريبن در اکثر کشورها از آن پيروى مى‌شود. پيش‌روان اين سياست اقتصادى ريگانيسم در آمريکا، تاچريسم در بريتانيا و دولت نئوليبرال پينوشه در شيلى بودند. دومى رفرم‌هاى اقتصادى در چين و ليبراليزه کردن اقتصاد و تجارت بود که باعث رشد يک اقتصاد بزرگ جهانى با ترکيبى ازسرمايه‌دارى دولتى و خصوصى گرديد. سومى فروپاشى شوروى و اقمار آن و خصوصى‌سازى مهار گسيخته‌اى  که يک اليگارشى مالى و اقتصادى و نظامى را در روسيه و اقمار آن بر سر قدرت آورد.

اين سه جريان عمده هست که زمينه‌ی چند قطبى شدن قدرت جهانى، تجارى شدن همه‌ی عرصه‌ها از جمله ارتش و رقابت اقتصادى و همين‌طور مسابقه‌ی نظامى غول آسايى گرديده که در کنار تخريب غير قابل بازگشت محيط زيست بزرگ‌ترين چالش انسان در قرن بيست و يکم خواهد بود.

سرريز کردن بودجه‌هاى کلان ميلياردى به وسيله‌ی تمام دولت‌ها به سمت تسليحات نظامى، زنده‌گى ميلياردها انسان را چه در کشورهاى صاحب تسليحات و چه در کشورهاى مشترى‌هاى اين اسباب‌هاى کشتار در معرض بي‌کارى، فقر و بيمارى و مرگ و بى خان‌مانى و فرار و مهاجرت قرار داده است.

در اين چهارچوب هست که من مى‌کوشم به يک بخش از ملزومات اين سيستم يعنى نظامى‌گرى، در بزرگ‌ترين قدرت نظامى اقتصادى  دنيا و با تکيه‌اى بيش‌تر روى خاورميانه بپردازم.

١-  ساختار سياسى قدرت و شبکه‌ها  و نهادهاى جنگ‌ساز در ايالات متحده آمريکا

تمرکز من روى کشور آمريکا به معنى ناديده گرفتن نقش جنگ‌ساز دولت‌هاى ديگر نيست، بل‌که به دليل برترى نظامى power project، موقعيت  هـژمونيک آمریکا در جهان،  بودجه‌ی نظامى کلان و برترى بلامنازع تکنولوژيک و نقش کليدى هست که اين کشور و متحدان آن در ايجاد و يا مداخله در جنگ‌ها و به همين گونه تغيير مسيرهاى بزرگ در سرنوشت کشورها و به ويژه در خاور ميانه دارند.

آمریکا داراى نزديک به ٤٨٥٥  پاي‌گاه نظامى در سراسر کره‌ی زمين است که البته هدف بعدى پای‌گاه‌هاى نظامى در فضا هست.

آمریکا کشورى است که به عنوان قدرت‌مندترین دموکراسى سرمایه‌دارى  دنیا محسوب مى‌شود.

سیستم سیاسى آمریکا تفاوت‌هاى زیادى با سیستم‌هاى پارلمانى دیگر دارد و یکى از ویژه‌گى‌هاى آن این هست که فقط امکان حضور دو حزب را در قدرت مى‌دهد یعنى دموکرات‌ها و جمهورى خواهان.

با این‌که این دو حزب ایده‌هاى سیاسى و اجتماعى و  بخشن منافع اقتصادى گروه‌هاى متفاوت جامعه‌ی آمریکا را نماینده‌گى مى‌کنند، پشت آن‌ها جریان‌هاى قوى علایق مشترک اقتصادى، نظامى و سیاسى elite بخش برگزیده‌ی خاصى خوابیده است که داراى شبکه‌هاى ارتباطى علنى و پوشیده و ساختارهاى جاافتاده‌ی اعمال قدرت هستند.

با پول‌هاى کلانى که هزارها لابى براى پیش‌برد انتخابات سرریز مى‌کنند، و همین‌طور با چفت و بست‌هاى نفوذ و اختلاط سیاست رسمى با بخش خصوصى فقط گروه‌هاى برگزیده‌اى از جامعه یعنى صاحبان سرمایه، قدرت و نفوذ هستند که مى‌توانند با استفاده از شبکه‌هاى رسمى و غیررسمى و با نشاندن مهره‌هاى سیاسى دل‌خواه در دولت عملن سیاست دولت را طراحى و هدایت کنند. تفاوت‌ها و اشتراک‌ها ى دو حزب مطلب گسترده‌اى هست که در این‌جا به آن پرداخته نمى‌شود. من فقط به یک تفاوت که به این  بحث ربط دارد اشاره مى‌کنم و آن فرق سیاست خارجى و نظامى این دو جریان هست.

دموکرات‌ها داراى سیاست هاى خارجى و نظامى ظاهر پسندانه‌ترى هستند و متدهاى نرم‌تر را براى حفظ و گسترش هژمونى اقتصادى و سیاسى و نظامى آمریکا ترجیح مى‌دهند و نزدیکى بسیارى با لابى نفت دارند.

جمهورى‌خواهان بیش‌تر سیاستى تهاجمى مبنى بر هژمونى بلامنازع نظامى اقتصادى آمریکا را با تشنج‌سازى، مداخله‌ی مستقیم، سرنگونى و جنگ‌طلبى آشکار دنبال مى‌کنند و تمرکز آن‌ها بیش‌تر روى وزرات دفاع و سازمان‌هاى مخفى و به خصوص سازمان سیا هست و بیش‌ترین نزدیکى و در هم آمیخته‌گى با صنایع تسلیحات نظامى دارند.

دفاع بى چون و چرا از منافع و سیاست‌هاى اسراییل با کمى تفاوت بخش جدا نشدنى سیاست هر دو حزب است. لابى اسراییل AIPAC یعنى کمیته‌یAmerican Israel Public Affairs Committee  در آمریکا آن‌چنان پرنفوذ و قوی است که عملن سیاست خارجى آمریکا در خاور میانه از طرف این لابى رقم زده مى‌شود. چندین دهه پشتی‌بانى از دولت اسراییل در هر سیاست ضد مقررات بین‌المللى و جنگ و غصب زمین یکى از بزرگ‌ترین عوامل رشد احساسات ضد آمریکایى، قدرت‌گیرى اسلام رادیکال و عامل جنگ و نفرت در منطقه است.

در بودجه‌ی سالانه‌ی ایالات متحده آمریکا بزرگ‌ترین رقم به وزارت دفاع  تعلق مى‌گیرد، این بودجه با رقمى حول ٦٠٠ تا ٧٠٠  میلیارد دلار در سال بالاترین رقم بودجه‌ی نظامى در دنیا است که نزدیک به نیمى از کل بودجه‌ی کشور آمریکا را تشکیل مى‌دهد. بیش از ٤٠٠ میلیارد دلار از این بودجه به سمت شرکت‌هاى خصوصى سرازیر مى‌شود.

ساختار آشکارکه به مثلث آهنین معروف است، از وزارت دفاع موسوم به پنتاگون، کنگره شامل مجسل سنا و مجلس نماینده‌گان و شرکت‌هاى خصوصى تسلیحاتى، تدارکات ارتش و غیره تشکیل مى‌شود.

اما چندین دهه است که هر یک ازسه راس این  مثلث در درون دیگرى نفوذ کرده است و با در هم تنیده‌گى با سازمان‌ها و نهادهاى اجتماعى دیگر از جمله سازمان‌هاى امنیت مخفى، سیستم قضایى، دفترهاى وکالت، سیستم مالى، رسانه‌ها، اتاق فکرها، نهادهاى مذهبى، دانش‌گاه‌ها و غیره شبکه‌ی عظیم و غیر شفافى را ایجاد کرده کهMikitary Industrial Complex   و یاMIC  یعنى شبکه‌هاى پیچیده نظامى صنعتى خوانده مى‌شود.

یکى از جا افتاده‌ترین مکانیسم‌هاى این در هم تنیده‌گى پراتیک لابى‌گرى و همین‌طور مکانیسم revolving door یا درهاى گردان یعنى جا به جا شدن افراد سیاسى با بخش خصوصى است.

شکل‌گیرى تاریخى و کاربرد این اصطلاح به وسیله‌ی منتقدان و رسانه‌ها و منابع آکادمیک و رسمى بسیار مهم هست  چرا که وجود چنین ساختارهاى پیچیده را غیر قابل انکار مى‌کند.

مبلغ بسیار بزرگى از بودجه‌ی پنتاگون صرف برنامه‌هاى سرى سازمان‌هاى متعدد مخفى مثل: سازمان سیا (Central Intelligence Agency) آژانس امنیت ملی (National Security Agency)،(DEA)  Drug Enforcement Administration Federal Buro of Investigation وSpecial Operation Commands SOCOM مى‌شود.

در مجموع نزدیک به شانزده سازمان مخفى در آمریکا وجود دارد که مهم‌ترین آن‌ها با نزدیک به ٨٢٠٠٠ کارکن و ٣٠ میلیارد بودجه‌ی سازمان سیا هست.

این سازمان‌ها در رقابت و حتا گاهى در تقابل با یک‌دیگر عمل مى‌کنند مانند سیا و NSA  و درون هر یک از آن‌ها هم گروه‌بندى‌هاى مختلف و گاه متناقض وجود دارد.

این برنامه‌ها و پروژه‌هاى مخفى تحت عنوانSpecial Access programs  و یا کوتاهSAP  یعنى برنامه‌هاى عملیات سرى شناخته مى‌شوند. ولى همین برنامه‌ها هم دو بخش هستند. بخش اول برنامه‌هایى هستند که به رسمیت شناخته شده و باید در باره‌ی صرف بودجه به دولت گزارش بدهند با عنوان acknowleged special access، بخش دوم برنامه‌هاى موسوم بهunacknowleged special access programs  و یا waived programs هستند که در خیلى از موارد دولت یعنى رییس جمهور آمریکا و کنگره هم در جریان گذاشته نمى‌شوند.  از طریق این برنامه‌ها بودجه‌ی کلانى در کانال‌هاى سیاه شبکه‌هاى قدرت پشت پرده جارى مى‌شود که در ادبیات تحقیقى اسم black budget بودجه‌ی سیاه و یا deep black budget بودجه‌ی سیاه تیره به آن‌ها داده مى‌شود. وجود این برنامه‌ها و بودجه‌هاى سیاه تا کنون از طریق منابع مختلفى افشا شده است. طبق مدارک سنودن فقط در سال ٢٠١٣ نزدیک به ٥٢ میلیارد دلار بودجه‌ی سیاه به کانال ١٦ سازمان مخفى سرازیر شده است.

یک روز قبل از یازده سپتامبر ٢٠٠١ دونالد رامسفلد وزیر دفاع وقت به طور علنى اعلام کرد سیستم مالى وزارت دفاع آن قدر سوراخ و سنبه دارد که ما قادر نیستیم پیدا کنیم که 2,3 بیلیون یعنى ٢٣٠٠ میلیارد از بودجه‌ی وزارت دفاع به کجا رفته است. به گزارش رویترز از سال ١٩٩٦ تا ٢٠١١ مبلغ 8،5 بیلیون یعنى ٨٥٠٠ میلیارد دلار بودجه به کانال‌هاى سیاه جارى شده است.

در پس این برنامه‌ها و بودجه‌ها شبکه‌هاى پیچیده و گسترده‌اى از گروه‌هاى حفظ منافع صنایع تسلیحاتى، صنایع اکترونیک، ساختارهاى مالى به خصوص  بانک‌ها، شبکه‌هاى نفتى، شبکه‌هاى تجارت یا حمایت از سندیکاهاى مواد مخدر نهفته است. در این شبکه‌ی پیچیده و تو در تو است که سیاست perpetual war یعنى جنگ‌هاى  بى وقفه  طراحى و جا انداخته مى‌شود.

تمام پروژه‌هاى مخفى تحقیقى در حوزه‌ی نظامى و تکنولوژى فضایى و سایبرى و بیولوژیکى و غیره براى تولید اسلحه‌هاى مدرن و طرح‌هاى میلیتاریزه و اتمى کردن فضا و  امثال آن در این شبکه‌هاى نیمه رسمى انجام مى‌گیرد.

این شبکه‌ها و در راس همه سازمان سیا داراى نظامى‌هاى تعلیم دیده و همین‌طور آدم کش‌هاى حرفه‌اى به اسمSpecial Operation Volks  هستند که  هم در عملیات دولتى نقش بازى مى‌کنند و هم براى پیش‌برد پروژه‌هاى مخفى افراد مزاحم را با متدهاى ترور، بمب گذارى، سقوط هواپیما، تصادف ساخته‌گى ماشین، خودکشى‌هاى ساخته‌گى و غیره از سر راه بر مى‌دارند. لاپوشانى باند کودک‌ربایى و پدوفیلى در سال‌هاى هشتاد به قصد black mailing  در همین حوزه‌ها انجام مى‌گرفت.

از وظایف این سازمان‌ها هم‌چنین کنترل سیستماتیک رسانه‌ها و افکار عمومى براى جا انداختن روایت‌هاى رسمى و پوشاندن پرنامه‌هاى پنهانى است.

مجموعه‌ی این ساختارهاى نیمه رسمى و مخفى را  deep state یعنى دولت عمقى و یا shadow state نیز مى‌نامند.

سناتور آمریکایى حزب دموکراتDaniel k. Inouye  مى‌گوید: «در آمریکا یک حکومتshadow state  یعنى پشت پرده وجود دارد که داراى نیروى هوایى، نیروى دریایى و بودجه‌ی مخصوص به خود هست که قادر است برداشت خود از علایق ملى را پیش ببرد. این حکومت مخفى خارج از هر گونهchecks and balances  کنترل و بیرون از چارچوب قانون عمل مى‌کند».

 

تجارت کلان در حوزه‌ی تسلیحات

بخش عظیمى از بودجه‌ی پنتاگون به سوى شرکت‌هاى تسلیحاتى، تدارکات و پشتی‌بانى ارتش، بازسازى و حفظ امنیت ملى و مانند آن‌ها جارى مى‌شود. نگه داشتن دایمى جامعه در حال اضطراب و نا امنى از وظایف این شبکه‌ها است. در زمان جنگ سرد این هیسترى ضد کمونیسم بود و امروزه تروریسم جهانى است که بهترین حربه براى واقعیت بخشیدن بهwar formula  یعنى فرمول جنگى و یا جنگ بى‌وقفه و بالا بردن بودجه ‌ینظامى محسوب مى‌شود. اوباما برنده‌ی جایزه صلح که  شعار انتخاباتیش جهانى بدون سلاح اتمى و البته معتقد بود که جنگ بخشى از سرشت بشرhuman condition  است در سال ٢٠١٠ با مدودوف رییس جمهور  روسیه در کرملین معاهده‌ی  دوجانبه‌ی کاهش بودجه‌ی نظامى براى تسلیحات اتمى را امضا کرد. در سال ٢٠١٥ قانونى را امضا کرد که ٣٣٤ میلیارد دلار بودجه صرف نوسازى تسلیحات اتمى آمریکا بشود.

صدور اسلحه یکى دیگر از عوامل دامن زدن به تناقضات جنگى و منبع درآمد صنعت تسلیحات نظامى است. آمریکا، در رده‌ی اول، اروپاى متحد در رده‌ی دوم و روسیه در رده‌ی سوم کشورهاى صادر کننده‌ی اسلحه هستند. لیست بلندى از بزرگ‌ترین شرکت‌هاى تسلیحاتى وجود دارد که Lockheed Martin  و Boing در رأس آن قرار دارند.

با این که صدور اسلحه به کشورهاى در حال جنگ ممنوع است، آمریکا و کشورهاى اتحادیه‌ی اروپا قراردادهاى میلیاردى با کشورهایى مى‌بندند که در جنگ درگیر هستند مثل عربستان صعودى و ترکیه که اولى در جنگ نیابتى در یمن و دومى در جنگ سوریه و سرکوب کردها  درگیر هستند.

گره خورده‌گى تسلیحات با سوخت‌هاى فسیلى

 انرژى حاصل از سوخت فسیلى عنصر حیاتى و پایه‌ی صنایع مدرن هست، کنترل و سلطه بر این بخش کنترل شاه‌رگ حیاتى اقتصاد دنیا و ضامن سلطه‌ی سیاسى است. در آمریکا نفت به دو دلیل مهم با تسلیحات گره خورده، یکى نیاز وافر به انرژى براى تولید صنعتى است. بزرگ‌ترین بهره‌بران سوخت‌هاى فسیلى در آمریکا شرکت‌هاى بزرگ نفتى و همین‌طور صنایع تسلیحات و الکترونیک هستند که پول‌هاى کلانى در لابى نفت سرمایه‌گذارى مى کنند و به top polluters یعنى سرآمد آلوده کننده‌ها مشهورند. سه چهارم لابى نفت کارمندان سابق دولت فدرال هستند که با همان مکانیسم درهاى گردان از بخش سیاست به بخش تجارت رفته‌اند و روابط قبلى خود را براى کار لابى استفاده مى‌کنند. من اسم چند شرکت را فقط لیست مى‌کنم:

Exxon Mobil, Royal Dutch Shell, BP, Total, Chevron Corporation, Conoco Philips, General Elektronik, southern Company, First Energy, Edison Elektic Institute, etc.

اما دلیل دیگر گره خورده‌گى علایق big oil یعنى شرکت‌هاى بزرگ نفتى با تسلیحات نقش حیاتى پترودلارها در ایجاد تنش و جنگ و نظامى کردن و همین‌طور فروش اسلحه است. بعد از جنگ جهانى دوم وزراى مالى و مدیران بانک‌هاى ملى ٤٤ کشور در Bretton Woods , New Hampshire  یک توافق نامه امضا کردند که بر مبناى آن دلار مرجع همه ارزها و  پشت‌وانه آن طلا قرار داده شد.

این سیستم که جریان سرمایه را در دنیا در سال‌هاى بعد از جنگ جهانى دوم تا حدى  تنظیم کرده بود در اواخر جنگ ویتنام که اقتصاد آمریکا دچار بحران شد و دلار زیر فشار رفت، توسط دولت نیکسون به طور ناگهانى در سال  ١٩٧١ یک‌طرفه unilateral  لغو شد و دو سال بعد رسمن مختوم اعلام شد.

با لغو توافق برتون وودز و  آزاد شدن دلار از پشت‌وانه‌ی طلا دولت آمریکا به چاپ بى سابقه‌ی دلار دست زد و همین منجر به پایین آمدن ارزش دلار و به تبع آن کاهش قدرت خرید از درآمد نفتى شد. کشورهاى صادر کننده‌ی نفت دست به اعتصاب و کاهش میزان صادرات زدند از جمله ایران و لیبى و این قضیه به بحران نفت و یا شوک نفتى در ١٩٧١ انجامید. شوک بعدى در سال ١٩٧٣ تا ١٩٧٥ بعد از جنگ یوم کیپور بود که کشورهاى عربى، صدور نفت به کشورهاى غربى را متوقف  کردند. بعد از این دو واقعه قیمت نفت و همین‌طور چاپ دلار به میزان بى‌سابقه‌اى بالا رفت.

معامله‌ی نفت با دلار باعث سرازیر شدن پترودلارها به خصوص به خاورمیانه و پول‌هاى کلان در دست رژیم‌هاى منطقه و خریدهاى کلان اسلحه شد که مورد ایران، لیبى، و عراق و عربستان صعودى و در سال هاى اخیرکشورهاى خلیج فارس مثل قطر و امارات متحده  مثال‌هاى بارز آن هستند. جنگ ایران و عراق بدون انبان اسلحه‌هاى خریدارى شده از پترودلارها توسط این دو کشور ممکن نبود. کیسینجر بزرگ‌ترین طراح سیاست خارجى در تاریخ آمریکا به ریگان رییس جمهور وقت توصیه مى‌کرد که این جنگ را طولانى و از آن سرمایه کسب کند.

به این ترتیب نگه داشتن وابسته‌گى حیاتى صنعت و اقتصاد از سوخت‌هاى فسیلى، با سد کردن تکنولوژى‌هاى مدرن جای‌گزین موتورهاى سوختى و مبارزه با پروژه‌هاى حفاظت ازمحیط زیست و انرژى‌هاى بازیافتى از وظایف عمده‌ی این شبکه‌ها است.

آمریکا بعد از سرکار آمدن ترامپ که رابطه‌ی تنگاتنگى با ارتش و کمپانى‌هاى تسلیحاتى دارد مقررات کنترل و نظارت بر این شرکت‌هارا به طور رادیکال کاهش داد، مالیات‌هارا پایین آورد و تمام تعهدهاى مربوط به محیط زیست و از جمله معاهده‌ی پاریس را لغو کرد و در نشست بین‌الملى محیط زیست در بن شرکت نکرد، بودجه‌ی حامیان محیط زیست را قطع کرد و به جنگ تبلیغاتى بر علیه این جریان‌ها دست زده است. در عکسى که در یک نشست گرفته شده ترامپ را در حال امضاى فرمان کاهش مقررات براى شرکت‌هاى بزرگ را مى‌بینیم. پشت سر مریلین سودن رییس بزرگ‌ترین شرکت تسلیحاتى دنیا یعنى لاکهیید مارتین ایستاده با بقیه روساى شرکت‌هاى تسلیحاتى و الکترونیکى.

اما از طرف دیگر به بهانه‌ی مبارزه با گرمایش زمین پروژه‌هاى پر خرج مخفى دیگرى در پشت پرده در جریان است که تمام کره‌ی زمین را به آزمایش‌گاه خصوصى شرکت‌هاى تسلیحاتى، نفتى، الکترونیکى تبدیل کرده است.

پروژه‌ی پنهانى مهندسى و دست‌کارى محیط زیست Geoengineering و مدیریت اشعه خورشیدى Solar Radiation Management و یا Stratopspheric Aerosol Injection  و یا SAI روش‌هاى Hightech که براى کنترل گرمایش زمین اکنون از طرف این شبکه‌ها اعمال مى‌شود بزرگ‌ترین دست‌کارى در اکو سیستم است. فیلم مستندى هست که در آن رییس سازمان سیا در حال تبلیغ این تکنیک‌ها در یک جلسه Council on Forign Relation  یعنى یکى از پر نفوذترین اتاق فکرهاى آمریکا و جهت دهنده‌ی سیاست‌هاى آمریکا است. با این تکنیک‌ها ترکیبات شیمیایى از راه جت‌هاى نظامى و باربرى در فضا تزریق مى‌شود تا  ذرات انعکاس دهنده‌ی نور را وارد آتمسفر زمین کرده و در نتیجه گرمایش زمین را کاهش دهد. این فرایند میزان نانو پارتیکل‌هاى حامل آلومینیوم و باریوم و آرسن در هوا و در نتیجه روى زمین افزایش داده و تاثیرات ویران‌گر و غیر قابل بازگشت روى میکروارگانیسم‌ها، حشرات، گیاهان و حیوانات مى‌گذارد.

ذرات نانو که اندازه‌ی آن‌ها در حدود یک میلیونیم میلی‌متر است قادرند در تمام ارگان‌ها نفوذ کنند، از جداره‌ی سلول‌ها عبور کنند و حتا وارد DNA دى ان آى موجودات زنده شوند. میزان ذرات آلومینیوم  در محیط زیست  رو به افزایش است، ماده‌اى که بسیارى از پزشکان آن را دلیل بالا رفتن آلزهایمر، آوتیسم و ADAS   در کودکان و افزایش روزافزون سرطان به خصوص در زن‌ها مى‌دانند.

مواد خام

جنگ بر سر مواد خام موضوع تازه‌ای نیست منابعى چون نفت، خاک‌های فلزدار، طلا، الماس و دست‌یابى به این منابع از دیرباز زمینه‌‌ساز دخالت دولت‌ها و ایجاد درگیرى‌هاى نظامى و جنگ، به خصوص در کشورهاى افریقایى، مانند جمهورى دموکراتیک کنگو و هم‌سایه‌هاى آن بوده است.

 استخراج کولتان یکى از موارد به خصوص سو استفاده از کار کودکان است چرا که به خاطر اندام کوچک و نحیف‌شان به کار در تونل‌هاى تنگ و تاریک زیرزمین گمارده مى‌شوند و یا در مزرعه‌هاى کاکائو، بدون مزد و یا مزد ناچیز به شکل برده به بی‌گارى گماشته مى‌شوند. و در ناامن‌ترین و خطرناک‌ترین شرایط کارى، کودکى و سلامت و آینده‌ی خود را، قربانى سود کلان باندهاى استخراج مواد خام مى‌کنند. کولتان فلز ترکیبی است که در همه‌ی وسایل الکترونیکى نظامى و غیرنظامى از جمله تلفن‌هاى دستى و رایانه‌های هوش‌مند به کار برده مى‌شود و استخراج آن زمینه‌ی مناقشات نظامى دایم است. به سبب گسترده‌گى مطلب و نبود وقت ناگزیر در این جا بیش از این به آن نمى‌پردازیم.

مواد مخدر

تجارت مواد مخدر از بازارهاى پرسود براى تهیه‌ی ارز، براى خریدن تسلیحات به خصوص توسط شورشى‌ها و گروه‌هاى فرانظامى دولتى و غیردولتى است.

در جنگ افغانستان بخش بزرگى از مخارج طالبان از کشت خشخاش و تهیه و تجارت تریاک و هرویین تامین مى‌شود. اکنون پس از ١٦ سال بعد از اشغال افغانستان توسط آمریکا، طالبان مناطق بیش‌ترى را تحت کنترل دارد. افغانستان با ٢٢٤٠٠٠ هکتار کشت خشخاش ٩٠٪ هرویین دنیا را تولید مى‌کند، که در سال گذشته تقریبن دو برابر شده است. طبق آمار موجود در حال حاضر از جمعیت سى میلیونى افغانستان، سه و نیم میلیون معتاد به مواد مخدر و به خصوص هرویین است که بیش از یک میلیون آن زن و بین سیصد تا هشتصد هزار آن کودک می‌باشند. سازمان‌هاى مخفى در آمریکا پشت پرده همیشه در ترافیک و تجارت مواد مخدر دست داشته‌اند و یا براى منافع خاصى از آن حمایت کرده‌اند.

در زمان جنگ پنهان لائوس سازمان سیا شرکت هواپیمایى خود Air America را در اختیاردولتHemong  گذاشته بود که با پول مواد مخدر اسلحه مى‌خرید تا بر علیه شورشى‌هاى چپ بجنگد.

در رسوایى ایران کنترا در زمان ریگان و رفسنجانى، سازمان سیا به طور مخفى و غیرقانونى به ایران اسلحه مى‌فروخت و پول آن صرف کمک مالى به کنتراها مى‌شد که با این پول مخارج جنگى خود براى براندازى رژیم ساندینیست در نیکاراگوئه  را تامین مى‌کرد. در جریان افشاى این رسوایى بود که مدارک ساخت و پاخت سازمان سیا با باندهاى فروش کوکایین توسط کنترا و فروش هزاران تن کوکایین که سبب اپیدمى مواد مخدر در کالفرنیا شد، افشا گردید.

یکى از بزرگت‌رین قتل‌هاى سیاسى در آلمان یعنى قتل اووه بارشل نخست وزیر ایالت شلزویگ هولشتاین و یک سلسله قتل‌هاى دیگر در همین رابطه انجام گرفت.

یک نمونه‌ی اخیر تداخل مواد مخدر با تسلیحات رو شدن پروژه‌یCassandra  کاساندرا در زمان اوباما است. تشکیلات حزب‌اله از طریق قاچاق مواد مخدر و کوکایین به آمریکا نزدیک به یک میلیارد دلار در سال درآمد داشت که به مصرف خرید اسلحه براى شاخه‌ی نظامى آن یعنى جهاد اسلامى مى‌رسید.

در زمان مذاکره اوباما با هدف توافق هسته‌اى با ایران پروژه‌ی تعقیب این باند قاچاق مواد مخدر براى امتیاز دادن به حزب‌اله ایران از طرف اوباما  سد شد و سازمان مبارزه با مواد مخدر و دادگسترى از تعقیب سران این حلقه از جمله عبداله صفى‌الدین محور ارتباطى حزب‌اله لبنان با تهران و على فیاض مسوول تهیه‌ی اسلحه براى شبه نظامى‌هاى شیعه عراق بازداشت شد. شخص دیگرى که در ترافیک مواد مخدر به آمریکا و پول‌شویى دست داشت ایمن سعید جمعه اهل لبنان است.

٢- ١١ سپتامبر ٢٠٠١ نقطه‌ی عطف، پی‌آمدهاى اجتماعى، سیاسى و نظامى آن

١١ سپتامر  ٢٠٠١ و پی‌آمدهاى آن بزرگ ترین واقعه و نقطه‌ی عطف بزرگى در تاریخ قرن بیست و یکم است. بعد از فروپاشى بلوک شرق و پایان جنگ سرد سیاست نظامى آمریکا و در وراى آن شبکه‌ی نظامى اقتصادى احتیاج به غول‌ها و دشمن‌هاى تازه داشت. در سال ١٩٩١ جرج بوش دکترین دولت‌هاى شیطانى Rogue States Doctrine شامل ایران و عراق و بعد Axis of Evil را به اضافه کردن کره شمالى مطرح کرد. روایت رسمى دولت این است که  تروریست‌هاى طرف‌دار ال‌قائده این حمله را طرح و اجرا کردند. اما شواهد بسیارى مبنى بر عمدى بودن  و یا مانع از اتفاق نیفتادن آن و نیز نقش عربستان صعودى در آن در دست است و نزدیک به یک سوم مردم آمریکا معتقدند که این واقعه یک insider job  یعنى کار خودى بوده است.  این واقعه چک سفیدى بود که رژیم بوش با آن سیاست GWOT یا جنگ جهانى بر علیه تروریسم را  تئوریزه کرد و جا انداخت تا اشغال نظامى افغانستان و حمله به عراق را تحقق ببخشد.

بعد از جنگ عراق خاورمیانه پهنه‌ی جنگ‌ها و کشتارهاى پى در پى شده که با مداخله‌ی نظامى آمریکا و روسیه و سیاست‌هاى جنگ افروز ایران و عربستان و ترکیه پایانى براى آن در چشم انداز نیست.

بعد ازاین واقعه Department of Homeland Security وزرات امنیت داخلى تاسیس شد که کانال تازه‌اى براى سودبرى شرکت‌هاىMIC  را فراهم آورده است.

در سایه‌ی قانون USA Patriot act شبکه‌ی غول‌پیکر جمع‌آورى اطلاعات و کنترل از طرف NSA ابتدا در آمریکا جا انداخته شد و اکنون مراقبت و خبرچینى از شهروندان در تمام دنیا ابعاد غول‌آسایى پیدا کرده است.

٣- ویژه‌گى‌هاى چشم‌گیر در سازماندهى و پیش‌برد جنگ‌هاى مدرن

جنگ‌هاى انتزاعى و دور از بارزترین ویژه‌گى‌هاى جنگ براى کشورهاى سودبر انتزاعى و دور کردن جنگ از منظر عمومى و انتقال بار فیزیکى، روانى و عاطفى جنگ به بیرون از جامعه‌ی خودى  است. این سیاست انتقال فاحش قربانیان جنگ از کشورهاى ثروت‌مند به کشورهاى فقیر، از طبقه‌ی فرادست به طبقه‌ی فرودست و از مردان به زنان و کودکان را در پى دارد. یک روش براى پیش‌برد آن، کاهش سیستماتیک کشته‌ها و زخمى‌هاى خودى یا  Light Footprint Warfare، روش جنگى جاپاى سبک است. اگرجنگ ویتنام  بیش از  ٦٠،٠٠٠ سرباز کشته و ٣٠٠،٠٠٠ سرباز زخمى آمریکایى به جا گذاشت در اشغال عراق در مدت زمان مشابه آمریکا نزدیک به ٤٥٠٠ سرباز کشته داده است. این رقم در اشغال نظامى افغانستان  حدود ٢٤٠٠ است.

تکنولوژى مدرن نظامى و سایبرى

یک روش  براى کاهش تلفات خودى استفاده از تکنولوژى‌هاى مدرن و بمب‌باران از هوا و انهدام‌هاى گسترده است. آمریکا بیش از پیش با بمب‌باران هوایى و کم‌تر با فرستادن سرباز در جنگ شریک مى‌شود. تکنولوژى‌هاى مدرن جنگ نه تنها کشتارهاى وسیع را ممکن مى‌کنند بل‌که سبب تخریب و با خاک یک‌سان کردن مناطق مورد حمله و از کار انداختن تمام ساختارهاى زیستى مثل شبکه‌هاى راه و برق وتلفن و تامین خوراک و سوخت مى‌شوند. تسلیحات انهدام عمومىWeapons of mass destruction  طبق معاهدات بین‌المللى ممنوع است ولى این فقط به اسلحه‌هاى اتمى، شیمیایى و بیولوژیک محدود مى‌شود. استفاده از توپ و تانک و بمب‌باران‌هاى وسیع و تخریب کامل شهرها و همین‌طور کشتار توسط درون‌ها که در آن بیش‌تر غیرنظامى‌ها کشته مى‌شوند جزو این اسلحه‌ها محسوب نمى‌شود. تصویر شهرهاى ویران شده در عراق، سوریه و یمن دهشت‌بار و یادآور فیلم‌هاى تخیلى هراس‌انگیز است. درون‌ها یعنى هواگردهاى بى سرنشین و کنترل از راه دور که در زمان اوباما رایج شد از آخرین دستاوردهاى تکنولوژى هستند.

اکنون رقابت سختى بر سر بازار چند میلیارد دلارى تولید این اسباب‌بازى‌هاى کشتار عمومى به خصوص در اسراییل در گرفته است. یک گروه اکتیویست با کوشش دو خانم که سعى داشت با کار لابى در کنفرانس کنترل سلاح‌هاى جنگى سازمان ملل متحد، کاربرد این سلاح‌ها را ممنوع کند به سرنوشت تاسف آورى دچار شد که باعث خنده و گریه‌ی هم‌زمان است. چرا که کنفرانس بعدى به علت نبود بودجه براى تمام شرکت کننده‌گان در این کنفرانس لغو شد.

پسا قهرمانى و تجارى کردن ارتش

در تمام کشورهایى که از تکنولوژى جنگى بالایى برخوردارند به تدریج سربازى اجبارى لغو و سربازى داوطلبانه یعنى مزدبگیر جاى آن را گرفته است و یا مدت سربازى کاهش یافته است. نمونه‌هاى این روند آمریکا هست که در سال ١٩٨٠ خدمت نظام اجبارى را لغو کرد و اکنون از ٢٨ کشور عضو ناتو ٢١ کشور از جمله آلمان، فرانسه خدمت نظام اجبارى را لغو کرده‌اند. این تغییر همین‌طور طبقاتى کردن رادیکال خدمت نظام است چرا که از این طریق بیش از پیش فرزندان خانواده‌هاى اقلیت‌هاى فرودست و فقیر به خدمت سربازى رو مى‌آورند و به علت تحصیلات پایین‌تر در پست‌هاى پر مخاطره‌ترى خدمت مى‌کنند.

اما چشم‌گیرترین تغییر که ارتش و جنگ در قرن بیست با آن مشخص مى‌شود واگذار کردن عملیات جنگى و امنیتى به شرکت‌هاى خصوصى و پیمان‌کاران جنگى به اسم PMC  یا Private Military Companies است که  نقش بزرگى در عملیات جنگى و همین‌طور طولانى کردن جنگ دارند.

یکى از بزرگ‌ترین این شرکت‌ها که در جنگ عراق و افغانستان قراردادهاى زیادى با پنتاگون بست شرکتBlack Watter  بود. این شرکت که به خاطر خشونت و قتل غیر نظامى‌ها در بغداد اسم و رسمى پیدا کرد بسیار منفور بود طورى که یک بار چند سرباز این شرکت پایین کشیده شده و لینچ شدند که بعد از این واقعه بود که وجود شرکت‌هاى خصوصى نظامى و کارکرد آن‌ها در رسانه‌ها و افکار عمومى راه پیدا کرد. این شرکت بعد بهXe Services  و بعد با ادغام چندین شرکت دیگر به اسم Academi آکادمى به شکل شرکت سهامى اداره مى‌شود. شرکت دیگرى که تشکیلات آن در بریتانیا هست شرکت Defence Servises Ltd Aeigis است.

با این که همه این شرکت‌ها سرباز مزدور از هر رنگ و نژادى استخدام مى‌کنند،Aegis  بیش‌ترین سهم را در استخدام کودک سربازهاى سابق دارد که در جنگ‌هاى وحشیانه‌ی داخلى در سیرالئون و اوگاندا شرکت داشتند. این کودک سربازها را war Lord  اربابان جنگى در بیش‌تر موارد یا با کشتن پدر و مادرشان جلو چشم خودشان و یا با مجبور کردن این که خودشان آن‌هارا بکشند با وحشیانه‌ترین روش‌ها سربازگیرى مى‌کردند. این کودک سربازها که سال‌ها تنها حرفه‌اى که یاد گرفته بودند کشتن بود بعدن بعد از تمام شدن جنگ‌هاى داخلى  به شدت ترامااتیزه شده هستند و به علت بى سوادى و  نداشتن شغل و حرفه در مرز فقر دست و پا مى‌زنند و براى همین طعمه‌ی خوبى براى سرباز گیرى از طرف شرکت‌هاى کوچک و بزرگ هستند که مثل قارچ در کشورهاى فوق به ویژه کامپالا از زمین سر بر مى‌آورند.

به دلیل زیاد بودن تعداد داوطلب‌ها شرکت‌هاى مادر با فشار روى شرکت‌هاى واسطه حقوق ماهانه‌ی سربازها را به طور روزافزون کاهش مى‌دهند. هر اعترضى منجر به لغو یک طرفه‌ی قرار داد مى‌شود. در موارد زخمى شدن، بیمار شدن و یا کشته شدن هیچ حق و حقوقى به سرباز و یا خانواده‌ی آن پرداخته نمى‌شود و کشته شده‌گان این سربازها در هیچ آمارى ثبت نمى‌شود. هم اکنون بیش از صد شرکت نظامى خصوصى وجود دارد که طبق آمار موجود درآمد سالانه‌اى بین ١٠ تا ٢٠ میلیارد دلار در سال دارند که بعضى منابع این رقم را صد میلیارد تخمین مى‌زنند.

یکى از مدیران سابقAegis   James Elleryدر یک گفت‌وگو اقرار کرد که پیمان‌کارهاى این شرکت «وظیفه داشتند» ازکشورهایى مثل سیرالئون که در آن‌ها میزان بی‌کارى بالا و نیروى کار مناسب موجود است (یعنى کودک سربازانى که سال‌ها تنها حرفه‌شان کشتن بوده است) سربازگیرى کنند که به این وسیله مخارج حضور آمریکا در عراق را پایین بیاورند. (به نقل از گاردین)

در حال حاضر نزدیک به ٣٠٠،٠٠٠ کودک سرباز در دنیا هست که سن آن‌ها از شش سال شروع مى‌شود که نزدیک به چهل درصد از آن‌ها دختر هستند که براى استفاده‌ی جنسى و خدمت خانه‌گى و همین‌طور در جنگ نگه‌دارى مى‌شوند. این کودکان غالبن براى تحمل وحشی‌گرى جنگ به مواد مخدر آلوده مى‌شوند و در زد و خوردهاى نظامى به عنوان سپر از آن‌ها استفاده مى‌شود.

چند قطبى و یا نیابتى شدن، دولت‌هاى از کار افتاده

جنگ هاى مدرن به ندرت  در یک متن دوقطبى مثل گذشته انجام مى‌گیرند، بل‌که تبدیل به جنگ‌هاى چند قطبى و یا جنگ‌هاى نیابتى  شده‌اند. این جنگ‌ها یا در بستر دولت‌هاى از کار افتاده پا مى‌گیرند و یا در بیش‌تر موارد خود سبب پیدایش دولت‌هاى ناکارآمد failed states  و یا از کار افتادهcollapsed states  مى‌شوند. به وجود آوردن دولت‌هاى نا کارآمد و یا از کار افتاده که در آن‌ها سیستم اداره‌ی کشور به شدت صدمه دیده و  دولت دیگر قادر نیست نیازهاى امنیتى و اقتصادى مردم را تامین کند یکى از حربه‌هاى فرمول جنگ‌هاى بى‌وقفه است. مثال روشن آن سوریه و جنگى هست که در آن نیروهاى داخلى و خارجى مختلفى درگیر هستند. و یا یمن که جنگ نیابتى ایران و عربستان تمام ساختارهاى مدنى آن را نابود کرده است و ویرانى‌هاى وحشت‌ناک و قحطى و بیمارى وبا روز به روز هزاران کشته به جا مى‌گذارد.

همین دولت‌هاى از کارافتاده و هرج و مرج ناشى از آن بزرگ‌ترین مانع روانى براى مبارزه با رژیم‌هاى مرتجع و سرکوب‌گر منطقه است. همین ترس از تبدیل شدن به سوریه و عراق و لیبى هست که سبب مى‌شود در ایران مخالفان رژیم نیز راى‌هاى میلیونى خود را به پاى کاندیداهاى قلابى بریزند و در آمریکا لابى‌هاى کراواتى رژیم ایران هم‌راه با لابى‌هاى بزرگ نفت در آمریکا سازمان‌هاى مشکوک صلح مانند نایاک ایجاد کنند و با نگه داشتن شمشیر داموکلس حمله‌ی نظامى به ایران رژیم سراپا فاسد و جنایت‌کار ایران را روى پا نگه دارند که خود منشای جنگ و صدور ترور در منطقه است. سیاست روسیه در این میان در دعواى قدرت نظامى با آمریکا و غرب دفاع از رژیم‌هاى فاسد و بتونه کردن قدرت آن‌ها است.

کنترل سیستماتیک افکار عمومى

جبهه‌ی داخلى یعنى جهت دادن و دست‌کارى افکار عمومى بخش بزرگى از ساز و کار‌هاى ماشین جنگى است. کنترل نارساى افکار عمومى در جنگ ویتنام سبب شد که خبرها و عکس‌هاى جنایت‌هاى جنگى آمریکا به داخل برسد و از همین جا کوشش سازمان‌هاى مخفى براى کنترل افکار عمومى برترى ویژه‌اى یافت. ارگان‌هاى جنگ‌ساز آمریکا روحیه‌ی عمومى مخالفت با جنگ ویتنام را سیندروم ویتنام یعنى بیمارى نام داده بودند. جرج بوش در سال ١٩٩١ گفت با حمله به عراق یک بار براى همیشه در تاریخ سیندروم ویتنام علاج شد.

رسانه‌ها با شیوه‌هاى مختلفى هم‌ساز و هدایت مى‌شوند. یکى ادغام تمام رسانه‌ها در چند کارتل رسانه‌اى بزرگ است که سبب مى‌شود  که رسانه‌هاى مین ستریم هدایت شده و هم‌ساز بر سر هر جریان همه‌گى هم‌صدا فقط یک چیز را تکرار کنند و نقش آن‌ها جا انداختن روایت‌هاى رسمى، پوشاندن انگیزه‌هاى واقعى جنگ و  وارونه جلوه دادن حقایق  و نیز جنجالى کردن مطالب بى اهمیت است.

نزدیک به ٩٠٪ رسانه‌هاى آمریکا به شش شرکت بزرگ رسانه‌اى تعلق دارند. تئورىFraming  در همین رابطه به کار برده مى‌شود به این ترتیب که گزارش‌گرى رسانه‌ها در چهار چوب روایت‌ها و واژه‌گان جا افتاده و هدایت شده قرار مى‌گیرد و از آن فراتر نمى‌رود. در جنگ عراق سیاست خبررسانى موسوم به Imbeded Media  یا رسانه‌هاى جاسازى شده به کار بسته شد. گزارش‌گرى از مناطق جنگى تنها به وسیله‌ی گزارش‌گران نظامى و در راستاى تبلیغات جنگى آمریکا سازمان داده شد و گزارش‌گرى بى طرف دشوار و عملن نا ممکن گردید. همان‌طور که قبلن هم اشاره کردم سازمان‌هاى مخفى در تمام فرستنده‌هاى بزرگ مامور مخفى دارند. مجموعه‌ی این تکنیک‌ها و سیاست‌ها، جنگ را به فراسوى ذهن و زنده‌گى مردم تبعید کرده است. در زمان جنگ ویتنام تنها در یک تظاهرات در واشنگتن ٥٠٠،٠٠٠ نفر یعنى به اندازه‌ی جمعیت شهر فرانکفورت به خیابان‌ها ریختند. امروزه جمعیت‌هاى اعتراضى را فقط در مواقع شارلى ابدو، نیس و برلین و لاس و گاس مى‌بینیم چرا که کشته‌ها نزدیک هستند.

٤- سودبرى در همه حوزه‌ها

شرکت‌هاى بازسازى و پشتی‌بانى rebuilding and support : این شرکت‌ها ازقبل و هم‌زمان و بعد از جنگ قراردادهاى میلیاردى با وزارت دفاع مى‌بندند. من در این جا فقط به یک نمونه از شرکت‌هاى بازسازى و پشتی‌بانى به اسمHalliburton  اشاره مى‌کنم. در سال ١٩٩٠ دیک چنى وزیر دفاع در دولت  بوش پدر یک برنامه به راه انداخت به اسم LOGCAP که مبنى بر واگذارى تمامى وظایف تدارکاتى و پشتی‌بانى به شرکت‌هاى خصوصى بود. بعدن در سال ١٩٩٥ که دیک چنى رییس CEO این شرکت شد اولین قراردادها از طرف ارتش با این شرکت بسته شد. در این زمان او حقوق سالانه‌ی معادل ٢٦ میلیون دلار دریافت مى‌کرد و ٤٦ میلیون دلار سهام شرکت را داشت. بعد که او معاون  رییس جمهور شد فقط تا سال ٢٠٠٢ نزدیک به ١٦٤ میلیون دلار خسارت از این شرکت دریافت کرد. از طرف وزارت دفاع یک قراردادopen end  با این شرکت بسته شد که تمام کارهاى تدارکاتى ارتش را بدون مزایده در اختیار این شرکت مى‌گذاشت. این پراتیک از طرف کنگره مورد اعتراض قرار گرفت و سهمى هم به شرکت‌هاى خصوصى دیگر داده شد ولى سهم شیر کماکان به این شرکت تعلق داشت. فقط در سال اول حمله به عراق ١٢ میلیارد پول به کیسه‌ی این شرکت‌ها ریخته شد که بدون شوخى با کیسه و ساک این پول‌ها را در بغداد دریافت مى‌کردند.

تامین صلح

تامین صلح خود بازار سودآور دیگرى براى شرکت‌هاى تسلیحاتى و اقمار آن است. شوراى امنیت سازمان ملل در واقع آژانس نماینده‌گى پنج کشور داراى حق وتو هست که ٨٥٪ درصد از صدور اسلحه را دارند. نیروهاى محافظ صلح سازمان ملل متحد نیز صاحب ارتش، تسلیحات و مهمات و مشترى صنعت تسلیحات هستند. این سازمان هم سربازهاى مزدبگیر خود را بیش‌تر از مناطق فقیر استخدام مى‌کند. بعد از اشغال و یا دخالت نظامى باز تشکیلات نظامى در این مناطق تحت عنوان نگه‌بانى از صلح باقى مى‌مانند که بخشى از ساز و کار تجارت جنگ و معامله اسلحه و استخدام سرباز هستند. مانند ادامه استقرار نیروهاى نظامى آمریکا در عراق و نیروهاى ناتو در افغانستان.

نگه‌بانى از مرزها و جلوگیرى از ورود مهاجران

براى حفظ مرزها و محدود کردن فرار و مهاجرت از مناطق جنگ زده و نابسامان مقادیر زیادى از ابزار تکنولوژیک از همان شرکت‌هاى تولید سلاح براى حفظ مرزها و غیره خریدارى مى‌شود.

٥- اشاره‌اى کوتاه به موضع فمینیست‌هاى غربى در مورد جنگ

تمرکز فمینیسم لیبرال در آمریکا غالن روى برابرى با مردان و مشارکت سیاسى و حضور زنان در قدرت و حوزه‌هاى اجتماعى بوده است

در تمام سال‌هاى بعد از  ١١ سپتامبر، دو اشغال بزرگ افغانستان و عراق و سرنگونى رژیم در لیبى و همین‌طور جنگ‌هاى وحشیانه در خاورمیانه، بخش ضد جنگ جنبش زنان در سایه‌ی فمینیسم لیبرال و همین‌طور آن بخش از فمینیسم که به موج سوم معروف هست رنگ باخته است. در انتخابات ٢٠١٦ تمام کوشش فمینیست‌هاى لیبرال این بود که هیلرى کلینتون و یک زن به ریاست جمهورى آمریکا برگزیده بشود. سهم رو به افزایش سربازان زن از طبقات پایین لاتینى و سیاه‌پوست در ارتش آمریکا باعث موضع‌گیرى محتاطانه فمینیست‌ها نسبت به مشارکت زنان در جنگ شده است. در حالى که اشغال نظامى افغانستان با تبلیغ رهایى زنان از رژیم ضد زن و وحشى طالبان مورد حمایت بخشى از فمینیست‌هاى لیبرال بوده، سقوط موقعیت اجتماعى و حقوقى زن‌ها و اسلامى کردن قوانین و کاهش مشارکت در کنار صدمات نظامى بعد از حمله عراق مورد مباحثه و ارزیابى قرار نگرفته است.

٦- جریان‌هاى پشت پرده، تئورى توطئه یا افشاى توطئه

پنهان‌کارى، دسیسه‌هاى سیاسى و توطئه براى رسیدن به مقاصد سیاسى و اقتصادى و همین‌طور خبرچینى از مردم عادى و یا  نفوذ و جاسوسى در کشورها و نهادهاى دشمن در تاریخ هم‌زاد و هم‌راه تقریبن هر سیستم سیاسى بوده است. اما با ظهور دولت‌هاى مدرن و به ویژه بعد از جنگ جهانى اول و همین‌طور آغاز جنگ سرد این تشکیلات جاسوسى  روز به روز وسیع تر، پیچیده تر و مجهزتر شدند. سیستم خبرچینى و شکار انسان  GESTAPOدر آلمان که میلیون‌ها انسان به خصوص یهودى‌ها را به اردوگاه‌هاى مرگ و با جوخه‌هاى اعدام فرستاد. سازمان‌هاى مخوف و دوزخى که در شوروى سابق و در راس آن کا گ ب KGB  به ویژه در زمان بریا که در آن میلیون‌ها انسان قربانى آن شدند. سازمان‌هاى مخفى در آمریکا به خصوص سازمان سیا با پیشینه‌ی رسواى سرکوب هر جریان مترقى و سرنگونى هر رژیم مردمى، حمایت از رژیم‌هاى دیکتاتورى، که کودتا بر علیه دولت مصدق و آلنده فقط دو نمونه‌ی کوچک آن است. و به این‌ها مى‌شود یک لیست دراز از موساد و ساواک Securite General  و MI6 و بقیه را اضافه کرد.

ولى فرق سیستم‌هاى مخفى جاسوسى در سیستم‌هاى دیکتاتورى  با این سازمان‌ها در دولت‌هاى ظاهرن دموکراتیک این هست که در اولى این جریان‌ها منفور و عملن در رودررویى مستقیم با مردم قرار مى‌گیرند و هیچ ارگان کنترل کننده نمى‌تواند قدرت آن‌ها را محدود کند و رسانه‌هاى رسمى نقش افشاگرى خود را بازى نمى‌کنند. ولى در دموکراسى‌هاى غربى و به خصوص آمریکا این سازمان‌ها باید در مقابل مجلس و نماینده‌گان مردم جواب‌گو باشند و خود این دولت‌ها تعهدهاى بین‌المللى دارند، بى شک آزادى بیان و حقوق مدنى وجود دارد و دست رسانه‌ها براى افشاگرى تا حد زیادى باز هست. براى همین است که هر نقشه‌ی سیاسى و دسیسه سازى و زمینه چینى جنگى به خصوص که در راستاى منافع مردم همان کشور نباشد، پنهانى برنامه‌ریزى مى‌شود و زیر عنوان‌هاى ساخته‌گى و یا دروغینfalse flag  اجرا مى‌شود و به خصوص با آن‌چنان گستره‌ی وسیعى از زمینه سازى روانى و شست‌وشوى مغزى هم‌راه هست که بیشینه‌ی مردم همان روایت رایج رژیم را باور و نهادینه مى‌کنند.

من فهرست وار به نمونه‌هاى کارکرد فقط یکى از این سازمان‌ها یعنى سازمان سیا اشاره مى‌کنم: قاچاق مواد مخدر Air America؛ ترور جان اف کندى؛ ترور رابرت کندى؛ ترور مارتین لوتر کینگ؛ عملیات خلیج خوک‌ها بر علیه کوبا؛ طرح عملیات Northwood Operations و goosmore  بر علیه کوبا، عمیلات Ajax Operation  کودتاى ٢٨ مرداد در ایران و سر کار آوردن شاه که مدارک رسمى آن بیرون داده شد. ترور ژنرال شنایدر فرمانده‌ی ارتش در حکومت آلنده در خیابان و Operation FULBET سقوط آلنده. operation Gladio، قتل‌هاى سیاسى و عملیات تروریستى دست راستى‌ها با حمایت دولت ایتالیا سازمان‌دهى و مسلح کردن و تامین مالى مجاهدین در افغانستان براى براندازى حکومت طرف‌دار شوروى؛ آزمایش‌هاى پنهانى که سازمان سیا بر روى سربازان داوطلب و همین‌طور روى شهروندان آمریکایى، کانادایى و یک مورد ساکنان یک ده فرانسوى در حوزه‌ی اعمال داروها و مواد روان‌گردن مثل ال اس دى و شوک الکتریکى روى بیماران براى شکستن اراده و بعد از بین بردن خاطره، تربیت آدم کش. این پروژه‌ها با نام‌هاى blue bird   و artichok و بعدها MK-Ultra  هزارن کشته و زخمى و اثرات جانبى به جا گذارد. در سال ١٩٩٣ بیل کلینتون از انسان‌هایى که این اعمال جنایت‌آمیز روى آن ها انجام شده بود رسمن و علنن معذرت خواست.

هر کوشش جدى براى انداختن نور به ساختارها و عملیات در این کنج‌هاى تیره اگر بسیار حساس و خطرناک باشد با سر به نیست کردن و حذف فیزیکى و اگر تبدیل به علاقه‌ی عمومى و گسترده بشود با برچسب  اعتقاد به تئورى توطئه مورد مضحکه قرار مى‌گیرد. جریان‌هاى جاسوسى در ارگان هاى روشن‌گرى نفوذ مى‌کنند و با حربه‌هاى مختلف سعى در بى ارزش کردن اطلاعات آن‌ها دارند. بیش از هر چیز این اتهام به آن ها زده مى‌شود که براى پدیده‌هاى پیچیده دنبال جوا ب‌هاى ساده هستند. ولى این که ساده‌ترین و غیرمعقول‌ترین جواب‌ها براى پدیده‌هاى پیچیده از مقامات رسمى و رسانه‌هاى هم‌ساز شده تولید مى‌شود مورد شک قرار نمى‌گیرد.

بى شک وجود اینترنت و دست‌رسى آسان و همه‌گانى به آن کانال نیرومندى را براى جست‌وجوى حقایق و روایت‌هاى غیر رسمى به وجود آورده است که قبلن با روزنامه و تلوزیون  و رادیو ممکن نبود.

هم‌زمان بازار آشفته‌ی بى نهایت بزرگى را به وجود آورده است که در آن در کنار منابع قابل اعتماد، بسیارى گروه چپ و راست و راسیستى و درست و غلط مثل قارچ رشد کرده‌اند که هزار جور تئورى را ترویج مى‌کنند. در این هرج و مرج اطلاعاتى بسیار مشکل است که دریافت چه چیز را باید باور کرد و چه چیزى را نه.

به همین منوال تئورى‌هاى بسیارى در مورد جریان‌هاى مخفى و اهداف آن‌ها از جریان‌هاى فراماسونى براى ساختن جهان تک حکومتى گرفته تا رهبرى دنیا توسط سازمان مخفى یهودى‌ها و یاIlumintaii  و یا حتا کنترل کره‌ی زمین توسط موجودات ستاره‌اى تمساح گونه و غیره در اینترنت جریان دارد. چه قدر از این تئورى‌ها ساخته‌ی جریان‌هاى امنیتى براى بد نام کردن اقدامات افشاگرانه‌ی عملیات محرمانه‌ی دولت‌ها و  توطئه‌هاى دولتى هست، معلوم نیست.

براى کسى که از وراى روایت‌هاى رسمى دولت‌ها و یا رسانه‌هاى باب روز main stream  و همین‌طور آکادمیک سعى در پیدا کردن علل واقعى روندهاى سیاسى و وقایع مهم از جمله تحلیل علل جنگ هست به جز وسواس و هشیارى و در آخر عقل سلیم و محک زدن چندباره باقى نمى‌ماند.

منابع:

در این نوشته سعى شده از منابع قابل اعتماد و منطبق با فکت‌هاى موجود fact checking  استفاده شود.

به علت استفاده از منابع متنوع مانند کتاب، روزنامه‌ها و همین‌طور اینترنت ربط بخش‌هاى مختلف مطلب تنها به یک منبع عملى نبود. در این جا  فقط چند کتاب از کتاب‌هایى  که مورد استفاده قرار گرفته است لیست مى‌شود.

بیش‌تر آمارى که در سخن‌رانى با پاور پوینت نشان داده شد از SIPRI انستیتوى مطالعات صلح سوئد که معتبرترین مرجع آمار راجع به تسلیحات است گرفته شده است.

-Profets of War, Lockheed Martin and the Making of the Military  Industrial Complex, William D. Hartung

– Who rules the World,  Noam Chomsky

-Legacy of Ashes, The History of CIA , Tim Weiner

– Israel and the Clash of the Civilizations, Jonathan Cook

-The Halliburton Agenda, The Politics of Oil and Money, Dan Broidy

-Conspiracy Theories, Robin Ramsay

-The Franklin Cover-Up, Child Abuse, Satanism, and the Murder in Nebraska, John W. DeCamp

-Umbrüche und Kontinuitäten, von den Weltkriegen zum “Permanenten Krieg” , Peter Strutynski

– Afrikanische Totenklage, Der Ausverkauf des Schwarzen Kontinents, Peter Scholl-Latour