شب سالگرد امیر هوشنگ ابتهاج (سایه) 

 

 

سخنرانی جلیل مستشاری

در خانه اندیشمندان علوم انسانی

18 مرداد 1402 

 




دانشگاه ماینس عزا دار پانیس سلطانی است

 

گزارش آکسیون فوروم دمکراتیک ایرانیان شهر ماینس

 

گزارش گر ناهید جعفرپور

در ساعت 6 و 18 دقیقه بامداد روز چهارشنبه، یک فروند هواپیمای بوئینگ ۷۳۷ اوکراین با 176 سرنشین در حالی که از فرودگاه خمینی به پرواز درآمد، سقوط نمود. این واقعه کمی پس از آن رخ داد که ایران در پاسخ به کشتن قاسم سلیمانی به پایگاه محل استقرار نیروهای آمریکایی در عراق حمله‌ای موشکی کرد. رژیم جمهوری اسلامی در ابتدا اعلام نمود که هواپیما بخاطر عیب فنی سقوط نموده است. در همین زمان فوروم ایرانیان شهر ماینس اعلام کرد که عامل سقوط این هواپیما کسی دیگری نیست جز رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی ایران ( که بعدا هم مشخص شد کار خود رژیم می‌باشد). از سوی دیگر با خبر شدیم که یکی از سرنشینان این هواپیما پانیس سلطانی 29 ساله دانشجوی دکترای مرکز تحقیقاتی ماکس پلانک دانشگاه شهر ماینس، که یکی از مراکز تحقیقاتی مهم آلمان میباشد، بوده است.

از این روی فوروم دمکراتیک ایرانیان شهر ماینس با پروفسور دکتر کورت کرمررئیس این مرکز تحقیقاتی تماس برقرار نمود و اجازه خواست که ایرانیان مقیم ماینس در این مرکز برای ادای احترام به این دختردانشجوی قربانی حضور یابند. همزمان از مطبوعات و تلویزیون و رادیو در منطقه راین ماین دعوت بعمل آمد و روز جمعه گذشته ساعت 12 و نیم بعد از ظهر بطور آنی جمعی از ایرانیان شهر ماینس به همراه مطبوعات و رادیو و تلویزیون در مقابل انستیتوی ماکس پلانک تجمع نمودند و یاد این دختر دانشجوی قربانی جنایت های رژیم جمهوری اسلامی را گرامی داشتند.

 بهروز اسدی از طرف فوروم دمکراتیک ایرانیان شهر ماینس دسته گلی را تقدیم یادواره این دانشجوی قربانی نمود و اظهار داشت که رژیم جمهوری اسلامی مسبب این فاجعه هولناک است. رژیمی که تنها در خیزش آبانماه 1500 نفر را بقتل رسانده و چندین هزار نفر را زخمی و بیش از 7000 نفر را دستگیر و به زندانها فرستاده است  و سپس برای سرپوش گذاشتن روی این جنایات و جنایاتی که در چهل سال گذشته مرتکب شده است با یک شوی تبلیغاتی برای کشته شدن قاسم سلیمانی بازوی بلند جمهوری اسلامی در منطقه و با موشک پرانی خود به مراکز آمریکا در عراق باعث یک چنین جنایت هولناکی گردیده است. وی همچنین ادامه داد که ما هموطنان این دانشجوی عزیز امروز در اینجا جمع شده ایم تا پس از یادبود و احترام به خاطره این ایرانی عزیز از مطبوعات و رسانه های آلمان بخواهیم جمهوری اسلامی و جنایات 40 ساله و بخصوص جنایات اخیرش را افشا نمایند. سپس همان روز گزارش این آکسیون در تلویزیون زات 1 آلمان پخش گردید و روزنامه هایی از جمله روزنامه آلگماینه سایتونگ و چندین روزنامه دیگر گزارش این آکسیون و خواسته هایش را بطور مفصل گزارش دادند.

روزنامه آلگماینه سایتونگ نوشت” پلاکات ها زده شد شمع ها روشن گردید و روز جمعه بعد از ظهر دوستان، همکاران و آشنایان جامعه ایرانی گرد هم آمدند تا یاد پانیس سلطانی را زنده نگاه دارند. تجمعی که بطوری کوتاه مدت سازماندهی شده بود و در آن ایرانیان تبعیدی در مقابل انستیتوی تحقیقاتی ماکس پلانک دانشگاه ماینس گرد هم آمده بودند. مهدی جعفری گزینی یکی از سازماندهان توضیح داد که همه از خشم و ناراحتی و عزاداری اینجا جمع شده اند. عزاداری برای پانیس سلطانی دختر 29 ساله ایرانی که در حال برگشتن از ایران به آلمان در این هواپیما بسر میبرد. هواپیمایی که نزدیک تهران سقوط کرد و هنوز معلوم نیست چرا”

همچنین این روزنامه از قول بهروز اسدی نوشت”  بهروز اسدی یکی دیگر از سازماندهان تجمع و رئیس دفتر مهاجران مالتزه در استان راین الفالذ و هسن در حالی که رو به جمعیت کرده بود گفت که می خواهد احساس غم و عزای خود را در باره مرگ این محقق جوان و بی نظیر و تمامی بی گناهانی که در اثر سقوط این هواپیما جان خود را از دست داده اند، بیان نماید. وی گفت سقوط این هواپیما تنها یک نمونه از اعمال وحشتناک رژیم ایران است و او متاسف است که این رژیم هنوز بر سر قدرت قرار دارد. سپس اسدی از پروفسور دکترکورت کرمر رییس مرکز تحقیقاتی ماکس پلانک تشکر نمود و همراه وی به داخل ساختمان رفته تا در آنجا دسته گلی را برسم یادبود در کنار عکس پانیس سلطانی قرار دهد”.




گزارش ویدئوئی گردهمآیی 11 دسامبر در مقابل پارلمان اروپا در بروکسل علیه جنایات جمهوری اسلامی ایران

در پشتیبانی از خیزش مردمی آبان 1398

در ایران

 




گزارش نشست یادمان به خون خفتگان در پاریس 28 سپتامبر 2019

یادمانی برای حافظه تاریخی، با تجلیل از مبارزه به خون خفتگان

طرح هر روایتی، از این شب طولانی چهل ساله، دردناک است. اما در سایه روشن هر یک از این شب ها، داستان امیدی نهفته است، امیدی  نشئت گرفته از خون جان باختگان. جان باختگانی که در امتداد شب، سوسوی امید را بسان جرقه های نور که به آینده روشنائی میداد، بارور کردند. پیکرها بر خاک افتادند تا ایده ها و اندیشه ها زنده بمانند…

حفظ حافظه تاریخی، در روزگاری که هنوز عرق پیراهن رفتگان خشک نشده، کسانی در تلاشند تا مُهر خاموشی بر آن زنند، اهمیت بایسته ای دارد.

یادمان هائی که در گوشه و کنار جهان، برای بزرگداشت یاد زنان و مردانِ به خون خفته سال های حکومت اسلامی برگزار می شوند، گر چه سهم اندکی در بازگوئی تلاش و مبارزه آن رفتگان دارند، اما، نقش اصلی آن حفظ حافظه تاریخی ست که نشان دهیم به رغم تشبثات گماشتگان رنگارنگ حاکمیت اسلامی ، نمی توان بر این خون ها آب فراموشی ریخت. و نمی توان این جنایت ها و عملکرد ارتجاعی و خونخوارانه سران جمهوری اسلامی را از یاد برد. باید با برگزاری همین یادمان ها… حافظه این چهل سال جنایت را به حافظه جمعی تبدیل کرد که برای آیندگان بماند و نیز نوجوانان کنونی را از آن چه در میهن شان گذشته آگاه سازد. باشد که روزی به کار دادخواهی از قربانیان این جنایت ها مدد رساند.

روز شنبه 28 سپتامبر 2019، پاریس شاهد برگزاری بیست و چهارمین یادمان “قربانیان” کشتارهای بیش از چهل سال  سرکوب و زندان و جنایتِ جمهوری اسلامی بود.

یادمان، با زدن پُلی به تاریخ شروع شد و کاظم شهریاری با تکیه بر حفظ حافظه تاریخی با خواندن چند شعر، گوشه هائی از فعالیت های “انجمن دفاع از زندانیان سیاسی  و عقیدتی در ایران-پاریس” را باز گو کرد. در بخشی از آن امده است:

«در این بیست و چند سال گذشته، انجمن با امکانات نحدود خود از همه زندانیان سیاسی و عقیدتی، از همه کسانی که به خاطر عقیده و مذهب و اعتقادات شان مورد آزار و شکنجه و و تعقیب قضائی و امنیتی  قرار گرفته اند، دفاع و حمایت کرده

در این راه کوشش کرده ایم با انجمن ها و تشکلات مترقی و به ویژه فعال در امور انسانی و حقوق بشر همکاری کنیم.

در سال های گذشته، به مناسبت تجلیل از فرهنگ مترقی، و به مناسبت سالگرد قتل های موسوم به “زنجیره ای” یادمان های ویژه برگزار کرده ایم

ما در دفاع از زندانیان سیاسی و عقیدتی هیچ اولویتی قائل نبوده و از همه زندانیان دفاع کرده  و در شرایط خاصی، برای حمایت از کسانی که به جمهوری اسلامی “نه” گفته و می گویند، تظاهرات و گردهم ائی برگزار کرده ایم»

« این مبارزه، از مبارزه بی وقفه برای لغو حکم اعدام جدا نیست. ایران اسلامی قهرمان اعدام و شکنجه در جهان است

سازماندهی فعالیت های انجمن، بدون همیاری و همکاری و حمایت شما عزیزان و آزادی خواهان، امکان پپذیر نیست.ایران، شاهد فعالیت های رنان و مردانی ست که در گوشه و کنار کشور برای احقاق حقوق خود بپا خاسته اند. از زن و مرد، دانشجو و کارگر، معلم و روزنامه نگار، نویسنده و رنجبر، بازنشستگان ، همه با مبارزات حق طلبانه و تلاش های ازادی خواهانه حکومت اسلامی را نشانه گرفته اند. این مبارزات و مقاومت ها به اشکال مختلف در سراسر کشور، از خراسان تا مازندران، از بلوچستان تا خوزستان، از فارس تا آذربایجان، از اصفهان تا کردستان را فراگرفته است…»

مهدی اصلانی از جان به دربردگان زندان های وحشت در تابستان 67، با زبانی شاعرانه، از آن روزهای سیاه، از ان روزهای شکنجه و “زندگی در تابوت” ، از آن لحظات اعدام ها و رفتن های بی بازگشت هم زنجیران خود یاد کرد و بر اهمیت حفظ این حافظه تاکید فراوان کرد. او در پایان سحن اش،  فیلم کوتاهی را که به یادزنده یاد جلیل شهبازی، هم بند مبارزش همراه  با ترانه مورد علاقهء آن به خون خفته تهیه کرده بود، پخش کرد. زنده یاد شهبازی در سال 58 دستگیر شده بود و در اولین روز “چپ کُشی” مقابل هیئت مرگ قرار گرفت و با نپذیرفتن نماز اجباری، روزهای پیاپی شلاق خورد تا روز  7 شهریور با شیشه شکسته، رگ هایش را زد…

او به تلاش هائی اشاره کرد که قلم شان نه در جهت محکوم ساختن جنایت ها، نه  در یادآوری این جنایت ها و ریشه یابی آن، بلکه توصیه بر فراموشی به حرکت در می آید، گفت که وظیفه ماست تا جوانان و نسل های آینده را از آن چه در سال های حاکمیت جمهوری اسلامی، به ویژه سال های 60 و اوج آن تابستان 67 گذشته است، آگاه سازیم.

سپس نوبت به هنرنمائی به یادماندنی شرین مهربد و مجید کاظمی رسید. شیرین مهربد بیش از 5 سال از بهترین سال های زندگی یک جوان را در زندان های جمهوری اسلامی گذرانده و شاهد زنده ی ، صدها جنایت در این سیاهچال ها بوده است و او با بازگوئی صفحه هائی چند از این اوراق  سیاه جنایت های جمهوری اسلامی، با همراهی گیتار مجید کاظمی ترانه هائی به یاد زندگی  و در تجلیل از زندگی دوستانش در زندان ها اجرا کرد. ترانه ای نیز به امید و تلاش اختصاص داده بود. برنامه هنری این دو هنرمند شایسته با استقبال گرم و تشویق چنددقیقه ایِ ایستاده ی حاضران مواجه شد.

برنامه یادمان به سپاسگذاری از گردانندگان این شب به یادماندنی و با تقدیم گل به  آنان و تاکید بر مبارزه برای محکومیت جمهوری اسلامی به اتهام جنایت علیه بشریت و نیز مبارزه برای لغو حکم اعدام خاتمه یافت. نماینده “انجمن”  همچنین، از همه دوستانی که در تدارک برنامه، تهیه و چاپ آفیش ها و مدیریت فنی آن شرکت داشتند، تشکر کرد.

انجمن دفاع از زندانیان سیاسی و عقیدتی در ایران- پاریس

adpoi@yahoo.com

 




خاطرات خونين درختان بلوطِ جنگل بولونى   گزارشی از فرشین کاظمی نیا

مراسم یادبود پارتیزان‌های جان‌باخته فرانسه در آزاد سازی پاریس

در جنگ جهانی دوم

اوت 1944

 

در ١٦ اوت ١٩٤٤ ، يعنى تنها سه روز مانده به آغاز نبرد آزادسازى پاريس كه تا آخر اوت ادامه داشت ؛ ٣٤  پارتيزان فرانسوى از پنج سازمان مسلح مقاومت مختلف ، يعنى  “مبارزان مسيحى جوان” ، “نيروهاى داخلى فرانسه”، “سازمان شهروندان و نظامى ها”، “پارتيزان ها و تيراندازهاى فرانسه” و يك سازمان نظامى به نام “Turma” در اعماق جنگل بولونى در غرب پاريس تيرباران شدند. هنوز  آثار گلوله هائى كه در اين روز، سكوت  اين گوشه از جنگل را شكسته است ، بر نيم دايره اى از چندين درخت تناور بلوط وجود دارد كه يادآور مقاومتى بزرگ است . بيشتر اين اعدام شده ها اعضاى  يكى از اين سازمان ها يعنى ” پارتيزان ها و تيراندازهاى فرانسه” بودند كه در بازداشتگاه هاى نازى دربرابر شكنجه هاى بسيار مقاومت كرده بودند و مغضوب به شمار مى رفتند.

“پارتیزان‌ها و تیراندازهای فرانسه”  [(Francs-tireurs et partisans français (FTPF]، سازمان مقاومت مسلحانه اى بود که در سال‌های جنگ جهانى دوم به رهبرى “حزب كمونيست فرانسه” تشکیل شد. این سازمان مقاومت ، خود متشكل از  سه گروه بود: اعضای “حزب کمونیست”، “کمونیست‌های جوان” و “کارگران خارجی”  . “اف.ت.پ ” يك سازمان رزمی و چريكى تمام عيار بود که همه ى شهروندان می‌توانستند عضو آن بشوند ولی تحت فرماندهی کمونیست‌ها قرار داشت. در فوريه ى ۱۹۴۲ روزنامه “اومانیته” ویژه نامه‌ای منتشر کرد که در آن به وجود سازمان”پارتیزان ها و تیراندازان هاى فرانسه” اشاره شده و از مردم  خواسته بود که به چريك ها کمک کنند. در ویژه نامه ى دیگری که در مارس ۱۹۴۲ منتشر شد مردم و شهروندان ترغيب شده بودند كه به “اف.ت.پ” بپيوندند. فرماندهی کل کمیته ى ملی “اف.ت.پ” در اختیار “شارل تى يون” بود.  در واقع در پايان سال ١٩٤١ با رشد سریع اين سازمان، کمونیست‌های فرانسه- كه تا پيش از حمله ى آلمان به اتحاد جماهير شوروى و به دليل عدم موضع صريح در موقعيت سياسى دشوارى قرار داشتند – به عنوان یک گروه مؤثر ضد فاشیست بيش از پيش شناخته شدند و محبوبيت فراوان يافتند. يك عضو مهم حزب، به نام “آرتور دالیده” مسؤلیت امنيتى “اف.ت.پ “را بر عهده گرفت . او در شبانگاه ۲۸ فوریه ۱۹۴۲ در حالى كه همراه با زنى از همكارانش در یک کافه نشسته بود شناسایی و دستگیر شد. پس از دستگیری به زندان “سانته” در محله ى چهاردهم پاريس منتقل اش كردند و بلافاصله زير شكنجه قرار گرفت. اگرچه او نام بسیاری از چريك ها و مسؤلین “جنبش مقاومت فرانسه” را می‌دانست؛  اما زير شكنجه هاى بسيار شديد نازى ها زبان نگشود و قهرمانانه كشته شد .در نوامبر۱۹۴۳ “ژوزف اپستاين” مسؤل پرسنلی “اف.ت.پ ” دستگیر و بشدت شکنجه شد. او نيز مقاومت کرد و هیچ اطلاعاتی را در اختیار گشتاپو نگذاشت. به قول لوئى آراگون ، “مرگ چشمان پارتيزان ها را خيره نكرد…” در دسامبر همين سال عده ى بيشترى دستگير شدند و بدنبال این دستگيرى ها به شبکه ى پاریس ضربه ى شدیدی وارد آمد. اما سازمان توانست مقاومت كند و با جانفشانى هاى بسيار باقى بماند. در سال ۱۹۴۴ “اف.ت.پ ” نیرویی نزدیک به صد هزار نفر در اختیار داشت. در مارس ۱۹۴۴ ژنرال دوگل نیروهای نظامى داخل فرانسه را تحت فرمان “ژنرال ماری پی یر کونیگ” قرار داد ولی “اف.ت.پ” استقلال چريكى اش را همچنان حفظ کرد. هم زمان با نبرد معروف نرماندی نیروهای “اف.ت.پ” در مرکز و جنوب غربى فرانسه علیه آلمانى‌ها دست به عملیات ايذائى زدند. از ژوئن تا اوت ۱۹۴۴ يك عضو ديگر حزب به نام “كوزوله”، عملیات نظامی “اف.ت.پ” را در پاریس هماهنگ مى کرد. کوزوله و يك سرهنگ ارتش که فرماندهی “جنبش مقاومت فرانسه” را به عهده داشت ، عمليات مسلحانه ى منتج به آزادسازى پاريس را طراحى كردند. در ٢٨ اوت١٩٤٤ ژنرال دوگل ،كوزوله را به عنوان مسؤل “اف.ت.پ”منصوب نمود. سرانجام زمستان ۱۹۴۴ کوزوله افراد سازمان را در ارتش رسمى فرانسه ادغام كرد. اعدام اين مبارزان، سوژه ى بسيارى از آثار ادبى و سينمائى شده است . در سال ١٩٦٦ ، “رنه كلمان” فيلم جذابى با عنوان  “آيا پاريس مى سوزد؟”  [? Paris brûle-t-il ] ساخت كه به جريانات آزادسازى پاريس و اين رخداد نيز پرداخته است.

هر ساله يادبودى از جانب شهردارى پاريس و با حضور اعضاى قديمى گروه هاى مقاومت كه اينك زنان و مردان سالخورده اند ولى افتخارات گذشته را همچنين حفظ كرده اند، برگزار مى شود. امسال(٢٠١٩)، به دليل بارانى بودن هوا در دو روز گذشته ، اين مراسم، ديروز ، ١٨ اوت، برگزار شد. اين قسمت از جنگل بولونى، در نزديكى يك آبگير طبيعى، آخرين تابلوى  پيش روى ديدگان جانباختگانى است كه زندگى شان را در دشوارى وظيفه زيستند و عليرغم شكنجه هاى بسيار، همرزمانشان را محفوظ نگاه داشتند. ديروز  در چشم هاى زنان و مردان سالخورده اى كه در سكوت، خاطره ى رفقاى جانباخته شان را گرامى مى داشتند؛ نگريستم. برخى نمى توانستند حتى راه بروند و با صندلى چرخدار يا وسايل كمكى آمده بودند . اما همه تا حد ممكن مرتب و با لباس هاى رسمى حاضر شده بودند . زنان و مردان ، مدال هاى افتخار را با دقت و وسواس بر كُت هايشان نصب كرده بودند و با دستكش هاى سفيد حمايل هاى پرچم ها را در دست داشتند . تمامى مراسمِ احترام و تقديم گل در سكوت برگزار شد .بعد از آن موزيك نواختند و مبارزان قديمى از مقابل يادمان جانباختگان بولونى با احترام گذشتند .  به خود جرأت دادم و با برخى از آن ها كمى حرف زدم .وقتى خواستم چند سطرى در دفتر يادبود بنويسم ، به متن هاى گاه بلندى كه با دست هاى لرزان و به زحمت نوشته شده بودند نگاه كردم. با دو سه نفرشان عكس يادگارى هم گرفتم و بيشتر  با هم خوش و بش كرديم . يكى شان  كه يك عرب الجزايرى تبار بود، با چفيه ى عربى اش آمده بود و پرچم فرانسه در دست داشت . وجه مشترك همه شان اين بود كه از پس عمر رفته ، احساس افتخار مى كردند؛ با اين اطمينان كه زندگى شان پوچ و بيهوده نبوده است . اين هديه ى “مقاومت” است كه به زندگى شور مى بخشد .انسان”مقاوم”، هويتى خدشه ناپذير دارد و اثر تاريخى و ماندگار خود را بر صفحه ى روزگار مى گذارد. به ياد مى آورم قطعه اى از شعر حماسى”پل الوار” را كه به ترجمه ى شاملو، كورسوى اميد را در ما ،خوابگردان آينده اى مستور، زنده نگاه مى دارد:

آنان را كه به قتلم آوردند از ياد مى ‏برى

آنان را كه پرواى مهر من‏شان نبود.

من در اكنون ِ تواَم هم از آن گونه كه نور آن‏جاست

همچون انسانى زنده كه جز بر  پهنه ‏ى خاك احساس گرما نمى‏ كند.

از من تنها اميد و شجاعت من باقى است

نام مرا بر زبان مى ‏آورى و بهتر تنفس مى‏ كنى.

به تو ايمان داشتم.

ما گشاده‏ دست و بلند همتيم

پيش  مى ‏رويم و، بختيارى، آتش در گذشته مى ‏زند.

و توان ما

در همه چشم‏ ها

جوانى از سر مى ‏گيرد.

فرشين كاظمى نيا 

١٩ اوت ٢٠١٩

پاريس




گزارشی از مراسم بیست‌مین یادمان قتل‌های پائیز 1377 در هانوفر- آلمان

نه می‌بخشیم و نه فراموش می‌کنیم

سرور صاحبی

 

«اکنون جنون رودابه است این سرزمین. می‌گفتی فرهنگ ما بی چرا ست. اکنون نیستی که ببینی از دهان‌ها هزاران چرا جاری است.»(1)

” دارهای‌تان را بر زمین بکوبید

و طناب­های‌تان را در فضا برافرازید

من آماده‌ام

تا مرگی طولانی را بیازمایم

من آن­گاه که قلم در دست گرفتم

دانستم

که باید عرق­های مرگ را بر چهره

بیازمایم

دانستم

که باید آویزان شوم

از فراز طناب­های جهل

و خاموش شوم

تا عشق بماند

تا قلم بماند

دور از هراس زمانه

تا فرهنگ بماند

دور از دست‌رس غارت­گران

تا تاریخ بماند

دور از هجوم خنجر به دستان»(2)

بیست‌مین یادمان قتل­های سیاسی موسوم به زنجیره‌ای پاییز 77 در روزهای جمعه 7 و شنبه 8 دسامبر 2018 در شهر هانوفر، در سالن کارگاه و  وارن انامه  (Warenannahme)برگزار شد. این یادمان از سوی سیما پوینده و کانون کنش­گران دموکرات و سوسیالیست هانوفر تدارک دیده شده بود. در برگزاری این یادمان پس از سال­ها تلاش شده بود که خانواده­ها گرد­ هم بیایند و  در کنار هم یاد آن­ها را گرامی بدارند.

در آن برهه­ی زمانی، پیروز دوانی، فعال سیاسی و مواسس بولتن پژوهشی «پیام امروز»، حمید حاجی‌زاده، شاعر و منتقد حکومت، به هم‌راه پسر ٩ ساله­اش کارون، داریوش فروهر و پروانه اسکندری از چهره‌های سیاسی دگراندیش، مجید شریف، عضو هیات تحریریه­ی «ایران فردا»، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده از اعضای فعال و تئوریسین‌های دوره‌ی  سوم کانون نویسنده‌گان، به گونه­ای زنجیره‌ای و فجیع ترور می­شوند. ترور­هایی که جدا از ترورهای سیستماتیک جمهوری اسلامی نبود.

روز نخست با گشایش نمایش­گاهی از آثار نقاشی پرستو فروهر دختر فروهر­ها، مریم حسین‌زاده هم­سر محمد مختاری، نازنین پوینده دختر محمد جعفر پوینده، بهروز نقی‌پور و ابوالقاسم شمسی خوش­نگار و خطاط از دوستان این عزیزان آغاز شد. خواندن شعری کوتاه پیش درآمدی برای خوش­آمدگویی و معرفی هنرمندان شد،

زنده می‌مانند

حتا اگر پیکرشان به خاک سپرده شود

زنده می‌مانند

آن جا که

اعتراض‌شان شعر می­شود

رنج‌شان رنگ

و فکرشان قلم(3)

خوش آمدید

به دیدار نمایش‌گاهی که به مناسبت یادمان بیست‌مین سال‌گرد قتل‌های سیاسی موسوم به زنجیره­ای که در پاییز 1377 رخ داده است.

پرستو فروهر با پروانه‌هایش که سمبلی از نام مادرش می‌باشد. مخاطب را برای دقیق‌تر نگاه کردن و بازخوانی لایه‌های گوناگون آن­ها به چالش می­کشد و با درگیر کردن مخاطب با اثر هنری برای خودآگاهی به عمل دیدن و دقت در نگاه می‌خواهد مخاطب را به تفکر وا­­دارد.

او با استفاده از بسیاری از قالب‌های هنری مانند طراحی، عکاسی، چیدمان و انیمیشن کامپیوتری به ارایه آثاری می‌پردازد که منقدان هنری آن‌ها را هنر مفهومی و هنر سیاسی خوانده‌اند.

موضوع بیش‌تر تابلوهای مریم حسین‌زاده زنان هستند. که تبلوری از هستی گونه‌گون زنان است. او نوشت:

«سال ۱۳۷۷ دوازدهم آذر آخرین ماه پاییز، مردی بزرگ و شاعری توانا را از خیابان نزدیک خانه‌اش ربودند. گفتند خودسرانه، و دیدیم کوردلانه و با قساوت کشتند. و آن سر، سخن‌ها گفت و هنوز هم که می‌گوید و با دست‌های بسیار می‌نویسد. هشت ماه خاموش بودم و در بهت، و دل در فغان و در غوغا. پس از آن، رنگ‌ها آمدند و عجبا که چه قدر بوی زنده‌گی داشتند.»… «من گریه نمی­کنم نقاشی می­کنم»

بنا که گفته‌ی خودش میل درونی او بیش­تر به رنگ گرایش دارد تا خط. فرم‌ها بعد می‌آیند.

«رنگ‌ها و خط‌ها با هزار عشوه و ناز می‌آیند و می‌روند. از جایی به جایی دیگر. اگر دیر بجنبم و وسط راه نگیرم‌شان، از دست رفته‌ام.»

مریم به سبب بیماری متاسفانه نتوانسته بود بیاید. اما با آثارش حضور او را به گونه­ای حس می­کردی.

نازنین پوینده خاطرات شخصی‌ خود و دنیای بیرونی را با یک‌دیگر می‌‌آمیزد و انرژی ساطع شده از نقاشی‌­های او حاصل انتقال هویت میان فرهنگی‌ به آثارش می­باشد. نقاشی­های او  دنیایی جادویی را به تصویر می­­کشد و به گونه­ای اکثر شخصیت­های نقاشی او  برهنه هستند.

او می­گوید: «من سعی می کنم در کارهایم به تصاویری برسم که در ناخودآگاه مشترک ما وجود دارد، برای همین از اسطوره‌ها و داستان‌هایی استفاده می‌کنم که برای درک به­تر دنیا ابداع شده‌اند و در ناخودآگاه انسان نقش دارند.»

بهروز نقی‌پور هنرمند نقاش و مجسمه ساز متولد در ایران، و اکنون در شهر رتردام هلند زنده‌گی می­کند. او  با به دار کشیدن کتاب­ها اعتراض خود را نسبت به اعدام، به ویژه اعدام روشن­فکران به تصویر می­کشد.

ابوالقاسم شمسی در ایران متولد شده و هم اکنون در آلمان زنده‌گی می‌کند. با خوش­نویسی و انتخاب اشعار، یا ترکیب مفاهیم به گونه‌ی مثال قلم هم‌راه رنگ گونه­ای از اعتراض به خشونت و کشتار را بیان می­کند.

شمسی بر این باور است که خوش‌نویسی به سان شعر، موسیقی و سایر هنرها مرز خاصی نمی­شناسد و به زبان ویژه‌ای نیز تعلق ندارد. تلاش من اين است تا پلی بر روی بیگانه‌گی زبان و خط بزنم و آن را با ابزار مناسب به دوردست‌ها برسانم.

روز دوم با نمایش فیلمی به نام «زخم باز» از حسین جهانی در سالن «وارن انامه»ی فاوست آغاز شد. پس از آن حسین دوانی برادر پیروز دوانی در باره­ی برادرش سخن گفت. این که جسد برادرش هنوز پیدا نشده است و بر ربوده شدن پیروز دوانی نخستین بار به نقل از داریوش فروهر، رهبر حزب ملت ایران، در رسانه‌های برون مرزی و محافل سیاسی داخلی منتشر شد. او گفت که مسوولان جمهوری اسلامی هرگز در باره­ی ناپدید شدن برادرش حاضر به پاسخ‌گویی نبودند. تنها اکبر گنجی، در جایی نوشته است که قتل پیروز دوانی با فتوای غلامحسین محسنی‌ اژه‌ای، معاون اول کنونی قوه‌ی قضاییه، انجام شده است.

مهشید شریف هم­سر مجید شریف روان­شناس و نویسنده، ساکن سوئد گفت، که مسوولان جمهوری اسلامی نام مجید شریف را از قتل­های سیاسی حذف کرده­اند. آن­ها می‌گفتند مرگ او بر اثر ایست قلبی بوده است که با واکنش خانواده‌ها و وکیلان آن‌ها، شیرین عبادی و ناصر زرافشان، روبه‌رو شد.

«به چه چیز نباید شک کنم؟ به مردانی که برای مرادشان آمپول هوا، یا چه می‌دانم آمپول پتاسیم به تنی فرو می‌کنند و به نام خدای زمینی‌شان طنابی به دور گردن مردان عاشق می‌پیچند، چاقو بر سینه‌ی پر درد بانویی که بی‌شباهت به زنان اسطوره‌ای نیست فرو می‌کنند. چه باید کرد، چه باید کرد جز درخواست بی‌انتهای دادخواهی از این بی‌داد؟»

فرخنده حاجی نویسنده و خواهر حمید حاجی‌زاده و عمه‌ی کارون 9 ساله  که در ایران زنده‌گی می‌کند در پیام صوتی خود خاطر نشان کرد که «پرونده‌ی قتل‌های بی‌دادگرانه‌ی دیگر نیز مفتوح است. چه قتل‌های قبل از پاییز خون‌بار  ۱۳۷۷، چه قتل‌هایی که در پاییز ۷۷ به وقوع پیوست؛ خواه قتل‌های گروهی که در زندان‌های مخوف رخ داد تا شبانه قربانیان‌شان را در چاله‌های گودبرداری شده‌ی آماده مخفی کنند.» او بر دادخواهی خانواده­ها تاکید بسیار کرد.

پرستو فروهر در باره‌ی عکسی صحبت می‌کند: که این عکس لحظه‌ی خارج کردن جسد داریوش فروهر و هم‌سرش پروانه اسکندری از منزل در اول آذر ۱۳۷۷ را نشان می‌دهد. این عکس که در کتاب «روزشمار سی سال جمهوری اسلامی» منتشر شده است، اخیرن در شبکه‌های اجتماعی هم‌خوان می‌شود. در شرح این عکس آمده است «قتل مشکوک داریوش فروهر وزیر کار دولت موقت و هم‌سرش در منزل.»…

«من آن شب آن‌جا نبودم. اما بارها از بسته‌گان و دوستانی که آن‌جا بودند، پرسیده‌ام که چه دیده‌اند. روایت‌های‌شان، تکه‌پاره‌هایی از یادها، لبریز از غم و بهت، یقینی ندارد. واقعیت را از کنار هم گذاشتن‌شان نمی‌توان بازیافت. کسانی می‌گویند آن شب به هنگام بیرون بردن جسدها، آن‌ها را روی هم «انداختند». مادرم را از طبقه‌ی بالا، همان جا که او را کشته بودند، پایین آوردند تا سرسرای ورودی خانه که در شیشه‌ای آن به ایوان باز می‌شود. روی جسد پوشیده بوده است»…

چرایی انتشار این عکس و زیرنویس در یک «کتاب مرجع» را باید در ناگفته‌ها و تحریف‌ها پی گرفت. این‌جا «تاریخ» ابتری بازنمایی شده که واقعه را از حقیقت آن تهی کرده است و روایتی سطحی و پوشالی به خورد جامعه می‌دهد. روایتی که نه حساسیتی برمی‌انگیزد، نه حس مسوولیتی در پی خود ایجاد می‌کند. تنها حس کنج‌کاوی بی‌مایه‌ای را ارضا می‌کند که به خرده دانسته‌های سطحی دل‌خوش می‌شود و آرام می‌گیرد و رام می‌شود. چنین روایت‌هایی عمق تاریخ را نفی می‌کنند تا آن را به انباشتی از حوادث خلاصه کنند، عادی‌سازی کنند، و معضل مسوولیت و پاسخ‌گویی را ناگفته بگذارند»

پرستو فروهر بر این عقیده است که: «اما واقعیت این است که دادخواهی ما، به پی‌گیری قضایی یا درخواست پشتی‌بانی از نهادهای مدافع حقوق بشر محدود نبوده است بل‌که تلاشی بوده است برای ایستاده‌گی در برابر سرکوب سیاسی».

سهراب مختاری سخن‌ران بعدی بود که  از تجربه‌ی پدرش از دو سال حبس در زندان‌های جمهوری اسلامی سخن گفت و این­که چنین تجربه­ای پدرش را در «موقعیت ناگزیر یک شاهد» قرار داد: «شاهد حقیقت یک دیگری.»… چنین موقعیتی یا به عبارتی زیستن در حقیقتی که در محاصره‌ی دروغ و حاشا ست، تراژیک است. به ویژه وقتی در تاریخ رسمی و در زبان مسلط انکار می‌شود و در نظم اجتماعی موجود که حاصل کارکرد قدرت در خود زبان و گفتار است به حاشیه‌ی سکوت و مرگ رانده می‌شود. در چنین موقعیتی، نوشتن برای او به معنی شورش علیه زبان مسلط بود.»

سیما صاحبی هم­سر محمد جعفر پوینده آخرین سخن ران در رابطه با قتل­های سیاسی پاییز 77 و یکی از برگزار کننده‌گان این مراسم، از تمام خانواده‌های این عزیزان که در این مراسم شرکت کرده بودند تشکر کرد. آن­گاه مطرح کرد که دادخواهی سیاسی می‌تواند گونه­ای تلاش برای حفظ و انتقال «اندیشه‌های بالنده»ی قربانیان از نسلی به نسل دیگر از طریق برگزاری یادمان‌ها و انتشار مقاله و کتاب باشد تا به گفته‌ی او امید به ساختن جامعه‌ای آزاد و چندصدایی رنگ نبازد.

منیره برادران، جامعه شناس، نویسنده و کنش­گر حقوق بشر سخن‌رانی خود را با نام «دادخواهی، یادآوری‌های بی‌پایان» آغاز کرد. برادران با اشاره به پرسش در باره‌ی «چرایی» قتل و حذف مخالفان، معترضان و دگراندیشان در جمهوری اسلامی یادآور شد که این پرسش را دو سال پیش از پاییز ۷۷، خانواده‌های اعدام شده‌گان تابستان ۶۷ در نامه‌ای به وزیر وقت دادگستری نیز مطرح کرده‌اند و پرسش آن روز، پرسش روزها و سال‌های بعد بود و هم‌چنان پرسش امروز است. در حقیقت چرا کشتند «ندای دادخواهی و اعتراض است و پاسخ عادلانه به آن به معنای محاکمه‌ی رژیم جمهوری اسلامی می‌باشد.»

او خاطرنشان کرد که آزار، شکنجه، حبس و قتل مخالفان، منتقدان و دگراندیشان از ابتدای شکل‌گیری جمهوری اسلامی در دستور کار این رژیم بوده است و همه‌ی جناح‌ها و بخش‌های حکومت به نوعی درگیر آن بوده‌اند. کشتار هزاران زندانی سیاسی در تابستان ۶۷ و ترور و قتل‌های سیاسی سال ۷۷ دو نقطه­ی اوج این خشونت‌ها محسوب می‌شود که طی چهار دهه هم­واره ادامه داشته است.

پیش از برگزاری موزیک ساسان شهبازی بیانیه‌ی کانون کنش­گران سوسیالیست و دمکرات شهر هانوفر را به این مناسبت خواند و اعلام کرد که «بیست‌مین یادمان مروری است بر آن بی‌داد و تلاش خسته‌گی‌ناپذیر خانواده‌های این عزیزان و هم­دلان آنان برای دادخواهی. این دادخواهی چیزی نخواهد بود جز محاکمه‌ی جمهوری اسلامی در دادگاهی مستقل، بی‌طرف و علنی با هدف روشن شدن ابعاد این جنایات و با امید به این که زندان، اعدام و شکنجه از جامعه‌ی ما رخت بربندد و  حاکمان جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت محاکمه و محکوم  شوند.»

در ادامه گروه موزیک ماهور به سرپرستی محمود رمضانی و آواز گلرخ جهانگیری قطعاتی را اجرا کردند. یکی از قطعات به نام خاوران برای اولین بار در این برنامه اجرا شد. پیس از ساعتی استراحت برنامه با نمایش کامل فیلم «زخم باز» در سالن کارگاه به پایان رسید.

برگرفته از نشریه زنان: گاه‌نامه شماره 92 دسامبر 2018