رهایی از قیمومت مذهبی، استعماری، دولتی و غربی

شور و شوق فمینیستی در خاورمیانه

 

هشام علوی، نویسنده

لوموند دیپلماتیک – ژوئیه 2023

برگردان: تقی تام – بهروز عارفی

 در ماه مه امسال، خانم ریانه برناوی زیست شناس، اولین زن سعودی بود که به یک ماموریت فضائی فرستاده شد. این رویداد هرچند قابل توجه بود، ولی نشان دهنده شرائط زندگی زنانه در کشورهای مغرب، مشرق و یا خلیج [فارس] نیست. برای رسیدن به برابری جنسیتی، زنان این مناطق نمی‌توانند انتظاری از آن نوع فمینیسم دولتی داشته باشند که هدفش مشروعیت بخشیدن به قدرت های دولتی حاکم است، زیرا  فقط مبارزه برای دموکراسی و سکولاریسم است که رهائی بخش می‌باشد .

موج تظاهراتی که پس از مرگ مهسا امینی، دانشجو، در سپتامبر ۲۰۲۲ در ایران به راه افتاد نشان می‌دهد که امروز، تا چه اندازه مسئله رهائی زنان در خاور نزدیک  به امری محوری تبدیل شده است(۱). برای بررسی مسئله با دقت علمی بهتر است به موضع گیری های غربی ها اتکا نکنیم، زیرا که آنان اغلب تمایل دارند از نابرابری جنس ها در منطقه بهره برداری کنند یا آن‌ را به شکل کاریکاتور مطرح سازند و ادعا  کنند که قدرت آزادسازی یا طرد این «دیگریِ» دیگر را که همان زن شرقی باشد، دارند. همچنین مناسب است که خود را محدود به انتخاب بین دو گزینه جهت دار دیگر نکنیم : یکی حمله به ریشه های به اصطلاح عمیق سرکوبی زنان در خاورمیانه و دیگری نمایاندن این زنان، نخست همچون قربانیان استعمار و سپس قربانی تمایل واپس گرایانه به اصالت فرهنگی(۲).

 درک مبارزه زنان در این منطقه از جهان نیازمند نقطه‌ی اتکاء محکم‌تری است. بحث بر سر این است که واژه‌های ایدئولوژیک وسیاسی که در آن‌ها موضوع اجتماعی ژانر( جنس) ساخته شده، هم برای غرب و هم برای خود مردم خاور نزدیک را مورد پرسش قرار دهیم. فقط به این قیمت است که می توان هم میراث مزاحم و دست و پاگیر گذشته را روشن کرد و هم پدرسالاری را به مبارزه طلبید و صداهای تا به امروز حاشیه ای را به گوش رساند.

در میان خسارت های فراوانی که استعمار اروپائی به منطقه وارد کرد، اثرات پایدارِ تعداد کمی از آن ها به میزان تأثیر معیارهای زن‌‌‌‌‌ستیزی بود که علیه زنان وضع کرده بودند. در آن بازه زمانی هیچ جامعه‌ای، استعمارگر یا استعمار شده وجود نداشت که در زمینه برابری جنسیت ها نمونه باشد. قدرت پدرسالاری ناشی از خصلت تقریبا جهان‌شمول آنست. با این حال مفاهیم جنس ( ژانر) و امتیازات جنس مذکر در خاور نزدیک بطور مشخص از سلسله مراتب نهاد‌های معمول در اروپا، که شکل مناطق را از قرن نوزدهم تغییر داده، متفاوت بوده است.

یکی از تفاوت های اساسی وجود معیار‌های غیر رسمی در مقابل مصوبات قانونی است. به یقین زندگی اجتماعی در خاور نزدیک بوسیله متون و نظر حقوق‌دانان اسلامی سازمان داده شده ولی در چند عرصه، از جمله اداره امور مالی ، مشورت های قضائی و امضای قرارداد‌ها، دست زنان بطور قابل ملاحظه ای باز بوده است. از جهات گوناگونی نظام جنسیتی( ژانر) که در شریعت آمده ، مانند نقش زن در میان خانواده و زوجین، دلالت بر نرمش داشته است. این نظام در عین حال دارای نشانه های مفاهیم مذهبی و نیز نیازهای عملی جامعه بوده است.

استعمار اروپائی به دو طریق این نظام را تغییر داده است. از یک سو، احکام شریعت را بصورت احکام خشک تثبیت کرده است، یعنی احکامی را که تا آنزمان برحسب جماعت های مختلف تفسیرهای بسیار متفاوتی از آن ارائه می کردند، به شکل یک قانون غیر قابل تغییر در آوردند. مرز انعطاف ناپذیری که بین زن و مرد نامحرم، کشیدند، این تحول را بخوبی نشان می‌دهد: چیزی که در گذشته یک خط هادی کم و بیش قابل انعطاف با بار معنائی مذهبی بود، از آن به بعد بصورت یک اجبار قانونی که زیر فشار تحمیل شده بود ، درآمد. از سوی دیگر، سپس استعمار این قواعد را در یک مجموعه قوانین مدنی و جزائی به ضرب دادگاه های نظامی و تصمیمات مراجع دولتی، به جوامع محلی تحمیل کرد.

بن بست های استبداد روشن‌بین

 تحت تاثیر سلطه اروپائیان، آن مخلوط کثرت‌گرای قدیمیِ معیار‌های مذهبیِ غیر رسمی، تبدیل به زرادخانه ای از احکامی شد که هیچ استثنائی نمی پذیرفت. این بازتاب نگاه قدرت‌های استعماری نسبت به اسلام و مسلمانان بود که آن‌ را عقب مانده و چموش در مقابل تمدن می‌پنداشت و از این جا نتیجه گیری می‌شد که زنان تحت ستم قرار دارند و بایستی نجات داده  شوند. اما خواست امپریالیستی «متمدن سازی» مسلمانان نتیجه معکوس داد به این معنی که جامعه های محلی را فرمانبردارِ قدرتی خودکامه، خشونت نظامیان و بهره‌کشی اقتصادی، کرد. زنان نیز قربانیان آن بودند. زنان بیش از آنکه آزاد باشند جذب دستگاه قانونی جدیدی شدند که نمایان‌‌‌‌‌‌‌‌گر نگاه اروپائیان در باره سلسله مراتب جنس‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها( ژانر) بود.

تعویض شکل سنت‌های محلی مربوط به حقوق و هویت اشخاص همجنس گرا تحت تاثیر دولتی سازی استعماری، بهتر از هرچیز این امر را نشان می‌‌دهد. در تعدادی از جوامع مسلمان، مفاهیم جنس( ژانر) و سکسوالیته به نحوی ضمنی نوعی ابهام در روابط انسانی و عمل مناسبات جنسی را که کتاب مقدس ممنوع کرده، می پذیرفتند. در حالی‌که مطابق معیار های طبقه بندی قانون‌گذار غربی، خط مرزی بسیار دقیقی بین « جنس مخالف» و « هم‌‌جنس» کشیده شده بود. سکسوالیته به نحوی طبقه بندی شد که هرگونه عملی که شبیه یک انحراف باشد، جرم تلقی ‌گردد. اثر این جریان این بود که مناسبات همجنس گرایانه را به زور از عرصه سنتی آن جداکردند تا آن را به زور در مقولاتی که با فرهنگ خاور نزدیکی غرابت داشت بگنجانند(۳).

پس از آن یک سری تناقضات در شیوه‌‌‌‌‌‌ی درک فمینیسم و حقوق زنان در دنیای غرب اتفاق افتاد. کارمندان مستعمراتی جمعیت مسلمان را بخاطر ستم به زنان تنبیه می‌‌کردند، در حالیکه در کشور خودشان زنان نه حق رای داشتند و نه دسترسی به مقام ‌‌های سیاسی. علاوه بر آن در عرصه معاملات اقتصادی، زنان اروپائی استقلال بسیار کمتری از خواهران خود در خاور نزدیک داشتند. اینان می‌توانستند قرارداد ببندند و در کار‌های خیریه یا دانشگاهی، از طریق نهاد وقف مشارکت کنند.

به همین ترتیب، جنبش رهائی زنان در غرب در میانه ی  قرن بیستم، در شرائطی که همجنس‌گرائی جرم تلقی می شد و گرایش به جنس مخالف تخطی ناپذیر بود، اوج گرفت. زمانی که دنیای غرب درآغاز سال های ۲۰۰۰ میلادی در جهت به رسمیت شناختن اشخاص با گرایش های مختلف  همجنس گرایانه حرکت کرد، استاندارد های دوگانه به حیات خود ادامه داد : جوامع مسلمان را بخاطر محکوم کردن اعمال جنسی همجنس‌گرایانه سرزنش می‌کرد، در حالیکه رفتار خود را در گذشته  در همین مورد فراموش می‌کرد.

از نقطه نظر غرب جوامع مسلمان نمی توانستند به برابری جنسیتی برسند مگر آنکه ایده‌های غربی خود را به آن جوامع پیوند زنند. این شیوه‌‌ی نگاه کردن از آن هژمونی ناشی می‌شد که غرب معیار‌های خود را در طول زمانی دراز در چهار گوشه کره زمین اعمال می‌کرد. اما فمینیسم دستوری به سبک اروپائی هرگز نتایج قاطعی به بار نیاورد. این فمینیسم به یقین  آموزش و بسیج زنان بورژوای شهری را تشویق کرده است ولی به بهای تقویت خودکامگی و رواج فرهنگ‌های کلیشه‌ای و نادیده انگاشتن هویت های محلی. انجام تلاشهائی از این گونه، که مانند عراق و افغانستان با ایجاد یک دولت پس از جنگ همراه بود، و یا  به وسیله‌‌‌ی حکومت های ملی که از وسائل تکنوکراتیک استفاده می‌کردند، واکنشی را در محلی ها تقویت می کرد به این صورت که رهائی زنان را با امپریالیسم غربی همگون می پنداشتند.

تولید این مکانیسم در طول تاریخ مدرن تجدید شد. در ابتدا در خشن ترین شکلش دولت های مستعمراتی قوانین سرکوب‌گرانه ای را بنام برابری جنس ها به تصویب رساندند. مثلا در آسیای میانه از سال های  دهه ۱۹۳۰ به کشف حجاب اجباری دست زده شد. فرانسه همین کار را در ۱۹۵۸ در الجزایر کرد(۴). گرچه این قوانین برگزیدگان سنتی و مقامات مذهبی را هدف می‌گرفت ولی تاثیر این سیاست به طور ویژه تغذیه و تقویت ابهام و سردرگمی بین پیشرفت و  استعمار بود.

دوم این که همان منطق در بین خود نظامهای خودکامه نیز، با الهام از متحدین شمالی شان یا وابستگی مستقیم به آنان عمل می‌کرد. این نسخه محلی«استبداد روشن بین» آزادی «زن» مسلمان ، و نه شهروند را هدف قرار می‌داد. با وارد کردن مسئله حقوق زنان در بدنه حکومتی خودکامه می کوشیدندعلیه اپوزیسیون مذهبی، وبه منظور گسترش پایه اجتماعی خود، از نظام محافظه کار غیرمذهبی استفاده کنند. شاه ایران، آخرین پادشاه افغانستان ظاهر شاه(۱۹۳۳-۱۹۷۳)، زین العابدین بن علی رئیس جمهور سابق تونس(۱۹۸۷-۲۰۱۱) یا محمد بن سلمان ولیعهد کنونی عربستان همگی  به این استراتژی متوسل شده‌اند.  در هر مورد برای مانع تراشی بهتردر مقابل خواست های دموکراتیزه کردن جامعه، با دادن حقوق محدودی به زنان موافقت می‌کردند(۵). اعطای چند  مقام وزارتی، به رسمیت شناختن حقوق زنان در آموزش و ازدواج را همچون قراردادمشترکی بین دوطرف برابرتلقی کردن، بیشتر یک تاکتیک ازمایش شده است تا یک موضع گیری اصولی.

این فمینیسم دولتی به جعبه ابزار نظمی خودکامه افزوده می گردد. از امتیازات مثبت پیشرفته ای که به زنان داده می شود در جهت تحکیم موقعیت رژیم یا وجهه ی آن بهره برداری می‌گردد. این امر از راه سکولاریسمی تحمیلی از بالا، نفوذ مذهب را محدود می‌سازد. این یک استراتژی بود که دیدیم در جریان تحکیم تاریخی نظام هائی تک حزبی، مانند بعث در سوریه یا عراق، یا در جمهوری های ناسیونالیست عرب، اعمال شد. امروزه این جریان به استحکام بخشیدن به حکومت های خودکامه ای که از سنت برای کنترل شدید تفسیر از اسلام، مانند مراکش یا مصر، استفاده می‌ کنند، همچنان ادامه می‌دهد.

حامیان ( اسپانسر) غربی بدون پایه اجتماعی

سومین روایت از این مکانیسم، که کم اهمیت ترین آن‌ها نیز  نیست، برخاسته از نهاد‌های چند جانبه و سازمان‌های غیر دولتی( NGO) است که در خاورمیانه عمل می کنند و بدون وقفه به بازگشودن دفتر رهائی زنان وبرابری جنسیت ها مشغولند. از سازمان ملل تا کوچکترین سازمان های غیر دولتی در محل، گروه های زنان را حمایت می‌کنند و دولت‌ها را به بهبود دسترسی زنان به آموزش و یا اشتغال تشویق می‌کنند. به سان سایر اشکال وارداتی فمینیسم غربی، این مبارزات جریان دموکراتیزاسیون را به بن بست می کشند، زیرا با دور زدن دولت ،که آن را ازکارافتاده تلقی می‌‌‌کنند، تاکید را بر موضوعات اجتماعی و اقتصادی تکه‌تکه شده می گذارند.

اثر این نوع برخورد نیز جاودانه کردن «نشانه گرائی(tokenisme)» است، یعنی سیاست نمادها که مایل است رهائی محدود بخش کوچکی از جمعیت را به مثابه موجی  نشان دهد که کل جامه را با خود خواهد برد. بخاطر می‌آوریم با چه اشتیاقی نهاد‌های غربی به قدرت رسیدن بی نظیر بوتو را در سال های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ پذیرا شدند، با این حال این عمل تاثیر بسیار ناچیزی بر واقعیت نابرابری های بین زنان و مردان در کشور داشت. آخر سر حقوق زنان محدود ماند به تعداد قلیلی از محافل نهادی که به محض بازگشت حامیان غربی به کشور خود از هم فروپاشیدند. افغانستان رها شده در دامن طالبان نمونه دردناکی از این جریان است.

شکل استعمار هرچه باشد، خواه دولتی و یا« انسان دوستانه»، استراتژی فمینیسم از بالا با دو مشکل عمده مواجه می‌گردد. از یکسو به استحکام دژ خودکامگی از راه تقلیل مفهوم حقوق زنان به چند بخش از ادارات دولتی، یاری می رساند. نه تنها مسئله عمومی تر نقض حقوق انسانی و فقدان آزادی های سیاسی را نادیده می گیرد، بلکه علاوه بر آن استفاده ابزاری از امر زنان را بوسیله رهبران خودکامه مجاز می‌دارد. به عنوان مثال، محمد بن سلمان به زنان سعودی حق رانندگی اتومبیل را اعطا می‌کند ولی شمار زیادی از مبارزین زن فمینیست را به زندان می‌‌اندازد. پیام روشن است : حقوق زنان انحصارا در اختیار قدرت است و به‌ویژه مطالبات نبایست بوسیله خود زنان ذینفع ابراز شود. از سوی دیگر با تحمیل ایده های وارداتی به شیوه‌ای گزینشی، چنین استراتژی ای دشمنی بین نیروهای محافظه کارمحلی را تشدید می‌سازد، به این شکل که هریک با بهره مندی از این نعمت می کوشد خودرا امانت دار اصالت فرهنگی قلمداد کند. آن که در این مورد به طور طبیعی تقویت می گردد، جریان اسلام‌گرایان سازش ناپذیر است که از بهانه سنت مسلمانی استفاده می‌کنند تا با هر نوع اصلاح قانونی موقعیت زنان مخالفت کنند. 

همه شهروندان، همه برابر

مبارزات فمینیستی در خاورمیانه، برای اینکه بتوانند جا بیافتند، به شرطی  موفق خواهند شد که راه حل هایی را که غرب ترویج می کند، نپذیرند  و بیشتر به سوی منابع و تجربیات محلی روی آورند. مثال های تاریخیِ گذشته در این زمینه کم نیستند. می توان آن ها را در سه بخش بیان کرد.

نخستین، تلاش هایی را دربر می گیرد که قصد درهم آمیختنِ سکولاریسم در ناسیونالیسم را داشتند مانند کمالیسم در ترکیه و در درجه ای پائین تر، بورقیبیسم [بورقیبیه] در تونس. استراتژی ملهم از غرب بدون اقدام مداخله جویانه  آن، نسبت به غرب دِین مستقیمی ندارد. هدف مورد نظر دگرگونیِ کاملِ جامعه تا بنیادهای اقتصادی و ساختار طبقاتیِ آن به منظور  بازسازیِ ملت پس از پایان اشغالِ استعماری است. در چنین چارچوبی، سِکولاریزاسیون طرح حساب شده ی دولت است و نه سلاحی در دست قدرت حاکمه که انحصارِ مذهب را در دست داشته و آن را وسیله ای کرده است جهتِ رسیدن به هدف های استبدادی، همان گونه که امروز در مصر، مراکش و عربستان سعودی شاهدش هستیم. اما، در حالی که هدفِ کمالیسم حذفِ کامل نفوذِ دین بر نهادهای سیاسی بود، بورقیبیه بیشتر تمایل به کنترلِ مذهب برای قراردادن آن در خدمت تلاش همگانی برای مدرنیزاسیون از جمله از طریق اجتهاد دولتی (تفسیر دوباره متون قرآنی و شریعت) بود.

بنابر این اگر در نظر بگیریم که جداکردنِ حوزه ی سیاسی از حوزه ی مذهبی بهترین وسیله برای بازتعریفِ پیوندهای اجتماعی، اصلاحاتِ چارچوبِ قانونی و امکان دادن به زنان جهت شرکتِ کامل در زندگی اقتصادی و فعالیت سیاسی است، رهاییِ زنانه با سکولاریسم پیوند خورده است. با این همه، اِشکالِ چنین طرحی در این است که ضدیت محافل دینی  و لایه های محافظه کار جامعه را برمی انگیزد. برای نخبگان سنت گرا و نیز عُلَما [روحانیان]، دست کشیدن از امتیازهای قضائی و وظیفه اخلاقی شان به معنیِ انکارِ یک بخش کامل از نفوذشان بر اعمال مذهبی است، به ویژه هنگامی که بازیگران جدید مذهبی مانند اسلامیست ها، سکولاریسم را متهم می کنند که هویت فرهنگی جامعه اسلامی را تحقیر می کند. آن گاه، رودررویی سکولاریسم-دین با اختلاف عمیقِ سیاسی دوبرابر می‌شود ، همان گونه که در ترکیه و تونس کنونی مشاهده می کنیم.

دومین گزینه، فمینیسم اسلامگراست (۶). این جریان فکری در سال های دهه ۱۹۷۰ در چارچوب اصلاحات اسلامیِ اخوان المسلمین در مصر، حزب رفاه در ترکیه و انقلاب ایران گسترش یافت. این جریان محصولِ دگرگونی جامعه شناختی است؛ آن گاه که جنبش های اسلامگرا در درون همان طبقه ی بورژوازیِ شهری  که فمینیسم غربی مورد خطاب قرار می داد، پراکنده شده بود. این جریان همچنین به تمایلی پاسخ می دهد که شماری از اسلامیست ها برای فاصله گرفتن از خط بنیادگرای رادیکال که در برداشتی متعصبانه از شریعت ریشه دارد، ابراز می دارند. اتفاقی نیست که پرآوازه ترین فمینیست های اسلامیست همگی پدری داشتند که به اسلامگرایی «سخت» مشهور بودند، نظیر زینب الغزالی در مصر (درگذشت ۲۰۰۵) یا فائزه هاشمی رفسنجانی در ایران ، سمیه غنوشی در تونس یا نادیه یاسین در مراکش.

جنبشی که این زنان نمایندگی می کنند به خاطر تلفیقی نو بین ایمان و عمل از دیگران متمایز می شود. از سویی، این جنبش با نماد‌های قابل دیدن تقوا  نظیر حجاب، فروتنی و عفت توافق دارد؛ و از طرف دیگر، برای جذب شدن زنان در حوزه عمومی از طریق آموزش و شرکت در اقتصاد و زندگی سیاسی مبارزه می کند. تفسیردینیِ این فمینیست ها با قرائت موبه موی فقهی مخالف بوده و بر برداشتی اولویت می دهد که شریعت را با موقعیت متناسب سازد. برای مثال، با هر اصلاحاتی که برابری زنان  را در مسئله طلاق یا ارث تضمین کند، توافق دارد.

اما، فمینیسم اسلامی هرگز جنبشی سامان یافته ایجاد نکرده است. این فمینیسم، چه در گذشته و چه در حال، مابین انعطاف ناپذیرترین نیروهای محافظه کار و تمایل به سکولاریزاسیون لیبرال گیر کرده است. یا زیر فشار مذهبیون رادیکال تسلیم می شود، مثل ایران، یا سرانجام از مرجع های جزمی دست برمی دارد، که نمونه آن خانم سیده الونیسی در تونس است. فمینیست های اسلامی که از اصلاح اسلامیسم از درون و پیوستن به سکولاریسم لیبرال در بیرون ناتوانند، با دوراهیِ غیرقابل تحملی روبرو هستند.

گزینه سوم و آخری نیز وجود دارد: فمینیسم دموکراتیک، که مطالبات برابری طلبانه اش را بر پایه ی  شهروندی بناگذاشته است. این فمینیسم در جنبشی بزرگ تر به سود دموکراسی قرار می گیرد، مثل دوران شورش های مردمی در «بهار عربی» در سال ۲۰۱۱. این فمینیسم که گوشش بدهکار بحث های مربوط به اصالت یا کاربرد شریعت نیست، تلاش می کند از دوگانگی – اسلام در برابر سکولاریسم، یا اصالت، علیه غرب زدگی – که گفتمان همگانی درباره ژانر را محدود می کند، بگریزد. به این دلیل است که فعالان این جنبش از پذیرفتن حجاب به مثابه مانعی در مقابل برابری خودداری می کنند: هر زنی باید بتواند هر لباسی را که می خواهد بپوشد بدون این که این امر حقوق او را پایمال کند.

فمینیست های دموکراتیک اغلب جوان هستند. آن ها ایده های شان را در شبکه های اجتماعی ابراز می دارند و با ایدئولوژی های کهنه ، چه ناسیونالیستی و چه مذهبی ، که دوران سیاسی گذشته را سامان داده اند، مرزبندی می کنند (۷). کنشگری آن ها ایدئولوژی ها را به هم وصل نمی کند، بلکه باور دارند که برابری جنسیتی آغازگرزندگی دموکراتیک است: نمی توان خود را شهروند نامید، بدون اینکه بینشی برابری طلبانه از جهان داشت. این فمینیست ها، با آگاهی بر بحث و جدلی که در میان فمینیست های غربی جاری است، مراقب اند که در آن غوطه ور نشوند و ترجیح می دهند این مباحثه ها را  با زبان خود و در وضعیت خودشان از نو تعریف کنند. آنان به مبارزه ی خود به مثابه عنصر سازنده ی نبردی بزرگتر برای دموکراسی می نگرند. و ابزاری شدن زنان به دست رژیم های استبدادی را رد می کنند. بنابراین ، سرنوشت آنان به صورت تنگاتنگی با دموکراتیزاسیون پیوند خورده است.

میان همه این راه های ممکن، فقط فمینیسم دموکراتیک می تواند پُلی به آینده بزند. طرح های کمالیستی یا بورقیبیه، که محصول اشغال استعماری و سپس ساختار ملی پسا استعماری بودند، دیگر نمی توانند خارج از موقعیت تاریخی ویژه شان، بازتولید شوند. فمینیسم اسلامی را جریانی به انزوا راند که آن را زائیده بود. برعکس، فمینیسم دموکراتیک، واژگان و دیدگاهی ارائه می دهد که نه فقط به کنشگران امکان می دهد که تعریف تازه ای ازمفهوم زنانگی ارائه دهند، بلکه همچنین دموکراسی برای همه را در بین خواسته های خود جای دهند.

ماهیت تفرقه افکنانه ی حجاب رنگ می بازد

در حالی که تلاش های خیزش های «بهار عربی» در سال ۲۰۱۱ برای دموکراتیزه کردن خاورمیانه با شکست روبرو شد، (۸) با این وجود، این خیزش ها افق های تازه ای به روی فمینیسم دموکراتیک گشود. فمینیسم دموکراتیک توانست از جنبشی که در تونس  زاده شد جان سالم به در برد زیرا کنشگرانش حوزه ی سیاسی حساسی را اشغال می کردند که کسی نمی توانست نابودش کند. در مصر، مارشال عبدالفتاح السیسی کودتای ضدانقلابی خود در سال ۲۰۱۳ را تاحدی به نام زنان توجیه کرد که حس می کردند از سوی حکومت اِخوانِ المسلمین مورد تهدید قرار گرفته اند. محافظت از زنان که بهانه ای شده بود برای خلعِ دموکراسی، موجب شد که رژیم نتواند در این مورد، حرف خود را پس گیرد. همین طور در ایران، انقلاب اسلامی وعده ی انتخابات دموکراتیک همراه با ارزش گذاردن به زنان را داده بود که به عنوان پایه ی اجتماعی رژیم جدید تصور می شدند. در نتیجه، زنان ایران، خود را به عنوانِ ستون سیاست انتخاباتی و جنبش های اجتماعی در مرکز بسیج مردمی یافتند .

از سال ۲۰۱۱، فمینیسم دموکراتیک در سراسر منطقه در درون جامعه مدنی رواج یافت. از این پس، این فمینیسم در شبکه های اجتماعی، در جامعه مدنی، محیط های آموزشی و بحث های عمومی حضور دارد. این بسیج همگانی در را برای چهره های جدید کنشگران و از جمله زنان جوان روستائی تبار یا محروم گشود. دیگر، فمینیسم یک ایدئولوژیِ صرفاً بورژوایی و شهری  نبوده، آرزویی قابل دسترس برای همه زنان و مردان است، همان گونه که تعدد نوشته های فمینیستی در شبکه های اجتماعی نشان می دهد. توان تاب آوری فمینیسم با کوچ اقتصادی شماری از مردان جهانِ عرب و همچنین جایگاه مهمی که زنان در اقتصاد غیررسمی یافته اند، تسهیل شده است. پس رَویِ «رانت بازی» نیز زنان را به سوی بازارِ کار سوق داده است، از جمله در امیرنشینان خلیج فارس که در حال ملی کردن نیروی کارشان هستند.

این کنشگریِ کم توان به احتمال زیاد به اندازه ی دگرگونی های سیاسی گسترده قابل رویت نیست، ولی با این همه، نفوذی کمتر از آن ندارد. این کنشگری که با تغییر شکل جامعه شناختیِ در جریان در گوشه های مخفی زندگی خصوصی پیوند دارد، ناگزیر بر روی صحنه سیاسی ظاهر خواهد گشت. همچنین، این کنشگری به شهروندان امکان می دهد تا خارج از حوزه خودکامگی، به حقوق خودو برابری جنسیِ حاصل از فعالیت نیروهای اجتماعی، و نه ترفندهای استبدادی، بیاندیشند. فراتراز همه، مفصل بندی بین دموکراسی و فمینیسم می تواند برای واژگون کردن تقابل قلابی میان سنت  و مدرنیته (تجدد) تعیین کننده باشد. آزادی بیان، بهترین تضمین اعتبار فرهنگی برای فمینیسم دموکراتیک  است، زیرا همه شهروندان تشنه ی دموکراسی، از آن الهام می گیرند.

این روند در حالِ بازسازیِ زندگی سیاسی در کل منطقه است. حجاب، کمتر از پیش، نشانه ی فروتنی زنانه و بیش از بیش، میدانِ نبرد سیاسی حول شهروندی است. ماهیت تفرقه افکنانه ی آن، کم کم رنگ می بازد. در تونس، زنان بی حجاب به نامِ حقوق انسانی، میراث بورقیبیه را با دفاع از خواهران محجبه شان به چالش می کشند. هر دو گروه از زنان یادشده، حولِ نابودی دموکراسیِ پساانقلابی که قیس سعید رئیس جمهور آغاز کرده، بسیج می شوند.

در ایران، عکس این حالت رخ داده است. زنان باحجاب را می بینیم که در صف تظاهرات که مشترکا علیه وحشیگری سرکوبگرانه رژیم به اعتراض می پردازند، به کمک دوستان بی حجاب شان می شتابند. دور از دعوا بر سر استفاده از حجاب، به منزله ی گزینه شخصی، آنان علیه تحمیل اجباری آن به  همه زنان، اعتراض می کنند. برعکسِ «فمینیسم از بالا» که در عربستان مطرح شده، مبارزه برای برابری جنسیتی در ایران از پائین صورت می گیرد.

در واقع، خیزش برخاسته از مرگ مهسا امینی نشان داد که تا چه میزانی، دولت ایران زندانی نمادگرایی خود شده است.  حجاب بیش از آنکه خود فی نفسه  مسئله ای باشد، نماد مناقشه بین رژیم روحانیت و بخش بزرگی از جامعه است. آنچه در گذشته نشانه ی فرهنگیِ انقلاب اسلامی بود، اکنون به نقطه ضعف رژیم بدل گشته است. اگر مقامات جمهوری اسلامی پوشش حجاب اجباری را ملغی کنند، ضروری خواهد شد که امتیازات دیگری نیز بدهند تا بتوانند جلو جمعیتی به هیجان آمده را بگیرند. احتمالاً، این کار موانع  سر راه تغییرات شدید را از میان می برد. در اینجا، نظیر هر جای دیگری در خاورمیانه، کارزار برای دموکراسی، از نو اندیشیدن درباره دین و سکولاریزاسیون را، به منظور ارتقاء هر دو مقوله در چهارچوب مطالبات جهان‌شمول حقوق انسانی الزامی می‌سازد.

عنوان اصلی مقاله:

Face aux tutelles religieuse, gouvernementale et occidentale

Effervescence féministe au Proche-Orient

Par Hicham ALAOUI

زیرنویس ها:

    [1] Mitra Keyvan, « Les Iraniennes allument un brasier social », Le Monde diplomatique, novembre 2022.

ترجمه مقاله:

https://ir.mondediplo.com/2022/11/article4215.html

2  Sahar Khalifa, « Femmes arabes dans le piège des images », Le Monde diplomatique, août 2015.

ترجمه مقاله:

https://ir.mondediplo.com/2015/08/article2359.html

3 Pour une analogie avec la situation en Afrique subsaharienne, cf. Kago Komane, « Gay-bashing in Africa is ‘‘a colonial import’’ », Daily Maverick, 25 juin 2019, https://www.dailymaverick.co.za

4 Cf. Jean-Pierre Sereni, « Le dévoilement des femmes musulmanes en Algérie », OrientXXI, 13 septembre 2016, https://orientxxi.info

5 Olfa Lamloum et Luiza Toscane, « Les femmes, alibi du pouvoir tunisien », Le Monde diplomatique, juin 1998 et Florence Beaugé, « Une libération très calculée pour les Saoudiennes », Le Monde diplomatique, juin 2018.

ترجمه مقاله: 

https://ir.mondediplo.com/2018/06/article2986.html

6 Cf. Françoise Feugas, « Ces féministes qui réinterprètent l’islam », OrientXXI, 5 septembre 2014 et Mona Ali Allam, « Ces lectures féministes du Coran », OrientXXI, 30 octobre 2019, https://orientxxi.info

7 Akram Belkaïd, « #MeToo secoue le monde arabe », Le Monde diplomatique, août 2021.

8 Hicham Alaoui, « Le triomphe fragile des contre-révolutions arabes », Le Monde diplomatique, septembre 2022.

                                                                                                                                                                                                         

      

 




پاره نگاهی به سمینار سالانه­‌ی تشکل­‌های زنان و زنان دگر- و هم‌جنس‌گرای ایرانی

 آلمان، فرانکفورت

( 14 – 16 فوریه 2020)

برگرفته از گاه‌نامه، نشریه زنان – شماره‌ی 97 مارس 2020

 

سرور صاحبی

پاره‌ای از زنده‌گی ما چرخش لحظه‌های زیبا ست. با همیم، مواظب هم هستیم. لحظه­هایی که به پایان فکر نمی­کنیم. به سوی آینده گام­های کوچک برمی­داریم. و کلن حضور خوشرنگ‌مون رو توی صفحه­ی دل‌مان بنویسیم.

جمعه 14 ماه فوریه، ساعت 10 صبح یکی از این لحظه‌ها بود. در یک روز نیمه آفتابی و نیمه ابری، 18 زن هانوفری (اقدس، پری­سیما، پروین، زهره، سرور، سیما، سیمین، سهیلا، شکیبا، شیرین، کبرا، فری، مرجان، مریم، ملیحه، منیژه، مهری و هما) در بانهوف (ایست‌گاه مرکزی قطار) هانوفر قرار گذاشته­اند که برای شرکت در سمینار سالانه‌ی «زنان دگر و هم‌جنس‌گرای ایرانی» به فرانکفورت سفر کنند. خوش‌حالی و لب‌خند در چهره‌ی همه دیده می­شد دیدن سیمین پس از سلامتی­اش همه را خوش‌حال کرد. همه هم‌دیگر را بغل کرده و می­بوسیدند و دوتا دوتا یا چندتایی به سوی سکوی قطار برای سوار شدن روان شدند. آن قدر سرگرم گفت و گو بودیم که گذشت زمان را نفهمیدیم. به محل سمینار رسیدیم پس از نام‌نویسی و گرفتن کلید اتاق­ها، به اتاق­ها رفتیم استراحت کرده و خود را برای کنفراس آماده کردیم.

موضوع سمینار امسال « راه­کارهای زنان در رویارویی با اسلامیسم» بود.

ما در دورانی هستیم که کشمکش‌ها و جنگ­های گسترده و ویران‌گر امپراتوری سرمایه‌داری مالی/ نظامی غرب و روسیه تلاش می‌کنند که آن را به جنگ مذهبی تبدیل کنند . مهم است که ما وارد دام این جنگ مذهبی نشویم. ما با فرار و مهاجرت هزاران زن و بچه­ روبه‌رو هستیم که با خطرات عمده از جمله استثمار جنسی، قاچاق و خشونت روبه‌رو هستند. فقدان سرپناه، شلوغی اردوگاه‌ها و توالت‌های عمومی با امکانات بسیار کم باعث افزایش خطر خشونت‌های جنسیتی از جمله خشونت‌های جنسی می‌شود. چرا که در هرج و مرج و نبود سیستم‌های حفاظتی، مجرمان با مصونیت می‌توانند اعمال خود را پیش ببرند. گر چه هنگامی که سواستفاده‌ای رخ می‌دهد زنان و دختران به سبب ناآگاهی، کم‌بود منابع و سیستم‌های پیشتی‌بانی درخواست کمک نمی‌کنند. هم‌چنین خانواده‌های فراریان و پناهنده‌گان تحت فشارهای شدید نیز جزو کسانی هستند که سخت­گیری­های بیش­تری برای زنان و دختران خود می­کنند و آن­ها را در اتاق زندانی کرده یا حتا خشونت به آن­ها روا می‌دارند. از سوی دیگر این زنان با ورود به این کشورها، با نژاد­پرستی و راسیسم و بی‌گانه هراسی و ستیزی نیز روبه‌رو هستند.

در این شرایط فمینیسم می­تواند نقش مهمی در مبارزه با علایق، ارزش­ های اجتماعی و فلسفی دیگرگونه در وضعیت‌های مشترک اجتماعی بازی کند، با نگاهی ژرف به شکل‌های پیچیده­ ی اعمال قدرت و سلطه‌ی مردان بر زنان که به صورت رسـمی- غیررسمـی و آشکار و پنهان هستی دارد.

اندیشه‌ی فمینیستی در پی ساختن اهداف و راه­کارهایی است که به رهایی زنان منجر شود. از این رو از نگاه من مبارزه‌ی ما تنها با اسلامیسم نیست بل­که با جامعه‌ی پدر/ مردسالار است که اسلامیسم یکی از پاره­های آن است.

برنامه آمیزه­ای بود از پنج سخن‌رانی، سه میزگرد و برنامه‌ی هنری و دیسکو.

پس از صرف شام برنامه در ساعت 19 بازگشایی سمینار با متنی از پروین ثقفی آغاز شد. او با نگاهی گذرا به تاریخ اسلام در رابطه با زنان، در جمهوری اسلامی، پرسشی‌هایی را مطرح کرد که ما چه کردیم و جمهوری اسلامی چه کرد؟ و به گونه­ای به نقد کنش­های ما زنان در چهال سال گذشته پرداخت و در برابر آن مروری به کارهای جمهوری اسلامی از زمان روی کارآمدن تا امروز انداخت. جنگ و پاک‌سازی در مدارس و دانش‌گاه‌ها  ایجاد بنیادهای مفت‌خوری، حضور اسلامی‌ها در آلمان و تمام جهان، از یک سو و مبارزات زنان در رابطه با یک میلیون امضا و جنبش­های آزادی خواهانه و برابری طلب زنان، زندان و شکنجه و پرتاب شدن به پستوی خانه، فرار کردن به خارج و خارج کشوری شدن از سوی دیگر. سخن خود را چنین اغاز کرد:

«انگار همین پری­روز بود. چهارهزار سال پیش که کشتن­مان به دلیل نافرمانی به دست صاحبان­مان آزاد بود یا همین پری­روز؟ انگار هزار و چهارصد سال پیش بود که خرید و فروش­مان می­کردند. چهارهزار سال پیش یا چهل سال است که گروگان­مان گرفته­اند. در افغانستان بود که سراتا پا  پوشیده به بازار برده می­شدیم یا همین جا در آلمان در شوی انِوی؟… انگار در کوچه­های زادگاه ما بود که زنان و دختران ما را پنهان می‌کردند یا در توی مدینه بود؟ نه در همین آلمان همین بغل… ما هم تا توانستیم مقاومت کردیم و سرکشی. هم پیرمان کردند و جوانی‌های‌مان در سیاه­ چال­ها پرپر شد. بعضی­ها هم مبهوت مانده از زیر عبای بقچه‌داران دشنه‌خو گلوله سر درآوردند پشت دشمنان­شان صف کشیدند، پشت جبهه­های جنگ. آن­جا که باران موشک­ها نعمت آسمانی بود… در سراسر دنیا مدیحه سرایی کردند مدایح بی صله!… چه کارهایی کردند. صندوق‌های قرض­الحسنه، بنیاد­های مفت­خوری راه انداختند.»

در پایان گفت: «چهل سال زمان گم­گشته‌گی حقیقت، پای­مالی همه­ی قرارهای نوشته و نانوشته­ی بشری زمان مسابقه­ی بی­شرمی، انفجار واحد اندازه­گیری ابعاد و حجم زور و خشونت زمان و مکان کش آمدن عرض و طول دروغ تا بی­نهایت. بیایید زمان و مکان را با هم آب و جارو کنیم تا رهایی راه خود را بیابد.»

آن­گاه منیژه به روی صحنه آمد و پس از خوش­­آمد گویی روند برنامه­ها را اعلام کرد. پس از آن گرداننده‌گان گروه کاری در مورد درون‌مایه‌ی کارشان توضیحاتی دادند. سه گروه کاری بود ابتدا یاسمین ندیر مطرح کرد که پروژه­ای در دست دارد در رابطه با انقلاب فرهنگی جمهوری اسلامی در مدارس و مایل است که خاطرات و تجربه‌های فردی افراد را بشنود و ثبت کند.

الهه امانی گرداننده گروه کاری با نام «بالنده‌گی جنبش زنان درگرو یافتن راه­کارهای موثر برای هم‌گرایی، ­هم­یاری و هم­بسته‌گی می­باشد. بر شکاف­ها با حفظ تنوع نظری فایق گردیم.»

او سخن خود را این گونه شروع کرد، من، افسانه، ملیحه و نورا از آمریکا به عشق دیدار تک تک شما به آلمان می‌آییم. و حسی را که در این نشست­ها دارم هیچ جای دیگر ندارم. من داشتم فکر می‌کردم اگر در این سمنیار150 نفر زن شرکت کرده باشد و هر کدام 30 سال تجربه‌ی سیاسی، اجتماعی داشته باشد می‌شود 4500 سال. چرا ما با این مجموعه­ی نمی‌توانیم یک صدا، یک حرکت، یک عمل مشترک در سطح جهان جهان و اروپا سازمان‌دهی کنیم. چرا امسال که سال 2020 است و 25 سال از کنفراس پکن گذشته است جمهوری اسلامی یک گزارش 120صفحه‌ای، با نمودار و شرح و تفسیر ارایه داده و ما واقعیت را می‌دانیم همان وضعیتی است که پروین مطرح کرد و این جمع 150 نفری با تجربیات 40 ساله یک گزارش ساده ده صفحه‌ای هم به سازمان ملل نداده است. علتش چیست؟ و این انگیزه‌ی من در این هم­صدایی، هم­گرایی و هم­اندیشی به این معنا نیست که همه مثل هم فکر کنیم. معلومه که عقاید گوناگون داریم اما چرا نمی‌توانیم با هم دیالوگ داشته باشیم و با هم به طور موثر کار کنیم. من 12 ساله با غیر ایرانی­ها در این مساله کار کردم. برای حل تنش‌ها در دانش‌گاه این رشته را خواندم. و اگر من بتوانم این دانش و تجربه­ای که دارم با دوستانم و شما قسمت کنم شاید بتوانیم موثرتر برای زن ایرانی یک صدای به­تری باشیم. از این رو این گروه کاری را پیش‌نهاد کردم. یعنی در باره‌ی کار گروهی و حل اختلاف است و چه گونه اگر کسانی هستند که در گروهی مشکل دارند چه­گونه آن را هدایت کنیم.

موضوع گروه کاری سوم با گرداننده‌گی زینب پیغمبر‌زاده و گلرخ جهانگیری «بحث در باره­ی بازنگری نام سمینار» بود.

گلرخ مطرح کرد به سبب آن­که سال گذشته یکی از شرکت کننده‌گان در سمینار مطرح کرده بود که در این سمینار شرکت نمی­کند برای این که نام سمنیار جنیست او را در بر نمی­گیرد از این رو تصمیم گرفته شد که این گروه کاری برای تغییر نام پیش­نهاد شود. 

نوبت به سخن­رانی سرور رسید با نام « اسلامیسم و فمینیسم».

پس از معرفی سرور توسط منیژه او سخن را با شعری از خود شروع  کرد.

بر مرز شکننده‌گی

پا می­گذارم

حس می‌کنم

شناخت

با فروپاشی جهان

هم­راه شده است

سخن

معناهای کور را

تبلیغ می‌کند

و رخ‌دادها

خشونت و جنگ را

سخن‌رانی او بیش­تر روی فمینیسم متمرکز بود چون بر این باور بود که هر نوع دین و اندیشه و فلسفه‌ی مردانه ضد رهایی زن است و سازمان بنیادی سرکوب ریشه در خانواده‌ی پدرسالار و دیگر شکل­های زنده‌گی در قالب روابط هرمی و سلسله مراتبی دارد. به این معنا که تمام ادیان  و اندیشه‌های پدرسالار از جمله اسلام، سرکوب و ستم بر زنان در ابتدای کار آن­ها قرار دارد. او سپس به راه­کاره­هایی که فمینیست­ها با ریشه­ی ایرانی در جامعه‌ی آلمان علیه پدر/ مردسالاری انجام دادند سخن گفت و راه­کارهای پیش­نهادی او در رویارویی با اسلامیسم آمیزه­ای از رویارویی با اسلامیسم، سکسیسم، بنیادگرایی و راسیسم که در اندیشه پدر/ مرد سالار تبلور یافته است، بود. از نگاه او از راه زبان، هنر و ادبیات می‌توان راه کارهایی برای رویارویی با این مجموعه‌ی بالا انجام داد.

او ابتدا توضیح کوتاهی در مورد واژه‌ی اسلامیسم داد که اسلامیسم به معنای اسلام‌گرایی نیست بل­که به اسلام افراطی گفته می­شود اصطلاحی از علوم اجتماعی است که ایدیولوژی‌ها و حرکت‌های گوناگون بنیادگرایانه­ی اسلام سیاسی را در بر می­گیرد و از دهه‌ی 1970 میلادی در علوم اجتماعی مورد استفاده قرار گرفته است.

اسلامیست­ها تنها قرآن، سنت و زنده‌گی محمد و اصحاب‌اش را به عنوان سرمشق ارزش‌هایی برای جامعه‌ی امروز معتبر دانسته و می‌‌خواهند به دوران صدر اسلام برگردند. یکی از ویژه‌گی­های اسلامیسم تمامیت­خواهی است. و تمام اعمال، رفتار و افکارشان تمامیت‌خواه (توتالیتر) است. در نتیجه ترور و هراس افکنی از مشخصه­های حکومت آن­ها ست.

سپس اسلامیسم را از دیدگاه فمینیست­های رادیکال مورد بررسی قرار داد و گفت چه­گونه فمیسنیست­های رادیکال و رهایی طلب که خودش هم یکی از آن­ها ست به اسلامیسم نگاه می­کنند. یکی از ایدئولوژی­های نظام پدر/ مرد سالار دین‌گرایی است که اسلامیست‌ها در این کاتاگوری قرار می­گیرند. در ادامه گفت که گرایش­های گوناگون فمینیستی، آزادی­خواه و رادیکال هر روزه علیه تبعیض­های پدر/ مردسالارانه که اسلامیسم هم یکی از شکل‌های این تبعیض است، به شکل­های گونه‌گون مبارزه می­کنند. اشاره­ی کوتاهی به چهل سال مبارزات زنان در آلمان کرد. همین سمینارهای سالانه زنان، جنبش‌های مستقل زنان در شهرهای مختلف آلمان، برلین، فرانکفورت، کلن و هانوفر توسط زنان پناهنده ایرانی از سال 1981 به بعد به وجود آمد. نتیجه­اش اسناد سه جلدی از این کنش­ها ست. ما اسناد و ادبیاتی را پدید آوردیم که بیان­گر نگاه ما به این پدیده است. اسنادی که به همت و کوشش سیمین نصیری و یاری بسیاری از شما زنان جمع­آوری و به چاپ رسیده است. زنان  هانوفری  در هانوفر 25 سال پیش، همایش و  کافه بین‌المللی زنان «لاروزا» را در کارگاه بنا نهادیم. پیش از ما جنبش مستقل زنان و تشکل در هانوفر فعالیت می­کرد. پروژه یا نهاد سوآنا مرکز مشاوره برای زنانی  که با خشونت خانه‌گی، ازدواج اجباری و تعقییب حقوقی روبه‌رو هستند، به همت سیمین نصیری و یاری زنان ایرانی/ آلمانی ایجاد کردیم. تلفن اضطراری ایالت نیدرزاکسن علیه ازدواج اجباری، در برلین، لزمیگراز- هم‌جنس‌گرایان مهاجر و هم‌جنس‌گرایان سیاه پوست که پروژه‌ی علیه هم‌جنس­گرا ستیزی و نژادپرستی دفتر مشاوره زنان هم‌جنس­گرای برلین، با یاری و مسوولیت سعیده سعادت ایجاد شد. نشریه‌ی گاه‌نامه که فقط زنان در آن می‌نویسند. نیمه دیگر، نشریه‌ی بنیاد و کنش گوناگون دیگر.

در پایان مطرح کرد از راه زبان ادبیات و هنر می‌توان راه­کارهایی در برابر فلسفه­ی پدر /مرد سالار پدید آورد. خانه‌ی هستی ما زبان است که در نتیجه ابژه‌ی فلسفه است. زبان به بودن ما در جهان شکل می‌دهد. همین زبان هم‌واره جامعه‌ی پدر مرد سالار را نیز شکل داده است و به این ترتیب ابژه‌ی سیاست است و دولت و قانون پدر، مردسالار برای تحکیم قدرت خود زبان را به کار گرفته است و دست کاری می‌کند. و ما زنان می‌توانیم با بازنمایی هستی خود و به کار گرفتن این زبان این قدرت و زبان را به چالش بکشیم. و هم‌چنین اسلامیسم را.

از هنر تنانی سخن گفت که بدن زن را به زبان تبدیل می­کند. از رقص زنان شیلیایی و ترک که با رقص به مقابله با خشونت می‌پردازند. و از ویدا موحدی دختر خیابان انقلاب که تن اجراگر او تنی شد که علیه هویت‌های مسلط برخاسته بود. زبان شعر را که گسسته و به هم  پیوسته نیست را راهی دانست که می‌تواند شکسته شده و علیه زبان پدر/ مرد سالار طغیان کند. بر این باور بود که سرودن شعرهایی از تن زنانه یکی از راه­های مقابله با حجاب است و زبان تآتر و اجرا گری را یکی از راه­کار­های رویارویی با نظام پدر/ مرد سالار و اسلامیسم. چون می­تواند حرف­های نگفته­ی قرن­ها را بی گسسته‌گی، پیوسته با فرم­هاي تازه و شيوه‌های بيانی نوين بيرون بريزند. و مانند بارز آن نمایش‌نامه­ی «تک گویی واژن» ایو انسلر(Eve Ensler) . نمایش به گونه­ای رویارویی ریشه­ای با پدر/ مرد سالاری و اسلامیسم را به نمایش می­گذارد.

سخن‌رانی در ساعت 21 پس از پرسش و پاسخ به پایان رسید.

 

روز دوم  15 فوریه

با سخن­رانی منیره کاظمی با نام «رادیکالیسم راست، اسلامیسم و چالش‌های زنان ایرانی در دیاسپورا» آغاز شد.

ابتدا مهشید پگاهی منیره کاظمی را از زبان خودش این گونه معرفی کرد: «وقتی ایرج گرگین از فروغ راجع به شرح و حالش می‌پرسد، فروغ می­گوید، حرف زدن در این مورد کار بی فایده­ای است. خوب این یک واقعیتی است هر آدمی وقتی به دنیا می­­آید بالاخره یک تاریخ تولدی دارد، اهل شهر یا دهی هست، توی مدرسه­ای درس خوانده، یک مشت اتفاقات معمولی و قراردادی توی زنده‌گی­اش اتفاق افتاده… اما اگر منظور از این سوالات به کار آدم مربوط می­شود که در مورد من شعر است. حال من هم در باره‌ی شرح حال خودم می­گویم نه نویسنده­ام، نه پژوهش­گر و نه روزنامه‌نگار. اما دوری من از عزیزانم مرا واداشته به چرایی پرت شدنم به این گوشه­ی دنیا بیاندیشم… از 1985 در آلمان به سر می‌برم… و از یازده سپتامبر 2001 پرداختن به توسعه‌ی تاثیرات ضد زن، غیر انسانی و مخرب برای بشریت روزمره‌گی مرا در بر گرفته است.

او سخنش را با مشخصات مشترک رادیکالیسم راست و اسلامیسم شروع کرد و به هم­کاری­های مشترک این دو جریان پرداخت و سپس جای‌گاه ما زنان ایرانی کجا قرار گرفته و چه نقشی می­توانیم دراین میان بازی کنیم. اسلام گرایان قانون‌گرا و در آخر راه­کارها را بیان کرد.

مشخصات مشترک میان رادیکالیسم راست و اسلامیسم از منظر او: ـ هویت جمعی؛ ـ پاک­سازی؛ ـ خود را در تهدید می‌بینند؛ ـ و مبارزه دایمی علیه تهدید؛ ـ نقش قربانی بازی می‌کنند؛ ـ قبول تئوری توطئه؛ ـ مساله‌ی جنسیت.

منیره بر این نظر بود که از نگاه هر دو هویت نقش اساسی دارد و کعبه­ی آمال آن­ها گذشته است که باید برای به دست آوردن آن مبارزه کرد. همه چیز را سیاه و سفید می‌بینند، خودی/ غریبه، شیطانی/ الاهی، نژاد برتر/ و نژاد پست… هر چیزی که ایدئولوژی آن‌ها را در معرض خطر قرار می‌دهد باید با آن بجنگند یا مبارزه کنند. هر دو مخالف حق تعین سرنوشت زنان هستند. در مورد زنان نقش زنان را فقط مادری می‌دانند. و مخالف سقط جنین هستند. اما تفاوتی بین اسلامیست‌ها و راسیست‌ها وجود دارد این است که راسیست در جامعه‌ی لیبرالی غرب خود را در محدوده‌ی کوچکی می­بیند. اسلامیست‌ها دشمن خود را غرب و ارزش­های جهانی می­بینند. اسلامیست­ها خود را قربانی راسیسم غربی، ضدیت با «اسلام» می­دانند. و از این طریق ازیک­سو حس ترحم غربی را برمی‌انگیزند و از سوی دیگر از سوی جوانان نیرو جمع می‌کنند. راست­ها خود را قربانی سیاست­های لیبرالی دانسته و معتقدند سیاست­مداران و مردم از آن­ها در برابر اسلامیست­ها و مهاجران حمایت نمی­کنند.

در مورد جنسیت فیلمی را نشان داد که مساله­‌ی مردانه‌گی از سوی یک مرد اسلامیست نشان داده می‌شود و آن را با گفته‌های یک فرد مشهور راسیست که او هم از مردانه‌گی­ حرف می‌زند و شباهت­های نگاه آن­ها را از سویه جنسیت بیان می‌کند. منیره کاظمی براین باور است که مردم آلمان بسیار با راسیست‌های افراطی به خوبی آشنا هستند و راه مبارزه با آن­ها را نیز خوب می­دانند. و کتاب­های بسیاری در این رابطه منتشر می­شود. از این رو چون توجه به راسیست‌های افراطی در جهان زیاد است ما باید تمرکز خود را روی مبارزه با اسلامیسم بگذاریم چون ما اسلامیسم را با گوشت و پوست خود شناختیم و می‌دانیم چه گونه رفتار کنیم. از ان جا که غربی‌ها و به طور مشخص آلمانی­ها شناختی به سان ما ندارند. اگر به قوانین شرع و حجاب و مسایل و مشکلات اسلام اشاره نمی‌شود برای این است که آن­ها از راه لابی­گری امکاناتی را برای خود در سیاست فراهم می­کند تا بتوانند بدون هیج قید شرطی قوانین شرعی خود را در جامعه‌ی آلمان اجرا کنند. برای قوانین شرعی  خود. او راه‌کارهایی را که برای این مبارزه پیش­نهاد کرد، تشکیل شبکه­های ارتباطی ایرانی با هدف اطلاع رسانی، واکنشی، یعنی به وقایعی که اتفاق می­افتد واکنش نشان دهیم، با تهیه‌ی نامه­های اعتراضی، جمع­آوری امضا، و… لابی‌گری با احزاب سیاسی، چهره­های هنری و ادبی، ارتباط مستمر با رسانه­های محلی و سراسری. تشکیل گروه­های مجازی و گردآوری اعضای غیر ایرانی، با هدف در جریان قراردادن، انعکاس دادن وقایع، مقالات و تجربه‌های شخصی، جلب و حمایت از تجربه‌­های شخصی در مبارزه با اسلامیست­ها در ایران و دیاسپورا و چاپ آن­ها به زبان آلمانی و دیگر زبان­ها. تعین جایزه برای پایان­نامه­هایی که درنقد اسلامیسم نوشته­اند.

در رابطه با راه­کاری که منیره مطرح کرد این پرسش­ها به ذهنم می­رسد:

ـ مگر ما زنان یک شبکه‌ی بین‌المللی همبسته‌گی با مبارزات زنان ايران نداریم که چند زبانه است. چرا این کنش­ها را از راه این شبکه انجام نمی­دهیم. ـ زبان ارتباطی این شبکه چه زبانی خواهد بود، آلمانی؟ یا انگلیسی چون اگر بخواهیم اعضای غیر ایرانی را گرد بیاورم باید یک زبان مشترک غیر فارسی داشته باشیم. ـ نیرویی که این شبکه را اداره می­کند. چه زنانی خواهند بود. آیا به نیروی متخصص در زمینه­های مختلف نیاز ندارد؟

پس بحث و تبادل نظر و استراحت سور اسرافیل و زهره فرهانی سخن­رانی خود را با نام «زنان افغانستان در تنگ‌نای صلح و بنیاد گرایی» آغاز کردند.

مانیا مقتدر اداره کننده‌ی برنامه‌ی سور اسرافیل و زهره فرهانی را این گونه معرفی کرد که هر دو در افغانستان به دنیا آمده­اند. سور مدتی در ایران و آلمان نیز زنده‌گی کرده است و هم اکنون در برلین زنده‌گی می‌کند. او در رشته‌ی شرع و حقوق اسلامی تحصیل کرده و مدتی هم در افغانستان وکیل دادگستری بوده است. سور با مطبوعات و رسانه­های نوشتاری هم­کاری دارد تا کنون یک­کتاب شعر با نام «اسرافیل در بند» منتشر کرده است.

زهره فرهانی در شهرها و کشورهای مخنلف زنده‌گی کرده و تجربه آموخته است. دوره­ی روزنامه‌نگاری را در ایران گذرانده است و سپس به آلمان آمده و در هامبورگ زنده‌گی می‌کند. یازده سال تجربه‌ی کاری با رسانه­های چاپی و الکترونیکی دارند.

آن­ها پیش از شروع سخن‌رانی عکس­هایی از زنان افغانستانی پیش از طالبان تا سال 2001 نشان دادند که در بخش­های مختلف مشغول به کار بودند. پرستاری، راننده‌گی، دانش­جو که در کنارشان زنان با حجاب هم بودند که از نگاه زهره بیان‌گر دموکراسی در آن کشور بود. و عکس‌هایی از آیین جمشیدی و نوروز که امروز این جشن­ها را حرام می‌دانند.

سور اسرافیل با یک پرسش اساسی «چه شد زن افغانستانی به این­جا رسید؟» سخن خود را آعاز کرد. او بر این باور بود که لازم است نخست به تاریخ گذشته بپردازیم تا بتوانیم دوران حال را تحلیل کنیم. او به دمکراسی افغانستان در دهه‌ی 1340 تا اوایل 1370 شمسی اشاره کرد که زنان دراین دوران در بخش‌های مختلف اجتماعی فعال بودند. از تحصیلات آن­ها در مدارس و دانش­گاه­ها، کارکردن در ادارات، رادیو و تلویزیون و گروه­های ادبی و فرهنگی گرفته تا راننده‌گی هم­واره در جامعه نقش آفرین بودند. اما به سبت جنگ­های نیابتی، به ویژه حنگ میان آمریکا و روسیه جامعه‌ی افغانستان را به سوی نابودی کشاند. به ویژه آمریکا به تقویت نیروهای رادیکال مذهبی که در پاره‌ای از نقاط افغانستان فعال بودند، پرداخت. اسلام سیاسی گسترش پیدا کرد و اسلامی­ها که از گروه­های مختلف بودند توانستند شوروی را شکست دهند و سبب شکست دکتر نجیب شدند. اما این گروه­ها به سبب نداشتن برنامه مشخص برای ساختن جامعه­ای مستقل با هم به مقابله و جنگ پرداختند و طالبان که از حمایت پاکستان، عربستان و آمریکا برخوردار بود قدرت را به دست گرفت. قدرتش به سرعت به سبب اقتصاد سیاه، کشت و فروش مواد مخدر و قاچاق عتیقه تثبیت شد. به خاطر امنیتی که به وجود آورده بود مردم به طالبان روی آوردند. اولین کاری که کرد تغییراتی در قوانین افغانسنان در تمام زمینه­ها به ویژه زنان ایجاد کرد: ـ اجرا کردن آپارتاید جنسیتی؛ ـ اجباری شدن حجاب زنان با برقه؛ ـ راندن زنان از اجتماع و جامعه به خانه؛ ـ جدا سازی زنان از مردان؛ ـ ایجاد درهای مردانه و زنانه در خانه­ها؛ ـ اجباری شدن نماز برای کسانی که در اماکن عمومی بودند؛ ـ بسته شدن مدارس و باز شدن مکتب‌های قرآن و دینی؛ ـ احباری شدن ریش برای مردان؛ ـ فقیر شدن مردم، و افزایش فقر و بی­کاری…

زنان فربانیان اصلی این رژیم شدند و در مقابل فرزندان­شان تیرباران شدند. طی هفت سال سلطه‌ی 90 درصدی آن­ها معیارهای مذهبی آن­ها از طریق مذهب و منبر در خانواده‌ها به سبب دست‌رسی نداشتن به امکانات آموزشی در مردم نفوذ کرد. با به قدرت رسیدن حاکمان جدید با کمک و ­حمایت آمریکا این مساله مطرح شد که آمریکا و حکومت جدید باعث آزادی زنان شدند. و آزادی زنان قبل از طالبان به فراموشی سپرده شد.

نکته‌ی مهم در حال حاضر از منظر سور مذاکرات صلحی است که آمریکا و روسیه با طالبان انجام می­دهند. و این پرسش را در مقابل ما قرار می­دهد که وضعیت زنان پسا طالبان چه خواهد شد؟

او زنان افعانستان را به سه گروه تقسیم کرد:

1ـ زنان خانه دار که اکثریت زنان افغانستان را تشکیل می­دهند، نقش اجتماعی در بیرون از خانه ندارند، وابسته به شوهران­شان هستند و با شیوه­ی طالبانی با برادر و پدر شوهرشان در یک خانه زنده‌گی می­کنند. موافق این صلح هستند.

2ـ زنان کارمند، دانش­جو و تحصیل کرده شهری که در خارج از خانه کار می‌­کنند و از نظر سنی اکثرن جوان هستند یا زنانی هستند که شوهران‌شان را در جنگ از دست داده­اند. با آمدن طالبان مخالفند چون بر این باورند که طالبان خواهان تغییر قانون اساسی است و با رانده شدن به سوی خانه و ممنوع شدن تحصیل روبه‌رو خواهند بود. 

3ـ زنان عالی‌رتبه که در بدنه‌ی قدرت قرار دارند مثل نماینده‌ی مجلس و زنانی که در بخش­های مختلف حکومت و دولت کار می­کنند بنا به منافغ سیاسی خود و داشتن قدرت نگاهی به ارزش­های جنیستی زنان و تعهد جنسیتی به زن ندارند.

از این رو سور اسرافیل کنش زنان در داخل افغانستان را مهم می­داند و بر این باور است که آنان با کنش­های شبکه­ای و یاری جنبش­های زنان خارج از کشور باید به دولت افغانستان فشار بیاورند و هم‌چنین از طریق زنانی که در میز مذاکره شرکت دارند به رایزنی و چالش‌های سیاسی بپردازند. و گروه­های زنان داخل کشور با اطلاع رسانی شفاف از وضعیت زنان در افغانستان در کشورهایی که حمایت مالی می‌کنند به بسیج زنان آن کشورها برای حمایت  و فشار به حکومت افغانستان تلاش کنند.

از نگاه من نکته­ای که در بررسی سور دیده نمی­شد کنش­های زنان چه درگذشته و چه در حال و چه در داخل و چه خارج از کشور بود. چون بدون کنش زنان از پایین نمی‌توانیم انتظار تغییری را داشته باشیم. لابی‌گری در حنبش زنان نقشی به نفع زنان نخواهد داشت.

پس از ناهار قدسی برای تشکر از نرگس اسکندری که حمایت مالی برای برگزاری سمینار کرده است، دعوت کرد که بروی سن بیاید. او گفت عضو حزب سبزها و سیاست­مدار است و در شهر فرانکفورت در رییس بخش اینتگراسیون بوده است و الان به عنوان تحلیل­گر و روان‌درمان در دولت شهر فرانکفورت کار می‌کند. بیش­تر با آلمانی­ها در زمینه‌ی حقوق بشر و رفع تبعیض از اقلیت‌ها و برابری فعالیت داشته است. 

 مژده نورزاد سخن‌ران بعدی بود که به علت بیماری نتوانسته بود شرکت کند و سخن­رانی او با نام «اسلام سیاسی و حجاب» را پروین ثقفی خواند. سخن‌رانی او از سه پاره تشکیل شده بود.

پاره­ای از سخن‌رانی او به تاریخ‌چه‌ی حجاب و نیم نگاهی به حجاب اسلامی و مبارزات زنان از ابتدای انقلاب تا کنون مربوط می­شد و پاره دیگر به حجاب کودکان در کشور آلمان و چه‌گونه‌گی حمایت سازمان­های اسلامی از این امر. در مورد تعلیم و تربیت ترس در کودکان در خانواده­های مسلمان چه نقشی می­تواند بازی کند نیز سخن گفت. و پاره سوم مخالفت و اعتراضش به معلم­های با حجاب و هر­ گونه نشانه­ی مذهبی بیان کرد.

سخن او با این جمله شروع شد « ججاب ابزار پدر سالارانه است» سپس تاریخ­چه‌ی پدید آمدن حجاب را در سه هزار سال پیش از میلاد مطرح کرد که برای تفکیک زنان برده­ی تن‌فروش از زنان متشخص برده‌داران. زنان برده، طبق پاراگراف 40 قانون آسوری باید حجاب داشته باشند حتا دختران آن­ها.

از منظر مژده از آن زمان کنترل سکوالیته زن فاکتوری برای اعمال قدرت مردان شد و نگاه امروزه به حجاب ادامه­ی همان نگاه گذشته است تمام مذاهب از جمله اسلام آن را به کار می­بندند. اسلامیست‌ها سمبل و پرچم‌شان حجاب است. و در هر جا که قدرت را به دست گرفتند حجاب را اجباری کرده­اند. در این نگاه زن یک کالا و یک جنس است و صاحب او مرد است. مژده بر این نظر بود که این فرم از حجاب که در ایران وجود دارد از سوی شریعتی از پیش از انقلاب تبلیغ می­شده است. او به مبارزه‌ی زنان علیه حجاب از اسفند ماه 1357 اشاره کرد که تا به امروز ادامه دارد. از چهارشنبه‌های سفید و مبارزات کنونی زنان در جمهوری اسلامی. در ضمن اشاره کرد که حجاب از سوی حکومت‌گران جمهوری اسلامی به سان نگاه آلمانی­ها به دیوار برلین است. آن­ها بر این باور بودند که اگر دیوار فرو بریزد کل حکومت فاسدشان فرو خواهد ریخت.

آن گاه مژده وارد بحث ممنوعیت حجاب در مدارس آلمان را مطرح کرد. او گفت که کودک نمی‌تواند حجاب را اختیاری قبول کند. این اجبار و تربیت خانواده است که کودک را مجبور می­کند که حجاب داشته باشد. مثالی از اتریش زد که کودکستان­هایی از سوی اسلامیست­ها درست شده که کودکان دختر مجبورند از سن سه ساله‌گی حجاب داشته باشند. کتاب­های مخصوص به خودشان هم در این کودکستان تدریس می­شود که به گونه‌ی مثال نام یکی  از آن­ها «من زن مسلمان هستم» می­باشد. که بسیاری از مشخصه­ها رفتارهای اجتماعی دختران و زنان در این کتاب تعیین شده است. حجاب از نگاه مژده یک مساله‌ی شخصی نیست، بل­که یک سیاست است. سازمان مرکزی مسلمانان در آلمان در تشویق جنبش کودکان نقش به سزایی دارند پدر و مادرهایی که در این سازمان­ها عضو هستند از معلم­ها و مدیران مدرسه شکایت می­کنند که دختران‌شان نباید در کلاس شنا شرکت کنند. از سوی دیگر در خانواده­ دختران را می­ترسانند که اگر دستورات اسلام را رعایت نکنند چه عواقبی سختی خواهند داشت.

در پاره‌ی سوم سخنش او مخالفت و اعتراضش را در باره معلم­های با حجاب و هر­گونه نشانه­ی مذهبی بیان کرد. و خواهان مدارس خنثا بود به این معنا که تا 18 ساله‌گی نباید هیچ مذهبی تبلیغ شود. اگر ما حجاب را به سان یک امر اجباری قبول کنیم چون در قرآن نوشته شده و یک مسلمان باید از ان اطاعت کند پس باید چند هم­سری، تمکین، سنگ‌سار، مجازات اسلامی روابط نامتعارف و ازدواج کودکان و… را بپذیریم. کاری که جمهوری اسلامی هم طی 40 سال انجام داده است.

راه‌کار مژده جدایی دین از دولت و آموزش و پرورش بود. از منظر او تساوی زن و مرد یک ارزش است که جوامع لائیک پس از سال­ها مبارزه به دست آورده­اند و ما هم باید در راه به دست آوردن آن تلاش کنیم. چون هیچ مذهبی برابری زن و مرد را قبول ندارد. در پایان مطرح کرد که اسلامیست­ها و راسیست­ها بر سر ستم جنسی بر زنان هیچ مخالفتی با هم ندارند.

پرسشی از نوشته‌ی مژده برای من مطرح شد این بود که در جامعه‌ی آلمان که جامعه­ای سکولار است چه گونه می‌شود با حجاب خانواده­های مسلمان به مقابله پرداخت؟

 

از ساعت 16 تا 18 سه گروه کاری تشکیل شد.

پس صرف شام . موزیک با شرکت آزاده بهرامی و ناتالیا کارمازین آغاز شد.

آزاده بهرامی چهار سال است که ماینز  (Mainz) زنده‌گی می­کند. در ایران از گروه­های موسیقی زیرزمینی بوده است. از سن کم شروع به یادگیری سازهای ایرانی به سان سه­تار، سنتور و دف و بعدها آواز کرد. از سال 2013 تا 2015 آواز خوانی می­کرد. در شهر ماینز دو سال رهبری کر پناهنده‌گان را داشته است. و اکنون در حال کار در موسیقی ترکیبی از جاز و  راک با موسیقی ایرانی است. ناتالیا کارمازین نوازنده پیانو آزاده را هم­راهی می‌کرد. او در اوکراین از هفت ساله‌گی به یادگیری پیانو و موسیقی کلاسیک پرداخته است و در همین رشته در دانش‌گاه اوکراین درس خوانده است. از سال 2002 به آلمان و شهر فرانکفورت آمده و بورسی را از دانش‌گاه فرانکفورت در رابطه با موزیک جاز گرفته است و با گروه­های موزیک در فرانکفورت هم­کاری می­کند. آزاده یک اپرت به زبان ایتالیایی خواند و سپس آهنگی به زبان انگلیسی و چند آهنگ که خودش شعر و آهنگ­ها را ساخته بود به فارسی و آهنگ «بارون بارونه» ویگن را هم با تحریری جدید و «گنجشکک اشی‌مشی» را با هم­راهی شرکت­کننده‌گان خواند.

در پایان شب شنبه طبق روال هر ساله دیسکوی زنان شروع شد. و تا پاسی از شب ادامه داشت.

 

روز یک­شنبه 16 فوریه

حدود ساعت 10:30دقیقه ، نیلوفر بیضایی در باره‌ی «تآتر فمینیستی در تقابل با اسلامیسم» سخن­رانی کرد. قدسی حجازی از دو تآتر او را که یکی در فرانکفورت و دیگری در برلین به روی صحنه می­رفت معرفی کرد. یکی «گم­شده‌گان»  در فرانکفورت و  «اگر عشق گناه است» در برلین. سپس او را این گونه معرفی کرد: نیلوفر بیضایی در ۱۳۴۵ برابر ۱۵ ژانویه ۱۹۶۷به دنیا آمد. او  نمایش‌نامه‌نویس و کارگردان تآتر است. نیلوفر در سن 18 ساله‌گی ناچار به ترک ایران شد و از سال ۱۹۸۵ در آلمان و در تبعید به سر می‌برد  او پس از پایان تحصیل در رشته‌های ادبیات آلمانی، تآتر-سینما و تلویزیون و تعلیم و تربیت از دانش‌گاه فرانکفورت در سال 1994 گروه تآتر دریچه را پایه‌گذاری کرد و به نمایش‌نامه نویسی و کارگردانی تآتر پرداخت.

نیلوفر علاوه بر کارگردانی طراحی صحنه، لباس و نور نمایش­های خود را نیز انجام می­دهد. او علاوه بر کارگردانی و نمایش‌نویسی مطالب متعددی در باره‌ی تآتر و ادبیات آلمانی و هم­چنین در مورد موضوعات سیاسی و احتماعی در نشریات خارج از کشور به چاپ رسانده است.

نیلوفر در سال ۲۰۰۵ جایزه‌ی آکادمی ایرانی هنر، ادبیات و رسانه در بوداپست، در رشتهه‌ی هنرهای نمایشی به عنوان بهترین کارگردان به او تعلق گرفت و در همان سال یکی از متون نمایشی‌اش «دختران خورشید» توسط گروه تآتر سوئیسی مارالام به کارگردانی پتر براشلر به روی صحنه رفت. هم‌چنین نمایش «در این مکان و در این زمان» او  در ماه فوریه ۲۰۱۸ از سوی تماشاگران فستیوال تآتر ایرانی هایدلبرگ به عنوان بهترین نمایش انتخاب شد.

جامعه‌ی فرهنگی زنان ایرانی شهر ونکوور در تاریخ‌های ۲ و ۳ مارچ سال ۲۰۱۸ مراسمی برای برای یک عمر فعالیت هنری نیلوفر بیضایی بر محوریت زن تجلیل شد.

نیلوفر نخست در باره‌ی سخن‌رانی خود نکاتی را متذکر شد. گفت من در باره‌ی تآتر فمینستی صحبت خواهم کرد و سپس فیلمی از کارهای خودم تهیه کردم که در پایان نشان خواهم داد و گفت و گویی خواهیم داشت در این باره. او گفت در جمهوری اسلامی بسیار سخت است که از تآتر فمینستی صحبت کنیم چون چنین تآتری در ایران نداریم. من می‌توانم ­در باره‌ی تآتر خودم که فمینیستی است حرف بزنم.

او اشاره‌ای کرد به سابقه­ی اساطیری نوع نگاه به زنانه‌گی در فرهنگ‌های گوناگون. «ما می­دانیم انسان ترکیبی است از یک نگاه متناقض، نیروی زنانه و مردانه، احساس و خرد، آزادی و اجبار. در اسطوره‌ی آفرینش آمده که خدا زن را از بغل مرد آفرید و این نشان‌گر این است که انسان یک موجود یگانه بوده است و در یگانه‌گی خود کامل است و دارای جنسیت خاضی نیست. و در دوران کودکی این یگانه‌گی دیده می­شود که فروید آن را خود شیفته‌گی اولیه می‌نامد. اما انسان با خوردن سیب به خرد رسید و از مرحله‌ی جمعی ناخودآگاه به مرحله‌ی فردی خودآگاه رسید.  رسیدن به خرد بدون عشق ممکن نیست در نتیجه آدم و حوا مطرح می‌شود و آن‌ها متوجه تفاوت‌های یک­دیگر می‌شوند. و این­جا ست که انسان متوجه تناقض درونی خود بین بخش زنانه و بخش مردانه می‌شود. به این جهت سرچشمه‌ی پیدایی مذاهب از این دوران سرچشمه می­گیرد. و در نتیجه جنگ این دو نیرو تبدیل می­شود و هیچ یک به یگانه‌گی تن ندادند. سرانجام به نیک و بد، روح و جسم و اسطوره و تاریخ و ضغیف و قوی تقسیم کردند و دوآلیست فکری سبب این اندیشه‌های امروزی شد که  زن به دلیل باروری خود مظهر جسم، طبیعت و لذت شد و مرد مظهر روح و کمال‌گرایی. و به همین جهت زن در مذاهب موجودی غریبه و سرچشمه‌ی لذت و هوس­های زودگذر است. در مذهب زردشت زن مظهر اهریمن است.»

او در ادامه گفت تمام این گفته­ها برای این بود که بگویم ما باید از یک­سو بتوانیم این تفکر­های غالب را به زیر سوال ببریم و از سوی دیگر الگو قراردادن زن یا تعریفی دیگر از زن در تآتر، که به کل بافت بشری جهان کمک کند.

تآتر فمینیستی از نگاه نیلوفر شاخه­ای مجزا از تآتر و تآتر سیاسی نیست بل­که درون آن شکل دیگری از نگاه است. در يك تعريف عام از تآتر فمينيستی می‌توان گفت كه نوعی از تآتر است كه از ديد زنانه و توسط زنان سيستم و فرهنگ مردسالارانه‌ی حاكم بر جوامع را به زير سوال می‌كشد. به همين دليل است كه اين نوع تآتر از فرهنگ حاكم فاصله می‌گيرد و نوعی تآتر «آلترناتبو» محسوب می‌شود. ژانل رايشلت معتقد است كه تآتر فمينيستی و تئوری تآتر برشت از دو نظر دارای نقاط مشتركند. يكی اين‌كه هر دو در تعريف «تآتر پلاتفرم‌» جای می‌گيرند و ديگر اين‌كه  هر دو قوانين اجرای نمايشی رايج فرهنگ حاكم مردسالارانه را در هم می‌ريزند. ين گالوپ معتقد است كه:  مطرح ساختن تفاوت ميان دو جنس بدون قصد متضاد انگاشتن آن‌ها شايد تمام مشغوليت فمينيسم باشد. اگر اين بحث را به تآتر منتقل كنيم كه در شكل كلاسيک خود هميشه ورطه‌ی نبرد تضادها بوده است، نبرد طبيعت و فرهنگ، نبرد انسان و خدا، تا حدودی به اصل مشكل نزديک شده‌‌ايم. پسا کلاسیسم نيز به درستی تآتر کلاسيک را به نقد می‌کشد. تآتر کلاسيک با همه‌ی عظمتش تنها توانست دو صحنه‌ی «تراژيک» و «کميک» را به عرصه‌ی وجود بياورد. تآتر امروز تنها ازطريق تجديد نظر در گذشته‌ی خود است که می‌تواند به حيات ادامه دهد. گالوپ معتقد است که استفاده از واژه‌ی «درام روايت غرب» در مورد تآتر کلاسيک شايد درست­تر باشد. به اعتقاد او  تآتر امروز «آوانگارد» شده است. تآتر آوانگارد امروز ديگر چون تآتر تراژيک و کميک به قهرمان و نقطه‌ی اوج نياز ندارد.  

تآتر امروز تآتر سال ٦٨ نقطه‌ی عطفی در تآتر فمينيستی محسوب می‌شود. چرا که در اين سال بحران­های سياسی و اجتماعی در اروپا اوج گرفتند و سياست­های فرهنگی و جنسيتی دست‌گاه­های حاکم به زير علامت سوال کشيده شدند. حرکت سازمان­های زنان در اين دوره بر روی شکل‌گيری اولين تظاهرات سياسی تاثير مستقيمی داشت. در همين دوره بود که تآتر فمينستی شکل گرفت که در شکل آغازينش به صورت نمايش خيابانی اجرا می‌شد. اکسيون و حرکت است که در تآتر رقص تپینا باوش ­به خوبی دیده می­شود. حرف زده نمی‌شود بیش­تر حرکت است که موضوعی را بیان می­کند.

آن گاه در باره‌ی اسلامیسم و اسلام­گرایی صحبت کرد که از درون جامعه‌ی خود ما آمده است بخش اصلی تفکر خودش را از جامعه آن روز گرفت و آن نگاهش به زن بود. وقتی یک موح عظیمی با خمینی هم­راه می‌شه، از همان ساختارهای پدرسالارانه‌ی جامعه‌ی­ ما می­آید. آن شخصیت کاریزماتیکی که خمینی داشت در حقیقت نقش پدر را بازی می­کند. مقدمه‌ی قانون اساسی که آن دوران نوشته شد شباهت دارد با رژیم ناسیونال سوسیالیسم هیتلر که نقش زن را زاییدن و مادر بودن می­داند. در پایان گفت این بچه­ها و زنان همین حکومت اسلامی علیه خود این­ها ایستادند و جمهوری اسلامی در رابطه زنان موفق نشد.

در پایان پاره قسمت­های را از تآترهای خود را که فیلم‌بردای شده بود نشان داد.

نوبت به ارایه‌ی گزارش گروه‌های کاری رسید. اداره کننده‌ی نشست قدسی حجازی بود.

یاسمین ندیر که از فرانسه آمده بود، نخست در باره گروه کاری­اش صحبت کرد.

در گروه کاری زینب ­پیغمبرزاده و گلرح جهانگیری بحث­های مخنلفی شد. اما در کل مطرح شد به‌تر است یک گروه کاری از زنان شهرهای مختلف تشکیل شود و بررسی کند که این پروژه‌ی گذار چه گونه پیش برود. هم‌چنین در نشست­های آینده در باره­ی هویت جنسی و نام سمینار بحث شود و در مورد  دوجنس‌گرایانی که مرد هستند اما خودشان را زن می‌دانند صحبت شود و بتوانند در این سمینارها شرکت کنند. در ضمن سعیده هم پیش­نهاد کرده بود که سمینار زنان بگذاریم و از طریق ستاره در زیر نام جنسیت­های دیگر را بنویسیم.

الهه امانی در باره گروه کاری خود که درون مایه­اش «بالنده‌گی جنبش زنان در گرو یافتن راه­کارهای موثر برای هم­گرایی، ­هم­یاری و هم­بسته‌گی می­باشد. بر شکاف­ها با حفظ تنوع نظری فایق گردیم.» بود. هدف از این گروه کاری این بود که  برای پیش­برد کارها در گروه­های زنانی که هستیم روش‌هایی را بیاموزیم که بتوانیم اختلافات را مدیریت کنیم. او دو پرسش را در گروه کاری مطرح کرد. هر کس باید می­گفت هدفش از شرکت در این گروه کاری چیست و پرسش دوم این بودکه علت این اختلافات چیست که همه می‌بایستی به این دو پرسش­جواب بدهند.

الهه بر این نظر بود که این شیوه‌ی کار را او با گروه­های غیر ایرانی انجام داده است، اما این دومین بار بود که با یک گروه ایرانی این کار را انجام می­دهد. در هر گروه کاری این طور نیست که شما یک متد داشته باشید و همه جا آن را به کار ببرید. چون آن افرادی که شرکت می­کنند، تعیین کننده هستند. آن­ها می‌­گویند که شما چه کارهایی بکنید چه پرسش­نامه­ای پر کنید که بتواند مؤثر باشد. این گروه امیدی را در من زنده کرد، که ما بتوانیم به این اختلافات فایق بیاییم. به این معنا که این اختلافات را حل نمی‌کنیم بل­که از آن ظرفیت و توانی که داریم وسیع‌تر بتوانیم استفاده کنیم. این تکنیک­ها و روش­ها یک جعبه ابزار است که ما این ابزار را در مواقع مختلف زمانی که مشکلی پیش می­آید ابزار مناسب را در شرایط مشخص درست استفاده کنیم. این به معنی نیست که من همه جا موفق بودم متاسفانه این ناموفقی من در یک گروه ایرانی اتقاق افتاد اما من از آن درس گرفتم و  ادامه دادم به گونه‌ی مثال من خوش‌حالم همه­ی شما را این ­جا می‌بینم اما برای آن کسانی که این­جا نیستند هم دلم تنگ می­شود و دلم می­خواست این­جا بودند.

سپس هفت گروه در خود این گروه کاری تشکیل شده بود که هر یک پشت میکروفون قرار گرفتند و گزارش گروه خود را دادند. هر گروه می­بایستی به دو پرسش پاسخ می دادند: 1ـ موانع و مشکلات همیاری و همکاری جنش زنان ایران چیست؟ 2ـ پیش­نهادات برای راه­کار چیست؟

نکاتی که رویش تاکید شد: خودمحوری، تمرین نکردن دموکراسی، شکل نگرفتن گفت و گو میان ما، گفت و گوهای شکل گرفته هم آرشیو نشده است. نگاه تبعیض‌آمیز داشتن با یک‌دیگر، برخی از زنان به خاطر کارهای متنوعی که انجام می­دهند برای خودشان امتیاز ویژه­ای قایل‌اند. و آن‌ها می­توانند گروه را در یک گروه بزرگ­تر تشکیل بدهند. پاره­ای نگران هستند و خودشان را از گروه حذف می‌کنند. برخی رنجیده شدند و دیگر در گروه شرکت نمی کنند. افراد متفاوتند خوب است که این تفاوت‌ها دیده شود و ارزش گذاشته شود. اگر زنان در پروژه­های هم­کاری به شرایطی برسند که می­خواهند اعمال قدرت بکنند به خاطر ان شرایطی است که ما در آن شکل گرفتیم و خوبه ریشه­های آن را بشناسیم. راه­کارهایی که پیش­نهاد شد ، آموزش، گروه­هایی تشکیل بشه و فاصله­ی گردهمایی­کم­تر بشه که بتونیم گفت و گوهای بیش­تری را پیش ببریم. خوبه پروتکلی از زمان­هایی که به اختلاف رسیدند تهیه شود تا بتوان یک بازبینی بر آن انجام داد.

ـ به اختلافات بیش­‌تر بها داده می­شود تا تفاهم‌ها؛ ـ گفت و گوی بدون خشونت؛ ـ احترام گذاشتن به یک­دیگر. و حق اظهار؛ ـ عدم پذیرش افراد جدید و اجازه ابراز نظر دادن به آن­ها؛ ـ استفاده‌ی ابزاری از مساله‌ی زنان؛ ـ اتوریته‌پذیری پاره‌ای از زنان؛ ـ نقد نکردن این گونه رفتارها و برخوردها؛ ـ به سبب نداشتن درک مساوی از شرایط راه حل­های متفاوت ارایه می­کنیم؛ ـ روابط بر ضوابط برتری دارد؛ ـ به جای هم­کاری، رقابت تنگ­‌نظری دیده می­شود؛ ـ چون پاره­ای زنان هنوز در ارتباط با گروهای سیاسی مردانه هستند، قدرت نقش زیادی باز می­کند؛ ـ سو تفاهم در فهمیدن یک­دیگر؛ ـ سریع قضاوت کردن؛ ـ نداشتن امتیاز و اطلاعات برابر؛ ـ کم‌بود فرهنگ کار تیمی؛ ـ نگاه‌مان به پدیده‌ها سیاه یا سفید است.

راه­کارها: ـ ایجاد فضایی آرام که در آن بتوان بدون ترس اظهار نظر کرد؛ ـ استفاده از نقاط مشترک برای کارهای مقطعی؛ ـ اگر زنان در پروژه­های هم­کاری به شرایطی برسند که می­خواهند اعمال قدرت بکنند به خاطر آن شرایطی است که ما در آن شکل گرفتیم خوب است ریشه­های این گونه رفتار­ها را بشناسیم. آموزش، یکی از راه­کارها می‌باشد؛ ـ گروه­هایی تشکیل شود و فاصله­ی گردهمایی­کم­تر بشه که بتونیم گفت و گوهای بیش­تری را پِیش ببریم؛ ـ تهییه پروتکلی از زمان­هایی که به اختلاف رسیدند تا بتوان یک بازبینی بر آن انجام داد؛ ـ تجربیات گذشته باید به روز شود؛ ـ قدم های کوچک برداریم برای این­که در حرکت باشیم؛ ـ تقسیم کار افقی بدون سلسله مراتب؛ ـ اگر همیشه هدف مد نظر باشد، و اختلافات به عنوان راه حل دیده شود به طوری که  بتوانیم به راه حل به­­تری برسیم.

سپس قطعنامه­ای به سبب شرایط بحرانی کنونی در ایران خوانده شد که قرار است منتشر شود. متن آن را شهین نوایی، پروین ثقفی و اعظم بهرامی تهیه کرده بودند. در مقدمه ‌یاین قطعنامه  نوشته شده که ما زنان شرکت کننده در سمینار سالانه­ی تشکل­های زنان و زنان دگر- و هم­جنس­گرای ایرانی در آلمان، فرانکفورت هم­بسته‌گی عمیق خود را با مبارزات درخشان و شجاعانه مردم ایران، به ویژه در موج اخیر اعتراضات اعلام می­کنیم. ما دست‌گیری و سرکوب فعالان و معترضان عرصه­های مختلف مبارزات اجتماعی را به شدت محکوم می­کنیم. و…. و پرچم دادخواهی را افراشته نگه داریم.

اعظم بهرامی از وضعیت زنان زندانی که هم نسل او هستند سخن گفت که برخی از آن­ها سال­ها ست که در زندان هستند و حکم­های آن­ها در این سه ماه اخیر قطعی شده و برخی دو باره به آن­ها حکم داده شده است. به گونه‌ی مثال وضعیت زینت جلالیان که بیست سال زندان است و بینایی چشم­هایش را از دست داه است که به روشنی وضعیت زنان زندانی کرد را نشان می­دهد. او بر این نظر بود که ما باید صدای این زنان باشیم در باره­اش بنویسم چون خانواده­های آن­ها زیر سرکوب شدید امنیتی قرار دارند و این امر مسوولیت ما را سنگین­تر خواهد کرد.

در پایان در پاره­ ی ارزیابی از سمینار، شرکت‌کننده‌گان از برگزارکننده‌گان سمینار (مانیا، آذر، قدسی، پروین ثقفی، پروین، منیژه، مهناز، مهشید پگاهی و شیرین بابایی) تشکر کردند. و با صدای رسا هم‌آهنگ گفتند بچه‌­ها متشکریم. به امید سمیناری دیگر همه­ زنان راهی شهرهای‌شان شدند.




تآتر فمینیستی در تقابل با اسلامیسم

 

متن سخنرانی

نیلوفر بیضای

در سمینار سراسری سالانه‌ی تشکل‌های مستقل زنان و زنان دگر- وهم‌جنس‌گرای ایرانی

  14 تا 16 فوریه 2010 (فرانکفورت)

برگرفته از گاه‌نامه، نشریه زنان – شماره‌ی 97 مارس 2020

 

مقدمه

در ابتدای سخن به حضار گرامی سلام می‌کنم و خسته نباشید می‌گویم. می‌دانم که در دو روز گذشته روزهای پرک اری را از سر گذرانده‌اید و در این روز سوم و آخر سمینار در جمع حاضر، حوصله‌ی چندانی برای شنیدن سخن‌رانی طولانی وجود ندارد. هم‌چنین از گروه زنان ایرانی شهر فرانکفورت بابت دعوتی که از من برای شرکت در این سمینار به عمل آورده‌اند، تشکر می‌کنم.

زمانی که دوستان گروه زنان با من تماس گرفتند، نظرشان بیش‌تر در این جهت بود که من از کارهای نمایشی‌ام در این نزدیک به سه دهه بگویم. به این نتیجه رسیدیم که فیلمی از چکیده‌ی آثار تآتری‌ام تهیه کنم تا نمونه‌های تلاش در عرصه‌ی تآتر فمینیستی ملموس‌تر شوند. پیش از نمایش فیلم اما تلاش می‌کنم تا به طور فشرده تعریفی از تآتر فمینیستی ارایه بدهم.

از آن‌جا که در این سمینار در مورد اسلامیسم و مشخصات آن صحبت شده است، سخن را در این مورد کوتاه می‌کنم و تنها به این توضیح بسنده می‌کنم که یکی از اصلی‌ترین پایه‌های فکری اسلام سیاسی به عنوان یک ایدئولوژی را ذهنیت پدرسالار تشکیل می‌دهد که مهم‌ترین وظیفه‌ی خود را کنترل بر بدن زن قرار داده است. می‌دانیم که ذهنیت پدرسالار در بطن جامعه‌ی ایران ریشه دوانده و حتا در خانواده‌های به ظاهر مدرن نیز نمود عینی می‌یابد. اعمال محدودیت‌های بی‌شمار بر دختران و زنان خانواده و کنترل مدام ارتباط‌های‌شان در بسیاری از خانواده‌های ایرانی تا همین امروز نیز مرسوم است. این‌جاست که جمهوری اسلامی و رهبر کاریسماتیکش خمینی، به نوعی بازتاب گسترده‌تر همین نگاه را در ساختن هویت حکومت اسلامی به کار می‌گیرند و موفق می‌شوند در مقدمه‌ی قانون اساسی جمهوری اسلامی و در قوانین مدنی تعریف زن را به جنس درجه‌ی دو، مطیع و فرمان‌بردار و خلاصه موجودی که تنها جنس مذکر حق تصمیم‌گیری در مورد سرنوشت او و هویت او را دارد، تقلیل بدهند.

البته امروز برای ما روشن شده که مقاومت زنان در بطن جامعه و در عین حال این واقعیت غیر قابل انکار که جامعه‌ی ایران در حال گذار است، حکومت اسلامی را در زمینه‌ی تحمیل نگاه کلیشه‌ای و غیر انسانی خود به زن به شکست کامل کشانده است و امروز شاهدی که به جای افزوده شدن بر تعداد زنان اسلامی، مسیر برعکس شده و تا جایی پیش رفته که حتا زنانی از درون خانواده‌های به شدت مذهبی و سنتی و حتا وابسته‌گان حکومت نیز نه تنها از تعریف اسلامی از زن فاصله می‌گیرند بل‌که در مقابل آن نیز می‌ایستند و این یک پیروزی بزرگ برای جنبش سکولار و جنبش زنان ایران به شمار می‌آید.

 

نیروی زنانه و نیروی مردانه از اسطوره تا واقعیت

انسان تركيبى ست از نيروهای متناقض چون روح و جسم، احساس و خرد، آزادی و اجبار، نيروی زنانه و نيروی مردانه. در اسطوره‌ی  آفرينش آمده است كه خدا زن را از بغل مرد آفريد. اين خود گواهی ست بر اين مهم كه انسان در اسطوره‌ی آفرینش موجودی يگانه بوده است. او در اين يگانه‌گی خود موجودی كامل و بی نياز است و دارای جنسيت خاصی نيست، بل‌که مجموعه‌ای‌ ست از دو جنس. این احساس یگانه‌گی اولیه در روان‌شناسی معاصر به دوران كودكی نسبت داده می‌شود و فروید آن را «نارسیسم» و یا «خودشیفته‌گی اولیه» نام نهاده است. به عبارت دیگر انسان در این یگانه‌گی اولیه‌ی خود با طبیعت در پیوند است. انسان اما با خوردن سیب دانایی به خرد دست یافت و از مرحله‌ی جمعی ناخودآگاه به مرحله‌ی فردی خودآگاه رسید. رسیدن به خرد اما بدون عشق ممكن نیست. به این گونه «آدم» و «حوا» با دست‌یابی به خرد و عشق زمینی متوجه تقاوت‌های یك‌دیگر می‌شوند و این‌جا ست كه انسان متوجه تناقض و تضاد درونی خود می‌شود. تناقض میان بخش زنانه و بخش مردانه‌ی خود. به این سبب سرچشمه‌ی پیدایش مذاهب را جنگ این دو نیرو در تضادهای‌شان دانسته‌اند. هیچ‌یك از مذاهب و مسالک اما به ترکیب این دو نیرو تن نداد، بل‌که آن‌ها را به صورت دو دشمن به دو بخش  نیک و بد، روح و جسم، ضعیف و قوی و سرانجام اسطوره و تاریخ تقسیم کرد. این دوآلیسم فکری یکی از منشاهای جدایی این دو نیرو و این دو جنس شد. زن به دلیل قدرت باروری خویش، مظهر طبیعت، جسم و لذت شد و مرد مظهر روح و کمال‌طلبی. به همین دلیل در مذاهب «زن» موجودی غریبه و سرچشمه‌ی لذات و هوس‌های زودگذر و یا «فتنه‌گر» (اسلام) است که باید مهار شود. در اساطیر زرتشتی «زن» فرزند «جهی» دختر اهریمن است و «جهی» در متون پهلوی به معنای روسپی ست. او نه تنها اهریمن را بر ضد اهورامزدا بر می‌انگیزاند، بل‌که اغواگر نیز هست. در یک کلام «زن» در تقکر انسان اخلاقی ایرانی موجودی خطرناک است. این هراس جنسی یکی از مهم‌ترین علل سترونی فرهنگ ما بوده است. حتا در پرسپولیس نیز که قرار است پرستش‌گاه زنده‌گی باشد، هیچ تصویری از زن نمی‌بینیم، بل‌که تنها تصاویر جنگ‌جویانی را مشاهده می‌کنیم که بر هر چیز مهر اخلاقی می‌زنند و علی‌رغم نیروی بازو و روحیه‌ی جنگ طلب که با نیروی زنانه در تضاد است، در طول تاریخ تبدیل به قومی سر به زیر و مطیع  و سرشار از حس گناه می‌شوند.

به عبارت دیگر «زن» برای مرد ایرانی با کشش جنسی برابر است. پس به سرکوب او می‌پردازد تا امیال جنسی خود را نفی کند. زن در فرهنگ ما دارای دو چهره است: یکی «مادر» که گویند «بهشت زیر پای او ست»  و «فتنه‌گر»، که باید سرکوب شود.

تفکر «پدرسالارانه» و تا ریشه‌ی اخلاقی اما در جامعه‌ی ما تنها به این یا آن اندیشه و مسلک محدود نشده بل‌که در ادبیات، تآتر، سینما، سیاست و خلاصه در تمامی عرصه‌های دیگر نیز یه وضوح خود را نمایان می‌سازد. اگر روشن‌فکری را با معنی واژه‌ای آن روشن اندیشیدن و صاحب اندیشه بودن معنا کنیم، با تعمقی در می‌یابیم که در بازتولید فرهنگی و هنری‌اش درگیر همین دو چهره‌ی غالب از نیمه‌ی دیگرش، بخش زنانه‌ی وجودش بوده و بنابراین به همان تعاریف اخلاقی – مذهبى دچار است. مثلن در اکثر آثار ادبی معاصر، نویسنده در تیپ‌سازی شخصیت‌های «زن خوب» و «زن بد» معیارهای اخلاقی/ جنسی واپس‌گرا را به کار می‌برد و در بین آثار زنان نویسنده متنی بیش‌تر مورد توجه قرار می‌گیرد که از شیوه‌ی نوشتار مردانه تقلید کند و زن را از دریچه‌ی چشم مرد ببیند. حتا اگر در جایی نیز بنا بر مصلحت قابل باور ساختن ادعایش در پیش‌رو بودن و باور بر مدرنیته به دفاع از حقوق زن بپردازد، در بطن خود و در تولیدات ادبی فرهنگی‌اش آن‌چنان با این موجود بی‌گانه است، که لاجرم به سطح اکتفا می‌کند. به کجا می‌توانی پناه برد جز به تلاش برای شناخت و شناساندن «خود» سرکوب شده‌ات تا شاید گوشی شنوا بیابی.

 

تآتر فمینیستی

می‌دانیم که در درون جنبش فمینیستی جریان‌های فکری مختلف وجود دارد. تا آن‌جا که به تآتر مربوط می‌شود، زنانی از همه‌ی جهت‌های فکری موجود در جنبش فمینستی در پایه‌ریزی و بنیان‌گذاری شاخه‌ای ازتآتر به نام «تآتر فمینیستی» سهیم بوده‌اند. در یک تعریف عام از تآتر فمینیستی می‌توان گفت که نوعی از تآتر است که از دید زنانه و توسط زنان سیستم و فرهنگ مردسالارانه‌ی حاکم بر جوامع را به زیر علامت سوال می‌کشد. به همین دلیل است که این نوع تآتر فرهنگ حاکم فاصله می‌گیرد و نوعی تآتر «آلترناتیو» محسوب می‌شود. تحقیق در مورد تآتر فمینیستی باید در ورای انواع نقد تحلیلی موجود انجام گیرد، چرا که دارای خصوصیات مستقلی است که تا شناخته نشوند هر نوع بحث تحلیلی را به اشتباه وا می‌دارند. ژانل رایشلت معتقد است که تآتر فمینیستی و تئوری تآتر برشت از دو نظر دارای نقاط مشترکند . یکی این‌که هر دو در تعریف «تآتر پلاتفرم‌» جای می‌گیرند و دیگر این‌که هر دو قوانین اجرای نمایشی رایج فرهنگ حاکم مردسالارانه را در هم می‌ریزند. جین گالوپ معتقد است که: مطرح ساختن تفاوت میان دو جنس بدون قصد متضاد انگاشتن آن‌ها شاید تمام مشغولیت فمینیسم باشد. اگر این بحث را به تآتر منتقل کنیم که در شکل کلاسیک خود همیشه ورطه‌ی نبرد تضادها بوده است، نبرد طبیعت و فرهنگ، نبرد انسان و خدا، تا حدودی به اصل مشکل نزدیک شده‌ایم. تآتر پسا دراماتیک نیز به درستی تآتر کلاسیک را به نقد می‌کشد. تآتر کلاسیک با همه‌ی عظمتش تنها توانست دو صحنه‌ی «تراژیک» و «کمیک» را به عرصه‌ی وجود بیاورد. تآتر امروز تنها از طریق تجدید نظر در گذشته‌ی خود است که می‌تواند به حیات ادامه دهد. گالوپ معتقد است که استفاده از واژه‌ی «درام روایتی غرب» در مورد تآتر کلاسیک شاید درست‌تر باشد. به اعتقاد او تآتر امروز «آوانگارد» شده است. تآتر آوانگارد امروز دیگر چون تآتر تراژیک و کمیک به قهرمان و نقطه‌ی اوج نیاز ندارد . تآتر امروز تآتر اکسیون و حرکت است.

با این‌همه به اعتقاد او فرم‌های اجرایی امروز با تآتر کلاسیک در تضاد نیستند، بل‌که ادامه‌ی منطقی آن هستند. ما به تآتر نمی‌رویم تا تنها ببینیم، بل‌که می‌خواهیم دیده شویم. می‌خواهیم از نگاه در آینه‌ای بازگردیم که انکار جریان جاری را منعکس کند، تا بتوانیم نگاه مرسوم را در ذهن‌مان بشکنیم. تآتر کلاسیک اما چه‌گونه‌گی شکستن این نگاه را به ما نشان نمی‌دهد.

ماری لوییزه فلایسر یکی از زنان نمایش‌نامه نویس است که علاوه بر بیان مساله‌ی زن در جامعه‌ی مردسالار در نمایش‌نامه‌ی خود به نام «پرده‌ای در سر» بر فرم نمایشی و شکل شخصی تولید هنری خود تاکید می‌ورزد و متهم می‌شود که ساختمان فکری دراماتیک ندارد. ولی ایراد در چیست؟ او این آزادی را برای خود قایل می‌شود که خواسته‌ی خود را دنبال کند، مرزهای تآتر را تا بیرونی‌ترین سطح بگشاید و غیر ممکن‌ها را متحقق کند.

اورزولا کرشل در مصاحبه‌ای می‌گوید: «درام از پایان عمر آغاز می‌شود. چیزی دیگر آن طور که بوده نیست. چه قدر مرگ‌های مرده، چه قدر خشونت، چه قدر فریاد. و این‌ها همه فانتزی‌های عصبی مردانه. من تا به حال هیچ اندیشه‌ی دراماتیکی را در مورد تولد، در مورد آغاز زنده‌گی نشنیده‌ام. منظورم نیست که حتمن تولد را به عنوان یک اکت نمایشی آرزو می‌کردم، ولی بی اعتنایی به این مرحله بسیار سوال بر انگیز است، چرا که به عنوان واقعه‌ی دراماتیک به رسمیت شناخته نمی‌شود».

سال ٦٨ نقطه‌ی عطفی در تآتر فمینیستی محسوب می‌شود. چرا که در این سال بحران‌های سیاسی و اجتماعی در اروپا اوج گرفتند و سیاست‌های فرهنگی و جنسیتی دست‌گاه‌های حاکم به یر علامت سوال کشیده شدند. حرکت سازمان‌های زنان در این دوره بر روی شکل‌گیری اولین تظاهرات سیاسی تاثیر مستقیمی داشت. در همین دوره بود که تآتر فمینستی شکل گرفت که در شکل آغازینش به صورت نمایش خیابانی اجرا می‌شد. در انگلیس دومین نسل تآتر فمینیستی پا به عرصه‌ی وجود نهاد. نسل اول به نماینده‌گی جین آردن، آن جلیکو و دوریس لزینگ در دهه‌ی ٥٠ فعالیت‌های خود را در زمینه‌ی تآتر فمینیستی آغاز کرده بود.

 

شکل‌گیری تئوری فمینیسم سوسیالیستی در تآتر انگلیس

در تئوری فمینیسم سوسیالیستی رابطه‌ی میان جامعه، اقتصاد و جنسیت بر صحنه‌ی تآتر مورد بررسی قرار می‌گیرند. فمینیست‌های سوسیالیست تئوری برشت را در تآتر الگوی تولیدات هنری خود قرار می‌دهند. سریل چرچیل شیوه‌ی نوشتاری اپیزودیک برشت  که در آن هر اپیزود مستقل است و لی در طول نمایش نقاط گره‌ی اپیزودها با یک‌دیگر ارتباط پیدا می‌کنند را در دستور کار خود قرار می‌دهد.

تئوری و طرح اجرایی برشت تاثیر به سزایی در تآتر انگلیس داشته است. این تاثیرپذیری از اولین سفر Berliner Ensamble در سال ١٩٥٦ به انگلستان و چاپ کتاب «برشت در تآتر» توسط جان ویلت در سال ١٩٦٤ آغاز شد. تآتر سیاسی از زمان شکل‌گیری جنبش سوسیالیستی در انگلستان سنت داشته است و از این طریق دراماتولوژی سازمان یافته‌ای که پایه‌اش نقد اجتماعی بود بنیان گذاشته شد. تآتر سیاسی نیازمند این توانایی است که ایده‌ها و روابطی را که ایدئولوژی را نمایان می‌سازند مجزا و آشکار کند. بر عکس شیوه‌های رئالیستی و ناتورالیستی که ایدئولوژی را پنهان می‌کنند و می‌پوشانند، تئوری‌های برشت در مورد اشکال اجتماع و ساختمان اپیک و فاصله گذاری در خدمت رسیدن به این اصل که روابط اقتصادی پایه‌ی واقعیات اجتماعی هستند، قرار دارد تا ایدئولوژی مبارزه با شرایط تاریخی را برجسته سازد.

سو آلن کیس معتقد است که تئوری فمینیستی باید خود را در عمل سیاسی بازیابد تا به این وسیله به مخاطب واقعی خود نزدیک شود. او معتقد است که فمینیسم نباید خود را در برج عاج زندانی کند. به نظر من ولی تئوری فمینیستی می‌تواند با غلبه بر تمام ایدئولوژی‌ها در پیدا کردن راه حلی برای تمام زنانی که امروز و اکنون  زنده‌گی می‌کنند بسیار کارساز باشد و از این طریق ارتباط خود را با دنیای واقعی اطراف حفظ کند.

 

پرفرمنس آرت یا نوع امروزی تآتر فمینیستی

 تآتر زنان و تآتر فمینیستی کاملن با یک‌دیگر متفاوتند و الزاما اثر هر زنی که تآتر کار کند، تآتر فمینیستی تولید نمی‌کند. ما در تآتر نیز زنانی را داریم که هنوز به  حدی از خود آگاهی نرسیده‌اند و از این‌که کارشان برچسب ضد مرد بودن بخورد هراس دارند. از سویی تآتر فمینیستی را تآتر حرکت و آکسیون تعریف می‌کنند، چرا که می‌خواهد انفعالی را که قرن‌ها برای زن در حضور اجتماعی‌اش تعیین شده است، نفی کند.

در فرهنگ واژه‌های روان‌شناسی «خلاقیت» چنین تعریف شده است: «توانایی دیدن و ایجاد مناسبات و روابط جدید، توانایی تولید ایده‌های مخالف نورم و توانایی فاصله گرفتن از الگوهای فکری رایج.» در فرم امروزی تآتر فمینیستی که آگاهانه از ساختمان مردسالارانه‌ی تآتر کلاسیک فاصله می‌گیرد، زبان بدن ، زبان غالب است. اجرا کننده می‌تواند خود را به عنوان یک کاراکتر و بدن خود، بازی و حرکاتش را به عنوان سمبل‌های آداب و رفتارهای روزمره به کار گیرد. در این نوع اجرایی تآتر فمینیستی بدن بازی‌گر به یک متافر، یک وسیله‌ی ایجاد ارتباط تبدیل می‌شود که به تحلیل خود انسانی‌اش می‌پردازد.

هنر پرفرمنس در سال ٧٠ در آمریکا، انگلیس، کانادا، فرانسه و هلند به عنوان شاخه‌ای از تآتر به رسمیت شناخته شد، ولی از آن‌جا که این هنر هنوز در کشورهایی که سنت درام در آنها ریشه دارد، به طور کامل پذیرفته نشده است، بسیاری از زنان به این فرم تآتری روی آوردند. به همین دلیل بسیاری از زنان پرفرمرفمینیست هستند: مثلن آنی گریفین، لوری آندرسن، تریشا براون و نمونه‌های امروزی‌تر پینا باوش و ایو انسلر.     

در تحقیقی که سال‌ها پیش در مورد تآتر فمینیستی کرده‌ام، چندین نمونه از کارهای فمینیستی را تحلیل کرده‌ام که فکر می‌کنم پرداختن به آن‌ها از حوصله‌ی این جمع خارج باشد. پس سخن کوتاه می‌کنم و شما را به دیدن فیلمی از تلاش‌هایم در تآتر فمینیستی دعوت می‌کنم.

 

نیلوفر بیضایی

17 فوریه 2020




رادیکالیسم راست، اسلامیسم و چالش زنان ایرانی در دایاسپورا

 

متن سخنرانی

منیره کاظمی

در سمینار سراسری سالانه‌ی تشکل‌های مستقل زنان و زنان دگر- وهم‌جنس‌گرای ایرانی

  14 تا 16 فوریه 2010 (فرانکفورت)

برگرفته از گاه‌نامه، نشریه زنان – شماره‌ی 97 مارس 2020

 

١-  مشخصات مشترک رادیکالیسم راست و اسلامیسم

هویت جمعی

برای هر دو جریان هویت عنصری است محوری، که تعریف شفافی از آن وجود دارد (رجوع شود به «هویت»، تحمیل یا انتخاب؟(*). دوران طلایی گذشته با خوانشی معین از هویت برای هر دو جریان یک کعبه آمالی است که باید برای آن مبارزه کرد. دنیای انسانی آن‌ها دو رنگه است: سیاه و سفید، دوست و دشمن، کافر و مومن، شر و معصوم، شیطانی و الاهی، خودی و غریبه، نژاد برتر، نژاد پست و غیرو.

عمر بکری محمد (ملقب به معمار جهادیسم انگلستان) می‌گوید: اگر سیاست هویت جمعی در غرب وجود نداشته باشد، کسی به فکر این‌که آیا هویت‌اش مورد تبعیض است یا نه  نمی‌افتد و این موضوع کار را برای ما سخت می‌کند(**).

پاک‌سازی

اسلامیست‌ها معتقدند، مابین مسلمانان و کافران صلح برقرار نخواهد شد. فضاهای خاکستری مابین سیاه و سفید باید پاک شوند، تا بتوان پاک‌سازی کرد. رادیکالیسم راست نیز می‌خواهد که جامعه از مهاجر خارجی پاک شود.

عامل ترور کریستچرچ نیوزیلند معتقد بود که او ناجی نژاد سفید است و با ترور می‌تواند مانع جابه‌جایی نژادهای دیگر شود.

اردوگان هم از ترور کریستچرچ برای تبلیغات انتخاباتی استفاده کرد و گفت: مخالفت دنیای غرب با مسلمانان همیشه‌گی است و سیاست‌مداران اتحادیه‌ی اروپا دشمنان اسلام هستند.

مبارزه‌ای دایمی

 یکی از مهم‌ترین عناصر وجودی هر دو جریان، پذیرش مبارزه‌ای مداوم  و هر روزه علیه هر چیزی است که ایدئولوژی را تهدید کرده و یا در معرض خطر قرار می‌دهد. از همین‌رو ست که هردوی این جریان دارای دشمن و دشمنانی مشخص هستند. برای پیروزی بر دشمن نیز، ستیزی دایمی ضروری است، که علیه نشانه‌های هر نظم و ارزشی  که با ارزش‌های ایدئولوژیک مطابقت ندارد، می‌بایست که مبارزه کرد.

تهدیدی دایمی 

خواست قطبی شدن و برهم زدن ساختار جامعه‌ای باز و لیبرال (دموکراسی موجود)، دو جریان راست رادیکال و اسلام‌گراها را به هم پیوند می‌زند. چرا که جامعه‌ی لیبرالی به خاطر ترویج پذیرش تفاوت‌ها و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز، و وجود فضای حداقلی برای رادیکالیسم (از هر نوع‌اش) تهدیدی است برای هر دو جریان.

نقش قربانی

اسلامیست‌ها خود را قربانی راسیسم «غربی» و ضدیت غرب با اسلام دانسته و از این طریق از یک سو حس ترحم و هم‌دردی در مخاطب را برمی‌انگیزند، و از سوی دیگر از میان جوانان به جلب نیرو اقدام می‌کنند.

راست‌های رادیکال نیز خود را قربانی سیاست‌های لیبرالی دانسته که از آن‌ها، چه از سوی مسوولان و چه از سوی رسانه‌ها، در مقابل  مهاجران و اسلامیس‌تها حمایت نمی‌شوند.

تئوری توطئه

اسلامیست‌ها و راست‌های رادیکال با این‌که هر کدام خود را ضربه‌ناپذیر، قوی و از برترین‌ها می‌دانند، اما مدام از این‌که مورد تبعیض و تهدید قرار دارند، شکوه می‌کنند. هم‌واره نیروهای مخوفی آن‌ها را زیر نظر داشته و مورد تهدید قرار می‌دهند.

یکی از نمونه‌های آن، اتهام کنترل یهودیان بر تمام رسانه‌های عمومی و ابزارهای اطلاع‌رسانی است. از همین‌رو ست که تمرکز فعالیت هر دو جریان بر شبکه‌های اجتماعی (فیسبوک، اینستاگرم، تلگرام و غیرو) است. برای مثال زمانی که اسلامیست‌ها معتقدند که اگر همه مسلمانان از آن‌ها پیروی نمی‌کنند و خود را با فوتبال و برنامه‌های سرگرم کننده مشغول کرده‌اند، و یا راست‌های رادیکال شکایت دارند که همه‌ی عموم ملت (آلمان) در حمایت از آن‌ها به پا نمی‌خیزند، هر دو جریان علت آن را رسانه ‌های عمومی دانسته که شهروندان را کور و کر کرده‌اند.

جنسیت و گرایش جنسی

یکی از پر رنگ‌ترین تشابه این دو جریان عقیدتی سیاسی در مخالفت با حق تعیین سرنوشت زنان می‌باشد. هر دوی این گروه، برای زنان، نقش مادری و بازتولید را تعیین کرده و در این راستا علیه حق سقط جنین هستند. آن‌ها توافق دارند که مسوولیت زن نگه‌داری بچه‌ها و سال‌مندان و پرداختن به امور خانه است. آن‌ها همچنین علیه پذیرش چندگونه‌گی گرایش‌های جنسی در میان انسان‌ها هستند.

در هر دو جریان مردانه‌گی، گفتمان غالب است، و زنان جانبی و فرودست می‌باشند. اگر چه زنان نه فقط به عنوان قربانی، ولی در جای‌گاهی تعیین شده (نقش‌های جنسیتی با مسوولیت‌های معین) در ترویج و گسترش ایدئولوژی عهده‌دار مسوولیت هستند.

اسلامیست‌ها با اعمال جدایی جنسیتی و هم‌چنین داشتن کدهای معین در پوشش، رفتار و نقش‌های اجتماعی، تاکیدی اعیان بر مردانه‌گی جهت اتتشار و انتقال عقیده و مبارزه برای رسیدن به آرمان‌های خود دارند.

به گفته‌ی بیورن هوکر از حزب آ اِ دِ: «ما باید مردانه‌گی خود را دوباره کشف کنیم. زیرا تنها هنگامی که مردانه‌گی خود را دوباره بازیابیم، مردانه خواهیم شد. و فقط اگر مردانه شویم، می‌توانیم دفاعی عمل کنیم»(‍***). 

٢- هم‌کاری‌های مشترک

قطبی کردن جامعه و از بین بردن ارزش‌های لیبرالی موردی است که راست‌های رادیکال و اسلامیست‌ها را به هم پیوند می‌زند. از همین‌رو ست که می‌بنیم افرادی از این رادیکالیسم به آن دیگری در حرکتند (یک نمونه ساشا ل. از برانشوایگ است).

هیتلر نیز در گفتاری ستیزه‌جویی جنگ‌طلبانه و واقع‌بینانه‌ی اسلام را ستایش کرده بود(****).

در اکتبر سال ٢٠٠٢ یکی از سخن‌رانان میهمان مراسم حزب‌التحریر (که در سال ٢٠٠٣  فعالیت آن در آلمان ممنوع شد) Udo Voigt رهبر حزب نئونازی NPD بود. همین شخص نیز بارها با مقامات ایرانی تماس و دیدار داشته است.

 

٣- اسلامیست‌های قانون‌گرا، برقراری حکومت اسلامی بدون خشونت و در لباس مذهب و هویت

خشونت‌های اسلام‌گرایان، از آن‌جایی آغاز نمی‌شوند که اسلحه به دست گرفته و یا با کامیون به جمعیت زده می‌شود. خشونت از آن‌جایی آغاز می‌شود که جداسازی جنسیتی، چندهم‌سری، حجاب دخترکان، حق ارث نابرابر، ازدواج اجباری، حق طلاق و حق حضانت، ازدواج کودکان، شلاق، قطع دست و پا، اعدام و غیرو قوانین الهی و تغییرناپذیر قلم‌داد می‌شوند. و در ادامه قبول حقوق برابر، برای زن و مرد، برای اقلیت‌های جنسی و بی خدایان، مبارزه با قانون الهی اعلام می‌گردد. قوانینی که بالاتر از قوانین مدنی (زمینی) قرار دارند، که از سوی جوامع انسانی در طی مبارزات به دست آمده‌اند، و از همین‌رو ست که باید تنها آن‌ها مورد توجه و اجرا قرار گیرند. و باز این ترورها نیستند که شالوده‌ی جیامعه‌ دموکرات را تغییر می‌دهند، بل‌که توسعه‌ی خزنده‌ی نفوذ اسلام‌گرایان در شبکه‌های انجمن‌ها، سازمان‌ها و احزاب فعال در جامعه هستند که دست‌آوردهای حقوقی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی صدها سال مبارزه را مورد تهدید قرار داده است.

بسیاری از اسلام‌گرایان در غرب (آلمان) از به کار بردن خشونت فاصله گرفته و برای رسیدن به مقاصد خود از آن امتناع می‌ورزند. اما در رسیدن به اهداف افراطی خود با استفاده از ابزارهای دیگر (نفوذ در احزاب و لابی‌گری با سیاست‌مداران) در نظام حقوقی موجود و هم‌چنین با روی آوردن به تحصیلات عالی، رسانه‌های عمومی و شبکه‌های اجتماعی، راه را بر عادی سازی مقاصد خود هم‌وار می‌سازند. آن‌ها بر خوانش و تشریح معینی از قرآن پای ‌فشرده و معتقدند قوانین و دستورال‌عمل‌های شرع اسلامی، بدون در نظر گرفتن زمان و مکان، قابل اجرا بوده است و همه را در بر می‌گیرند. آن‌ها مخالف هر گونه نسبی‌گرایی در مورد قوانین شرع هستند.

استراتژی دوگانه

اسلام‌گرایان قانون‌گرا با لابی‌گری سعی در نفوذ در سیاست و بطن جامعه دارند. در حالی که از دیگران خواستار پذیرش و رواداری در مقابل ایدئولوژی‌شان هستند، و حتا ادعای تحمل و شنیدن حرف مخالف را دارند، اما هم‌چنان حافظ گرایش‌های غیردمکراتیک و توتالیتر در ساختار گروهی، و هم‌چنین عقیدتی خود بوده‌اند و خواستار تدوام آن‌ها هستند.

هدف اسلام‌گرایان قانون‌گرا این است که با مرسوم و عادی سازی نشانه‌های ایدئولوژی خود در دراز مدت، بخش‌های دموکراتیک جامعه را در راستای قوانین شرعی تغییر دهند.

برای رسیدن به این هدف، آن‌ها انجمن‌های مذهبی، فرهنگی، قومی، آموزشی ایجاد کرده‌اند، که از یک سو برای عرضه‌ی خدماتی برای اعضا و هم‌چنین محلی برای گسترش ایدئولوژی خود مورد استفاده قرار گرفته، و از سوی دیگر از طریق چهرهای‌شان سعی دارند خود را به عنوان نماینده‌گان همه‌ی مسلمانان به قانون‌گذاران و سیاست‌مداران معرفی کنند.

لیست بلندبالایی از این نوع انجمن‌ها و حامیان آن‌ها در میان مقامات دولتی، غیردولتی و دانش‌گاهی، ارگان‌های حمایت کننده‌ی آموزشی و کمک دهنده‌گان مالی از بودجه‌های دولتی و غیردولتی آن‌ها را می‌توان ارایه داد که در این مقاله نمی‌گنجد. و تنها به دو مورد در زیر اشاره می‌شود. لازم است بیان شود که اسلامیست‌های قانون‌گرا توانسته‌اند یک شبکه‌ی قوی اطلاعاتی، ارتباطی و آموزشی نیز در جامعه‌ی آلمان ایجاد کنند که در کنار شبکه‌های مساجد (به خصوص مساجدی که ارتباط سیاسی و مالی مستقیم با دولت‌های خارجی دارند) مشغول به عادی سازی و ترویج اسلامیسم می‌باشند.

– انجمن خیریه‌ی اسلامی Relief که ارتباط  که آن با حماس از سوی نهاد حفاظت از قانون اساسی ثابت شده است، در سال‌های ۲۰۱۵ و ۲۰۱۷ ۱، یک و نیم میلیون یورو و در سال  ۲۰۱۶ دو و شش دهم میلیون یورو از وزارت خارجه‌ی آلمان دریافت کرده است.

– انجمن‌های اسلام‌گرا برخلاف ادعای خود و مدافعان‌شان (ارگان‌های دولتی، احزاب و نهادهای یاری دهنده) که گویا آن‌ها مروجان تکثر و گونه‌گونی در جامعه می‌باشند، با اجرای پروژه‌هایی زیر نام «جامعه‌ی میزبان‌پذیری»، با تبلیغ یک خوانش از اسلام در حقیقت علیه تکثرگرایی مشغول بوده، که متاسفانه به بهانه‌ی ترویج دهنده‌گان رنگارنگی، یکی بعد از دیگری جوایز و حمایت‌های مالی دریافت می‌کنند (برای مثال عکس روبه‌رو و اهدای جایزه به یکی از زیرمجموعه‌های جامعه‌ی احمدیه در ایالت هسن).

آیا همه‌ی این‌ها، تنها به سیاست‌های ارگان‌های دولتی و غیر دولتی آلمان و هم‌چنین فعالیت‌های گسترده‌ی اسلام‌گرایان برمی‌گردد؟ آیا اگر اسلامیست‌های قانون‌گرا در رسیدن به اهداف‌شان موفق بوده‌اند، تنها به خاطر داشتن حمایت‌های مالی و حقوقی از آن‌ها است؟ و یا این که کم کاری و یا فقدان فعالیت‌های مهاجران سکولار از جمله ما زنان ایرانی نیز در این امر دخیل بوده‌اند.

٤- جای‌گاه ما (زنان ایرانی) در دیاسپورا

اگر در غرب به مساله‌ی مبارزات زنان ایران علیه حجاب و قوانین ضدزن شرع کم اشاره می‌شود، اگر احزاب آلمانی به نام تکثرگرایی و حمایت از مسلمانان به دفاع از ایدئولوژی ضد انسانی و ضد زن اسلامیست می‌پردازند، اگر نماینده‌های ایرانی الاصل پارلمان آلمان یا ساکت هستند و یا حتا به مماشات با رژیم ایران می‌پردازند، اگر رسانه‌های آلمانی فقط یک تصویر از مسلمان و یک خوانش از اسلام را ارایه می‌دهند، و اگر حکومت ولایت فقیه در همین آلمان هر آن‌چه که می‌خواهد می‌برد و می‌دوزد و از بودجه‌های دولتی  (مالیات شهروندان آلمانی) کرسی دانش‌گاهی الاهیات (برای نمونه در دانش‌گاه همبولت برلین)، انجمن، مسجد و تکیه و دسته‌جات سینه‌زنی در خیابان‌ها و… به راه می‌اندازد، از کم‌کاری و کوتاهی ما نیز هست.

بیاییم شباهت‌ها و نقاط مشترک اسلامیسم و عقاید راسیستی را برشمریم. متاسفانه در اذهان و رسانه‌های غربی (آلمان) جریان‌هایی مانند پگیدا و یا احزابی مانند آ اِف دِ، منتقد اسلام لقب گرفته‌اند. این ما هستیم که با بلند کردن صدای‌مان می‌توانیم تفاوت مابین افکار و تئوری‌های مهاجر و بی‌گانه ستیز و نقد به اسلام‌گرایی را آشکار سازیم.

خطاب به فعالان و احزاب چپ، سوسیال دموکرات و سبزها خاطرنشان شویم: مادامی که گوشی برای شنیدن تجربه‌ها و اخطارهای ما ایرانیان ندارند، وقتی صدای ما در هیچ رسانه‌ای انعکاس ندارد، و در نقد اسلامیسم، صحنه برای راست‌های ضدمهاجر خالی می‌ماند، اتفاقن آن‌ها (فعالان سیاسی، اجتماعی و احزاب چپ، سوسیال دموکرات و سبزها و غیرو) هستند که آب به آسیاب رادیکال‌های راست می‌ریزید.

درشکه‌ی اعقاید و تئوری‌های ضدزن و ضد انسانی و توتالیتر، دو اسب دارد: «اسلامیسم و رادیکالیسم راست». روشن است که  باید با هر دو مبارزه شود. غربیان (آلمان‌ها) ده‌ها سال است  که در سطوح مختلف به تئوری‌های توتالیتر نازییسم و نژادپرستی پرداخته و هم‌چنان سرگرم شکافتن و شناختن ابعاد مختلف آن‌ها می‌باشند. ولی اسلامیسم برای آن‌ها ناشناخته است. به خصوص که این ایدئولوژی توتالیتر و دشمن جامعه‌ی باز با ارزش‌های لیبرالی، لباس مذهب و فرهنگ را بر تن داشته و به شبکه‌های فوق‌العاد وسیع و کارآرایی مانند مساجد و انجمن‌های مذهبی و فرهنگی و غیرو (در چند سال اخیر کودکستان و گروهای تربیتی دانش آموزان و…) مسلح می‌باشند. اکثر غربیان (به خصوص در محیط‌های دانش‌گاهی) تفاوت ظریف اما فوق‌العاده مهم مابین اسلام دارای دستورکار سیاسی و هدف چیره شد بر جهان، و اسلام به عنوان مذهب و اعتقادات شخصی (بمانند مادربزرگ‌های‌مان) قایل نیستند. شاید چون بر عکس ما هر دوی آن را تجربه نکرده‌اند. اگر چه از این‌جا و آن‌جا (از جمله ایران) زنگ خطرهایی به گوش‌شان می‌رسد، ولی آن را به جامعه‌ی خود مربوط ندانسته، بل‌که مربوط به دور دست‌ها می‌دانند. و معتقدند دموکراسی موجود در غرب قوی‌تر از آن است که بتواند با این تهدیدات کمر خم کند. در صورتی که تنها تعداد اعضای شاخه‌ی ناسیونالیست اخوان‌المسلمین ترکیه (گرگ‌های خاکستری) در آلمان بین سی تا پنجاه هزار تخمین زده می‌شود (*****).

از این‌رو ست که ما زنان مهاجر ایرانی، به عنوان شاید بزرگ‌ترین دسته از مهاجران که با شیوه‌ها و ترفندهای اسلامیست‌ها به خوبی آشنایی داریم  و آن‌ها را با پوست و گوشت خود تجربه کرده‌ایم، نقشی هدایت کننده در آشکار ساختن ظرافت‌های مبارزه با عادی سازی و توسعه‌ی اسلامیسم  در کشور میزبان و جهان میت‌وانیم داشته باشیم. 

٥- راه‌کارها

– تشکیل شبکه‌های ارتباطی ایرانی با هدف:

اطلاع رسانی

واکنشی (تنظیم نامه‌های اعتراضی و یا بیانیه‌های دادخواستی و جمع آوری امضا) در زمانی که لازم است صدای (دیگری) ما هم شنیده شود.

لابی‌گری با احزاب، سیاست‌مداران، چهره‌های هنری، ادبی و فرهنگی

ارتباط مستمر با رسانه‌های محلی و سراسری

– تشکیل گروهای مجازی و غیر مجازی با گردآوری اعضای غیر ایرانی با هدف:

در جریان قرار دادن و انعکاس دادن وقایع، مقالات و تجربه‌های شخصی‌مان

جلب حمایت در جمع آوری تجربه‌های شخصی در مبارزه با اسلامیست‌ها در ایران و دیاسپورا و چاپ آن‌ها به زبان آلمانی  و دیگر زبان‌ها

– تشکیل انجمن‌های رسمی (ثبت شده) با هدف

مقابله با اسلامیسم در ابعاد مختلف آموزشی، فرهنگی، اجتماعی، حقوقی

یاری رسانی به دختران و زنان خشونت دیده و قدرت‌مندسازی آنان

ارایه‌ی خدمات مشاوره و راه‌نمایی برای دختران و خانواده‌ها

ایجاد شبکه‌های ارتباطی با انجمن‌های زنان از ملیت‌های دیگر

ایجاد ارگان‌های پژوهشی و حمایت مالی از دانش‌جویانی که مایل هستند در زمینه‌ی اسلامیسم تحقیق کرده و یا پایان‌نامه خود را تنظیم کنند.

تعیین جایزه‌ی سالانه برای پایان‌نامه‌های دانش‌جویی

معرفی و انتشار عمومی لیست عنوان پژوهش‌ها و کتاب‌های منتشر شده

معرفی و انتشار لیست فیلم و کاریکاتور و غیرو

تشکیل کارگاه‌های آموزشی

برگزاری جلسات بحث و گفت‌وگو و دعوت از صاحب‌نظران و  آسیب دیده‌گان

http://iran-women-solidarity.net/spip.php?article3263

 MUSLIMFEINDLICHKEIT, ISLAMISMUS UND DIE SPIRALE GESELLSCHAFTLICHER

POLARISIERUNG, IZD, s.7

Björn Höcke am 18. November 2015 in Erfurt

 Interview: Dr. David Motadel über die Rolle des Islams für das Dritte Reich https://www.lz.de/lippe/detmold/20304908_Interview-Hitler-lobte-den-Islam-Dr.-David-Motadel-ueber-die-Rolle-des-Islams-fuer-das-Dritte-Reich.html

 https://www.kas.de/de/web/islamismus/die-islamische-gemeinschaft-milli-goerues-igmg

 

منیره کاظمی

برگرفته از گاه‌نامه، نشریه زنان – شماره‌ی 97 مارس 2020




راه­کارهای جنبش زنان در رویارویی با اسلامیسم

متن سخن‌‌رانی

سرور صاحبی

در سمینار سراسری سالانه‌ی تشکل‌های مستقل زنان و زنان دگر- و هم‌جنس‌گرای ایرانی

  14 تا 16 فوریه 2010 (فرانکفورت)

برگرفته از گاه‌نامه، نشریه زنان – شماره‌ی 97 مارس 2020

 

با درود بر شما

بر مرز شکننده‌گی

پا می­گذارم

حس می‌کنم

شناخت

با فروپاشی جهان

هم­راه شده است

سخن

معناهای کور را

تبلیغ می‌کند

و رخ‌دادها

خشونت و جنگ را

  

ـ مفهوم یا اصطلاح اسلامیسم (Islamismus)

(ایسم) به لاتین: (ismus)  و به فرانسوی (isme) در بسیاری از واژه‌گان زبان‌های مختلفی که از آن استفاده شده، در ابتدا از پسوند یونان باستان (ismós) گرفته شده و از طریق لاتین به زبان‌های دیگر راه یافته است. این پس­وند معنی «درگیر شدن با» یا «تقلید» و «پیروی» و بیش­تر برای توصیف فلسفه­ها، نظریه­ها، ادیان، جنبش­های اجتماعی و رفتارها استفاده می‌شود.

 «ایسم» پس­وندی خنثا است. و هم­واره زمانی که به کار برده شده به معنی پیروی از یک نظریه بوده است. به گونه­ی مثال لیبرالیسم، مارکسیسم، فمینیسم. اما در این اصطلاح اسلامیسم، تنها به معنی پیروان اسلام نیست، بل­که اسلام افراطی است یا در قدرت سیاسی است یا قدرت سیاسی را می‌خواهد به دست بیاورد.

اسلام‌گرایی اصطلاحی از علوم اجتماعی است که ایدیولوژی‌ها و حرکت‌های گوناگون بنیادگرایانه­ی اسلام سیاسی را در بر می­گیرد و از دهه‌ی 1970 میلادی در علوم اجتماعی مورد استفاده قرار گرفته است.

دانش‌مندان و روزنامه نگاران فرانسوی در دهه‌ی 1970 با توصیف و طبقه‌بندی بنیادگرای سیاسی و اسلام افراطی با این چالش روبه‌رو شدند. این چالش تا حد زیادی با حضور خمینی در پاریس و جنبش­های اعتراضی اسلام در مصر و الجزایر گسترش یافت.

اسلامیست­ها تنها قرآن، سنت و زنده‌‌گی محمد و اصحاب‌اش را به عنوان سرمشق ارزش‌هایی برای جامعه‌ی امروز معتبر دانسته و می‌‌خواهند به دوران صدر اسلام برگردد. به نام خداوند و یک مذهب (اسلام)، این  مشروعیت را برای خود قایل هستند که ایجاد نظم اجتماعی و دولتی را ممکن می‌سازند. به این گونه:

1- ادعای مطلق اسلام به عنوان زنده‌‌گی و نظم دولت

2- حاکمیت خدا به جای حاکمیت مردمی

3- نفوذ و کنترل مطلق و جامع جامعه

4- نظم اجتماعی هم‌گن و یک‌سان به نام اسلام

5ـ شریعت اسلام (چه سنی و چه شیعه) به جای قانون و حقوق مدنی

6ـ حذف غیرمسلمانان و گرایش­های مسلمانان غیر خودی با استفاده از خشونت تا حد مرگ.

در حقیقت اسلامیسم مجموعه‌ی گونه­گونی از بنیاد گرایان مسلمان هستند که در زیر این نام از مسلمان­های تروریست، سلفی­های پارلمانتاریست، امت‌گرایان انترناسیونالیست تا اسلام گرایانی که بنا به باب روز نقاب سکولار بر چهره زده‌اند را می‌توان مشاهده کرد. به گونه‌ی مثال ترکیه. در ایران امروز همه‌ی این عناصر در هیات حاکمه حضور دارند و بنا به شرایط و موقعیت‌های زمانی و مکانی بنا به سلیقه و روش خودشان به نام نماینده‌گان خدا، حاکمیت خدا را بر روی زمین اجرا می‌کنند.

هم­چنین اسلامیسم یک ایدیولوژی است که «تعالیم، عقاید و ارزش‌های یک اسلام خاص را به عنوان بنیاد ساختاری سیاسی که حامیان این ایدیولوژی آن را «دولت اسلامی می‌خوانند»، به کار می‌بندد. یکی از ویژه‌‌گی­های اسلامیسم تمامیت­خواهی است. و تمام اعمال، رفتار و افکارشان تمامیت خواه (توتالیتر) است.

اما تفاوتی میان مشروعیت نظام‌های توتالیتر کلاسیک و نظام‌های اسلامی وجود دارد. مشروعیت نظام‌های توتالیتر کلاسیک زمینی است. مشروعیت نظام‌ها و گروه‌های اسلامیست آسمانی است. رهبران جمهوری اسلامی ایران و گروه‌های تروریست اسلامی نظیر القاعده و دیگران، خدا را منبع مشروعیت خود می­دانند.

یکی از ویژه‌‌گی­های حکومت توتالیتر ایجاد وحشت (terror) و هراس افکنی است که اساس سیاست آن­ها را تشکیل می‌دهد. رژیم توتالیتر، تنها در پی قدرت و حاکمیت نیست، بل­که فضای امر سیاسی را یک سره منهدم می‌‌کند. از این رو، توانایی انسان برای اقدام مشترک امکان بروز پیدا نمی­کند و ویژه‌‌گی هوادارن‌شان مطیع بودن کامل است.

نکته‌ای که باید به آن توجه کرد تفاوت «ترس» با «وحشت» است که اولی عمودی است اما وحشت هم عمودی است وهم افقی. در رژیم مستبد مردم از مستبدی که بالای سرشان نشسته می‌ترسند. اما در این نوع حکومت مردم هم از بالایی‌ها و هم از یک‌دیگر وحشت دارند. کشتارهایی که از اول انقلاب اسلامی شد و هم­چنان هم ادامه دارد، بیان‌گر رژیم ترور و وحشت جمهوری اسلامی است. کشتارهای جمهوری اسلامی در ابتدا اهمیت چندانی برای غرب نداشت. تنها پس از این کشتار و ترور در کشورهای غربی صورت گرفت تازه آن‌ها متوجه اسلامیسم و حکومت ترور شدند. البته هنوز هم آلمان روابط اقتصادی زیادی با ایران دارد. اسلامیست به سان ویروس است که به اشکال گوناگون خود را در جهان نشان می‌دهد. اگر بخواهیم اسلامیسم را در چند واژه بیان کنیم ترکیبی است از سلطه، تنفر، سرکوب، زندان، خشونت، تجاوز، جنگ و مرگ. از سوی دیگر اسلامیست در درون اندیشه­اش زن ستیزی، نژاد پرستی، هم­جنس‌گرا ستیزی، ترنس‌ستیزی و سکسیسم هستی دارد.

نگاه فمینیستی به اسلامیست از دیدگاه فمینیست‌های رهایی طلب و رادیکال

چرا من وارد مبحث فمینیست شدم از این رو بود که بر این باورم که زن ستیزی یکی از مشخصه‌های جامعه‌ی مرد/ پدر سالار و از جمله اسلامیسم هست. و کلن در حکومت اسلامی و تمامی ساختارهای موجود تبعیض پدر/ مرد سالار وجود دارد. ما زنان بسیاری از این ویژه‌‌گی‌ها و مشخصه‌ها را در رژیم‌های توتالیتر و حتا ظاهرن غیر مذهبی یا سکولار هم می‌بینیم. در نتیجه راه­کارهای ما در رویارویی با اسلامیسم جدا از راه­کارهای ما علیه نظام جامعه‌ی پدر/ مرد سالار نیست. و این رویارویی هر روزه و در تمامی عرصه­ها می‌باشد.

 گرایش­های گوناگون فمینیستی، آزادی­خواه و رادیکال هر روزه علیه تبعیض­های پدر/ مردسالارانه که اسلامیسم هم یکی از شکل‌های این تبعیض است، به شکل­های گونه‌گون مبارزه می­کنند.

تجربه‌ی زنده‌‌گی برای ما زنان می‌تواند به سان مواجهه‌ی برآشوبنده عمل کند و آن چه را که پیش­تر ناگفتنی و نا دیدنی بود، دیدنی و گفتنی سازد.

از نگاه منِ فمیسنیست، هر نوع دین و اندیشه و فلسفه‌ی مردانه ضد رهایی زن است. چون سازمان بنیادی سرکوب ریشه در خانواده‌ی پدرسالار و دیگر شکل­های زنده‌‌گی در قالب روابط هرمی  و سلسله مراتبی دارد. به این معنا که تمام ادیان  و اندیشه‌های پدرسالار از جمله اسلام، سرکوب و ستم بر زنان در ابتدای کار آن­ها قرار دارد. و همه‌ی شما از سویه‌ی تجربه با این ستم و سرکوب آشنا هستید و تجربه کردید. در عین حال  این سرکوب ریشه در ساختار تمام جامعه‌های پدر/ مرد سالار کل جهان دارد. ستم بر زنان در حقیقت نخستین و مقدماتی‌ترین ابزار سرکوب پدرسالاری است که دین هم جزو آن هست. اکنون بسیاری از روشن‌فکران جامعه‌ی مردسالار با همین اسلامیسم به مقابله می‌پردازند اما از دیدگاه فلسفی/ اجتماعی پدر/ مرد سالارانه. تعیین جنیسیت به سان نتیجه­ی اجتماعی شدن در فلسفه‌ی آن‌ها نقش بازی نمی‌کند. این امر در مرکز اندیشه و فلسفه‌ی فمینیستی قرار دارد. فلسفه‌ای که انتقادی است. و از نقد فلسفه‌ی پدر/ مرد سالار با گرایش به علایق زنان شکل می­گیرد. و تنها به نقش زنان نمی‌پردازد بل‌که به نقش هر دو نیز می‌پردازد.

ـ ویژه‌‌گی­های کنش­­های زنان فمینیست

ما زنان با نگاهی چند وجهی و با انباشت تجارب فردی و جمعی و نقد جامعه‌ی پدر/ مرد سالار در يک دوره‌ی زماني نه چندان طولاني، توانسته­ایم تغییراتی را با شیوه­ی خود در زمینه‌ی تمام علوم از جمله علوم اجتماعی و جامعه شناسی پدید آوریم. و فلسفه‌ی خود را بر اساس این تجارب بنا نهیم. این کنش­ها همواره هم­راه با آزمون و خطاهای بسيار و افت و خيزهای مداوم بوده است و گر چه این تجارب فردی و جمعی زنان نتوانسته تغییرات بزرگی در  قوانین به نفع زنان ایجاد کند، یا از خشونت بر زنان بکاهد یا میزان اشتغال زنان را بسیار افزایش دهد، شان اجتماعی زنان را ارتقا دهد و بر آزادی‌های  آن­ها بیفزاید.  اما این ناکامی­ها، نه به معنای ورشکسته‌گی است؛ نه ناامیدی و فقدان تقلا. این ناکامی­ها بیش از هر چیز، به معنای تصلب ساختارهای سلطه­ی جنسیتی است که به دلیل برخورداری از تاریخ هزاران ساله، طبعن نمی‌توان تغییر یک­باره­ی آن­ها را انتظار داشت. مبارزه‌ی زنان تنها روایت ناکامی نیست، بل­که حکایت موفقیت و امید هم هست.

ما نمی­توانیم یک باره تغییراتی بزرگ در ساختارهای چنین جامعه­هایی ایجاد کنیم. تغییرات ناگهانی و آنی نتیجه­ای ریشه­ای برای ما زنان ندارد. اما می‌تواند بستری را پدید آورد که ما زنان بتوانیم حرکت کنیم و تغییرات بطیی اما برگشت‌ناپذیر مورد نظرمان را ایجاد کنیم. از این رو من به مبارزات ما زنان ایرانی در آلمان پرداختم.

نگاهی بسیار گذرا و کوتاه به راه کارهای جنبش زنان ایرانی در این 40 سال  و جمع‌بندی آن 

ما زنان، مهاجر و فمینیست در طی این چهل سال توانسته­ایم این شهر زنان را پدید آوریم و هم‌چنان به نقد و مبارزه علیه جامعه‌ی پدر/ مرد سالار ادامه دهیم.  ما زنان ایرانی از همان روزهای اول پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی که به‌تر است بگوییم حکومت اسلامی قدم به اعتراض گذاشتیم و هم در آلمان با نامه­ی اعتراضی مسعوده به حجاب اجباری که منجر به تشکل‌های مستقل زنان در شهرهای آلمان و برگزاری این سمینارهای سالانه که هم­چنان ادامه دارد، به مبارزه خود علیه اسلامیسم ادامه دادیم و می‌دهیم. از سال 1981 به بعد جنبش‌های مستقل زنان در شهرهای مختلف آلمان، برلین، فرانکفورت، کلن و هانوفر توسط زنان پناهنده ایرانی به وجود آمد. در این چهل سال که نتیجه­اش اسناد سه جلدی از این کنش­هاست. ما اسناد و ادبیاتی را پدید آوردیم که بیان­گرنگاه ما به این پدیده است. اسنادی که  به همت و کوشش سیمین نصیری و یاری بسیاری از شما زنان جمع­آوری و به چاپ رسیده است. در همین چهل سال گذشته متمرکز بودیم روی رشد بنیاد گرایی که اسلامیست جزو آن است، هم‌جنس‌گرا ستیزی، راسیسم، سکسیسم، نظامی­گری، جنگ، خشونت، تجاوز، اسلام‌گرایی، بحث روسری، ازدواج اجباری و… و هم­چنین به گونه‌ی مثال ما زنان هانوفری  در هانوفر 25 سال پیش، همایش و  کافه بین‌المللی لاروزا  را در کارگاه بنا نهادیم. پیش از ما جنبش مستقل زنان و تشکل در هانوفر فعالیت می­کرد. زنان ایرانی، آلمانی در کافه لاروزا در روزهای سه شنبه‌ی هر ماه از ساعت 16 به بعد زنان دور هم جمع می­شوند و برنامه‌های فرهنگی بسیاری را در این کافه برگزار کرده و می­کنند. هم­چنین که با گروه­های گوناگون زنان آلمانی هشت مارس را برگزار می­کنیم.

از سویه دیگر توانستیم سوآنا، مرکز مشاوره برای زنانی  که با خشونت خانه‌گی، ازدواج اجباری و تعقییب حقوقی روبه‌رو هستند، ایجاد کنیم با زبان‌های مشاوره آلمانی، فارسی، روسی، لهستانی، انگلیسی، فرانسوی، عربی، کردی، بوسنیایی/ کرواتی/ سربستانی، اسپانیایی، ویتنامی و ترکی. در کارگاه ایرانیان به همت سیمین نصیری و یاری زنان ایرانی و آلمانی ایجاد کنیم. تلفن اضطراری ایالت نیدرزاکسن علیه ازدواج اجباری را باز هم در کارگاه ایرانیان به یاری زنان ایرانی، ترک و آلمانی تاسیس کردیم. یا در برلین، لزمیگراز- هم‌جنس‌گرایان مهاجر و هم‌جنس‌گرایان سیاه پوست که پروژه ی علیه هم‌جنس­گرا ستیزی و نژاد پرستی دفتر مشاوره زنان هم‌جنس­گرای برلین، با یاری و مسوولیت سعیده سعادت ایجاد شده است.

اگر جنش زنان ایرانی را در اروپا  و آمریکا در نظر بگیری اولین نشریه‌ای که از سوی زنان فعال منتشر شد نیمه دیگر در انگلستان بود  پس از گاه­نامه در هانوفر که تنها در آن زنان قلم می­زنند و کنفرانس‌های بنیاد پژوهش‌های زنان در آمریکا و نشریات آن.

مقصود از جنبش زنان چه جنبش زنانی است؟

جنبش زنان ایران؟ جنبش زنان در جهان؟ جنبش زنان ایرانی در آلمان یا جهان؟

بر اساس از نگاه من ما «جهانی فکر می کنیم اما محلی کنش» می­کنیم. و این نگاه برای رویارویی با اسلامیسم نقش مهمی دارد.

مهم این است که نخست ما کجا زنده‌‌گی می‌کنیم. در اروپا، کشور آلمان. چه توانایی‌هایی داریم. چه کار می‌توانیم بکنیم. چه قدر می‌توانیم در جامعه‌ی میزبان با زنان آن جامعه رابطه داشته باشیم. گر چه این نگاه به این معنا نیست که ما از تجربه‌ی جنبش زنان جهان بهره نمی‌جویم. بل­که آن تجربه‌ها در جامعه­ای که در آن زنده‌‌گی می‌کنیم با توجه به شرایط مشخص آن جامعه پیش می‌بریم.

اگر بخواهیم محلی کنش کنیم، مسایل دیگری نیز پیش روی ماست. از یک سو فمینسیت‌های جامعه‌ی میزبان و فمینیست‌ها کشورهای دیگر که یا مهاجر هستند یا پناهنده. از سویه دیگر زنان پناهنده و پناه‌جو هم‌جنس‌گرا و دگرجنس­گرا که پاره‌ای از آن­ها مسلمان هم هستند با راسیسم (نژاد پرستی)، سکسیسم (جنسیت گرایی)، اسلامیسم، بنیادگرایان مذاهب دیگر روبه‌رو می‌­باشند. به گونه‌ی مثال اگر حجاب را در نظر بگیریم، در ایران زنان با حجاب اجباری حکومت روبه‌رو هستند. اما در این جا زنان پناهنده با حجاب اجباری از سوی خانواده­ی مسلمان پناهنده روبه‌رو هستند که خود این خانواده‌ها ‌یا از سوی راسیست‌ها طرد می‌شوند. اقامت‌شان در این جامعه هر روزه در خطر است. حتا برخوردی که از سوی راست­ها هر روزه به آن­ها می­شود. یعنی ما با یک جامعه‌ی پیجیده روبه‌رو هستیم. به نظر من سیاست مداران نئولیبرال تلاش می‌کنند که همه­ی پناهنده‌گان و مهاجران را مسلمان معرفی کنند. در صورتی که تنها پاره‌ای از آن‌ها مسلمان هستند. و در عین حال خود این قدرت‌های بزرگ نقش اساسی در رشد اسلامیسم دارند. حتا آمریکا بنیان‌گذار برخی از این گروه­ها می‌باشد. به این معنا تنها اسلام گرایان افراطی نقش ندارند بل­که نیروهای راست کشورهای غربی هم در این گسترش اسلامیسم نقش اساسی دارند. و ما به عنوان زنان فمینسم با این مجموعه روبه‌رو هستیم.

راه کار­های پیش­نهادی بر اساس توان کنونی‌مان:

همان گونه که مباحث گذشته مطرح کردم راه‌کارهای ما آمیزه­ای خواهد بود از رویارویی با اسلامیسم، سکسیسم، بنیادگرایی و راسیسم که در اندیشه‌ی پدر/ مرد سالار تبلور یافته است. از نگاه من از راه زبان، هنر و ادبیات راه‌کارهای برای رویارویی با این مجموعه می­باشد. این به آن معنا ست که تغییر اجتماعی در اثر تغییرات زبانی، ممکن می­شود. وقتی سخن از هنر می­کنم مقصودم نقاشی، رقص و نمایش است. که هر یک از آن‌ها شکلی از زبان است.

خانه‌ی هستی ما زبان است که در نتیجه ابژه‌ی فلسفه است. زبان به بودن ما در جهان شکل می‌دهد. همین زبان هم‌واره جامعه‌ی پدرمردسالار را نیز شکل داده است و به این ترتیب ابژه‌ی سیاست است و دولت و قانون پدر، مردسالار برای تحکیم  قدرت خود زبان را به کار گرفته و دست‌کاری می‌کند. و ما زنان می‌توانیم با بازنمایی هستی خود و به کار گرفتن این زبان این قدرت و زبان را به چالش بکشیم. و هم چنین اسلامیسم را.

در حقیقت ما نیاز به زبانی زنانه و نوسازی هنر داریم. به پیش رفتن و یافتن راهی نو از راه کسب تجربه‌ی زنانه و برداشتی متفاوت، فراتر رفتن از محدوده‌های مخاطره‌آمیز تخیل و رها شدن از ساختارهای منجمد گذشته. یکی از آن روش‌ها رو آوردن به هنر تنانی. هنری که بدن زن را به زبان تبدیل می­کند. هنرتنانی محرومیت مذهبی «لذت‌های بدن» را نشانه‌ می‌گیرد. اما از گردن‌زنی‌ها و دیگر گونه‌های شهادت و ریاضت موجود در قدیس‌نامه‌های مسیحی یا اسلامی چیزی به ارث نبرده است و بیش از آن که از آن‌ها گرفته باشد به آن‌ها افزوده است. این هنر بدن را به زبان تبدیل می‌کند و این اصل در ادیان مسیحی که گفته می‌شود «کلمه تن را آفرید» را به گزاره‌ی  «تن کلمه را آفرید» وارونه می‌سازد.

زن مهاجر مسلمان از یک سو تحت سلطه‌ی مرد سالاری خانواده‌گی و فرهنگی است از سوی دیگر وقتی به آلمان وارد می شود تحت سلطه‌ی راسیسم است. ممکن است خشونت بدنی یا لفظی را به‌ش آگاه باشد اما خشونتی که  از حجاب براو وارد می شود به عنوان خشونت نمی‌بیند پس راه‌کار برای مقابله با آن در آگاه کردن او به عنوان سوژه‌ی مستقل و مقابله با سلطه است. همین رقص زنان ترک و اعتراض نماینده‌گان زن در مجلس ترکیه که متن ترانه‌ی این رقص را به سان اعتراض بلند خواندند گونه‌ای از هنر فمینسیتی است که خشونت را با خشونت پاسخ نمی‌دهد بل‌که با رقص به مقابله برمی­خیزد. و می‌تواند در آگاهی زنان نقش بازی کند.

وقتی ویدا موحدی دختر خیابان انقلاب روسری­اش را سر چوب کرد و روی سکوی برق ایستاد یک پرفورمنس یا اجرا‌گری انجام داد یک نمایش اعتراضی که درونش یک تفکر فمینیستی نهفته بود. اجراگری در اصل متکی بر کنش‌های تاثیرگذاری است که از زبان برمی‌خیزد و از آن فراتر می‌رود. تن اجراگر او تنی بود که علیه هویت‌های مسلط برخاسته بود.

از نگاه من نوسازی هنر در دوره‌ی بحران رخ می‌دهد. فرم‌هایی از هم گسیخته، ساختارهای غریب، چند پاره، حس گسترده ابهام و طنر تراژیک. خشمی نو که به رقص انبوه زنان شیلیایی علیه خشونت تبدیل می‌شود. مبارزه‌ای علیه ملی‌گرایی، علیه مرزها. مبارزه‌ای علیه دیدگاه خدامحور که تمام تبعیض هزاران ساله از آن ناشی می‌شود. اعتماد به آن لجظه‌ی درونی که با آن واقعیت را درک می‌کنیم. واقعیت تنها رخ‌داد عینی نیست بل‌که آن چیزی است که خودآگاه به گونه‌ای ذهنی آن را درک می‌کند. و زنان در طول این سال‌ها تلاش کردند مفهوم جدیدی از روابط انسانی ارایه دهند. و نقش ادبیات و هنر فمینستی را که خود شکلی از زبان است در دگرگونی مذهب،  سیاست نشان دهند.

این امر در شعر نیز شکل می­گیرد. در شعر از آن جایی که زبان شعر گسسته است و به هم پیوسته نیست می‌تواند شکسته شده و علیه نظام مردسالار طغیان کند. از این رو شعر زنان می‌تواند به سان زبانی جدا برای بیان تنِ زنانه به کار رود. و می‌تواند نمادی از تن زنانه باشد که ساختارها را به هم ریخته است. یک نوع زبان شعری انقلابی‌ای که می‌تواند یک نوعِ «دیگری» از سوژه را تولید کند که قادر است امکان‌های جدیدی برای روابط اجتماعی و جامعه فرآهم کند، امکان‌هایی که می‌توانند نظم اجتماعی-نمادین غالب پدرسالارانه و از جمله مذهبی را ویران سازند.

هم­واره ما باید ببینیم کجا هستیم و رویای‌مان کجاست.

زنانی در تمام  دنیا تلاش کردند که جدا از ادبیات مردانه که بر تقابل‌های دو تایی استوار گشته است بنویسند. جدا از ادبیاتی که به گونه­ای غیرضروری، واقعیت را از طریق مفاهیم و واژه‌ها پاره‌پاره کرده و آن را به صورت تقابل‌های دوتایی در آورده است: فاعلیت در مقابل مفعولیت، خورشید در مقابل ماه، فرهنگ در مقابل طبیعت، روز در مقابل شب، بلندی در مقابل پستی، گفتار در مقابل نوشتار و مرد در مقابل زن. در این تقابل‌ها هم­واره یک قطب بر دیگری امتیاز دارد. زمانی زن می‌تواند به عنوان دال و سوژه در متن عمل کند که از ساختار نظم سمبولیکی که وابسته به فالوس مردانه است بیرون آمده و نوعی از متن جدید با ساختاری جدید را بنیان نهد. در نتیجه  یکی از راه­های مقابله با حجاب سرودن شعرهایی از تن زنانه است.

شعری را از پگاه احمدی برای‌تان می خوانم. او شاعر، منتقد ادبی و مترجم  است. از سال 2009 در ۀلمان زنده‌‌گی می‌کند. شعرهای او بیان‌گر شکستن ساختار سمبولیکی وابسته به فالوس است. او برداشتی متفاوت از شعر دارد. از محدوده‌های مخاطره‌آمیز تخیل فراتر رفته و رها شده از ساختارهای منجمد گذشته. رابطه‌ی بین فرم و محتوا، هنرمند و مخاطب، خلاقیت فردی و جامعه، همه را دگرگون کرده است.

باز، پوکه از نخاع نفربر گذشت

زیرزمینِ بوسه در هوای ضدهوایی حرام شد

جمهوری‌ام کروکیِ کهریزک است و کوچه‌ای که نقش اول داشت

کباده و کِراک، کشته ست!

سنفونیِ آخرم همین سوت است که سرمه از نفس‌اش روی دوده می‌ریزد

از کرخه تا کربلا… ولی کسی هنوز، منتظرِ ماست

« بیا تا برویم»!

کنارِ «گُلدِن‌گِیت»

صدای گلنگدن می‌آید و در ضرب و شتم گیتارم، خاطره‌ی دورِ سوله‌ای ناسور،

نارنجک به گریه می‌بندد …

کجای ترکِش خورده‌ایم که کافه تعطیل است و من به حلق تنگ پوتین آغشته‌ام؟

همه­ی ما برای بیان افكار خود و خواست‌های‌مان به واژه متوسل می­شویم. انتخاب واژه‌ها از اهمیت زیادی برخوردارند. واژه‌ها می­توانند زخم­های سمبلیك ایجاد كنند، از این رو با زبان و ادبیات و هنر است که می‌توانیم تمام آن­چه که حاصل معرفت تحمیل شده از سوی قدرت است را هم شرح دهیم و هم از دام آن­ها رهایی جوئیم، افشاء کردن تمام راه­های که از طریق‌ آن­ها شناخت و آگاهی با قدرت هم‌دستی می‌کند.

نمایش زنان در ژانرهای فکرِی و عملی به ویژه تک‌گویی نویسی. این شیوه نمایشی بعد گسترده‌ای در آثار نمایش‌نامه نویسان زن، نه تنها در اروپا و آمریکا، بل­که در جهان دارد. از آن­جایی که در طول تاریخ از رشد و تحول زبان زنان پیوسته جلوگیری به عمل می­آمده و زنان به دلیل ساخت پدرسالارانه از عرصه‌های گوناگون هنری جدا نگاه داشته شده‌اند. از این رو زنان هنرمند را بر آن داشته تا حرف­های نگفته­ی قرن­ها  را بی گسسته‌گی، پیوسته با فرم­های تازه و شیوه‌های بیانی نوین بیرون بریزند. در این کوشش٬ زنان در جست و جوی یک روش زنانه‌نویسی، بر اساس نوشتن خالص و لایزال تن و روان، و هم­چنین روش خواندن متون ادبی و فلسفه بوده‌اند. به گونه­ای که ساختارها و چارچوب­های انتظام یافته‌ی مردانه، اکنون کهنه انگاشته شده و شیوه‌های نوین بیانی، برگرفته از زبان تن و تخیل نامتناهی، پدیدار شده، به گونه­ای که بر شکفتگی زبان زنانه افزوده شده است.

نمایش‌نامه‌ی «تک گویی واژن» ایو انسلر (Eve Ensler)  از آن جمله است. نمایش به گونه­ای رویارویی ریشه­ای با پدر/ مرد سالاری و اسلامیسم می­باشد.

او نمایش‌نامه نویس، نویسنده، هنرمند و فعال فمینیست نیویورکی که از طریق این نمایش برای مخاطبان به گونه‌ای گسترده شناخته شد. او جنبش جهانی روز واژن Day­V را براِی پایان دادن به خشونت علیه زنان، بنیان نهاده است. او در سال 2012 رقص «برای یک میلیارد به پاخیز» für Eine Milliarde erhebt sich را به راه انداخت. برای یک میلیارد زنی که در جهان مورد خشونت قرارگرفته‌اند.

نمایش­نامه‌ی «تک گویی‌هایی در باره‌ی واژن» کوششی است در این روند. این نمایش‌نامه که شامل 18 تک گویی و 18 توضیح‌نامه‌ی کوتاه و بلند است٬ بر اساس 200 مصاحبه از زنان تدوین شده است. بعضی از توضیحات از انسیکلوپدیای زنان و کتاب­های گوناگون نویسنده‌گان زن برداشت شده است. در هر تک‌گویی موضوعی جدید مطرح می‌شود. با زبان و لهجه منطقه‌ای و فضای زیستی و محیط ویژه‌ای که زنان آن فضاها را زنده‌گی می­کرده‌اند. نمایش‌نامه که در سال 1997 نوشته شده است تا به امروز به شیوه‌های گوناگونی به روی  صحنه آمده است. از اجراهایی با بیش از حدود 30 بازی‌گر از اقوام و نژادهای مختلف تا اجراهایی با سه بازی‌گر متشکل از زنان رنگین پوست (سیاه ـ سفید ـ قهوه‌ای) تا اجراهایی با یک نفر. گوناگونی اجراها٬ نشان دهنده‌ی آزادی، رهایی و عوامل بالقوه‌ی نیروهای نهایی متن است که به کارگردان و بازی‌گر امکان باروری و خلاقیت‌های نوین را می‌دهد. این نمایش‌نامه حدود 5 سال است که هنوز بر صحنه‌ی تآتر آپولو شیکاگو و هم‌چنین دپارتمان‌های تآتر در دانش‌گاه‌ها تماشاگران بی­شماری را، از شهرهای مختلف جهان به تماشای آن کشانده است از جمله در شهر هانوفر.

شرط می‌بندم که نگرانید.

من هم نگران بودم. به همین دلیل این نمایش‌نامه را شروع کردم.

من در مورد واژن‌ها نگران بودم. نگران بودم که در مورد آن چه فکر می‌کنیم، و حتا از آن بیش‌تر نگران این بودم که ما در مورد آن فکر نمی‌کنیم.

در مورد واژن خودم نگران بودم

در حقیقت این به یک زمینه، به یک فرهنگ و یک اجتماع از واژن‌های دیگر نیاز داشت.

تیره‌گی و نهفته‌گی زیادی آن‌ها را احاطه کرده است.

مانند مثلث برمودا است، هیچ کس تا حالا از آن زنده برنگشته

در وهله‌ی اول، حتا پیدا کردن واژن خودتان هم خیلی آسان نیست.

زنان روزها، هفته‌ها و سال‌ها را می‌گذارنند بدون این که نگاهی به آن بیاندازند.

من با خانم بازرگان قدرت‌مندی مصاحبه کردم،

او گفت که وقت این کار را ندارد.

او گفت: «نگاه کردن به واژن یک روز کامل زمان می‌برد.»

این مصاحبه‌ها به طور اتفاقی و غیر جدی شروع شد و تبدیل به تک‌گویی واژن‌ها شد. من با بیش‌تر از ۲۰۰ زن صحبت کردم. با زنان سال‌خورده، زنان جوان، متاهل، هم‌جنس‌گرا، و مجرد همه‌گی صحبت کردم؛

در سال 1993 همین­طور که در خیابان منهتن نیویورک قدم زنان از کنار باجه‌ی روزنامه فروشی رد می‌شدم٬ ناگهان تصویر روی جلد روزنامه‌ی Newsday مرا عمیقن برآشفت. تصویر 6 زن جوان را نشان می­داد که تازه از کمپ تجاوزشده‌گان در بوسنی برگشته بودند. در چهره‌شان یاس و وحشت آشکارا دیده می‌شد و دردناک‌تر این‌که حسی از چیزی تازه شکفته و شیرین، چیزی پاک و معصوم، در پشت چهره‌هاشان برای ابد ویران شده بود.

من از نسل «اون پایین‌ها» هستم. «اون پایین‌ها» استنادی است که زنان خانواده و فامیل به اندام جنسی زن، چه اندام‌های درونی یا بیرونی٬ نسبت داده‌اند. یعنی این که واژه‌های مربوط به اندام جنسی زن، به ندرت بر زبان آورده می­شده است­، آن­هم با هیس هیس و زمزمه‌وار. این واژه‌ها به این دلیل بر زبان نمی­آمد که آن­ها نسبت به واژه‌های واژن، فرج،… و کلیتُریس بی‌گانه نبوده‌اند، بل­که بر عکس این زنان معمولن یا آموزگار بوده و یا تدریس می­کردند و یا احتمالن کسانی بوده‌اند که بیش­ترین دست‌رسی را به اطلاعات مربوط به این اندام­ها داشته‌اند. حتا همین زنان خودشان را آزادخواه، آزاد می­نامیدند. اما به زبان نمی­آوردند.

این تک گویی بر اساس داستان یکی از این زنان نوشته شده است. من در همین جا می­خواهم از او تشکر کنم که داستانش را با من قسمت کرد. من به روان و قدرت او احترام می­گذارم:

«واژن من ده‌کده‌ی من است.» واژن من سبز بود، مزرعه‌ی صورتی رنگ نرم پر آب، ماده‌گاو ماغ می‌کشد، آفتاب می­تابد آرام، دوست پسرم به نرمی مرا لمس می‌کند با تکه بوریایی نرم و طلایی رنگ.

چیزی بین دو پای منست. نمی­دانم آن چیز چیست. نمی­دانم آن جا کجاست. لمس‌اش نمی­کنم. نه حالا٬ نه هیچ‌وقت دیگر٬ نه از آن زمان تا کنون

واژن من بذله‌گو و پر سروصدا بود. واژن من نمی­تواند منتظر بماند. واژن من خیلی حرف­ها برای گفتن دارد. خیلی حرف­ها، واژن­ها حرف می­زنند. از تلاش باز نمی­مانند. نمی­توانند باز بمانند. آه. آره… آه… آره…

نه من دیگر نمی­توانم سخن بگویم، از زمانی که خواب دیده‌ام که یک حیوان مرده با یک نخ ماهی­گیری سیاه ضخیم به پایین تن من دوخته شده و بوی بد حیوان مرده نمی­تواند از تن من جدا بشود. و گلویش چاک خورده است و از آن خون می­چکد روی تمام لباس­های تابستانی من.

واژن من تمام ترانه‌های دختران را با آواز می­خواند. تمام آوازهای زنگوله‌های بزها را. آوازهای تمام مزارع وحشی پاییزی را. آوازهای واژن، آوازهای خانه‌گی واژن

نه آن زمان که سربازان لوله‌ی یک تفنگ ضخیم را در اندرون تن من فرو بردند. بسیار سرد، میله‌ی بسیار سرد آهنی می­خواهد قلبم را بشکافد. نمی­­دانم که آیا آن­ها می­خواهند شلیک کنند یا توی مغز من فرو کنند. 6 نفر از آن­ها، دکترهای عظیم‌الجثه، هیولاوار با صورتک­های سیاه، بطری­هایی را هم به اندرون تن من فرو می­کنند، چوب­هایی هم فرو می­کنند، دسته یک جارو را.

نه آن زمان که صدای پاره شدن پوست را شنیدم و صدایی به سان صدای گوش­خراش ترکیدن لیمو را

نه آن زمان که تکه‌ای از واژن من پاره شد و افتاد توی کف دستم، تکه‌ای از لب واژن من

نه آن زمان که واژن من تقارن لب­هایش را از دست داد.

 سرور صاحبی

برگرفته از گاه‌نامه، نشریه زنان – شماره‌ی 97 مارس 2020 




چهره مردانه جهان کنونی

 ناهید جعفرپور

 

ما هم اکنون در جهانی پدر سالارانه و مملو از جنگ و خشونت و انهدام محیط زیست بسر می بریم. تکیه گاه کنونی این نظم اجتماعی جهانی و فرق آن با سرمایه داری پدرسالارانه سنتی، ” جهانی سازی نئولیبرالی ” بر کنترل جنسیتی ـ و سازماندهی سیستماتیک خشونت از طریق نظامیگری و جنگ و نابرابری تحت رهبری ” نئولیبرالیسم” قرار دارد. بیان قدرتی این رهبریت، رقابت در خشونت و استثماربر علیه بشریت بخصوص زنان است. مسلما این تشخیص ساختار های اجتماعی قدرتی و اثرات شوم آن با خود بازگشت سیستم فکری پدرسالارانه وساختارهای اجتماعی خاص را به همراه آورده است و فصلی جدید در مبارزات فمنیستی جهان گشوده است.

بحث امروز فمنیست ها در جهان بحث تولید مفت و مجانی ارزش اضافی از طریق بکارگیری نیروی کار زنان خانه دار ( کار خانگی )غیر متخصص و شهری و روستائی در این دهکده جهانی است. بحث کار خدماتی مفت مجانی زنان خانه داراقصا نقاط جهان ازطریق انترنت است( تایپ وخدمات دیگر ….) . بحث شناخت کار “خانه داری” زنان بعنوان شغل با مزایای اجتماعی است : نیروی کار مفت و مجانی زنانه برای بازتولید نیروی کار مردانه خط تولید و بالاخره بحث شناسائی کار مادران بعنوان  تولید کننده کودکان سالم و شکم سیر و ارضاء شده برای رسیدن به نیروی کارمردانه آینده بازار کار است. بقول انگلس” انسانها در ابتدا قبل از اینکه بخواهند تاریخ را بسازند و تولید کنند باید بصورت مادی ابراز وجود کنند. این بودن و ابراز وجود کردن همینطوری از آسمان نمی افتد بلکه این زنان و مادران هستند که انسانها را به وجود می آورند و این به وجود آوردن بسادگی در اثر یک آکت ناآگاهانه و ناخواسته  طبیعت انجام نمی پذیرد بلکه نتیجه یک کار و تلاش است”.

 به این مفهوم تغییر ساختار جدید کار در جهان مرز میان زنان کارگر و شاغل و زنان خانه دار از هر قشری را زدوده است و بدینوسیله درشکل مبارزات سنتی کار تغییر تحولات اساسی  به وجود آورده است. تعریف سنتی کارگر زن و یا مرد بخش صنعتی و غیر صنعتی با امنیت های کاری با قرار داد های دائمی و زیر نظر اتحادیه های کارگری که تنها نیروی بازویشان را به فروش می رساندند معنی خود را از دست داده و جای خود را به تقسیم کار در اجزاء کوچک جامعه و کشاندن عمدتا زنان بیکار و مزدارزان خانه دار و کارگران غیر متخصص جوان و کار فکری کارگران نوین در پهنه جوامع و چهاردیواری بسته خانه ها و یا کارخانه جات بازار جهانی داده است.

مجموعه بررسی های سازمان زنان آسیا بما نشان می دهند که نه تنها تمایل به ” خانگی کردن کار” در جهانی سازی نئولیبرالی بشدت در حال رشد و وقوع است بلکه در اثر این استراتژی، وضعیت شغلی و شرایط زندگی زنان بطور کل دچار نابسامانی و وخیم تر شدن آنهم بطور ریشه ای گشته است. در نتیجه این وضعیت وخیم  زنان ، روز بروز مردان بیشتری همسران و خانواده خود را رها نموده و از خود سلب مسئولیت نسبت به همسر و فرزندان نشان می دهند و طبیعتا بدنبال این مسئله و هم چنین بدنبال جنگ ها روز بروز به تعداد زنان سرپرست خانوار افزوده می شود .

 و اما ” کارخانگی زنان” برای سرمایه داری بهترین استراتژی در جهت پائین آوردن هزینه های کاری  می باشد و برای زنان جهان بخصوص زنان آسیا فاجعه ای عظیم است.

 بنا بر این تعریف مبارزه طبقاتی سنتی دچار تغییر و تحولی اساسی گشته است. از این رو نگاه امروز فمنیست های جهان به نابرابری های جنسیتی نگاهی عمدتا طبقاتی بشکل نوین است که از یک سو جهانی سازی نئولیبرالی از بالا زندگی زنان جهان را در کلیت خود دچار تغییر تحولات استثمارگرانه در خدمت انباشت بیشتر سرمایه قرار داده است و از سوی دیگر امنیت های اجتماعی برای دفاع از زنان طبق اجرای قوانین گات وخصوصی سازی ابتدائی ترین ملزومات زندگی در حال از بین رفتن است.( خصوصی سازی آب ، برق ، بهداشت، آموزش و از بین رفتن مدد های اجتماعی برای دفاع از زنان در جامعه و …). 

رزا لوگزامبورگ از کار خانگی زنان بعنوان “اشکال غیر سرمایه داری” کار نام می برد و دهقانان و مستعمرات و …. را در آن کاتاگوری جا می دهد، کاری که به هیچ وجه ارزشی ندارد و مولد نیست و درست مثل طبیعت و بعنوان ثروتی طبیعی در خدمت بشریت قرار می گیرد و با هیچ حقوق کاری و قرار داد مزدی تامین امنیتی نمی شود و در حقیقت 24 ساعت روز در خدمتگذاری حاضر است و برای سرمایه ارزان ترین و از لحاظ سیاسی بی دردسر ترین شکل بازتولید نیروی کار است.

مسئله مهم این است که در حقیقت 50%  درصد جمعیت جهان ، 65% درصد کار تولیدی  جهان را بعهده دارند و تنهااز 10% درآمد مزدی جهان برخوردارند.

فمنیست های جهان ثابت نموده اند که زن خانه داری که باعث “بازتولید” نیروی کار مرد مزدبگیر می شود کمک به تولید ارزش اضافه می نماید. مزد کار زن خانه دار هیچگاه پرداخته نمی شود و در محاسبات درآمد های ناخالص اجتماعی به حساب آورده نمی شود. حتی کار خانگی هیچگاه بعنوان کار تعریف نشده و تنها از آن بعنوان خودمختاری زنانه و یا “عشق” نام برده می شود. این کار به لحاظ زمانی نامحدود بوده و بنظر می رسد که بمانند خورشید و هوا و یا ذخایر طبیعی و یا بهتر بگویم ” ثروتی آزاد” است که براحتی و بسادگی در اختیار جامعه مرد سالار و سرمایه داران قرار دارد.

قابل توجه این است که برای کشورهای قدیمی صنعتی، نتایج این تغییر ساختار جدیدجهانی، تنها به حذف محل کار زنان و حذف مدد های اجتماعی محافظ زنان در اجتماع ختم نمی شود، بلکه مردان مزد بگیر با قرار دادهای طولانی مدت هم محل کار خود را از دست داده و به جمع بیکاران جامعه فاقد از امنیت های اجتماعی می پیوندند ، پیامدهای یک چنین سیاست جهانی سازی از طریق بانک جهانی ، پیمان مای ، پیمان گات ، سازمان تجارت جهانی  و کنسرن های چندملیتی ، زندگی زنان و مردان وکارگران زن و مرد و مصرف کنندکان و محیط زیست را مورد ضرب قرار داده است. از این رو در چنین جوامعی زنان اقشار پائینی جامعه همانقدر فقیرند که مردان فقیرند و در این صورت برابری با مردان فقیر هیچ تغییری در وضعیت فلاکت بار زنان نخواهد داد. رفع تبعیضات جنسیتی یر علیه زنان به مفهوم رفع قوانین زن ستیز پدرسالارانه به لحاظ اقتصادی، اجتماعی، حقوقی و سیاسی  و اجرای کامل برابری جنسیتی در تمامی این بخش ها و همچنین حذف ساختارهای زن ستیز جهانی کار و استقرار عدالت اجتماعی در جوامع جهان است.  

ماریا میز فمنیست آلمانی می نویسد: متاسفانه در سوسیالیسم هم میان زنان و مردان تقسیم کاری ناعادلانه وجود دارد که در سیاست تاثیرات خود را باقی خواهد گذاشت. در طرز تفکر سوسیالیسم هم زنان بطور سنتی وظیفه اصلی رسیدگی به خانواده و کار خانگی بدون مزد را بعهده دارند. درست است که زنان در جامعه سوسیالیستی از حقوق شغلی و اجتماعی برابر با مردان بر خوردارند ولی زندگی داخل خانه و بیرون از خانه زنان را نمی توان از هم جدا نمود. در سیاست های فمنیستی فرقی میان کار درون خانه و خارج از خانه وجود ندارد. بالاخره این تضاد را باید حل نمود. نمی توان در خارج از خانه به حقوق برابر رسید و درون خانه استثمار شد؟

مسلما در جوامعی چون جامعه ما مناسبات پدرسالانه عقب مانده مذهبی و قوانین شریعت و وجود رژیم های زن ستیزی چون جمهوری اسلامی ، موقعیتی بس دشوار و استثنائی را در مبارزه زنان به وجود آورده است و زنان عمدتا در سه جبهه ضد مناسبات سرمایه داری نئولیبرالی و تغییر ساختار نوین کار( پدیده ای که در تمامی کشورهای جهان در حال وقوع است) و مناسبات زن ستیز قوانین جمهوری اسلامی ( که تمامی زنان را جدا از پایگاه اجتماعیشان مورد هدف قرار داده است )و مناسبات فرهنگی عقب مانده خانواده پشتیبانی شده از سوی قانون گذار اسلامی قرار گرفته اند و در مبارزه خود راهی پر سنگلاخ در پیش دارند.

 اما بحث فمنیست ها حتی در جوامع  نیمه سکولاری چون جامعه فرانسه و جوامع دیگر پیشرفته سرمایه داری که  شکل مبارزه زنان با شکل خاص مبارزه زنان کشورهای اسلامی متفاوت است، عمدتا بحثی در بعد جهانی و چگونگی مبارزه با سیاست های استثمارگرانه نظم نوین جهانی و مبارزه بر علیه تغییر ساختار کار و زنانه کردن بازار کار جهانی و انهدام خدمات اجتماع  مدافع زنان است. تحت این شرایط جدید زندگی تمامی زنان ( سیاه ، سفید ، زرد ، با تخصص و بی تخصص ، تحصیل کرده و بیسواد ، کارگر زن صنعتی و روستائی ، کارگر خانگی وزنان خانه دار و اقشار پائینی جامعه و اقشار میانی و …) در معرض خطرات جدی عاری از هرگونه  امنیت های اجتماعی قرار دارد. در اثر سیاست های این نظم جدید جهانی جنگ ها به وقوع می پیوندند و در نتیجه این جنگ ها جوامع به قهقرا برگشت می نمایند و انواع و اقسام تبعیضات جنسی ، اجتماعی ، اقتصادی زندگی زنان را مورد تهدید و آسیب های متفاوت طولانی مدت قرار می دهد. تحت نظم کنونی جهانی تجارت سکس و برده داری و فروش زنان و دختران جوان جنبه قانونی بخود می گیرد( مثال کوچک تجارت سکس بهنگام جام جهانی فوتبال در آلمان ( امسال) و وارد کردن 4000 زن از اقصا نقاط جهان و استقرار این زنان درحوالی استادیوم های ورزشی و تولید ارزش اضافی پولی از طریق فروش پیکراین زنان توسط مافیای تجارت سکس) و ده ها مثال دیگر از این تجارت بهنگام جنگ های منطقه خاورمیانه و …. می باشد.

بنا بر این شرایط کنونی و هاری بیش از حد سرمایه داری متهاجم نئولیبرالی شرایطی خاص را در زندگی کنونی و زندگی آتی زنان جهان به وجود آورده است که قابل مقایسه با پروسه سنتی زندگی جوامع بورژوازی نیست. از این رو تحلیل فمنیست های جهان هم در شرایط کنونی با تحلیل های سنتی متفاوت است. استفرار جهانی دیگر به مفهوم در ابتدا استقرار جهانی با رفع تبعیضات جنسیتی  و رفع ساختار کار زن ستیز در سطوح جهانی است (با از بین رفتن این سیستم مسلما به بلحاظ فرهنگی در جوامع بخصوص در جوامعی چون جامعه ما کار طولانی مدت تراپی و روانشناسی ریشه ای لازم است تا بتوان ضایعات مردسالارانه را از کوچک ترین جزء اجتماع یعنی خانواده زدود) .