در جستجوی «ژنِ يهودی»

برگ هائی از يک کتاب

کتاب «دولت اسرائيل عليه يهوديان» نوشته سيلوَن سيپل، در ٦ فوريه منتشر شد. اين کتاب، تحول جامعه اسرائيل را در بيست سال گذشته بررسي مي کند. در زير بخش جالبي از «فصل ٤» کتاب با عنوان «در جستجوي ژن يهودي» را مي آوريم. هنگام تاليف کتاب، هنوز ديوان عالي اسرائيل حق خاخامي اعظم را براي استفاده از ژنتيک جهت اثبات يهوديت يک فرد، تائيد نکرده بود. اين امر در ٢٤ ژانويه گذشته عملي شد. حزب «اسرائيل، خانه ما» (راست افراطي لائيک) و نهادهاي لائيک با آن مخالف بودند.

سيلون  سيپل، اوريان ٢١

ترجمه از بهروز عارفی

در پشت سرِ روند رشدِ نظريه هاي برتري نژادي سفيدپوستان که البته به محافل استعماري بسيار فعال در اسرائيل محدود است، با گسترش پديده اي روبرو هستيم که عبارت است از ايده ي حفظ خلوص نژادي.  به يقين، چنين ايده اي به تمايل ژرفِ ماندن در «ميانِ خود» به مثابه ايده آل واقعي زندگي ارتباط دارد. روز ٩ فوريه ٢٠١٦، نتانياهو از « طرح چندساله اي براي کشيدن ديواري امنيتي به دور اسرائيل » پرده برداشت.

او که از استقبال بسيار مساعد افکار عمومي کشور از چنين ايده اي آگاه بود، مي گويد: «عاقبت، دولت اسرائيل، به آن صورتي که مورد نظر من است، کاملا محصور خواهد بود. به من خواهند گفت: اين درست همان چيزي ست که مي خواهيد، يعني که از ويلا محافظت کنيد ؟ پاسخ مثبت است. در محيطي که ما زندگي مي کنيم، بايد از خود در مقابل حيوانات وحشي محافظت کنيم. (١)» استعاره «ويلائي در يک جنگل» يعني دولت اسرائيلِ در محاصره ي جانوران وحشي را قبلا ايهود باراک، نخست وزير پيشين اسرائيل (از حزب کارگر) در تابستان سال ٢٠٠٠، پس از شکست مذاکرات صلح کمپ ديويد بر زبان آورده بود.

 

ازدواج با يک دختر نروژي ؟

اين مفهوم، منشاء گوشه گيري انحصاري نسبت به حضور ديگران است.  اين احساس ممکن است به گرايش نژادپرستانه منجر شود که دليل آن، فقط نياز به داشتن امنيت نبوده و اغلب از تمايلات مذهبي و حتي از مشتقات گره خوردگي عرفان و ناسيوناليسم الهام گرفته است. در دين يهودي، به آن صورتي که در اسرائيل بدان عمل مي شود، و  قدرت حاکم، خاخامي بسيار سنت گرا را مامور اداره همه امور زندگي خانواده کرده (تولد، ازدواج، طلاق، مرگ، و غيره) و ازدواج مدني از نظر قانوني به رسميت شناخته نمي شود، «ازدواج هاي مختلط»، يعني ازدواج بين يهودي و غير يهودي غير ممکن است.

اين ممنوعيت که در ابتدا فرماني الهياتي بود، غالبا با بيان نژادپرستي کم و بيش آشکار همراه است. از جمله، هنگامي که در ژانويه ٢٠١٤، رابطه خصوصي يئير نتانياهو، پسر نخست وزير با ساندرا لِيکانگر، دانشجوي نروژي برملا شد، فورا موجي از واکنش هاي شديد طرفداران يهوديت ناب را برانگيخت. نيسيم زِئِو، نماينده حزب اولترا-ارتدکسِ شاس در مجلس، به روزنامه جِروزالِم پست اظهار داشت: «هر يهودي که بخواهد ريشه هايش را حفظ کند، مايل است که پسرش با يک دختر يهودي ازدواج کند. [بنيامين نتانياهو] به عنوان نخست وزير اسرائيل و نيز خلق يهود موظف است مسئوليت ملي اش را نشان داده و از ارزش هاي آن در چارچوب خانواده خودش دفاع کند(٢)».  حتي در درون حزب ليکود، اين ارتباط دردسر ايجاد مي کرد. بسياري يادآوري کردند که اگر خداي ناکرده، پسر نخست وزير با اين دختر نروژِي، کودکي هم مي داشت، آن ها يهودي نمي بودند، زيرا يهوديت از طريق مادر منتقل مي شود. دست کم براي کساني که  متاسفانه زياد هم هستند و به اين مهملات بيولوژيکي-فرهنگي اعتقاد دارند، وضع چنين است. در مورد نروژ چه خواهند گفت اگر، مقامات مسيحي و نمايندگان مجلسش از عشق پسر نخست وزير با يک دختر دانشجوي يهودي رنجيده خاطر شده باشند ؟ آن ها نژاد پرست هستند، مگر نه ؟

 

در هر صورت، ازدواج با يک عرب ممنوع !

مسلم است هر وقت که يک پسر يا دختر يهودي قصد ازدواج با يک عرب دارد، اوضاع شلوغ مي شود. در اسرائيل، فکر مي کنند که عربيت، پديده ي خيانت به نژاد را به شدت وخيم تر مي کند. هنگامي که در سال ٢٠١٨، تساهي هِلَوي، خواننده و هنرپيشه اسرائيلي اعلام کرد که پس از چهار سال زندگي مشترک با شريک زندگي اش لوسي هريش، روزنامه نگار و مجري فلسطيني مسلمان تلويزيون، «ازدواج» ساختگي (به علت ممنوع بودن آن در اسرائيل) مي کند، جنجال بزرگي در اسرائيل ايجاد شد. آريه دِريف وزير کشور وقت اخطار کرد. او در راديوي ارتش  اعلام کرد: «اين ازدواج کار خوبي نيست. فرزندان شما، به خاطر وضعيت شان دچار مشکل خواهند شد. » سپس او به خانم هريش پيشنهاد کرد که به يهوديت گِرَوَد. اورِن هازان، نماينده مجلس از حزب ليکود  خواست که دولت ازدواج بين جامعه هاي [مذهبي] مختلف را به رسميت نشناسد. او در تويتي نوشت: «لوسي، اين مسئله خصوصي نيست. اما شما بايد بدانيد که تساهي برادر من است، خلق يهود برادران من هستند. مرگ بر اختلاط !» و او سپس هلوي را متهم به «اسلاميزه شدن» کرد.

افراد ديگري نظير يئير لاپيد (نماينده مجلس)، يا نفتالي بِنِت، وزير مذهبي در مورد رد چنين ازدواج هائي اظهار نظر کردند. سلمان مصالحه، نماينده فلسطيني مجلس، «نژادپرستي» اين تفسير ها را نکوهش کرده و گفت چنين سخناني مشمئزکننده است. او به کليه مدافعان خلوص يهوديت يادآوري کرد که در کشورهاي اسلامي، زنان از ازدواج با غيرمسلمانان اکيدا منع شده اند و اگر مردان از چنين اجازه اي برخوردارند، اين کار در عمل (دوفاکتو) ممنوع است. او نتيجه گرفت که «افرادي چون لاپيد، بنت و نظاير آن ها از هم پالکي هاي شان در کشور هاي مسلمان متفاوت نيستند». (٣)

همواره، حفظ خلوص يهوديت پيامدهائي نيز دارد. تظاهر بسيار جنون آميز اين ايدئولوژي در دولت اسرائيل به آن صورتي که  اين دولت در آمده ، ظهور يک مکتب علمي  است که قصد دارد «ژنتيک يهودي» را به مثابه اول و آخرِ توجيه صهيونيسم يعني «حق تاريخي» يهوديان به بازگشت به سرزمين نياکان و وضعيت منحصر به فرد اين ملت تلقي کند – از وضعيت منحصر به فرد، بايد مفهوم استثنائي يعني برگزيده را فهميد. ١٣ ژانويه ٢٠١٤، در تل آويو درباره موضوع «يهوديان و نژاد: ژنتيک، تاريخ و فرهنگ»، سميناري دانشگاهي برگزار گرديد. دانشگاهيان بحث و جدل فراواني کردند و برخي وجود يک «نژاد» يهودي را معتبر دانستند. برخي ديگر قاطعانه با آن مخالفت کردند. اما خودِ عنوان اين کنفرانس، احساس نامطلوبي ايجاد مي کند: «آيا نژادها، تاريخي دارند ؟»، «آيا ژنتيک مي تواند تعيين کند که چه کسي يهودي ست ؟» و غيره …

 

«آيا مي توان از طريق آزمايش ژنتيکي، يهوديت راتشخيص داد؟»

در اين مورد، در ميان آنگلوساکسون ها که بر همه دانشگاه هاي اسرائيل نفوذ دارند، کمي دستپاچگي ديده مي شود، و واژه «نژاد» معناي دو گانه اي دارد: بدون زير سوال بردن وحدتِ نژاد انساني، اين واژه همچنين گروه هاي انساني را نيز متمايز مي کند. به ويژه به خاطر رنگ پوست، بدون اين که الزاما بُعد نژادپرستانه را نيز به آن اضافه کند. در طول اين سمينار، سخنرانان متعددي از اصطلاح «هويت نژادي يهودي» استفاده کردند و کار آن ها موجب شد که مو بر تن بسياري از حاضران سيخ شود. در نقطه تلاقي زيست شناسي (بيولوژِي)، جمعيت شناسي و جغرافيا، کارشناسان «ژنتيک اهالي» به منزله ي نوک کمان اين موج هستند و رله هاي آن ها در اسرائيل، بيش از پيش فعال تر شده اند. در اسرائيل و ايالات متحده، موسسات دانشگاهي وجود دارند که به پژوهش در مورد «ژن يهودي» مي پردازند، يعني در مورد ساختار ژنتيکي که فقط به يهوديان تعلق دارد و آن ها قصد تدوين اين تز را نيز دارند. براي مثال، پرفسور آمريکائي، هاري اوسترِر، مسئول آزمايشگاه ژنتيک در دانشکده پزشکي دانشگاه خصوصي يشيوا در نيويورک با انتشار جزوه اي با عنوان « ميراث، تاريخ ژنتيکي خلق يهود » در سال ٢٠١٢، جنجال بزرگي برپا کرد (٤). در اين کتاب، اوسترر از پديده اي به نام « اساس ژنتيک يهوديت » سخن مي گويد. عنوان هاي شش فصل کتاب، به تنهائي گويا هستند: به ترتيب، «با حالت يهودي»، «موسسان»، «شجره نامه»، «قبيله ها»، «کاراکترها»، و بالاخره  «هويت».  در مجله «نيويورک ريويو آو بوک»، اين کتاب با انتقاد پژوهشگر مشهور دانشگاه هاروارد، ريچارد ليونتين مواجه شد که از سر تا ته آن را رد مي کرد.

باوجوداين، پرفسور استرر در برخي محافل دانشگاهي اسرائيل، نظير بيمارستان دانشگاهي رامبام  رقيب پيدا کرده است.

در حيفا، در جريان تهيه ي گزارشي در سال ٢٠١٤، با ژيل آتزمون، پژوهشگر ژنتيک آن بيمارستان ديداري کرديم. او اظهار داشت: «ثابت شده است که مي توان از طريق آزمايش هاي ژنتيکي، يهوديت را مشخص کرد» (گوئي تاريخ کفايت نمي کرد). او محتاطانه ايده ي «ژن يهودي مجزا» را رد مي کرد ولي مي افزود «اين گفته به اين معنا نيست که علم آن را نخواهد يافت، پژوهش ها پيشرفت مي کنند» (٥).  برعکس، به عقيده او «ژن ها امکان مي دهند که به صورتي دقيق تر، تاريخ مداوم خلق يهودي را در ارتباط با ژن هاي آن ها و فِنوتيپ* (مجموعه خصوصيت هاي مشترک آن را) بازسازي کرد». آيا اين جمعيت، در مدت ٢٥ قرن، از نظر ژنتيکي «همسان» (هُموژن) مانده اند ؟

اين پژوهشگر مي پذيرد که در کشورهاي پيرامون مديترانه، در طي قرن ها، به ويژه بين سده ي اول و چهارم ميلادي و حتي پس از آن، بسياري به يهوديت گرويده اند.  او مي افزايد، «اما اين امر نمايانگر از بين بردن گرايش غالب نبود». يهوديان به دليل پيامدهاي آزارها و تمايل بعدي آن ها نسبت  به  عزلت و گوشه گيري جهت حفاظت از خود، امکان يافته اند تا «هويت ژنتيکي»  خودشان را همچنان  حفظ کنند.

 

ناسيوناليست هائي که با نقاب برچهره پيش مي روند

اگر بگوئيم که اين نظريه ها، اعتراض هاي زيادي را برانگيخته اند، اغراق نکرده ايم، پيش از همه، در بين متخصص هاي ژنتيک و حتي بيشتر از آن ها در ميان مورخان. مورخان، چه اولتراناسيوناليست و چه پيشرو، تقريبا همه بدون استثناء شديدا مخالف اين « بازسازي» هستند. باوجود اين، اِوا ژِبلونکا، پژوهشگر اسرائيلي، يکي از دو نويسنده ي کتاب «تحول در چهار بُعد»، (٦) طرفدار قاطع استفاده از ژنتيک در علوم انساني، با استفاده اي که پژوهشگران از «ژن يهودي» مي کنند، قاطعانه مخالف است. او آن ها را «ناسيوناليست»هائي مي خواند که با «نقاب برچهره به پيش مي روند» و فقط تلاش مي کنند که آن چه را که باور دارند، ثابت کنند: يعني اين که وجود خلق سه هزارساله تغييري نکرده و در نتيجه منحصر به فرد است. او ادامه مي دهد که اين نکته، پوچ و ابلهانه است. همان قدر احمقانه است که فکر کني «گول ها» نياکان فرانسوي هاي کنوني بودند. اما نظريه اي ابلهانه که هر روز طرفداران جديدي در اسرائيل و به ويژه در بين اولتراناسيوناليست هاي عرفاني پيدا مي کند.

 

«ايدئولوژي هيتلر صددرصد درست بود»

بدين ترتيب، نهاد خاخامي اسرائيل نسبت به سنجش يهوديتِ افراد موسوم به «مشکوک» دست به دامن ژنتيک شده است. نوح اسلِپکوف، تحليلگر اسرائيلي گوشزد مي کند که «با اين کار، با کشاندن [افراد] جهت انجام آزمايش هاي ژنتيکي، نهاد خاخامي اسرائيل در دام عِلم نژادي قرن نوزدهم مي افتد (٧)».

کساني خواهند گفت که اين گرايش هاي دهشتناک، اين نظريه هاي مربوط به ايدئولوژي «صددرصد درستِ هيتلر» ، يعني نظريه هاي مربوط به «ژنتيک يهودي» ، «خلق-نژاد»، در اسرائيل در حاشيه مانده و البته راست هم گفته اند. (در همان فصل، کتاب قبلا گفتار خاخام گِئورا رادِل، مدير مدرسه نظامي مذهبي بنئي داويد را نقل مي کند که در آوريل ٢٠١٩ اعلام کرده بود «ايدئولوژي هيتلر صددرصد درست بود، منتهي طرف نادرست را هدف قرار  داده بود»، يعني به معناي ديگر، هيتلر فقط هدف را اشتباه گرفته بود، و به جاي حمله به دشمنان واقعي يعني مسلمان ها و عرب ها، به يهوديان حمله کرده است).  اما، اشتباه است اگرگسترش دائمي آن ها جدي گرفته نشود. در سال ١٩٦٧، هنگامي که اسرائيل ديوار ندبه را تسخير کرد، خاخام اعظم ارتش، شلومو گورِن در يک حالت هيجان عرفاني، فورا به انفجار گنبد مسجد صخره، از مکان هاي مقدس مسلمانان و ساختن معبد به جاي آن دعوت کرد.

موشه دايان فاتح جنگ، (او وزير دفاع بود) به سخره پاسخ داده بود: «خوب چه کسي به يک واتيکان يهودي نياز دارد ؟». پنجاه و سه سال بعد، طرفداران «بازسازي معبد»، حاشيه نشيناني نيستند که در گذشته مسخره شان مي کردند. در ميان آنان، نماينده مجلس، انجمن هاي پولدار متکي به منابع مالي سخاوتمند و مبلغان با نفوذ وجود دارند. حکومت اسرائيل، به طور رسمي به يکي از موسسات وابسته به اين جريان، «اِل-عاد» ماموريت داده تا در نزديکي محوطه مسجدها به کاوش هاي باستانشناسي بپردازد. کار خطائي خواهد بود اگر وزنه راست افراطي ، چه لائيک و چه عرفاني، در تحول اسرائيل ناديده گرفته شود.

ايده هاي اين جناح، به طور مستمر گسترش مي يابد. ابتدا همين جريان است که در اين نظريه هاي نژادپرستانه و نژادي، مبالغه مي کند. اگر در آينده، اين جريان به قدرت برسد (امري که از هم اکنون به آن چشم دوخته اند، بدون اين که امکانات اصلي اش را داشته باشند) همه خاورميانه با مخاطره ي تکه تکه شدن گيج کننده اي روبرو خواهد شد که از هم اکنون انسان از وحشت در برابر آن به خود مي لرزد.

پاورقي ها:

١-

Barak Ravid, « Netanyahu : We’ll surround Israel with fences to defend ourselves against wild beasts », Haaretz, 9 février 2016.

٢-

Gil Stern Hoffman et Shuly Wasserstrom, « MKs slam Netanyahu over his son dating a non-Jewish Norwegian woman », Jerusalem Post, 26 janvier 2014.

٣-

Salman Masalha, « Outcry over Israeli-Arab intermarriage exposes the racist truth about Israel », Haaretz, 19 octobre 2018.

٤-

Harry Ostrer, Legacy : A Genetic History of the Jewish People, Oxford University Press, Oxford, 2012.

٥-

Sylvain Cypel, « À la poursuite du “gène juif” », Revue XXI, avril 2015.

٦-

Eva Jablonka et Marion J. Lamb, Evolution in Four Dimensions : Genetic, Epigenetic, Behavioral, and Symbolic Variation in the History of Life, The MIT Press, Cambridge, 2005.

٧-

Noah Slepkov, « Israel’s rabbis think genetic testing can “prove” Jewishness. They’re wrong », Haaretz, 29 avril 2019.

*  فِنو تیپ  Phénotype: در ژنتیک، به مجموعه مشخصه هائی که در یک ارگانیسم قابل مشاهده اند، فنوتیپ می گویند. گاهی کاربرد این واژه به یک مشخصه در سطح سلولی یا مولکولی محدود می شود. مانند خصوصیات بیوشیمیائی یا فیزیولوژیکی.

در فارسی، به آن رُخ نمود یا رُخ مانه نیز می گویند.

https://orientxxi.info/lu-vu-entendu/en-quete-du-gene-juif,3600




دو مقاله درباره‌ی مسئله یهود‌ستیزی در تاریخ معاصر

مقاله اول

اوکراین،

پوگروم هائی که غرب نقش خود را در آن‌ها انکار می‌کند

ژان-ژاک ماری، تاریخ دان

 

ترجمه آزاد: بهروز عارفی

 

روز 21 ژانویه 2019 معاون نخست وزیر و وزیر فرهنگ اوکراین ازتصویر برجسته سیمون پِتلیورا، فرمانده نیروهای ناسیونالیست اوکراین در سال های 1918-1920، در خیابانی به نام خود او در شهر کیِف پرده برداری کردند. مقامات کشوری پتلیورا را قهرمان ملی می دانند، در حالی که او در پوگروم هائی که موجب مرگ ده ها هزار یهودی گشته‌، مسئولیت دارد.

این کشتارها در دوران جنگ داخلی اوکراین رخ داده است. در این جنگ ها، بلشویک ها با ارتش «سفید» (ضدانقلابی) می جنگیدند. دشمنان بلشویک ها، انقلاب کمونیستی را توطئه یهودیان تلقی می کردند. می گفتند «پشت هر کمونیست، یک یهودی وجود دارد». در کل، 1500 پوگروم* در روسیه(1)، بلاروسیه و به ویژه اوکراین ویرانی ها به بار آورد. نیروهای ناسیونالیست پتلیورا با نیروهای ارتش  سرخ از مارس 1919 در جنگ بودند.

این درگیری ها موجب بازشدن جبهه ای از یهودستیزی شده بود. پوگروم ها در اوکراین موجب کشته شدن صدهزار نفر شده و صدهزار زخمی داد. خانه های نیم میلیون نفر نابود شده و آن ها را آواره و فقیر کرد. مسئول بخش امداد به قربانیان پوگروم در صلیب سرخ روسیه گزارش داده که یک واحد از نظامیان پتلیورا در اوکراین «خانه های مردم را می شکست و با واردشدن همه را با شمشیر به قتل می رساند. بدون ترحمی همه یهودیان  را از پیر و جوان و کودک، زن و مرد را… می کشتند و کسانی را که در زیرزمین ها مخفی شده بودند، با پرتاب نارنجک به قتل می رساندند.»(2) . آلبرت لوندر روزنامه نگار گزارش داده بود که روز قبل از کشتار، رهبر ناسیونالیست ها تهدید کرده بود که «به اهالی هشدار می دهم که به تظاهرات آنارشیستی خاتمه دهند. من توجه یوپین ها را به این نکته جلب می کنم» [یوپین واژه ای نژادپرستانه برای نامیدن یک یهودی است](3)

بزودی پوگروم ها کیف را درنوردید. پس از پیروزی بلشویک ها، پایتخت اوکراین سیزده بار دست به دست شد. در 29 اوت 1919، نیروهای پتلیورا به محض ورود به شهر دست به کشتار چند صد یهودی زدند و جنازه های شان را در خیابان ها رها کردند. در قطارها، یهودیان را به بیرون پرت می کردند و صدها جنازه در روی ریل های راه آهن انباشته شده بود.

با وجود این، هیچ نیروی نظامی حاضر در کشور، از موج یهودستیزی برکنار نماند: 9/39 درصد پوگروم ها را نیروهای پتلیورا مرتکب شدند، 7/31 درصد آن را ارتش های «سبز» دارودسته های مسلح اوکراین، 2/17 درصد را نیروهای دِنیکین، 6/2 درصد را ارتش لهستان و 6/8 درصد به دست واحدهای ارتش سرخ که زیر کنترل سلسله مراتب ارتش نبودند رخ داد(4).

متهم به اختلال در نظم اجتماعی

در جهنم جنگ داخلی، سربازانی که به زور بسیج شده بودند، گاهی اردوگاه خود را تغییر می دادند. از جمله قزاق ها که وابستگان به ارتش تزار  بوده و نگهبانی از مرزها را به عهده داشتند. اینان در مقابل استقلال نسبی در جامعه خود، دستورات تزاری را اجرا می کردند. زِلیونی که زمانی از فرماندهان ارتش سرخ بود، یک ارتش «سبز» ایجاد کرد که از روستائیان تشکیل شده بود. او یهودیان را در میدان مرکزی شهرک جمع می کرد و به مسلسل می بست. نیروهای او به مدت سه روز  در الیزاوت گراد (کروپیوینتسکی کنونی) پس از چپاول، سه هزار نفر را به قتل رساند. در اواخر ماه مه، ارتش سرخ او را شکستی سخت داد.

سلسله مراتب نظامی ، بسته به اردوگاه شان، در مورد کشتار واکنش متفاوتی نشان می دادند. افسران «سفید» از کشتارها اظهار خوشحالی می کردند. و برای بریدن سر هر یهودی به سربازان پاداش می دادند. ارتش سرخ آن ها را تنبیه می کرد. از جمله، لئون تروتسکی دستور داد تا ده ها قزاق مقصر در پوگروم را تیرباران کنند. در 1920، فلیکس ژرژینسکی بیست و چهار سرباز ارتش سرخ را به جرم تدارک پوگروم در ولادیمیر به مدت سه ماه زندانی کرد. لنین بخشنامه ای را امضا کرد که در آن آمده «عاملان پوگروم و همه کسانی که پوگروم ها را تدارک دیده اند، قانون شکن بوده» و «همه شوراهای شهرها باید تصمیمات شدید برای ریشه کن کردن جنبش یهودستیزی و طرفدار پوگروم اتخاذ کنند»(5).

بیزاری از یهودیان، مدت ها کلیسای ارتدکس را با نفرت تغذیه کرد زیرا علیه «قومی  بود که عیسی را به صلیب کشیده بود». در اوایل قرن، «صدتائی های سیاه» [جنبش سلطنت طلب راست افراطی نژادپرست در امپراتوری تزار در دوران انقلاب 1905] جمعیت مست  از ودکا و شعارهای مذهبی را تشویق می کرد که به یهودیان تجاوز کرده و آن ها را نابود کرده و قتل و غارت کند. ارتش بی تفاوت تماشا می کرد. با انقلاب 1905، یهودستیزی سیاسی  پا گرفت که نیکولای دوم 2 (که کلیسای ارتدکس در سال 2000 مقدسش خواند) نسخه اش را می پیچید. در نامه ای به تاریخ 17 اکتبر 1905، تزار با «نفرت از دارو دسته یهودی»، پوگروم ها را توجیه کرده و می نویسد: «مردم  از وقاحت و گستاخی انقلابیون و سوسیالیست ها خشمگین اند و چون نه دهم آن ها یوپین هستند، همه خشم مردم متوجه  آن هاست و حاصل آن پوگروم های یهودی است.»(6)

پس از انقلاب اکتبر، ضدانقلابی یهودستیز لجام گسیخته شد. یهودیان را با پیوند دادن با کمونیست ها و بلشویک ها، به سخت ترین وجهی عامل بیگانه خواندند که تلاش می کنند نظم اجتماعی کشور را بر هم زنند. در تبلیغات «سفید»ها و ناسیونالیست های اوکراین، واژه های «بلشویک» و «یهودی» مترادف بودند، درست مثل دو واژه «انقلابی» و «یهودی» در سال 1905. این جو، موجب موجی مرگبار شد.

“شما هزینه تروتسکی را می پردازید”

پخش این ملقمه ها موجب شد که شایعه های مهلک ببار آید.  در ژیتومیر پس از عقب نشینی ارتش سرخ، شایعه ای رواج یافت که از اعدام 1700 مسیحی در چِکا (7) صحبت می کرد. در حالی که بلشویک ها 22 نفر را تیرباران کرده بودند.

بخش تبلیغات ارتش داوطلبان، اسواگ ، تبلیغ می کرد که «یهودیان باید هزینه همه را بپردازند: برای انقلاب های فوریه و اکتبر، برای بلشویسم و برای دهقانان که زمین های مالکان راتسخیر کردند»(8). بخش های مختلف این ارگان تبلیغاتی، «پروتکل فضلای صهیون» را تجدید چاپ کردند و مدعی بودند که این جزوه، صورت مجلس نشست یهودی-ماسونی بود که در آن طرحی موهوم برای فتح جهان تهیه شده است. این «پروتکل» یک سندجعلی ست که دو مامور پلیس تزاری در سال 1903 منتشر کردند تا پوگروم ها را توجیه کنند.

یهودیانی  که سرشان را بریده بودند، می شنیدند که جلادها داد می زدند «شما هزینه تروتسکی را می پردازید».

تبلیغات «سفید»ها فقط شامل تروتسکی نمی شد، نام لِو کامِنف، گئورگی زینوویِف را نیز می بردند تا منشاء یهودی نام رهبران بلشویک را یادآوری کنند. با این تبلیغات می خواستند واقعیت را طور دیگری نشان دهند. بوری بروتسکوس، اقتصاددان صهیونیست روسی می نویسد:«اکثریت بزرگی از اهالی یهودی از جنبش انقلابی  کارگرانی که کارخانه ها را و دهقانانی که زمین ها را تصرف می کردند، دور بودند.»(9). یهودیان ثروتمند به ارتش سفیدها کمک مالی می کردند: آبراهام هالپِرین، بانکدار 800 هزار روبل به قزاق الکسی کالدین پرداخته بود. در فوریه 1918، کنگره خاخام ها در اُدسا دولت شوروی را «نفرین» کرد. کنفرانس بوند با 762 رای در مقابل 11، کارهای بلشویک ها را محکوم کرد. رهبران صهیونیست اوکراین از ارتش سفید حمایت کردند

چندین سازمان یهودی تلاش کردند نظر غربی ها را جهت کمک به ارتش سفید جلب کنند. چند حکومت غربی نیرو فرستاده بودند تا انقلاب را نابود کنند. 18 ژانویه 1919، هفته نامه یهودی اورسکایا ندلیا نسبت به تهدید پوگروم ها هشدار داد. از ژانویه 1919، بیشتر احزاب یهودی کمیته هائی جهت حمایت از قربانیان ایجاد کردند و اقدام به پخش اخبار کردند.

در مقابل احساستی که پوگروم ها در اروپا و آمریکا برانگیخت، آمران و عاملان این کشتارها تلاش کردند واقعیت ها را بپوشانند. پتلیورا ادعا کرد که «بلشویک ها یهودیان را به قتل رسانده اند و آن را ادامه می دهند». او پوگروم ها را انکار می کرد.

ژنرال الکسی وان لامپ، که در سال 1930 از وحدت «سفیدها» و نازی ها برای سرنگونی بلشویک ها پشتیبانی می کرد، ادعا کرد که «پوگروم ها به چپاول و مصادره محدود بود که در وهله اول یهودیان را هدف قرار نمی داد بلکه همه اهالی شکست خورده را» وباهدف تامین نیازهای نیروهای ارتش انجام می گرفته است(10).

8 اوت 1919، یک هیئت یهودی از دنیکین درخواست کرد تا به طور علنی پوگروم ها را محکوم کند. او نمی پذیرد. واسیلی ماکلاکوف سفیر روسیه در پاریس که به «سفیدها» وفادار مانده است، از تاثیرات مضر پوگروم بر سهامداران اروپائی و آمریکائی یاد می کند. وینستون چرچیل که عاطفه خاصی نسبت به یهودیان نداشته و عمدتا خواهان وحدت مخالفان روسیه شوروی است، به دنیکین پیشنهاد می کند «از کشتار یهودیان در محله های زیر کنترل ارتش خود، جلوگیری کند»(11). اما دنیکین که معتقد به شبح توطئه ی یهودی-بلشویک –ماسونی هاست، به محکومیت لفظی بسنده می کند. با همه این اوضاع، حکومت های لندن، پاریس و واشینگتن همچنان به پشتیبانی سیاسی، مالی و نظامی از «سفیدها» ادامه می دهند.

25 مه 1926، ساموئل شوارتزبارد در پاریس، برای انتقام از کشتار پوگروم ها، کسی را که مالاخوف وی را پتلیورای «پوگرومیست» می نامید،  از پای درآورد. در محاکمه قاتل، ژنرال فرانسوی هانری فریدنبرگ اعلام کرد:«پتیلیورا همواره به مثابه یک دوست فرانسه اقدام کرده و همه تلاش خود را به کار بست تا به دوستانه ترین وجهی با نیروی اشغالگر فرانسوی همکاری کند»(12).

لوموند دیپلماتیک، دسامبر 2019

* پوگروم به معنی «نابودی» است. در روسیه تزاری، به آزارو اذیت، و حمله های همراه با کشتار و چپاول به یهودیان گفته می شد.

1- Lidia Miliakova (sous la dir. de) et Nicolas Werth (édition française), Le Livre des pogroms. Antichambre d’un génocide. Ukraine, Russie, Biélorussie, 1917-1922, Calmann-Lévy – Mémorial de la Shoah, Paris, 2010.

2- همانجا

3- Albert Londres, Grands Reportages à l’étranger, Arthaud, Paris, 2017.

4- Lidia Miliakova et Nicolas Werth, Le Livre des pogroms, op. cit.

5-Izvestia, Moscou, 27 juillet 1918. Cf. L’Antisémitisme en Russie. De Catherine II à Poutine, Tallandier, Paris, 2009.

6- Cité par Vassili Choulguine, « Ce qui en eux ne nous plaît pas » (en russe), Khors, Saint-Pétersbourg, 1992.

7- پلیس سیاسی که وظیفه اش مبارزه با دشمنان رژیم بلشویکی بود.

8- Cité dans Oleg Boudnitsky, « Les Juifs et la révolution russe » (en russe), Gesharim, Moscou, Jérusalem, 1999.

9- همانجا

10- Alexei von Lampe, Possiev, n° 3, Moscou, 1981.

11- Oleg Boudnitski, « Les Juifs russes entre les rouges et les blancs » (en russe), Rosspen, Moscou, 2005.

12- Alain Desroches, Le Problème ukrainien et Simon Petlura. Le feu et la cendre, Nouvelles Éditions latines, Paris, 1962.

 


 

مقاله دوم

تاریخ مهلک معجون بلشویسم- یهودیت

آن گاه که نفرت از کمونیسم، یهودی ستیزی را  تغذیه می کرد

پُل هانِبرینک*

 

ترجمه بهروز عارفی

 

اتهام های یهودی ستیزی علیه چپ، از جِرِمی کوربین تا ژان-لوک ملانشون  را هدف گرفته است. اکنون، پرچم سرخ را به نفرت نژادی پیوند زده اند، در حالی که در گذشته ای دور، آن را «توطئه یهودی» معرفی می کردند. در اُوکراین، با تکیه براین توهم کشتار ده ها هزار نفر را توجیه کردند  حکومت های اروپائی با  سکوتی مترادف با  همدستی برآن چشم بستند.

 

سوء قصد رابرت باوِرز، در 27 اکتبر 2018 که حاضران را در یک کنیسه پیتسبورگ (پنسیلوانیا) به گلوله بست، یازده کشته و شش زخمی به جا گذاشت. پیش از ارتکاب جنایت، تیرانداز با انتشار چندین پیام نژادپرستانه در شبکه های اجتماعی، یهودیان را به توطئه جهت نابودی آمریکای سفید از طریق وارد کردن مسلمانان و دیگر مهاجران نامطلوب به آمریکا متهم کرده بود. در دو سوی آتلانتیک،  آمیخته مشابهی از خارجی هراسی و یهودی ستیزی در بین فعالان راست افراطی و برتری طلبان نژادی سفید  درجریان است.  در اوت 2017، تجمع نئونازی ها در شارلوتزویل ، ایالت ویرجینیا برای دفاع از نمادهای  طرفداران «کشورهای موتلفه آمریکا» فریاد می زدند: «شما جای ما را نخواهید گرفت»، که از شعار گروه های راست افراطی فرانسه، «یهودیان جای ما را نخواهند گرفت»، الهام گرفته بودند. در اسکاندیناوی، بریتانیا، لهستان و یونان، برخی گروهک های هویت طلب راست افراطی ادعا می کنند که رسانه های «یهودی» و وابستگانِ لیبرال «جهان وطن» آن ها، به ورود مهاجران جنوب دامن می زنند تا جای اروپائی ها را بگیرند.

یهودی ستیزی طرفدار تئوری توطئه، در نسخه جدیدش یهودیان را به مثابه قهرمانان مهاجرت  و درنتیجه، همچون گورکنان ارزش های تمدن غربی یعنی ملت و خانواده معرفی می کنند. در قرن بیستم، نیرومندترین و ویرانگرترین اسطوره، اسطوره یهودیت-بلشویسم بود – در دورانی که تفکر غالب و رسانه ها ، چپ رادیکال را یهودی ستیز قلمداد می کنند، این امر ممکن است متناقض به نظرآید.

بانیان این نظریه موهوم معتقدند که کمونیسم محصول یهودیان است که لباس انقلابی پوشیده تا قدرت خود را در جهان بهتر گسترش دهند. گویا آن ها مسئول جنایت هائی هستند که کمونیست ها مرتکب شده اند، و این خود یهودیان هستند که واکنش یهودی ستیزانه ای را برانگیخته اند که به ناگزیر به مجازات اعمال زشت آن ها منجر شده است. در بحبوحه جنگ 1914-1918 و انقلاب روسیه در سال 1917، و سپس سقوط امپراتوری های اروپای شرقی، اسطوره آنتی سمیت یهودی-بلشویک که در میان روس های «سفید» (ضدانقلابیون) و گروه های مسلح وفادار به حکومت ملی اوکراین، موجی از پوگروم** ها را به راه انداخت، موجب مرگ صدهزار یهودی و فروافتادن 500 هزار یهودی دیگر در دامان فقر کامل شد. در مجارستان پس از برقراری زودگذر رژیم بلشویکی، ضدانقلاب، «وحشت سفید»ی حاکم کرد که سه هزار کشته به جای گذاشت که نیمی از آنان یهودی بودند. اروپای غربی و آمریکا که دچار هراسی مشابه شده بودند، می ترسیدند که جمعیت یهودی اروپای شرقی که مرتبا مورد تعقیب قرار می گرفتند، برای فرار از آشوب ، ویروس انقلابی را همراه خود انتقال دهند. در پی آن، درخواست های بستن مرزها مرتبا افزایش می یافت.

در سال های 1930، آدولف هیتلر، اتحادشوروی را به عنوان هیولای یهودی-بلشویکی  معرفی می کند که با ناسیونالیسم قومی که نازی ها سرکرده آن بودند، مخالف اند. هنگامی که در سال 1941، آلمان  اعلان جنگ با اتحادشوروی می کند، تبلیغات نازی این تجاوز پیشگیرانه را با  ادعای این که اروپا مورد حمله دسته های وحشی آسیائی به رهبری کمیسرهای خلق بی رحم یهودی قرار گرفته، توجیه می کرد. گویی، دوام قاره اروپا به پیروزی آلمان وابسته است. این ایده، انگیزه ی اعدام همه جماعت های یهودی در شوروی اشغالی شد که مقدمه نسل کشی یهودیان در اروپا گردید. همدستان نازی ها، از فرانسه تا اوکراین، دست به نسل کشی یهودیان زدند تا رضایت هیتلر را جلب کنند.

آیا عاملان این جنایت ها به اسطوره یهودی-بلشویسم اعتقاد داشتند ؟ نباید در این مورد تردید کرد. مگر نام لئون تروتسکی هنگام تولد، لِو داویدوویچ برونشتاین نبود ؟ درست مثل ماکسیم لیتوینوف، وزیر امورخارجه شوروی  از سال 1930 تا 1939. جمعی دیگر از چهره های بزرگ انقلابی نیز نیاکان یهودی داشتند، از گریگوری زینوویِف، (رئیس انترناسیونال کمونیستی از 1919 تا 1926)، تا نظریه پرداز کمونیست رُزا لوکزامبورگ، بدون این که فیلسوف بزرگ، کارل مارکس را از یاد ببریم. علاوه برآن، روزنامه نگارانِ اروپائی بین دو جنگ مصرانه تاکید می کردند که یهودیان مقام های کلیدی را در بیشتر حزب های کمونیستی قبضه کرده اند. با محاسبه ی برخی، سی نفر از چهل کمیسر خلق در شورای مجارستان  در سال 1919 یهودی بودند. (1)

این واقعیت ها به اسطوره فوق، اعتبار می بخشید. کافی ست چشم انداز خود را تغییر دهیم تا این آمار معنای دیگری پیدا کنند.  درست است که در میان کمونیست ها یهودیان هم وجود داشتند، اما، بسیاری از یهودیان دیگر نمی خواستند حتی از این جنبش حرفی زده شود. در سال های دهه 1920، 20 تا 40 درصد اعضای حزب کمونیست لهستان یهودی بودند، اما فقط 7 % یهودیان لهستان به این حزب رای می دادند. بسیاری از اعضای جماعت یهودیِ مورد آزار و اذیت، از دیدگاه های دیگر برای آینده نظیر ایدئولوژی هائی چون صهیونیسم، بوندیسم (2) یا سوسیالیسم، دفاع می کردند که وعده هائی  می دادند برای جهانی نو که از جذابیت بیشتری برخوردار بود. از نگاه بسیاری، کمونیست شدن ملازم بود با بریدن از دین نیاکان ، هزینه ای اخلاقی  که همه حاضر نبودند بپردازند. بسیاری دیگر که مانند هم میهنان شان تحت تاثیر اوجگیری ناسیونالیسم قرار گرفته بودند، با جسم و روح از میهنی که در آن زندگی می کردند، دفاع کردند. حتی برخی، به خاطر تعلقات مذهبی یا تمایلات شخصی از سیاست فاصله گرفتند. مدرنیته به یهودیان، همچون غیریهودیان راه های بسیاری برای زندگی نشان می دهد. تمرکز بر روی آن هائی که کمونیست شده اند، تعمیم یک گروه به همه یهودیان است.

«مناسک سری نفرت»

صدالبته، دسیسه چینان هرگز به ملاحظات خردمندانه توجهی نکرده اند. یک کارمند شکاک اهل رومانی پس از مطالعه گزارشی درباره همکاری یهودیان با ارتش سرخ که پس از عقب نشینی از بیسارابیا (مولداوی کنونی) تهیه شده بود، خشم خود را چنین بیان می کند: «نتیجه این بررسی،  برخلاف واقعیت هاست». این سند نشان می داد که فقط مشتی از یهودیان با شوروی ها همدلی نشان داده بودند… بیهوده است که اسطوره یهودی-بلشویسم را به مثابه پیشنهادی طرح کرد که باید صحت یا سُقم آن ثابت شود. باید آن را به عنوان یکی از انحراف های توطئه «یهودیت بین الملل» تحلیل کرد که گاهی دچار تناقض است. در تخیل یهودی ستیز، یهودی کمونیست خیلی ساده با بانکداریهودی (که نمونه بارز آن خانواده روچیلد است) همساز انگاشته می شود. هر کدام از این کلیشه ها یهودی را با جهان وطنی و حتی اغتشاش و شر مرتبط می سازد ، موضوعی که از دوران قرون وسطی در فرهنگ اروپا حضور دارد. روایت توطئه ها حول  موضوع یهودی-بلشویسم  حکایت های جدیدی به افسانه های قبلی اضافه می کند.

پس از سال 1917، وحشت نسبت به تهدید انقلاب محیط مساعدی برای پخش جزوه «پروتکل فضلای صهیون» که در سال 1903 برای اثبات دسیسه های یهودی جعل شده بود، ایجاد شد. این سند هنوز هم بر روی برخی سایت های یهودی ستیز پخش می شود. در ایالات متحده، صاحب صنایع اتومبیل، هنری فورد این جزوه را در روزنامه اش  Dearborn Independent چاپ کرد. هنگامی که مرجع، منبعی انگلیسی-امریکائی باشد، این تئوری ها پس از ترجمه در اروپا نیز اعتباری فزاینده پیدا می کند. در مجارستان، سِسیل تورمای، روشنفکر محافظه کار، رهبر گارد شبه نظامی بلشویک، تیبور زاموئِلی را مثل قصابی معرفی می کند که « در مناسک مخفی نفرت، پرورش یافته و به یک فرقه اولتراارتدکس یهودیان شرق تعلق دارد که در انجام فرائض این مناسک سختگیر تر از هر چیز دیگری هستند.» (3) در فرانسه و ایتالیا، مطبوعات کاتولیک مافوق محافظه کار که مسئله یهودی-ماسونی (که یهودیان را به فرهنگ جمهوری خواهی لائیک مترادف با عامل انحلال ملت مرتبط می کرد)، مشغله ذهنی اش شده بود، چهره ی یهودی انقلابی را نیز به فهرست دشمنان خیالی اش افزود. حزب ناسیونال سویالیست هیتلر در اغاز فعالیتش، از «پروتکل» به عنوان مدرکی جهت اضطراری بودن مسئله یهود استفاده کرد. بدین ترتیب، انواع گوناگون ضدکمونیست ها به عنوان هشدار در مورد  به اصطلاح کارهای وحشتناک یهودیان در اتحاد شوروی به پخش اخبار مشمئزکننده پرداختند. درپس زمینه ویرانشهر یهودی-بلشویکی، آنان  نظریه شان در مورد نژاد ناب، نظم اجتماعی و تمدن اروپائی را به هزار جذبه آراستند.

این پارانویا که از منظر سیاسی مورد بهره برداری قرار گرفت، همچنین موجب رونق بازار ناشران شد. روزنامه نگاران و نویسندگانی که در جستجوی داستان های پرشور درباره کمیسرهای یهودی خلق بودند به کشورهای دیگر سفر کردند. رابرت ویلتون خبرنگار پیشین روزنامه تایمز در روسیه در بازگشت از آن کشور در سال 1918 در پاریس کتابی در مورد دلایل انقلاب به نام Russia’s Agony نوشت که در بریتانیا و آمریکا منتشر شد و 2 سال بعد به زبان فرانسه هم ترجمه شد. او تاکید می کند که بلشویسم هیچ ریشه ای در فرهنگ روسی نداشته و انقلاب خدعه ی یهودیان، این قوم سرگردان است که نظریه های خوب هضم نشده مارکس («یهودی آلمانی») را به اروپا تزریق کرده اند. در بین کتاب های متعددی که او به خوانندگان بریتانیائی عرضه می کند، کتابی است در مورد آخرین روزهای سلسله رومانوف که در آن، اعدام آن ها را به عنوان یک قتل مرسوم در آئین یهودی تفسیر می کند.

نِستا وبستر دیگر طرفدار تئوری توطئه ، موجب حیرت وینستون چرچیل جوان که شیفته صهیونیسم در فلسطین شده بود، گردید. اما از نقشی که گویا یهودیان در انقلاب فرانسه ایفا کرده بودند ناراحت بود و گمان می برد که یهودیان « مردم روسیه را با ترفند فریب داده و اربابان بی رقیب امپراتوری عظیم شده اند»،  نکته ای که «خانم وبستر با مهارت به نمایش گذاشته است» (4). این مفسران بین فاجعه هائی که در منطقه های دوردست رخ داده، ارتباط برقرار می کنند تا بهتر  بتوانند نزدیکی خطر را هشدار دهند. مهاجرینی که از رژیم جدید فرار می کنند، به نوبه خود از تاریخ پارانویائی در مورد سرکوبگران یهودی بلشویک داستانسرائی می کنند. بدین ترتیب، گردش ایده ها در سراسر اروپا به اعتبار یافتن شبح یهودی-بلشویسم یاری می رساند. این ایده ها همچنین موجب اتخاذ تصمیم هائی واقعی از جمله برای «حفظ امنیت» مرزها و ریشه کن کردن تهدیدهای تروریسم یهودی انقلابی شد. هنگامی که «اسطوره» شناخته شد، پیامدهای پایداری برای چپ داشت. پس از سال 1945، رژیم های جدید کمونیستی با سوءظن اهالی محلی روبرو شدند. در مجارستان، تبار چهار رهبرکمونیست، ماتیاس راکوشی دبیرکل حزب، ارنو گرو و میهالی فارکاس همکاران نزدیک او و ژوزف رِوای وزیر نیرومند فرهنگ، دلیل بارزی بر دست اندازی یهودیان بر دولت شد. در رومانی، آناپائوکِر از شخصیت های سیاسی بسیار بانفوذ در سال های دهه 1950 به خاطر «توطئه های صهیونیستی» در سال 1952 برکنار شد و در حافظه مردمی به عنوان «استالین دامن پوش» مورد نفرت واقع شد (5).

برخی رهبران کمونیست برای رفع شک و سوءظن، چشم شان را بر تظاهرات یهودی ستیزانه در درون حزب شان و نیز در میان اهالی بستند. آن ها بی هیچ ملاحظه ای، تحریکاتی را که برای دفاع از «کارگران صادق» علیه «انگل ها» و «بی حاصل ها» صورت می گرفت، پذیرفتند. آن ها یهودستیزان و همدستان نازی مشهور را که تلاش می کردند در نظام جدید جذب شوند، در فهرست انتخاباتی خود می پذیرفتند. پس از عفو لژیونرهای  فاشیستِ قدیمیِ حزب «گارد آهنی» رومانی، پائوکر قبول می کند که تعداد آن ها «بیشتر از آن چه او تصور می کرده و به ویژه در بین کارگران بوده است». اما، تلاش های این حزب ها برای شستن دست خود از اتهامی که آنان را به مثابه سازمان های وابسته به نیروهای سری معرفی می کرد، با شکست مواجه شد. نخستین واکنش ها به خطاهای گذشته،  از درون صفوف خود آن ها برخاست. حتی پس از دوران زمامداری استالین که مشخصه آن کارزار علیه «جهان وطنی بی ریشه”»(1945-1953) بود، اتهام صهیونیسم در درون احزاب کمونیست اقمار شوروی، اسلحه ای بود که بی شرمانه علیه رقیبان سیاسی به کار می رفت. در لهستان، در سال 1968، حزب، دانشجویان ناراضی (که برخی یهودی بودند)  را پلید خوانده عامل صهیونیسم معرفی می کرد. بعدازآن، موجی هیستریک (جنون آمیز) شروع شد که هر فردی را که پس از نسل کشی در میان جماعت خود باقی مانده بود، طرد می کرد. حدود 20 هزار نفر مهاجرت کردند، به طوری که در سال 1970 فقط ده هزار یهودی در لهستان زندگی می کردند.

از زمان سقوط دیوار برلین و فروپاشی احزاب کمونیستی، مسئله یهودیان و بلشویسم بخشی از بحث های مربوط به حافظه تاریخی ست. با این همه نشانه های ایدئولوژیکی که «اسطوره» را جا انداخت، هنوز به قوت خود باقی ست، هرچند با پیکربندی جدیدی. در سال های دهه 1930، راست ارتجاعی در رویای ساختن دژی از اروپای مسیحی در مقابل تهدید یهودی-بلشویسم بود. سپس، گروهک های راست افراطی این نکته را به عنوان پادزهر شبحِ در حال تولد Eurabia *** یعنی به مثابه وهم و خیالِ اروپای غربی اسلامی شده تصور می‌کنند.  طرفداران متعصب  برتری نژادی سفید نیز با الهام از نوشته های قدیمی نظیر TheTurner Diaries  (1975) رمان آمریکائی آندرو مک دونالد (نام مستعار فعال راست افراطی ویلیام لوتر) که در مورد توطئه یهودیان، سیاهان و کمونیست ها برای نابودی نژاد سفید در سراسر جهان افسانه بافی می کند ، علیه مسلمانان اعلان جنگ کرده است. مسئله ساختن مقوله ای جدید از مفاهیم کهنه است. اگر اسطوره یهودی بلشویسم درحال کم  رنگ شدن است، پارانویای اساسی در مورد توطئه یهودی همچنان وجود دارد.

——-

لوموند دیپلماتیک، دسامبر 2019

* استاد تاریخ در دانشگاه راتجرز (نیوجرسی)،

نویسنده کتاب A Specter Haunting Europe : The Myth of Judeo-Bolshevisme, Cambridge, 2018

** پوگروم به معنی “نابودی” است. در روسیه تزاری، به آزارو اذیت، و حمله های همراه با کشتار و چپاول به یهودیان گفته می شد.

*** Eurabia واژه ای ساختگی از ترکیب اروپا و عربی است که یک نظریه متکی بر توطئه است. سازنده ان ، بات یِئور مدعی ست که اتحادیه اروپا بانی توطئه ای ست که از اروپا یک مستعمره اسلامی می سازد.

بات یئور نام مستعار ژیزل لیتمان اوربی نویسنده یهودی مصری تبار انگلیسی ست.

 

پاورقی ها:

  • William O. Mc Cagg Jr., « Jews in revomutions : The Hungrian experience », Journal of Social History, vol. 6, n°1, Fairfax-Oxford, automn 1972.
  • Bund سازمان یهودی لائیک با گرایش مارکسیستی که طرفدار مبارزه ای همگانی تر برای سوسیالیسم بوده و با ایجاد سرزمین یهودی در فلسطین مخالف بود.
  • Cecile Tormay, An Outlaw’s Diary, Philip Allan ans Co., London,1923
  • Winston S. Churchill, « Zionism versus bolshevisme : A stryggle for the soul of the Jewish people », Illustrated Sunday Herald, London, February 8th, 1920
  • Robert Levy, Ana Pauker : The Rise and Fall of a Jewish Communist, University of California Press. Berkeley, 2001