بيانيه ی „زنانی ديگر“


به مناسبت هشت مارس- روز جهانی زن


Tue 10 03 2009


شماره ی صفر گاه نامه ی „زنانی ديگر“ به مناسب هشت مارس ۲۰۰۹ در ۴۰ صفحه با عناوينی همچون بيانيه “زنانی ديگر“ به مناسبت هشت مارس ـ روزجهانی زن؛ روز جهانی زن پس از انقلاب ۱۳۵۷؛ نقش حجاب در سرکوب و فرودستی زنان؛ و بحران سرمايه داری و زنان، در ايران چاپ و پخش شد.

ستم جنسی از نظر تاريخی مقدم بر هرگونه ستم ديگر بر زنان است:

تمامی زنان صرفا بواسطه ی جنسيت شان مورد تبعيض قرار میگيرند و به همين دليل بايد صفی مستقل تشکيل دهند و برای رفع اين ستم و تبعيض مبارزه کنند. زمينه های بروز اين تبعيض، که ريشه اش در تقسيم کار بر اساس نقش های متفاوت در توليد مثل بوده است، در جوامع طبقاتی و از طريق نهادهايی مانند دولت و خانواده، و ايدئولوژی های مردسالارانه (به ويژه سنت و مذهب) فراهم شده و در جامعه سرمايه داری با شدت بيشتری تثبيت و نهادينه شده است.

اما
از آنجا که زنان به گروه ها، طبقات، فرهنگ ها و اقوام متفاوتی تقسيم میشوند لازم است که بر اساس منافع اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی ويژه خود تشکلهای مستقلی داشته باشند، چرا که ستم جنسيتی در بسترهای متفاوت اشکال متفاوتی به خود میگيرد. اين تشکل های مستقل بر اساس وجه اشتراکشان (تبعيض جنسيتی) میتوانند در مقاطعی به مبارزات ائتلافی دست بزنند. بنابراين گروه های مختلف زنان میتوانند بر اساس تفاوت هايشان مستقل عمل کنند و براساس تشابه شان کار ائتلافی انجام دهند. بديهی است که اين زنان چه در تفاوتها و چه در تشابهاتشان میتوانند با مردان هم گروه خود همراه و هم رزم بوده و با ساير جنبشها دست به ائتلاف بزنند.


فصل مشترک تشکلهای زنان تبعيض جنسيتی است. بنابراين هدف اساسی تمامی گروه ها و تشکل های زنان نفی تبعيض جنسيتی در بستر مشخصی است که در آن مبارزه میکنند. بديهی است که تشکل های مستقل زنان تا مراحلی از مبارزه میتوانند مددرسان يکديگر بوده و فعاليت و مبارزات آنها مکمل يکديگر باشد.


وجه افتراق تشکل های زنان منافع گروهی آنان است که میتواند طبقاتی، فرهنگی، اجتماعی، سياسی، نژادی، قومی و… باشد. در اينجاست که منافع اين گروهها ممکن است در تعارض و تضاد با يکديگر قرار گيرد. بديهی است گروههايی در مبارزه برای رفع تبعيض جنسيتی پيگيرترين هستند که متحمل بيشترين ستم جنسيتی میشوند. البته اين گروهها ممکن است به علت فرودستی در جامعه از آگاهی کمی برخور باشند و گاه حامل عقب ماندهترين عناصر فرهنگی حاکم برجامعه هستند، بنابراين شرط اساسی پیگيری گروه های مستقل زنان آگاهی جنسيتی آنان و پيوند اين آگاهی جنسيتی با منافع گروهی شان است.


جنبه های مختلف مبارزه که تمامی تشکل های مستقل زنان، میتوانند مد نظر داشته باشند شامل موارد زير است:

الف: کار فرهنگی و ارائهی فرهنگی بديل در راستای نفی فرهنگ „دوتائی“ و „تقابلی“ زن – مرد. اين مبارزه را تمامی گروههای موجود در اين صف در محدودهی منافع و باورهای خود انجام خواهند داد و انجام آن در عرصه ی خصوصی و عمومی يکی از بنيادی ترين مبارزات گروههای زنان خواهد بود. مسلم است که اين مبارزه نيز هم چون جنبه های ديگر مبارزه بايد با برنامه ريزی و سازماندهی و با هدف مشخص و تعريف شده باشد.

ب: مبارزه اقتصادی- سياسی- حقوقی، از درخواست برای اصلاح قوانين در هر يک از زمينه های اشاره شده تا نفی و تقاضای الغای قوانين، نفی کل سيستم حاکميت و نظام طبقاتی و بالاخره نفی نظام مبتنی برسلطه. در اين عرصه ها نيز گروههای مختلف زنان نسبت به منافع گروهیاشان خواستهای متفاوتی خواهند داشت و به تبع آن، شکل مبارزاتشان نيز متفاوت خواهد بود. اين مبارزات از اعتراضات مسالمت آميز تا شعار سرنگونی (نظام حاکم ويا کل نظام سلطه) را در برخواهد گرفت. لازم و ضروری است که هريک از اين گروهها با همنظران خود در سطح جهانی همکاری و همياری داشته باشند و از تجربيات مبارزات زنان در ساير کشورها بهرهمند شوند. اين ضرورت از آنجا ناشی میشود که در عصر جهانی سازی هم سرکوبها و هم مبارزات ابعادی جهانی يافته اند.

و ما „زنانی ديگر“ ضمن احترام به ساير گروههای موجود درجنبش زنان، در عين نقد خلاقانه ی آنها، نگاه خاص خود را به مسئله ی زنان و ريشه های فرودستی آنان داشته که به تبع آن مبارزاتمان از اهداف و اشکال خاص خود برخوردار خواهد بود.


۱. علت اوليه ی فرودستی زنان تقسيم کار بر اساس نقش های متفاوت زنان و مردان در توليد مثل است:

اولين تقسيم اجتماعی کار بين زنان و مردان، گردآوری دانه ی خوراک و همزمان کشاورزی برای زنان (به واسطه ی يک جانشينی و عدم تحرک به دليل بارداری، پرورش و تغذيه ی کودکان) و بخش عمده ی شکار برای مردان (به دليل تحرک و فارغ بودن از نقش های طبيعی توليد مثل) بوده است. رابطه ی زنان با طبيعت، با خودشان و فرزندانشان رابطه يی مبنی برهماهنگی،تعاملی و توليدی بوده است که در اين تعامل خود و طبيعت را متحول کرده اند. اما نگاه مردان شکارگر به دليل در اختيار داشتن ابزارهای خاص شکارو شيوه ی به کارگيری آن و رويکردی ديگر به طبيعت به تدريج تبديل به نگاهی سلطه گرانه به طبيعت شد. رابطه ی مردان با طبيعت و موجودات زنده، با تکامل ابزارهای شکار به اشکالی خاص، به شکل تصرف، کنترل و تخريب درآمد. يا اين شيوه شکارگران نسبت به زندگی ديگر موجودات (حيوانات و بشر) قدرتی کنترل کننده پيدا کردند و توانستند حيوانات و ديگر توليد کنندگان، يعنی زنان را هم مورد بهره برداری قرار دهند.
کشف مردان از نقش خود (نقش جنس نر در توليد مثل) نيز سلطه برزنان، حيوانات و طبيعت را بسط و تعميق داد و نقشی اساسی در تغيير باورهای مادرتباری به مذاهب پدرسالار داشت. اين شيوه ی تسلط طلبانه و غيرتوليدی تملک، تبديل به پيشفرض روابط بهره کشانه و سلطه گرانه بين افراد بشر گرديد که سازوکار اصلی آن تغيير شکل توليد خود گردان بشری به توليد برای ديگران است و استفاده از ديگران به عنوان „منابع طبيعی“ را موجب گرديد.
انقياد „سازندگی“ زنانه توسط „سازندگی“ مردانه، روندی صلح آميز نبوده و بخشی از مبارزاتی بوده است که به ايجاد رابطه ی پدرسالارانه بر زنان، رمه و زمين منجر شده است. تمرکز ثروت جامعه در دست مردان، زنان را به ابزاری در خدمت آنان تبديل کرد. ديگر زنان نه موجوداتی برابر با مردان که در بهترين حالت „ديگری“ انگاشته میشدند که میبايست خادمان نظام های مردسالار سلطه گر باشند. مديران و گردانندگان جوامع برده داری، فئودالی و سرمايه داری عمدتا مردان بوده اند که „ديگران“ را استثمار کرده و به خدمت گرفته اند ويکی از اين „ديگری“ها همواره زنان بوده اند. يکی از کارکردهای هميشگی دولتها، ايدئولوژیها، مذاهب، هنر، علوم و زبان نيز توجيه اين „ديگری“ بودن و فرودستی زنان بوده است.


۲. استثمار دوگانه ی زنان در بازار کار سرمايه داری دليل جنسيتی دارد:
زنان که همواره در حاشيه ی جامعه و در حاشيه ی عرصه ی توليد اجتماعی بودند در مرحله ی شکوفايی سرمايه داری به عنوان نيروی کار ارزان به بازار کار فراخوانده شدند. از طرف ديگر چون سنت مبارزاتی و تشکلياتی نداشتند در دورانهای رکود اقتصادی، جهت در تعادل نگه داشتن نرخ نيروی کار، به عنوان ارتش ذخيره کار مورد بهره برداری قرار میگيرند. در سلسله مراتب اجتماعی زنان عمدتا مراتب پايين را اشغال میکنند و تصميم گيریهای حياتی را عمدتا مردان میگيرند. از اشتغال به بسياری مشاغل محرومند و عمدتا به کارهای پست، خدماتی و مشاغل کم درآمد گمارده میشوند. دستمزد آنان با همتای مردشان برابر نيست. سرمايه جهانی درچند دهه ی اخير تمايل زيادی به استفاده از کار ارزان زنان و به کارگيری آنان در کارهای نيمه وقت يا قطعه کاری نشان داده است. تجارت سکس عمدتا به خريد و فروش زنان میپردازد و فقر و بيکاری در بازار کار اول از همه گريبان زنان را میگيرد. اما ستم بر زن در بازار کار فقط به فروش ارزان کارش محدود نمیشود. جايگاه فرودست زن در بازار کار و ستم بر زن يکی از شرايط اين خريد و فروش است و اين فرودستی در چارچوب مناسباتی متحقق میشود که خدمات بی مزد زن از زائيدن تا تربيت، پرورش، تغذيه و ارائه خدمات خانگی به کالائی به نام نيروی کار، را تصاحب میکند.


۳. نهاد خانواده و کارخانگی به خاطر جنسيت زنان به آنان تحميل شده است:
توليد و بازتوليد سازمان اجتماعی شامل توليد وسائل معاش و توليد مثل میشود. توليد وسائل معاش در عرصه ی عمومی توليد اجتماعی صورت میگيرد و توليد مثل به عرصه ی خصوصی واگذار شده است که در چارچوب نهادی به نام خانواده انجام میگيرد. در نظامهای ماقبل سرمايه داری زنان به اشکال مختلف در توليد اجتماعی شراکت داشتند، گرچه از منافع آن به اندازه ی مردان بهره نمیبردند. به طور مشخص در کشورهايی که سرمايه داری از اشکال ماقبل سرمايه داری موجود سود میجويد و استفاده از شيوه ی توليد خانوادگی هنوز مرسوم است، نصيب زن از اين توليد نه ابزار توليد، نه زمين و نه حتی مزد واقعی کارش است و گاه به واسطه ی مهاجرت مردان به شهر تمامی بار کار کشاورزی و توليد خانوادگی بر دوش زن است. در نظام سرمايه داری اما عرصه ی توليد اجتماعی به طور کل از عرصه ی توليد مثل جدا شد و زن به خاطر جنسيتش، به عنوان „ابزار“ توليد مثل در خانواده ی هسته يی به خدمت گرفته شد و بدين ترتيب عرصهی خصوصی به طور کل از عرصه ی عمومی جدا شد. جسم زن به عنوان ابزار توليد همچون ساير ابزارهای توليد به تملک خصوصی درآمد. وظيفه ی همسری و مادری برايش مقدس شد و عليرغم حضور در بازار کار بايد وظيفه اش را به عنوان ابزار توليد مثل بدون هيچگونه چشمداشتی انجام دهد. و اين وظيفه صرفا زائيدن نيست. اين وظيفه شامل تغذيه، پرورش و تربيت فرزندان نيز میشود. بنابراين توليد مثل فقط يکی از خدمات بیمزدی است که زنان به عنوان خدمات خانگی انجام میدهند. ارائه خدمات خانگی بايد شامل پديده يی به نام شوهر نيز بشود چرا که بدون شوهر اين „ابزار“ قادر به توليد نيست! بنابراين خدمات خانگی نه فقط توليد کننده و پرورش دهنده ی نيروی کار آتی جامعه، بلکه توليد کننده ی ارزشهای مصرفی نيز هست، ارزشهايی که مستقيما در خدمت نيروی کار شوهران و فرزندان و غيرمستقيم در خدمت کارفرما قرار میگيرد. خدمات بیمزدی که هم شوهر و هم کارفرما از آن منتفع میشوند و هردوی آنها در تداوم مقوله يی به نام خدمات خانگی زنان و استقرار و تداوم نهاد خانواده ذينفعند. چرا که اين کار خانگی علاوه بر توليد مثل شامل پرورش نسلهای آتی نيز میشود. نسلهايی که در نهاد خانواده و بواسطه ی کار خانگی زن نقش های زنانه ومردانه در نظام مردسالاری و نقش های لازم در نظام سلطه را میآموزند. کارخانگی زنان نه تنها آنان را از عرصه ی توليد اجتماعی، بلکه از حضور فعال در سازمان اجتماعی نيز دور نگه میدارد و اين دوری توجيهگر تبعيض عليه زنان در بازار کار و سازمان اجتماعی بوده و موقعيت مناسبی برای نظام سلطه فراهم میکند تا کار غيرماهر، بی تجربه و تسليم طلبانهی زن را ارزانتر بخرد و يا در سلسه مراتب اجتماعی او را در مراتب پستتری بگمارد و به بهانه ی عقبماندگی و بی تجربگی او را کنترل کند. بنابراين الغای کارخانگی نه فقط با امحاء نظام سلطه و مالکيت خصوصی بلکه با امحاء نگاه ابزاری به زن و مالکيت مرد بر زن مقدور است.


بنابراين
۴. جنبش زنان برای حل قطعی مسئله ی زنان بايد مستقل باشد:

الف: مستقل از حاکميت و نظام سلطه، چرا که نظام سلطه زنان را به واسطه ی زن بودنشان „ديگری“ میداند و به خدمت منافع خود میگيرد؛

ب: مستقل از سايرجنبشها، چرا که جنبش زنان يک جنبش جنسيتی است و بستر مبارزاتش عليه تبعيض و ستم جنسيتی است. بنابراين تقليل جنبش زنان به جنبش های بورژوا دمکراتيک، ملی يا کارگری ناديده گرفتن عنصر اصلی اين جنبش يعنی وجه جنسيتی آن است. و اين وجه جنسيتی به زعم „زنانی ديگر“ نظام سلطه، مالکيت خصوصی و مردسالاری را هدف دارد، که مجموعهی اين وجوه در هيچ يک از جنبش های فوق موجود نمی باشد.

ج: مستقل از ايدئولوژیها مردسالارانه و مردسالاران، چرا که يکی از وجوه اساسی مبارزات زنان مبارزه با مردسالاری است.

و در نتيجه
۵. مسئله ی زنان با رفرم و اصلاحات حل نمیشود:
در عصر جهانی شدن سلطه و مالکيت خصوصی، تمامی مناسبات موجود در عقب افتاده ترين جوامع در چارچوب اين نظام تبيين شدنی است. نظام سرمايه جهانی به مناسبت موقعيت کشورهای مختلف و برای برقراری مناسبات سلطه و مالکيت خصوصی راههای متفاوتی را انتخاب میکند، حتی با توسل به ايدئولوژی های عقب مانده و يا ايجاد اصلاحاتی در سيستم فرهنگی و مناسبات اجتماعی موجود در جامعه ی هدف. گرچه بخشی از مبارزات زنان به ناچار معطوف به اين ايدئولوژی های عقب مانده و يا کسب امتيازاتی قانونی و حقوقی در چارچوب های موجود میشود، اما دشمن اصلی زنان نظام سرمايه و سلطه ی جهانی، مالکيت خصوصی و کليه ساختارها، نظام ها و ايدئولوژی های مردسالاری در تمامی اشکال قديمی و نوين آن است. بنابراين مبارزات محلی و مقطعی زنان نيز بايد در خدمت هدف اساسی و نهائی زنان قرار گيرد در غير اين صورت جنبش زنان باز هم به عنوان نيروی ذخيره در خدمت سلطه گران قرار خواهد گرفت.


۶. حل نهائی مسئله ی زنان در جامعه يی امکانپذير است که:

نه نشانی از طبقات باشد و نه نشانی از مردسالاری و نه „ديگری“. جامعه يی انسانی که ارتباط با طبيعت، با انسانها و با خود نه براساس تسلط و کنترل بلکه بر اساس تعامل، توليد و خلاقيت باشد. جامعه يی که در آن توليد نه برای „ديگران“ و نه توسط „ديگران“ صورت گيرد. جامعه يی که در آن کسی „ديگری“ نباشد