اصلاح طلبی راهی دشوار و حساس است، شبیه روی بند راه رفتن

دوشنبه ۱۵ شهريور ۱۳۸۹ – ۰۶ سپتامبر ۲۰۱۰

هایده مغیثی

hayde-moghisi.jpg
متن حاضرنامه ای است به قلم هایده مغیثی به نوشین احمدی خراسانی. در حقیقت این نامه، نقدی است بر مطالب عنوان شده درسخنرانی نوشین احمدی خراسانی در «سومین نشست همگرایی سبز جنبش زنان به مناسبت سالگرد مشروطیت» که با توجه به طرح نکات مهمی که در این نامه مطرح شده، با توافق نویسنده برای مطالعه عموم در سایت مدرسه فمینیستی منتشر می شود، به این امید که با انتشار این متن، باب بحث در این زمینه گشوده شود.
دکتر هایده مغیثی، دکترای جامعه شناسی، استاد دانشکده مطالعات زنان دانشگاه یورک در کانادا و عضو کمیته اجرایی مرکز مطالعات مهاجرت و رئیس کمیته اجرایی مرکز تحقیقات فمینیستی در دانشگاه یورک در کانادا است. تاکنون از ایشان مقالات فراوانی به زبان فارسی و انگلیسی و نیز چندین کتاب مهم پژوهشی در رابطه با مسائل زنان به زبان انگلیسی از جمله «زنان و اسلام: مفاهیم انتقادی در جامعه شناسی»، «فمینیسم و بنیادگرایی اسلامی: محدودیت های تحلیل پست مدرن»، «پوپولیزم و فمینیسم در ایران» و… منتشر شده است.

نوشین عزیز٬
متن سخنرانی شما به مناسبت صد و چهارمین سالگرد انقلاب مشروطیت را كه در مدرسه فمینیستی تحت عنوان «پیروزی جنبش زنان در تولید گفتمان تازه نفس»* منتشر شد با اشتیاق خواندم. بدرستی و با هوشمندی همیشگی تاریخچه جنبش زنان ایران را طرح كرده و خطاهای گذشته و درس هائی راكه از آنها باید گرفت مطرح كرده اید. نكاتی كه از گذشته و حال بر شمرده اید بسیار با اهمیت اند و نیازمند بحث و دقت فراوان. من با اساس بحث شما در مورد ماهیت جنبش زنان و نقش مستقل آن بدور از وابستگی به دولت و احزاب سیاسی موافقم . اما چند جنبه از استدلال ها را تاحدودی متناقض دیدم و بی مناسبت ندیدم كه آنها را برای گشایش بحث كه در این دوره تاریخی برای جنبش زنان اهمیت اساسی دارد٬ با شما مطرح كنم.
شما در سخنرانی خود به سه پاره شدن جنبش زنان بعد از ماجرای انتخاباتی ١٣٨٨ اشاره می كنید كه بخشی از فعالان جنبش زنان بی توجه به شكاف فزاینده دولت و ملت راه گذشته را ادامه داده و در این مسیر به سوی جناح های محافظه كار درون حاكمیت تمایل یافته اند . بخش دیگری از کنشگران، حركت های «مطالبه محور» و خواست های ملموس زنان را رها كرده و كوشش می كنند با طرح «مفاهیم انتزاعی» جنبش زنان را از مسیری «اصلاح گرا» خارج كرده و در نتیجه آنرا «ایدئولوژی ـ محور» كرده و به سمت درگیری های سیاسی و در جهت «نیروهای سرنگون ساز حاكمیت» و نهایتا به فعالیت های «زیر زمینی» بكشانند.
باید بگویم ما نیز كه از فاصله دور تبعید، مبارزات زنان و مردم ایران را دنبال می كنیم این دو گرایش را چه در داخل و چه در بین ایرانیان خارج از كشور به وضوح می بینیم : اینكه عده ای بدون توجه به ماهیت نظام٬ امیدوارند كه حاكمیت فعلی را اصلاح كنند٬ و عده ای كه بی توجه به قدرت و امكانات حاكمیت و اپوزیسیون قصد دارند آنرا بلافاصله سرنگون و جایگزین كنند. شما خود جریان سومی را نمایندگی می كنید كه جنبش زنان را جنبشی می دانید كه باید مستقلا خواست های روزمره و ویژه زنان و مطالبات حقوقی را به طور علنی و تدریجی به پیش برد .
از بخش زنان «محافظه كار» كه بگذریم٬ انتقاد عمده شما به زنان «رادیكال» جنبش و تاكید آنها بر«مفاهیم انتزاعی» از جمله «سكولاریسم»٬ «دموكراسی» و حتی «فمینیسم» است. شما می نویسید «…وقتی در یك جنبش اجتماعی به جای خواسته مشخص «رفع تبعیض از زنان در قوانین» و یا «حق كار و اشتغال»٬ «دستمزد برابر»٬ «حق برابر طلاق»٬ «انتخابات آزاد» و نظائر این مطالبات مدنی و روزمره٬ می آئیم این مفاهیم و آرزو ها و در حقیقت مقولات فرایندی مثل «سكولاریسم» را در «اهداف كوتاه مدت» یك جنبش اجتماعی می نشانیم خواه ناخواه این مفاهیم فرایندی می توانند به یك «ایدئولوژی» غیر قابل انعطاف تغییر شكل و ماهیت دهند …» (ص ١٢)
در اینجا چند سئوال مطرح است: اول اینكه بر چه اساس بر این باورید كه طرح همزمان خواستهای مشخص و ملموس از سوی جریانهای زنان از جمله انتخابات آزاد با خواستهائی اساسی از جمله سكولاریسم و دموكراسی لزوما به یك «ایدئولوژی غیر قابل انعطاف» خواهد انجامید؟ دوم آنكه این خواستهای «كوتاه مدت» كه مطرح كرده اید٬ آیا بلند مدتی هم دارند؟ اگر ندارند٬ پس خواستهای جنبش زنان همیشه باید در حد خواستهای ملموس٬ بلافاصله و كوتاه مدت بمانند٬ و در این صورت جنبش زنان نیازی به طرح خواستهای بزرگتر ندارد. اما اگر خواست های بلند مدتی هم مد نظر است٬ كه اطمینان دارم شما نیز به آن باور دارید٬ در آن صورت چرا نباید طرح خواست های كوتاه مدت را در قالب آن خواست های بلند مدت مطرح كرد. حتی شاید بتوان گفت گاهی دست یافتن به خواستهای كوتاه مدت٬ و بطور مشخص برابری قانونی٬ در گرو تحقق خواست هایی است كه شما طرح آنها را در این مقطع لازم نمی دانید. این بخش گفته شما نافی انتقاد بسیار درستی است كه به فعالین حقوق زنان در دوران شاه كه به حاكمیت پیوستند دارد كه علیرغم دستاوردهای معین شان در احقاق حقوق زنان٬ بخاطر «..در نظر نگرفتن «شكاف بین دولت و ملت» سبب شد ….«آنها تصور كنند «تنها نیاز و خواسته» زنان همین تغییرات مثبت قانونی است». (صص ٤ و۵)
در حقیقت می توان گفت خواست های بلند مدت جریانات مترقی زنان با استقرار یك دولت سكولار| دموكراتیك كه آزادی های قومی٬ مذهبی٬ عقیدتی را برای تمام شهروندان تامین كند پیوند تنگاتنگ دارد. پذیرش این واقعیت به معنی «زیر زمینی» شدن فعالین و فعالیت های زنان و حركت در جهت سرنگونی و جابجائی حاكمیت ــ كاری كه می تواند خاص پاره ای جریانات و احزاب سیاسی اپوزیسیون باشد ــ نیست. همان طور كه به معنای دست كشیدن از مبارزه رفرم طلبانه تا رسیدن به خواست های عام ترو اساسی ترنیست .
در حقیقت خواست های ملموس و كوتاه مدت زنان نه تنها با طرح خواسته های عام تر اجتماعی و همراهی با مبارزه برای نیل به آنها تناقض ندارد٬ بلكه این خواست ها به طور متقابل یكدیگر را تقویت می كنند. بحث مربوط به سكولاریسم و امكان یا عدم امكان انطباق آن با اسلام و حكومت دینی بحثی است كه مستقیما به جنبش زنان مربوط است. مصاحبه ها و مقالات مربوط به سكولاریسم در سایت مدرسه فمینیستی در چند سال گذشته ٬ خود بیانگر باور به این ارتباط نزدیك است. به علاوه، «سكولاریسم» خواسته بخش قابل توجهی از جنبش اعتراضی پس از انتخابات خرداد ٨٨ بوده است كه در بسیاری از شعارهای مردم خودنمائی كرد . جنبش زنان نمی تواند این صدای رسا را نادیده بگیرد هر چند مقتضیات سیاسی فعلی به ناچارنحوه انعكاس و پشتیبانی از این صدا را تعیین می كند .
نگرانی دوم من مربوط به وظیفه ایست كه برای جنبش زنان قائل شده اید. شما می نویسید «..تفاوت مبنائی یك جنبش مدنی و مطالبه محور (مانند جنبش زنان و یا جنبش سبز) با یك جنبش ایدئولوژی محور اتفاقا در همین است كه این جنبش بنا دارد «شكاف بین دولت و ملت» را پر كند …» (ص ١٣) از این مطلب كه جنبش زنان و جنبش سبز با هم ماهیتا بسیار متفاوتند و نیز از تفاوت نیّت كسانی كه به هر دلیل در موضع جهت دادن به این جنبشها قرار گرفته اند می گذریم ٬ اما مسئله بسیار سئوال بر انگیز مسئولیتی است كه برای جنبش زنان قائل شده اید٬ یعنی «پر» كردن فاصله بین دولت و ملت . بنظر من انتظار چنین مسئولیتی برای جنبش زنان بسیار نادرست و در واقع نافی یكی از نكاتی است كه خود بدرستی در سخنرانی تان طرح كرده و در این سالها با پشتكار قابل تحسین و ظرافت بسیار در شرائطی سخت در راهش مبارزه كرده اید ٬ یعنی استقلال جنبش زنان . پر كردن فاصله ملت و دولت نقشی است كه « رهبران نمادین» جنبش سبزو اصلاح طلبان حكومتی بر عهده گرفته اند تا بحران حاضر را در قالب نظام موجود تخفیف داده و اوضاع را بهتر و قابل تحمل تر سازند. وظیفه جنبش زنان طرح خواست ها ی زنان٬ تبعا در ارتباط با خواست های جنبش مدنی٬ و مبارزه در راه احقاق آنها است.
نگرانی سوم من٬ كه با دو نگرانی قبلی ارتباط دارد٬ نتیجه گیری است كه می توان از بحث شما كرد٬ و آن خطر وابسته شدن فزاینده بخشی از جنبش زنان با «جنبش سبز» است٬ بی آنكه حدود و مرزهای این ارتباط روشن باشد. یكی از درس هائی كه از تجارب تلخ گذشته گرفته ایم٬ و شما خود با هوشیاری و شیوایی تمام به آنها پرداخته٬ ضرورت استقلال جنبش زنان نه تنها از حاكمیت بلكه از جریانات و احزاب سیاسی است. درست است كه جنبش سبز (هنوز) یك حزب سیاسی نیست و جنبشی متنوع٬ وسیع و مردمی است٬ اما بقول شما «رهبریت نمادین» مشخصی با سیاست مشخص و تبعا با روایت واستراتژی خاص در باره آزادی ودموكراسی دارد. با آنكه این رهبری كماكان با شهامت در جهت مطالبات مردم قرار دارد ٬ اما اولویت های آن لزوما همان اولویت های جنبش زنان نیست . روشن كردن اینكه كدام بخش از این روایات و اولویت ها با خواست های زنان هماهنگ است٬ نهایت اهمیت را دارد. این خود به معنی به رسمیت شناختن این واقعیت است كه جنبش سبز تمامی جنبش جامعه مدنی نیست و تنها بخشی ــ هر چند بخشی بسیار بزرگ ــ از آن است و جنبش زنان در هر وضعیت و شرایطی استقلال خود را حفظ می كند و با هیچ جنبش سیاسی خاصی شناخته نمی شود.
نوشین عزیز، شما خود بخوبی می دانید كه اصلاح طلبی راهی سخت وبسیار حساس است، در واقع شبیه روی بند راه رفتن است و با كمترین لغزشی می تواند از مسیر منحرف شود.

– با درود به شما و با بهترین آرزوها ٬
– هایده مغیثی
– تورونتو٬ شهریور ۱٣٨٩