روند ضروری سازندگی

سه‌شنبه ۲٨ دی ۱٣٨۹ – ۱٨ ژانويه ۲۰۱۱
Inge Viett
سلسله بحث های چپ های آلمان
برگردان ناهید جعفرپور

در کنفرانس رزا لوگزامبورگ امسال اینگه ویت در روز 8 ژانویه ساعت 18 به همراه تعداد دیگری از سخنرانان چپ در باره تم رفرمیسم چپ یا استراتژی انقلابی و راه های برون رفت از سرمایه داری سخنرانی نمود که در زیر بخش هائی از این سخنرانی آورده شده است. اطلاعات بیشتر در باره این کنفرانس را می توان در آدرس زیر دریافت نمود:
www.rosa-luxemburg-konferenz.de
بحث های میان بیشماری از چپ ها و همچنین بررسی های زیادی در باره بحران ها شکی را در این باره باقی نمی گذارند که چپ مارکسیستی در باره توسعه مجدد سرمایه داری خیال پردازی نمی کند. همواره در این باره همه هم نظر می باشند که تضاد های طبقاتی چه در بعد جهانی و چه جلوی در خانه ما شدت و قوت گرفته و به خشونت های غیرعقلانی، تبهکاری و جنگ ها، قیام های اجتماعی که با ترورهای دولتی سرکوب می شوند کشیده خواهد شد و اینکه نظم اجتماعی سرمایه داری هنوز تنها با تبلیغات عظیم، با دروغ های بزرگ و تقلب و با یک دیوانسلاری متشکل از کارگزاران اجتماعی، پلیس، دادگستری، سرویس های امنیتی و ارتش پابرجاست و اینکه شرایط قانونی برای یک تغییر اجتماعی/سیاسی هرچه بیشتر تنگ تر خواهد شد به این مفهوم که حقوق دمکراتیک و فضا برای تحقق آن بشدت محدود خواهد گشت: فراخوان رزالوگزامبورگ ” سوسیالیسم یا بربریت” امروز بروشنی حقیقت خویش را نشان می دهد.
گمراه کننده این است که با وجود تمامی بررسی های گوناگون و متفاوت در این باره اما هنوزنظرات در باره امکان تغییرات اساسی هر روزبی محتواتر و مایوس کننده تر می گردند و ادامه این رنج ها در پیش چشمان بدون نشان دادن یک راه خروج درنوشته نویسندگان بیانیه ها و برنامه ها و مقاله هائی چون نوشته زیر خود را بیشترنشان می دهد:
” راه های جدید برای پیدا کردن دلگرمی، اتحاد وعملکردهای دائمی همبسته و تجربه این راه ها وظیفه ای مهم در برابر چپ های ضد سرمایه داری بخصوص چپ های درون اتحادیه های کارگری است1″.

با طرح این مسائل کلی چه چیزی را می خواهند ثابت کنند؟ حتی اگر سیستم رهبریت سرمایه داری در بسیاری از کشور ها و در بسیاری از بخش های آلمان آنچنان قوی شود که نتوان به آسانی به آن ضربه زد، اما باز هم نیروهای متضادش در جامعه وجود خواهند داشت: جنبش عمومی عظیم ” جنبش اشتوتگارت 21، تظاهرات بزرگ ضد اتم”، نهاد های شهروندی بیشمار، فعالیت های سازمانیافته و سازمان نیافته، آکسیون های ضرب العجلی، طرح ریزی شده، میلیتانت و صلح آمیز، تظاهراتها، اعتصاب ها، اشغال کارخانه ها و….
تئوری های مارکس و انگلس و لنین تنها ابزاری برای بررسی و تحقیق نمی باشند. این تئوری ها همزمان ابزاری برای پراتیک انقلابی می باشند.

سه خط سیاسی چپ
من سه خط چپ را می بینم. خط هائی که در اطرافش کارهای عملی چپ ها گروه بندی می شود. یکی از این خط ها در چارچوب نظم قانونی بورژوازی موجود از فضای بازی استفاده می کند تا سیاست برای انسانها وضع نماید. به این مفهوم: پشتیبانی از سوی جنبش های غیر پارلمانی با مناسبات تاکتیکی با نظم قانونی بورژوازی، همکاری با تمامی نهاد های دولتی، سیاست پارلمانی تا شرکت در دولت. در اینجا موضوع بر سر اتخاذ سیاست چپ در چارچوب دولت سرمایه داری به نفع اقشار محروم است. مهمترین نمونه این خط حزب چپ و پیرامونش می باشد. در این تصویر مجموعه گسترده ای از آگاهی سیاسی مارکسیسم انقلابی تا رفرمیسم های بورژوازی وجود دارند. در این خط دولت بورژوازی و نظم قانونی بورژوازی همواره فضا و نقطه حرکت پراتیک سیاسی است. موفقیت این سیاست در قدرت گرفتن حزب است و این قدرت حزب در درصد انتخابات ارزش گذاری می شود. این منطق هدفش در نهایت رسیدن به هژمونی دولت سرمایه داریست. دولت را می بیند اما کارگران را بعنوان عامل تغییر نمی بیند. این سیاست بوروکرات ها و کارگزاران را تولید می کند و نه انقلابیون را. در واقع این خط همان خط کلاسیک رفرمیست است و هرچه بیشتر جذب فعالیت های دولتی می شود به همان اندازه ترقی خواهیش کمتر می شود. حرکت تاریخی این خط را می توان در حرکت سوسیال دمکراسی از زمان ادوارد برن اشتاین و سیاست ” اس پ د ” از زمان بورگ فریدن در جنگ جهانی اول و همچنین در حرکت احزاب بزرگ کمونیستی اروپا و در مهمترین نمونه آن یعنی در شکست ” پ س ای” و ” ک پ ف” نشان داد. این خط همچنین سیاست اکثریت حزب کمونیست آلمان را دنبال می کند. اکثریتی که تنها بدلیل ضعف کنونی اش مطرح نیست. همچنین در این کاتاگوری تغییر سریع سبزها از حزبی ضد سرمایه داری به حزبی در مواضع امپریالیستی قرار دارد. آیا این تجربیات تاریخی امیدی هستند برای از سر گذراندن سرمایه داری؟

خط دوم اعتقاد به ماتریالیسم تاریخی و بررسی های کلاسیک مارکسیستی دارد. در این خط از سر گذراندن سرمایه داری تنها از طریق از بین بردن تضاد های محوری کارمزدی و سرمایه ممکن خواهد بود و این مسئله میسیون تاریخی طبقه کارگر است. این خط روشنگری و تبلیغات سیاسی می کند تا آگاهی طبقاتی را بالا برد و بدینوسیله مبارزات اقتصادی را به مبارزات طبقاتی آگاهانه تبدیل نماید و این امربه مفهوم اشتراکات و اختلافات با اتحادیه ها است. در اینجا عامل انقلابی طبقه کارگر است و چپ سنتی خود را بعنوان آوانگارد و نماینده این طبقه می داند.
این خط به لحاظ تاریخی خط پیروزمند انقلاب اکتبر است اما همچنین خط بازمانده چپ های کمونیست در کشورهای ثروتمند سرمایه داریست. بازمانده در اپورتونیسم و در لگالیسم بورژوازی با محصولی از نا امیدی و آگاهی منهدم شده کمونیستی.

سومین خط یعنی خط پست مدرن خطی است که اعتقاد به تجهیز پهنه فعال جامعه ” جنبش های اجتماعی” بر علیه نظم سرمایه داری و امپریالیستی دارد. در اینجا بدلائل ایدئولوژیکی همه جانبه از مواضع مشترک و ساختارهای دائمی سازماندهی صرف نظر می گردد. فعالان غالبا از بخش های مبارزاتی می آیند و در اینجا موضوع بر سر تضاد های محوری طبقاتی نیست. و ضد قدرت در اینجا بمفهوم گذرجمعی ناگهانی از مرزها است. پرسش در باره خشونت انقلابی سازمانیافته غالبا با پاسفیسم بورژوازی پاسخ داده می شود.
قصد من به هیچ وجه این نیست که سیاست در چارچوب این خط های بطور خشن طرح ریزی شده را بی حاصل ارزیابی کنم بلکه من تنها در اینجا از این منظر حرکت می کنم که آیا با این خط ها بیحرکتی و ایستائی در روند انقلابی شکسته خواهد شد. من از محدودیت این خط ها حرکت می کنم.

ما شکوه می کنیم که کمبود و یا ضعف آگاهی طبقاتی در اقشارپرولتاریا وجود دارد و به همین دلیل آنان نمی خواهند بجنگند و کارکنان کارخانه جات تحت تاثیر سیاست اپورتونیستی اتحادیه ها قرار دارند. ما از تکه تکه شدن چپ ها گلایه می کنیم. ما از ضرورت بردن آگاهی طبقاتی در میان پرولتاریا حرف می زنیم. بله همه اینها درست است اما اصولا کدام آگاهی طبقاتی باید درون طبقه کارگر برده شود زمانی که موضوع بر سر اتخاذ سیاست چپ در چارچوب نظم قانونی بورژوازی است؟

دانش مارکسیستی، توانائی نقد، سیاست چپ، یک برنامه حزبی چپ با آگاهی طبقاتی یکی نیست و با هم فرق می کنند. دانش مارکسیستی یک علم است. یک نوع طرزتفکر پیشرفته است اما آگاهی طبقاتی نیست. آگاهی طبقاتی یک آنتاگونیسم مبارزاتی برای نظم قانونی بورژوازی، برای اخلاق بورژوازی و برای پاسفیسم بورژوازی است. رهائی از ایدئولوژی بورژوازی در کل است و از حقانیت مبارزه انقلابی برای مشروعیت آینده طبقه کارگرحرکت می کند. کلا آگاهی طبقاتی زمانی معنی دارد که از آن یک مبارزه آگاهانه برای از سر گذراندن جامعه طبقاتی انجام شکل گیرد.

برای چه باید چپ مارکسستی با سیاست نمایندگی اش برای طبقه کارگر در رفرمیسم به بن بست برسد و از حرکت بیافتد؟ اگر که کارگران سیاسی عمل نمی کنند زیرا که در بندهای اپورتونیستی دستگاه اتحادیه ها گیر کرده اند در این صورت به سادگی نمی توانند خود را رها کنند و باید تنها در سطح دفاع از حقوق دمکراتیک درجا بزنند. آیا دفاع از حقوق دمکراتیک برنامه دائمی و روزانه ما نیست؟

برای چه چپ مارکسیستی با وجود اینکه وضعیت و چشم انداز تمدن سرمایه داری را کاملا پیش چشمش دارد ـ خیلی روشن تراز اکثریت طبقه کارگر و حتی در کل روشنتر از اکثریت مردم ـ رفتاری انقلابی ندارد؟

اگر ما تمامی مناسبات خویش را برای انقلاب ـ و این به معنی یک استراتژی انقلابی و پراتیک در رابطه آن است ـ روشن نکنیم، نه می توانیم آگاهی طبقاتی بدهیم و نه مبارزه طبقاتی را دامن بزنیم و نه حتی یک ذره ضد قدرت به وجود آوریم. تنها کاری که در این صورت می توانیم کنیم تا ابد همواره در سیاست پارلمانی و غیر پارلمانی و شرکت درکارزارهای متفاوت و رکود و صعود دست و پا بزنیم و شاید هم بتوانیم با سرمایه داری کشورهای ثروتمند دست و پنجه نرم کنیم آنهم شاید. و شاید در دهه های آینده مجددا برخی از اعترافات رابکنیم و این مسئله در حالی است که مابقی جهان همچنان از زوربهره کشی در حال خفه شدن است و یا بخاطر جنگ ها به بیابانی تبدیل شده است. کسی که این شرایط را قبول کرده باشد، سقوت خواهد کرد و در سیاست روزمره غرق شده و به لحاظ سیاسی تحلیل خواهد رفت.