سکولاریسم و ضدسکولاریسم (6)

سه شنبه ٣1 خرداد ۱٣۹۰ – ۲۱ ژوئن ۲۰۱۱

منوچهر صالحی

جستار دوم: ضدسکولاریسم ایرانی
اندیشۀ دانش‌پژوهانه در ایران پسااسلام
از آن‌جا كه روندِ تولیدِ صنعتى بر اساسِ نیازهاى درونى جامعه سنّتى ایران به ‌ضرورتى اجتماعی بدل نگشت، در نتیجه اندیشه علمى نتوانست از بطن مناسباتِ تولیدی سنّتى زاده شود. با این حال پس‏ از آن که اعراب ایران را فتح کردند، دانش‌های طبیعی و نظری، فلسفه و فقه، ادبیات و هنر نه فقط در ایران، بلکه در سراسر امپراتوری اسلام شتابان رشد كرد. همین واقعیت نشان می‌دهد که اسلام با دانش دشمنی نداشت و جلو انکشاف اندیشه‌های علمی را نگرفت و بلکه زمینه را برای رشد دانش هموار ساخت. جنبش معتزله1 كه در دوران خلفای بنی‌امیه در بصره به‌وجود آمد، در جهت پیدایش دین مبتنی بر عقل كوشید و در این زمینه توانست دستاوردهای فلسفه یونانی و دیگر دانش‌های شناخته شدۀ روزگار خود را به‌كار گیرد. با این همه هواداران معتزله بر این باور بودند كه انسان چه در دنیای خاكی و چه در دنیای ملكوتی كه پس از مرگ بدان پا می‌نهد، از دیدن خدا محروم است.
ارنست بلوخ2 فیلسوف و اندیشمند برجسته آلمانى در رساله‌ای كه درباره ابوعلی سینا3 و تمدن اسلام نوشت، یادآور شد كه پس‏ از پیروزى اسلام در شرق، علومِ طبیعى و تجربى توانستند در جهانِ اسلام از رشدى خارق‌العاده برخوردار گردند. ا‌و بر این باور است كه دانشمندانِ مشرق زمین در این دوران كوشیدند با بهره‌گیرى از دستاوردهاى علمى ثابت كنند آن‌چه در قرآن به‌مثابه آئین و شریعت مطرح شده است، نه‌تنها با علومِ تجربى و نظرى در تضاد قرار ندارد، بلكه حقانیت آن‌ها را می‌توان بر اساسِ دستاوردهاى علمى اثبات كرد. بلوخ بر این نظر است تا زمانى كه چنین اندیشه‌اى در میانِ دانشمندانِ كشورهاى اسلامی غالب بود، علومِ تجربى و فلسفى در كشورهای اسلامی و به‌ویژه در ایران در حالِ رشد و توسعه بود. به‌همین دلیل نیز او ابوعلى سینا را اندیشمندى می‌داند كه هم در زمینه علومِ تجربى و هم در فلسفه و منطق و الهیات سرآمدِ عصر خود بود و كوشید مابین الهیات و علومِ تجربى رابطه‌اى منطقى به‌وجود آورد. البته ابوعلى سینا و دیگر دانشمندانِ اسلامى در تلاشِ خود در این زمینه زیاد موفق نبودند و به‌همین دلیل نیز به‌تدریج برخى از اندیشمندانِ جهانِ اسلام به‌این نتیجه رسیدند كه علوم انسانى نمی‌توانند آن چهارچوبى باشند كه بتوان به‌مدد آن به‌منطقی كه خدا در قرآن ارائه داده است، پى بُرد. به‌عبارتِ دیگر آن‌ها دریافتند كه مابین علومِ طبیعى و نظرى و الهیاتِ اسلامى نمی‌توان به هم‌نهاده‌اى منطقى دست یافت.
البّته در تمامى این دوران برخى از اندیشمندانِ الهى هم‌چون امام محمد غزالى4 بر این باور بودند كه چون دانش‏ انسان محدود است، در نتیجه بشر هیچ‌گاه نمی‌تواند به‌‌دانشِ الهى كه معرفتى كمال یافته و بى‌انتها است، پى بَرَد، زیرا ظرفیتِ دانشِ انسانى گنجایش‏ معرفتِ الهى را ندارد و به‌همین دلیل نیز غزالى فلسفه را عامل گم‌راهى مردم دانست، زیرا بنا بر پندار او فلاسفه این تصّور دروغین را در میان مؤمنین رواج می‌دهند كه می‌توان به كمك فلسفه به اسرار خلقت پى برد.5 صرفِ‌نظر از این مباحث، بلوخ این نظریه را مطرح ساخت از دورانى كه اندیشه كسانى چون غزالى به‌ باورِ غالبِِ اجتماعى در جهانِ اسلام بدل گشت، اندیشمندانِ جهانِ اسلام بیش‌تر به الهیات و اِشراق و عرفان گرائیدند و به‌تدریج به علومِ تجربى و نظرى پشت كردند و به‌همین دلیل درست در زمانى كه اروپا در صدد برآمد خود را از تنگناهاى اندیشه مکتبى6 رها سازد، این ساختار اندیشه بر شرق استیلا یافت و به‌همین دلیل هنگامى كه در اروپا مناسباتِ تولیدى سرمایه‌دارى هم‌راه با روندِ روشنگرى آغاز به رشد كرد، شرق تحتِ تأثیر اندیشه مکتبی و حوزه‌ای به‌رخوتى تاریخى دچار شد كه هنوز نیز نتوانسته است خود را از چنگال آن رها سازد.7
البّته همان‌طور كه گفته شد، اندیشه دینى شیوه تفكرى است كه در طول تاریخ در تمامى جوامعى كه تولیدِ كشاورزى شیوه اصلى تولیدِ اجتماعى بود، وجود داشت. به ‌عبارت دیگر زندگى روستائى اندیشه دینى را به‌وجود می‌آورد و حال آن‌كه اندیشه متافیزیكى، دیالكتیكى و یا علمى خود دستاورد مراحل مختلفى از روندِ تكاملِ شهرنشینی و شیوه تولیدِ سرمایه‌دارى است. نگاهى به تاریخ جهان نشان می‌دهد در تمامى كشورهائى كه در آن‌ها مناسباتِ سرمایه‌دارى روندِ رشدِ خود را آغاز كرد، در ابتدأ جنبشِ بورژوازى تحتِ تأثیر اندیشه دینى قرار داشت و می‌كوشید با بهره‌گیرى از آن اندیشه از منافع خود‏ در برابر حكومت‌هاى فئودال دفاع كند. امّا هر اندازه مناسباتِ تولیدِ سرمایه‌دارى از انكشافِ بیش‌ترى برخوردار شد، به‌همان نسبت نیز علوم بیش‌تر پیش‌رفت كردند و به‌تدریج زمینه براى رشد و نمو اندیشه علمى فراهم گشت و بورژوازى توانست با بهره‌گیرى از اسلوب‌های متکی بر اندیشه خردگرایانه خواست‌هاى خود را در برابر اشرافِ فئودال و قشر بالاى روحانیت بهتر از گذشته مطرح سازد و از آن دفاع كند.
از سوى دیگر، آن‌چه كه سبب شد تا شرق و از آن جمله ایران نتواند خود را از تنگناهاى اندیشه دینى رها سازد، این حقیقت است كه مناسباتِ تولیدى حاكم بر ایران نتوانست در بطن خود روابطِ سرمایه‌دارى را پرورش‏ دهد و به‌همین دلیل نیز تولید اجتماعى كه بر اساس تولید كشاورزى سازمان‌دهى شده بود، ضرورت گرایش به‌سوى علومِ تجربى و نظرى را هموار نساخت و در نتیجه علم و دانش‏ و فلسفه هم‌چون خودِ مناسباتِ تولیدِ آسیائى دچار رخوتِ گشت و آن‌چه كه در زمینه علومِ قدیمه و الهى در حافظه جامعه وجود داشت، در طول سده‌هاى تاریخ تكرار شد.

آشنائی با دولت سكولار
ایرانیان توانستند براى نخستین بار از طریقِ ارتباط با اروپائیانى كه با در اختیار داشتنِ كشتى‌هاى مدرن اقیانوس‏پیما از اقیانوسِ هند گذشتند و خود را به خلیج فارس‏ رساندند، با برخى از داده‌هاى جامعه سرمایه‌دارى آشنا گردند و دریابند كه از روندِِِ پیش‌رفتِ تمدن بسیار عقب مانده‌اند. ایرانیان در نتیجۀ همین روند از طریق اقتباس‏ از غرب با اندیشه علمى آشنا شدند، بى آن كه مناسباتِ تولیدى حاكم، پیدایش‏ چنین شیوه اندیشه‌ای را در بطن جامعه ایران به ضرورتى اجتماعى بدل كرده باشد. لیكن در این دوران در ایران دولتى وجود داشت كه در همه ادوار تاریخِ میهن ما داراى گوهرى استبدادی و به‌همین دلیل ضدِ علمى بود. پس روندِ «سِكولاریسم» كه خود پیش‏درآمدِ فكرى‌- ‌نظرى تحققِ مناسباتِ سرمایه‌دارى در اروپا بود، باید در ایران در محدوده‌اى سیاسى تحقق می‌یافت كه با معرفتِ علمى در تعارض‏ قرار داشت. همین امر سبب شد تا در ایران این روند هیچ‌گاه از امكانِ پیدایشِ مستقل برخوردار نگردد. در دورانِ قاجار8 استبدادِ «شاهانه» با شیوه اندیشه علمى و معرفتِ عقلائى در ستیز قرار داشت و به‌همین دلیل اسلوب اندیشه پژوهشى تنها تا آن اندازه می‌توانست در بطن جامعه امكانِ رشد یابد كه پایه استبدادِ سیاسى را تهدید نكند و دیدیم كسى چون امیركبیر9 كه براى دستیابى ایرانیان به‌شیوه و اندیشه علمى مدرسه‌ دارالفنون10 را به‌وجود آورد، خود قربانى آن استبداد گشت.

تلاش در جهت تحقق دولت قانون‌گرا
در دوران قاجار اراده شاه بر همه چیز و بر همه كس حاكم بود. تا آن زمان در ایران قانون اساسی وجود نداشت و به‌همین دلیل بسیاری از ایرانیان كه به اروپا سفر كرده و پیش‌رفت این قاره را دیده بودند، به‌این نتیجه ‌رسیدند كه علت اصلی پیش‌رفت كشورهای اروپائی به وجود قانون و حاکمیت دولت قانون‌گرا وابسته است. به‌همین دلیل نیز آن‌ها به‌این اندیشه افتادند كه ایرانیان نیز باید از غرب تقلید كنند و ساختار دولت خود را دگرگون سازند. اما اروپائیان همگی پیرو دین مسیحیت بودند و میسیونرهای مسیحی بازرگانان اروپائی را همه جا هم‌راهی می‌كردند تا بتوانند مردم بومی را به‌سوی دین خود جلب كنند. بنابراین دادن امتیاز به اروپائیان و تقلید از شیوه زندگی آنان برای بخشی از روحانیون ایران این تصور را به‌وجود آورد كه این امر می‌تواند سبب ضعف ارکان دین اسلام در میان مردم مسلمان گردد. به‌این ترتیب میان دو پاره دولت، یعنی نهادهای اجرائی- نظامی که در اختیار اشراف بود و نهادهای قضائی كه در حوزه کارکردی روحانیت قرار داشت، اختلاف بروز كرد و همین امر سبب ضعف دستگاه دولت گشت و زمینه را برای دگرگون ساختن تدریجی و آرام آن فراهم آورد.
جنبش تنباكو نخستین جنبشی بود كه شكاف میان دو بخش دولت و دین در ایران را نمایان ساخت. ناصرالدین‌شاه برای تأمین بودجه دولت در سال 1890 میلادی امتیاز انحصار کاشت، تولید و فروش توتون و تنباكو را برای 50 سال به یک‌ افسر انگلیسی به نام تالبُتx11 فروخت. ارزش کمپانی سلطنتی توتون انگلیسی که قرار بود این پروژه را در ایران پیاده کند، پس از امضاء این قرارداد به 650 هزار پوند افزایش یافت، زیرا سود سالانه این شرکت در رابطه با پروژه ایران سالیانه 500 هزار پوند تخمین زده شده بود. طبق قرارداد، این شرکت فقط 25 % از سود خود را باید به دولت ایران می‌پرداخت. علاوه بر آن، شرکت انگلیسی متعهد شده بود که سالانه 15 هزار پوند را چه سود برد و یا زیان کند، به دولت ایران بپردازد. پس از آن که افکار عمومی ایران از محتوای قراردادی که دولت ایران امضاء کرده بود، با خبر شد، از یک‌سو روس‌ها، از سوی دیگر کشاورزانی که توتون تولید می‌کردند و پس از آن‌ها بازرگانانی که کارشان خرید و فروش توتون و تنباکو بود، برای دفاع از منافع خود به فکر چاره افتادند. بنا بر اسناد تاریخی، سه تن، یعنی حاج محمد ملک‌التجار که رئیس بازرگانان ایران بود، شاه‌زاده کامران میرزا12 پسر ناصرالدین‌شاه که با روس‌ها دارای روابط حسنه بود و میرزا حسن آشتیانی که روحانی بود، تصمیم گرفتند فتوائی را به‌نام مرجع تقلید آن زمان شیعیان، یعنی حجت‌الاسلام میرزا شیرازی13که در نجف می‌زیست، مبنی بر این که مصرف توتون و تنباکو حرام است، جعل کنند.14 در 4 دسامبر 1891 این فتوا در مساجد تهران خوانده شد و مردم به‌شدت از آن فتوا پیروی کردند. سرانجام در همان ماه به فرمان شاه آن قرارداد با پرداخت خسارتی کلان به شرکت انگلیسی لغو شد.
پیروزی «جنبش تنباكو» سبب نیرومند شدن نیروهای هوادار «اصلاحات سیاسی» گشت. مردم ایران چون از كسانی كه «ممالك مشروطه را دیده» و به آن‌ها گفته بودند كه «مشروطیت موجب امنیت و آبادی مملكت است»، برای بیرون آوردن ایران از عقب‌ماندگی، انقلاب كردند «تا ترتیب مشروطیت را در این مملكت برقرار» سازند.15 با پیروزی انقلاب مشروطه حكومت ایران از سال 1324 هجری قمری (1906 میلادی) به سلطنت مشروطه بدل گشت و در همان سال نمایندگان نخستین دوره مجلس شورای ملی توسط مردم برگزیده شدند و این مجلس در همان سال نخستین قانون اساسی تاریخ ایران را در 50 ماده تصویب كرد. بزرگ‌ترین دستاورد قانون اساسی آن بود كه برای نخستین بار در تاریخ ایران، قدرت بیكران شاه محدود و از او حق حكومت كردن گرفته شد.
از آن‌جا كه متن نخستین قانون اساسی ایران از قانون‌های اساسی بلژیك، بلغارستان و فرانسه گرفته شده بود، در آن سخنی از دین رسمی نبود و تنها در ماده 11 كه متن «قسم‌نامه» نمایندگان در آن تدوین شده، از «خدا» و «قرآن» نام برده شده بود. در آن اصل نمایندگان «خداوند را به‌شهادت» می‌گیرند و «به‌قرآن قسم یاد» می‌كنند كه «با كمال راستی و درستی و جد و جهد» وظایف خود را انجام دهند و نسبت به «شاهنشاه» «صدیق و راستگو» باشند و «به‌اساس سلطنت و حقوق ملت خیانت» نكنند و «فوائد و مصالح دولت و ملت ایران» را مد نظر داشته باشند.16 همین متن قانون اساسی نشان می‌دهد كه هر چند انقلاب بدون پشتیبانی روحانیون سرشناس نمی‌توانست پیروز شود، اما در نگارش نخستین «قانون اساسی» تا اندازه زیادی جدائی دین از دولت در نظر گرفته شده بود.
در سال 1325 هجری قمری (1907 میلادی) همان مجلس برگزیدۀ مردم «متمم قانون اساسی» را تصویب كرد كه در اصل اول آن هم از دین شیعه به‌مثابه «مذهب رسمی ایران» نام ‌برده شد و هم آن كه تأكید گشت مجلس از حق تصویب قوانینی كه با «قواعد مقدسۀ اسلام و قوانین موضوعه» پیامبر در تضاد باشد، برای همۀ دوران‌ها محروم است. هم‌چنین در این اصل قید شده بود كه تمام قوانین مصوبه مجلس باید توسط «هیئتی از مجتهدین و فقهای متدین» مورد بررسی قرار گیرند و هرگاه آن‌ها آن قوانین را مخالف «با قواعد مقدسه اسلام» تشخیص دهند، چنین قوانینی نمی‌توانند «قانونیت» یابند. در همین اصل چگونگی گزینش آن هیئت كه نباید كم‌تر از پنج تن می‌بود، نیز تشریح شده بود. هم‌چنین در اصل 15 قید شده بود كه فقط با «مجوز شرعی» می‌توان مُلكی را تصرف كرد. در اصل 18 آمده بود که «تحصیل و تعلیم علوم و معارف و صنایع آزاد است، مگر آن‌چه شرعأ ممنوع باشد». در اصل 20 آن‌چه كه «با دین مبین» در تضاد قرار داشته باشد، نمی‌تواند انتشار یابد و در اصل 21 انجمن‌ها و اجتماعاتی كه «مولد فتنۀ دینی و دنیوی» باشند، ممنوع شده بود‌ند. در اصل 27 هرچند «قوای مملكت به سه شعبه تجزیه» شده بود، اما قوه قضائیه تشكیل می‌گشت از «محاكم شرعیه در شرعیات و محاكم عدلیه در عرفیات»، یعنی دو سیستم حقوقی باید در كنار یك‌دیگر و مستقل از هم ‌وجود ‌می‌داشتند. در اصل 35 قید ‌شده بود كه «سلطنت ودیعه‌ای است كه به‌موهبت الهی از طرف ملت به‌شخص شاه مفوض می‌شود.» به‌این ترتیب همان اندیشه كهن ایرانی مبنی بر این كه شاهان از «نور ایزدی» برخوردارند، در قانون اساسی انقلاب مشروطه بازتولید ‌شد. در اصل 71 آمده بود كه «قضاوت در امور شرعیه با عدول مجتهدین جامع‌الشرائط است.» و سرانجام در اصل 83 تأکید شده بود كه «تعیین شخص مدعی عموم با تصویب حاكم شرع در عهدۀ پادشاه است.»17
روشن است كه یك‌چنین قانون اساسی نمی‌تواند موجب پیدایش دولت سكولار گردد و بلكه كوششی است تا بتوان از یك‌سو جلو بازتولید استبداد را گرفت و از سوی دیگر هویت دینی- فرهنگی- ملی ایرانی را حفظ كرد. در همین رابطه تلاش شد با به‌وجود آوردن نهادهای لازم، میان قوانین مصوبه مجلس (انسان) و قوانین الهی (قرآن و شریعت) سازش و هم‌زیستی برقرار گردد. همین امر سبب شد تا در ایران به‌جای گام برداشتن به‌سوی دولت سكولار با پدیده‌ای روبه‌رو ‌شویم كه ساختار سنتی ایران را بازتاب می‌داد و آشكار می‌ساخت كه در آن دوران گام نهادن به‌سوی دولت سكولار ممكن نبود. «متمم قانون اساسی» كوشید برای جلوگیری از جنگ دینی به خواست روحانیون «مشروعه‌خواه» پاسخ مثبت دهد و با تبدیل مذهب شیعه 12 امامی به ‌دین رسمی و تشکیل «هیئت پنج‌نفره» از روحانیون برای سنجش قوانین مصوبه مجلس شورای ملی با اصول شریعت اسلام، دین رسمی را با دولتی كه باید به‌تدریج به دولتی با ساختارهای اداری مدرن بدل می‌گشت، آشتی دهد.
با این ‌حال شرائط سیاسی و اجتماعی پس از انقلاب مشروطه، دخالت دولت‌های روسیه و انگلستان در سیاست داخلی ایران، مبارزه دائمی میان دربار، نیروهای اصلاح‌طلب «مشروطه‌خواه» و سنت‌گرایان «مشروعه‌خواه» بر سر قدرت، سبب شد تا تنها در دوره‌های مجلس اول و دوم (1911-1906) قانون اساسی مبنای كار حكومت‌ها قرار گیرد و از آن پس این قانون به‌طور كامل اجراء نشد و برخی از اصل‌های آن با شتاب به «قوانین متروكه»، یعنی به قوانین فراموش شده بدل گشت که از آن جمله‌اند، «هیت پنج‌نفره» که در اصل 2 متمم قانون اساسی در نظر گرفته شده بود، اصول 29 و 93-90 كه در آن ایران به «ایالات و ولایات» تقسیم شده بود و باید «انجمن‌های ایالتی و ولایتی» تشكیل می‌شدند. این اصول تا سقوط رژیم پهلوی هیچ‌گاه اجراء نشدند. هم‌چنین ایجاد دادگاه‌های شرعی و عرفی و تعیین حوزه کارکردی آن‌ها هیچ‌گاه پیاده نگشت. دیگر آن که «مجلس سنا» كه تشكیل آن در «متمم قانون اساسی» قید شده بود، پس از 43 سال برای نخستین بار در سال 1950 تشكیل شد، آن‌هم با هدف افزایش قدرت شاه در تعیین سیاست حکومت و محدود ساختن حوزه کارکرد مجلس شورای ملی که در آن نیروهای آزادی‌خواه به‌رهبری دکتر محمد مصدق18 خواهان «ملی‌سازی صنایع نفت» بودند، زیرا می‌خواستند ثروت‌های ملی ایران را به‌سود مردم از چنگ قدرت‌های امپریالیستی و به‌ویژه امپریالیسم انگلیس بیرون آورند. هم‌چنین تشكیل «هیئت پنج نفره از علما» برای بررسی قوانین مصوب مجلس نیز پس از چندی به بوته فراموشی سپرده شد و حتی در دوران حکومت دکتر مصدق نیز به قانون اجرائی بدل نگشت.
محمدعلی‌شاه19 كه در سال 1907 به‌سلطنت رسید، در نیمه سال 1908 «قانون اساسی» دولت مشروطه را از میان برداشت تا بتواند هم‌چون نیاكان خود از قدرت استبدادی بیكران برخوردار شود، اما پس از جنبش مقاومت مردم علیه بازگشت استبداد، مجبور شد به روسیه بگریزد. مجلس در سال 1909 میلادی دوباره تشكیل گشت و تا 1911 به‌كار خود ادامه داد و در این سال زیر فشار روسیه تزاری، منحل شد. 1914 مجلس جدید كار خود را آغاز كرد، اما به‌خاطر آغاز جنگ جهانی اول و تهدیدهای انگلیس، این مجلس نیز مجبور شد كار خود را تعطیل كند.
در سال 1921 رضاخان20 و سید ضیاء21 به فرمان انگلیس كودتا ‌كردند و حكومت منتخب مجلس را از كار بركنار ‌ساختند. 1922 همان مجلس رضاخان را به‌عنوان فرمانده كل قوا برگزید و با این كار خود اصل 50 قانون اساسی را زیر پا گذاشت كه طبق آن شاه فرمانده كل قوا بود و بنا بر اصل 51 «اعلان جنگ و عقد صلح با پادشاه است.» در سال 1925 مجلس شورای ملی بار دیگر بر خلاف اصل 37 قانون اساسی عمل كرد كه طی آن پادشاه باید از خانواده قاجار می‌بود. در سال 1925 «مجلس مؤسسان» تشكیل ‌شد و رضاخان را با سه رأی مخالف22 به شاهی بر‌گزید و هم‌چنین اصول 36، 37، 38 و 40 قانون اساسی را تغییر ‌داد. در سال 1939 چون ولیعهد باید به‌فرمان رضاشاه با شاهزاده فوزیه23 مصری ازدواج می‌کرد، اصل 37 قانون اساسی كه در آن «ایرانی بودن» مادر شاه یا ولیعهد تأکید شده بود، اصلاح ‌شد.24
در دوران رضا شاه مجلس به یك نهاد فرمایشی بدل ‌گشت و او برخلاف قانون اساسی هم سلطنت كرد و هم حكومت. به‌عبارت دیگر استبدادِ تاریخی دیگر بار در ایران بازتولید شد. پس از سقوط رضاشاه، و حضور ارتش‌های متفقین در ایران، مردم ‌توانستند در شهرهای بزرگ و به‌ویژه در تهران از آزادی انتخابات برخوردار گردند. این وضعیت پس از پایان جنگ ادامه داشت، اما با كودتای 28 مرداد 1332 بار دیگر حكومت استبدادی برقرار گشت و محمدرضا شاه25 هم‌چون پدر خود حكومت و سلطنت را به‌هم ‌آمیخت.
نتیجه آن كه نه انقلاب مشروطه توانست به استبداد پایان بخشد و نه قانون اساسی مشروطه توانست قدرت شاه مستبد را محدود سازد.

ادامه دارد
www.manouchehr/salehi.de
msalehi@t-online.de

پانوشت‌ها:
1 معتزل، یعنی یك‌سو و جدا شونده و كنار گزیننده و یا آدم گوشه‌گیر. بنیانگذاران این مكتب چون با تحلیل‌های استاد خود شیخ حسن بصری موافق نبودند، از رفتن به‌كلاس درس او خودداری كردند و از آن كناره گرفتند. جنبش معتزله هوادار خردگرائی است و هر چیزی را که با دستاوردهای خرد در تضاد قرار داشته باشد، رد می‌کند.
2 ارنست بلوخ Ernst Bloch1885 میلادى در شهر لودویگس‌هافن Ludwigshafen زائیده گشت و 1977 در شهرTübingen توبینگن درگذشت. بینشِ فلسفى او بر پایه اندیشه‌هاى هگل و ماركس‏ استوار بود و اثر برجسته او به نام»پرنسیپ امید« كه طى سال‌هاى 1954 تا 1957 آن را تدوین كرد، بر اساسِ این باور قوام یافته است كه لحظه اساسى در پیدایش خلقت و طبیعت و آن‌چه كه موجب هر گونه تكامل و انكشافى می‌شود، بر پایه امید، اتوپى، رویا، امكان و … استوار است. به‌عبارت دیگر اگر این عوامل از طبیعت و انسان سلب شوند، ادامه زندگى دیگر امكان پذیر نیست و امید موتور اصلى حركت و انكشاف و تغییر در جامعه و طبیعت است.
3 نام اصلى ابوعلى سینا حسین‌بن عبدالله ‌بن حسن‌بن على‌بن سینا می‌باشد كه به شیخ‌الرئیس‏ معروف است. ابن سینا در سال 373 هجرى در خرمثین زاده شد و در سال 428 هجرى در همدان درگذشت. او در منطق و هندسه و نجوم و فلسفه و پزشكى و موسیقى و فقه اسلامى داراى تألیفات بسیار است. آثار مهم ابن سینا عبارتند از «الشفا»، «القانون فى الطب»، «اشارات»، «النجات» كه به‌زبان عربى نوشته شده‌اند و كتاب «دانشنامه علائى» كه به‌فارسى نگاشته است. او یكى از چهره‌هاى بزرگ علمى ایران و جهان اسلام است. آثار پزشكى او به‌زبان لاتین ترجمه شده و چندین سده در دانشگاه‌هاى اروپا تدریس‏ شدند.
4 امام محمد غزالى در سال 450 هجرى در طابران طوس‏ زاده شد و در سال 505 هجرى در همان محل درگذشت. او در فقه و حكمت و علمِ كلام سرآمد عصر خود بود و به‌ همین دلیل به‌ریاست مدرسه نظامیه بغداد كه بززگ‌ترین نهاد علمى جهان اسلام بود، برگزیده شد. او سرانجام از علم كناره گرفت و از تدریس‏ دست برداشت و خانقاهى ساخت و در آن‌جا به عبادت پرداخت. او بیش‌تر آثار خود را به‌زبان عربى تدوین كرد كه مشهورترین آن‌ها عبارتند از« احیاء علوم ‌الدین»، «تهافت ‌الفلاسفه»،«جواهرالقُرآن» و «علم‌اُلاُصول». بـه‌زبــان فارسى نیز آثارى دارد همچون «نصیحت الملوك» و «كیمیاى سعادت». او هم‌عصر خواجه نظام ‌الملك بود و با او آشنائى داشت.
5بنگرید به اثر«تهافت‌الفلاسفه» نوشته امام محمد غزالى
6 اسكولاستیك Scholastik به آن گونه آموزش‏ فلسفى گفته می‌شود كه در دوران سده‌های میانه در صومعه‌ها، مدارس‏ و دانشگاه‌هاى دینى مسیحى به شاگردان و دانشجویان دینى آموخته می‌شد. وجه مشخصه فلسفه اسكولاستیك آن است كه فلسفه به‌طور كامل در خدمت جزم‌هاى كلیسا قرار دارد و می‌كوشد درستى آن جزم‌ها را اثبات كند. بر این اساس‏ آن‌چه كه مؤمن باید بدان باور داشته باشد، داراى وجه عقلائى نیز هست، حتى اگر آن را نتواند اثبات كند. به‌این ترتیب مقولات فلسفه اسكولاستیك در بیش‌تر موارد از دو گوهر و «دو حقیقت» تشكیل شده‌اند، یعنى گوهرهاى ایمان و عقل. فلسفه اسكولاستیك به‌طور عمده بر اساس‏ نظرات شخصیت‌هائى چون بتیوس‏ Boethius، آگوستین Augustinus ، ابن رُشد Averroes و به‌طور ویژه ارسطو Aristoteles تنظیم گشته است. موضوعات اصلى فلسفه اسكولاستیك عبارت بودند از قیاس‏ و تمثیل Analogie و درجه‌بندى هستى Seinوجود Dasein و ذات Wesen خدا، تناسب میان اندیشه Denken و شئى یا موضوع Gegenstand و انكشاف نوعى شخصیت مسیحى Christlicher Personalismus. فلسفه اسكولاستیك توانست شیوه آموزش‏ ویژه خود را به‌وجود آورد كه آن را مجادله Disputation می‌نامیدند. از سده چهاردهم به بعد، یعنى در دوران رنسانس‏ به‌تدریج فلسفه اسكولاستیك نیز تحت تأثیر اندیشه‌هاى توماس‏ آگوین Thomas Aquin دچار تحوّل گشت و جدائى میان ایمان و آگاهى Wissen پذیرفته شد. با پیدایش‏ عصر جدید، فلسفه اسكولاستیك به حاشیه رانده شد، امّا این فلسفه هنوز نیز فلسفه رسمى كلیساى كاتولیك است. در حوزه‌هاى علمى (دینى» ایران، یعنى در قم و مشهد، هنوز هم فلسفه اسكولاستیك اسلامى تدریس‏ می‌گردد و آیت‌اُلله خمینى در این رشته به مرحله اجتهاد رسیده بود. با این حال از آن‌جا كه همه چیز را نمی‌شد با مفاد «كتاب مقدس» توضیح داد، در مكتب اسكولاستیك كوشش‏ شد خرد و اعتقاد دینى با یك‌دیگر تطبیق داده شوند، یعنى آن‌چه كه پایه‌هاى اعتقاد دینى را تشكیل می‌دهد، در عین حال باید از جوهر خرد برخوردار باشد. بیش‌تر مباحث اسكولاستیك به تفاسیرى اختصاص‏ دارد كه درباره نظرات ارسطو تدوین شده‌اند. مكتب اسكولاستیك بیش‏ از هزار سال مكتب غالب فكرى در اروپا بود. از سده چهاردهم میلادى به بعد برخى از اندیشمندانِ اسكولاستیك كوشیدند مابین اعتقاد و آگاهى تفاوت قائل گردند و همین امر زمینه را براى پیدایش‏ اندیشه مدرن كه در ابتدأ داراى جنبه‌هاى متافیزیكى بود، فراهم آورد.
7 بلوخ، ارنست، مجموعه آثار به زبان آلمانى، جلد هفتم، بخش‏ «ابن‌سینا و چپ‌هاى ارسطوئى»:
“Das Materialismusproblem, seine Geschichte und Substanz”, Kapitel: Avicinna und die aristotelische Linke, Seiten 479-546
8 سلسله قاجاریه از 1779 تا 1925 میلادی بر ایران حکومت کرد. بنیانگذار آن آغامحمدخان بود.
9 میرزا تقی‌خان امیرکبیر در ژانویه 1807 در اراک زاده شد و 1852 به دستور ناصرالدین‌شاه در حمام فین کاشان کشته شد. پدر او آشپز صدراعظم قائم‌مقام بود و صدراعظم چون دید میرزا تقی بسیار باهوش است، او را هم‌چون فرزند خود بزرگ کرد و سپس به او کارهای دولتی را واگذار نمود. او 1829 با هئیتی ایرانی به پطرزبورگ سفر کرد و به ابعاد عقب‌ماندگی ایران پی برد. هم‌چنین در سفری که به عثمانی کرد، پیش‌رفت‌های آن کشور را دید. از آن‌جا که توانست در مذاکرات صلح با عثمانی و تعیین مرزهای دو کشور از منافع ایران به‌خوبی دفاع کند، در دوران محمدشاه به دربار خوانده شد و سرپرست ولیعهد گشت. پس از آن که ناصرالدین‌شاه به یاری او به‌سلطنت رسید، امیرکبیر صدراعظم شد و برای پیش‌رفت ایران به اصلاحات اساسی زد.
10 در رابطه با تأسیس‏ و اهمیتِ مدرسه دارالفنون بنگرید به«تاریخ بیدارى ایرانیان»، نوشته ناظم‌الاسلام كرمانى، صفحات 69-66 .او می‌نویسد: «… و بناى مدرسه دارالفنون كه در واقع آن‌چه امروز داریم از آثار این مدرسه است.»
11Talbot
12 کامران‌میرزا نائب‌السلطنه در 22 ژوئیه 1852 میلادی در تهران زاده شد و 1927، یعنی در دوران سلطنت رضاشاه در تهران درگذشت. او غزیزترین فرزند ناصرالدین‌شاه بود، اما از آن‌جا که مادرش اشراف‌زاده نبود، نمی‌توانست ولیعهد شود. او در شش سالگی حکمران تهران شد، اما کارهای اداری را امین‌الملک انجام می‌داد. او سپس در مدرسه نظامی که اتریشی‌ها در ایران تأسیس کرده بودند، تحصیل کرد و پس از پایان تحصیل به مقام سپهبدی رسید. از 1869 تا 1873 وزیر جنگ شد و 1909، یعنی پس از پیروزی انقلاب مشروطه برای چند روز صدراعظم شد. بین 1916 تا 1917 نیز استاندار فارس بود. او 11 همسر داشت.
13 آیت‌الله میزرا حسن شیرازی1815 در شیراز زاده شد و 1895 در سامره درگذشت. او در زمان خود مرجع شیعیان جهان بود. او از 4 سالگی در مکتب تحصیل کرد و در 29 سالگی به نجف رفت و نزد شیخ مرتضی انصاری تحصیل کرد. بعد از آن که به او خبر دادند که فتوای او در مساجد ایران در رابطه با تحریم مصرف تنباکو و توتون خوانده شده است، به انکار آن نپرداخت و همین امر سبب شد تا مردم با پیروی از آن فتوی شاه را به لغو آن قرارداد وادار سازند.
14 متن آن تلگراف جعلی چنین بود: «الیوم استعمال تنباکو و توتون بای نحوکان در حکم محاربه با امام زمان است.» در این رابطه بنگرید به جلد اول «تاریخ بیداری ایرانیان» نوشته ناظم‌الاسلام کرمانی، به‌اهتمام علی اکبر سعیدی سیرجانی، مؤسسه انتشارات آگاه، تهران، 1361، صفحه 48
15«فكر دموكراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران»، فریدون آدمیت، انتشارات نوید، سال انتشار 1364، صفحه 4
16«حقوق اساسی»، نگارش دكتر قاسم‌زاده، انتشارات ابن‌سینا، سال انتشار 1344، صفحه 450
17همان‌جا، صفحات 475-460
18 دکتر محمد هدایت مصدق در 19 مه و یا 16 ژوئن 1882 در تهران زاده شد و در 5 مارس 1967 در احمدآباد درگذشت. او یکی از چهره‌های سیاسی برجسته ایران است. او از خانواده قاجار و امیرزاده بود. پدر او میرزا هدایت در دوران شاهان قاجار مدتی وزیر مالیه بود. می‌گویند که مصدق در 15 سالگی به عنوان «بازرس مالی» برای رسیدگی به امور مالی برخی از استان‌ها استخدام شد. و چون شاه از کار او بسیار راضی بود، به او لقب «مصدق‌السلطنه» را اعطاء کرد. مصدق در 18 سالگی برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در آن کشور و سوئیس حقوق تحصیل کرد. پس از دریافت دکترا در سال 1916 به ایران بازگشت و معاون وزیر مشاور در وزارت مالیه و در سال 1922، یعنی در سی سالگی وزیر مالیه شد. او یکی از معدود نمایندگان مجلس بود که با پادشاهی رضا شاه مخالفت کرد و به‌همین دلیل از 1928 از هرگونه فعالیت سیاسی محروم شد. مصدق پس از سقوط رضاشاه، در سال 1944 از سوی مردم تهران نماینده اول تهران شد و به‌خاطر خوشنامی و فسادناپذیری به بزرگ‌ترین شخصیت ملی بدل گشت و با تأسیس جبهه ملی ایران، به رهبری آن جریان سیاسی برگزیده شد. او با طرح پروژه ملی (دولتی) کردن صنایع نفت کوشید به وابستگی مالی ایران از انگلیس پایان دهد، زیرا بر این باور بود کشوری که از نظر اقتصادی مستقل نیست، نمی‌تواند از استقلال سیاسی برخوردار باشد. برای تحقق پروژه ملی کردن صنایع نفت، مجلسی که در آن نمایندگان محافظه‌کار و وابسته به دربار اکثریت داشتند، از مصدق خواست که نخست‌وزیر شود. اما او تصویب قانون ملی کردن صنایع نفت را شرط پذیرش آن مقام کرد و در نتیجه مجلس شورای ملی ایران نخست قانون ملی کردن صنایع نفت را تصویب کرد و سپس در 30 آوریل 1951 مصدق را به نخست‌وزیری برگزید. برای جلوگیری از موفقیت حکومت مصدق، آمریکا و انگلیس و دربار ایران کوشیدند حکومت مصدق را با دست زدن به کودتای نظامی سرنگون کنند. بنا بر اسنادی که تا کنون انتشار یافته‌اند، آلن دالس رئیس سیا در 4 آوریل 1953 فرمان کودتا را صادر کرد و برای تأمین هزینه کودتا یک میلیون دلار بودجه در نظر گرفته شد. باز بنا بر همین اسناد و منابع آمریکائی، در کودتا علیه حکومت دکتر مصدق آمریکا، انگلیس، دربار شاه، بخشی از روحانیت ایران، زمینداران کلان و هم‌چنین فرماندهان ارتش به‌رهبری سرلشکر فضل‌الله زاهدی شرکت داشتند.
19 محمدعلی‌شاه در 21 ژوئن 1872 زاده شد و در 5 آوریل 1924 درسان رمو Sanremo در گذشت. او 1907 جانشین مظفرالدین‌شاه شد و پس از برقراری «استبداد صغیر» چون با جنبش مقاومت مردم روبه‌رو شد، در سال 1909 به روسیه گریخت و مجلس شورای ملی فرزند خردسال او احمدشاه را جانشین او ساخت. او دارای 2 همسر بود.
20 رضا شاه در سال 1878 زاده شد و در سال 1944 در ژوهانسبورگ در افریقای جنوبی درگذشت. او در سال 1299 خورشیدی به‌همراه سیدضیاء كودتا كرد و از آن پس سردارسپه نامیده شد و فرمانده كل قوای كشور گشت و در سال 1304 خورشیدی مجلس مؤسسان انقراض سلطنت قاجار را تصویب كرد و رضاخان را به شاهی برگزید. پس از اشغال ایران توسط قوای متفقین، رضا شاه به‌خاطر گرایش‌هایش به آلمان هیتلری مجبور به استعفاء از سلطنت گشت و به جزیره موریس تبعید شد.
21 سید ضیاء در سال 1888 در شیراز زاده شد و در 29 اوت 1969 در تهران درگذشت. او روزنامه‌نگار و سیاستمدار بود و در نتیجه کودتائی که انگلیسی‌ها برنامه‌ریزی کردند، در فوریه 1921 به‌نخست‌وزیری رسید و در ماه مه همان سال مجبور به استعفاء شد. او در دوران روزنامه‌نگاری خود چند نشریه با نام‌های «رعد»، «برق» و … انتشار داد.
22آن سه تن عبارت بودند از حجت‌الاسلام مدرس، دكتر مصدق و ملك‌الشعرأ بهار
23 فوزیه بنت الملک فوأد در 5 نوامبر 1921 در رأس‌التین زاده شد. او شاهزاده و دختر فواد اول سلطان مصر بود. رضاشاه با مشورت اتاتورک تصمیم گرفت پسر او با فوزیه ازدواج کند. فوزیه 17 ساله بود که در سال 1939 در قاهره با محمدرضا که در آن زمان 20 ساله بود، ازدواج کرد. 1940شهناز نخستین دختر شاه زاده شد که ثمره این ازدواج اجباری است. اما از آن‌جا که این ازدواج با میل آن دو انجام نگرفته بود، دیری نپائید که فوزیه 1945 به مصر رفت و دیگر به ایران بازنگشت. 1948 آن ازدواج به‌طور رسمی به طلاق انجامید. فوزیه 1949 با یکی از وزیران کابینه مصر ازدواج کرد.
24 Ulrich Gehrke und Harald Mehner, “Iran,Natur. Bevölkerung. Geschichte.Kultur. Staat. Wirtschaft”, Verlag Erdmann, 1976, Seiten181-214
25 محمدرضا شاه پهلوی در 26 اکتبر 1919 در تهران زاده شد و در 27 ژوئیه 1980 در قاهره درگذشت. او در 17 سپتامبر 1941 جانشین پدر خود شد که توسط متفقین به جزیره موریس تبعید شده بود. او پس از کودتای 28 مرداد 1332 با برخورداری از پشتیبانی آمریکا توانست 25 سال در ایران با استبداد کامل سلطنت و حکومت کند و سرانجام انقلاب اسلامی رژیم او را در 22 بهمن 1357 (11 فوریه 1979) سرنگون ساخت.