واجنگا واتحريما تا کی و تا کجا؟

س- سعيدی

بيش از سی سال است که جمهوری اسلامی ، جنگی تمام عيار را در تمامی عرصه های زيست انسانی بر مردم ايران تحميل کرده و با ايجاد بحران های گوناگون، يا از پس بحران های پيش آمدهً منطقه ای و جهانی به حيات خود ادامه داده است. موجودیٌتِ ج. ا. و تداوم حياتِ آن در بحران و با بحران همزاد و هم جنس است ؛ و لذاست که دائمأ بر طبل تبليغاتِ وجود «دشمنان داخلی و خارجی» کوبيده تا با وانمود کردن «شرايط جنگی» و با تحريف واقعیٌت و انحرافِ افکار عمومی، مظلوم نمايی کرده و خود را از پاسخگويی به خواست ها مطالبات مردم و تبعاتِ شورش های اجتماعی برهاند.

ج. ا. نه تنها هرگز نگران وجود بحران ها و تهديدها و تبليغاتِ جنگی از طرفِ خارج نبوده ، بلکه با تحريک و زمينه سازی ، به استقبال آن ها رفته تا به کسبِ امتيازهای داخلی و خارجی بپردازد. دولت های امپرياليستی هم البته بی نصيب از گرفتن امتيازهای متقابل نبوده اند. امٌا دود تمام اين جنگ های لفظی تنها به چشم مردم مان رفته است. هر بار که ج.ا. واق واق کرده تا بيشتر به بازی گرفته شود، دستی به ملايمت برسرش فرود آورده اند وچيزی جلويش انداخته اند تا نقش پادوی خوب تری را در روابط منطقه ای بازی کند. وگرنه ، درگيری و درافتادن واقعی با قدرت های امپرياليستی نه در توان و ظرفیٌت، و نه اساسأ در ماهیٌت و خون فاسد و چرکين جمهوری اسلامی نيست. سران ج.ا. با اولیٌن پارس واقعی امپرياليست ها دُم شان را لای پايشان می گذارند و هرسوراخ موشی را به قيمتِ حتیٌ قربانی کردن خانواده ی خود می پردازند. آنان حتیٌ سرسوزنی از جرأتِ صدام حسين و معمٌرقذافی، برای مقاومت و ايستادن و کشته شدن را در خود سُراغ ندارند و به هر معامله ای تن می دهند. به خاطر داشته باشيم که بُتِ اعظم شان هم که درعوامفريبی «مستضعف پناهی» و«ضداستکباری» يد طولايی داشت، در برابرتهديد و تطميع هارترين جناح امپرياليستی آمريکا، رونالد ريگان، دولاٌ شد و به بده بستان ننگينی، که ضدٌ منافع مردم ما و جهان بود تن داد، چه رسد به اين تازه به دوران رسيده های پروارشده ی حريص که “خر را با خور می خورند و مُرده را با گور”.

بنابراين ج.ا. از هر بحران واقعی و مجازی ، تنها و صرفأ جهتِ مظلوم نمايی و انحرافِ افکار عمومی برای بقای بيشتر خويش سود برده و می برد. تفاوت فقط در شکل و دامنهً بحران ها می باشد. بحران سياسی و درگيری های لفظی و تهديدهای کنونی امپرياليست ها عليه ج.ا. نيز ماهيتأ چيز تازه و جديدی نيست و آن را می توان در راستای همان بازی های هرازگاهی و مقاصد عوامفريبانه ی طرفين ارزيابی نمود. البته اين بدان معنا نيست که حماقتِ امپرياليست ها در برپايی جنگ و حمله ی نظامی و بُروز ناامنی نظيرعراق و افغانستان ناديده گرفته شود. قطعأ بايد در برابر چنين جنگ ها و حمله هايی واکنش مناسب نشان داد امٌا تا جايی که می شود بايد از بزرگنمايی بيش از حدٌ آن که باعثِ بهره برداری ج.ا. می شود خودداری نمود. در رابطه با احتمال بُروز چنين جنگی، دو جريان عمده ی فکری مخالف هم، در اپوزيسيون ايرانی خارج کشور وجود دارد که با بزرگنمايی و برجسته کردن بيش از حدٌ احتمال حمله ی نظامی به ايران ، ناخواسته همسو با بلندگوهای تبليغاتی و عوامفريبانهً رژيم اسلامی قرار گرفته اند:

۱- جريانی که به امیٌد ساقط شدن، يا عقب نشينی ج.ا. بر اثر حملات نظامی متحدٌان امپرياليست به هلهله و شادی پرداخته و حتیٌ به تشويق آشکار و پنهان جناح های جنگ طلب اين کشورها برای انجام چنين اقدام ارتجاعی و به شدٌت ضد مردمی،که ضررش تنها وتنها متوجه مردم و جنبش آنان می شود، دست زده است. استدلال چنين جريانی در خوش بينانه ترين شکل، بر ناتوانی بيش از پيش رژيم در بسيج توده ای و نيز قطعیٌتِ پيروزی مردم بر رژيم، در پناه حملهً نظامی امپرياليست ها استوار می باشد. صرف نظر از بی اعتباری چنين نظريه ای و عدم وجود يک جنبش بالفعل مقتدر درايران کنونی، تجارب تاريخی متعددی از تحريک احساساتِ ناسيوناليستی حداقٌل بخشی از مردم و پناه گرفتن آنان زير چتر رژيم استبدادی«خودی» و تبديل آنان به هيمهً آتش رژيم حکايت می کند. درست است که ج.ا. قدرتِ بسيج توده ای را نسبت به گذشته و در درجه بالايی از دست داده، و درست که می توان از اختلافاتِ دشمنان مردم به نفع جنبش مردم بهره برداری کرد امٌا در شرايط کنونی و در فقدان يک جنبش سراسری توانمند نبايد چنين مواضع انتحاری و مخرٌبی اتخاذ کرد. و از اين گذشته ، يک جنبش مردمی دمکراتيک اساسأ به چنين «حمايت» های مداخله گرانه ی امپرياليستی بی نياز می باشد.

۲– جريان ديگر در جهت مخالف، منتها با همان حدٌت و شدٌت، امکان و احتمال حملهً نظامی و جنگ عليه ايران را آن چنان بزرگنمايی کرده و با چنان تعصٌبی در برابرهرگونه تحريمی ايستادگی می کند که گويی عنقريب و در ساعات آتی، جنگی در می گيرد و مردم ايران در اثراتِ ناشی از اعمال تحريم ها و محدودیٌت ها دچار«افزايش قيمت کالا و خدمات، گسترش شتابان بيکاری، فقرزدگی، جنايت ، فحشا، حذف خدمات دولتی و..» می گردند. اطلاعيه ها و بيانيه ها با طوماری از امضاء ها (هم سازمان های سياسی و نهادهای وابسته ، وهم اعضای همين سازمان ها) در مذمت جنگ و تحريم ها صادر می گردد غافل ازاين که با بزرگنمايی افراطی موضوع، احتمال ضريبِ همسويی با دستگاه تبليغاتی و مظلوم نمايی رژيم استبدادی بالا رفته، برداشت و انگارهً توهم زای«ضدامپرياليست» بودن آن تقویٌت شده و رژيم را از زير ضربِ اصلی تبليغات سياسی ، به عنوان عامل اصلی ويرانی ايران و ايجاد تنش و بحران در روابط بين المللی، خارج می سازد. حال بگذريم که تجمع اين همه سازمان و نهاد سياسی و گستردگی امضاها، قاعدتأ و منطقأ بايد از چنان پتانسيل بالايی برخوردار باشد که خود راًساٌ قادر باشد«تودهن دولت» بزند، يا لااقل سازمانده ی مقتدر و مناسبی برای بسيج توده ای و عقب راندن رژيم به حساب آيد. امٌا خُب زنهار..

خواست ها و مطالباتِ مردم ايران سال های سال است که از صدور اطلاعيه و بيانيهً دلسوزی و همدردی فراتر رفته و جنبش آنان که برايش هزينه های جانی و محرومیٌت های گزافی پرداخت شده، اينک بيش از هر زمان ديگری به همياری وهمگامی عملی نياز دارد. صدور بيانيه های بدون پشتوانهً عملی و اجرايی نه کمکی به مردم و جنبش آنان می کند و نه تلنگری به رژيم استبدادی می زند. از هر فرصتی بايد برای تضعيف استبداد بهره برداری نمود. هر فشاری که رژيم را زير ضرب بگيرد و باعثِ درهم ريختگی بيشتر و تلاطم درونی آن گردد می تواند مورد استقبال جنبش مردم قرار گيرد. مثلأ اعمال تحريم هايی که مايحتاج و موادٌ اولیٌه ی زندگی روزمره و دارو درمان مردم را در دستور قرار نداشته باشد، و محدودیٌت های معاملات تسليحاتی و نظاير آن و گاه حتیٌ معاملاتِ نفتی رژيم را در بر بگيرد يکی از راه های عملی اعمال فشار به ج.ا. می باشد.«افزايش قيمت کالا و خدمات، گسترش شتابان بيکاری، فقرزدگی، جنايت ، فحشا، حذف خدمات دولتی و..» در تمامی طول حياتِ رژيم اسلامی بر گردهً مردم ايران سنگينی کرده و گلوی آنان را فشرده است. درآمدهنگفتِ معاملاتِ نفتی و مشابه، و اساسأ اقتصاد ايران هم که دربست تحتِ اختيار و ملک طلق ولايتِ فقيه و مزدوران حريص سپاه پاسداران و دستگاه امنيتی رژيم قرار داشته و تنها سهم بسيار ناچيزی نصيب مردم می گشته است. پس محدودیٌت و تحريم چنين معاملاتی، بيش و پيش از آن که مستقيمأ بر مردم فشار آورد باعثِ محدودیٌتِ بريز و بپاش ها و اختلاس های کلاٌشان رژيم و اجير کردن مزدوران برای سرکوب مردم شده، دستِ رژيم را برای مانورهای عوامفريبانه و بسيج سياه لشکر تنگ می نمايد. حکومت های استبدادی برخلافِ چنين ادعايی که قادرند بدون هيچ گونه عواقبی به «سفرهً خالی» زحمتکشان يورش برند، دچار محدودیٌت هايی، چه از جانبِ خود، يعنی بالايی ها، و چه از جانبِ پايينی ها و مردم جان به لب آمده ای که ديگر «چيزی برای از دست دادن» ندارند، می باشند. مگرآن که استبداد را مطلق و ابدی، و مردم را برٌه های مسخ شده و بی ارادهً ابدی بدانيم و باور نداشته باشيم که«حکومت ها قادرند بر سر نيزه تکيه زنند امٌا نمی توانند بر آن بنشينند».

اگر زمانی لازم بود مثلأ در برابر محاصره وتحريم های اعمال شده بر دولت ملیٌ مصدٌق و نظاير آن مقاومت ومبارزه نمود، نمی توان و نبايد محاصره و تحريم هايی را که گلوی رژيم هايی نظيرج.ا. و سوريه را می فشارد مورد تحريم و تکفير قرار داد. البته تصوٌر اشتباهی است که تأثيرمحاصره و تحريم ها را قائم به ذات دانسته و ميزان آن بر رژيم های استبدادی را بدون همسويی و همگامی با جنبش مردم و اپوزيسيون در نظر گرفت. اپوزيسيون و جنبش های مترٌقی، اهرم فشار اعمال تحريم ها بر رژيم های مستبد را همچون يک پارامتر تکميلی و جانبی پيشبرد جنبش تلٌقی کرده و از آن جهتِ عقب راندن بيشتر رژيم بهره برداری می نمايند.

رژيم اسلامی ايران، امروز بيش از هر زمان ديگری مورد نفرتِ مردم داخل کشور و منزوی تر ازهميشه در سطح جهانی است و قدرتِ مانورش ميان دولت های امپرياليستی کهنه و نئوامپرياليست های چين و روسيه به پايين ترين سطح خود رسيده، و قادرهم نيست به طور نامحدود و نامشروط براين دو دولتِ استبدادی- امپرياليستی اخير تکيه و سرمايه گذاری کند. مجموعه ی چنين شرايطی است که زمينه ی مناسبی را برای جنبش مردم ايران جهتِ انکشاف و حرکت مجدد برای عقب راندن ج.ا. و پيشروی به سوی برقراری نظم و نظامی دمکراتيک و انسانی و عادلانه فراهم می کند. دروازهً ج.ا. در واقع اينک خالی تر و بی محافظ تراز هميشه مانده و جنبش اعتراضی و جايگزينی مردم اگر نتواند از فرصتِ و موقعیٌتِ پيش آمده بهره برده و اين دروازهً خالی گل و گشاد را آماج شليک های پی در پی خود قرار ندهد بايد تا مدٌت های مديد درانتظار برآمد چنين موقعیٌت هايی، حسرت به دل بماند.

به همين منوال نيز بر سازمان های سياسی اپوزيسيون، خصوصأ خارجه نشين است که يک بار برای هميشه به خود آمده، بر تشتت و چندين پارگی و بی برنامگی و بی مسئولیٌتی و بی عملی و رقابت بين خود و..و..فائق آمده و عملأ همگام و همراه با جنبش مردم به صحنهً واقعی مبارزه آمده، نقش اصلی خود را ايفا نمايد. اين اپوزيسيون پُرشاخهً پُرمدٌعا، اگر توانسته بود بر تشتتِ مخرٌبِ مُزمن خود فائق آيد و به جای چسبيدن به شعارهای تک صدايی «راديکال» و بدون پشتوانهً عملی-اجرايی، و تفرقه افکنی و رقابت و شليک در دروازهً خودی، نواختن تک صداها کنارهم را تحمٌل کرده بود وهمگام به دروازهً هميشه خالی دشمن شليک کرده بود، حالا می توانست منسجم ومطمئن، و با يک برنامهً اجرايی قابل اتکاء، طرفِ مشورتِ مردم و اپوزيسيون داخل کشور قرار گيرد و برای رهايی و نجاتِ کشور و سازماندهی يک آلترناتيو و جايگزين قابل اعتماد، يار و ياورمردم داخل باشد. ناب گرايی و خود بزرگ بينی وعدم واقع بينی بخش اعظم اپوزيسيون خارج کشور، به شهادت تجربهً سی و چندسال گذشته، اگرهمپا و دوشادوش مردم داخل نبوده، و اگر زخم و ضربه ای بر ديو استبداد نزده، حداقلٌ امٌا چتری برای خود ساخته تا هر تکه از اين پيکر پُر تکٌه را در پناه خود گرفته تا توجيه گر بی مسئولیٌتی و بی عملی و تفرٌق و واگرايی خود باشند.

با اين حال امٌا نبايد در افسوس و حسرتِ گذشته، غم برغمباد خود افزون کرد. هنوز وقتِ جبران هست و تا ديرتر نشده بايد«گذشته را چراغی فراراه آينده» قرار داد. برای خروج از بن بستِ مزمن سياسی و بحران عميق کنونی، و برای جلوگيری از جنگِ داخلی خانمانسوز و ويرانی بيشتر و فلاکت همه جانبهً زندگی مردم، و درموقعیٌتِ فقدان تشکلٌ های سياسی و طبقاتی بالنده يا پراکندگی وعدم انسجام آن ها، آيا نمی توان به راهکارها و نقاط مشترکِ يک دورهٌ انتقالی و جايگزين مناسبِ موٌقتی دست يافت که تکٌه های پراکندهً اپوزيسيون، از«سکولار سکولار» گرفته تا «کارگری کارگری» و چه و چه بتوانند خود را به آن نزديک يا در آن شريک احساس کنند؟. به طورمثال و برای برداشتن گام اوٌل ، آيا نمی توان مثلأ حول محور شعار بسيج کنندهً برگزاری انتخاباتِ آزاد و تعيين يک هيئتِ اجرايی انتقال قدرت به نمايندگان واقعی مردم و قانونگزاری، مبارزهً مشترک کرد و سپس در گام های بعدی به تعميق و راديکاليزه کردن مبارزهً واقعأ موجود دمکراتيک– طبقاتی مبادرت ورزيد؟. يا اين که بايد همچنان «کنگر خورد و لنگر انداخت» و به امٌيد«ظهور منجی غيبی»، با شعارهای «راديکال» و خوشگل«بُزی نمير بهار مياد..»، دل خوش کرد واستبداد و فلاکتِ روزافزون را بازهم تاب آورد؟. واللٌه «عمر نوح» و «صبر ایٌوب» هم نامحدود و بی اندازه نبود. امیٌد که اپوزيسيون خارج کشور، گذشت زمان را دريابد و موقعیٌت ها و فرصت ها را ارج نهد.

س- سعيدی