نفرین به کوه

nafisi majid_01مجید نفیسی

ای کوه

یک روز به سوی تو بازخواهم گشت

و بر کله ات تاجی کاغذی خواهم گذاشت

ابر باشد یا آفتاب، چه فرق می کند

از خلوت کاج تنهایت آغاز می کنم

با گام های سنگین پا بر پیکرت می گذارم

و دره به دره از کمرگاهت بالا می روم

از کنار دریاچه ی آینه وارت بی اعتنا می گذرم

ای کوه

یک روز به سوی تو بازخواهم گشت

و بر کله ات تاجی کاغذی خواهم گذاشت

ابر باشد یا آفتاب، چه فرق می کند

از خلوت کاج تنهایت آغاز می کنم

با گام های سنگین پا بر پیکرت می گذارم

و دره به دره از کمرگاهت بالا می روم

از کنار دریاچه ی آینه وارت بی اعتنا می گذرم

و درون طاس بلورینش تفی می افکنم

جویبارت را با گل و لای می آکنم

و سرچشمه اش را یکسره کور می کنم

کاج های کهنسال را همه از جا می کَنم

و آشیان پرندگان را به دست باد می سپرم

بر خرس های شکمباره چون آذرخشی فرود می آیم

و چشمخانه هاشان را با شاخه ای نیمسوز تهی می کنم

از پناهگاه اول که گذشتم

در پسِ تلی بلند کمین می کنم

و کوهنوردانی را که آن پایین خفته اند

در زیر توده ای از شن چال می کنم

آنگاه استوار پا بر سینه ات می گذارم

و راه هوا را بر گلویت می بندم

و فاتحانه به سوی قله ات راه می گشایم

آدمکان بر پیشانی ات یادگار نوشته اند

و در خیال آن را جاودان پنداشته اند

من همه ی واژه ها را از تن تو می ستُرم

و سنگنوشته ها را به ته دره پرت می کنم

نه! من فرهاد کوه کن نیستم

که به عشقی تلخ بر فرق تو پتک بکوبم

من خدای خشم ام: سامسون پر کینه

که با فشار دستی ستون های سنگی را فرو ریخت

و همه را همراه خود در زیر آوار دفن کرد

ای کوه! ای دمل چرکین!

آنچنان بر مغزت بکوبم

که خون از گوشهایت جاری شود

و از چشمخانه هایت سیاهدانه بروید

و کرکسان بر فراز سرت به پرواز درآیند

پاره های تنت را برگیرند

و در چهارگوشه ی زمین پراکنده سازند

نفرین بر تو که مرا چنین خوار کردی

و بر سرم تاجی از خار نهادی

مگسکان سمج را بسیج کردی

تا بر زخمهای همیشه تازه ی من بنشینند

و آدمکان موذی را روانه کردی

تا مرا دشنام دهند و دیوانه بخوانند

و به پاره های کلوخ و خنده بیازارند

پرده ی چشمان مرا گسستی

تا از ستایش رنگ ها ناتوان بمانم

و بر پاهای استوارم زنجیر نهادی

تا در بند تاریک خود بمانم

و به گردِ این چرخ آسیای سنگین

شب و روز به گردش درآیم

و از درد بی درمان خود بنالم

اینک سزای خود را بگیر:

گدازه های این آتشفشان خشمگین

ترا برای همیشه دفن خواهد کرد

و لرزه های بی پایان زمین

تکه های تنت را به دره ی مرگ فرو خواهد ریخت

تا تو چون ریگی روان در دست باد

همیشه دربه در بیابانها بمانی.

۱۴ دسامبر ۲۰۰۲