مجلس یادبود احمد صدر حاج سید جوادی

مجلس یا د بود

haj seyed javadi-ahmad ori2

مجلس یادبود احمد صدر حاج سید جوادی راد مردی که با عشق به آزادی انسان و نفرت از استبداد خودکامگان چشم از جهان فروبست، در پاریس به تاریخ و نشانی زیر برگذار میشود.
مقدم شیفتگان و همگامان راه آزادی را گرامی می داریم.

مستوره احمدزاداه- عباس اشراقی- بابک امیرخسروی- کاظم ایزدی – امیر پیشداد – محمد جلالی (سحر) – بیژن حکمت – تقی رحمانی – ایرج سبحانی – علی سرداری – سعید سنجابی – رضا علیجانی – حسن فرشتیان- کاظم کردوانی – علی کشتگر – عبدالکریم لاهیجی – مهدی ممکن – محسن یلفانی.

زمان: روز یک شنبه ۱۴آوریل ٢۰۱۳ (٢۵فروردین۱۳٩٢) ازساعت۴ تا۷ بعد ازظهر

مکان: فیاپ
FIAP
Salle Oslo
۳۰ rue Cabanis
۷۵۰۱۴ Paris
Métro: Ligne ۶, Arrêt: Glacière




تجربه آذربایجان، هشدار به تجزیه طلبان

farhang ghassemi 01فرهنگ قاسمی

هیچ اپوزیسیون دوراندیشی نمی تواند ازهمین امروزمسأله­ی کردستان، آذربایجان و دیگر اقوام کشور ایران درپهنه­ی سرزمین ایران را نادیده انگارد و به این توزیع قدرت که روزی عنوان انجمن های ایالتی و ولایتی، دوره­ای عدم تمرکز، گاهی خود مختاری فرهنگی و سیاسی و زمانی چهره­ی فدرالیسم به خود گرفته است، کم توجه باشد.


آنچه در مقابل خوانندگان گرامی قراردارد دنباله سلسله مقالاتی است که نویسنده در ارتباط بااقلیت‌های قومی یا ملی انتشار داده است([۱]).در این نوشتار کوشش می‌شود مسئله دموکراسی در ایران و عدم تمرکز و تجربه محمدجعفر پیشه وری در آذربایجان را مورد دقت قرار دهیم تا شاید درسی باشد برای کسانی‌که به طور نا مسئولانه دست در دست قدرت‌های خارجی، دانسته یا نادانسته، در داخل و خارج میهن برای تجزیه ایران فعالیت می‌کنند و کوشش دارند در این بازار آشفته تدارک دیده توسط جمهوری اسلامی، حقوق ملی قوم بزرگ ایرانی اعم از ترک و لر و کرد و گیلک و مازندرانی و فارس و ترکمن و بلوچ و عرب را بدور از واقعیت‌های عینی جامعه ایرانی و ضوابط و معیارهای حقوقی جامعه جهانی فدای امیال قدرت طلبانه خود نمایند.

مقدمه
دموکراسی روانه­ایست تراکمی که قطره­ قطره درسایه­ی مبارزات متداوم اجتماعی شکل می گیرد، در فراروند آن فرهنگ و آداب و سنن مردم و روابط روزمره­ی عناصر تشکیل دهنده­ی جامعه نسبت به امر توزیع قدرت و رویاروئی با تمرکز نا موزون آن تغییر پیدا می کند. مفهوم دموکراسی انتزاعی نیست و درفضایی که بستر اجتماعی آن فراهم نباشد به وجود نمی آید. دموکراسی نیازمند ممارست­های عملی و نظری تک تک افراد جامعه است، در واقع دموکراسی مناسبات به هم تنیده و حاصل تلاش این دو، یعنی فرد و جامعه است و برای اینکه بتواند جان بگیرد و رشد پیدا کند نیاز به نهادها و واحدهای اجتماعی آزاد و خودمختار در محله و شهر، کارخانه و اداره، در دهکده و شهرستان و سرانجام در مجموعه­ی کشور از طریق مشارکت مردم در امر انتخاب شدن و انتخاب کردن، در شرایط کاملا آزاد و بدون هیچ گونه قید و شرط، فرا از تایید یا رد هر واحد “نگهبان” و ” خیرخواهانه ” دارد.

حفظ سنن، لهجه­ها، زبان­ها و گونه گونی روابط روزمره­ی زندگی، سازوکارهای ابتدایی دموکراسی هستند. هرعذر وبهانه­ای که این رنگارنگی را یک دست و یک نواخت و تک رنگ کند، زمینه­های تمرکز قدرت و دیکتاتوری را فراهم می­سازد و باید به وسیله نیروهای آزادیخواه به طورشدید مورد اعتراض و نفی قرار گیرد. جنبش­های مخالف تمرکز قدرت، خواه با عنوان فدرالیسم، خواه باعنوان خودمختاری، که باید پاسخ گوی نیازهای فرهنگی و ملی هر قوم ایرانی باشد را نمی­توان و نباید سرکوب کرد.
دیکتاتوری پهلوی و رژیم واپسگرای جمهوری اسلامی به جای پاسخگویی به تقاضاهای اقوام ایرانی با توسل به زور، راه­های مسالمت­آمیز حل مسائل را سد کردند واینک عواقب شوم آن را می­بینیم. هیچ نیروی سیاسی معقول و دوراندیشی نباید نسبت به جنبش­های خواستار عدم تمرکز قدرت سالم و غیروابسته به قدرت­های خارجی بی­توجه باشد، چراکه این مبارزات همان زمینه­های لازم برای رشد اجتماعی ودموکراسی در ایرانند.

برای بررسی درست و منطقی این جنبش­ها، پیش از هر چیز باید به گذشته­های این مبارزات پرداخت و علت وجودی آنها را شناخت. گذشته­هایی که خالی از اشتباه و تناقض نیستد. گذشته­هایی که مملو از خواست به حق وحقوق اولیه­ی زندگی شهروندی است، اما هرگز نتوانسته از مرحله­ی خواست به عمل تبدیل شده و گامی مثبت به پیش بردارد. این مطالبات بخودی خود چیزهاییجدابافته نیستند و باید در چارچوب بقیه­ی مشکلات ایران طرح و حل شوند.

در مورد جنبش­های خودمختاری در ایران تفسیرهای گوناگونی می­شود که تحقیق و تفسیرافرطی آن از واقعیت به دور است. ازجمله مسأله­ی آذربایجان در سال­های ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۶ که تحلیل های ناهمگون درتبیین آن آنچنان است که گاهی حقیقت از چشم­ها پنهان می­ماند. عده­ای آن را تا مرز جدایی از ایران می­برند تا بتوانند به امر تضییق حقوق قومی مردم آذربایجان مشروعیت ببخشند و حکومت خشونت و زور را تایید نمایند اگرچه انکار نباید کرد در دوره­ای چنین کوششی از جانب عده­ای که کعبه­ی آمال خود را شوروی می­دانستند وجود داشت. اما عده­ای دیگر می­خواهند در آذربایجان و در تمامی ایران آزادی و دموکراسی وجود داشته باشد و همچنان جزیی از ایران باقی بماند. این نوشته از آن جهت ارائه می­گردد که:

۱- نقش قدرت خارحی و عوامل وابسته به آن در روشن شود.

۲- اقوام ایرانی بدانند که فقط در سایه­ی دموکراسی است که می­توان به خودمختاری در چارچوب ایران دست یافت.

۳- ” یاری ” هر قدرت خارجی برای ایجاد دموکراسی در ایران، ادعایی پوچ بیش نیست و هرکس تن به این پستی بدهد، نه تنها به ایران و ایرانی، بلکه به استقرار دموکراسی درایران و همچنین به تحول فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی لطمه و ضربه وارد می­کند.

۴- هدف ما باید بر زمین کوبیدن جمهوری اسلامی از طریق اتکا به نیروی ملت ایران و نیروهای روشنفکر و صلح جوی جهانی باشد برای رسیدن به این منظور باید نیروهای جمهوریخواه داخل و خارج ایران متشکل شوند.

۵- شایسته است نیروهای سیاسی و نمایندگان اقوام ایران با هم به مذاکره و گفتگو پرداخته و به میثاق­های واقعبینانه قابل اجرا برسند.
سرزمین آذربایجان از نظر ثروت طبیعی، یکی از مهمترین مناطق ایران است . مردم آذربایجان در مراحل مختلف و در مواقع حساس اجتماعی مبارزات ارزنده­ای را برای میهن بزرگ خود وبرای همه­ی مردم ایران به ثمررسانیده­اند و از این نظر به گردن ملت ایران حق دارند. تفکر و اندیشه ­های مترقی و مبارزه برای آزادیخواهی به علت هم مرزی با شوروی و ترکیه بیش از سایر نقاط ایران در آذربایجان رواج داشته است. به همین سبب آذربایجان همواره خاستگاه روشنفکران برجسته­ای بوده است. مصدق، مبارزمترقی ضدامپریالیست و ضد استعمارو ضد ارتجاع ایران در دورانی که نماینده­ی آذربایجان بود، در باره­ی مردم این خطه می­گوید:
” عمری است به آذربایجانی­ها ارادت دارم ، زیرا این مردمان پاک، واجد تمام صفات خوبند. مردمان وطن­پرست، مردمان درست و مردمان مقتدری هستند و به هرکاری اقدام کرده­اند پیشرفت نموده­اند. “[۲]

محمد مصدق

در زمان رضاشاه این مردم به علت مقاومت در برابر دیکتاتوری و به سبب مبارزه برای فرهنگ قومی خود زیر شدیدترین ضربات بودند و عبداله­ مستوفی استاندار رضاشاه یکی از مباشرین به اصطلاح مدرنیسم رضاشاهی و سانترالیسم پهلوی بدترین رفتار را با آزادیخواهان و با مدافعین فرهنگ و زبان آذری اعمال می­کرد وی با بی­شرمی تمام ، در بسیاری از اسناد و مدارک، مردم آذربایجان را ” خر” می­نامید.”[۳] دربار پهلوی به علت پیروی از شوینیسم فارسی، آموزش زبان ترکی را در مدارس ممنوع کرده­ بود.

بعد از سقوط دیکتاتور، تشکیلاتی به نام ” جمعیت آذربایجان” در تبریز تاسیس شد و روزنامه­ی ” آذربایجان” را به مدیریت علی شبستری و سردبیری اسماعیل شمس منتشر نمود که از دموکراسی قومی و ملی وهمچنین از رواج زبان آذری دفاع می­کرد. این روزنامه که به دو زبان ترکی و فارسی انتشار می­یافت، مورد استقبال مردم قرار گرفت. مقامات دولتی با آن به مبارزه برخاستند و در تهران و سایرشهرستان­ها از پخش آن جلوگیری به عمل آمد. این جمعیت بارها مورد یورش عوامل ارتجاع یعنی صدرالاشراف و ارفع قرار گرفت. عوامل ارتجاع به طورمرتب به اتحادیه­های کارگری و دهقانی که درسال­های جنگ در آذربایجان تاسیس شده و فعال بودند، حمله می­کردند و آنها را غارت و کارگران را مجروح و زخمی می­نمودند و گاهی می­کشتند. این ” آذری کشی” تنها مختص به شهرهای آذربایجان نبود ، در چهارگوشه­ی ایران هیچ آذربایجانی از گزند زهرآگین عوامل سیدضیا و ارفع در امان نمانده بود. دکتر کشاورز وکیل مجلس درمورد تفتیش خانه­های کارگران آذری در مجلس شورای ملی چنین می­گوید:
” در بخش پنج وده تهران هر شب از ساعت نه به بعد یک عده پاسبان درب منازل کوچک و محقر را که می­دانند اشخاص فقیرو کارگر درآنجا منزل دارند می­زنند و شروع به تحقیقات می­کنند که آیا در این منزل کارگر ترک زبان وجود دارد یا خیر و شناسنامه­ی کارگرها را بازبینی می کنند و اگر شناسنامه­ای از تهران صادر شده باشد با او کاری ندارند ولی اگراز شهرهای آذربایجان صادر شده باشد در این صورت خودش و فامیلش و نمره­ی شناسنامه­اش را یادداشت می­کنند و به این ترتیب اسباب زحمت و نگرانی یک عده برادران ایرانی ما را فراهم می­کنند.”[۴]

اما مامورین اتحاد جماهیر شوروی نمی­خواستند آرامش آذربایجان خدشه­دارشود و از” صلح ” طرفداری می­کردند. در یک درگیری که در” لیقوان ” یکی ازتوابع تبریز، بین کارگران و خان مرتجع لیقوان، حاج احتشام واقع می­شود، از آنجا که آرداشز این مبارزه را رهبری می­کند برای مدت­ها مورد غضب مقامات شوروی واقع شده حتی در خطر نابودی قرارمی­گیرد. مامورین سیاسی شوروی، علت مخالفت خود را با حادثه­ی لیقوان وجود روابط دوستانه بین آنها و حاج احتشام ذکر می­کردند و شاید با توجه به نقشه­ها و سیاست­های استراتژیک آینده نمی­خواستند که چنین اقداماتی توسط حزب توده­ی ایران انجام گیرد.[۵] همین امرموجب شد تا آرداشز از آذربایجان تبعید شود[۶] و پیشه­وری از این تبعید خیالش راحت گردید زیرا آرداشز مخالف پیوستن حزب توده به فرقه­ی دموکرات ­بود.

تشکیل فرقه­ی دموکرات

محرک اصلی فرقه­ی دموکرات، سید جعفرپیشه­وری بود.[۷] علی شبستری و سلام­اله جاوید نیز ازعناصر فعال این جنبش بودند[۸] پیشه­وری پیش از تشکیل فرقه، موافقت مقامات شوروی به ویژه میرجعفرباقراف، رئیس جمهورآذربایجان شوروی را درباکو جلب کرده بود. کنسول انگلیس در تبریز درباره­ی نهضت آذربایجان، وضعیت مردم و نقش اتحاد جماهیرشوروی چنین گزارش می­دهد: ” چنانچه گفته شود نهضت آذربایجان بدون پشتیبانی روس ­ها می­توانست موفق باشد غیرقابل قبول است، هنگامی­ که روس­ها از این جنبش حمایت کردند هیچ شک نداشتند که در نهایت به نفع خودشان است اما یک خشم واقعی نسبت به دولت بی ­لیاقت و فاسد ایران در میان کارگران و دهقانان این ایالت همواره وجود دارد که درهر کشوری باشد قادراست قیام خود بخودی را موجب گردد. من باور نمی­کنم که روسیه خود قبلأ این نهضت را بر پا کرده باشد، بیشتر به نظر می­­رسید که آنها یک وضعیت انقلابی اصیل موجود را شعله­ورکرده باشند.[۹] اما این استنباط چندان با واقعیت تطبیق ندارد، اگرچه وجود نارضایتی و بی­عدالتی و فقر را درمیان کارگران نمی­توان کتمان کرد. به هنگام تشکیل فرقه­ی­ دموکرات، کمیته­ی ایالتی حزب توده، خود را منحل کرد و به فرقه­ی­ دموکرات آذربایجان پیوست.

این کمیته دربدو تاسیس به تبلیغ دفاع اززبان مادری ( آنا دیلی ) و به ترویج طرفداری از مقامات و رهبران شوروی پرداخت[۱۰] و حتی عکس­های استالین و فرماندهان نظامی شوروی را درکارخانه­ها نصب نمود. دکتر کشاورز درباره­ی پیوستن کمیته­ی ایالتی حزب توده در آذربایجان به فرقه­ی دموکرات مطالب جالبی را افشا می­کند که وابستگی و سر سپردگی عده­ای ازسران حزب توده را به شوروی و احساس اطاعت پذیری که در آن زمان در میان برخی از کمونیست­ها نسبت به اتحاد جماهیرشوروی وجود داشت را به درستی نشان می دهد. روز قبل از اعلام تشکیل فرقه­ی دموکرات آذربایجان، کمیته­ی مرکزی حزب در منزل من جلسه داشت. زیرا من مصونیت پارلمانی داشتم و کلوپ حزب در اشغال سربازان بود. در تهران حکومت نظامی اعلام شده بود؛ حدود ساعت شش عصر اصغر، شوفر من مرا صدا کرد و گفت آقایی به نام پادگان از تبریز آمده و با شما کار فوری دارد. پادگان دبیر تشکیلات ایالتی حزب توده در آذربایجان بود. من ازاتاق خارج شدم و پادگان به من گفت: من همین حالا از تبریز رسید­ه­ام و پیغام خیلی فوری برای کمیته­ی مرکزی دارم و نمی­دانم کجا می­توانم رفقا را پیدا کنم . جواب دادم اتفاقا جلسه­ی کمیته­ی مرکزی در خانه­ی من تشکیل شده و همه اینجا هستند و او را وارد اتاق جلسه­ کردم. او چنین گفت: من از تبریز حالا رسیده­ام و فوری باید برگردم من آمده­ام به شما اطلاع بدهم که فردا تمام سازمان حزب ما در آذربایجان از حزب توده ایران جدا شده و با موافقت رفقای شوروی به فرقه­ی دموکرات آذربایجان که تشکیل آن فردا اعلام خواهد شد، می­پیوندد. شما می­توانید نزد خود مجسم کنید چه ضربه­ای به همه­ی ما وارد شد و چه حالی به ما دست داد. ما خواستیم با پادگان صحبت کنیم ولی چند دقیقه بعد او از جای بلند شد و گفت من برای بحث فرستاده نشده­ام من فقط آمده­ام به شما خبر بدهم و خدا حافظی کرد و رفت برای اینکه صبح در موقع اعلام تشکیل فرقه­ی دموکرات در تبریز باشد. مذاکره و بحث طولانی در این باره شد و سرانجام تصمیم گرفتیم که نامه­ای به حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی بنویسیم و به آنها بفهمانیم که کاری را که می­کنند هم به حزب توده ایران و هم به اتحاد جماهیرشوروی زیان می­رساند. از پانزده نفر عضو کمیته مرکزی حتی یک نفر اظهار موافقت با کاری که می­شد نکرد یا جرات ابراز موافقت نکرد.

بعدها، در مهاجرت، در مسکوبود که بسیاری از اسرار بعضی از رهبران افشا شد. وقتی که دانستیم که کامبخش در مدت سه­ سال اقامتش درایران و فعالیت در حزب توده چه ­کارها کرده برای من یقین حاصل شد که کامبخش از تمام جریان آذربایجان قبل از تشکیل آن ( مانند قیام خراسان ) توسط عمال باقراوف در تهران مطلع بود و حتا شاید در ایجاد این جریان دست داشت. به ویژه که پس از شکست آذربایجان در حالی که همه­ی ما در وضع نیمه مخفی زندگی می­کردیم. کامبخش از ایران به شوروی رفت و با عجله به کمیته­ی مرکزی حزب توده اطلاع داد که تمام مسئولیت­های حزبی خود را به کیانوری که به گفته­ی او تنها کسی بود که درجریان تمام وقایع بود تحویل می دهد.

به هر حال نامه­ای که بنا بود به کمیته­ی مرکزی حزب کمونیست شوروی به عنوان اعتراض نوشته شود انجام شد و من خوب به یاد دارم که ایرج اسکندری مامور نوشتن این نامه شد و پس از قرائت و تصویب آن در کمیته­ی مرکزی ارسال شد ولی هیچ وقت جواب این نامه نرسید. بقیه­ی وقایع آذربایجان و تشکیل فرقه را همه می­دانند، فردای آن روز تاسیس فرقه­ی دموکرات آذربایجان اعلام شد و سازمان حزب توده­ی ایران در آذربایجان به این فرقه پیوست. اگر اشتباه نکنم بقراطی عضو کمیته­ی مرکزی حزب توده­ی ایران درجشن افتتاح فرقه در تبریز نطقی بدون اجازه­ی کمیته­ی مرکزی حزب ایراد کرد.[۱۱]

جمعیت آذربایجان نیز از بانیان فرقه­ی دمکرات و از امضا کنندگان بیانیه­ی دوازدهم شهریور ۱۳۲۴ بود. پیشه­وری که در نهضت جنگل فعال بود و با عقاید محمدامین رسول­ زاده، تئوریسین بزرگ سوسیالیست و سوسیال دمکرات آشنایی داشت، در ابتدا سعی می­نمود پس از فعالیت و تجربه­ی بیست وسه ساله دراین نهضت، فرقه­ی دموکرات را به نحوی به راه اندازد که اصل انجمن­­های ایالتی و ولایتی مندرج در قانون اساسی رعایت شده باشد و فرهنگ قومی و ملی مردم آذربایجان از مخاطرات در امان بماند. دیگر همکاران پیشه­وری در این نهضت عده­ای از زندانیان زمان رضاشاه بودند که اهل آذربایجان بودند و پس از آزادی از زندان به آذربایجان رفته و ساختارتشکیلات حزب توده را در آنجا بنیاد نهاده بودند افرادی همچون داداش تقی­زاده، شکیبا ممی فرضی، داود ارمنی، تقی شاهین و یا عده ای از اعضای حزب توده که به عنوان ماموریت به آنجا رفته ­بودند مانند علی امیرخیزی، حسین ملک، زوولون(با اسم مستعار حسین نوری) و آرداشز که به­طور متناوب به آنجا سفر می کرد.[۱۲]

محمدجعفر پیشه وری

متن بیانیه­ی دوازدهم شهریور۱۳۲۴
… ایران نیز مسکن اقوام و ملل گوناگون است. این اقوام و ملل هر قدر آزادترزندگی کنند، یگانگی بیشتری خواهند داشت. قانون اساسی ما نیز با تصویب قانون انجمن­های ایالتی و ولایتی، کوشیده است که بدین وسیله تمام مردم ایران را در تعیین سرنوشت کشور هر چه بیشتر دخالت داده و رفع احتیاجات مخصوص ایالات و ولایات را به خود آنها واگذار نماید.
لذا ” باید هر چه زودتر در اجرا و تکمیل قانون اساسی دست به کار شد و حکومت ملی را از پایین، یعنی از میان خلق و براساس احتیاجات توده­های وسیع و برپایه­ی خصوصیات مردمی که در ایالات وولایات زندگی می کنند بنا نهاد.” و درپاسخ به کسانی که معتقد بودند که دادن اختیارات به مردم ایالات و ولایات موجب نفاق خواهد شد می گوید: ” وحدت ملی واقعی زمانی میسر می­شود که تمام مردم با حفظ خصوصیات و آزادی داخلی خود ترقی نموده و از هر لحاظ بتوانند با هم برابری نمایند ” ما می­گوییم: ” در خاک آذربایجان یک خلق چهارمیلیون نفری زندگی می­کنند که آنها قیومیت خود را تشخیص داده­اند، آنها زبان مخصوص به خود و آداب و رسوم جداگانه­ای دارند. این خلق می­گوید که ما می­خواهیم ضمن حفظ استقلال و تمامیت ایران در اداره­ی امور داخلی خود مختار و آزاد باشیم، آذربایجان می­گوید تهران به دردهای ما نمی رسد و از تشخیص و رفع احتیاجات ما عاجز است، از ترقی فرهنگ ما جلوگیری می­کند، زبان مادری ما را تحقیر کرده و اجازه نمی­دهد ما نیز مانند سایر هموطنان خود آزاد زندگی کنیم. با وجود این ما ادعای قطع رابطه با آنجا را نداریم. قوانین کلی و عمومی مملکت را اطاعت خواهیم کرد. در مجلس شورای ملی و حکومت مرکزی دخالت و شرکت خواهیم نمود. زبان فارسی را به عنوان زبان دولتی در مدارس ملی خود توأم با زبان آذربایجانی تدریس خواهیم کرد.

اما با تمام اینها، این حق را بخود قائلیم که صاحب امتیاز خانه­ی خود شده و امکان اداره­ی آن را مطابق میل و سلیقه­ خود داشته باشیم.
حال که در سایه­ی مبارزه­ی جوانان قهرمان کشورهای دموکراتیک اساس فاشیسم سرنگون شده و پوچ بودن نظریه­ی ­برتری ملتی بر ملت­های دیگر به ثبوت رسیده و آزادی ملت­ها در تعیین سرنوشت خود به وسیله­ی منشورها و پیمان­ها اعلام گردیده، در چنین شرایطی طبیعی است که آزادیخواهان و خلق آذربایجان نمی­توانستند به طور منفرد و متفرق، مبارزه در راه آزادی را ادامه دهند، به همین دلیل لازم بود که به خاطر رهبری این مبارزه، سازمان محکم و منظم حزبی به وجود آید.
علت زایش فرقه­ی دموکرات آذربایجان، نیاز شرایط و تحولات اجتماعی است. هموطنان عزیز، اینک آغازدوره­ی مبارزه­ی تاریخی بزرگی است. فرقه­ی دموکرات آذربایجان شما را از هر صنف وطبقه، جهت عضویت در تشکیلات خود و شرکت در مبارزه­ی مقدس ملی دعوت می­کند. درهای این فرقه برای کلیه­ی مردم آذربایجان به جز دزدان و خائنین بازاست. هر کس که شعار­ها و مقاصد ما را قبول کند هر چه زودتر باید عضویت­ سازمان فرقه را قبول کرده وبه صفوف پرچمداران آزادی آذربایجان و تمام ایران داخل شود.

شعارهای ما از این قرار است:

۱- توأم با حفظ استقلال و تمامیت ایران، لازم است به مردم آذربایجان آزادی داخلی و مختاریت مدنی داده شود تا بتوانند در پیشبرد فرهنگ خود و ترقی و آبادی آذربایجان با مرعی داشتن قوانین عادلانه­ی کشور، سرنوشت خود را تعیین نمایند.

۲- در اجرای این منظور باید به زودی انجمن­های ایالتی و ولایتی انتخاب شده و شروع به کار نمایند. این انجمن­ها ضمن فعالیت در زمینه­ی فرهنگی، بهداشتی واقتصادی به موجب قانون اساسی، عملکرد تمام مأمورین دولتی را بازرسی کرده و در تغییر و تبدیل آنها اظهار نظر خواهند کرد.

۳- در مدارس آذربایجان تا کلاس سوم ابتدایی تدریس فقط به زبان آذری خواهد بود و از آن به بعد زبان فارسی به عنوان زبان دولتی توأم با زبان آذری تدریس خواهد شد. تشکیل دانشگاه ملی (دارالفنون) در آذربایجان یکی از مقاصد اساسی فرقه­ی دموکرات است.

۴- فرقه­ی دموکرات آذربایجان درتوسعه­ی صنایع و کارخانه­ها به طورجدی خواهد کوشید و سعی خواهد کرد برا ی رفع بیکاری و توسعه­­ی صنایع دستی، وسایل لازم را فراهم نموده و توأم با تکمیل کارخانه­های موجود، مؤسسات تولیدی جدیدی ایجاد نماید.

۵- فرقه­ی دموکرات آذربایجان، توسعه­ی تجارت را یکی از مسائل ضروری و جدی محسوب می دارد. مسدود بودن راه­های تجارتی تا به امروز سبب ازبین رفتن ثروت عده­ی کثیری ازدهقانان، به ویژه باغداران و خرده مالکین شده که منجربه فقرو فلاکت آنها گردیده است.
فرقه­ی دموکرات آذربایجان برا ی جلوگیری از این وضع در نظر گرفته است که در پیدا کردن بازار و جستجوی راه­های ترانزیتی که بتوان با استفاده از آنها کالاهای آذربایجان را صادر نمود و از اتلاف ثروت ملی جلوگیری کرد، اقدام جدی نماید.

۶- یکی دیگر از مقاصد اصلی فرقه­ی دموکرات، آباد ساختن شهرهای آذربایجان است. برای نیل به این مقصود سعی خواهد کرد که هر چه زودترقانون انجمن های شهر تغییر یافته و به اهالی شهر امکان داده شود که به طور مستقل در آباد سازی شهر خود کوشش­های لازم را انجام و آن را به شکل معاصر و آبرومندی در آورند، به خصوص تأمین آب شهر تبریز یکی از مسائل بسیار فوری فرقه­ی دموکرات است.

۷- مؤسسین فرقه­ی دموکرات آذربایجان به خوبی می دانند که نیروی مولد ثروت و قدرت اقتصادی کشور، بازوان توانای دهقانان است. در نتیجه این فرقه نمی تواند جنبشی را که در میان دهقانان به وجود آمده، نادیده بگیرد و به همین لحاظ فرقه سعی خواهد کرد برای تأمین نیازهای دهقانان گام ها ی اساسی بر دارد.
همچنین تعیین حدود ومشخص نمودن روابط بین اربابان و دهقانان و جلوگیری ازمالیات­های غیرقانونی که توسط ارزیابان اختراع شده، یکی ازوظایف فرقه­ی دموکرات است . فرقه سعی خواهد کرد، این مسأله به شکلی حل شود که هم دهقانان راضی باشند و هم مالکان به آینده­ی خود اطمینان نموده و با علاقه و رغبت در آباد سازی روستا، شهر و کشور خود کوشش نمایند.
زمین­های بایر و زمین­های متعلق به اربابانی که آذربایجان را ترک کرده و فراراختیار نموده اند و محصول دسترنج خلق آذربایجان را در تهران و سایر شهرها به مصرف می رسانند ، چنانچه به زودی مراجعت ننمایند، به نظر فرقه­ی دموکرات باید بدون قید و شرط در اختیاردهقانان قرارگیرد. ما کسانی را که به­ خاطر عیش و نوش، ثروت آذربایجان را به خارج می برند، آذربایجانی محسوب نمی­کنیم؛ چنانچه آنها از بازگشت به آذربایجان خودداری نمایند، ما برای آنها درآذربایجان حقی قائل نیستیم. افزون براین، فرقه خواهد کوشید که به طور سهل و آسان، تا آنجا که می تواند بیشتر دهقانان را از نظر وسایل کشت و زرع تأمین نماید.

۸- یکی دیگراز وظایف مهم فرقه­ی دموکرات مبارزه با بیکاری است. این خطراز هم اکنون خود را به صورت جدی نشان می دهد و این سیل در آینده روز به روز نیرومندترخواهد شد.
در این مورد از طرف دولت مرکزی و مأمورین محلی، کاری انجام نگرفته است. چنانچه کار بدین منوال ادامه یابد بیشتراهالی آذربایجان دچار فنا و نیستی خواهند شد. فرقه سعی خواهد کرد برای جلوگیری از این خطر تدابیرجدی اتخاذ کند. درحال حاضر تدابیری نظیر تأسیس کارخانه­ها، توسعه­ی تجارت، ایجاد مؤسسات زراعتی و اقدام به ایجاد راه آهن و راهسازی تا حدودی مفید واقع می شود.

۹- درقانون انتخابات، ستم بزرگی به مردم آذربایجان روا داشته اند. طبق اطلاعات دقیق دراین سرزمین بیش از چهار میلیون نفر آذربایجانی زندگی می کنند. به موجب همین قانون غیرعادلانه، به نمایندگان آذربایجان فقط بیست کرسی داده شده است و این به طورکلی تقسیم متناسبی نیست.
فرقه­ی دموکرات خواهد کوشید که آذربایجان به تناسب جمعیت خود حق انتخاب نماینده داشته باشد که تقریبا معادل یک سوم نمایندگان مجلس شورا می شود.
فرقه­ی دمکرات آذربایجان طرفدارآزادی مطلق انتخابات مجلس شورای ملی است. فرقه با دخالت ثروتمندان به طریق ارعاب و فریب در انتخابات مخالفت خواهد کرد. انتخابات باید به طورهمزمان در سرتاسر ایران شروع شده و به سرعت پایان پذیرد.

۱۰- فرقه­ی دموکرات آذربایجان با اشخاص فاسد، مختلس و رشوه بگیری که در ادارات دولتی جای گرفته اند، مبارزه­ی جدی به عمل خواهد آورد و ازمأمورین صالح و درستکار دولتی قدردانی خواهد کرد. به ویژه، فرقه کوشش خواهد کرد که معاش و شرایط زندگی مأمورین دولتی آنچنان اصلاح شود که بهانه­ی دزدی و خیانت برای آنها باقی نماند و آنها بتوانند زندگی آبرومندی را برای خود به وجود آورند.

۱۱- فرقه­ی دموکرات خواهد کوشید بیش از نصف مالیات­هایی که از آذربایجان گرفته می شود صرف نیازهای خود آذربایجان شود ومالیات­های غیرمستقیم به طور جدی کاهش یابد.

۱۲- فرقه­ی دموکرات آذربایجان، طرفداردوستی با کلیه­ی دولت­های دموکرات به ویژه با متفقین است و برای حفظ و ادامه­ی این دوستی کوشش خواهد کرد تا در مرکز وشهرستان­ها دست عناصر خائنی را که می خواهند دوستی بین ایران و دولت­های دموکرات را برهم زنند از امور دولتی کوتاه نماید.
این است مقاصد اصلی بنیان­گذاران فرقه­ی دموکرات، امید ما براین است که هر آذربایجانی وطن پرست – خواه در داخل و خواه در خارج از آذربایجان – در راه رسیدن به این مقاصد مقدس با ما هم صدا و همراه بشود. طبیعی است که اگرانسان خانه­ی خود را اصلاح نکند نمی تواند برای اصلاح محله، شهرو روستا و یا مملکت خود بکوشد. ما ابتدا ازآذربایجان که خانه­ی ماست آغازمی کنیم و ایمان داریم که اصلاح و ترقی آذربایجان موجب ترقی ایران خواهد شد و بدین گونه میهن، از دست قلدرها و مرتجعین نجات خواهد یافت.

زنده باد آذربایجان دموکرات – زنده باد ایران مستقل و آزاد
زنده باد فرقه­ی دموکرات آذربایجان ،
مشعل دار حقیقی آزادی ایران و آذربایجان[۱۳]

ترکیب نیروی انسانی فرقه ی دموکرات

اعضای فعال فرقه­ی دموکرات از سه گروه تشکیل می شد، یک گروه
” شخصیت های ملی” از جمله علی شبستری، دکتر سلام اله جاوید، مشهدی جعفرکاویان، کبیری، رضا رسولی، غلامرضا الهامی، نظام الدوله رفیعی که بیشتر به دنبال آرمان آزادی و دموکراسی بودند و می خواستند تفاوت­های قومی حفظ و فرهنگ هر قوم رشد طبیعی خود را سیر کند و آداب و رسوم یک قوم بر آداب و رسوم ونحوه­ی زندگی قومی دیگردرمناسبات کشورتحمیل نگردد.گروه نخست را اغلب فئودال­ها، خان­ها و ثروتمندان تشکیل می داد.نزدیکی تعدادی ازآنها به فرقه­ی دموکرات به قصد حفظ ثروت و موقعیت و منافع فردی بود که به طورمصلحتی دوست وهوادران فرقه شده بودند وهر جا شرایطی پیش می آمد و یا موقعیتی فراهم می شد نسبت به فرقه کار شکنی می کردند. برخی از آنها درپشت پرده با مقامات حکومت تهران ارتباط داشتند وحتی به طورمخفیانه با سفارت انگلیس و آمریکا نیز مرتبط بودند و در ظاهر با شوروی مراوده و روابط نزدیک داشتند.

دسته­ی دوم، مهاجران یا مهاجرنمایان بودند مانند بی ریا، پادگان، غلام یحیی، میررحیم ولایی، میرقاسم چشم آذر، تقی شاهین ، جهانشاه لو، فریدون ابراهیمی و …..که تعدادشان زیاد بود و بیشتر اموراجرایی فرقه­ی دموکرات را دراختیارداشتند. اینها فرصت طلبان و مقام پرستانی بودند که گمان می کردند بالاتر ازاستالین خدایی نیست، نه آرمانی داشتند و نه به ایدئولوژی مشخصی معتقد بودند، همه چیز برای آنها شوروی بود؛ با خود می اندیشیدند که اگر دولت شوروی خواست همین جا می مانیم و حکومت و فرمانروایی داریم، اگر شوروی نخواست و یا سیاست او اقتضا نکرد به آن سوی مرزمی رویم و به پاس خدمات گذشته­ی خود، نان و نوایی خواهیم داشت.

کوچک­ترین پیوندی میان آنها و کشورایران و یا آذربایجان وجود نداشت. آنها به معنای واقعی کلمه بی وطن بودند. درعمل نیز تا روزی که امکان داشت در آذربایجان ماندند و از قدرتی که شوروی به آنها داده بود سواستفاده کردند و بد نامی به بارآوردند و هنگامی که شرایط ناهمگون شد هر کدام توانستند به آن سوی مرزگریختند و آنها که نتوانستند به قدر مگس از خود مقاوت نشان ندادند.[۱۴]

گروه سوم را اعضای تشکیلات ایالتی آذربایجان واعضای شورای متحده مرکزی کارگران و زحمتکشان آذربایجان که مسئولیت آن با بی ریا بود، تشکیل می­داد. آنها بنا به مصحلت و در واقع به دستوراتحاد جماهیر شوروی خود را منحل کرده و به فرقه­ی دموکرات آذربایجان پیوسته بودند. این گروه با فعالین اجرایی فرقه­ی دموکرات یعنی با گروه دوم در تضاد بودند و به طورمرتب بین آنها اختلاف بود. ایوانف می­نویسد در ماه اکتبر ۱۹۴۵، کمیته­ی ایالتی حزب توده­ی ایران با چهار هزارعضو خود به فرقه­ی دموکرات آذربایجان پیوست.[۱۵]

پیشه­وری، رهبر فرقه چندان موافقتی با این دسته نداشت زیرا هم حزب توده را قبول نداشت، هم با رهبران تشکیلات سابق ایالتی آذربایجان مانند آرداشز و طرفدارانش که بیشتر درآذربایجان جمع شده بودند، اختلاف داشت، در واقع آنها از داخل زندان اختلاف نظر داشتند.
این گروه به اندازه­ی دوگروه دیگر طرفدار مسائل قومی نبودند و در واقع مشکلات را در کل ایران و درسطح کشورمیدیدند حضورشان در این جمعیت بیشتر برای این بود که شوروی خواسته بود.

خامه­ای می­نویسد: ” این­ها از قدیم همیشه حقوق بگیر حزب توده بودند و شغل و کار دیگری نداشتند. از این رو همیشه برای معیشت خود نیازمند فرقه بودند و ناچار نمی توانستند دم بزنند. این بود که خون می­خوردند و خاموش بودند. من (خامه­ای) در ضمن این سفر خود تنها با یکی از آنها یعنی داداش تقی­زاده توانستم ملاقات کنم . ( لازم به ذکر است که خلیل ملکی در کتاب ” خاطرات سیاسی” به جای داداش تقی­زاده، می­نویسد: داداش­زاده) داداش، یکی از کمونیست­های قدیمی و از چهره­های جالب زندان بود…. وی پس از آزادی از زندان، یکی ازمؤسسان حزب توده و از بنیان گذران تشکیلات حزب در آذربایجان بود. پیش از تشکیل فرقه­ی دموکرات اداره­ی امورتشکیلات حزب را در مراغه بر عهده داشت. پیشه­وری او را از مراغه به تبریز آورده و هرگونه مسئولیتی را از وی سلب کرده بودو فقط عضو ساده­ی فرقه بود. حقوق بخور و نمیری به او می­دادند و اتاق محقّری در اختیار او گذاشته­ بودند. در حقیقت او در این اتاق زندانی بود. وقتی در همان اتاق به دیدن او رفتم وضع او را به تمام معنا تاثّرانگیز یافتم، تنها اثاثیه­ی جالبی که در این اتاق دیده می­شد و در حقیقت تنها دارایی او که از وی نگرفته بودند یک تفنگ برنو بود که لحظه­ای آن را از خود جدا نمی­کرد، مثل اینکه می­ترسید آن را هم از وی بگیرند. در تمام مدتی که من در نزد او بودم این تفنگ را دردست داشت. چهره­اش غمگین و صدایش گرفته و بغض­آلود بود دیگراز رفتار و گفتار با صلابت و مردانه و روحیه­ی شکست ناپذیری که داداش بیک در زندان داشت کمترین اثری برجای نمانده بود. با اینکه از ملاقات با من خوشحال به نظر می­رسید اما اثری بر اندوه و ناراحتی عمیق او نداشت. به شدت از پیشه­وری و حکومت او انتقاد می­کرد و حتی دشنام­های رکیک می­داد. نسبت به همه­ی رهبران حزب توده که شامل خود من نیزمی­شد بدبین بود و می گفت شما ما را تنها گذاشتید و به ما خیانت کردید… چند ماه بعد پیشه­وری و رهبران فرقه، هنگام فراراز کشور، این بینوا را دست و پا بسته تحویل دولت دادند و آنها نیز پس از یک محاکمه صحرایی وی را محکوم به اعدام کردند و به دار آویختند. سرنوشت بسیاری دیگر از افراد این دسته یعنی کادرهای سابق حزب توده نیز بهتر از او نبود. شکیبا، این آموزگار ساده دل بشردوست را قطعه قطعه کردند، فرضی را با دشنه و چاقو سوراخ سوراخ ساختند، زوولون را پس از بریدن گوش و بینی و تجاوز به همسرش در حضور او، سربریدند و جسدش را به دور شهر گرداندند. تنها دو سه نفر از اینها اجازه یافتند همراه رهبران فرقه و مهاجران به آن سوی مرز فرار کنند و جان خود را نجات دهند.[۱۶]

علاوه بر کمیته­ی ایالتی حزب توده، شورای متحده­ی­ مرکزی کارگران و کشاورزان که زیر نظر بی ریا قرار داشت را باید در این گروه محسوب نمود اگرچه بی ریا وقتی به پیشه­وری و فرقه­ی دموکرات پیوست از پیشه­وری هم فرقه­ای تر شد ولی او یک استالینیست به تمام معنا بود.
خلیل ملکی در خاطرات خود می­نویسد عکس بزرگی از استالین در دفتر شورای متحده مرکزی، بالای سر بی­ریا نصب شده بود که سرانجام به زحمت پایین تر آورده شد و درکنار پنجره نصب گردید. بی­ریا فرمانده­ی بی­سواد و مقتدر بلامنازع شورای متحده­ی تبریز مانند همقطار ارشد خود روستا در تهران، استالینیست متعصبی بود.[۱۷]
با وجود این حزب توده دارای قوی­ترین سازمان کارگری درآذربایجان بود. ملکی درجای دیگر دراین باره می­نویسد: طبقه­ی کارگر آذربایجان یکپارچه در اختیار ما بود. با همت غلام یحیی­ دربخشی ازروستاهای آذربایجان، دهقانان به سوی حزب گرویده بودند و با تجدید سازمانی که به عمل آمده بود بنا بود غلام یحیی از مرکز تبریز تمام روستاها را تجهیز کند و در سازمان دادن شهرستان تبریز نیز رفقا را یاری دهد.[۱۸]

این بود اوضاع نیروی انسانی فرقه­ی دموکرات آذربایجان، جا دارد درباره­ی ارتش فرقه و حکومت آذربایجان نیز اطلاعاتی داشته باشیم. زیرا ترکیب نیروهای ارتش آذربایجان در واقع تابعی از ترکیب نیروها در داخل کل فرقه بود و بیشترمشکلات و برخوردهای فکری موجود در فرقه را در دستگاه نظامی با برخوردهای نظامی انعکاس می­داد.
به اظهارات تفرشیان که یکی از افسران دوران حکومت پیشه­وری در آذربایجان بود توجه کنید:
” نیروهای مسلح آذربایجان شکل­های گوناگون داشت. افسران هم چهار نوع بودند. در زمان قیام عده­ای از اعضای فرقه­ی دموکرات یا رهبران اتحادیه­های کارگری و دهقانی که با عده­ای چریک زیر دست خود در قیام شرکت کرده بودند، درجه­ی افسری داشتند که خودشان به خود داده بودند و سپس این درجه ها از طرف فرقه تایید شده بود. آنها آموزش نظامی ندیده و در حقیقت در جریان حوادث، افسر شده بودند که موسوم به افسران فدایی بودند. عده­ای دیگر از افسرها مسئولین حزبی بودند که به عنوان رهبرسیاسی یا مسئولان اداری به قسمت­ها فرستاده شده بودند که فرقه به آنها درجه­ی افسری داده بود. عده­ای هم افسرانی بودند که دردانشکده­ی تازه تاسیس فرقه آموزش دیده بودند. درست پس از قیام در آذربایجان، دانشکده­ی افسری تاسیس شد. عده­ای را پس از دوماه آموزش با درجه­ی ستوان دوم یا ستوان سوم افسر کردند. عده­ای هم ما بودیم که با درجه­های خود از ارتش ایران آمده و به ارتش آذربایجان پیوسته بودیم. تعداد ما حدود هفتاد نفر بود که ستون فقرات ارتش را تشکیل می­دادیم. به این ترتیب چهار نوع افسر درارتش آذربایجان خدمت می­کرد که ضوابط استخدامی مشخصی نداشتند.

” افسران فدایی هیچ کس را قبول نداشتند و مدعی بودند که حکومت را به زور اسلحه گرفته­اند و خود را مالک حکومت می دانستند و چون فکر می کردند درجه­هایشان را در میان خون و انقلاب گرفته­اند، در نتیجه از بقیه معتبرترند. ما خود را تحصیل کرده، آموزش دیده و در نتیجه خود را برای اداره­ی قوای مسلح صالح­تر از دیگران می­دانستیم. این وضع نابسامان انضباط ارتش را به خطر می­انداخت.در فرقه­ی دموکرات ما را به نام افسران فارس (فارس افسر لر) می­شناختند، در واقع، یک درجه ترفیع داده بودند که خود این مطلب هم اشکا­لات تازه­ای در میان خود افسران ایجاد کرد. زیرا افسرانی که از ارتش ایران جدا شده­ بودند یک دست نبودند. عده­ای در قیام خراسان شرکت کرده بودند. عده­ای هم در لشگر قبلی آذربایجان خدمت کرده و بعد از تسلیم پادگان­های آذربایجان به ارتش جدید پیوسته بودند. عده­ای هم اصولا دید یا سابقه­ی سیاسی نداشته یا از روی احساسات یا به علل شخصی در آذربایجان مانده بودند که بعضی از آنهاحتی وضع مشکوکی داشتند. حال با توجه به این ناهمگونی­ها باید به این وضع سرو سامان داد.

سرانجام روزی همه­ی ما را به باشگاه افسران دعوت کردند. در آنجا کنفرانسی با حضور آقایان پیشه­وری، بی ریا و کاویان، وزیر جنگ تشکیل شد. جلسه با سخنرانی پیشه­وری افتتاح شد. او پیشنهاد کرد که این قضیه با نظر خود افسران و به شکل دموکراتیک حل شود. ولی کار به جنجال وفحاشی پیشه­وری به یکی از افسران کشیده شد. در آن زمان ناآگاهانه یا از روی بدبینی، تبلیغات شدیدی علیه ما (فارس افسر لر) رواج داشت. درمواردی حتی به رفقای ما تیراندازی شد. سرگرد صفوت فرمانده­ی وقت دانشکده­ی افسری، در محل خدمت کشته شد. سرگرد خلعتبری فرمانده­ی هنگ توپخانه را از پشت به گلوله بستند که خوشبختانه براثر ناشی­گری و سراسیمگی ضارب و زیرکی خلعتبری همه­ی تیرها به خطا رفت و فقط پایش کمی جراحت برداشت. به هرحال دریک چنین فضایی آن جلسه تشکیل شد و با شعارهای تهدید آمیز افسران فدایی خاتمه یافت. پس از آن، سرهنگ پناهیان که به جای آذر، رئیس ستاد ارتش آذربایجان بود پیشنهاد کرد که هماهنگ کردن افسران قوای انتظامی به کمیسیونی متشکل از چند افسر و چند عضو کمیته­ی مرکزی فرقه واگذار شود که تصویب شد و به طور موقت اختلافات پایان یافت. این کمیسیون تصمیم­های دیگری نیز در مورد اداره و سازماندهی ارتش گرفت که دیگر مجال اجرا نیافت.[۱۹]

همچنان که در بخش های پیش گفته شد سندیکاهای کارگری و دهقانی در آذربایجان بسیار قوی بود. در سال ۱۳۲۴ رهبری بزرگترین سندیکای کارگران دراختیار محمد بی­ریا بود او در جلسه­ی مؤسس فرقه که در تاریخ بیست ودوم شهریورهمان سال تشکیل شد اعلام نمود که سندیکاهای کارگری آذربایجان رهبری فرقه­ی دموکرات را می­پذیرند.

کمی نگذشت که فرقه­ی دموکرات تبدیل به یک سازمان عظیم توده­ای گردید. فرقه­ی دموکرات یک حزب نبود در واقع یک جبهه بود، جبهه­ای که تمام طبقات­ از جمله خان، دهقان، پولدار، کارگر، کارفرما، پیشه ور، روشنفکر و . . . را در خود جمع کرده بود. به طوری که روزنامه­ی
” آذربایجان” که در تبریز انتشار می یافت در تاریخ بیست وسوم ژانویه سال ۱۹۴۶، اطلاع داد که تا اواخر سال ۱۹۴۵، تعداد اعضای حزب دموکرات آذربایجان به مرز هفتادوپنج هزار نفر رسیده است که متشکل از شش هزار نفر کارگر، پنجاه وشش هزار نفر دهقان،دو هزار نفر روشنفکر، سه هزار نفر پیشه ور و کاسب کار، دو هزار نفر بازرگان، پانصد نفر مالک و صد نفر روحانی بودند.[۲۰]

تغییر موضع، فدارالیسم یا خود مختاری

پیشه وری رهبر فرقه­ی دموکرات در باره­ی نهضت خود می­نویسد: “…هدف ما مبارزه با استبداد و ارتجاع است. بزرگترین وظیفه­ی آزادیخوهان، مبارزه برای ایجاد انجمن های ایالتی و ولایتی و گرفتن اختیارات داخلی و فرهنگی است. این اتحاد واتفاق، گذشت و فداکاری می خواهد. فرزندان خلف آذربایجان برای گرفتن حقوق و آزادی متحد شویداین است شعار امروز ما[۲۱] ” یا در جای دیگر می­نویسد : “وظیفه­ی فرقه­ی دموکرات، آزادی ملی مردم آذربایجان است [۲۲]”اماهمین که کمی از به قدرت رسیدن حزب دموکرات وپیشه­وری گذشت بیشتر مسائل، حول مقوله­ی زبان ترکی و تفاوت آذربایجانی ها با مردم سایرنقاط ایران بود و درواقع به قول برخی ازهمکاران قدیم پیشه وری و به شهادت تاریخ، پیشه وری حتا به ” شوونیسم آذری” نزدیک شد و به جای سعی درایجاداتحاد میان همه­ی زحمتکشان، آزادی خواهان و عناصر ضد استعمار در سراسر کشور ایران وایجاد جبهه­ی واحدی برای مبارزه با امپریالیسم و سرنگون ساختن پایگاه­های داخلی آن، تظلمات مامورین دولتی علیه مردم آذربایجان را به سایر اقوام به ویژه قوم فارس نسبت داد و اختلاف بین فارس و ترک را دامن زد ، او می نویسد : ” . . . مردم ما خلقی بزرگ و قهرمان است . این خلق به هیچ وجه شباهتی به مردم تهران، اصفهان و سایر نقاط ایران ندارد . . .او فارس نیست و با فارس­ها تفاوت دارد[۲۳] .” در سخنان و نوشته های پیشه وری نمونه های دیگری از این قبیل می توان یافت.[۲۴]

وانگهی پیشه­وری در موارد متعددی مسأله­ی جدایی از ایران را به طور تلویحی مطرح می ساخت که خوشایند حکومت مرکزی نبود، “. . . حکومت تهران باید بداند که بر سر دو راهی قرار گرفته است، آذربایجان راه خود را انتخاب نموده و به سوی آزادی و دموکراسی پیش خواهد رفت. چنانچه تهران راه ارتجاع را انتخاب کند، خدا حافظ، راه در پیش، بدون آذربایجان به راه خود ادامه دهد. این است آخرین حرف ما[۲۵] ” در جای دیگری چنین می نویسد: آذربایجان ترجیح می دهد به جای اینکه با بقیه­ی ایران به شکل هندوستان اسیر درآید، برای خود ایرلندی آزاد شود[۲۶] ” و یا پس از برقراری حکومت ملی در آذربایجان چنین می نویسد: ” ما به استقلال و تمامیت ایران به دفعات اعتراف کرده ایم، اما تهران برای بر هم زدن این استقلال هر روز دست به حیله­ی جدیدی می زند. اگر کار بدین منوال پیش برود ، ما چاره­ای جز اینکه تمامأ از تهران جدا شده و دولتی مستقل تشکیل دهیم نداریم. [۲۷]”

این حق مردم آذربایجان بود که به دنبال حکومت مرکزی در کام ارتجاع نیفتد. اما محاسبات پیشه­وری نسبت به اتحاد جماهیر شوروی و سیاست­های جهانی و نیروهای داخلی درست نبود و با وجود تجارب طولانی خود، چه در نهضت جنگل و چه در حزب کمونیست ایران و چه درجنبش های سندیکایی، چپ روی کرد و به نیروی خارجی تکیه کرد و به امر سازش اتحاد جماهیرشوروی با قدرت حاکم در ایران اندیشه نکرد، حال آنکه نخستین بار نبود که اتحاد جماهیر شوروی بر سر منافع خود کسانی را که به او اتکا کرده بودند به قعر دره­ی نیستی می انداخت، باید گفت بار آخر نیز نخواهد بود و نیست، افزون بر این داشتن آرمان­های پیشرو، دلیل برعملی ساختن آنها نیست، گوش فرا دادن به حرف­ها و سخنرانی­های خوب، جایگاه خود را دارد، اما باید بر کردارو کنش افراد قضاوت کرد، فرقه­ی دموکرات باید با طرح شعاراستقرار انجمن های ایالتی و ولایتی درهمه­ی شهرستان­های ایران خود را از منفرد ماندن و نهضت را از به انحصار کشیده شدن می رهانید. بنا به قول خود روس­ها وقتی در تابستان ۱۹۴۶، مردم تقاضا نمودند دستگاه­های دولتی، ژاندارمری و پلیس تصفیه شوند و آزادی­های دمکراتیک تامین گردند… این خواست­ها در سایر نواحی ایران نیز مورد پشتیبانی قرار گرفت.[۲۸]اگر چنین بود که اسناد و مدارک دیگر نشان می دهد و غیر از این نبود پس چرا نهضت آذربایجان در پوسته­ی خود باقی ماند و به چپ­روی پرداخت، حزب توده وفرقه هردو دارای عقاید سوسیالیستی بودند. درحالی که مرام سوسیالیستی خواستار انترناسیونالیسم است، چگونه می شد چنین جنبش بزرگی را فقط به آذربایجان محدود کرد. حال آنکه مصدق بدون نام بردن از سوسیالیسم در این باره نیز سخن­هایی بیان کرده است که زیربنای عقاید وآرای فکری مترقی او را نشان می دهد، وی درباره­ی درخواست خود مختاری فرقه­ی دموکرات آذربایجان گفت : “هیچ نمی توان گفت که در یک مملکت یک قسمتش فدرال باشد و یک قسمت دیگری دولت مرکزی باشد. بنده هیچ مخالف نیستم که مملکت ایران دولت فدرال شود. شاید دولت فدرالی بهتر باشد که یک اختیارات داخلی داشته باشد بعد هم بادولت مرکزی موافقت کند و دولت مرکزی هم جریان بین­المللی را اداره کند، ولی هر تغییری در قانون اساسی باید با رفراندوم عمومی باشد.[۲۹] “

همان­طورکه گفتیم کمیته­ی ایالتی حزب توده در آذربایجان به هنگام تشکیل فرقه به آن می پیوندد و رهبری حزب توده بدون اینکه در مقابل این یاغی گری مقاومتی جدی از خود نشان دهد با ارسال یک نامه به مقامات شوروی خود را آسوده می کند و خود به تدریج مدافع فرقه می شود. درواقع بیشتر تقاضاهای فرقه­ی دموکرات مشروع و قابل دفاع بودند، به همین علت افراد و نیروهای سیاسی متعهد و مترقی قادر نبودند آنها را زیر پا بگذارند.چنانچه حزب ایران که دارای افکاری سوسیالیستی و سوسیال دموکراسی بود، از نهضت آذربایجان پشتیبانی و آن را تایید می کند؛ الله یار صالح رهبر حزب ایران، در یک جلسه­ی سخنرانی، جام خود را به سلامتی نهضت آذربایجان بلند می کند و این عمل سالیان دراز مستمسکی می شود در دست دربار پهلوی برای حمله به حزب ایران و مصدق.

حزب ایران نیز که ازبرخی روشنفکران میهن پرست تشکیل شده بود که حتی مدتی بعد، همکاران نزدیک و با وفای دکتر مصدق شدند؛ از تقاضاهای مشروع فرقه پشتیبانی کردند. تعداد بسیاری از روزنامه­ها، روشنفکران مؤثر در عرصه­ی سیاسی کشور و برخی از نمایندگان مجلس شورای ملی به فرقه­ی دموکرات آذربایجان حق دادند و از آن پشتیبانی کردند. رسانه­های گروهی آن روزایران، حتی جراید مرتجع شاهد این مدعا بودند. و در واقع همه­ی رسانه­ها از تقاضای مشروع آذربایجان طرفداری می­کردند و لزوم تعمیم این اصلاحات را به تمام ایران ضروری می­دانستند.[۳۰]

نارضایتی مردم از ” فدایی”

به هر روی رفتارمأمورین و مقامات دولت آذربایجان با مردم رضایت بخش نبود و به جای جلب توجه و کسب اعتماد مردم هر روز که می گذشت بر نارضایتی­ها و مخالفت مردم افزوده می شد. محاکمه­ی خلاف کاران درآذربایجان در دوران فرقه بی شباهت به محاکمات استالین نبود و این برای عوامل و مقامات و مباشرین فرقه­ی دموکرات مباهات نیز داشت. اعدام مخالفین در همه­ی شهرها و روستاهای آذربایجان معمول و مرسوم شده بود و متأسفانه بسیاری از کمونیست­های سابق واعضای انجمن ایالتی حزب توده مباشرین این دادگاه­ها بودند مانند فریدون ابراهیمی عضوپنجاه وسه نفرکه دادستان کل حکومت آذربایجان شده بود.[۳۱]

فرقه با هر گونه اعتراض کارگری شدیدأ مبارزه می کرد و آن را خلاف قوانین و امنیت و پیشرفت آذربایجان می دانست.آرمان­های خوب دموکراسی و آزادی خواهی و سوسیال دموکراسی با استالینیسم آغشته شده بود و درعمل به چنان حکومت وحشتناک و سختگیری تبدیل شده بود که هر روز ترس مردم از حکومت و عواملش بیشتر می شد. برخی از جمله باقر امامی که از رفقای نزدیک، در دوران زندان و هم­عقیده­ی پیشه وری بود و حزب توده را قبول نداشت، شرح می­دهد که در منزل پیشه­وری که مقر حکومت آذربایجان نیز بود جشن خوشگذرانی برپا می گردید[۳۲] و پلیس مخفی استالین در همه جا حضور داشت و بر همه چیز نظارت دقیق ذره بینی می نمود.[۳۳]

اختلاف اصلی بر سر چه بود؟

در آن زمان اختلاف بین اتحاد جماهیر شوروی و ایران در سه موضوع مهم خلاصه می شد:
– مسأله­ی نفت شمال
– خروج قشون شوروی از ایران
– حل مسأله­ی آذربایجان
باتوجه به مذاکرات و نامه هایی که بین ایران و اتحاد جماهیر شوروی درآن سال­ها رد و بدل شده است چنین می توان نتیجه گرفت که مهم­ترین عامل عمده واساسی، مسأله­ی نفت شمال بوده است.

تأخیر در خروج قشون شوروی از ایران و اصولاً پشتیبانی و حتی به وجود آوردن دولت خود مختار در آذربایجان هردو وسیله­هایی برای به دست آوردن امتیاز نفت، دراختیاراتحاد جماهیر شوروی بودند. سرانجام مسأله­ی نفت درپی قرارداد قوام – سادچیکف[۳۴] به تشکیل شرکت مختلط نفت ایران و شوروی تثبیت پیدا می کند، در تاریخ بیست وچهارم آوریل ۱۹۴۶ برابر با چهارم فروردین ۱۳۲۴ برای رسیدگی به این مسائل، دستور جلسه­ای به مجلس پانزدهم تقدیم می شود[۳۵] و قشون شوروی از ایران خارج می شود و مقامات شوروی اظهار می دارند:
مسأله­ی آذربا یجان امری داخلی است ترتیبی مسالمت آمیز برای اجرای اصلاحات بر طبق قوانین موجود و با روحیه خیر خواهی نسبت به اهالی آذربایجان ما بین دولت واهالی آذربایجان داده خوا هد شد.[۳۶]

قوام السلطنه

در این میان نباید به نقش قوام کم بها داد. او از سیاست جهانی و اختلاف بین آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی که پس از مرگ فرانکلین دلانو روزولت دردوازدهم آوریل سال ۱۹۴۵ کم کم به وجود آمده بود، به نحو جالبی استفاده کرد. به قول خلیل ملکی ” قوام با کمال هوشیاری مواظب و مراقب اوضاع بود و ازعقب نشینی شوروی­ها و فرقه­ی دموکرات سواستفاده کرد وتمایل داشت که آن را به حساب خود بگذارد؛ تمام کسانی که از نزدیک شاهد اوضاع بودند می دیدند که او می رقصد[۳۷].” او با پا درمیانی آمریکا و با توجه به اولتیماتوم بیست ویکم آ وریل ۱۹۴۶ ترومن به دولت شوروی در خصوص خروج نیروهای شوروی از ایران، مسأله­ی نفت شمال را به حل مسأله­ی آذربایجان گره زد. اتحاد جماهیر شوروی پس از این قول و قرارها با حکومت ایران همه­ی کمک­های استراتژیک یعنی وسایل جنگی و مستشارانی را که در اختیار حکومت آذربایجان گذارده بود، پس گرفت و یک بار دیگر مصلحت خویش را برتر از مصلحت نهضت های آزادی خواه تشخیص داد.

موافقت نامه

در تاریخ چهارم آوریل ۱۹۴۶ موافقتنامه­ی ایران و شوروی بر سر نفت شمال به امضا رسید.
همزمان با انعقاد این قرارداد، احمد قوام با رهبران حزب دموکرات آذربایجان به مذاکره پرداخت. پس از مذاکره­ی بسیارطولانی، سرانجام موافقتنامه­ای در تاریخ سیزدهم ژوئن سال ۱۹۴۶ به امضا رسید که در آن تشکیل شورای اداری در آذربایجان ایران برای اداره­ی استان، به شکل استانداری با شرکت نمایندگان سازمان­های ولایتی و شورای­عالی انجمن های ولایتی پیش بینی شده بود. دولت ایران موظف شده بود تا به تصویب رسیدن قانون جدید، انجمن های ولایتی منتخب در سال ۱۹۴۵ را به رسمیت بشناسد. بنا به شرایط تعیین شده در موافقتنامه، شورای اداری می بایست از طرف انجمن های ولایتی و ایالتی آذریجان انتخاب و به تایید دولت ایران برسد. شورای اداری مذکورمی بایست زیر نظر و تحت کنترل انجمن های ولایتی کار کند.

دولت موافقت کرد که ۴/۳ در آمد حاصله درآذربایجان به مصرف نیازهای آن استان برسد و فقط۴ /۱ آن به خزانه­ی دولت مرکزی به منظور تامین مخارج عمومی دولت ایران واریز شود. طبق مفاد موافقتنامه، دولت ایران تقسیم اراضی آذربایجان را میان دهقانان مورد تایید قرارمی داد. در مورد تقسیم زمین­های مالکین بین دهقانان مقرر شد که کمیسیونی تشکیل گردد و به موضوع رسیدگی کند. درموافقتنامه تعیین شده بود که ” در مدارس متوسطه و عالی آذربایجان به دو زبان آذربایجانی و فارسی تدریس شود، درضمن دولت ایران موافقت کرد که این حق در مورد سایر اقلیت­های ملی مانند کردها، ارامنه و آسوری­ها نیز اجرا شود که کودکان آنها تا کلاس پنجم ابتدایی به زبان مادری خود تحصیل کنند.

افزون بر این، قرار شد دولت ایران درعرصه­ی سیاسی و اجتماعی درسراسر کشور ایران دموکراسی برقرار سازد. دولت ایران به خصوص موظف گردید که پس از افتتاح مجلس دوره­ی پانزدهم قوانین جدیدی بر اساس اصول دموکراسی به تصویب برساند.
به این ترتیب، موافقتنامه­ی بین دولت ایران وفرقه­ی دموکرات­ آذربایجان، دستآوردهای اساسی دموکرات­های آذربایجان را محفوظ داشته و دموکراتیزه کردن قانون انتخابات درآن پیش بینی شده بود.

در مورد مسأله­ی نفت شمال، شرکت مختلط آمریکایی­ها، از دادن چنین امتیازی خرسند نبودند. “ژرژ آلن” در یازدهم سپتامبر۱۹۴۵ طی مصاحبه ای می گوید: ” ایرانیان صاحب خانه و در امور کشور خود مختارهستند؛ آنها آزادی کامل برای رد یا قبول قرارداد قوام – سادچیکف را دارند و اگر تصمیم به رد کردن آن بگیرند دولت آمریکا در مقابل هر گونه رویه تهدید آمیز و ارعابی که شوروی ها پیش گیرند به ایران کمک و مساعدت خواهد کرد.[۳۸]

مسافرت پیشه­وری به تهران، پیش از اینکه نیروهای شوروی از آذربایجان خارج شوند، یعنی هشتم اردیبهشت۱۳۲۵ ، اعزام هیات دولت به ریاست مظفر فیروز به آذربایجان در تاریخ بیست ویکم خرداد ۱۳۲۵ و انعقاد موافقتنامه­ی رسمی بین فرقه­ی دمکرات و دولت قوام درروزبیست وسوم خرداد ۱۳۲۵، چنان امیدواری به پیشه­وری داد که نوشت: اگر آقای قوام السطنه در سراسر عمر خود هیچ کاری هم انجام نداده باشد، تنها این اقدام وی که تقاضای ما را در باره­ی زبان آذربایجانی صمیمانه پذیرفت احترام عمیق وقلبی مردم ما را نسبت به خود جلب کرد و تا مدارس ملی ما برپاست نام او نیز در کنار نام سران قهرمان فرقه و خلق ما بر زبان نسل­های آینده جاری خواهد بود.”[۳۹]

دقیقأ یک ماه قبل از جریان اعتصاب بیست وسوم تیرماه سال ۱۳۲۵ خوزستان که به صفوف کارگران اعتصابی حمله شد حزب توده درتایید سیاست دولت قوام که درارتباط با مسئله­ی آذربایجان قرار می گرفت دراعلامیه­ای در باره­ی قوام چنین داد سخن می دهد: “ما چون ایشان (قوام) را مصمم به اصلاحات اساسی دموکراتیک در کشور ایران می بیبینم و عملیات چند ماهه­ی اخیرایشان نیز موید این معناست، وظیفه­ی میهن پرستی خود می دا نیم که با تمام نیروی خود، ایشان را تقویت نماییم.”[۴۰]

اما درواقع قوام همه­ی زمینه ها را برای قلع و قمع فرقه­ی دموکرات فرا هم آورده بود. تو افق روسیه و آمریکا و انگلیس را داشت و درپی فرصتی مناسب می گشت. به طوری که می خواست از مسئله­ی آذربایجان و توازن نیروهای دا خلی به نفع خود استفاده کند. گزارش یکی از وابسته­­های نظامی انگلیس حاکی است که قوام به مدت چند ماه به تقاضای وزیر جنگ برای اشغا ل زنجان جواب رد داده بود.[۴۱]

قوام، درنوزدهم آذرماه سال ۱۳۲۵ فرمان حرکت نیروهای پشتیبانی را به آذربایجان صادرکرد. در زنجان و میانه مقا ومت نیروهای فرقه­ی دموکرات با قوای دولتی بالا گرفت ودرچند مورد قوای دولتی مجبور به عقب نشینی شدند.
درست در همان روز که قوام دستور حمله به آذربایجان را صادر کرد، پیشه­وری دستور مقاومت علیه قوای دولتی را اعلام کرد و گفت: ” باید به حکومت مرتجعین وخائنین و دیکتاتورها وجلادان خون آشام پایان داد.[۴۲] ” مسئولین سیاسی شوروی به طوررسمی به پیشه­وری دستوردادند که نیروهای مسلح آذربایجان نباید در برابر نیروهای دولت مرکزی مقاومت کنند و پیشنهاد کردند که فقط تعداد انگشت شماری از سران فرقه به خاک شوروی پناهنده شوند.[۴۳]

روز بیستم آذر ماه سال ۱۳۲۵، نیروهای فدایی در مناطق مختلف شکست خوردند وعقب نشینی کردند. روزبیستم و بیست و یکم آذرماه عده ای از آزادیخواهان و سران فرقه که حاضر نبودند دست بسته تسلیم دشمن شوند، جهت کسب تکلیف به قلی اف کنسول شوروی در تبریزمراجعه کردند. کنسول با صراحت به آنها گفت: ” نیروهای دولتی برای نظارت در امر انتخابات به آذربایجان می آیند و با شما کاری ندارند. شماهمچون گذشته به کار خود مشغول باشید. آنها به ما قول داده­اند که با مردم آذربایجان رفتار مسالمت آمیزی خواهند داشت و چون مسئولین سیاسی شوروی در تبریز اطلاع یافتند که ممکن است عده ای دست به عملیات پارتیزانی بزنند، ازاین اقدام به طورجدی جلوگیری کرده و به آنها اظهار داشتند، در آذربایجان نباید هیچگونه برخورد نظامی پیش آید، چنانچه خود را در معرض خطر می بینند می توانند به خاک شوروی پناهنده شوند. به همین دلیل بر خلاف تصیم اولیه، به جای عده ای انگشت شمار ستون های منظمی از سربازان و فداییان به خاک شوروی عقب نشینی کردند، چنانچه درسال ۱۳۲۶روزنامه های باکو تعداد پناهندگان آذربایجان را نزدیک به هفتاد هزار نفر نوشتند.

از همان روز بیست و یکم آذرماه سال ۱۳۲۵، کشتار و غارت بی رحمانه در سراسر آذربایجان آغاز شد.[۴۴] به قول خلیل ملکی پانزده هزار نفر[۴۵] و به قول نویسندگان گذشته چراغ راه آینده، بیست هزار نفر[۴۶] در این حمله کشته شدند.

نویسنده­ی کتاب ” کارنامه مصدق و حزب توده” این رقم را چهل هزارنفر اعلام می­کند[۴۷] و دکتر کشاورز این عده را شانزده هزار نفر برآورد می کند.[۴۸]
این چنین می توان نتیجه گیری کرد که آذربایجان باید خود را به کلی از آذربایجان شوروی و از سیاست اتحاد جماهیر شوروی جدا می کرد ونسبت به عدم جدایی آذربایجان ازایران هیچ گونه شکی باقی نمی گذاشت. اگر چه نحوه­ی تشکیل فرقه­ی دموکرات درآذربایجان این موضوع را ضربه پذیرساخته بود، اما آذربایجان باید در کنش سیاسی نشان می داد که نهضت آذربایجان جزیی ازنهضت آزادی مردم ایران است و درمحدوده­ی ایران به عنوان یک واحد جدا ناپذیر از ایران باقی خواهد ماند. این موردی است که دربسیاری موارد اجرا نشد و هر وقت اختلاف پیشه­وری با دولت مرکزی بالا می گرفت از آن به عنوان حربه­ی تبلیغاتی استفاده می­کرد. اتحاد جماهیر شوروی به عنوان همسایه­ی ایران، اگرواقعأ مدافع آزادی و رهایی زحمتکشان ایران بود باید ازدرخواست نفت شمال خودداری می کرد و نهضت آزادیخواهی را به منافع خود ترجیح می داد و با صدای بلند می گفت: ” اودرهمسایگی خود ایرانی مستقل از دخالت بیگانگان، آزاد ودموکراتیک می خواهد و بس و نظری به آذربایجان ایران و نفت ایران ندارد و حاضراست هرگونه کمکی بدون قید و شرط به ایران برای استفاده از منابعش بکند، کمکی که بعدها به شاه و نه به مردم ایران کرد و می کند… “[۴۹] اگراینگونه می شد مردم ایران و مردم ستمدیده­ی آذربایجان قربانی سیاست استالین نمی شدند و تحریکات آمریکا و انگلیس به این سیاست دامن نمی زد.

درمورد پیشه­وری قضاوت­ها گاهی بسیار ناجوانمردانه و دوراز واقع است. نگارنده هنگام تهیه­ی کتاب جنبش سندیکایی ایران، کارهای او را از ابتدا دنبال کرده است، مبارزاتش را تا حدی که قادر بوده ­است واسناد وجود داشت، مطالعه کرده­ است. او زحمت کشی بود که درکلاس­های عملی آزادی خواهی سوسیال دموکرات­های باکو و قفقاز به مبارزه برای رهایی طبقه­ی زحمتکش ایمان آورده بود، چه در نهضت جنگل و چه درحزب کمونیست ایران و مبارزات سندیکایی، چه در زندان رضا شاه و در زمانی که روزنامه­ی آژیر را اداره می کرد، هرگز با قدرت دولتی سازش نکرد و هرگز دست از ایمان و اعتقاد خود برنداشت. درنوشته های او آزادی خواهی و دموکراسی و رهایی کارگران زحمت کش از استثمار، استعمار و ارتجاع از اهمیت به سزایی برخورداراست.

در جریان آذربایجان، مسأله بسیار پیچیده تر و سخت ترازآن بود که ازعهده­ی پیشه وری بر آید و درواقع او درمیان کشاکش سازش­های قدرت­های بزرگ منهدم شد. کارهایش درآن دوره خالی ازاشتباه و تناقض نبود. در این نوشته اشتباهات او بدون تعصب وغرض ذکر شده است. اما دور از شرافت وانسانیت است که مبارزات این مبارز با ارزش فقط درمسأله­ی آذربایجان نگریسته شود و قضاوت­های نادرستی انجام گیرد. قضاوت­هایی که بیشتر از تبلیغات دربار پهلوی و با قی مانده­های او یا از افکار دگم ضد کمونیستی نشات می گیرد. در اینجا از قول دکتر کشاورز واقعه ای نقل می شود که درواقع نشان دهنده­ی تداوم خط میهن پرستی و آزادی خواهی پیشه­وری است چیزی که سرانجام جان بر راهش گذارد.” دریک میهمانی شام که به افتخارپیشه­وری و رؤسا و افسران ارتش فرقه­ی دموکرات آذربایجان ایران از طرف باقراف دبیر کل حزب کمونیست آذربایجان شوروی در باکو مهیا شده بود، باقراف ضمن سخنرانی خود گفت:
بزرگترین اشتباه و در عین حال علت شکست فرقه این بود که به اندازه­ی کافی بر وحدت آذربایجان شوروی و ایران تکیه و تاکید نکرد.
چند نفر از افسران ایرانی که به فرقه پیوسته بودند ودراین میهمانی شرکت داشتند برایم تعریف کردند که پیشه­وری به عنوان رهبر فرقه درپاسخ به باقراف، در سخنرانی خود چنین گفت:
برعکس نظر رفیق با قراف من عقیده دارم که بزرگترین اشتباه ما و علت شکست نهضت ما، این بود که ما به اندازه­ی کافی بر وحدت خدشه ناپذیر آذربایجان ایران با ایران، روی وحدت و همبستگی ما با تمام ایران و مردم آن وجدایی نا پذیر بودن آذربایجان ایران از ایران تاکید نکردیم.

کسانی که مانند من پیشه­وری را از نزدیک می­شناسند، می دانند که شخصیت و شهامت اوچنان بود که برای ابراز حقیقت و اظهار عقاید خود از کسی ترس و باک نداشت. پس از سخنان پیشه­وری، باقراف آشفته و متغیر شد و خطاب به پیشه وری گفت : “او تور کیشی” یعنی “مردک بنشین” و به این طریق به پیشه­وری توهین کرد. به هر روی پیشه­وری مرد آزاده­ای بود، بعد از این و اقعه چه گفتگوهایی رخ داد شاید روزی معلوم شود. آنچه مسلم است، پیشه­روی از آن تاریخ مورد کینه­ی با قراف و عمال او قرارگرفت و چندی نگذشت که اتومبیل او با یک کامیون ” تصادف ” کرد، او با غلام یحیی، دراتومبیل بود و کنار راننده نشسته بود، پیشه­وری زخمی شد، او را به بیمارستان بردند و کسانی که به ملاقات او رفته بودند می گفتند که خطری متوجه او نیست ولی پیشه­وری همان شب در بیمارستان ” درگذشت “. چندی پس از مرگ استالین در زمان خروشچف، با قراف به طورعلنی محا کمه و محکوم به اعدام شد از قرار معلوم او اقرار کرد که از سال­های ۱۹۲۰ تا مرگ استالین درسال ۱۹۵۳ حدود بیست و پنج هزار نفر را کشته است. پیشه وری یکی ازآنها بود.[۵۰]

نتیجه گیری

به هر روی اگر فرقه­ی دموکرات ایستادگی می کرد وافرادی مانند حاج علی شبستری وسلام الله جاوید تسلیم نظرات قوام نمی شدند و برای شاه تلگراف نمی فرستادند؛ اگر پیشه­وری به هر قیمت شده خاک میهن را ترک نمی کرد تعداد کشته شدگان بیش از این نمی شد. اگرپیشه­وری، مبارزی که از نوجوانی پرچم آزادی خواهی و ترقی خواهی را برداشته بود به جای” زیر ماشین رفتن” در آذربایجان شوروی و کشته شدن روی تخت بیمارستان توسط مأمورین «ک. ژ. ب» در میدان جنگ آذربایجان کشته می شد، نهضت آزادی خواهی آذربایجان سیر طبیعی خود را طی کرده بود، حتی اگر شکست می خورد با عزت و شرافت شکست خورده بود و این درسی برای مبارزات آینده­ی مردم ستمدیده­ی ایران بود. هرچند که امروز باید همه­ی جنبه­های مبارزاتی آن نهضت، به ویژه سرسپردگی به بیگانه درس بزرگی برای همه­ی مبارزین و آزادیخواهان مترقی ، ملی و جمهوری خواه ایران باشد. در باره­ی حزب توده باید گفت اگرحتی همه­ی خیانت­های حزب توده را کنار بگذاریم و فقط خیانت آن را به این جنبش واطاعت آن از مقامات شوروی و همدستی آن را با قوام دراین دوره در نظرآوریم، این خیانت به اندازه­ای موحش و نکبت باراست که هیچ ایرانی با شرافت و خوش فکر و مترقی نمی­تواند جرأت کند که خود را وابسته به این سازمان جاسوسی بداند.

اما مسائل قومی و آزادی­های منطقه ای و ایالتی هنوز در ایران حل نشده است و تاریخ ایران نشان می دهد، هر گاه حکومت مرکزی به علل مختلف تضعیف شده است، مردم ایران خواستار آزادی­های فرهنگی، قومی، ملی و منطقه ای شده­اند و برای دست یافتن به این خواسته­ها هر بار هزاران انسان بی گناه کشته شده اند.
هیچ اپوزیسیون دوراندیشی نمی تواند ازهمین امروزمسأله­ی کردستان، آذربایجان و دیگر اقوام کشور ایران درپهنه­ی سرزمین ایران را نادیده انگارد و به این توزیع قدرت که روزی عنوان انجمن های ایالتی و ولایتی، دوره­ای عدم تمرکز، گاهی خود مختاری فرهنگی و سیاسی و زمانی چهره­ی فدرالیسم به خود گرفته است، کم توجه باشد. این مسأله همواره ابزاری بوده است دردست بیگانگان، با انگیزه­های شوم نسبت به کشور ایران، آنها فقط منافع خود را می جویند و می خواهند حساب­های خصوصی خود را با حکومت مرکزی ایران، به خاطر منافع خویش تصفیه کنند. آیا بهتر نیست از هم اکنون زمینه­های این مباحث ومذاکرات تدوین میثاق­ها بازبینی شود و امکانات حل مسأله­ی اقوام ایران مورد بررسی بنیادی قرارگیرد تا این نیروها نیز بتوانند درخدمت مبارزه­ای جدی علیه ارتجاع حاکم قرارگیرند و همه­ی نیروی مردم ایران برای پیکاری بزرگ که پیش روی دارد منسجم­تر گردد و از طرفی فردای پیروزی، مسأله­ی اقوام ایران دوباره تکرار نشود و نیروهایی که باید در خدمت سازندگی میهن قرار بگیرند به برادر کشی نپرداخته و به هدر نروند؟

______________________________

[۱] هویت فرهنگی و زبان ملی[۱]

http://www.rangin-kaman.org/v1/index.php?option=com_content&view=article&id=10088:2013-01-15-10-48-52&catid=58:1389-02-24-20-05-16&Itemid=75

مفهوم ملیّت و تئوری جدایی طلبی

http://www.rangin-kaman.org/v1/index.php?option=com_content&view=article&id=9515:2012-11-05-03-28-10&catid=58:1389-02-24-20-05-16&Itemid=75

ملت، دولت – ملت و حاکمیت قانونمدار

http://www.rangin-kaman.org/v1/index.php?option=com_content&view=article&id=9187:2012-10-08-11-54-10&catid=58:1389-02-24-20-05-16&Itemid=75
قومیت گرایی و ملیت‌ گرایی، خودمختاری و تجزیه طلبی

http://www.rangin-kaman.org/v1/index.php?option=com_content&view=article&id=8899:2012-09-06-20-08-54&catid=58:1389-02-24-20-05-16&Itemid=75
[۲] اطلاعات شماره ۵۵۱۰ مورخ ۱۳۲۳/۴/۱۵، نطق مصدق در مجلس شورای ملی به نقل از” گذشته چراغ راه اینده”، صفحه­ ۲۳۶
[۳] اطلاعات شماره ۵۵۱۰ مورخ ۱۳۲۳/۴/۱۵ ، نطق مصدق در مجلس شورای ملی به نقل از” گذشته چراغ راه اینده”، صفحه­ ۲۴۰ -۲۳۶
[۴] نطق دکتر کشاورز در جلسه­ی مورخ ۱۷/۱۱/۱۳۲۳ مجلس شورا، نقل از روزنامه­ی” رهبر” شماره ۴۸۶، صفحه۲۴۴
[۵] نطق دکترکشاورزدرجلسه­ی مورخ ۱۷/۱۱/۱۳۲۳مجلس شورا، نقل از روزنامه­ی” رهبر” شماره ۴۸۶، صفحه۲۴۴
[۶] خامه­­ای، انور” خاطرات …” جلد دوم، صفحه ۱۹۴، این داستان در خاطرات خلیل ملکی، صفحه ۳۹۰وهمچنین در” گذشته چراغ راه آینده”
[۷] ما درباره­ی مبارزات این فرددرنهضت دموکراتیک و آزادیخواهی و کارگری در این کتاب و به ویژه درجلد دوم نوشته­ایم، پیشه­وری کمونیستی آزادی خواه بود که درمکتب مبارزه وعمل پرورش یافته بود. او پس از شکست نهضت آذربایجان درروسیه در تصادفی که توسط ماموران مخفی ک.ژ.ب. صحنه­ سازی شده بود، کشته­ شد. پیشه­وری هرگز عضو حزب توده نشد.
[۸] خامه­­ای، انور،” خاطرات …” جلد دوم، صفحه ۱۸۸
[۹] British Consul in tabriz, report of visit to mianeh, India office//L/P.&.S// ۲-۳۴/۲, “Iran Between tow Revolution” Ervand, Abrahamian ( princeton University press, new Jersey, ۱۹۸۳
[۱۰] ملکی،خلیل،”خاطرات سیاسی”، صفحه ۳۶۷-۳۶۶، انتشارات کوشش برای پیشبرد نهضت ملی ایران
[۱۱] کشاورز، فریدون،”من متهم می­کنم کمیته مرکزی حزب توده را”، صفحه ۶۳
[۱۲] خامه­­ای، انور،” خاطرات …” جلد دوم، صفحه ۱۸۸
[۱۳] قیزیل صحیفه­لر( صفحات طلایی )، صفحه ۱۰-۱ ،به نقل از” گذشته چراغ راه آینده”، صفحه ۲۵۴ – ۲۵۱
[۱۴] خامه­­ای، انور،” خاطرات …” جلد دوم، صفحه ۲۰۹ –۲۰۸
[۱۵] ایوانف، م.س، ” تاریخ نوین ایران”، صفحه ۱۰۸
[۱۶] خامه­­ای، انور،” خاطرات …” جلد دوم، صفحه ۲۱۰ – ۲۰۸
[۱۷] خلیل ملکی،”خاطرات سیاسی”با مقدمه­ی همایون کاتوزیان،انتشارات کوشش برای پیشبرد نهضت ملی ایران اروپا، آذرماه۱۳۶۰،برابربا دسامبر ۱۹۸۱، ص۳۶۶و۳۶۷درصفحه۳۸۷درهمین موردمی­نویسدعلت پایین آوردن عکس استالین و نصب آن کنار پنجره سوگند به ودکای روسی بود که بسیارمورد احترام بی­ریا بود.
[۱۸] خلیل ملکی، ” خاطرات سیاسی “، صفحه ۳۷۳ و۳۶۴
[۱۹] تفرشیان،”قیام افسران خراسان” صفحه ۷۲-۷۰ وهمانجا صفحه۲۱۲ -۲۱۰
[۲۰] ایوانف، م.س، ” تاریخ نوین ایران”، صفحه۱۰۸
[۲۱] روزنامه­ی”آذربایجان”، شماره­ی۱، مورخ۱۳۲۴/۶/۱۴،” از زارع وارباب چه می­خواهیم”، گذشته چراغ راه آینده” صفحه۲۶۱
[۲۲] روزنامه­ی ” آذربایجان”، مورخ۱۳۲۴/۱۱/۲۲ ، نطق پیشه­وری
[۲۳] روزنامه­ی ” آذربایجان”، شماره­ی ۱۲۳، صفحه ۲۶۴
[۲۴] ” گذشته چراغ راه آینده”، صفحه ۲۶۶ – ۲۶۲
[۲۵] روزنامه­ی ” آذربایجان”، مورخ۱۳۲۴/۱۱/۱۶
[۲۶] روزنامه­ی ” آذربایجان”، شماره­ی۸ ، مورخ۱۳۲۴/۶/۲۹ ، مقاله­ی “مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان”، به قلم پیشه­وری
[۲۷] روزنامه­ی ” آذربایجان”، شماره­ی۴ ۸، مورخ۱۳۲۴/۱۰/۲
[۲۸] ایوانف، م.س، ” تاریخ نوین ایران”، ترجمه­ی هوشنگ تیزابی، حسن قائم پناه،۱۳۵۶، صفحه ۱۰۷
[۲۹] “کارنامه مصدق و حزب توده”، صفحه۴۵، این کتاب دردوجلد توسط یکی از اعضای سابق حزب توده نگاشته شده است که با مقدمه­ی خسروشاکری و به همت انتشارات مزدک در خارج از کشورانتشار یافته است.
[۳۰] کشاورز، فریدون، ” من متهم می­کنم کمیته مرکزی حزب توده را”، صفحه۶۳
[۳۱] فریدون ابراهیمی روز۲۱آذر به شوروی فرار نکرد، مقاومت کرد و کشته شد. نگاه کنید به ” گذشته چراغ راه آینده”
[۳۲] خامه­­ای، انور،” خاطرات …” جلد دوم، صفحه ۲۰۳
[۳۳] خامه­­ای، انور،” خاطرات …” جلد دوم، صفحه۲۰۷
[۳۴] سفیر اتحاد جماهیر شوروی در ایران
[۳۵] برای قبول یا رد قرارداد، هفت ماه مهلت در نظر گرفته شده بود.
[۳۶] خامه­­ای، انور،” خاطرات …” جلد دوم، صفحه۲۳۶
[۳۷] ملکی، خلیل، ” خاطرات سیاسی”، صفحه۴۲۶
[۳۸] ملکی، خلیل، ” خاطرات سیاسی”، صفحه۴۲۴
[۳۹] روزنامه­ی ” آذربایجان”، مورخ ۱۳۲۵/۳/۲۴، به نقل از” گذشته چراغ راه آینده”
[۴۰] روزنامه­ی ” رهبر”، مورخ۱۳۲۵/۳/۲۳
[۴۱] British Military Attaché to the Foreign office, ۲۷ Nov. ۱۹۴۶, Abrahamian, P.۲۳۹
[۴۲] ” گذشته چراغ راه آینده”، صفحه۴۱۴
[۴۳] ” گذشته چراغ راه آینده”، صفحه ۴۱۵
[۴۴] ” گذشته چراغ راه آینده”، صفحه۴۱۹
[۴۵] ملکی، خلیل، “خاطرات سیاسی”، صفحه۳۷۶
[۴۶] ” گذشته چراغ راه آینده”، صفحه ۴۲۳
[۴۷] ” کارنامه مصدق و حزب توده”، صفحه ۴۵
[۴۸] کشاورز، فریدون، ” من متهم می­کنم کمیته مرکزی حزب توده را”، صفحه ۶۴
[۴۹] کشاورز، فریدون، ” من متهم می­کنم کمیته مرکزی حزب توده را”، صفحه ۶۴
[۵۰] کشاورز، فریدون، ” من متهم می­کنم کمیته مرکزی حزب توده را”، صفحه ۵۶ و۶۶




محیط زیست عراق ده سال پس از جنگ

polution-iraq 01بیژن روحانی

ارتش آمریکا در حالی عراق را ترک کرد که پشت سر خود کشوری به شدت آلوده برجای گذاشته بود. زباله‌ها و پسماندهای سمی از بشکه‌های نفت و بنزین گرفته تا اسید سولفوریک، باطری‌های مصرف شده ماشین و آهن آلات قراضه در حجم فراوان تصویری است دهشتناک از محیط زیست آلوده شده یک کشور جنگ زده

ده سال از زمانی که نیروهای ائتلاف به رهبری ایالات متحده آمریکا و بریتانیا در یک حمله گسترده حکومت صدام حسین را سرنگون و عراق را اشغال کردند می‌گذرد. این تهاجم نظامی نه تنها منجر به تغییر حکومت شد، بلکه تلفات فراوان انسانی و تخریب‌های اقتصادی و محیطی نیز برجای گذاشت. تخریب گسترده‌ بسیاری از زیرساخت‌ها و از هم‌گسیختن نظام دولتی و دستگاه‌های خدمات‌رسانی، آسیب‌های غیرقابل جبرانی را به مردم و کشور عراق وارد کرد.

محیط زیست عراق نیز از تبعات این حمله گسترده در امان نماند. عراق که از زمان روی کار آمدن صدام حسین با درگیرشدن در جنگ‌های متعدد و تجربه کردن تحریم‌های طولانی بین‌المللی روی آرامش را به خود ندید، اکنون نیز با آلودگی‌های گسترده محیطی، بخش بهداشت و درمان ناکارآمد، کمبود شدید منابع آبی و مشکلات فراوان دیگری رو به روست که بسیاری از آن‌‌ها نتایج مستقیم یا غیرمستقیم جنگ است. پس از جنگ هشت ساله با ایران و سپس حمله به کویت، عراق یک تحریم سخت و همه جانبه بین‌المللی را تجربه کرد که نقشی اساسی در زوال و ویرانی ساختارهای کشور داشت.

میزان اثرات منفی جنگ بر محیط زیست را باید با عواملی مانند مدت زمان حمله، سلاح‌های به کار برده شده و محیط درگیری‌های نظامی اندازه گیری کرد. دلایل خسارات زیست محیطی عراق در زمان جنگ را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد. دسته اول خساراتی است که به طور مستقیم براثر عملیات نظامی، کاربرد سلاح‌ها و ماشین‌آلات مختلف و تحرکات و فعالیت‌های وابسته به آن وارد شده‌‌اند. دسته دوم نیز خسارت‌هایی است که بر اثر از هم پاشیدن نظام مدیریتی و زیرساختارهای لازم برای خدمات‌رسانی و همچنین حفاظت از محیط زیست به وجود آمده‌اند.

خسارت حاصل از درگیری‌ها

polution-iraq oriدر جریان بمباران گسترده عراق به غیر از به کارگیری انبوه سلاح‌ها و بمب‌های متعارف، از سلاح‌های دارای اورانیوم رقیق شده و فسفر سفید نیز استفاده شد. این سلا‌ح‌ها دارای عوارض مخرب روی افراد غیرنظامی و همچنین محیط زیست است. میزان استفاده از این سلاح‌ها در جریان جنگ اول خلیج فارس در حدود ۳۴۰ تن بود. اما این رقم در جریان حمله سال ۲۰۰۳ از سوی ارتش آمریکا به حدود پنج برابر افزایش یافت. به کارگیری این سلاح‌ها منابع آبی، خاک و هوا را در عراق به شدت آلوده کرد. عوارض جانبی آلوده شدن با اروانیوم رقیق شده در بعضی مناطق همچنان باقی‌ است. در سال ۲۰۰۴ ، یعنی یک سال پس از حمله، میزان سرطان خون در عراق بیش از هرکشوری دیگر در جهان بود.

در جریان نبرد فلوجه در ماه نوامبر سال ۲۰۰۴، ارتش آمریکا از سلاح‌ها و بمب‌های دارای فسفر سفید برای مقابله با مخالفان مسلح که کنترل شهر فلوجه را در دست داشتند استفاده کرد. ارتش آمریکا که در ابتدا به کارگیری این سلاح‌ها را انکار کرده بود، بعدها به استفاده از آن‌ها اعتراف کرد. مطابق یک تحقیق دانشگاهی که در سال ۲۰۱۰ منتشر شد، تنها در شهر فلوجه میزان ابتلا به انواع سرطان‌ها چهار برابر شده است. این میزان در مورد کودکان زیر چهارده سال عراقی حدود دوازده برابر رشد را نشان می‌دهد. مرگ و میر کودکان در این شهر عراقی نیز چهار برابر بیشتر از مرگ و میر کودکان در اردن، کشور همسایه عراق است. همچنین براثر استفاده از این سلاح‌ها، آمار تولد نوزادان همراه با نقص عضو و ناهنجاری‌های دیگر به شدت در شهر فلوجه و نقاط دیگر افزایش یافت.

به جز اورانیوم رقیق شده و فسفر سفید، انواع آلاینده‌های دیگر مانند پرکلرات موجود در موشک‌ها و مواد شیمیایی دیگر براثر به کاربردن سلاح‌های مختلف یا تردد ادوات نظامی مانند هواپیماهای جنگی، تانک‌ها و ماشین‌ها در محیط زیست عراق را نیز باید به حساب آورد.

مطابق آماری که در سال ۲۰۰۸ منتشر شد، مصرف سوخت ارتش آمریکا در عراق ماهانه برابر با یک میلیون دویست هزار بشکه نفت بود که در عرض یک سال به رقمی در حدود ۱۴ میلیون و ۴۰۰ هزار می‌رسید. مصرف چنین حجم عظیمی از بنزین، گازوییل و انواع سوخت‌های دیگر توسط ارتش آمریکا، آلاینده‌های فراوانی از جمله گازهای کربن را وارد هوا و محیط زیست عراق کرد.

به جز این‌‌ها باید عوارض ناشی از بمباران مناطق صنعتی و نظامی عراق را نیز به حساب آورد. در جریان جنگ بسیاری از انبارهای مهمات، پادگان‌ها و مراکز صنعتی عراق بمباران و نابود شدند. پس از آن نیز برخی از این مراکز مورد غارت قرار گرفتند و یا به طور عمد توسط گروه‌های مسلح تخریب و به آتش کشیده شدند. براثر بمباران و تخریب این مراکز، آلودگی‌های شیمیایی فراوانی به منابع آبی و خاکی در عراق راه یافت.

با آتش‌گرفتن مرکز تولید فرآورده‌های سولفور المشرق در سی کیلومتری شهر موصل، حجم عظیمی از گازهای سمی آزاد شد و آسمان عراق و بسیاری از کشورهای خاورمیانه را تا مدت‌ها آلوده کرد. این کارخانه سالانه حدود یک میلیون و دویست هزار تن فرآورده‌های شیمیایی تولید می‌کرد. مطابق گزارش سازمان ملل متحد که در اکتبر سال ۲۰۰۳ منتشر شد، بیش از چهل درصد از درختان در شعاع صد کیلومتری این کارخانه شیمیایی آسیب دیدند و یا از بین رفتند. از دیگر مراکز صنعتی و نظامی آسیب دیده که باعث آلودگی گسترده محیط زیست شدند می‌‌توان به کارخانه تولید مهمات القعقاع در سی کیلومتری جنوب بغداد، مرکز تحقیقات هسته‌ای التویثه و همچنین انبارهای پتروشیمی الدوره اشاره کرد. این انبارها که یکی از بزرگترین مکان‌های نگهداری مواد شیمیایی و پتروشیمی در عراق بودند در جریان جنگ از سوی گروه‌های مختلف مورد غارت و هجوم قرار گرفتند و سپس تخریب و سوزانده شدند. براثر این آتش‌سوزی‌ها بیش از پنج‌ هزار تن از مواد بسیار سمی در محیط آزاد شد.

با خروج نیروهای آمریکایی از عراق نیز حجم زیادی از آلودگی‌‌ها و پسماندها در عراق باقی ماند. گزارشی که روزنامه تایمز چاپ بریتانیا در سال ۲۰۱۰ منتشر کرد نشان داد ارتش آمریکا در حالی عراق را ترک کرد که پشت سر خود کشوری به شدت آلوده برجای گذاشته بود. زباله‌ها و پسماندهای سمی از بشکه‌های نفت و بنزین گرفته تا اسید سولفوریک، باطری‌های مصرف شده ماشین و آهن آلات قراضه در حجم فراوان تصویری است دهشتناک از محیط زیست آلوده شده یک کشور جنگ زده. مطابق دستورالعمل پنتاگون این پسماندها می‌بایست از عراق خارج و در آمریکا به شکل امنی منهدم می‌شدند، اما واقعیت موجود روی زمین برخلاف مقررات نوشته شده در کتابچه‌هاست.

گزارش دیگری که توسط روزنامه نیویورک تایمز در ماه ژوئن ۲۰۱۰ منتشر شد بر آلودگی گسترده آب‌ها و رودخانه‌های عراق تاکید می‌کرد. شط العرب یا اروند رود که از پیوستن دجله و فرات شکل می‌گیرد و به خلیج فارس می‌ریزد، برای دولت عراق به یک معضل بزرگ زیست محیطی و همچنین اقتصادی تبدیل شده است. سوء مدیریت این رودخانه که از زمان حکومت صدام حسین نیز وجود داشت در زمان جنگ تشدید شد و بحرانی گسترده را در آن به وجود آورد. خشکسالی‌های پیاپی نیز مزید بر علت شدند به طوری که با پسروی رودخانه، آب دریا به درون آن پیشروی کرده، میزان شوری آب به حد غیرقابل کنترلی بالا رفته و آسیب‌های فراوانی به زمین‌ های اطراف و حوضه آبریز آن وارد شده است. سدسازی کشورهای اطراف روی رودخانه‌هایی که به دجله و فرات وارد می‌شوند نیز تاثیر مهمی در این امر داشته است. اما عراق که درگیر جنگ و مصائب دیگر بود، طبیعتا ناتوان از کنترل و حفظ محیط زیست خود و مذاکره با همسایگان در این سال‌ها بوده است.

مطابق آمارهای دولت عراق، همچنان یک نفر از هر چهار نفر عراقی از دسترسی به آب سالم و بهداشتی محروم است. هنوز در برخی از شهرها و روستاهای عراق آب رسانی با استفاه از تانکرهای سیار آب انجام می‌شود. دهه‌‌ها تحریم و جنگ‌های طولانی در عراق ساختارهای خدمات‌رسانی و حفاظت از محیط زیست را نابود کرده و از سوی دیگر مانع از توسعه‌ بسیاری از بخش‌ها در این کشور شده است.

برگرفته از تارنمای رادیو زمانه




دین و دولت در جمهوری اسلامی

اکبر سیف
گفتگو با تلویزیون تیشک
درباره نقد حکومت جمهوری اسلامی و رابطه دین و دولت درآن، و نقد ناپیگری جریان های گوناگون مذهبی، اعم از اصلاح طلب و غیر اصلاح طلب، دراین زمینه

این گفتگو را در پیوند زیر ببینید

گفتگو با تلویزیون تیشک




ورشکستگی، بدشانسی و ضعف

capitalism-germany 01ولفگانگ نف
برگردان ناهید جعفرپور

طبیعتا این حوادث هنوز اخطاری برای پایان سرمایه داری نیست اما نشان می دهند ـ که در برخی از بخش ها ـ شتاب جنون آمیز در فرایند تولید که از سوی سیستم مالی هدایت می شود، دیگر قابلیت ارائه “تکنولوژی” مناسب و بی نقص را دارا نیست.

در باره نویسنده مقاله: ولفگانگ نف دکتر مهندس در رشته جامعه شناسی و عضو شورای علمی سازمان آتاک است.

سرمایه داری ـ و به ویژه نوع افراطی نئولیبرالی اش که ما از زمان فروپاشی ” سوسیالیسم موجود” تجربه می کنیم ـ همچنین نزد منتقدین خود از این شهرت برخوردار است که سیستمی بسیار پیشرفته (بخصوص در توسعه مصنوعات فنی) است.
این سیستم به ویژه از آغاز قرن بیستم به این سوی به واقع هم انواع فن آوری هائی را خلق کرده است که این فن آوری ها در جوامع سرمایه داری یک نوع ایمان تقریبا مذهبی را حکمفرما نموده است که باور داشته باشند آنها توسط این توانائی های تکنیکی به تمامی اهداف ” مدرن ” دست یافته اند.
با این حال ما می توانیم در آثار مارکس هم ملاحظه کنیم که مناسبات تولید در سرمایه داری از یک مرحله خاصی از توسعه، بجائی می رسد که توسعه نیروی مولده با مانع روبرو می شود ـ و تنها در سوسیالیسم/ کمونیسم می توان این توسعه را توسط پیشرفت های مجدد تکنیکی تا نقطه اوج اجتماعیش رساند: در این مقطع است که انسان در کنار فرایند تولید خود را نشان می دهد “۱ ” و بدین ترتیب انسان از قلمرو ضرورت ها به قلمرو آزادی پای می نهد. سیستم تولید سرمایه داری پیش شرط های خاص خود را منهدم می سازد زیرا که تنها هدفش ازدیاد نامحدود پول است “۲” بدین صورت و با وجود شتاب دائمی حاصل از فرایند تولید “۳” دیر یا زود این سرمایه داری به مرزهای اجتماعی و مادی خود خواهد رسید. همانطور که هارالد ولسر می نویسد “۴” ” این مسئله کاملا غیر اقتصادی است”.

در باره پروژه های بزرگ تکنیکی باید متذکر شد که تمامی این پروژه ها همچنان تخریب طبیعت را شتاب می دهند و پاسخگو برای این تخریب همان خود سرمایه داریست. همچنین مارکس هم در این باره آگاه بود اما نه به چنین پیامدهای افراطی ” جنگ علیه طبیعت” که از زمان فرانسیس بیکن به پیوست برنامه ” مدرنیته ” اتفاق می افتد. این مسئله برای پروژه های بزرگ نظامی و هم چنین غیر نظامی که تحت نام امیدوارکننده ” فناوری سبز” به پیش برده می شوند هم صادق است:
Desertec, Offshore-Windanlagen, Geo-Engineering.[۵]
قابلیت تکنولوژیکی مناسبات تولید سرمایه داری از آغاز رادیکالزه شدن نئولیبرالی ( اواسط سال های ۱۹۸۰) بر بستر توازن میان پروسه توسعه و تولید مصنوعات تکنیکی و منطق آن از یک سو و روند بهره برداری اقتصادی و منطق آن از سوی دیگر بنا بوده است.

برای این منظور مهندسان و کارگران ماهر بخش تولید برای پیاده شدن آن و بخصوص کیفیتش طبق اصول حرفه ای و همچنین مدیریت و بازاریابی آن بخدمت گرفته شدند. برای مثال می توان به ساختار های درونی کارخانه جات ـ در آلمان بخصوص مسئله مشارکت کارگران در امور کارخانه ـ با وجود تسلط هیرارشی تضمین شده مدیریت شرکت ها در تصمیم گیری هاو…… رجوع نمود (۶) اینها نه تنها برای منافع اجتماعی خود عمل می کردند بلکه بعنوان بازیگرانی که روزانه با شرایط مادی و محدودیت ها و خطرات تکنولوژی دست و پنجه نرم می کنند، مشکلات و راه حل های دانشمندان علوم اجتماعی را برای عملی ساختن پروژه هایشان ـ بخصوص اقتصادانان درون خودشان را ـ با تمایلی همراه با نوعی تحقیر و بی توجه ای پذیرفتند. (۷)
این رابطه قدیمی و تقریبا تنگاتنگ میان تکنولوژی و اقتصاد (۸) در این فاصله حل شد و فرایند بازیافت ارزش و اقتصاد مالی بطور فزاینده ای تسلط بر روند تولید را در دست گرفت. (۹) فرایندهای تجارت در مرحله نخست خود را بر استراتژی های سازماندهی شرکت ها و نه بر عملکرد کاری کارکنان متمرکز نمودند. (۱۰) از این روی به لحاظ اقتصادی استراتژی های کاهش هزینه و سودآوری حداکثر بطور فزاینده از دید مدیریت دور ماند. بطور تجربی می توان گفت که بدلائل ذکر شده در سال های اخیر آمار افتضاح فنی به طور مداوم در فن آوری های پیچیده افزایش یافته است. علنا آشکار گشته است که مشکل حادثه قطار سریع السیر ” اشده” در سال ۱۹۸۹ که در آن معلوم شد که فلسفه ایمنی پیشگیرانه در سیستم های راه آهن به دلیل هزینه نادیده گرفته شده بود، چه بوده است. فرایندهای مشابه در سال های بعد به رسوائی هائی ختم گردید برای مثال فاجعه قطار ( اس بان) برلین: یک گروه از مدیران اقتصاد بازرگانی در هیئت مدیره راه آهن نشسته و فرایند سهام راه آهن را دنبال می کردند. در این زمان کارخانه جات تعطیل و فرکانس حسابرسی تقریبا به نصف رسیده بود (۱۱) نتیجه این بود که در سال ۲۰۰۹ سیستم عملکرد (اس بان) عملا از هم فروپاشیده شد. همچنین دیگر سیستم هائی که تا آنزمان خوب عمل می کردند و بشدت مورد استفاده قرار می گرفتند و سال های سال در دستان دولت عمل می کردند از طریق خصوصی سازی ۳۰ سال گذشته به نابودی کشانده شدند. به این سیستم ها می توان برای مثال از سیستم بیمارستانها و دانشگاه ها نام برد.

معروف ترین مثال ها برای این ادعا : ” آزمون گوزن” ازمرسدس کلاسه آ (۱۹۹۷) بود و شرم آور تر از همه ورشکستگی یک کنسرسیوم دایملر و تله کوم آلمان در سال ۲۰۰۵ بود که برایش در حدود ۳،۵ میلیارد یورو هزینه از خزانه دولت پرداخت شد. (۱۲) مسئله اخیر ” اشتوتگارد ۲۱” هنوز هم بخوبی در مرکز بحث ها قرار دارد.
اکنون در باره مشکل داشتن با شرکت هواپیمائی بوئینگ (دریم لینر) و همچنین شرکت هوائی ایر بوس ۳۸۰ صحبت می شود. هواپیمای ارتشی بارکشی ” آ ۴۰۰” هم اگر بخاطر داشته باشیم بخاطر مشکلات تکنیکی همواره یک سال دچار مشکل بوده است و از پرواز حذف گردیده است. شرکت زیمنس با پروژه ( آ سی ا ۳) و دیگر پروژه های عظیم مانند تاسیسات برنامه انرژی بادی ( آف شور) دچار مشکل های زیاد است. تاسیسات اتمی ( ا پ ار) فنلاند که قاعدتا میبایست از امنیت برخوردار باشد و از سال ۲۰۰۵ ساختمان آن آغاز گردیده و قرار بود سال ۲۰۱۱ راه اندازی شود و در حدود ۳ میلیارد یورو هزینه داشته است، دراین فاصله محاسبه شده است که سال ۲۰۱۵ امکان راه اندازی دارد و هزینه هایش همچنان رو به افزایش است ( طبق تخمین ۵،۵ میلیارد یورو تا سال ۲۰۱۵). افزون بر این دستگاه های ابزار مصرفی هم از نام خوشی به لحاظ اشکالات فنی برخوردار نیستند: خراب شدن دستگاه ها قبل از پایان ضمانت نامه صحت دستگاه ها از حدود یکسال پیش تم رسانه هاست (۱۳).

در هر حال بیلان برخی از انواع فن آوری های جدید بما ثابت می کند که صنایع سنگین نه تنها تحولات مهمی انجام نداده اند بلکه بخشا بطور فعال فرایند این تحولات را تا حدودی مختل کرده اند. این مسئله برای برنامه تاسیسات انرژی بادی و همچنین یخچال و فریزر های اوکو و همچنین کاتالیزور ها هم صادق است. در این مورد صدای روئسا و مدیران از اطاق های کارشان در طبقات بالای آسمان خراش ها شنیده می شود که می گویند: به لحاظ تکنولوژی چیزی پیش نمی رود و به لحاظ اقتصادی هم همچنین”. پروژه ۹۰ میلیون مارکی تاسیسات انرژی بادی (پروژه گروویان که ۴۱ درصد مجموعه بودجه کل برای انرژی بادی تا سال ۱۹۸۸ است) از خزانه دولت فدرال آلمان پرداخت شده است. این تاسیسات از سوی صنایع انرژی آلمان در سال ۱۹۸۳ توسعه و ساخته شد اما در سال ۱۹۸۸ به لحاظ مشکلات تکنیکی ساختمانش جمع گردید. ریاست این پروژه آنزمان اعلام نمود: “ما نیاز به این تاسیسات داریم تا توسط آن ثابت کنیم که این کار شدنی نیست” (۱۴) . همچنین کارخانه بوش و سیمنز هم با پروژه های یخچال فریزر های مناسب با محیط زیستشان به لحاظ تکنیکی وسازماندهی و مدیریت و … دچار مشکل شدند و اعلام نمودند ” این کار به لحاظ فنی شدنی نیست”.
طبیعتا این حوادث هنوز اخطاری برای پایان سرمایه داری نیست اما نشان می دهند ـ که در برخی از بخش ها ـ شتاب جنون آمیز در فرایند تولید که از سوی سیستم مالی هدایت می شود، دیگر قابلیت ارائه “تکنولوژی” مناسب و بی نقص را دارا نیست. (۱۵) همچنین در حوزه تولید اجناس مصرفی تکنیکی می بینیم که چه کالاهای به لحاظ تکنیکی ناقص و کیفیت نازلی به بازار ارائه می شوند (۱۶). این معلولیت ها نتیجه یک سری از ویژه گی های سرمایه داریست که با شتاب در رقابت با هزینه ها در رابطه است (۱۷). تنها اقلیتی از شرکت های آلمانی بخاطر سازماندهی اشکال سازماندهی مستقل و کارمشارکتی و تعاونی بخش پرسنل در این رقابت از محصولات با کیفیت تری برخوردارند. در حالیکه اکثریت شرکت ها نجات و سلامت خود را در کاهش هزینه ها دانسته و به این خاطر به اخراج کارگران پرداخته و نگاهشان بیشتر به مدیریت متمرکز است تا به ” مراقبت ” از پرسنل مجرب (۱۸).

۱/ رقابت
ضرب المثلی وجود دارد که می گوید” رقابت برای تجارت و کسب و کار خوب است”. اما این رقابت در توسعه تکنولوژی همواره بیش از یک مانع بوده است ـ البته می تواند بهترین راه حل، رقابت بر سر داشتن بهترین کارشناسان و مهندسین باشد ـ اما در اینجا تنها موضوع بر سر این است که در بازار حرف اول زده شود و قیمت تمام شده محصولات به بالاترین سهم بازار برسد و بازدهی را افزایش دهد. مهندسین در اینجا با توجه به سلسله مراتبی بودن سازماندهی شرکت و رقابت در تجارت همواره در رویای ” کار جمعی فنی” بسر برده اند (۱۹) و این رویا را تحت شرایط رقابت غالبا از طریق ” همکاری های غیر رسمی” که انعکاسش در تلفیق سازماندهی تحقیقات تجربی بطور رسمی و غیر رسمی بوده است، متحقق نموده اند (۲۰). در دو دهه گذشته نوک تیز منطق رقابت در شرکت ها متوجه رقابت میان بخش های مختلف شرکت و گروه ها تا جنگ های کوچک میان تک تک کارگران بخصوص در بخش مهندسین بوده و این خود فضای کار شرکت ها را مسموم نموده است. به این لحاظ غالبا کارکنان اعتمادی به همکاری های غیر رسمی نداشته اند. همچنین مبارزه برای پروژه های خوب هم نقش مهمی بازی کرده است: آیا می توان بر روی این پروژه که آینده این تکنولوژی را رغم می زند کار کرد و یا این تکنولوژی به تعلیق در خواهد افتاد”. این تصادفی نیست که این تم سال هاست که در محور بحث ها قرار دارد (۲۱). رقابت همچنین خود را در سیاست شرکت ها نشان می دهد. برخی از تحولات و روش خاص اختراع آن برای حفظ اختراع تا آنجا که امکان دارد بعنوان راز نگاه داشته می شوند. در پروژه های بزرگ بسیاری از شرکت ها بطور تک تک بکار گرفته می شوند و به همکاری کشیده می شوند. به این لحاظ این شرکت ها هم باید توجه کنند که در این همکاری “اسرار تجاری ” آنها مخفی بماند: مخفی نگاه داشتن اسرار در این فاصله برای سیاست هم صادق است: اینکه حتی تلاش می شود تا نمایندگان منتخب شرکت های دولتی هم از تمام جزئیات با خبر نباشند.

۲/ از خود بیگانگی و کنترل
گفته می شود که لنین به فریدریش وینسلو تیلور گفته است ” اعتماد خوب است اما کنترل بهتر است”. تایلور کسی بود که در یکی از کارخانه جات بعنوان ناظر از کارگران خواسته بود بجای پرسه زدن تا آنجا که ممکن است سریع کار کنند و توانسته بود از طریق “مدیریت علمی” این مشکل را حل نماید: او مقرر نموده بود که کارگران طبق دانش و تجربه خود با ماشین ها کار نکنند بلکه برای اینکار بر طبق دستورات (اطاق کار) عمل نمایند (۲۲). البته در عوض کارگران هم از دستمزد مناسب برخوردار می شدند . این منطق صد سال طولانی در صنایع سنگین عمل نمود: این منطق با این روش تلاش داشت از خود بیگانگی ( مارکس) و بی تفاوتی مزدبگیران را در سرمایه داری و یا به لحاظ روانشناسی انگیزه درونی کارگران را با انگیزه خارجی (با دادن مزد بهتر) توازن بخشد.
هورست کرن و مایکل شومان جامعه شناسان صنعتی در اواسط سال های ۸۰ باتوجه به روش های جدید مدیریت که بر مبنای آن شوراهای کارخانه جات مسئولیت ابتکار های فردی کارگران تا مدیریت کل را بعهده می گرفت، اعلام پایان تقسیم کار را نمودند ـ البته با یک علامت سئوال در عنوان نوشته خود ـ (۲۳).
مدیریت شرکت ها ظاهرا مجددا به انگیزه درونی مزد بگیران توجه نموده که البته این هم با خود مشکلات دیگری را به همراه آورد: موضوع بر سر محتوای کار و معنای کاربرد آن نبود بلکه موضوع بر سر اهداف مدیریت و ارزش سهام بود (۲۴). در یک فیلم مستند که توسط کارمن لوزمن ساخته شده بنام ” کار سخت، بازی سخت” (۲۵) یک مشاور مدیریت شرکتی از این صحبت می کند که چگونه باید اهداف مدیریت را درضمیر ناخودآگاه کارگران کارخانه ” د ان آ” رشد داد. اینکه آیا این کار شدنی است یا نه را خود آنها هم شدنی ندانسته اند: زیرا که دیگر در اینجا با وجود مجموعه مشکلات تکنیکی توجه مدیریت به پرسنل نیست (۲۶) و بجای آن بیشتر و بیشتر سیستم کنترلی برقرار می گردد تا به آن وسیله اهداف مدیریت ارشد از طریق سیستم عظیم جایزه و مجازات تحمیل شود. در فواصل کوتاه مدت روند بودجه کار کنترل می شود. این کار توسط وارد نمودن تمامی داده ها به برنامه سیستم هائی چون ساپ ( برنامه منابع سازمانی) انجام می شود. در صورت تخلف بخشی نمره منفی داده می شود. کارگری از کارخانه هواپیما سازی که نامش را نمی گوید، بیان می کند :”جالب اینجاست که برای این سیستم و مشاوران شرکت ها همیشه پول کافی وجود داشته است اما برای کار دقیق هیچگاه”.
نیروهای متخص تکنولوژی در حالیکه میان سختی های تکنیکی و این فشار گیر کرده اند به طور فزاینده با نفرت از مدیریت و بی تفاوتی و برخا با یک نوع خرابکاری واکنش نشان می دهند. یکی از مهندسین بعد از نوشیدن سومین آبجویش می گوید ” ما از مدیریت نفرت داریم”.

۳/ اخراج ها، تغییر سازماندهی، کارگران فصلی و روزمزدی
پروژه های بزرگ نه تنها از سوی شرکت های متفاوت به پیش برده می شوند همینطور در میان این شرکت ها از سال های ۹۰ تغییرات ساختاری صورت گرفته است. هیرارشی چند مرحله ای کلاسیک به نفع سازماندهی انعطاف پذیر پروژه ها کنار گذاشته می شود. انگیزه برای این تغییرات ساختاری همان شناخت سال های ۸۰ بود که بر مبنای آن دیگر این هیرارشی با بالا رفتن شتاب تحولات تکنولوژی همخوانی ندارد. ” تولید لین” و ” مدیریت لین” کلمه کلیدی است که اساس یک مطالعه و بررسی بین المللی از سوی صنایع اتومبیل سازی را تشکیل می دهد (۲۷). این کلمه کلیدی لین در ابتدا تغییر سازماندهی در فرآیند کار شرکت ها را هدف قرار داد. مسئولیت فردی ، کار تیمی، فرایند بهبود مستمر، مهندسی همزمان در سازماندهی می بایست باعث شود تا سرعت توسعه بالا رود و در هزینه ها صرفه جوئی نماید. واژه لین و ابزار رسیدن به آن بسرعت تبدیل به اقداماتی در جهت صرفه جوئی در هزینه ها و صرفه جوئی در پرسنل شد. تبلیغ تنفس شرکت ها آغاز گشت: در واقع از سال های ۷۰ سازماندهی ” انسانهای انعطاف پذیر” که تمام ریتم زندگیشان در خدمت خواسته های شرکت باشد، آغاز گشت (۲۸).
فشار ناشی از کمبود زمان ( منظور فشار زمان مشخص شده برای پایان پروژه هاست)، تعداد بیشمار اضافه کاری ها. کوتاه بگوئیم: محدود سازی فضای سابق کار باعث تشویق ابتکار و خلاقیت در پرسنل نشده بلکه نتیجه آن تنها ” فرسودگی شغلی” شد (۲۹). در یک همه پرسی از طریق ایمیل لیسته در یک شرکت بزرگ مشخص گشته است که برخی از این مسئله احساس غرور داشته اند که توانسته اند تا آخرین مرزهای نیرویشان کار کنند. بله سطح کار بجائی رسید که اگر کسی دیگر در بعدی عقلانی از نیروی کارش استفاده نماید بعنوان بازنده به حاشیه رانده شود (۳۰).
مسئله مهم دیگر این است که در شرکت ها بطور مداوم ساختارهای جدید به وجود می آید و شرایط کاری سخت تر می گردد. قرار دادهای کاری موقت حتی برای نیروی های ماهر و متخصص افزایش می یابد. دقیقا از ۲۰ سال پیش اخراج مزدبگیران مسن تر روز بروز بیشتر می شود. یک مهندس هواپیما سازی که خود ۳۴ ساله است می گوید:” این مسئله ثابت می کند که تجربه همواره نقش کمتری بازی می کند و به آن اهمیتی داده نمی شود. بخصوص اگر که در بخش توسعه مهندسان جوان در موقعیت رهبری قرار گیرند. زیرا که آنان بی تجربه و نا مطمئن هستند و از دانش سطحی برخوردارند و تنها بخاطر انعطاف پذیری شان و روحیه بلند پروازانه شان انتخاب می شوند. در سن ۳۸ سالگی قرار دادی سه ساله برای مدیریت بخش داده می شود. هیچ جای تعجبی نیست که با اینهمه فشار زیاد از بالا و هدف صرفه جوئی در هزینه ها، آنها به خشونت مطلق در نیافتادند و این مسئله خود بی شک باعث می شود که کیفیت کار سقوط کند”.
یکی از کارکنان صنایع الکترونیک می گوید ” با تصمیمات مدیریت، مهندسان جوان با شوق روبرو می شوند اما همکاران با تجربه همواره اخطار می دهند که اینگونه نمی شود کار کرد و به این دلیل آنها را از پروژه کنار می زنند. بعد اولین مشکلات خود را نشان می دهد و طرح ها طبق نقشه پیش نمی روند و کار به درازا کشیده می شود و کارکنان از بخش کنترل نمره منفی می گیرند و در این صورت است که همه واهمه می کنند. بعد اشتباهات محاسبه می شوند تا بدین طریق زمان پایان پروژه را نگاه دارند. این چنین ما بجای حل اشتباهات عمل می کنیم” (۳۱).
این توسعه توسط استراتژی های مدیریت بازرگانی و سرمایه گزاران از اواسط سال های ۹۰ تغییر نمود و شرکت ها به دلایل مالیاتی و به منظور سودآوری در تجارت به کم کردن حلقه نیروی کار پرداختند. (اخراج ها). حتی شرکت های سالم هم بدهکار بودند. بخصوص در صنایع ساخت و ساز پروژه های بزرگ از آن زمان در سیستمی چند مرحله ای توسط شرکت های پیمان کار انجام می شود. در این صورت کارگرانی بکار گرفته می شوند که پول ناچیزی دریافت می کنند و غالبا از اروپای شرقی یا کشورهای آسیائی می آیند و در مکان هائی اسکان داده می شوند که از تمامی امکانات رفاهی محروم می باشند. غالبا هم استراتژی هائی دنبال می شوند که توسط آن نمایندگان کارگران ضعیف گردند. بدین طریق مزایای کارگرانی هم که خوب سازماندهی شده اند و دستمزد خوبی می گیرند از بین می رود (۳۲).

۴/ دنیای مجازی بعنوان بازتابی از واقعیت
این ابزاری که این همه توانائی به آن نسبت می دهند و همواره ساختار های پیچیده پروژه های بزرگ را تنظیم می کند و سازماندهی می نماید و بطور مجازی آزمایش می کند و… چیز دیگری نیست جز کامپیوتر. از آنجا که کامپیوتر بیش از یک منطقه گسترده مورد استفاده قرار می گیرد، همواره بعنوان دستگاهی جهانی تلقی می گردد. حتی مهندسان هم تمایل دارند که از این توانائی و همچنین این پتانسیل بسیار قدرتمند و سیستم بسیار پیچیده نهایت استفاده را کنند (۳۳).
در بسیاری از شرکت ها ارتباطات داخلی تقریبا بطور انحصاری از طریق کار با سیستم های فناوری اطلاعات ” آی تی” سازماندهی می شود. این مسئله باعث می شود تا اعتمادی را که انسانها در ارتباط با هم دیگر در زمان کار بدست می آورند، کاهش یابد. بخشا تلاش می شود تا روابط اجتماعی میان پرسنل در محیط کار باز گردانده شود و حتی دوره های ماجراجویانه در طبیعت برگزار می شود که در آن افراد تیم یاد می گیرند که چگونه با هم همکاری کنند و استراتژی های اجتماعی را تجربه کنند (۳۴).
برنامه ریزان و بخش بازاریابی نسبت به نیازهای زمان و همچنین صرفه جوئی در هزینه ها تلاش می کنند از طریق دنیای مجازی به نحوی عمل کنند که مشتری را راضی نگاه دارند تا بدین وسیله قرار داد کار بر جای خود باقی بماند. بویژه اگر کار از طرف نهاد های دولتی باشد تلاش می کنند حداکثر صرفه جوئی را در هزینه ها انجام دهند. سیاستمدارانی که با علاقه پروژه های بزرگ را بعهده می گیرند بیشتر برای صرفه جوئی در زمان تحویل پروژه و صرفه جوئی در هزینه ها تلاش می کنند. در مورد پروژه های بزرگ ساخت و ساز کاملا طبیعی است که زمان پایان پروژه مرتبا تغییر کند و چالش های جدید روبروی پروژه پدیدار گردد. فرودگاه برلین / براندنبورگ بهترین مثال برای این مورد است.
زمان و هزینه و فشار در اثر تغییرات که ناشی از تعادل بین شرکت ها و جهان خارج است، باعث می شود که از سوی مدیریت و بخش کنترل محدودیت های داخلی شدیدتری به وجود آید. واکنش مهندسان: آنها زمان آزمایش را برای کل سیستم کوتاه می کنند و در این حالت تجزیه و تحلیل های در محیط واقعی با هزینه های گزاف از سوی کامپیوتر های مخصوص انجام می شوند. بدین طریق است که رابطه با دنیای واقعی کم کم گم می شود (۳۵)

۵/ فساد و شیوه های تبهکارانه تجاری
روبرتو اسکارپیناتو دادستان ضد مافیا از پارلمو در تاریخ ۵ فوریه ۲۰۱۰ تحت حفاظت های شدید پلیس سخنرانی با عنوان زیبای ” اقتصاد خائنانه” نمود. تز اصلی وی این بود: مرز های میان اقتصاد سرمایه داری و اقتصاد سازمانیافته جهانی از زمان تغییرات رادیکال نئولیبرالی در بازارها و اقتصاد مالی نه تحت سلطه سیاست و نه قوه قضائی بلکه تحت تسلط تبهکاری سازمانیافته قرار دارد. در جش پیروزی سرمایه داری جهانی مافیا و تبهکاران بین المللی شریکند … گسترش و رشد تبهکاری اقتصادی در اطاق های مدیران طبقات بالای کنسرن های بین المللی که در باره اقتصاد جهان تصمیم گیری می کنند، باعث می شود تا خسارت های بسیار بزرگتر و جبران ناپذیر تر و همچنین جنایت ها دیگر انجام گیرد.(۳۸)
اینچنین تز آدام اسمیت در باره ” دست نامرئی ” بروشنی آشکار می شود. سقوط شرکت ها و استراتژی شرکت ها در تبهکاری پیامد مستقیم رقابت ویرانگر در هزینه هاست. این مسئله را می توان در رسوائی صنایع غذائی و یا رسوائی رشوه خواری شرکت زیمنس در سال های اخیر بخوبی دید.
در باره تاثیر فساد و جرائم اقتصادی در پروژه های بزرگ از جمله فرودگاه برلین و یا اشتوتگارت ۲۱ طبیعتا چیز زیادی نمی توان گفت اما همان در سال ۱۹۶۰ اقتصاد ساخت و ساز در برلین بخاطر روابط مخربش با سیاستی که بر روی بیشماری از پروژه های بزرگ تسلط داشت، معروف بود. البته این امر تنها در باره برلین صادق نیست.
یورگن اشنایدر که مهندس ساخت و ساز بود بعد از اینکه رسوائی میلیون ها کلاهبرداریش آشکار شد در یک فیلم مستند و یک کتاب شرح داده است که (۳۹) او چگونه با روش های ساده و شگفت آورکلاهبرداری وام های بسیار کلان از بانک ها و بخصوص ” دویچه بانک” گرفته است. نقطه اوج ماجرا صحبتی است که او در شعبه ای از ” دویچه بانک” داشته است: او برای یک پروژه بزرگ ساخت و ساز که از اطاقی که در آن این صحبت را انجام داده قابل رویت بود، خیلی ساده دو طبقه را کلاه برداری میکند. او در کتاب شرح می دهد بانکی ها با بیحوصله گی از پنجره اطاق نگاهی سطحی به ساختمان انداختند و ارزیابی خود را دادند.
در نهایت بر می گردیم به این پرسش که آیا شکست پروژه های بزرگ در آلمان پدیده ای شایع تر از دیگر کشورهاست یا نه. جدای از این واقعیت که خارج از مرزهای آلمان هم شکست پروژه های بزرگ شایع است ( برخی را من نام بردم) حدس من این است که استراتژی های شرکت های مذکور در آلمان با ” دقت آلمانی” دنبال می شوند. در حالیکه در دیگر کشور ها برای مثال ” استفاده از راه های غیرقانونی و نامشروع” با بستن چشم ها تحمل میشود. چند سال پیش یکی از مدیران ژاپنی در یک مصاحبه تلویزیونی مورد پرسش قرار گرفت که فرق میان روش های مدیریت آلمان و ژاپن چیست. مدیر آلمانی پاسخ داد ” من همه چیز را تحت کنترل دارم” و مدیر ژاپنی گفت” آدم های من می دانند چه کنند”. (۴۰)

Sozialismus.de
Wolfgang Neef

_________________________________

ماخذها:
[۱] Von diesem Traum allerdings sollten wir uns verabschieden: Er ignoriert die energetischen und stofflichen Bedingungen. Die heute sichtbare Naturzerstörung durch den Kapitalismus, ebenso übrigens durch den verblichenen »Realen Sozialismus«, zeigt die Grenzen des Wachstums und damit auch des technischen »Fortschritts« deutlich.
[۲] Für marxistisch Gebildete: Tauschwert geht vor Gebrauchswert (»Gleichgültigkeit«) bzw. die Umkehrung von Ware-Geld-Ware in Geld-Ware-mehr Geld.
[۳] Vgl. dazu sehr fundiert und detailliert: Hartmut Rosa: Weltbeziehungen im Zeitalter der Beschleunigung, Berlin ۲۰۱۲.
[۴] In: »Philosophie-Magazin« Nr. ۱, ۲۰۱۳.
[۵] Dazu Niko Paech: Befreiung vom Überfluss. München ۲۰۱۲.
[۶] Niklas Luhmann prägte dafür den Begriff »Brauchbare Illegalität«. Vgl. für Ingenieurarbeit: Wolfgang Neef: Ingenieure – Entwicklung und Funktion einer Berufsgruppe. Köln ۱۹۸۲.
[۷] So führt der Ökonom Carl Christian v. Weizsäcker in der »taz« vom ۱۸.۷.۲۰۰۸ aus, dass die Uran-Vorräte deshalb unerschöpflich sind, weil sie auch im Meerwasser vorkommen – und dass mit steigenden Preisen für Uran ihre Extraktion aus Meerwasser ökonomisch lohnend wird. Es interessiert ihn dabei nicht, mit welchem technischen und stofflichen Aufwand bzw. mit welchen Folgen für die Meeresbewohner das erfolgen würde.
[۸] Der VDI, ۱۸۵۶ gegründet, sieht sich als Integrator von Technik und Wirtschaft. Sein Ideal-Typus des Ingenieurs ist der »Unternehmer-Ingenieur«. Auch Betriebsräte und Gewerkschaften sorgten seit den ۱۹۷۰er Jahren nicht nur für materielle Beteiligung der Arbeitnehmer, sondern durch »Co-Management« auch für das Wohlergehen der Unternehmen.
[۹] In einer Studie aus der Schweiz – Kiefer/Müller/Eicken: Befindlichkeit in der chemischen Industrie. WWZ-Studie Nr. ۵۹, Mai ۲۰۰۱ – wird die Wirkung dieser Strategien auf die Arbeit von Ingenieuren eindringlich geschildert: »Ärger und Frustration über die Behinderung professioneller Arbeit«, »Entfremdung vom oberen Management« sind kennzeichnend. Die technisch-chemischen Fachkräfte sind stolz darauf, dass sie »trotz der Behinderung durch BWL und Management« noch einigermaßen ordentliche Ergebnisse erzielen. Schon Anfang der ۱۹۹۰er Jahre untersuchten Baethge, Denkinger und Kadritzke die Lage von hochqualifizierten Angestellten im »Spannungsfeld von betrieblicher Struktur, beruflichem Selbstverständnis und lebensweltlichen Ansprüchen«: »Das Führungskräfte-
Dilemma«, Frankfurt a.M./New York ۱۹۹۵ mit ähnlichen Ergebnissen.
[۱۰] Mascha Will-Zocholl in ihrer Dissertation »Wissensarbeit in der Automobilindustrie«, TU Darmstadt ۲۰۱۰ (edition sigma), S. ۲۵۳.
[۱۱] Schön nachzulesen in einer Stellungnahme der Initiative »Bahn für alle«: www.bahn-fuer-alle.de/pages/hintergrund/s-bahn-berlin/erklaerung-zum-s-bahn-desaster.php
[۱۲] Die Veröffentlichung eines kleinen Artikels zu solchen Fällen im Jahr ۲۰۰۴ (unter dem Titel »Das System Banane«), in dem ich als Ursache die innerbetrieblichen Widersprüche zwischen Ingenieuren und Management thematisierte, brachte mir viele zustimmende Leserbriefe von IngenieurInnen ein.
[۱۳] Die Website »Murks-Nein danke« von Stefan Schridde dokumentiert solche »Fehler« vom Handy bis zur Waschmaschine.
[۱۴] Alle Zitate aus: Dörte Ohlhorst: Wind¬energie in Deutschland. Dissertation, FU Berlin ۲۰۰۸, S. ۹۲.
[۱۵] Die Exponentialfunktionen des »Immer schneller, immer mehr…« resultieren übrigens weniger aus der »Gier« von Menschen, sondern aus der mathematischen Grundlage des Zins-Systems, das wiederum Grundlage des Kapitalismus ist. Daher der Wachstums-Imperativ.
[۱۶] Das berühmte Glühlampen-Kartell »Phoe¬bus« von ۱۹۲۴ ist dafür das Muster, weil es trotz der Zerschlagung dieses Kartells im Jahr ۱۹۴۲ immer noch funktioniert.
[۱۷] Schon Schumpeter wusste, dass der Kapitalismus bei einer reinen Kosten-Konkurrenz sich selbst zerstört, und formulierte deshalb eine Art Zwang zur Innovation, die ihm immer wieder die Möglichkeit gibt, Rendite-Quellen neu zu erschließen. Inzwischen sind nahezu fast alle »Innovationen« nur neues Spielzeug (meist für Männer).
[۱۸] Dazu auf der Basis einer Langzeitstudie (zwischen ۱۹۹۳ und ۱۹۹۸) mit Daten aus der Befragung von rd. ۳.۳۰۰ Beschäftigten und aus rund ۱.۴۰۰ Unternehmen: Peter Brödner/Erich Latniak: Will They Ever Take the »High Road«? Recent Findings on Organisational Changes in German Industry. Proceedings, ۴. Internat. CINet-Konferenz, Helsinki University of Technology ۲۰۰۲.
[۱۹] Als Beispiel ein allerdings etwas naiv argumentierender Artikel aus der ZEIT vom ۸.۱.۱۹۵۳: Dr.-Ing. Kurt Thomas (Verein Deutscher Eisenhüttenleute): »Fortschritt durch Gemeinschaftsarbeit«. Albert Speer übrigens organisierte die Nazi-Rüstungsindustrie ausdrücklich unter diesem Motto, gegen die betriebswirtschaftlichen Egoismen der Unternehmen gerichtet, und erzielte damit erhebliche Erfolge – geschildert in seinen »Erinnerungen«.
[۲۰] Die klassische Studie: F.J. Roethlisberger/W. Dickson: Management and the worker. Cambridge, Mass. ۱۹۳۹ zeigt, dass die Arbeitnehmer die Fehler des Managements und hierarchische Grenzen durch eigenmächtige, »informelle« Handlungen ausgleichen.
[۲۱] Zahlreiche Veröffentlichungen – eine: Bärbel Meschkutat/Martina Stackelbeck/Georg Langenhoff: Der Mobbing-Report – Repräsentativstudie für die Bundesrepublik Deutschland (PDF). Wirtschaftsverlag NW, Dortmund ۲۰۰۲.
[۲۲] Vgl. Richard Vahrenkamp: Frederick Winslow Taylor – Ein Denker zwischen Manufaktur und Großindustrie. In: F.W. Taylor: Die Grundsätze wissenschaftlicher Betriebsführung. Weinheim u. Basel ۱۹۷۷.
[۲۳] Horst Kern/Michael Schumann: Das Ende der Arbeitsteilung? München ۱۹۸۴.
[۲۴] Die Infragestellung innovativer Arbeitspolitik unter dem Regime des Shareholder value hat Michael Schumann Mitte der ۱۹۹۰er Jahre selbst thematisiert: »Frisst die Shareholder-Value-Ökonomie die Modernisierung der Arbeit«, in: M. Schumann: Metamorphosen von Industriearbeit und Arbeiterbewusstsein. Hamburg ۲۰۰۳.
[۲۵] In der »taz.de« am ۱۲.۴.۲۰۱۲ beschrieben, s.a. die Besprechung von Johannes Springer in Sozialismus ۴/۲۰۱۲.
[۲۶] »Es wird von den Teammitgliedern gemeinsam ›nach oben‹ signalisiert: Die Zielvorgabe ist nicht zu schaffen. ›Von oben‹ kommt die Reaktion: Wenn ihr euren Job behalten wollt, müsst ihr es irgendwie schaffen, sonst wird der Job verlagert. Es warten genug darauf, beweisen zu dürfen, dass sie profitabler arbeiten…« Wilfried Glißmann: Ökonomik der Maßlosigkeit und die Frage der Gesundheit, in: K. Pickshaus/H. Schmitthenner/H.J. Urban (Hrsg.): Arbeiten ohne Ende. Hamburg ۲۰۰۱.
[۲۷] P. Womack/D.T. Jones/D. Roos: Ergebnisbericht zum Forschungsprogramm IMVP, MIT ۱۹۹۰.
[۲۸] Ausführlicher in W. Neef: Ingenieure – Entwicklung und Funktion einer Berufsgruppe. A.a.O.
[۲۹] Auch dies ist seit mehreren Jahren immer mehr in der öffentlichen Diskussion.
[۳۰] Glißmann, a.a.O.
[۳۱] Alle Ingenieur-Zitate in Abschnitt ۲ und ۳ (außer bei Glißmann) aus einer Telefon-Umfrage im Jahr ۲۰۰۴ (Basis für meinen taz-Artikel »Das System Banane« vom ۳.۷.۲۰۰۴).
[۳۲] Ausführlich beschrieben und analysiert werden die soziologischen und psychologischen Momente dieser »kulturellen Diskontinuität«, der »situativen Identität« mit dem »Wettbewerb als Interaktionsmodus«, und wachsender existenzieller Unsicherheit der arbeitenden Menschen bei Hartmut Rosa: »Weltbeziehungen…«, a.a.O. Rosa verweist darauf, dass die Paradigmen des radikalisierten Kapitalismus die notwendige Sinngebung von Arbeit nicht herstellen können. Es sind dafür ethische, soziale und kulturelle Quellen erforderlich, die diesen Paradigmen äußerlich sind, inzwischen aber durch »Individualisierung und Beschleunigung« zerstört werden.
[۳۳] Zur Überschätzung vom IT siehe Peter Brödner: Der überlistete Odysseus. Über das zerrüttete Verhältnis von Menschen und Maschinen. Berlin ۱۹۹۷.
[۳۴] In dem bereits genannten Film »Work hard – play hard« sehr eindrücklich dokumentiert.
[۳۵] taz-Artikel a.a.O., Telefon-Umfrage ۲۰۰۴.
[۳۶] Mail-Reaktion auf den taz-Artikel.
[۳۷] Edsel Murphy und D.L. Epstein: »Die Gesetze über das Verhalten lebloser Gegenstände«, überlieferte Ingenieur-Weisheiten, in mehreren Varianten verschriftlicht. Beispiel: »Die Ausfall-Wahrsacheinlichkeit eines Bauteils ist umgekehrt proportional zu seiner Zugänglichkeit… In allen Überlegungen ist diejenige Größe die häufigste Fehlergröße, die vorher über jeden Zweifel erhaben war« etc.
[۳۸] Frankfurter Rundschau vom ۸.۲.۲۰۱۰.
[۳۹] Jürgen Schneider, »Bekenntnisse eines Baulöwen«, Berlin ۱۹۹۹.
[۴۰] Günter Ogger: Nieten in Nadelstreifen, ein ۱۹۹۳ erschienener, heiß diskutierter Sachbuch-Bestseller.




نگاهی به سند سیاسی پیشنهادی سیزدهمین کنگره سازمان اکثریت

احمد آزاد

پایداری نیروی جمهوریخواه دمکرات و لائیک بر لزوم تغییر حکومت و جدائی کامل دین از حکومت و استقرار جمهور مردم، و معامله نکردن بر سر اصول چنین حکومتی، مهمترین اصل خدشه ناپذیر مبارزه برای استقرار دمکراسی در ایران است.

سیزدهمین کنگره سازمان اکثریت در راه است و به این مناسبت، شورای مرکزی این سازمان سند سیاسی پیشنهادی به کنگره با عنوان «سیاست های ما و راهکارهای سیاسی برای برون رفت کشور از وضعیت بحرانی» را منتشر کرده است. با توجه به این که سند سیاسی کنگره تعیین کننده خط مشی سیاسی آینده این سازمان، حداقل تا کنگره بعدی خواهد بود، نگاهی به این سند ما را با این خط مشی آشنا خواهد کرد.

سند در ابتدا به بررسی وضعیت کشور پرداخته و بدون ورود به جزئیات و با شمردن معضلات و ناهنجاریها ی اجتماعی و اقتصادی، نتیجهگیری کرده است که وضعیت کشور بحرانی است. تنظیم کنندگان سند این بحران را «محصول عملکرد بلوک قدرت (علی خامنه ای و بیت او، محمود احمدی نژاد و تیم او، نیروهای نظامی ـ امنیتی و راست سنتی)» دانسته است و بلوک قدرت را «برآمده از ساختار سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه » می‍‍‍‍‍دانند. درهر جامعه ای «قدرت»، یا در حقیقت حکومت اداره جامعه را بر عهده داشته و طبعا مسئول خوب و بد وضعیت جامعه نیز میباشد. از این زاویه سند نکته جدیدی ندارد، اما آنچه در همین آغاز سند اهمیت پیدا میکند، برجسته شدن «ولایت فقیه» در تحلیل سند از ساختار حاکمیت و نظام سیاسی حاکم بر ایران است. در سند کوچکترین اشاره ای به حکومت مذهبی و نظام دینی حاکم بر ایران نمیشود، بلکه با ندیده گرفتن کلیت این نظام، حکومت مذهبی به «بلوک قدرت» محدود میشود، که خود حاصل ساختار سیاسی است مبتنی بر ولایت فقیه. به این ترتیب در گام نخست نظام مبتنی بر ولایت فقیه به جای نظام مذهبی حاکم بر ایران، مسئول وضعیت بحرانی کنونی معرفی میگردد. پس از سی و سه سال تجربه مستقیم یک حکومت فاجعه بار مذهبی در ایران، چرا سازمان اکثریت تنها جزئی از این حکومت، ولایت فقیه، را مسئول بحران اقتصادی-اجتماعی ایران میداند؟
بی تردید «ولایت فقیه» یکی از پایه های اصلی حکومت ایران است و در سالهای اخیر نیز نقش جدی در تشدید بحران اقتصادی و اجتماعی آن داشته است، ولی این بحران فقط به این سالها اخیر محدود نمیشود و از همان ابتدای شکلگیری حکومت مذهبی در ایران، این بحران شروع و تا به امروز ادامه داشته و روز به روز تشدید شده است. ناهمخوانی حکومت مذهبی با زمانه و تناقضات بیشمار یک نظام دینی با یک جامعه دمکراتیک و آزاد، خود بخود حامل و زاینده بحران است و مذهب در حکومت قادر به حل این تناقضات نیست. دیگر آن که «ولی فقیه» بخشی از مجموعه نظامی است که در کلیت خود به صورت یک سیستم حکومتی مذهبی، بیش از سه دهه، بر جامعه ما مسلط است. بعید به نظر میرسد که تنظیم کنندگان سند متوجه این اختلاف نباشند، بلکه ظاهرا نتایج عملی سیاسی مورد نظر اکثریت، حاصل از این تحلیل، است که تنظیم کنندگان سند را به چنین راهی کشانده است.

سازمان اکثریت در پی چه سیاستی است؟

– در بند اول سند، در بخش تغییر وضع موجود، تاکید میشود که «وضع موجود باید تغییر کند. تغییر وضعیت موجود و راه برون رفت کشور از وضعیت بحرانی، در درجه اول منوط به حل بحران اقتصادی، تامین حداقل آزادی های سیاسی و مشارکت سیاسی مردم، حل بحران هسته ای و برداشتن تحریم های اقتصادی است.» منظور از حداقل آزادیهای سیاسی چیست؟ مگر آزادیهای سیاسی حداقل و حداکثر دارد؟ آزادیهای سیاسی یعنی آزادی فعالیت سیاسی احزاب، انجمنها و افراد. تنظیم کنندگان سند محدوده این حداقل آزادیهای سیاسی را روشن نکرده اند، چرا؟ آیا میتوان چنین استنباط کرد که منظور از تامین حداقل آزادیهای سیاسی، آزادی فعالیت سیاسی برای آن بخش از طرفداران نظام مذهبی است که در چارچوب بلوک قدرت قرار ندارد؟

– در بخش «امر اتحادها و سیاست‍های ما» سند مطرح میکند که « با شکل گیری جنبش اعتراضی، برمیزان و توان اپوزیسیون در مبارزه علیه دیکتاتوری افزوده شده و پایگاه اجتماعی آن گسترش یافته است.» روشن نیست که این ادعا برچه مستندات و یا داده هائی متکی است. اولا شکلگیری کدام جنبش اعتراضی مد نظر بوده است، جنبشهای کارگری، زنان، دانشجویان و جوانان، ملیتها و غیره و یا جنبش اعتراضی پس از انتخابات خرداد ۱۳۸۸؟ تنها جنبش جدید در این دوره اخیر، جنبش اعتراضی پس از انتخابات ۱۳۸۸ بوده است دیگر جنبشها سالها است، همراه با افت و خیزهائی، وجود داشته و به مبارزه برای رسیدن به مطالبات خود ادامه میدهند و پایگاههای اجتماعی آنها هم تغییری نکرده است. اگر منظور جنبش اعتراضی پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ است، چرا روشن و صریح از آن نام برده نشده است؟ جنبش اعتراضی سال ۱۳۸۸ از تنوع بسیاری برخوردار بود و بسیاری از فعالین جنبشهای مدنی تا پیش از آن و بویژه زنان و دانشجویان، در این جنبش فعال بودند. پس از سرکوبهای حکومتی جنبش اعتراضی با افت شدیدی مواجه شد و همراه با آن جنبش زنان و دانشجوئی هم افت چشمگیری داشت. در این بین تنها نکته متفاوت با گذشته حضور اصلاح طلبان در این جنبش اعتراضی بود. اصلاح طلبان در ابتدای جنبش تلاش کردند تا با تکیه بر عامل به حرکت درآوردن مردم، اعتراض به نتایج انتخابات ۱۳۸۸، جنبش را در کنترل خود درآورده و بر موج اعتراضات مردم سوار شوند. اما با رادیکالیزه شدن اعتراضات و مقاومت حکومت در مقابل خواست مردم، عملا چنین نشد و سست پائی آنها در این حرکت، به دلیل وابستگی شان به نظام، عملا نشان داد که جنبش اعتراضی ۱۳۸۸ فاقد یک رهبری بود و سرکوب موفق شد تا این جنبش را ساکت کند. به نظر میرسد که سند نویسان تلاش دارند که غیرمستقیم نیروی اصلاح طلبان، که اکنون بطور کامل از دایره حکومت به بیرون پرتاب شده اند، را اپوزیسیون جا زده و معترضین پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ را پایگاه اجتماعی آنها قلمداد کنند.

– سند به «پایگاه اجتماعی» جنبش اعتراضی پس از خرداد ۱۳۸۸ اشاره داشته و تاکید دارد که از این طریق پایگاه اجتماعی اپوزیسیون افزایش یافته است. از سوی دیگر در بخش «جنبش سبز داخل پرانتز جنبش اعتراضی» چنین ارزیابی میکند که که این جنبش «در اساس با اتکاء بر مطالبه سیاسی طبقه متوسط جدید شکل گرفت». بر اساس مطالعات جامعه شناسی در جوامع کنونی، طبقه متوسط جدید شهری کمترین پیوندها را با فکر مذهبی داشته و بیشترین نیروی سکولار –لائیک جامعه را میتوان در صفوف این طبقه یافت. تجربه مستقیم در ایران هم نشان میدهد که از همان بدو شکلگیری حکومت اسلامی، طبقه متوسط [جدید، مدرن، شهری] تامین کننده اصلی نیروهای مخالف حکومت در جنبشهای مختلف بوده است. نگاهی به جنبش زنان و دانشجویی به خوبی نشان میدهد که کدام نیروها و وابسته به کدام طبقه اجتماعی از دمکراسی در مقابل حکومت دیکتاتوری دفاع میکردند و میکنند. اکنون باید پرسید چگونه نیروی معترض طبقه متوسط جدید، که کمترین پیوندها را با مذهب دارد، نیروی اجتماعی اصلاح طلبان است؟ آیا این گونه تحلیل کردن و به میل خود به این یا آن جریان امتیاز دادن، با مسئولیت یک نیروی سیاسی جدی همخوانی دارد؟ اساسا چه نیازی هست که به نیروی میرائی در جامعه ایران چون اصلاح طلبان ، امتیاز داده شود و برایش پایگاه اجتماعی، که از آن نیست، ساخته شود؟

– در ادامه همین بخش سند میگوید که «با وضعیت پیش آمده در داخل کشور و با مهاجرت بخش قابل ملاحظه ای از فعالین سیاسی، اجتماعی و حقوق بشری و انتقال مرکز فعالیت برخی نیروهای سیاسی به خارج از کشور، نقش خارج از کشور افزایش یافته است. این وضعیت، مسئله اتحادها در خارج از کشورها را به امر ضرور، مبرم و حساس تبدیل کرده و مسئولیت سنگینی را بر دوش اپوزیسیون از جمله سازمان ما گذاشته است.» اکنون بیش از سه دهه است که اپوزیسیون دگراندیش حکومت ایران به خارج از کشور رانده شده و در آنجا به فعالیت سیاسی خود ادامه میدهد. تنها نیروی تازه وارد به خارج از کشور اصلاح طلبانی هستند که بدنبال جنبش اعتراضی پس از انتخابات سال ۱۳۸۸، برای ادامه فعالیت خود و گریز از زندان، به خارج از کشور آمده اند، جریاناتی که خود زمانی در حکومت بودند و به دنبال اختلافات درونی حکومت ناگزیر به خروج از کشور شده اند. غالب این نیروها همچنان به نظام مذهبی در ایران باور دارند و عمده فعالیت سیاسی شان حول کاهش حوزه اقتدار «ولی فقیه» و افزایش نقش جناح های درونی در حکومت، متمرکز شده است. سند میگوید که مسئله اتحادها در خارج از کشور به امر ضرور و مبرم تبدیل شده، و سازمان اکثریت خود را مسئول میبیند که با این نیروهائی که به تازگی به خارج آمده اند وارد اتحاد شود. بدیگر سخن ضرورت و مسئولیت حکم میکند که این سازمان با اصلاح طلبان اتحاد کند. اتفاقا به دلیل همین «ضرورت»!! است که سند نویسان تمام تلاشان را به کار بسته اند تا تحلیلها چنین «ضرورتی» را ضروری سازند

– در تداوم این استدلال در بخش «سیاستهای ما»، تنظیم کنندگان سند، ضمن برشمردن نیروهای گوناگون با گرایش‏های مختلف فکری ـ سیاسی حاضر در جنبش اعتراضی (هنوز سند وارد بخش جنبش سبز داخل پرانتز جنبش اعتراضی نشده است) شامل « نیروهای جمهوری خواه سکولار و دمکرات، اعم از دین‏ باوران و غیردینی ها و نیروهای متدین اصلاح طلب.»، طرح میکند که «نیروهای تحول طلب جمهوریخواه در همکاری با هم و با سایر نیروهای جنبش اعتراضی قادر خواهند شد که در تداوم و گسترش جنبش، نقش موثرتری ایفا کنند.». پرسشی این است که معنی ترم «تحول طلب جمهوری خواه» چیست؟ چه تفاوتی با جمهوریخواهان دارد، جمهوریخواهانی که در پی تغییر حکومت مذهبی، استقرار یک حکومت سکولار-لائیک و جدائی کامل دین از حکومت هستند؟ در شرائط حاضر از نظر این سند، کدام احزاب و سازمانهای سیاسی جزو این مجموعه «تحول طلبان جمهوریخواه» قرار میگیرند و آیا سازمان اکثریت یکی از این نیروها است؟

– در بند بعدی سند ادامه میدهد که « درحال حاضر به دلیل نزدیکی برخی نیروها به جهت برنامه ای، استراتژی سیاسی و اعتمادهای شکل گرفته بین آن ها، امکان همکاری و اتحاد بین آن ها به وجود آمده است. با توجه به این امر، ما بر سیاست تشکیل بلوک های اتحاد پای می فشاریم». احکام کلی و فاقد مستندات هستند و هرکس میتواند به میل خود آنها تعبیر و تفسیر کند. از نزدیکی کدام نیروها به جهت برنامه ای و استراتژی سیاسی صحبت میشود؟ مسئله اعتماد امر جدیدی است که وارد بحث سیاسی شده است، اعتماد به چی؟ نیروئی در پی حفظ نظام است و دیگری در پی سرنگونی آن، اعتماد چه نقشی در این میان بازی میکند؟ دیگر آن که «همکاری» و «اتحاد» دو ترم سیاسی متفاوت هستند. میتوان پیرامون موضوع مشخصی، مثلا آزادی زندانیان سیاسی و یا دفاع از برابری زنان و مردان، بین سازمانهای سیاسی همکاریهائی صورت گیرد، اما اتحاد سیاسی موضوع دیگری است که تغییراتی را در چارچوب قدرت دنبال میکند. سازمان اکثریت امروز با کدام نیروی سیاسی به جهت برنامه و استراتژی نزدیکی دارد؟ برنامه و استراتژی سازمان اکثریت (بر طبق اسناد مصوبه کنگره هایشان) که خواهان استقرار یک حکومت جمهوری دمکراتیک و جدائی دین از دولت است، چه نزدیکی با برنامه و استراتژی «حزب مشارکت» دارد که خواهان تداوم حکومت مذهبی و تلفیق دین و دولت در ایران است؟

– در تداوم ترسیم نقشه راه، سند به انتخابات آزاد میپردازد و ادعا میکند که « انتخابات آزاد به شعار فراگیر و پوشش دهنده نیروهای مخالف و منتقد تبدیل شده است.» انتخابات آزاد هم از جانب بخشی از اپوزیسیون و هم از جانب همه اصلاح طلبان (منتقد) به عنوان یک شعار محوری برای ائتلاف طرح شده است. اما همه یک برداشت و یک انتظار از این شعار ندارند و یکسان به الزامات آن باورمند نیستند. برای اصلاح طلبان، انتخابات آزاد یعنی آزاد بودن آنها برای شرکت در انتخابات جمهوری اسلامی و بس. در حالی که برای بخشی از اپوزیسیون منظور از انتخابات آزاد یعنی تامین شرائط لازم و آزادی شرکت همه احزاب و سازمانهای سیاسی و از جمله خودشان در انتخابات. تکرار جمله «انتخابات آزاد» به معنی فراگیر بودن این شعار نیست و نمیتوان از تکرار این شعار توسط «همه» چنین نتیجه گرفت که این شعار «همه» را پوشش خواهد داد.

– سند، مبارزه برای «برگزاری انتخابات آزاد» را یکی از مولفه های اصلی فعالیت سیاسی سازمان اکثریت اعلام کرده است. میتوان چنین نتیجه گرفت که، تنظیم کنندگان سند بر این باورند که در جمهوری اسلامی برگزاری انتخابات آزاد ممکن است و یکی از وجوه اصلی مبارزه این سازمان میباشد. پس میتوان نتیجه گرفت که در فکر سازمان اکثریت مسیر تغییر حکومت مذهبی ایران از طریق برگزاری انتخابات آزاد میگذرد. البته هیچ کجا صحبتی از شروط لازمه انتخابات آزاد و این که این شروط چگونه میتوانند در این نظام مذهبی تامین شوند، تا زمینه های یک انتخابات آزاد فراهم گردد، صحبتی به میان نیامده است. تجربه سی و سه سال حکومت جمهوری اسلامی خلاف این حکم را نشان میدهد. پرسش این است که بر پایه کدام تحلیل سند نویسان به این نتیجه رسیده اند که تغییر حکومت و تامین شرائط استقرار دمکراسی در ایران از مسیر «انتخابات آزاد» در حکومت جمهوری اسلامی میگذرد؟ در عین حال باید دقت داشت که این سیاست همزمان یک ارزش ائتلافی هم دارد و همان سیاستی را محور قرار میدهد که امروزه به عنوان تنها وسیله استراتژیک بازگشت به قدرت از سوی اصلاح طلبان تبلیغ و ترویج میشود. و صد البته به عنوان تنها راه متمدنانه، امروزی و خیر در مقابل انقلاب و تغییر حکومت که جز خسران و شر، برای آنان چیزی به همراه نخواهد آورد.

– سنتز همه این گفتارها خودش را در سیاست پیشنهادی سند نشان میدهد. سازمان اکثریت نوک تیز حمله خود را متوجه بلوک قدرت و به ویژه ولی فقیه و نیروهای امنیتی – نظامی خواهد کرد. اتخاذ چنین سیاستی این پرسش را با خود به همراه دارد که، سیاست «نوک تیز حمله» متوجه بلوک قدرت آیا به معنی حمله نکردن به وجوه دیگر نظام است؟ آیا به این معنی است که سازمان اکثریت با بخشی از این نظام دینی مبارزه میکند و با بخش دیگر مماشات و یا بیش از آن همراهی و ائتلاف؟ آیا به این معنی است که اکثریت با بلوک قدرت و ولی فقیه مبارزه خواهد کرد و با اصلاح طلبان اتحاد و وحدت؟ ظاهرا شالوده این سند چنان ریخته شده که پاسخ این پرسش مثبت باشد.

در بررسی سند، میتوان به تناقضات بیشتری اشاره کرد، ولی همین موارد برشمرده به خوبی نشان میدهد که چه سیاستی مورد نظر تنظیم کنندگان سند است. سازمان اکثریت از ارزشهای دمکراسی، عدالت اجتماعی و سوسیالیسم حرف میزند و خود را پرچمدار مبارزه در راه حفظ این ارزشها میداند، اما به راحتی این ارزشها را در پای معامله سیاسی خرج میکند. سیاست پیشنهادی این سند، ائتلاف و اتحاد «مخالفین» با «منتقدین» است و یا به بیان دیگر ائتلاف اپوزیسیون خواهان تغییر رژیم با اصلاح طلبان طرفدار حفظ رژیم از قبیل «حزب مشارکت»، «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی»، «راه سبز امید» و امثال امیر ارجمندها و مزروعی ها و غیره. چنین سیاست متناقضی هرگز پیش نخواهد رفت مگر آن که یکی از طرفین از اصول خود عقب نشیند. سند نشان میدهد که سازمان اکثریت آماده است تا از اصول استقرار دمکراسی و جمهوری سکولار-لائیک در ایران عقب نشیند. در تحلیل از حاکمیت، نظام جمهوری اسلامی را به بلوک قدرت و ولی فقیه محدود کرده و اصلاح طلبان مذهبی را وارد دایره اپوزیسیون میکند و برای این کار اپوزیسیون را به دو بخش «مخالف» و «منتقد» تقسیم کرده و نظام مذهبی حاکم بر ایران را به کناری مینهد. برای «اپوزیسیون منتقد»، از طبقه متوسط جدید پایگاه اجتماعی وسیع میسازد، بدون آن که توضیح دهد که این طبقه متوسط جدید ایران چه پیوندی با اصلاح طلبان خواهان حفظ نظام دارند. کوچکترین اشاره ای به تلاش اصلاح طلبان در حفظ نظام جمهوری اسلامی ندارد و این را مانع ائتلاف و اتحاد نمیداند. از انتخابات آزاد بدون آن که به الزامات آن اشاره کند دفاع کرده و آن را به پرچم مبارزه سازمان اکثریت برای استقرار دمکراسی در ایران تبدیل میکند. و در نهایت آن اصول دمکراتیک و نکاتی که هر یک به نحوی مانعی برای یک اتحاد سیاسی با اصلاح طلبان باشد، نادیده گرفته میشود و نقشه راه چنان ترسیم میشود که همه راهها به این اتحاد ختم شود!

زمانی سازمان اکثریت سیاست اتحاد و ائتلاف با بخشهائی از قدرت را با صراحت و روشنی تمام اعلام و پی میگرفت. ولی اکنون مدتی است که با ترفندهائی تلاش میکند که با کلی گوئی و برپا کردن گردوخاک حول «سیاست پردازی» و «سیاست مدار خردمند»، سیمای کریه اتحاد سیاسی با اصلاح طلبان را پنهان سازد. سیاستی که در پی همراهی و اتحاد با کسانی که هنوز و پس از گذشت تجربه تلخ حکومت مذهبی، حاضر نیستند به پذیرند فاجعه ای که در ایران رخداده و جامعه ما را به لبه پرتگاه کشانده، محصول تلفیق دین و حکومت بوده و تنها راه حل این بحران در گام اول و قبل از هرچیز تغییر نظام و جدائی دین از حکومت است، چیزی جز تکرار سیاستهای شکست خورده قبلی نیست.

پایداری نیروی جمهوریخواه دمکرات و لائیک بر لزوم تغییر حکومت و جدائی کامل دین از حکومت و استقرار جمهور مردم، و معامله نکردن بر سر اصول چنین حکومتی، مهمترین اصل خدشه ناپذیر مبارزه برای استقرار دمکراسی در ایران است. امروز بیش ا زهر زمان دیگر زمینه برای پیشبرد چنین سیاستی آماده است. بر سر دمکراسی معامله نباید کرد.
۵آوریل ۲۰۱۳