نقدی بر کتاب در دامگه حادثه

بسمه تعالي نقدي بر كتاب در دامگه حادثه خاطرات پرويز ثابتي با عرض سلام و تهنيت خدمت آقا امام زمان عج‌الله تعالي فرجه‌الشريف و مردم فهيم ايران چندي پيش يكي از دژخيمان اسبق سازمان ساواك پرويز ثابتي مسئول بخش امنيت داخلي كه نقش اول را در به خاك و خون كشيدن جوانان ايران اسلامي به عهده داشته بعد از 33 سال همچون ماري سر از لانه برآورده. و در شبكه ضدانقلاب) VOA، پرشين برنامه افق ( ظاهر گشت آنهم بعد از معدوم گشتن اغلب همكارانش در دادگاه‌هاي انقلاب اسلامي و هلاكت ديگر يارانش به مرور زمان، وي بعد از اظهار اراجيف مختلف و بي‌گناه جلوه دادن خود و همرزمانش كتابي را هم معرفي می نماید كه شامل خاطرات وی مي‌باشد كه توسط عرفان قانعي‌فر به نام «در دامگه حادثه» نگاشته شده، وي به صراحت در آن كتاب كه در اول آن هم با دستخط خويش نگاشته متن كتاب را كاملاً بعد از مرور قبول نموده پس هيچ گونه انكاري در اين زمينه نمي‌تواند انجام دهد وي همچنين يادآور مي‌شود كه پاورقي‌هاي آنرا كه از منابع مختلف اخذ گرديده ، بعضي‌ها را قبول و بعضي‌ها را رد مي‌نمايد. بنده با مطالعه تاريخچه و كتب خاطرات اغلب مجاهدين خلق و چريكهاي فدايي و گروه‌هاي اسلامي بر آن شدم كه كتاب فوق‌الذكر را هم مطالعه کرده و بعد از مطالعه جزء به جزء آن و مقايسه‌اش با ساير كتب خصوصاً تاريخچه سازمان مجاهدين از سال 1345 تا 1357 و تاريخچه چريكهاي فدايي از سال 41 تا 57 به مطالب بسيار زيبايي در اين زمينه دست یابم وآن هم پلتيكي است كه آقاي ثابتي خواسته که همانند روسها، مثلاً با بازگو نمودن10 درصد حقيقت ، 90 درصد اكاذيب خود را در جملات فریب بگنجاند كه با ذكر اسناد و مدارك و براهين مستند آنها را بيان خواهم نمود. آقاي ثابتي در اين كتاب خاطراتش از هيچگونه تهمت و ناسزايي به علما، شهدا، مراجع و مخالفين رژيم طاغوت كوتاهي ننموده آنهم به ناحق، و جا دارد اكنون به حق آنها را با استناد به براهین و اسناد معتبر خدمت ايشان عودت دهيم واما بنده تنها به چند مورد از عرايض وي و اشخاص مورد نظر با او اشاره خواهم نمود و برداشت ديگر مباحث را به عهده خوانندگان گرامي خواهم نهاد، مورد فوق مربوط به صفحه (268 تا 270 )كتاب در دامگه حادثه خاطرات آقاي ثابتي و تاريخچه مجاهدين از صفحه (512 تا 614)میشود که شامل فرار محمدتقي شهرام و حسين عزتي كوه‌كمره‌اي و ستوان يكم اميرحسين احمديان چاشمي وسایر ترفندهای شخص فوق مي‌باشد، واما اشخاص فوق الذکر كه با سناريوي از پيش تعيين شده آقاي ثابتي، از زندان مي‌گريزند بدترين ضربات را بر پيكره ،نه مجاهدين بلكه اكثريت معاندين با نظام طاغوت خصوصا چريكهاي فدايي وارد مي‌نمايند واما سوابق افراد مذكور : 1) محمدتقي شهرام در شهريور 1350 دستگير و به زندان محكوم مي‌گردد و در رديف نيروهاي رده دوم مجاهدين خلق قرار مي‌گيرد وي را به علت حرّافي و ابتلا به عقده‌هاي حقارت كه غالباً با برون‌فكني‌هاي لفظي و فيزيكي همراه بوده و هميشه سعي در مطرح نمودن خويش بالاتر از حد توان بوده ولو با گرويدن به سفسطه و درگيري با مامورين زندان و غيره تقي قمپوز مي نامند وي در يكي از دفاعياتي كه براي دادگاه يكي از مجاهدين نگاشته بود مرقوم مي‌دارد ما خواهان جامعه توحيدي بي‌طبقه مي‌باشيم گويي جوامع توحيدي دوطبقه هم تاكنون وجود داشته، در صورتیکه جوامع توحيدي تنها براي زدودن طبقات و بنا نهادن اصل وحدت پا به عرصه وجود نهاده اندو بس، وهمين نكته مضحك براي تقي شهرام و دوستانش مي‌شود نقطه تعالي كه بلي آقاي شهرام نظريه‌پردازي نموده است و بيشتر از همه هم خودش، و در اين ميان آقاي ثابتي هم به توسط عوامل خويش در زندان پي به عدم آگاهي آقاي شهرام از اسلام و گرايشش به گروه‌هاي چپ مي‌برد. و وي را با برنامه‌اي از پيش تعيين شده به همراه شخصي به نام حسين عزتي کوه کمره ای به زندان تازه تاسيس شهرستان ساري در استان مازندران تبعيد مي‌نمايند. 2) حسين عزتي کوه کمره ای، داراي افكار چپ. اخراجي دانشگاه، به علت عضويت در گروه ستاره سرخ دستگير مي‌گردد و دوران زندان خود را سپري مي‌نمايد وی اطلاعات جامعي از افكار چپ دارد. 3) ستوان يكم اميرحسين احمديان چاشمي اهل قائمشهر( شاهی سابق ) افسر شهرباني، مدت زماني در كلانتري مشغول خدمت میگردد سپس به زندان منتقل مي‌شود و در زندان جديدالتاسيس ساري شروع به کار می نماید 4) محمدرضا سعادتي عضو سازمان مجاهدين خلق كه در اوايل انقلاب به عنوان نفوذي در دادستاني مشغول به كار مي‌گردد چون روسها بعد از به دام افتادن مهره بسيار ارزشمندشان تيمسار مقرّبي در دوران طاغوت كه دستگير و اعدام گرديد به دنبال سرنخي بودند كه منبع نفوذي خود را شناسايي کنند در حين انقلاب از اين فرصت استفاده کرده و به علت ارتباطشان با سازمان مجاهدين خواستار پرونده آقاي مقربي از آنها مي گردند كه بنا به دستور سازمان ، سعادتي پرونده را از دادستاني خارج و به هنگام تحويل آن به جاسوسان روس دستگير مي‌شود كه با پادرمياني نهضت آزادي و سازمان مجاهدين و همچنين رأفت اسلامي به چندين سال زندان محكوم مي‌گردد وي از انجام اين بخشايش نه تنها درس عبرتی نگرفته بلكه متعرض‌تر مي‌گردد و با تحريك يكي از توابين به نام( كاظم افجه ای ) موجبات شهادت شهيد حسن كچويي( مسئول ندامتگاه اوین) را تدارك مي‌بيند و موفق به انجام اين عمل خائنانه مي‌شود و در نتيجه اين بار به اعدام محكوم مي‌گردد. واما اصل ماجرا آقاي ثابتي هنگامي كه مصاحبه كننده از وي در صفحه 268 نام تقي شهرام را مي‌پرسد در جواب میگوید عين عبارت، وي به همراه آقاي سعادتي از زندان ساري گريخت و در اوايل انقلاب سعادتی به علت جاسوسي براي( KGB ) سازمان جاسوسي شوروي دستگير و اعدام مي‌گردد. مصاحبه كننده مجدد سوال مي‌كند كه اين يك فرار ساختگي بود البته به گفته آقاي شهبازي در سايت خبر آنلاين و شما با قراردادن اسلحه موجبات مرگ مستشار ( جاسوس ) آمريكايي آقاي هاوكينز را باعث شده‌ايد كه در اينجا آقاي ثابتي از كوره به در مي‌رود و اعلام مي‌دارد كه من با كشتن مردم مي‌خواستم امنيت را به كشور بازگردانم اين كه مي‌شود عدم امنيت. ابداً آقاي ثابتي شما نمي‌خواستيد كه اين كار بکنید بنده هم به طور قطع مطمئنم بلكه اين رضا رضايي يكي از شهداي خانواده رضايي‌ها بود كه این حنا را بر دست مبارک شما وهمکارانتان ماليد و شما را در عمل انجام شده قرار داد واما براي آگاهي بيشتر تنها به چند نمونه از سناريوهاي آقاي ثابتي اشاره مي كنم كه خود نيز در كتابش به آنها اشاره نموده است. 1. عباسعلي شهرياري عضو حزب توده كه در ساواك به کنترل آقاي ثابتي در مي‌آيد و آقاي ثابتي به همراه چند تن از ياران معدودش طرح نفوذ وي را براي ترور تيمسار بخيتار طراحي مي‌نمايد تيمسار بختيار اولين رئيس ساواك بود كه مورد سوء ظنّ شاهنشاه عاري از مهر آقاي ثابتي قرار گرفت و به علت اخذ كينه از او به عراق كه آن زمان يكي از معاندين معروف ايران بود گريخت، و به اعتراف آقاي ثابتي عباسعلی شهرياري تيمسار بختيار را كه به شكار علاقه خاصي داشت به توسط يكي از اطرافيانش به مرز ايران رهنمون ساخت و تك تيرانداز آقاي ثابتي هم او را مورد هدف قرار داده و به قتل رساند بعدها عباس شهرياري در روز 14/12/53ساعت 40/ 7بامداد جنب درب منزلش واقع در تهران خيابان پرچم به توسط چريكهاي فدايي، شناسايي و ترورگردید 2.سيروس نهاوندي، كه به اقرارآقاي ثابتي در ساواك اعلام همكاري مي‌كند و بعد از اينكه به درخواست خود براي توجيح هر چه بهتر نفوذ، با شلاق مورد شكنجه قرار مي گيرد و به بيمارستان ارتش منتقل مي‌شود و براي آنكه توجيح بدون چون و چرا باشد با نظر پزشك تيري هم به دست وي شليك مي‌شود كه به عصبهاي دستش آسيبی نرسد سپس او را از بيمارستان فراري داده و او نيز در عين خيانت با نفوذ در میان همرزمانش ضربات جبران‌ناپذيري را بر پیکره حزب توده وارد مي‌كند جالب اينجاست كه تشكيلاتي به نام مثلا( سازمان رهايي‌بخش خلق ايران) را ً بنيان‌گذاري مي‌كند و با راهنمایی های آقاي ثابتي جوانان ناآگاهی را كه داراي افكار چپ ميباشند به آن تشكيلات رهنمون ساخته ولیست كليه افراد فریب خورده را هم عيناً در اختيار آقاي ثابتي قرار میدهد شایان ذکر است فرار ساختگي سیروس نهاوندي يك ماه قبل از فرارمحمد تقی شهرام بوده است. 3.شاه مراد دلفاني متولد1307 اهل کرمانشاه عضو حزب توده، وي در زندان با يكي از نيروهاي سازمان مجاهدين دوست مي‌شود بعد از آزادي شخص فوق به دلفاني كه در كار ديناميت بوده مراجعه و خواهان خريد مقدار قابل توجهي سلاح مي‌شود غافل از اينكه دلفاني تن به خفت و ذلت همكاري با ساواك داده است. دلفاني مراتب را به ساواك گزارش مي‌دهد و ساواك هم براي جا انداختن هر چه بهتر دلفانی و آگاهی کامل ازاهداف مجاهدین، خود تعدادي سلاح به توسط دلفاني در اختيار مجاهدين قرار مي‌دهد و آن سال هم مصادف بوده با ايام تاجگذاري، و ساواك كه تبحر بسيار ويژه‌اي در تعقيب و مراقبت داشته بعد از شناسايي كامل خانه‌هاي تيمي، در شهريور 1350 به خانه هاي تيمي مجاهدين حمله برده و به اذعان خود مجاهدين 80 درصد از بدنه و سران آن را كه شامل بنيان‌گذاران آن من جمله حنيف‌نژاد، سعيد محسن، بديع‌زادگان و غيره را دستگير و( به غير از مسعود رجوي تمامي نيروهاي رده اول آن را اعدام مي‌نمايد (البته در كتاب خاطرات آقاي ثابتي و تاريخچه سازمان مجاهدين خلق . شایان ذکر است مطابق اظهارات عده ای از زندانیان و هم بندان وی شاه مراد دلفانی ، گرایش به مسائل شنیع هم جنس بازی داشته ودر زندان با اغفال نوجوانان ،از آنان سوئ استفاده می نموده است 4 . مسعود رجوي فرزند حسین اهل طبس عضو سازمان مجاهدين خلق، به گفته ثابتي در كتاب خاطراتش وی در زماني كه خواهان استخدام در آموزش و پرورش بوده با برادراو كاظم رجوي به مدت چند ماهي دوست بوده و این چه عجب كه در ميان عموم ملت مسلمان شخصي از آن خانواده، با يك بهايي‌زاده مانوس گردد سپس وي به استخدام ساواك درمی آید و كاظم رجوي هم به سوئيس مهاجرت مي‌نمايد . بعد از چند سال از این مودت آقاي ثابتي براي انجام امور اداري به سوئيس می رود و با عنايت به اينكه از سوابق آقای کاظم رجوی به اقتضای شغلش کاملا آگاه بوده به سراغ وي كه عضو يكي از نهادهاي دانشجويي ضد رژيم میباشد می رود و نیتش هم از رفتن به قول معروف سلام گرگ بي‌طمع نيست جذب وي بوده و بعد از يادآوري خاطرات گذشته كاظم رجوي محل كار ثابتي را از او جويا مي‌شود و آقاي ثابتي هم آنرا نخست‌وزيري اعلام مي‌نمايد و كاظم رجوي ميپرسد که منظورش از نخست‌وزيري ساواك مي‌باشد و آقاي ثابتي هم آن را تاييد مي‌نماید. آقاي ثابتي در ادامه خاطراتش اعلام مي‌دارد كه ديدم ميان صحبتها دَم آقاي كاظم رجوي سست است او را با قرار ماهي 1000 فرانك در سوئيس به عنوان منبع به استخدام ساواك درآوردم صفحه 282 . و از خبرچيني او هم در سوئيس اظهار رضايت مي‌نمايد واما بعد از اينكه در ضربه 1350 به پيكره مجاهدين طي برگه‌هاي بازجويي موجود در كميته مشترك آقاي مسعود رجوي در شناسايي دوستان خود به نيروهاي ساواك ذره ای کوتاهی نمی نماید، و تا آنجا وقاحت را به پیش میبرد كه حتي كروكي منزل شخص اول و بنيانگذار سازمان مجاهدين آقاي حنيف‌نژاد را هم در اختيار كميته مشترك قرار مي‌دهد ،و اولین گام را در رهایی از چوبه اعدام بر می دارد، تا چندي پيش دارودسته آقاي مسعود رجوي منكر اين واقعيت بودند كه آقاي ثابتي يكي از معاندين سرسخت نظام صحه بر اين مورد نهاد و اعلام داشت كه نه تنها با همكاري كامل مسعود خان رجوي در شناسايي و دستگيري مجاهدين، بلكه با درخواست برادر وي آقاي كاظم رجوی از او برای رهایی برادرش و درخواستهاي مکرر شخص ثابتي و تيمسار نصيري از اعلیحضرتشان با دلایل مختلف برای استفاده از عفو ملوكانه، و آن هم نه بخاطر همکاری بیدریغ جناب مسعود رجوی در کمیته مشترک با آقایان، بلکه برای جا انداختن هر چه بهتر برادر نفوذیش در خارج از کشور آقاي مسعود رجوي از مرگ رهیده ومشمول عفو ملوکانه میگردد و به زندان محكوم ميشود، و به اذعان صريح آقاي ثابتي آقاي رجوي در زندان نيز به عنوان منبع مورد استفاده قرار مي‌گرفته و اطلاعات زندان را در اختيار آنان قرار مي‌داده، اين هم يكي از هزار ادله مامورين امنيتي كشورمان، که ثابتي هم اوراق بازجويي جناب رجوی را كه دال بر معرفي و لو دادن اعضای بسيار از افراد سازمان بوده را مورد تاييد قرار می دهد و اين چه عجب که شناسايي تقی شهرام هم به توسط جناب مسعودخان رجوي انجام نگرفته و در اختيار آقاي ثابتي قرار داده نشده باشد چون اين شخص درست هم فكر شهرام بوده و همچنان که او در سال 54 آن انقلاب به اصطلاح ايدئولوژي خود را به راه انداخت و به تمسخر شهید شریف واقفی آقای پرچمدار نام گرفت آقاي رجوي هم ده سال بعد ازاو در سال 64 خالص‌تر آنرا در عراق راه‌اندازي نمود، واما بقيه ماجرا. در كتاب تاريخچه سازمان مجاهدين اينچنين آمده در طي دو ماه كه آقايان شهرام و عزتي در زندان ساري بوده‌اند با ستوان احمديان طرح دوستي مي‌ريزند و هر شب براي درس دادن نزد وي مي‌روند و بعد از آماده سازي وي يك شب در تاريخ 15 /2 / 1352 در ساعت 15/ 1 شب مامورين را خلع سلاح نموده و به طرف قائمشهر (شاهي سابق) منزل پدري ستوان احمديان به راه مي افتند ستوان احمدیان بعد از خداحافظي از پدرش ماشين فرار را معاوضه کرده و به همراه شهرام وعزتي به سوي تهران رهسپار ميشود بعد از رسيدن به تهران احمديان، شهرام را در خانه اي كه از يكماه قبل از فرار مثلا كرايه کرده بوده قرارمیدهد و ماشين فرار را چند خیابان بالاتر از محل اختفا رها نموده و به نزد شهرام بر میگردد. عزتي هم با اخذ يك قبضه اسلحه از آنها جدا شده و راهی جنوب میشود و اما سوالات مطروحه تا به اينجا در رابطه با آقاي ستوان احمديان . 1) آيا آقاي احمديان نمي‌توانست ماشين تعويض براي فرار را هنگام آمدن به زندان با خود بياورد و در يكي از خيابانهاي ساري پارك كند تا مثلا بعد از فرار مستقيماً سوار ماشين شده و راهي تهران شوند 2) سازمان مجاهدين كه يكي از متمول‌ترين سازمانهای آن برهه بوده جناب شهرام آيا قادر نبوده بعد ازفرار از زندان ساري با يكي از سمپاتهای سازمان از طريق باجه‌هاي مخابراتي تماس حاصل نموده و اعلام دارد از زندان فرار كرده و در حال حركت به سوي تهرانيم يك تيم از نيروها در فلان ساعت در فلان خيابان حضور يافته و ما را به يكي از خانه‌هاي امن انتقال دهند (3 آيا عزتي که بعد از رسیدن به تهران با اخذ یک قبضه کلت رولور مسروقه از انبار تسلیحات زندان ساری از شهرام واحمدیان جدا شده وراهی جنوب بوده نمي‌توانسته ماشين فرار را تا چند خيابان آن‌طرف‌تر با خود برده و رها نماید و سپس به راه خويش ادامه دهد . 4 ) مرکزیت خانه های تیمی کمونیستها در تهران بوده و عزتی هم با علم کامل بدین موضوع مسیر جنوب را در پیش میگیرد، در حالیکه میداند مشخصات کامل او در کلیه اماکن نقلیه وهمچنین در میان کلیه مامورین امنیتی و انتظامی با حساسیتی که ساواک بدین موضوع داشته منتشر شده، با عنایت به موارد فوق الذکرآیا او نمی توانسته حداقل چند روزی در محل اختفای شهرام یا یکی از خانه های امن کمونیستها قرار گرفته و سپس راهی یافتن هم رزمانش گردد ، مگر اینکه بگوییم او به نقشه فرار ساختگی پی برده وبرای اینکه با تحت تعقیب بودنش، به هر خانه ای که قدم بگذارد موجب کشتاراعضای آن خانه تیمی خواهد شد تنها یک راه را برای فرارخود در نظر میگیرد وآن هم رفتن به جنوب و از آنجا به عراق و سپس اطلاع به داخل کشور که این یک فرار ساختگی است ولی غافل ازآن که یا احمدیان پی بدین موضوع برده ودرمسیر قرار دادن ماشین فرار در چند خیابان آنطرف تر موضوع را به سمع و نظر آقای ثابتی رسانیده و یا جناب ثابتی خود پی به حرکت بعدی وی برده، چون رفتن به جنوب آن هم در آن برهه از زمان مطابق هر عقل سلیم مردود، یا بهتر بگوییم خودکشی محض میباشد . مگر اینکه بگوییم او تنها یک درصد ضعیف از فرار را بدون داشتن راهی دیگر برای خود انتخاب نموده، و درادامه وی در ایستگاه راه آهن جنوب در حین پیاده شدن از قطار مورد اصابت رگبار مسلسل های یاران آقای ثابتی قرار گرفته وکشته میشود5 ) به نظر شما خواننده گرامي در آن روز احتمال لو رفتن احمديان بيشتر بوده يا شهرام. زيرا شهرام را فقط مامورين امنيتي مي‌شناسند ولي جناب احمديان را به جز افراد مسئول پرونده فوق، همدوره‌هايش هم كه در كلانتريها، آگاهيها و حتي در بخش‌هاي مختلف راهنمايي و رانندگي که مشغول کار بوده اند هم توان شناخت داشته اند پس احتمال لو رفتن ستوان احمديان از شهرام بيشتر بوده، باري خانه فوق نه توسط احمديان بلكه به توسط ساواك از قبل اجاره و بتوسط قسمت فني آن با شنود، دوربين مدار بسته، و ساير لوازم موجود تعبيه گرديده و شناسايي افراد سازمان وحتی سمپاتها كه به آن خانه رفت و آمد مي كرده اند، و هم چنين آگاهي كامل از برنامه‌هاي آقاي شهرام در ماههاي آينده، از اولین گامهای آقای ثابتی بوده و علت بردن ماشين فرار چند خيابان آن طرف تر بتوسط آقای احمدیان ، نه از براي ايثار بلكه آگاهي كامل آقاي ثابتي از گفتگو هاي آقايان در مسير تهران و دادن تزهای متعدد به جناب احمديان مطابق گفتگو هاي انجام شده و طرح مسايلي كه آقاي ثابتي و يارانش را هر چه زودتر به اهداف از پيش تعيين شده آنها رهنمون سازد همچنان كه در كتاب تاريخچه سازمان مجاهدين آمده مطابق عرف زندان پرونده هر زنداني قبل از تبعيد، يا به همراه زندانی براي نظارت مسئولين زندان فرستاده مي‌شود در حالي كه در پرونده شهرام مسايلي همانند تحريك زندانيان به اعتصاب غذا و درگيري با مامورين، اغتشاش‌گر و امثالهم به چشم مي‌خورد و گذشته از اين وي يك زنداني سياسي بوده و كوچكترين مراوده وي با افراد عادي به شدت تحت نظر قرار می گرفته تا چه رسد به افسر زندان آن هم شبها از طريق منابع وسيع ساواك، كميته مشترك ضدخرابكاري، اطلاعات شهرباني، ضد اطلاعات شهرباني و از همه مهمتر اطلاعات زندان، ً پيگيري نگشته و به مسئولين ارجاع نشده آن هم با آن همه مراقبتها يعني در اين دو ماه كسي نبوده كه اين مطلب را به سمع و نظر آقايان برساند. آنهم مثلاً با بودن اشخاصي همانند دلفاني، عباس شهرياري، سيروس نهاوندي، مسعود رجوي و غيره در زندان، آيا ذهن شما به عنوان يك فرد آگاه با عنايت به موارد معروض مي‌تواند این موضوع را در خود بگنجاند، و در ثاني تقي شهرام يك فرد از مجاهدين خلق و حسين عزتي يكي از نيروهاي سازمان ستاره سرخ با افكار كمونيستي اين دو چه وجه مشتركي با هم به لحاظ فکری داشته اند كه آن را به ستوان احمديان بازگو نمايند. زيرا دروس ايدئولوژي اينان متضاد هم بوده و اين تنها در صورتي قابل پذيرش است كه بگوییم یا افكار عزتي تاثير خود را بر روي شهرام گذاشته است یا افکار شهرام بر روی عزتی، تاثیر گذار بوده كه در آينده نماد تاثیر گذاری ایده های عزتی بر روی افکار شهرام را مشاهده مينمايیم و هنگاميكه آقاي ثابتي به توسط بلبل مطبوعش ستوان احمديان پي به اين امر مي‌برد مقدمات فرار را آماده مي‌نمايد و حيرت‌آور اينجاست كه اينها چگونه تمامي لايه‌هاي حفاظتي زندان را خلع سلاح نموده‌اند آن هم حتي بدون شليك يك گلوله، و بعد از خالي نمودن اسلحه خانه راهي قائمشهر به جهت خداحافظي از پدر ستوان احمدیان و تعويض ماشين راهي تهران شده‌اند به همين راحتي، و ارگانهاي امنيتي و انتظامي هم تا حضرات به تهران برسند از ماجراي فرارشان آگاه نشده اند يعني آن شب هيچ كس به درب زندان مراجعه ننموده ثانياً پستهاي برجكهاي زندان تعويض نگشته و هيچ كدام از موضوع مطلع نشده اند و آن را به ساواك يا ضداطلاعات گزارش نكرده‌اند. همچنين آقاي احمديان در خاطرات خود مي‌نويسد قبل از فرار ناخودآگاه به پشت ميز كار خود رفتم و نوشتم من اين لباس ننگين را از تن به در مي‌آورم اين راهي كه من مي‌روم مي‌دانم كه برگشتي ندارد و من مي‌روم تا ديگر گرسنگان گرسنه نخوابند و در اين نگارش تقي شهرام و حسين عزتي هم او را ياري مینموده اند، آخر چه لزومي دارد هنگامي كه من همكاران خود را در عين آزادي خلع سلاح كرده‌ام درآن ضيق وقت نامه‌نگاري هم بنمايم زيرا هنگاميكه ساواك يا ضداطلاعات به سراغ آنان بيايد همگي به صراحت اعلام خواهندکرد كه ستوان احمديان به همراه دو زنداني تبعيدي آنان را خلع سلاح نموده و فرار كرده و آقاي شهرام در عين جهالت اعلام مي دارد كه ستوان احمديان اين نامه را براي آن نوشت كه ديگر رژيم نتواند مدعي شود وي را به گروگان گرفته‌اند. اين ادعا هنگامي درست از آب درمي آيد كه اسلحه‌اي به طرف وي نشانه رفته باشد نه خود به سوي مامورين در عين آزادي و همدستي با متواريان اسلحه‌اي نشانه گرفته و آنها را خلع سلاح كرده باشد و به قول معروف( تنها كساني كه چيزي براي پنهان كردن دارند كلّيه اعمال خود را منطبق با توجيحات از پيش تعيين شده ارائه مي‌نمايند) و مطابق هر عقل سليم، نامه فوق‌الذكر هيچ گونه اثري نمي‌توانسته بر روي كسي بگذارد الاّ تقي شهرام( قمپوز) كه وصول اطمينان او را نسبت به ستوان احمديان به حد اعلاي خود برساند و در ادامه، بنده ای كه خود را درگير عملي مرگبار نموده‌ام چه لزومي دارد كه به سراغ پدرم بروم و آن هم در آن تنگنا، ودرآن ضیق وقت من كه مي‌دانم به عنوان يك افسر دوره ديده در دانشكده افسري پليس، ساواك به سراغ اولين شخصي كه خواهد آمد پدر و مادر من مي‌باشد و با اندكي فشار آنان لب به سخن گفتن خواه نا خواه خواهند گشود و حداقل اينكه بعلت عدم گزارش فرار به ساواك يا شهرباني به روزگار غريبي مبتلا خواهند شد آخر چه لزومي دارد كه به سراغ آنان بروم مگر اینکه پیغامی بسیار ضروری بعلت حادث شدن امری پیش بینی نشده یا توصیه ای فراموش شده آن را از طریق پدر بزرگوارم خدمت مسئولین مراقب عرض نمایم،و همچنین چه لزومي دارد كه ماشين فرار را از آنان اخذ نموده و تا مقصد كه تهران باشد با آن رهسپار گردم. آيا اين حساب را نمي‌كنم به فرض اگر اين قضيه لوبرود با اندكي تحميل فشار نوع ماشين و شماره آن را به دست مي‌آورند و مرا به مقصد نرسيده به همراه آن دو آماج حملات گلوله‌هاي خود قرار مي‌دهند ضمنا اين احتمال را نمي‌دهم كه اگر ماشين را هم در يكي از خيابانها رها كنم آن را مي‌يابند و شهر اقامت مرا براحتي شناسايي مي‌كنند و هم‌چنان هم مي‌شود و ساواك چهار روز بعد ماشين فوق‌الذكر را در يكي از خيابانهاي تهران مي‌يابد آيا سازمانهاي امنيتی، كلّ ايران را براي شناسايي بنده مورد تفحص قرار بدهند من تامين بيشتري خواهم داشت يا يك شهر آن هم ولو كلان شهرباشد، واما حسين عزتي كوه كمره‌اي 24 ساعت بعد از جداشدن از آقا شهرام و احمديان در يكي از ايستگاه‌هاي راه‌آهن جنوب به جاي آنكه دستگير شده و حتي‌المقدور اطلاعاتي در رابطه با آقاي شهرام و ستوان احمديان از او اخذ گردد کشته میشود باري چون نيازي بدين كار نبوده زيرا افراد فوق از لحظه فرار الي آخر تحت مراقبت كامل قرار داشته‌اند و بقول معروف آقاي ثابتي و تني چند از محرمانش هم سوال را مي‌دانسته‌اند هم جواب را،واین در حالی بود که عزتی نه فشنگ کثیری در اختیار داشته نه فرصت دست یابی به سیانور،و دستگیری او هم برای نیروهای ورزیده وتا به دندان مسلح کمیته مشترک بسیار آسان بوده همانند ماجرای دستگیری وحید افراخته که درتاریخچه مجاهدین بدان اشاره شده که چگونه قبل از هر گونه عکس العملی بتوسط نیروهای عملیاتی کمیته مشترک دستگیر میشود ابتدا بايد خدمت شريفتان عرض نمايم كه آقاي ثابتي از نقطه شروع فرار تا جا گرفتن بلبل مطبوع خويش آقاي ستوان احمديان و تقي شهرام لحظه به لحظه به توسط گروه‌هاي تعقيب و گريز كميته مشترك در جريان امر بوده است در ثاني عزتي اگر در همان تهران بعد از جداشدن از شهرام و احمديان كشته مي‌شد درصد ترديد فرار ساختگی را حداقل از عقل و شعور تقي شهرام و امثالهم به 90 درصد مي‌رساند ولي صلاح را در آن مي‌بينند كه اولاً اجازه دهند او از تهران خارج شود ثانياً يا امروز بميرد يا فردا براي ثابتي چه فرقي مي‌كند زيرا او 24 ساعته تحت نظر مي‌باشد ثالثاً اين بار هم مي‌تواند همانند هميشه براي اينكه منبع خود را نسوزاند بگويد در حين گشت‌زني يا مشكوكيت درگير و كشته شد . ولي كشته شدن عزتي در تهران آن هم بعد از چند دقيقه جدا شدن از احمدیان و شهرام براي بلبل مطبوعش كاملاً مضر بوده ولي 24 ساعت بعد در ايستگاه يكي از شهرهاي جنوب حاشيه امنيتي خوبي در برابر عقل امثال تقي شهرام مي‌باشد و نكته بسيار جالب اينجاست كه آقاي ثابتي بعد از 33 سال تعقل و تفكر در اين رابطه محمدرضا سعادتي را به جاي حسين عزتي قرار داده لطفاً دقت كامل شود «سعادتي به جاي عزتي» آقاي ثابتي در كتاب «دامگه حادثه» خود صفحه 284 و 283 هنگامي كه مي‌پرسند سفير روسيه هم درصدد آزادي مسعود رجوي بود آقاي ثابتي مي‌گويد كاسكين هر از چند گاه با آقاي ميرفندرسكي تخت‌نرد بازي مي‌كرد وي خواهان آزادي حكمت‌جو يكي از اعضاي حزب توده بوده است كه چون در فاميلي (رجوي و حكمت‌جو) در هر دو «جو» مي‌باشد شاهپور بختيار در ذكر اين خاطره در كتاب خاطرات خود اشتباه كرده است ولي آقاي پرويز ثابتي قطعاً از بابت جُويي كه در اول انقلاب ملت فهیم ایران به وي خورانده اند هنوز هم داراي همان پریشانی افکار مي‌باشد. آقاي ثابتي، شاهپور بختيار يكبار اين تلفظ را اشتباه تكرار نموده است و نه همانند شما سه بار،كه در كتاب خاطرات خود آن را عمدا براي گمراه كردن ذهن خواننده نام برده ایید، و سعي وافر داريد كه سعادتي را به جاي عزتي به سمع و نظر خواننده تحميل نماييد و اين حاصل اشتباه نيست آقاي رجوي و حكمت‌جو هيچگونه مناسبتي با هم ندارند الا در تكرار دو حرف ( جيم و واو ) ولي عزتي و سعادتي غير از تشابه در «تي»، اولاً عزتي داراي افكار چپ بوده و گرايش به روسها داشته و سعادتي هم در حين تحويل اسناد سرلشكر مقربي به روسها دستگير شده است و غير از تشابه در حروف هر دو آنها دست آخر به روسها ختم میشوند. و اين مي‌تواند مثلاً براي شما راه گريزي باشد ولي متاسفانه شما نه يك بار بلكه سه بار نام آقاي سعادتي را به جاي آقاي عزتي برای گمراه ساختن ذهن خواننده از واقعیت بیان داشته اید هر چند كه سعادتی تنها به علت رد اطلاعات به روس‌ها اعدام نگرديد، چگونه مي‌شود كه شما به عنوان يك مقام امنيتي سوابق تمامي افراد را درست بيان مي‌داريد الاّ سعادتي به جاي عزتي آن هم نه يك باربلکه سه بار، خيرترس جناب‌عالي را بنده میدانم از چه چیزی است رو شدن علت واقعی مرگ عزتی بدلیل نداشتن نقشی در فرار ساختگی، وعیان گشتن فرار ساختگی که متعاقب آن پیشآمدن پای ستوان احمدیان و کشتار مستشاران برادران آمریکایی شما با سلاح های مسروقه از زندان ساری که با طراحی جنابعالی و یارانتان ترسیم شده وهمه اینان مساوی است با ایستادن در جایگاه متهمین در دادگاههای فدرال برادران آمریکایی خود به همراه افسر آرتیستتان جناب آقای احمدیان،لازم به ذکر است آقاي عزتي ميان آن همه آدم چپي كه مستحق‌تر ازاو در تبعيد بوده اند و يا آن همه از مجاهدين كه هر نوعي محاسبه کنیم از شهرام چه در راه‌اندازي اغتشاش چه در ارج و قرب و چه رهبري مطرح‌تر بوده‌اند اين دو را برای آن در جوار هم قرار مي‌دهيد چون مي‌دانيد عزتي از شهرام نسبتاً زيرك‌تر مي باشد و براحتی میتواند با اطلاعات کاملی که از روحیات و افکار شهرام دارد بر روی او اثر گذار باشد و بنا بر طرحي كه ازپيشاپيش آن را طراحی کرده اید آنها را در تهران از سایرین جدا مي‌نماييد تا بهتر و راحت‌تر بتوانيد به اهداف خود جامه عمل بپوشانيد. و چگونه مي‌شود كه حتي 24 ماه بعد از فرار تقي شهرام و بلبل مطبوعتان ستوان اميرحسين احمديان آنها به دام هيچ یک از نهادهاي امنيتي جنابعالي گرفتار نمي‌آيند ولي حسين عزتي كوه‌كمره‌اي تنها بعد از 24 ساعت كه از شهرام و ستوان احمديان جدا مي‌شود مورد تهاجم ساواك و كميته مشترك ضد خرابكاري قرار گرفته و كشته مي‌شود چرا شما اين قدر اصرار در قالب كردن نام سعادتي به جاي عزتي داريد؟ چرا حضرت مستطابي كه يكايك نام گروه‌هاي مسلح را به همراه اعضاي آن و حتي سوابق خانوادگي آنها و در جوارش مسئولين رژيم پهلوي را با تمامي جزئيات سوابق خدمتي آنها بيان مي‌داريد ولي از اول تا آخر كتاب خاطراتتان خاطره فرار ستوان احمديان همان شخصی كه با سناريوي جنابعالي اسلحه‌هاي زندان را در اختيار تقي شهرام قرار داده وبر خلاف اراده شما موجبات مرگ (جاسوسان كه به آنها لقب مستشار داده‌ بوديد ) مستشاران آمريكايي اعم از هاوكينز، ترنر و شفر را رقم زد را زنده نمي‌نماييد چرا چون خجالت مي‌كشيد كه در آمريكا با خانواده‌هاي هاوكينز، ترنز، و شفر همسايه مي‌باشيد يا هول از اين داريد كه با شكايت خانواده‌هاي فوق به دادگاه‌هاي فدرال احضار گرديد كه به قول آخرين رئيس ساواك رژيم منحوس پهلوي تيمسار مقدم خطاب به جنابعالي و تيمسار نصيري ( خود به دست مردم اسلحه مي‌دهند خود موجبات مرگ عده‌اي را فراهم مي‌كنند و بعد هم خود حمله كرده و آنها را مي‌كُشند و بعد مي‌گويند خرابكاران را كشتيم) آيا هولتان از اين است يا بلبل مطبوعتان لب به ناگفته‌ها بگشايد و برگ‌هايتان رو شود باري در ادامه عزتي كشته ميشود زيرا هيچ نقشي در طرح نفوذ ندارد و تقي شهرام و ستوان احمديان در يكي از خانه‌هاي تيمي كه كاملاً تحت نظر ساواك مي‌باشد مستقر مي‌شوند هنوز بعد از موج دستگيري‌ها رضا رضايي كه به بهانه همكاري با كميته مشترك و شناسايي مجاهدين در يك فرصت مناسب از دست نيروهاي آقاي ثابتي گريخته بود و آقاي ثابتي با گزافه‌گويي در كتاب خود مدعي شده كه او چند را روز بعد از فرار معدوم گردانیده، چرا چون که خود را از قید محکومیت برهاند كه در ادامه مستندات خدمتتان مرقوم مي‌دارم، رضا رضايي به سراغ تقي شهرام و ستوان احمديان مي‌رود و اي كاش هرگز به آنجا نرفته بود زيرا بعد از آن است كه ساواك ردّ او را مي‌يابد رضا رضايي به عنوان رهبر بلامنازع سازمان و شخصي داراي هوش و ذكاوت و جسارت مثال زدني همانند برادرانش يكه‌تاز ميدان است. در مصاحبه‌اي كه با اين دو تن انجام مي‌دهد از كارهايي كه بعد از گفتگو به انجام مي‌رساند به وضوح مي‌توان دريافت كه وی پي به نقشه ساواك برده ولي رضا رضايي شخصي نيست كه بدين آساني تن به تسليم دهد و در اولین قدم به نزدیکان خود در سازمان اعلام مینماید که شدیدا مراقب رفتار و عملکردهای شهرام باشند ودر ادامه ناگهان فكري به ذهنش خطور میکند مجاهدين خلق در هر تروري كه انجام مي‌داده‌اند در حين ترور فردي مسئول پخش اعلاميه مي‌گرديد تا در آن مسئوليت، انگيزه و ايدئولوژي سازمان به حدي به اطلاع عموم برسد ولي رضا رضايي پس از اخذ اسلحه‌هاي ضبط شده از زندان براي خود و هم تيمي‌هايش، اين بار به بهانه اين كه نام سوژه اي كه بايد حذف شود را دقيقاً نمي‌داند ولي مطمئن است كه يكي از مهره‌هاي مهم مي‌باشد وحيد افراخته يكي از اعضاي سازمان را به همراه عليرضا سپاسي آشتياني را به محل ترور مي‌فرستد و عملیات فوق را با موفقیت به انجام میرساند و حتي محل و نام ترور شونده را به تقي شهرام و ديگران كه مبادا خبر آن به بيسم ثابتي يعني آقاي احمديان برسد و اطلاعات لو برود نمیدهد رجوع شود به كتاب تاريخچه مجاهدين صفحه 559 ساعت 7:30 صبح. جاسوس آمريكايي كه با نام مستشار ( لوئیس هاوكينز ) در ايران حضور داشته به هلاكت مي‌رسد و فردا صبح روزنامه‌ها نام و مشخصات وي را دقيقاً به همراه عمليات ترور چاپ مي‌نمايند و چند روز بعد اعلاميه ای از طريق مجاهدين در محل پخش مي‌شود، شايان ذكر است احمديان مطالب تشكيلات را به صورت تلفني و يا فرستنده نمي‌توانسته به سمع و نظر آقاي ثابتي و دوستانش برساند و قطعاً عاملي در سازمان وجود داشته كه به عنوان سرپل از آن استفاده دوجانبه مي‌شده يعني هم اطلاعات مأخذ آقاي احمديان را به آقاي ثابتي مي‌رسانده و هم دستورات و سناريوهاي آقاي ثابتي و يارانش را به احمديان ابلاغ مي‌نموده كه آنها را به تقي شهرام از باب مصلحت ابلاغ نمايد. پس از گذشت چند روز كه افكار آقاي ثابتي و يارانش كلاً متشنج گرديده و اربابان آمريكايي‌شان خواستار دستگيري و مجازات آمران و عاملان آن مي‌باشند و ‌آقاي ثابتي هم كه خود متهم رديف اول است كه اسلحه را در اختيار تقي شهرام قرار داده از طريق رابط آقاي احمديان مطلع مي‌گردد كه اين ترور بدون ذكر نام ترورشونده بتوسط رضا رضايي رهبر بلامنازع سازمان انجام پذيرفته و حتي پخش اعلاميه‌ها اين بار، بعد از چند روز برعكس مطابق معمول انجام شده و اینجاست که ثابتي متوجه مي‌شود رضا رضايي پي به موضوع نفوذ برده است و بنا به مصلحت سازمان آن را براي زمان مقتضي نگه داشته است. وهمين عمل باعث ميگردد كه ثابتي در صدد حذف زود تر از موعود او برآيدرضا رضایی درست دو هفته بعد از ترور هاوكينز (همان آقاي ثابتي كه مدعي است رضا رضايي سه روز بعد از فرار كشته گرديده ) در منزل مهدي تقوايي يكي از سمپات‌هاي سازمان هنگام خوردن شام مي‌باشد و ثابتي ترتيب كار را آن چنان مي‌دهد كه براي يك بازرسي عادي به آنجا آمده‌اند و الاّ مطابق معمول مي‌توانسته‌اند از در و ديوار وارد خانه شوند ولي با انجام اين عمل ديگران پي به تحت نظر بودن رضا رضايي برده آن هم چندي بعد از ملاقات با شهرام و ترور جاسوس آمريكايي،و علامات سوال عديده‌اي براي تقي شهرام خصوصاً ستوان احمديان ایجاد می شده، بعد از اينكه همسر مهدي تقوايي به دم در مي‌رود تقوايي از او سوال مي‌كند كيست و او براي آن كه بفهماند ساواكي‌ها هستند غافل از آنكه آنان خود مي‌دانند رضا رضايي در اين خانه است مي‌گويد هيچي ساواكي‌ها هستند براي بازرسي آمده‌اند رضا رضايي كه خود را در خط پايان مي‌بيند و هر لحظه انتظار برخورد را داشته خود را به پشت‌بام مي‌رساند و در اين حين مورد تهاجم مسلحانه مأمورين ساواك قرار میگیرد و در تبادل آتش كشته مي‌شود. و به همين علت مي‌باشد كه آقاي ثابتي در صفحه فوق اعلام مي‌دارد رضا رضايي چند روز بعد از فرار كشته شد زيرا گفتن هفته‌ها يا ماهها ابتدائاً بي‌لياقتي نيروهاي كميته مشترك را كه زير نظر آقاي ثابتي بوده اند را مي‌رساند ثانياً مي‌خواهد به برادران آمريكايي خود تفهيم كند كه رضا رضايي طراح ترور مستشار آمريكايي لوئيس هاوكينز نبوده در حاليكه شهادت رضا رضايي به طور دقیق دو هفته بعد از ترور لوییس هاوكينز بوده است زيرا سلاحي كه مستشار آمريكايي با آن كشته شده يكي از همان سلاحهاي است که با طراحی آقای ثابتی از زندان ساری به سرقت رفته و از طریق احمدیان و شهرام به ناچار در اختیار رضارضایی قرار گرفته وبه همین دلیل است که ثابتي خواهان مرده رضا رضایی بوده زیرا كه زنده‌اش ايجاد اشكالات عديده‌اي براي ثابتي و يارانش مي‌كرده صفحه 268 تاریخچه مجاهدین. باری مجاهدين دل‌شكسته و ضربه خورده از دست ساواك و كميته مشترك، و ثابتي خوشحال از كشتن رهبر بلامنازع سازمان و از او خوشحال‌تر نیز تقي شهرام در حالي كه همه سران سازمان در زندان مي‌باشند و با فرارساختگی اخير كه به فكر خود و هم‌پالگي‌هايش فراري قهرمانانه محسوب می گردد، خود را رهبر بلامنازع تلقي مي‌كند و با القاي آقاي احمديان كه با فرامين آقاي ثابتي انجام مي‌شده بايد رهبري خود را ابتدا به درجه اثبات برساند و بعد به عنوان رهبر سازمان بر آن حكومت نمايد ابتدا قدم اول آقاي ثابتي را بر مي‌دارد و آن پخش نشريه‌اي به قلم خويش به نام( پرچم )كه در كاغذهاي سبزرنگ چاپ مي‌شده و به( نشريه سبز) نيز مشهوربوده مي‌زند( واما چرا نام پرچم را انتخاب مي‌كند چرا كه ساليان پيش احمد كسروي كه به جرم ترويج ارتداد روزنامه‌اي به نام پرچم را منتشر مي‌كند كه بعد از امر به معروف و نهي از منكر به ارتداد خويش اصرار مي‌ورزد و با قلم مسموم خويش موجبات تشكيك و گاهي ارتداد عوام میگردد و در آخر نیز به دست فدائيان اسلام معدوم مي‌گردد ) و چون آقاي ثابتي و يارانش هم به دنبال تخريب موقعيت اجتماعي مجاهدين خلق مي‌باشند و بعد از جارو نمودن زیر پاي آقايان به سراغ چريك‌هاي فدايي خلق رفتن هدف آنهاست اين نام را انتخاب مي‌نمايند و تقي شهرام هم مانند حما ل‌ الحطبی بدون آنكه خويش نیز بداند كه دست به چه خيانتي مي‌زند براي تخليه عقده‌هاي تصعيد اوان كودكي و فقط براي استيلا و خودكامگي راهي را مي‌پيمايد كه قلم از بيان آن شرم دارد وي پس از نشر نشريه پرچم و در دست داشتن رباط‌‌هايي همانند بهرام آرام و وحيد افراخته صريحاً اعلام مي‌نمايد كه سازمان مجاهدين من‌بعد رويه و مشي‌ ماركسيستي براي خود انتخاب نموده است زيرا در بررسي‌هاي اجمالي كه به عمل آمده دين را بازدارنده پيشرفت در مبارزه مي‌داند وخود را نیز تئوریسین تغییرعقیده در سازمان میداند ، و سپس جذب نيروهاي زن آن هم از خانواده‌هاي زندانيان مجاهد يا اعدامي را در دستور کار سازمان مارکسیست خود قرار میدهد ، فاما اهداف ساواك و در رأس آن جناب آقاي ثابتي و ياران معدودش از اين دو كيس چه بوده است؟ خدمت شريف شما ملت فرهیخته ايران عزیز عرض مي‌نمايم: .1 با ماركسيست شدن نيروهاي مسلمان، انگيزه مبارزه و استقامت به مرور زمان از ميان نيروها رخت بر بسته و اين براي ساواك و كميته مشترك يعني پيروزي 2. جوانان دانشجو و غيردانشجو مسلمان از پيوستن بدين گروه ابا نموده و خانواده‌ها نيز نه تنها با پيوستن فرزندانشان به سازمان غيراسلامي مخالفت مي‌نمايند بلكه سمپاتها هم به مرور و با آگاهي از ايدئولوژي ماركسيستي از آنان كناره ‌گيري مي‌نمايند 3. جذب زنان مسلمان در سازماني ماركسيستي با توجه به تحت تعقيب بودنشان از سوي ساواك ودارا نبودن امکانات لازم به جهت قطع ارتباط با سازمان و با داشتن رهبري افسار گريخته بالطبع همه این موارد دست به دست هم خواهند داد تا مورد سوء استفاده قرار گیرند، و در اين میان يا خودكشي خواهند کنندبه عنوان مثال( فاطمه فرتوک زاده )، و يا بعد از دستگيري با اعترافات ناهنجار خويش هويت تشكيلات را به زير سوال برده و انزجار حادی در جامعه نسبت به سازمان در اذهان بوجود آورند به عنوان مثال اعترافات منيژه اشرف‌زاده كرماني در دادگاه بعلت سوء استفاده‌هاي جنسي و ايدئولوژيكي وتخریب محیط گرم خانواده اش با نیرنگ های مختلف سازمان، ونمونه دیگرآن سيمين صالحي كه از بهرام آرام بدون جاري شدن مراسم شرعي باردار شده بود و در هنگام دستگيري شش ماه از بارداریش می گذشت و كودكي دختر هم در زندان بدنيا آورد و نام آن را از خجلت سپيده سحرنهاد، وساواک هم با مطرح نمودن این گونه موضوعات در جراید و رسانه ها حد اکثر بهره برداری را به نفع خویش نمود ، 4 . سازمان به مرور زمان با قطع امكانات اقشار مختلف مسلمان روبرو خواهد شد و به ناچار رو به سوي سازمانهاي غيراسلامي خواهد آورد و اين عمل ساواك را در شناسايي خانه‌هاي امن سازمان چريكهاي فدايي و شخص حميد اشرف ياري خواهد نمود كه به گفته بسياري از همرزمان وي، كه عمر يك چريك شش ماه است حميد اشرف ركورد را شكسته و حتي چندين بار از حلقه‌هاي محاصره بسيار در هم فشرده كميته مشترك و ساواك توانسته بود بگريزد و به گفته آقاي ثابتي صفحه 248 هرگاه به خانه‌هاي نيروهاي چريكهاي فدايي حمله مي‌کردیم شاه سوال ميكرد آيا حميد اشرف هم دستگير يا كشته شد و شخص فوق كه با عملياتهاي متهورانه خود و يارانش خواب و خور را از ديدگان شاه نيز ربوده بود با همان اشتباه سهوي رضا رضايي كه با شهرام ارتباط برقرارکرده بود خود و همرزمانش را ناخواسته به كام مرگ کشاند به طوري كه سخت‌ترين ضربات را در طي مدت برقراری ارتباط با سازمان مارکسیستی شهرام بعنوان رهبر تشكيلاتي متحمل گردید و بعد از جنگ و ستيزهاي بسيار در 8 تيرماه 55 در يكي از خانه‌هاي امن سازمان كه مدتها بعد از مراقبتهاي غيرمحسوس تحت نظر بوده براي يافتن راههاي چاره به جهت گريز از تنگناي شديد بوجود آمده در راه مبارزه با رژيم به همراه 10 تن از نيروهاي ارشد سازمان در خانه مهرآباد جنوبي مورد محاصره قرار گرفته و بعد از تبادل آتش چندين ساعته دست آخر در نبردي كاملاً نابرابر بتوسط مزدوران آقاي ثابتي به همراه دیگر سران سازمان کشته شد( البته حمید اشرف را نباید بعنوان مسئول سازمان مقصراین ماجرا دانست زیرا او مطابق فایلهای موجود که شامل مباحثات حمید اشرف و بهروز ارمغانی از چریکهای فدایی ومحمد جواد قائدی و تقی شهرام از مارکسیست های مجاهدین میباشد و به تازگی بتوسط گروه پیکار منتشر گردیده، شهرام با گلایه بارها به حمید اشرف میگوید که شما ناگهان ارتباطاتت خود را به یکباره 6 ماه با ما قطع می کردید، در حالیکه متوجه این امر نمیشود حمید اشرف برای آنکه در یابد آیا آقایان تحت نظر ساواک هستند یا نفوذی ساواک میباشند ارتباط خود را با آنها به تعویق می انداخته تا ببیند سازمان مطبوعش به علت ارتباط با این افراد مورد حمله ساواک قرار میگیرد یا خیر،واین مدت 6 ماه برای اشرف بسیار زیادتر از حد معمول بوده زیرا ابتدا حمید اشرف باید از موقعیت بدست آمده نهایت استفاده را مینموده و با تغذیه فکری و شرکت دادن آنها در عملیاتهایشان روحیه آنها را مضاعف مینموده با نظر به اینکه احتمال کودتای درون سازمانی هم بر علیه مارکسیست های مجاهد در درون سازمان محتمل بود، ولی غافل از اینکه ثابتی یکبار این اشتباه رادر سال 50 در رابطه با مجاهدین انجام داده و با انهدام 80 درصد ازبدنه مجاهدین 20 درصد باقیمانده دو باره رشد کرده اند واین بار ثابتی و یارانش در فکرخشکاندن ریشه 100 معاندین میباشند ولو 6 سال هم طول بکشد (همچنان که بعد از سه سال تعقیب و مراقبت در سال 55 مارکسیست های مجاهدین و چریکهای فدایی را قتل عام میکند) به طوري كه آقاي ثابتي با افتخار آن را يكي از دستاوردهاي بزرگ امنيتي خود درآن سالها بشمار مي‌آورد و براي خروج ذهن خواننده از واقعيت، كشف آن را حاصل ردزني‌هاي تلفني برمي‌شمارد كه اين تنها براي حفظ هويت مهره ردزدني خود آقاي شهرام كه خود نيز از آن غافل بوده نمیباشد بلكه برای حفظ هويت آن مامور نفوذيش جناب آقاي احمديان میباشد شايان ذكر است چندين نفر در مقابل اعلام مواضع نيروهاي مركزيت سازمان سر طاعت فرود نمي‌آورند در حاليكه مطابق آمار منتشره 84 تن از اعضاي سازمان مجاهدين( من جمله نرگس قجر عضدانلو خواهر گرامي رياست جمهور پادگان اشرف خانم مريم رجوي نيز در آن به چشم مي‌خورد) دست ماركسيستها را ميفشارند و در ادامه در اين ميان سه تن از مخالفين آقاي شهرام كه اين عمل را محكوم و درصدد تشكيل سازماني با ايده‌هاي اسلامي برآمده بودند با دستور مستقيم آقاي شهرام و رباط مرگش بهرام آرام ، وحید افراخته،و…. به كام مرگ فرستاده مي‌شوند البته آمار از اين ميزان بالاتر است منتها مستندات در اين باره محدود مي‌باشد. 1) سيدمجيد شريف واقفي كه بعد از كشته شدن به اطراف تهران منتقل و در بيابانهاي مسگر آباد بتوسط همرزمان ديروز خود به جهت عدم شناسايي مثله سپس با کلرات و بنزین سوزانده مي‌شود كه بعد از دستگيري وحيد افراخته و اعتراف بدين موضوع شنیع و به دوراز عرف انسانی، ساواك با اعلام و نمایش آن در رسانه‌ها به طور اكمل از اين سازمان هتك حيثيت نموده و انزجار عمومي را نسبت به سازمان برمی انگیزد. 2) مرتضي صمديه لباف، مورد سوء قصد واقع مي‌شود و با زيركي از آن جان سالم به در مي‌برد ولي به علت جراحات وارده به ناچار جهت پانسمان به بيمارستان سينا مراجعه و بتوسط كميته مشترك دستگير مي‌شود و در كمال شجاعت و ايمان لب به اعتراف نمي‌گشايد و هيچ يك از ياران ديروز و دشمنان امروز را زير بدترين شكنجه‌ها معرفي نمي‌كند ولي با دستگيري وحيد افراخته كه تنها با اندكي فشار لب به اعتراف گشوده آن را مشروح به سمع و نظر آقاي ثابتي و يارانش مي‌رساند و در این میان از صمديه لباف هم نام میبرد كه بعد از محكوميت در زندان به سر مي‌برده و با اعتراف اين فرد خود فروش كه وي را از تروريستهاي قهار سازمان معرفي مي‌كند از زندان مجدداً به كميته مشترك منتقل و زير سخت‌ترين شكنجه‌ها قرار مي‌گيرد و سرانجام نيز با حكم دادگاه تيرباران مي‌شود. لازم به ذكر است حقارت و لئامت تا چه حدي در يك فرد مي‌تواند پديدار باشد كه در جناب تقي شهرام بوده وي كه از جان به در بردن صمديه لباف از فرمان ترورش آگاه مي‌گردد به علت جراحات وارده كه در بيمارستان بتوسط كميته مشترك دستگير شده، در يكي از نشريه‌هاي داخلي به عمد اعلام مي‌دارد كه صمديه در مسجد خيابان هاشمي هنگاميكه استواري قصد بازرسي وي را داشته درگير شده و آن استوار را كشته و گريخته است صمديه تنها به خاطر همين جرمش هم شده يقيناً اعدام خواهد شد يعني تقي شهرام نمي‌دانست خلاصه يكي از خانه‌هاي تيمي ضربه خواهد خورد و يا يكي از نيروهايش بالطبع دستگير خواهد شد و هر كدام از اين اتفاقات يعني تيرباران صمديه لباف و اين در حاليست كه اودر زير سخت‌ترين شكنجه‌ها ياران ديروز و دشمنان ماركسيست امروز خود را به ساواک معرفي نمي‌كند و بعد از تحمل شكنجه‌هاي طاقت‌فرسا بعلت عدم اعتراف تنها به سه سال زندان محكوم میگردد و در حال گذران مدت زندان خود مي‌باشد كه آقاي افراخته سردار جناب شهرام به غير از صمديه دهها نفر ديگر را هم به جوخه آتش مي‌سپارد و دست آخر خود نیز در عین خود فروشی به امید شفاعت ساواک به جوخه مرگ سپرده میشود شايان ذكر است آقاي شهرام كه در سال 55چريكهاي فدايي و ماركسيست هاي مجاهدين را با كارگرداني آقاي ثابتي به تيغ ساواك میسپارد خصوصا در آبان 55 که رباط کشتارش بهرام آرام هم معدوم میگردد در سال 56 بعلت وقوع ایام منحوس و قمر در عقرب و همچنین تکدر خاطر، گروه مارکسیستی خود را تعطیل، و اعضای آن را راهی تعطیلات تابستانی میکند و خود نیز بعلت گرفتاری های اخلاقی رهسپار اروپا میگردد واين در حالي است كه فرزندان اين مرز و بوم همانند شهيد اندرزگو با استمرار مبارزه بي امان تنها دو ماه مانده به پيروزي انقلاب در 19 ماه مبارك رمضان در در گيري با نيروهاي كميته مشترك پس از سالهامبارزه به شهادت ميرسيدند و بعد از به شهادت رسيدن هزاران مبارز جان بر كف كه انقلاب ملت ايران به پيروزي ميرسدمجدد در سال 58 سر وكله آقاي شهرام در حوالي دانشگاه ها جهت ترور فكري جوانان پيدا ميشود ولي اين بار بفرموده حضرت امير مومنان علي ع (ستمگر را از سر پنجه منتقم و مقتدر عدل الهي راه گريزي نيست ولو چند صباحي هم به مصلحت حق مجال جولانش باشد) شهرام بعد از سالها خیانت در سال 58 توسط نیروهای انقلابي دستگير و بعلت ارتكاب جنايات عديده اعم از قتل،تعرض به نواميس مجاهدين، و مرتد نمودن مسلمانان مجاهد به زور اسلحه، وصدها جنايت ديگر در سال 59 به حكم دادگاه انقلاب اعدام ميگردد واما جالب اينجاست تمامي سازمان هاي معاند با رژيم خواه مذهبي خواه غير مذهبي در اكثر عملياتهاي سازمان خود شركت مستقيم داشته اند الا جناب شهرام و رهرو صادقش مسعود رجوي، ضمنا آقاي رجوي در تعرض به نواميس همرزمانش از شهرام نيز گوی سبقت جسته و جمال جناب شهرام را نیز در تجدید فراش زوجین آن هم به شیوه مارکسیستی یعنی بدون توجه به مسایل شرعی منورساخته و اين دو مورد هم گويا از اركان اوليه تغيير ايدئولوژي ميباشند 1 عدم حضور مسئول سازمان در عمليات از هول جان .2 تصاحب نواميس اعضا بتوسط مسئول سازمان،حال به هر عنوان وبا هر نیرنگی، و اما اگر نيك بنگريم شهرام در طول حيات خودتنها يك جمله را با صداقت و بدون سفسطه بيان مینماید و آن اين كه من بصراحت ميگويم يك ماركسيست هستم ولي رجوي به دروغ ادعاي مسلمانيت مينمايد3 . طلبه‌اي بنام محمدجواد پورسعيدي كه در قم بطور مخفيانه زندگي جديدي مجزا از سازمان ماركسيستي آقاي شهرام در پيش گرفته بود که با نيرنگ و تزوير به بهانه گفتگو به يكي از خانه‌هاي امن منتقل و پس از كشته شدن او را هم مثله نموده و در ابتداي جاده آبعلي مدفون مي‌نمايند جالب اینجاست در مباحثاتی که مابین حمید اشرف از چریکهای فدایی و تقی شهرام از گروه مارکسیستی سازمان مجاهدین انجام میشود در فایل 1 a حمید اشرف مدعی میشود که شما چگونه مارکسیست را در سازمان مجاهدین جا انداخته اید که بخاطر آن مجبور شده اید حداقل نیمی از اعضای سازمان را تصفیه کنید( یعنی حذف فیزیکی مستقیم، همانند شریف واقفی،صمدیه لباف، محمد یقینی ،….. و غیر مستقیم، یعنی بدون ذره ای امکانات آنها را در خیابان رها نمودن و به تیغ گشت های کمیته مشترک سپردن )،و جناب شهرام با رذالت تمام این عمل را در عین وقاحت میپذیرد و اعلام میدارد که آنها بریده ومنحرف بوده اند، چگونه میشود نیمی از اعضای یک سازمان انقلابی با مشی مسلحانه که جان بر کف نهاده و وارد سازمان شده اند بیکباره همگی بریده و خائن میگردند آن هم درست هنگامیکه تغییر ایدئولوژی مطرح میشود ودر خاتمه ماجرا میبینیم بریده،خائن ، وخود فروش همان سرداران جناب شهرام، مارکسیست هایی همانند وحید افراخته و خلیل دزفولی ها بوده اند که آقای شهرام آن اتهامات را به مذهبی ها نسبت می داده است، وهمین جناب شهرام که به حمید اشرف میگوید ما در سازمان مجاهدین ماندیم تا حقانیت مارکسیست را اثبات نماییم(آن هم با حذف 50 در صد از اعضای سازمان) همان جناب شهرام بعد از انقلاب هنگامیکه کفه را سنگین تر احساس میکند نام سازمان خود را به( پیکار) تغییر میدهد و از سازمان مجاهدین در عین خفت وداع مینماید،باری درآن ميان که آقاي شهرام براي تحميل اهداف خود بر سازمان در صدد استيلاي كامل میباشد ،آقاي ثابتي و يارانش هم درصدد شناسايي و تعقيب و مراقبت دقیق نيروهاي سازمان ماركسيستي مجاهدين و چريكهاي فدايي میباشند ،و کم کم وقت نواختن ضربه نهایی به سازمانهای مزبور به مرحله ظهور مي‌رسد ، در اين میان ستوان احمديان مطابق عرف سازمان مطبوع آقاي ثابتي يا بايد گرفتار تير غيب شود و يا در حمله به يكي از خانه‌هاي تيمي كشته گردد تا هم جناب ثابتی با خیالی آسوده به جنایات خود استمراربخشد و هم تمام قوای فکری خود را معطوف نابودسازی سازمانهای مذکورسازد ولی بخت با آقاي احمديان يار بود كه ثابتي اين بار او را براي اهداف سازمان در خارج از كشور انتخاب مینماید و با انتقال مسئله فوق‌الذكر از طريق عاملش، احمديان كليد خروج خود و تعداد ديگري از افراد سازمان را به جهت تسلط بر نيروهاي سازمان در خارج كشور را در مخيله آقاي شهرام می نوازد و او هم كه تشنه قدرت و سلطه بيشتر و دفع كساني كه امكان رقابت با خود را در آنان احساس ميکرد طرح خروج آقاي احمديان و تني چند از نيروهاي سازمان را به بهانه های واهی ارائه مینماید باري در كتاب تاريخچه سازمان مجاهدين صفحه 613 علل خروج ستوان احمديان را تقي شهرام اينگونه بيان مي‌دارد كه چون رژيم به وي حساسيت دارد و عده‌اي از همدوره‌هايش در گشت‌هاي كميته مشترك حضور دارند و اين عمل امكان دستگيري يا كشته شدن وي را در پي خواهد داشت و اين باعث خوشحالي رژيم مي‌شود صلاح در اين است كه وي به همراه تني چند از نيروهاي سازمان،از كشور خارج شوند ابتدا با استناد به براهين و مستندات موجود، رژيم به تمامي عناصر مخالف خصوصاً با مشي مسلحانه حساسيت شديدي داشته و اين حساسيت تنها شامل آقاي احمديان نمي‌گشته ثانياً بنده هرچه در كتب و مقالات و خاطرات آقاي شهرام و هم‌رزمانش مطالعه نمودم شخصي به نام آقاي احمديان را در آن مشاهده نكردم كه در عملياتها يا حتي در امورات اطلاعاتي اعم از تعقيب و مراقبت يا شناسايي سوژه حضور داشته باشد و اين شخص از اول ورود الي خروج و حتي بعد از خروج همانند فرستنده‌اي در خدمت آقاي ثابتي بوده و مهمتر از همه با حضور آقاي احمديان در داخل کشور و ضربات ناگهاني پي در پي نيروهاي ساواك به سازمان، احتمال لو رفتن و حداقل ضريب مشكوكيت به آقاي احمديان در ميان نيروهاي سازمان قريب به يقين مي‌گشت ضمناً در صورت وقوع حمله نهايي سه حالت بوجود مي‌آمد يا سازمان خود به وي مشكوك شده و در زير فشار وي را وادار به اعتراف مي‌نمود كه احتمال درصدي راه گريز براي نيروها بوجود مي‌آمد يا در صورت حمله آقاي احمديان دستگير مي‌شد كه آقاي ثابتي راهي بجز آزاد نمودن وي نداشت و اين هم امكان‌پذير نبود زيرا با طراحی که آقای ثابتی نموده بود و سلاحهاي مسروقه آقاي احمديان شهيد رضا رضايي هاوكينز مستشار آمريكايي را به قتل رسانده بود و اين خود بايكوت شدن آقاي ثابتي را در پي داشت و سومين راه كشته شدن آقاي احمديان در عمليات بود كه با انجام اين عمل كيس خارج از كشور نيمه‌تمام مي‌ماند پس بهترين انتخاب خروج آقاي احمديان بود كه تا هم خيال آقاي ثابتي آسوده گردد و هم اطلاعات جامع‌تري از نيروهاي خارج از كشور آن هم بدون واسطه و احتياط به طور روزمره به خدمت آقاي ثابتي ارسال گردد و هم آقاي ثابتي رد خود را از بین ببرد و جالب اينجا است كه اكثريت قريب به اتفاق نيروها از مرز عراق خارج ميشوند و آقاي احمديان از مرز افغانستان، و اين هم ناشي از تجربيات آقاي ثابتي مي‌باشد زيرا دولت عراق يكبار بر سر مسئله عدم رعايت موازين حفاظتي استخبارات در ترور تيمسار بختيار شكست خورده بود تا جايي كه در سال 49 كه تعدادي از مجاهدين در دوبي دستگير مي‌شوند و در مسير تحويل به ايران هواپيماي حامل را با همدستي تني چند از يارانشان ربوده و به عراق مي‌برند اين بار دولت عراق براي ايجاد حصول اطمينان كه اين هم طرح نفوذ ديگري از سوي ساواك نباشد مجاهدين هواپيماربا را به شدت هر چه تمام مورد استنطاق قرارمیدهد كه بعد از مدت كوتاهي با وساطت نماينده سازمان الفتح از استخبارات عراق جان به در مي‌‌برند و بعد از رفع سوء تفاهم به علت شدت شكنجه‌هاي وارده به جهت مداوا در بيمارستان بستري و بعد از بازيابي نسبي جسمانی همگي عازم فلسطين به جهت گذراندن دوره‌هاي چريكي در سازمان فتح مي‌گردند، و جناب آقاي ثابتي و هم‌فكرانش با تفکراین كه مبادا آقاي احمديان در عراق به تور نيروهاي امنيتي آن كشور دچار گشته و لب به سخن بگشايد و اسرار نهفته را بازگو نمايد افغانستان را امن‌ترين مسيربرای خروج جناب احمديان در نظر مي‌گيرند و نكته قابل تامل در اين جاست كه در تاريخچه سازمان مجاهدين در رابطه با خاطرات افسر مطبوع آقاي ثابتي مرقوم گرديده كه آقاي احمديان آن را يادآور شده، با تغيير قيافه( گريم ) و با در درست داشتن پاسپورت جعلي وارد گمرك مرزي شده وناگهان مشاهده كرده كه يكي از هم دوره‌هايش در آنجا مشغول خدمت است درجا سيانور را در دهان مباركش جا داده كه در صورت لو رفتن آن را ببلعد ولي خوشبختانه آن همكار محترم او را نتوانسته شناسايي كند و آقاي احمديان به سلامتي از مرز گمركي خارج شده و از خاك افغانستان خود را به اروپا رسانده واما دقت به چند نكته در اين جا ضروري است ابتدا چگونه آقاي ستوان احمديان و سازمان مطبوعش احتمال حضور همدوره‌هاي آقاي احمديان را در كميته مشترك ضدخرابكاري محتمل میدانند ولي در گمرك خروج از كشور اين احتمال را در نظر نمي‌گيرند و تا آنجا مي‌توان پيش رفت كه ساواك بر حسب احتياط هم شده چند تن از همدوره‌هاي نزديك آقاي احمديان را در مبادي ورود و خروج مرزی جهت شناسايي آقاي احمديان قرار مي‌دهد، و آقاي احمديان كه خود در دانشكده پليس دوره ديده اين احتمال را در نظر نمي‌گيرد، مطلب بعدي آقاي احمديان حداكثر 5 الي 6 سال بود كه از دانشكده فارغ التحصيل شده و قيافه او تغيير چنداني نكرده كه مرور زمان يكي از علل ناشناخته شدن وي گردد و ضمناً آقاي احمديان چند درصد مي‌توانسته خود را گريم كند، گيريم 70 درصد آيا عكس او مطابق عرف امنيتي در تمامي ورودي و خروجي‌هاي گمرك وجود نداشته آيا با حساسيتي كه مامورين رژيم به وي داشته‌اند اين امر نمي‌توانسته حتي شخص ديگري را كه ولو اندكي به وي شباهت داشته باشد را مورد سوء ظن و مواخذه ماموران قرار دهد ضمناً آقاي احمديان تن صداي خود را چگونه گريم کرده كه همدوره‌ وي توان شناخت او را نداشته، نكته بعدي آيا يك چريك فراري قبل از قدم نهادن به مكاني كه امكان لورفتنش وجود دارد سيانور را در دهانش جاي مي‌دهد و يا بعد از ظن به شناسايي ولي مطلبي را كه نه از ديد يك نيروي امنيتي مي‌توان به آن نظر نمود بلكه بعنوان يك فرد متواری اولاً آقاي احمديان داراي پاسپورت جعلي بوده كه احتمال اول را در لو رفتن وي محتمل مي‌نمود در ثاني شناسايي وي از طريق يكي از همدوره‌هايش كه امكان حضور او در آنجا بوده ثالثاً شناسايي وي از طريق يكي از آشنايانش كه قصد خروج از مرز گمركي را داشته، و با عنايت به موارد معروض آيا خروج قاچاق آن هم با پرداخت مبلغ اندكي شرط عقل است كه احتمال برخورد آن هم بسيار ضعيف با مامورين مرزباني وجود دارد يا به طريق فوق، البته آقاي ستوان احمديان از ادعايي كه نموده از مرز افغانستان خارج گرديده كاملاً صحيح فرموده ولي نه با تفاسير فوق‌الذكر بلكه با هماهنگي ياران آقاي ثابتي از بخش امنيتي گمرك و مهري كه ساواك براي بهتر جاانداختن وي و ساختن قهرماني والا از او همانند سيروس نهاوندي مرحمت فوق را در حقش انجام داده، باري بعد از خروج ستوان احمديان و جاگيري او در اروپا،و اطمینان خاطر آقای ثابتی از این موضوع ساواك و كميته مشترك كه در اين مدت تمام توان خود را در شناسايي و تعقيب مارکسیستهای مجاهدین وتماسهایشان با نيروهاي چريك فدايي صرف کرده و اطلاعات جامعی را در رابطه با سازمانهای مزبور بدست آورده بودند آستينها را بالا مي‌زنند و میخواهند وارد فاز عملياتي شوند که نا خواسته در اين هنگام سرتیپ زندي‌پور با حمايت حسين فردوست( مسئول بازرسي شاهنشاهي كه از نفوذ خاصي در رژيم برخورداربوده) به رياست كميته مشترك ضدخرابكاري منصوب مي‌گردد و دست آقاي ثابتي و ياران شفيقش تا حدي از آزادی عمل كوتاه مي‌گردد سرتیپ زندي‌پور چون از روحيه تقریبا معتدل‌تري نسبت به سايرين برخوردار بوده خصوصاً در رابطه با مجرمين زن قايل به ارفاق بوده، رياست كميته مشترك را به عهده مي‌گيرد در این میان يكي از زنان ماركسيست مجاهدين خانم سيمين جريري كه به جرم نه چندان ثقيلي دستگير شده بوده با پادرمياني وي آزاد مي‌گردد هنگام آزادي تيمسار زندي‌پور مطابق تاريخچه مجاهدين آدرس محل سكونت و شماره تلفن منزل خود را در اختيار خانم فوق كه هم معلم بوده و هم دانشجو قرار مي‌دهد تا اگر زمانی مشگلی برایش پیش آمد به جهت رفع مشگل با او تماس بگیرد و از مساعدتش برخوردار گردد و خانم جریری هم پس از آزادي آن را در اختيار سازمان مي‌گذارد به اذعان بسياري از زندانيان كميته مشترك از بدو حاكميت زندي‌پور در زندان كميته مشترك از ميزان شكنجه‌هاي شديد و بدرفتاريها به طور چشم‌گيري كاسته شده بود و جناب آقاي ثابتي و يارانش هم از این مسئله وشخص زندی پور که مسبب اصلی آن بوده بسیار ناخشنود بوده اند، سازمان ماركسيستی مجاهدين كه تازه پاگرفته براي خودي نشان دادن با در اختيار داشتن آدرس منزل سرتیپ زندي‌پور و مثلا ايجاد انگيزه وروحیه در ميان نيروهاي سازمان، ترور سرتیپ زندي‌پور را در دستور كار خود قرار مي‌دهد و در صفحه 630 تاريخچه مجاهدين بدان اشاره شده که سرتیپ زندي‌پور را هنگام خروج از منزل خود مورد هدف قرار داده و ترور مي‌نمايند و اين درست همان چيزي بوده كه ثابتي و يارانش انتظار آن را مي‌كشيدند نيروهاي كميته مشترك ضدخرابكاري كه تلفيقي از نيروهاي اطلاعات شهرباني و ساواك بودند به گفته اغلب افرادي كه در كميته مشترک به سر برده‌اند قبل از ترورسرتیپ زندي‌پور نيروهاي شهرباني نسبت به نيروهاي ساواك تا حدي متعادل‌تر بوده اند كه بعد از ترور سرتیپ زندي‌پور برخورد سخت‌تری حتی نسبت به نیروهای ساواك در رابطه با زندانيان كميته مشترك اتخاذ مینمایند، و از این جاست که بطور فجیعی قتل عام مارکسیستهای مجاهدين و چريكهاي فدايي و هيئت موتلفه و همه گروه‌هايي كه مشي مسلحانه با رژيم را در پيش گرفته بودند رقم مي‌خورد اين بار ثابتي سوار بر توسن مرگ اولين گام را برمي‌دارد کشتار هفت‌تن از نيروهاي چريكهاي فدايي من جمله تئورسين آنها بيژن جزني و تني چند از نیروهای مطرح آنان و در جوار آنها مصطفي جوان خوشدل و كاظم ذوالانوار از سازمان مجاهدين كه در تپه‌هاي اوين بدست تعدادي از نيروهاي كميته مشترك و رئيس زندان اوين سرهنگ عباس وزيري به مرحله اجرا گذاشته میشود، و اما جناب آقاي ثابتي در رابطه با ترور سرتیپ زندي پور كه به دستور غير مستقيم خودتان انجام شد ابتدا به ساكن هدف حذف رقيبتان بوده و بطور كامل در اختيار گرفتن كميته مشترك ،( میگویید چگونه ، میگویم همانگونه که غیر مستقیم تیمسار بختیار را بتوسط عوامل خود به بهانه شکار به حوالی مرز ایران کشانده و او را مورد هدف قرار میدهید،میگویید چگونه میگویم همانگونه که غیر مستقیم ستوان احمدیان وشهرام وعزتی را از زندان ساری فراری داده وصحیح و سالم به تهران میرسانید بدون آنکه خون از دماغ کسی جاری شود همانگونه که غیر مستقیم مطلع میشوید عزتی به جنوب آن هم با قطار میرود و در ایستگاه راه آهن جنوب انتظار ظهورش را کشیده و به محض پیاده شدن از قطار او را به رگبار بسته و قتل عام مینمایید، همانگونه که غیرمستقیم برای اولین بار سازمانی را با اساسنامه مذهبی مارکسیست نموده وغیرمستقیم بدست مارکسیستها، مسلمانان سازمان را قتل عام میکنید و آن را به نمایش میگذارید، همانگونه که مجاهدین خلق را غیر مستقیم مارکسیست نموده و بطرف چریکهای فدایی سوق میدهید برای آنکه آنها را رد زنی کرده و قتل عام نمایید، همانگونه که غیرمستقیم ستوان احمدیان را بعد از اتمام ماموریتش درایران صحیح و سالم آن هم از مرز گمرکی خارج نموده و به اروپا میفرستید، همانگونه که جزنی و 8 تن دیگر از همراهانش را غیر مستقیم قتل عام کرده و به خاک و خون میکشید ) ثانيا جريح نمودن نيروهاي اطلاعات شهرباني كه در كميته مشترك خدمت مينموده اند ثالثاحذف مسئولين رده بالاي چريكهاي فدايي( بيژن جزني) و دو تن از سران مجاهدين خلق رابعا تفهیم حمله متقابل به گروههای معاند در صورت حمله مجدد ، وسپس قبولاندن این موضوع به مسئولین که استرحام به معاندین با سلطنت مساوی است با مبتلا شدن به عاقبت سرتیپ زندی پور، ولي در اين ميان سوالي در اذهان متبلور مي‌شود كه چرا به جاي ذوالانوار و خوشدل كه از نيروهاي جذب شده به سازمان مجاهدين در وهله ثانوي بوده‌اند جناب مسعود رجوي كه تنها بازمانده گروه اول سازمان بود و حذف او حداقل از لحاظ روحي ضربات بيشتري مي‌توانست بر پيكره مجاهدين وارد كند انتخاب نمیشود، باری اين را بايد از آقاي ثابتي پرسيد و بعد متوجه خدمات بيكران برادر آقاي رجوي گشت كه با مقرري ازقرار ماهي 1000 فرانك سوئيس منبع ارزنده آقاي ثابتي شده كه آقاي ثابتي بعلت شخصيت والايشان نام مستعار( ميرزا) را براي او انتخاب نموده وهمچنين خدماتي كه جناب مسعود رجوي در كميته مشترك ضدخرابكاري و اندرون زندان به آقاي ثابتي و يارانش اعطا میکرده است و مهم‌تر از همه نقش‌هايي كه جناب رجوي در آينده بايد براي سازمان امنيت بازي مي‌كرد و صدها دليل محرز ديگر كه بقول معروف عاقل را اشارتي بس، باري جناب شهرام براي رهايي از اذهان مكّدر چريكهاي فدايي كه موجبات حذف بيژن جزني و ديگر فدائيان شده از ترس آنکه مبادا به سربهاي آتشين حميد اشرف و ديگر يارانش گرفتار شود با ناديده گرفتن اخطارهای آقاي ثابتي تنها يك ماه بعد از كشتار 7 تن از نيروهاي چريك فدايي و دو تن از نيروهاي مجاهدين، در تاريخ 31 / 2/1354 دو تن از مستشاران آمريكايي به نام‌هاي سرهنگ شفر و سرهنگ ترنر را بتوسط نيروهاي تحت امر خود به قتل مي‌رساند تا مرهمي بر دل چريكهاي فدايي ویارانش نهد و هم خود را از تيغ‌ انتقاد چریکهای فدایی كه امكان انتقام هم در آن مي‌توانست موجود باشد برهاند واما آقاي ثابتي نحوه اطلاع از موضوع را در كتاب خاطرات خود حاصل تماسي از جانب سرهنگ وزيري اعلام میکند و اين در حاليست که يكي از بازجويان كميته مشترك آقاي بهمن فرنژاد معروف به تهراني در اوايل انقلاب پس از دستگيري طي اعترافات صريح و یکی از عوامل شركت كننده در آن ماجرا پرده از راز اين ماجراي مخوف برداشته و در ادامه آقاي ثابتي آن را اين گونه توجيه میکند كه وي به اميد آزادي يا عفو آن را بيان داشته واین در حالیست که او با داشتن سوابق متعدد آن هم قتل مخالفین سلطنت وشکنجه مبارزین آن هم با اعترافات صریح خود حتی بدون اعتراف بدین موضوع هم اعدام میشد شايان ذكر است آقاي فرنژاد در دادگاه انقلاب به همراه يكي ديگر از بازجويان مفسدالارض شناخته شده و بعلت جرائم و جنايات عديده اعدام گردید، ولي جا دارد در اين جا دقتي هم به فرمايشات جناب آقاي ثابتي بنمائيم، ابتدا زندانيان با آن درجه حساسيتي كه رژيم نسبت به آنان داشته چرا در شب آنان را از زندان اوين به كميته مشترك انتقال مي‌دهند زيرا در شب احتمال حمله ولو يك درصد از جانب سازمانهاي مطبوعشان به جهت رهائيشان وجود داشته ثانياً زندانيان با دستبند و چشم‌بند و پابند و دمپايي منتقل مي‌شوند ضمن اينكه چند ماشين با تعداد قابل توجهي نيرو براي انتقال سران سازمانها صورت مي‌پذيرد ثالثاً سرعت ماشين حداقل به60 كيلومتر در ساعت بالطبع مي‌رسد به غير از اينكه حداقل دو محافظ در ماشين حامل زندانيان به جهت محافظت بيشتر قرار مي‌گيرد و ماشينهاي محافظ با اندكي فاصله از ماشين حامل زندانيان در حركت میباشد البته بغير از ساير اسكورتها كه در پس و پيش ماشين حامل زندانيان در حركت بوده اند آقاي ثابتي ادعا مي‌كند زندانيان در بزرگراه شاهنشاهي از ماشين بيرون پريده و قصد فرار داشته اند كه مورد هدف واقع مي‌گردند و هر 9 تن كشته مي‌شوند شايان ذكر است كه بزرگراه شاهنشاهي كه اكنون بلوار آيت‌الله مدرس ناميده مي‌شود حدود چهل سال قبل بياباني بيش نبوده و هيچ مأمني براي اختفا در آن وجود نداشته و فاصله آن با زندان اوين حداكثر 10 دقيقه مي‌باشد ولي آقاي ثابتي به اين مورد التفات ننموده كه در آن موقع از شب اين 9 تن براي چه امري به كميته مشترك منتقل مي‌شده‌اند و هم‌چنين عده‌اي از اين زندانيان که چند ماهي به آزاديشان بيشتر نمانده است چه لزومی دارد كه مثلاً دست به فرار بزنند که در صورت دستگيري بعد از شكنجه‌هاي معمول مجدداً براي خود زندان مازادي را مهیا کنند آن هم در صورت زنده ماندن ،واما چگونه میشود كه اين 9 تن در عرض حداكثر 10 دقيقه همگي تصميم به فرار مي‌گيرند گيريم حداقل شش تني از آنها مطيع اوامر رهبر سازمان چريكهاي فدايي بيژن جزني بوده‌اند آن دو تن آقايان خوشدل و ذوالانوار كه از سازمان مجاهدين بودند و هيچ سنخيتي با آقاي جزني نداشته‌اند آنان چه، و چگونه مي‌شود كه اين 9 تن در عرض 10 دقيقه متفق‌القول مهياي فرار مي‌شوند و در عرض همين 10 دقيقه دستبند، پابند و چشم‌بندهايشان را مي‌گشايند و از ماشين با سرعت حداقل 60 كيلومتر در ساعت با دمپايي به بيرون مي‌پرند و با پاي برهنه در برخورد با زمين آن هم با آن سرعت جراحتی بر آنان وارد نمیشود و يا با ماشين اسكورت هيچ كدام از آنان برخورد نمي‌نمايند و از همه اينها مهم‌تر زنداني هنگامي كه طريق فرار را در پيش مي‌گيرد آن هم با آن همه سابقه زندان و تجربيات فراوان حداقل بايد ابتدا نقشه فرار را طراحي و بعد به معرض اجرا بگذارد و اين در حاليست كه حداقل بعنوان ريسك هم شده 10 درصد اميد فرار را داشته باشد كه آن هم با آن سيستم فوق‌العاده امنيتي كه براي سران سازمانها در نظر گرفته مي‌شده غيرقابل انجام بوده آن هم با دست‌بند چشم‌بند پابند و زيده‌ترين اسكورتها حال از اينها كه بگذريم حداقل فقط يك درصد اميد فرار وجود داشته باشد گيريم تمام ناشدني‌ها به گفته آقاي ثابتي شدني در نيمه شب زخمي با پاي برهنه در آن بيابان با آن همه اسكورت، زندانيان بدنبال چه بوده‌اند. 1) يافتن دفينه‌هاي شاهنشاهي 2) يافتن نقشه گريز از دست آن همه نيروي محافظ، كه آنان را اسكورت میکرده اند و كندن زمين هم نياز به آلات و وسايل و همچنین لازمه وقت كافي مي‌باشد كه در اختيار زندانيان فراري موجودنبوده، و باز فرض محال را بر آن مي‌گيريم كه آنان پا به فرار نهاده‌اند چگونه مي‌شود مامورين به جهت دستگيري زندانيان وارد عمل نمي‌شوند آن هم زندانياني كه از اهميت فوق‌العاده برخوردار بوده‌اند و براحتي با نواختن چراغ‌هاي ماشين بطور نور بالا قابل رويت بوده‌اند مامورين اسكورت يك ساعت بعد از فرار كه وارد معركه نمي‌شوند واي عجب كه گلوله‌ها تماماً زندانيان را از پاي در مي‌آورد و حتي دست بر قضا به پاي يكي از آنان هم اصابت نمي‌كند و جالب‌تر از همه زندانيان هنگام فرار از نيروهاي محافظ خود با كمال احترامات خداحافظي هم مي‌كنند و در حين خداحافظي گلوله‌ها از طرف نيروهاي محافظ به سر و سينه آنان اصابت مي‌كند زيرا مطابق نظريه پزشكي قانوني همه گلوله‌ها از روبرو به زندانيان اصابت نموده است و متاسفانه در آن بيابان، كوه يا صخره‌اي هم وجود نداشته كه آقاي ثابتي يا سرهنگ وزيري بتوانند مدعي شوند گلوله‌ها كمانه کرده اند آن هم تمامي گلوله‌ها. ضمناً آقاي ثابتي براي تبرئه خود در ص256 اعلام مي دارد كه متهم تا زمانيكه به دادگاه نرفته مربوط به بخش ما مي‌شد ولي هنگاميكه به دادگاه ميرفت و محكوم مي‌گرديد از عهده ما خارج گشته و به زندان منتقل میگردید و آن هم زير نظر بخش چهارم ساواك بود و سرهنگ عباس وزيري مسئولش بود اگر اين گونه باشد كه مي‌فرمائيد پس چگونه در ادامه فرمايشات خود اعلام مي داريد سرهنگ وزيري موضوع فرار زندانيان و كشته شدن آنها را به من اطلاع داد و صبح مطابق سلسله مراتب موضوع فوق به سمع و نظر بنده رسيد اگر موضوع فوق به شما ارتباطی نداشته چه لزومي داشته كه سرهنگ وزيري موضوع فوق‌الذكر را در نيمه‌شب به اطلاع شما برساند مگر شما مافوق او بوده‌ايد اگر مي‌گوئيد همكار هم بوده‌ايم چرا اين مطلب را در نيمه‌شب به ساير مسئولين ساواك خبر نمي‌دهد شما از اينكه ميگوئيد سرهنگ وزيري نيمه‌شب موضوع كشتار را به من اطلاع داد دروغ نمي گوئيد اطلاع داده ولي براي اطمينان خاطر كه آقاي ثابتي از طريق جناب نصيري به محضر اعليحضرت برسانيد كه اوامر انجام شد، و مطلب بسيار مضحك اينجاست كه آقاي ثابتي اعلام مي‌كند در همين صفحه كه يكي از سربازان هم تير خورده و زخمي میشود گويي زندانيان در عرض آن دقيقه براي خود اسلحه هم ساخته بودند و در ادامه جناب آقاي ثابتي در صفحه 259 بر تطهیر خود اعلام میدارد كه قرار بود پنجاه و چند نفر اعدام شوند كه من از طريق هويدا اقدام كردم و گفتم همه آنها شايسته مرگ نيستند. كميسيوني بدستور شاه تشکیل شد كه پرونده‌ها را بازبيني کنند در اين تجديد نظر بيست و چند نفر با يك درجه تخفيف به حبس ابد محكوم شدند الاّ زني بيست و چند ساله كه تنها در عملياتی علامت دهنده خروج سوژه بوده و هيچ كس را نه كشته نه در بمبگذاري ها شركت كرده كه موجب مرگ كسي شود و ضمناً اعدام زني جوان با داشتن فرزند در اذهان عمومي اثر سويي مي‌گذارد و شاه فرمودند خير ما گفتيم مابين زن و مرد نبايد فرقی قايل شويم حكم اجرا شود و خانم فوق( منيژه اشرف‌زاده كرماني) با داشتن فرزند براي آن كه شاهنشاه آقاي ثابتي اعلام كند مابين زن و مرد فرقي قايل نيستيم او را در سن بیست و چند سالکی به جوخه مرگ می سپارد، باری احترام و تکریم به حقوق زن آن هم با سربهای آتشین و بی مادر گذاشتن کودکی خرد سال، سپس جناب آقاي ثابتي در ص640 اعلام مي‌‌دارد شاه بسيار عاطفي و بخشنده بود و مسئولين كشور ما قصي‌القلب مي‌باشند والله انسان در فرمایشات آقای ثابتی متحیر می ماند که دم خروس را قبول کند یا قسم حضرت عباس را، ضمنا جناب آقاي ثابتي لطفاً از افرادي همچون حنيف‌نژاد و سعيد محسن وبدیع زادگان وامثالهم داد سخن سر ندهید زیرا آنان در جايگاهي نیستند كه پاسخ اتهامات نارواي شما را بدهند و اموات را آلوده اتهامات بي اساس خود نفرمائيد مثلاً در ص274 اعلام میدارید كه اينان در سال 1350 مي‌خواستند آب آشاميدني مردم را آلوده كنند كه اين امر موجب مرگ هزاران نفر شود آخر چگونه مي‌شود اينهایی که با تحصيلات عاليه از بهترين دانشگاهها فارغ التحصیل شده و در حالیکه میتوانستند براي خود زندگي كاملاً مرفه‌اي آماده كنند سلاح بدست میگیرند و براي دفاع از حقوق اين ملت بيچاره از جان خويش ميگذرند بعد سم در آب آشاميدني مردم ميريزند كه موجب مرگ هزاران تن از مردم بیگناه شوند كه چه بشود با كشتار هموطنانشان ساواك را بدنام كنند آيا ساواك در نزد مردم ستمديده ايران آبرويي هم داشته كه اينان در صدد بي آبرويي آن برآیند آن هم با كشتار مردمي كه بخاطر آنان دست از جان خويش شسته اند . جناب آقاي ثابتي چرا مرگ كودكان خردسال شايگان را به گردن حميد اشرف مي‌اندازيد. در ص 250 اعلام كرده‌ايد كه از هر 6 خانه‌اي كه شناسايي مي‌كرديم به 5 خانه حمله كرده و يك خانه را براي ردزدني و شناسايي بيشتر نگه مي‌داشتيم چگونه مي‌شود شما خانه تيمي چريكهاي فدايي در تهران نو را حداقل يك ماه تحت نظر داشته باشيد ولي اين دو كودك معصوم را نديده باشيد. خير به يقين ديده‌ايد ولي با دوستان خود محاسبه نموده‌ايد حمله مي‌كنيم كشته شدند مي‌گوييم چريكها كشته‌اند اگر هم زنده ماندند حداكثر سوء استفاده تبليغاتي را از آنها مي‌نماییم و بعد از حمله هنگاميكه حميد اشرف با تهور و جسارت خطوط محاصرتان را به خاك و خون كشيده و مي‌گريزد و از داغی كه بر دلتان می نهد براي تسكينش ،حميد اشرف را قاتل كودكان معصوم معرفي مي كنيد حمید اشرف مطابق اظهار همرزمان خود حتي بر سر قرارهاي لو رفته حاضر مي‌شده و جان خود را به سربهاي آتشين مي‌سپرده كه ديگر هم‌رزمانش را نجات دهد بعد خود دو كودك خردسال كه اصلاً نمي‌دانند تشكيلات چيست و به هر جا كه مي‌خواستند بروند با چشمان بسته به جهت حفاظت كامل منتقل مي‌شدند آنان را به قتل مي‌رساند، حميد اشرف چون پدر اين كودكان آنان را رها نموده بود و مادرشان ( خانم سعیدی ) هم‌رزم وي در زندان به سر مي‌برد از دلش نمي‌آيد آنان را به پرورشگاه بسپارد وبا آن همه مشقت و مسئولیت که در سازمان مطبوعش داشته هم برايشان پدر مي‌شود و هم مادر بعد شما مدعي مي‌شويد حمید اشرف آنان را كشته است.و در مقابل اين دد منشي و جنايت فراموش نا شدنی شما، در تاریخ19 /11 /1360 مركزيت سازمان منافقين در منطقه زعفرانيه تهران هنگاميكه مورد شناسايي نيروهاي امنيتي كشورمان قرار ميگيرد مطابق عرف امنيتي مدتي تحت كنترل قرار گرفته و بعد از بررسي هاي بعمل آمده ابتدا خانه مورد نظر كاملا محاصره سپس به ساكنين آن اعلام ميگردد كه بدون در گيري خود را تسليم نمايند ودر اين حين تير اندازي از سوي ساكنين خانه بسوي مامورين آغاز ميگردد و نيروهاي امنيتي كشورمان هم به آتش آنها پاسخ متقابل ميدهند بعد از مدتي درگيري مامورين امنيتي به جهت تصرف خانه مد نظر وارد عمل ميشوند در اين حين يكي از نيروهاي امنيتي کشورمان براي خارج نمودن كودكي كه درمیان تبادل آتش به جا مانده است، بتوسط يكي از نیروهای منافقين مورد هدف قرار گرفته و به شهادت ميرسد و يكي دیگر از نيروها امنيتي كشورمان موفق ميشود آن كودك را از صحنه در گيري صحیح و سالم خارج نمايد و مسئولین کشورمان آن كودك را از طرف سازمان صليب سرخ صحيح و سالم به پدرش تحويل ميدهند،و اما پدراین كودك كيست مسعود رجوي اسوه خيانت و وطن فروشي، كه به اعتراف خود همانگونه كه بارها در رسانه ها مشاهده كرده ايد و فيلم فوق هم بتوسط استخبارات بعثي ها بطور كاملا غير محسوس فيلم برداري شده بعد از سر نگوني حكومت بعث بدست عوامل امنيتي ما میافتد ،در قطعه اي از فيلم خيانتش به صراحت اعلام ميدارد كه ديروز تعداد 200 بمب در مناطق مختلف كشور منفجر نموده ایم كه باعث نا امني شديدي شده است، باری در همين ترورها و بمب گذاريها هزاران نفر از مردم بيگناه کشورمان كشته و مجروح میگردند كه از اقوام و آشنايان و يا حتي خانواده هاي مامورين امنيتي كشورمان بوده اند حال بفر ماييد شجاعت ،عطو فت ، و جوانمردي در نيروهاي امنيتي ماست يا در نيروهاي ساواك و كميته مشترك شما که از آن با افتخار منظومه ها می سرایید و حکایت ها سر میدهید ولي در ادامه ماجرا چرا جناب شهرام در فاصله خروج ستوان احمديان تا به سرانجام عملياتهای فوق كشته نمي‌شود ابتدائاً جناب آقاي ثابتي نياز مبرم به ماركسيست نمودن اعضاي سازمان و گستره فسادهاي اخلاقي نيروهاي سازمان به جهت بی اعتبار نمودن آن و ايجاد درگيري درون گروهي و اخذ انگيزه مقاومت و مهمتر از همه شناسايي كليه خانه‌هاي تيمي كه به توسط رد زنی تقي شهرام انجام ميشده را داشته و هم‌چنين شناسايي نيروهاي چريك فدايي كه در ليست حذف ساواك قرار داشته‌اند، و آقاي ثابتي آن را با زيركي خاص مي‌خواهد با شنود تلفني به سمع و نظر خواننده برساند و سال 1355 مصادف مي‌شود با كشتار و دستگيري دو گروه مذكور آن هم با طراحي آقاي ثابتي و نقش آفريني جناب سيروس نهاوندي، اميرحسين احمديان، و حمال الحطبي همانند محمدتقي شهرام و شايان ذكر است كه جناب تقي شهرام با ترورهاي درون گروهي دست آقاي ثابتي و يارانش را تا بدان حد مي‌گشايد كه بعد از آن هر مخالفي از سازمانها كه وجودش براي ساواك مضر بوده از سر راه خود برمي‌دارد و آن را حاصل تسويه درون گروهي سازمانها اعلام مي‌دارد آن هم با عنايت به اعترافات وحيد افراخته و اجساد مقتولين كه با دستور مستقيم تقي شهرام بعلت عدم تغيير ايدئولوژي به شهادت رسيده اند ابتدا در رابطه با شهادت شهدايي همچون شريف واقفي و صمديه لباف و محمد یقینی و…… نبايد تيغ اتهام را تنها به سوي شهرام نشانه گرفت بلكه تمامي كساني كه وي را با شناخت قبلي از روحياتش به رهبري سازمان برمي‌گزينند و بجاي ايستادگي در مقابل تغيير مواضع او، حال با سكوت يا همراهي، وي را ياري میکنند در انجام کلیه اين جرائم و خيانتها شريك مي‌باشند زيرا اگر اعضاي سازمان مجاهدين در مقابل نظرات وي برخوردهاي قاطعي از خود ارائه مي‌نمودند وي با اتكا به افرادي همچون بهرام آرام يا وحيد افراخته يقيناً نمي‌توانست مرام‌ ماركسيستي را در سازمان مجاهدين ابقاء نمايد و اهداف جناب ثابتي و يارانش را جامه عمل بپوشاند هر چند هم هواداران آقاي شهرام وي را مخالف رژيم سلطنت معرفي نمايند ولی اگر به تاريخچه سازمان مجاهدين در زمان حكمراني آقاي شهرام نظري بيافكنيم خواهيم ديد كه تمامي عملكردهاي او و متابعت‌هاي هم فكرانش تماماً آب در آسياب دشمن ريختن بوده الا ترور دو مستشار آمريكايي (ترنر و شفر) كه آن هم براي رهايي از اتهام نفوذي بودن و در امان ماندن از تيغ نيروهاي چريك فدايي كه با ترور سرتيپ زندي‌پور موجبات مرگ رهبرشان بيژن جزني به همراه شش تن ديگر از نيروهاي كارآمد شان و دو تن از مجاهدين خلق، را رقم زده بودانجام میدهد فرجام ولي نكات مهمي كه در كتاب خاطرات آقاي ثابتي به چشم مي‌خورد وي ابتدا به ساكن سعي در تطهير و قباحت‌زدايي از عملكردهاي خود و يار شفيقش جناب هويدا را دارد كه بوضوح مي‌توان آن را مشاهده نمود و همچنين اظهار بي‌اطلاعي از شكنجه‌هاي كميته مشترك و امنيت داخلي ساواك كه شخص آقاي ثابتي سكّان‌دار آن بوده است آقاي ثابتي در قسمتي از كتاب خاطراتش اعلام مي‌دارد كه در بحث مديريت با نخست‌وزير وقت به جناب آموزگار توصيه نمودم كه يك مدير كارآمد بايد بطور مدام با افراد تحت مديريتش در تماس بوده و از عملكردهاي آنان مطلع باشد ولي چگونه خود با نيروهاي تحت امرش در كميته مشترك ضدخرابكاري اعم از عضدي، رسولي، حسيني، و ديگران در تماس نبوده و از نحوه‌هاي اخذ اعتراف از متهمين سوالي نمي‌نموده و از طروق اخذ اعتراف از متهمين اظهار بي‌اطلاعي مي‌نمايد يعني صدها نفر از افرادي كه در همان كميته مذكور بطرز وحشيانه‌اي شكنجه شده‌اند و هم اكنون هم در قيد حيات مي‌باشند و حاضر به اداي شهادت در هر محكمه‌اي آن هم با وجود آثار باقي مانده از شكنجه بعد از سالیان سال همگي به دروغ دم مي‌زنند و صديق يكتا در اين ميان آقاي ثابتي و همكارانشان مي‌باشند. آقای ثابتی در ص 266 و267 کتاب خاطرات خود در رابطه با فرار ساختگی سیروس نهاوندی می فرماید به پیشنهاد خودش (سیروس نهاوندی) برای بهتر جا افتادن مسئله نفوذش ابتدا او را با کابل شکنجه کردیم تا آثار آن در بدنش باقی بماند سپس او را به بهانه درمان به بیمارستان منتقل کرده ودر حضور پزشک برای آنکه به عصب های دستش آسیب جدی نرسد تیری بدستش زدیم و او را فراری دادیم .خوب ،اگر شکنجه ( شلاق زدن با سیم کابل) به قول خود تان در ساواک یا کمیته مشترک وجود نداشته چگونه این موضوع پیشنهادی از طرف آقای نهاوندی را قبول کرده و بر آن مهر تایید زده اید، پس حتما صدها بار قبل از آن متهمین دیگری راهم با کابل تا سر حد مرگ شکنجه کرده و برای درمان جزیی به بیمارستان روانه نموده اید،که اطمینان دارید، چون انجام این عمل امری است رایج، پس قبولش هم برای خاص و عام امری معقول است چرا برای نفوذ هر چه بهتر جناب نهاوندی، انگشتان وی را قطع نکردید زیرا عمل فوق شکنجه ای مرسوم نبوده است ، جناب آقاي ثابتي چگونه مي‌شود كه از نيروهاي نفوذي خود در كيس‌‌هاي مختلف با افتخار منظومه‌ها مي‌سراييد و بوضوح از خائنين همانند عباسعلي شهرياري در رابطه با ترور تيمسار تيمور بختيار، شاه‌مراد دلفاني که با نفوذ خود در سازمان مجاهدين موجبات انهدام 80 درصد از پيكره سازمان مجاهدين در سال1350 را موجب گرديد و سيروس نهاوندي در نفوذ به حزب توده به وضوح نام میبرید ولي نامي از ستوان احمديان كه استارت انهدام نيروهاي ماركسيست مجاهدين وچريكهاي فدايي را نواخته سخني به ميان نمي‌آوريد گويا بعد از حدود چهل سال هنوز هم از به زبان آوردن نام اميرحسين احمديان در كتاب خاطراتتان هراس داريد، باري پيروزيهاي آقاي ثابتي در اين نفوذ، ناخواسته موجبات مرگ سه مستشار آمريكايي در ايران را رقم زده است و با اذعان به آن در دادگاههاي فدرال محل اقامتش تحت تعقيب قرار میگیرد زيرا افراد فوق با سلاحهايي كه آقاي ثابتي آنان را در اختيار تقي شهرام قرار داده به قتل رسيده‌اند چگونه مي‌شود آقاي ثابتي نام يكايك افراد وابسته به سلطنت و معاندين را با ذكر سوابقشان كه آميخته به راست و دروغ مي‌باشد مورد به مورد به ياد مي‌آورد ولي در ذكر نام حسين عزتي كه با محمدتقي شهرام با طرحي از پيش‌تعيين شده بتوسط افسر مطبوعش آقاي احمديان مي‌گريزد نه يك بار بلكه سه بار دچار اشتباه مي‌شود و سعي وافري دارد كه محمدرضا سعادتي را به جاي حسين عزتي بگنجاند تا جايي كه عموم اذهان و آگاهان به امور واقفند سعادتي حتي دقيقه‌اي در زندان ساري بازداشت نبوده كه آقاي ثابتي بخواهد ادعا نمايد به سهو عزتي را سعادتي اعلام نموده گوئيا آقاي ثابتي از علامت سوالي در اذهان وحشت دارد كه حسين عزتي بعلت نقشي كه در عمليات فريب آقاي ثابتي نداشته 24 ساعت بعد از فرار در يكي از ايستگاه‌هاي راه‌آهن جنوب به ناگاه مورد حمله همكاران آقاي ثابتي قرار گرفته و كشته مي‌شود و اين در حاليست كه ستوان احمديان پس از به انجام رساندن ماموريت محوله در داخل كشور به سلامت بعد از مدتها راهي خارج از كشور مي‌شود آن هم اين بار براي ارسال اطلاعات دست اول خارج از كشور، به خدمت جناب آقای ثابتی و یارانش که خواهان کنترل کیس خارج از کشور نیز میباشند البته با هنرمندی هنرپیشه محبوبشان جناب آقای احمدیان جناب آقاي ثابتي چگونه ترور تيمسار تيمور بختيار را آن هم در عراق با حفاظت كاملي كه استخبارات از او مي نمود با موفقيت به مرحله انجام مي‌رسانيد و آن را با افتخار در تلويزيون به نمايش مي‌گذاريد ولي از حذف آقاي احمديان كه در خارج از كشور بدون داشتن محافظ به سر میبرد عاجز مي‌گرديد وي كه موجب فرار شهرام و عزتي و ربودن تسليحات زندان گرديده و با آن برادران امريكايي شما را به قتل رسانده است، نكند حقوق بشري كه بتوسط برادران آمريكايي شما اداره مي‌شده از اين امر ملول مي‌گشته، اگر اين گونه بود كه بايد در رابطه با تيمور بختيار از شما بيشتر دلخور مي‌شدند . جناب آقاي ثابتي چرا از معشوقه اعليحضرت خود خانم گيلدا آزاد به وضوح و كامل صحبت نمي‌فرمائيد و ارتباط شاهنشاه خود با خانم گيلدا را حاصل شايعه پراكني او و اقوامش بيان مي‌داريد و اعلام مي‌كنيد از مراسم نامزدي خانم گيلدا آزاد با نامزدش در يكي از كاباره‌ها عكس گرفته در مجله‌ها چاپ كرديم و شايعه فروكش شد و تمام. چرا ادامه آن را نمي گوئيد در ديدار هفتگي كه با خانم شهبانو داشتيد براي مقبولیت در نزد شهبانو حكم قتل هووي شهبانو را از او دريافت نموده و بتوسط عوامل خود او را بقتل می رسانید. جناب آقاي ثابتي خوب است مقداري هم انتقاد از خود كنيد حتي شده يك خط مثلاً سرقت بودجه سري ساواك كه صدها ميليون تومان بوده که آن را در بحبوحه انقلاب به سرعت تا مسئولين امر متوجه شوند آن را از كشور خارج کردید نكند شما هم همانند مهره دست‌نشانده‌تان آقاي شهرام تنها عيبتان پيچيدگي جهان مادي و سادگي ذهن شماست. که به در خواست شهید شریف واقفی در انتقاد از خود بیان کرده بود، ضمنا چگونه میشود جناب محمد تقی شهرام یا به علت همدست بودن با شیطان لعین ویا اقبال شامخ تئوریسین ماركسيست‌هاي مجاهدین به هيچ عنوان ، درهيچ يك از حملات ساواك و كميته مشترك مورد هدف قرار نمي‌گيرد ولی زبده‌ترين نيروهاي مبارز با رژيم اعم از شهيدسيدعلي اندرزگو بعد از آن همه تعقيب و گريز بدست نيروهاي ساواك و كميته مشترك به شهادت مي‌رسد یا حميد اشرف از نيروهاي سرآمد چريكهاي فدايي كه جناب ثابتي در كتاب خاطراتش ،خود به تهوّر و جسارت وي در برخورد با نيروهاي زبده عمليات كميته مشترك معترف گردیده دست آخر در يكي از خانه‌هاي تيمي چريكهاي فدايي در درگيري كشته مي‌شود و نمونه‌هاي بسياري همانند احمد زيبرم، بهرام آرام و … كه هم از لحاظ تاكتيكهاي عملياتي و هم از لحاظ رعايت اصول و موازين حفاظتي بسيار سرآمدتر از تقي شهرام و ستوان احمديان بوده‌اند به طوري كه حتي قابل قياس هم نمي‌باشند، يكي پس از ديگري در درگيريها كشته مي‌شوند ولي هنرپيشه اين ماجرا و سردسته سياهي لشكر هر دو جان بدرمي‌برند باري تنها پاسخ آقاي ثابتي در محكمه‌اي بنام وجدان موجود میباشد كه آن هم دراووهم پالكي‌‌هايش هيچگاه مشهود نبوده و نمیباشد ، چرا آقاي ثابتي نامي از جناب احمديان به ميان نمي‌آورد زيرا با كشيدن نخ ماجرا قرقره آن نيز که خود جنابش باشد به ميان مي‌آيد، واما چرا آقاي ستوان احمديان كه همانند شهرام نه فرمان قتل كسي را صادر نموده و نه بقول مدعیان بزه‌اي مرتكب شده است و اگر حساب به تقبل تغيير ايدئولوژي باشد هستند كساني از همان طيف همانند لطف‌الله ميثمي، كه در داخل كشور به سر مي‌برند و كسي هم كاري به كارشان ندارد ولي جناب احمديان بعد از انقلاب هم‌گمنام در خارج از كشور به سر مي‌برد، و اما جناب ثابتي در كتاب خاطرات خود تلاش بسيار وافري به خرج داده تا با وارد نمودن اتهامات سخيف به شهداي انقلاب و مسئولين نظام و حتي معاندين با رژيم طاغوت در هر طيف و گروهي، خود و هم‌مرامانش را مورد استحاله قرار دهد ابتدائاً بايد خدمت آقاي ثابتي عرض نمايم در مصاحبه‌اي كه با( شبكه پرشين، ( voa انجام داده و ميليونها نفر شاهد آن بوده‌اند و در كتاب خاطراتش هم بدان اشاره نموده، دستگيري آقاي اميرهوشنگ دولّو در كشور سوئيس بجرم قاچاق مواد مخدربوده، ولي آقاي ثابتي از نحوه آزادي شخص فوق سخني به ميان نمي‌آورد كه با استفاده از مصونيت سياسي به توسط اعلي‌حضرتش در كمال بهت و حيرت دولت سوئيس شفاعت میشود و به ايران باز میگردد و روز نامه های اروپایی هم در آن مقطع در این باره حکایتها می سرایند زيرا بقول آقاي ثابتي و خاص و عام منزل آقاي دولّو يكي از اماكني بوده كه در آنجا پُستهاي مملكتي به مراجعين تحت شرايطي اعطا مي‌گرديده و جناب دولّوهم اين پُستهاي مملكتي را از خزانه پدرش به اشخاص حواله نمي‌كرده بلكه با درخواست از اعلي‌حضرت جناب آقای ثابتي و اجابت شخص اوبه ملتمسین حواله می نموده و درمقابل آقاي دولّو هم با مخدّرات همايوني و غوّادي به همراه ديگر هم‌رزمانش اعم از اسدالله اعلم و سپهبد ايادي، خدمت اعلیحضرت جناب آقای ثابتی عرض ارادت مینموده است والاّ بقول حافظ شيرازي( با كافران چه كارت گر بت نمي‌پرستي) حال جناب آقای ثابتی دکتر علی شریعتی را معتاد به مواد مخدر معرفی مینماید باری جناب ثابتی درست میفرمایند زیرا اعلیحضرتش هر گاه میخواسته به شیرکش خانه آقای دولو قدم رنجه فرماید از ترس ملکه مادر، خودش را شریعتی معرفی مینموده است، و پرسش ديگر اين است كه چرا آقا ثابتي بعنوان مسئول امنيتي آگاه از امور در كتاب خاطراتش از فريدون جوادي معشوقه شهبانو كه او را به عنوان حربه‌اي در مقابل عياشي‌هاي شوهرش در اختيار داشته قلم ‌فرسايي نمي‌نمايد كه تمام دربار و حتي نيروهاي گارد سلطنتي از آن آگاه مي‌باشند وحتي براي خروج آقاي جوادي از كشور در بحبوحه انقلاب که مبادا گزندی بدورسد و خاطر شهبانو را مکدر نماید صدها ميليون تومان هزينه مينمايد اين ادعاي بنده نيست اظهارات آقاي علي شهبازي محافظ مخصوص شاه در كتاب خاطراتش ميباشد و يا رفيق شفيق شهبانو خانم ليلي اميرارجمند كه زبان اعتراض خانواده سلطنت را كه خود افسدالفاسدين بوده‌اند را در قبال اعمال شنيع و خلاف اخلاق او بازکرده بود نكند علت عدم نقد از جناب شهبانو اميد مجدد آقاي ثابتي به حضرات مي‌باشد كه اين بار او را به رياست ساواك برگزينند و اين اوهام باعث گرديده كه آقاي ثابتي در رابطه با خانواده سلطنت كه خود آلبومي كامل از فساد مي‌باشند دم فرو دهد واگر در این میان صحبتی از والاحضرت جناب ثابتی خانم اشرف نمیشود چون خود یک تنه بقول معروف هفت خط فسق و فجور بوده وبه قول حکما در محکمه ای که حقایق آشکار است حاجتی به دلایل نیست، خوب است جناب آقاي ثابتي كمي هم از هنرمندي‌هاي خود كه با دستور رياست كل شهرباني وقت سپهبد جعفر قلي صدري هنگامي كه تلفن آقاي ثابتي به توسط مخابرات شهرباني کنترل میشود ودر آن آقاي ثابتي از افراد متمول كه داراي ضعف‌هايي بوده‌اند فرش‌هاي گرانبها و ملك و املاك طلب مي‌نموده و عين نوار بتوسط شخص رياست شهرباني به سمع و نظر اعلي‌حضرتش مي‌رسد و او نيز از سرلشكر فردوست مي‌خواهد كه جناب ثابتي را كمي تفهيم نمايد صحبتی به میان نمی آورد ، آقاي ثابتي در كتاب خود هر آن كس كه برخلاف نظراتش نظري داده خواه موافق رژيم سلطنت خواه معاند، با انواع تهمتها سعي نموده در ذهن خواننده تخريب نمايد واما در مظان اتهامات ناروا قرار دادن مخالفين سلطنت مرام مورثي اينان مي‌باشد ولي علّت اتهامات به موافقين سلطنت، ابتدا به ساكن چون مخالف نظرات و عملكردهاي وي بوده‌اند، و در ثاني اين تفكر را در ذهن خواننده عوام ايجادکند كه وی نه تنها از مخالفين بلكه از موافقين سلطنت نيز انتقاد كرده و همه را نقد نموده است در حاليكه تنها موضوعي كه در اين كتاب يافت نمي‌شود انتقادی منصفانه است و آن هم در انتقاد از خود و خودييهاي مخالف ،آقاي ثابتي براي قبولاندن اتهامات ناروا به مخالفان سلطنت در اذهان عوام متبحر مي‌باشد و ساليان سال دوره‌هاي مختلفي در اين باب را در اسرائيل، انگليس و آمريكا گذرانده است. و یدی بی همتا در این مسائل دارد جناب آقاي ثابتي در ص173 براي تخريب شخصيت عده‌اي از مذهبيون، مجاهدين و كمونيستها در اوج وقاحت و بي‌شرمي اعلام مي‌كند كه عده‌اي از زنان بدكاره و روسپي را استخدام مي‌كرديم و به سراغ سوژه‌ها مي‌فرستاديم بعد از آنها عكس و فيلم تهيه مي‌كرديم جناب آقاي ثابتي ابتدائاً خدمت شريفتان عرض کنم كه اگر حتی نقطه ای خاكستري در رابطه با اين موضوعات حداقل از مسئولين كشورما موجود بود مطمئنا به همراه همان بودجه سري ساواك كه به در برديد يا بهتر بگويم دزديديد در حين خروج از كشور آنها را با خود برده و تاكنون صدها بار از رسانه‌هاي برادران آمريكايي، اسرائيلي، انگليسي و صدها رسانه ديگر به نمايش مي‌گذاشتيد ثانياً اقرار العقلاء علي انفسهم نافذٌ، ثالثاً بقول خودتان كه ليسانس حقوق مي‌باشيد اقرار در رابطه با شخص مُقر نافذ است نه غير، آقاياني كه به آنها اين اتهامات سخيف را وارد كرده‌ايد هيچ كدام اعتراف به اين امر نكرده اند و شما هم نتوانسته اید مدرکی در این رابطه ارايه بدهيد که اتهامات وارده را اثبات کند ولي شما به شغل شريف خود و انصار سلطنت اعم از اعلم، ايّادي، دولّو و … اعتراف نموده‌ايد. بنده از همين جا شغل شريف غوّادي را به شما و خانواده محترمتان تبريك و تهنيت عرض مي‌نمايم كه غير از قتل، شكنجه، ترور،…… نان غوّادي را هم بر سر سفره‌ بهايي‌زاده‌هاي عزيز خود مي‌نهادید،و اما جناب آقای ثابتی شما هر اتهامی که دلتان خواست میتوانید به بنده حواله کنید حتی تا جایی که بگویید وی اسماعیل رایین( نویسنده ساواک) سازمانهای امنیتی ایران است ولی تنها دلیل محکمه پسندی که نه برای شما بلکه برای خوانندگان گرامی میتوانم بیاورم این است که اگر بنده رایین ثانی بودم هیچگاه از حمید اشرف که نه از اقوام بنده میباشد ونه از آشنایان بنده ونه در طول عمر خود حتی یکبار او را دیده ام و هیچ مراوده ای هم با هیچ یک از اعضای خانواده او نداشته ام و با عنایت به اینکه او یک کمونیست بود و بنده یک بچه مسلمان دیگر در مقابل شما نمی ایستادم، و در رابطه با قتل دو کودک شایگان با استناد به براهین موجود، برائت او را به هم فکرانش واگذار میکردم حال ملت عزيز ايران خود ببيند رژيم سلطنتي كه يكي از اركان بقاي آن غوّادي بوده و مسئول امنيت داخلي آن مفتخر به غوّادي است،آیا میتوان حتی از شرم نام آن نظام سلطنت را بر زبان آورد، هم‌وطنان ایرانیم که همواره شهره به تعصب ، شرافت، و حمیت بوده اید خود بفرماييد آيا مي‌شود يك فرد غوّاد را در رديف هستي‌ها شمرد تا چه رسد به اراجيف او،.جناب آقای ثابتی به جهت تنویر اذهان شما و هم فکرانتان باید عرض نمایم که بنده کارگری بیش نیستم آن هم دارای شغلی آزاد، وتا بدین ساعت هم در هیچ یک از ارگانها ،سازمانها،و نهاد های دولتی مشغول کار نبوده ام و ریالی از دولت بعلت عدم دارا بودن شغل دولتی دریافت ننموده ام وهر زمان هم هر یک از، هم میهنان عزیزم علاقمند باشند با کمال افتخار صحت و سقم ادعایم را خدمت شریفشان با مدارک محکمه پسند ارایه مینمایم، تا جایی که کلیه امور تحقیق ،هزینه تایپ ودرج این نقد را به سختی از هزینه ناچیز خود متقبل گشته ام ولی چه ملال، که مشت افرادی همانند شما را در نزد همگان باز نموده ام و رسواتر از آنی که بوده اید گشته اید و همچنین خائنینی که شما را در راه خیانت به کشور عزیزمان ایران یاری نموده اند، ضمنا جناب آقای ثابتی پدر بزرگ بنده زارعی بیش نبوده که بنده را هم همانند دیگران با تهمتهای بی اساس ملاک زاده ای معرفی کرده و اعلام دارید در اصلاحات ارضی پدربزرگش یاغی شد وبعلت یاغی گری اعدام گردید و این فرد در حال تخلیه عقده اجدادش نسبت به اعلیحضرت میباشد باری هر کس که نسبت به اعلیحضرت و انصارش افشاگری نمود یا زنا کار است،یا آدمکش است ویا قسی القلب، و راهنمایی های فوق را هم از آن جهت خدمت شما و سایر هم پالکی هایتان عرض کردم تا تیغ اتهامات بیکران خود را به جوانب دیگری گسیل دارید . وجالب اين‌جاست هنگامي كه به انتهاي كتاب رسيدم نكته‌اي توجه‌ام را جلب نمود و آن تعداد صفحات كتاب خاطرات آقاي ثابتي بود كه دقيقا عدد 666 را نشان مي‌داد كه منطبق با اصل ژنتيكي صاحب خاطرات بود ضمنا آقای ثابتی چه نیکو میشد نامی برای کتاب خاطرات خود انتخاب مینمودید که با مضمون آن وصاحبش هم همخوانی داشته باشد مثلا ( در دامگه شیطان) حال جناب آقاي ثابتي اين شما و آن هم خانواده‌هاي سه مستشار آمريكايي آقايان (هاوكينز، ترنر و شفر) و آن هم دادگاههاي فدرال كشور مطبوعتان اميدوارم بتوانيد جوابي براي قتل اين سه برادرتان كه با سلاحهايي كه جنابعالي در اختيار هنرپيشه معروفتان ستوان اميرحسين احمديان قرار داده و او نيز با قراردادن آن در اختيار محمدتقي شهرام موجب قتل آنان گردیده پيدا نمائيد، ضمناً در پايان درخواستي كه از جنابعالي و افرادي نظير شما دارم اين است كه شما و ديگر هم‌فكرانتان كه در خارج از ايران به سر مي‌بريد و تابعيت كشور ديگري را يدك مي‌كشيد لطفاً در رابطه با كشور مردم ايران اظهار نظر نفرمائيد زيرا امورات هر كشور مربوط به مردم آن كشورمي‌باشد نه افراد اجنبي كه فقط به زبان فارسي تكلم مي‌نمايند، به اميد موفقيت ايران عزيزمان والسلام. موید باشید ((فريب اطلاعاتي راستين مبتني بر دروغ نيست بلكه شالوده آن واقعيتهاي دست‌چين شده مي‌باشد)) با كمال احترامات رضا خلخالی منابع ماخذ 1 کتاب تاریخچه مجاهدین خلق از پیدایش تا فرجام 2 کتاب تاریخچه چریکهای فدایی از سال41 تا 57 3 کتاب در دامگه حادثه 4 کتاب خاطرات علی شهبازی (محافظ مخصوص شاه) 5 اغلب کتب ، اسناد ، خاطرات و مقالات مستند مبارزین وافراد مربوط با گروههای معاند با سلطنت با مشی مسلحانه 6فایل های صوتی حمید اشرف و تقی شهرام 7 خاطرات لطف الله میثمی 8خاطرات حسین فردوست(مسئول سازمان بازرسی شاهنشاهی)