به آیندهٔ ایران بیندیشیم!

marzban-reza 01نوشته‌ای از
رضا مرزبان
با گرامیداشت یاد او

بخش نخست

آيا آزادی و استقلالی كه مردم ايران می خواستند،آپارتايد مذهبی و سلب حقوق “شهروندی” از تمام ايرانيانی بود كه يك قرن با حكومت شرع و ادعای قيمومت آخوند فاصله پيدا كرده بودند بی‌ آنكه به حرمت معتقدات دينی شان خدشه وارد شود؟

ما، ایرانی هستیم. به هردلیل كه در بیرون ازمرزهای ایران زندگی می كنیم،با رشته هایی آشكار و پنهان، به ایران پیوند خورده ایم . ریشهء ما در آن سرزمین است؛‌ هویت ما ایرانی است و خوب و بد زندگی را در ایران تجربه كرده ایم. سرنوشت ما به این نام گره خورده است. با هر آرمان و بینش كه داریم، نمی توانیم به ایران نیندیشیم. به گرداب حادثه یی كه ایران دچار آن است و به امروز و فردای ایران. نمی توانیم به آیندهء ایران اندیشه نكنیم. و می دانیم هیچ ایرانی بیرون از مرزهای ایران ، كم تر ازآنها كه در ایران زندگی می كنند و دراندیشهء امروز و فردای ایران و امروز و فردای خود و فرزندان خود هستند، به آیندهء ایران اندیشه نمی كند.

اما،‌این اندیشه ها هرچه هست، و هر آرمان را پیش رو دارد، در بستر واقعیات جاری نشده است. به دلیل دوری از ایران، و به دلیل هزار مشكل آفرینی قدرت،نگاه ها ، زبان ها و گوش ها از آنچه درایران و بر ایران می گذرد، دور مانده است؛ ما از بیرون، تماشاگر حریقی هستیم كه در ایران زبانه می كشد. و آگاهی های ما از آنچه حریق با ایران می كند، اندك است. واكنش های ماهم با گذشت زمان،تناسب خود را با بزرگی فاجعه از دست داده است.

سی سال پس از “انقلاب”، هنوز “دادگاه های انقلاب” ، بر زندگی روزانهء مردم، حكومت می كند و جای ارتش ملی، “سپاه انقلاب” بر كشور سایه گسترده است . كسی از خود نمی پرسد معنای انقلاب چیست؛ و اگر در كشور انقلابی شد برای شكستن قدرت مسلط و دشمن آزادی بود و با ارادهء مردم پا گرفت و شعار آن، آزادی و استقلال ایران بود كه حكومت دست نشاندهء شاه سفرهء خود را روی مزار هردو گسترده بود. با سقوط رژیم شاه، مردم بودند كه باید از انقلاب پاسداری می كردند. وپرچم استقلال و آزادی را بر می افراشتند. این دستگاه ترور و سركوب، “سپاه انقلاب ــ آن هم اسلامی !ــ ” چه نسبتی با انقلاب مردم برای آزادی و استقلال ملی دارد؟ دست آورد های انقلاب مشروطه، كه با بیداری ملی، در برابرهجوم استعمار در ایران به بار نشسته بود، كجا رفت؟ حكومت قانون، چه رابطه با”آپارتاید مذهبی” و فتوای‌ آخوند دارد؟ حقوق اكتسابی تدریجی زنان، طی صد سال ، چگونه با یك یورش ارتجاعی، پایمال شد و امروز، زنان و دختران ایرانی را برای مطالبهء آرام و گام به گام حقوق غارت شده شان، به شكنجه گاه ها و زندان های “دادگاه های انقلاب” می فرستند ؟ حقوق كار و قوانین آن را كه دست آورد صدسالهء مبارزات كارگران ایران بود، در كدام چالهء آخوندی دفن كرده اند كه امروز كارگران محروم از قانون و از مزد كارشان را به جرم اقدام مسالمت آمیز تأسیس اتحادیه صنفی، یا مطالبهء مزدعقب افتاده،با باتون و سرنیزه روانهء زندان ودادگاه انقلاب می كنند؟

مگر همین دانشگاه ها و مدارس عالی ایران نبود كه سال ها پایگاه مبارزه با دیكتاتوری و وابستگی رژیم شاه شد و چندان پا فشرد، تا مردم كشور را برای باز گرداندن آزادی و استقلال كشور، برانگیخت، و استاد و دانشجو، با هم به مبارزهء ملی، نیرو دادند؟ آیا پاداش آنها اجرای نا موزون و تبه كارانهء “انقلاب فرهنگی‌ نوع اسلامی” بود؟ و این كه “فیضیهء قم” دانشگاه را زیر یوغ خود بكشد، و دانش را در ركاب قال و مقال اخلاف شیخ كلینی و ابن بابویه، به خدمت وادارد؟ چرا باید آخوند، حاكم و ناظر دانشگاه باشد؟

آیا آزادی و استقلالی كه مردم ایران می خواستند،آپارتاید مذهبی و سلب حقوق “شهروندی” از تمام ایرانیانی بود كه یك قرن با حكومت شرع و ادعای قیمومت آخوند فاصله پیدا كرده بودند بی‌ آنكه به حرمت معتقدات دینی شان خدشه وارد شود؟ آیا مردم ایران، امروز بیشتر مسلمان هستند كه نظام، در مقام مجری امر و نهی خداوند ، سپاهی و بسیجی و روضه خوان و مسأله گو و مجریان گوناگون حد شرعی را بر زندگی آنها مسلط كرده، یا آن روز كه بی دغدغهء دردسر و مزاحمت این همه آمر و حاكم، دین می ورزیدند و به آیین خود پای بند بودند؟

معیار آزادی در یك جامعهء آزاد چیست؟ آیا می شود دراجتماعی كه مردم را بر بنیاد عقیدهء دینی شان ازهم و ازحقوق فردی و اجتماعی شان جدا كرده اند ،از آزادی سخن گفت؟ آیا با وجود تفتیش عقیده، می توان از آزادی دم زد؟ آیا با وجود مقامی به نام “رهبر” و”ولی فقیه” در رأس قانون اساسی، كه قدرتی در حد خلافت و ریاست دینی دارد، و تمام نهادهای حكومت، منصوب و مجری ارادهء اوست، نظام جمهوری پدید می آید؟ آیا پارلمانی كه اعضای آن با دخالت مستقیم “شورای نگهبان” دست چین می شوند و مردم “مكلف شرعی” هستند كه نام این دست چین شده ها را در صندوق های انتخابات بریزند،می تواند نمایندهء ارادهء مردم باشد؟ وآیا قوانینی كه این پارلمان تصویب می كند، با وجود نظارت فقهی و حك و اصلاح آنها از طرف همان شورا، مصوبات متكی به ارادهء ملی است؟

بحث ها بسیار است، اما باید یك به یك به آنها پرداخت. امروز این اندازه كافی است كه بیندیشیم : سی سال پیش كه در آشفتگی های سیاسی ـ اجتماعی پیوسته به انقلاب، پایهء این رژیم گذاشته شد، چگونه بحث جا نیفتادهء “ولایت فقیه” كه حتی رابطهء استواری با مذهب نداشت، و در خور یك جامعهء بدوی و قبیله یی بود، دیرك نظام مذهبی شد كه جای مجلس مؤسسان، در جمع مشتی فقیه و ملای حوزه های آموزش دینی وضع گردید. و نام “قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران” به آن دادند. (بحث ازاین به اصطلاح” قانون اساسی” هم فرصتی دیگر می طلبد)Â و سپاه پاسداران و دادگاه های انقلاب را هم به حفاظت آن گماشتند.

حملهء هدایت شدهء عراق به ایران، كه رهبر وقت، آن را “رحمت” نامید ،هشت سا ل فرصت فراهم ساخت تا نظام آپارتاید ولائی، جانشین نظام سلطنت شود و برای حراست از خود، سپاه و دادگاه “انقلاب اسلامی” بسازد و جای گزین ارتش ملی و دادگستری ایران كند. و رودر روی مردم قراردهد؛ گرنه انقلاب، را مردم حراست می كردند. وبه جلادانی نظیر “خلخالی” و ” ملاحسنی” و “لاجوردی” هم نیاز نبود.

جایی این كابوس هراسناك باید پایان پذیرد.
به پایان پذیرفتن آن كمربندیم، وبا هم به ایران آینده بیندیشیم!