به ایران آینده بیندیشیم

marzban-reza 01رضا مرزبان

بخش دوم و سوم

افكارعمومی، آن روزها، به شعار “حكومت اسلامی”، درحد نمایش”سینه زنی” و” عزا داری ایام محرم” نگاه می كرد. هیچ كس نمی اندیشید پشت این شعار كوتاه، برای ایران چه دامی گسترده اند. تابوی غربی “خطركمونیسم”، دستگاه شاه را چنان وحشت زده ساخته بود، كه جز این تابو، چیزی در اطراف خود نمی دید.

۲

“دادگاه” و “سپاه” انقلاب، یعنی چه؟

در ایران، چرا انقلاب شد؟ از خودمان بپرسیم :

آیا انقلاب شد كه بر سر چهار راه های‌ پایتخت، راه بندان كنند و محكومی‌ را به گناه نوشیدن مایع الكلی، به حكم پیش نماز محله، درملأِ عام، تازیانه بزنند تا عبرت مردم شود؟

آیا انقلاب شد كه در خیابان و بازار و داخل اتوبوس كمین كنند وزنان و دختران را به جرم بیرون ماندن چند تارمو، اززیرروسری با تحقیر و توهین بازداشت كنند؛ و به دادگاه بفرستند، و درزندان نگاه دارند، وشلاق بزنند؟ یا “سربازان امام زمان”، در صف انتظار نان و گوشت، جسورانه، روی آنها “اسید” بپاشند؟

آیا انقلاب شد كه شبانه وارد خانهء مردم شوند و به نام مجری “امر به معروف” به تفتیش عقیده و بازجویی مذهبی بپردازند، تا تشخیص دهند كه طرف، “بهایی” است و با همین تشخیص، “لامذهب” را روانهء زندان كنند، و به مجازات محتوم برسانند؟
آیا انقلاب شد كه مردان ناگزیر شوند ریش بگذارند و زنان، چادر به سر كنند؛ و راه مسجد محل و نماز پشت سرروضه خوان محله را فریضهء روزانه بشناسند وبه مجلس “دعای كمیل” بروند؛ پیش مسأله گوی مسجد بنشینند وبرای صدمین بار، به شكیات نماز و آداب غسل و “حیض و نفاس” گوش بدهند؟ و سیاحت شان زیارت مزار امامان و امام زادگان باشد؟

آیا انقلاب شد كه شاگرد سبزی فروش محل، جای قاضی دادگستری، به مسند قضاوت بنشیند، و دانش آموز و دانشجوی پسر و دختر را كه بازوی انقلاب بودند، به تهمت ضد انقلاب محاكمه كند وبه مجریان حكم اعدام بسپارد؟ و در كتاب های درسی ابتدایی، هرجا نام فارسی هست با نام های سمیّة و زینب و صغری و عبدالله و قاسم و هادی عوض شود؟

آیا انقلاب شد كه سر رشتهء تمام امور حكومتی، به دست هیرارشی مذهبی بیفتد و در آن سطح نیز،‌جز سرسپردگان فرقهء معینی،‌از دیگران سلب صلاحیت شود؟ آیا انقلاب شد كه دانشگاه ها هدف سركوب وهجوم عملهء بازار تهران و”میدان امین السلطان” باشد وبه تعطیل كشانده شود؛ وبه استاد ودانشجوبرچسب “ضد انقلاب” بزنند؟ و “فیضیهء قم” متصدی دانشگاه تهران باشد و ادارهء آن را به عهده بگیرد؟ ….
و بسیار چراهای دیگر، كه با هم مرور خواهیم كرد، و از آغاز حضور حمایت شدهء‌ “روحانیت مبارز”، در حركت انقلابی جامعه، شاهد آن بودیم؛ و هر روز دامنهء وسیع تر پیدا كردتا به امروزرسید كه درتوفان حوادث بسیار، شدیدترین نظام نابرابری تاریخ،درایران حاكم شده است وبرجمعیت هفتاد میلیونی كشورحكومت می كند. بی آن كه معنای حكومت را بداند. و از آنجا كه با جامعهء امروز ایران در تناقض است، هر روز، و درهرزمینه، بر فشار به مردم می افزاید. و مشكل تازه بر مشكلات روز پیش انبارمی سازد.

روزی كه مردم ایران انقلاب كردند،”سپاه” نداشتند. با همبستگی و برادری قیام كردند؛ ارتش به آنها پیوست وبی سپاه،قدرت را از شاه گرفتند. و”انقلاب سفید” شاه را درهم پیچیدند. “دادگاه” هم لازم نداشتند؛ دادگاه، ایران بود؛ و داوران ، مردمی كه به پا خاسته بودند. و رأی داده بودند حكومت وابسته به خارجی ومتجاوزبه حقوق ملی وحقوق فردی واجتماعی، برود. وحكومتی كه دردورهء انقلاب مطالبه می كردند قدرت را به دست گیرد؛ حكومتی بود كه باید استقلال و آزادی و قانون را نمایندگی كند.

شعارانقلاب، استقلال، آزادی ،حكومت قانون وعدالت اجتماعی بود. وجماعتی كه شعار “حكومت اسلامی” می داد،به جدّ گرفته نمی شد؛ چون كسی آن رانمی شناخت وجایی دركتابها تعریف”دولت اسلامی” نیامده بود.درانقلاب مشروطه هم “شیخ فضل الله نوری” فقیه معروف، و حامی محمدعلی میرزا، به نام مطالبهء حكومت شرع ــ یعنی استبداد شاه ــ چنان جنایت های خوفناك مرتكب شده بود كه علمای مشروطه خواه، فتوادادند مفسد فی الارض است و درمیدان توپخانه به دار آویخته شد. دوران طولانی دیكتاتوری استوار بردوكودتای نظامی، كه فرهنگ كشور را ازدرون تونلی تنگ، با سقفی كوتا ه، عبورمی داد، روزنه یی برای تابیدن روشنایی به درون تونل نگذاشته بود. وآنها كه تاریخ مشروطه را می خواندند، از جنگ نو و كهنه، كه مدارآن بود، سرسری می گذشتند. حتی آن دسته از نویسندگان این تاریخ ها كه با نیّت خدمت به روشن ساختن وقایع ورابطهء آنها، پیش آمده بودند نمی توانستند پوستهء وقا یع را بشكافند. و نشان دهندهرقشر و نهاد و دسته یی ، چه نقشی درگذشته داشته است.

افكارعمومی، آن روزها، به شعار”حكومت اسلامی”، درحد نمایش”سینه زنی” و”عزا داری ایام محرم” نگاه می كرد.هیچ كس نمی اندیشیدپشت این شعاركوتاه،برای ایران چه دامی گسترده اند. تابوی غربی “خطركمونیسم”، دستگاه شاه را چنان وحشت زده ساخته بود، كه جز این تابو، چیزی در اطراف خود نمی دید. و دائم براختناق فرهنگی در كشورمی افزود ومردم را از شناخت هویت خودشان وسرزمینی كه درآن می زیستند، ومنطقه یی كه ایران درآن واقع شده است، محروم ساخته بود ؛ سعی داشت یك ملت و یك سرزمین را، در وجود فانی خود حل كند؛ نابودی خودرابه نابودی همه گره زده بود؛ كاری كه عادی ِهمه دیكتاتوری هاست. به سرـ كوب آزادی درایران اكتفا نمی كرد؛ در”ظفار” هم جای ارتش استعمارگرانگلیس می جنگید.
هنگامی كه خشم وطغیان ملی، چون سیلابی خروشان درانقلاب جاری شد، جز روبیدن این حكومت، هدف دیگری پیش رو نمی دید ؛ نابودی حكومت شاه، و گشودن در زندان های مرئی و نامرئی، تنها چشم انداز انقلاب بود. وجامعهء سركوب شدهء ده ها ساله، پیروزی خود را درآن می جست كه دستگاه شاهی برچیده شود. وهمین.. انقلابی ها، با هم، به فردای سقوط شاه، فكر نكرده بودند. واندیشهء هدایت این سیل سركش و كوبنده دربسترامن، مجال نیافت بین آنها حضورپیدا كند. هرجمع كوچك، فردا را تنها در طبق آرزوهای خاص خود می خواست.

اماعامل سرنوشت آفرین جهانی، پیش از آن كه امواج خروشان،بسترخود را درنورشعار های آزادی، استقلال،قانون وعدالت اجتماعی هموار كند، بستری انحرافی درگذار ِتند سیل ِبی تاب تعبیه كرده بود؛ كه انقلاب را به گردابی مهیب سرازیر ساخت.
از۲۲ بهمن، تا نخستین روزهای اسفند،زمان درازی نبود؛كه چشمان حیرت زدهء مردم رهگذر، درچهارراه دانشگاه خیابان شاه تهران، به صحنه نمایشی‌ خیره ماند كه آخوندی، پیشاـ پیش ِدسته یی پیراهن سیاه، بازیگرآن بود: به دستورآخوند، تفنگداران همراهش، راه را بررفت و آمد اتومبیل ها از چهارطرف ، بستند. و”چارپایه”یی گذاشتند. آخوند روی “چارپایه” ایستاد، دونفر مردی را كه دست هایش بسته بود، پیش آوردند وآخوند بعداز قرائت چند عبارت عربی، دستور داد به حكم شرع مرد دست بسته را ــ كه گویا مایع الكلی نوشیده بودــ‌ به “فلك” بستند و تازیانه زدند. نمایش در برابرازدحام جمعیت حیرت زده كه دراثر بسته شدن چهار راه، ناگزیر به تماشای صحنه ایستاده بود، پایان یافت. وجمعیت، پیام ِشكستن حرمت انسانی را، كه درآن بود درشهر انتشار داد. این طلیعهء حضور حاملان شعار “حكومت اسلامی” بود كه چه زود همه جا در خدمت سركوب آزادی، وارد میدان شدند!

سركوب آزادی، در جامعه یی كه تازه خودرا كشف كرده بود، و داشت آزادی‌را تجربه می كرد؛ آسان نبود؛ به نمایش قدرت نیاز داشت ؛ قدرتی كثیف كه ابزارش چاقو و پنجه بوكس و كارد و قمه وساطور و شعارش “حزب فقط حزب الله” و ستادش مسجد محله و كارش حمله به تظاهرات، برهم زدن میتینگ ها و تجمع ها و گلاویز شدن با دسته های دانشجوی سرگرم بحث در برابر كتاب فروشی ها و بساط روزنامه فروش ها و جلو دانشگاه بود.

تا دانشجویان و روشنفكران سرخوش از شور انقلابی ، با هم گرم جدل بودند كه معلوم كنند انقلاب ایران، در كدام مرحلهء اجتماعی است و به كدام نیروی اجتماعی، تعلق دارد، از بالای سر آنها “شورای انقلاب” تأسیس شد و “دولت موقت” تشكیل داد. و “دادگاه انقلاب” بر پا كرد. و “پاسدار انقلاب” (كه نام خود را ازداوطلبان پرشور روزهای انقلاب گرفته بود،‌ از كسانی كه درتهران بزرگ ِبی نیروی نظامی وشهربانی، امنیت را وراهنمایی رفت وآمد خود روها راچند هفته به دست گرفته بودند) درون مسجد ها شكل گرفت وآماده حمله به اجتماعات ومأموریت “خانه گردی”ها شد. ضبط و مصادرهء محل كارو خانه ودارایی مخالفان، برحمله های غافلگیرانه شبانروزی “پاسداران” كمیته های مساجد، كه حالا زیرفرمان كمیته مركزی ِ مستقردرمسجد سپهسالار بود، افزوده شده بود. و بنیاد مستضعفان، علاوه برتملك پول هایی كه ازسوی طبقات مردم برای كمك به جنبش عام اعتصاب درسراسركشورپرداخت شده بود، ‌ضبط این مصادره ها را هم نظیرمصادرهء دارایی های منقول وغیرمنقول متهمان همكاری با رژیم شاه به عهده گرفت. و گذشته از سهمی كه ازغارت ها وتصرف ها نصیب سردسته های غارتگرمی شد، تا چندماه سهمی هم درمراسم”بیعت گیری قم” بین سران جمعیت بیعت كننده كه از سراسر كشور راه افتاده بودند، تقسیم شد (كه یادآور تقسیم غنایم غزوه های صدر اسلام بین اهل ایمان بود! وحتی به حد شیاع رسید كسانی ازسرشناسان دست دركار تصاحب قدرت، تصرف اموال مردان سرشناس را تاحد “تملك” همسران آنها نیز پیش برده اند.)

این گونه،”انقلاب” ِخواستارآزادی ، استقلال، قانون وعدالت اجتماعی، ابزاری دردست ضد انقلاب تاریخی ِكمین كرده، شد كه خود را با ساده اندیشان مؤمن به روحانیت، پیوند زده بود و پس از آن كه بر قدرت دست یافت و سازماندهی كرد، بر سر آنها نیز كه كم نبودند، یك به یك و گروه به گروه، پا گذاشت و بنیاد خلافت را زیر جعل نام “جمهوری” استوار ساخت.

كافی است میزان اسلامی بودن كارنامهء ضد انقلاب را با چند نمونه از كاركرد های آن در همان آغاز، به یاد آوریم : سهم حجة الاسلام غفاری ــ از نام آوران غارتگری ــ ازجمله كارخانه جوراب “استرلایت” بود.و پرآوازه ترین قاضی شرع دردادگاه به اصطلاح “انقلاب” كه روزهای اول بساطش را بر بام “مدرسهء رفاه” گسترده بود، نوع قضاوتش در برابرمتهم چنین بود: حجة الاسلام خلخالی دربرابر چند خبرنگار ومشتی پاسدار، ازمتهم كه از زندان به محاكمه جلب شده بود، پرسید: در پرونده آمده است تو، درمقام اداری خودت نامهء توهین به مقام “امام” را برای چاپ به روزنامهء‌ اطلاعات فرستاده بودی. آیا قبول داری؟ متهم جواب داد: نه. قاضی جای توجه به این كه آیا سمت اداری متهم اقتضای چنین كاری داشته است؛ یا نه، و اتهام با وضع متهم سازگار است، قرآن كوچكی از جیب بغل خود در آورد و جلو متهم گرفت و گفت :به این كتاب قسم بخوركه تو نفرستاده یی! متهم جواب داد: من به این كتاب تو معتقد نیستم،به شرفم قسم می خورم كه من آن نامه را به روز نامهء اطلاعات نفرستاده ام.و هیچ رابطه با این كار نداشته ام. قاضی كه از جواب متهم رگ های گردنش ورم كرده بود با فریاد وی را به باد دشنام های زشت كشید .و خطاب به اطرافیانش گفت همه شنیدید؟ او اقرار به ارتداد كرد! و از پاسداران خواست همانجا اورا به جوخهء اعدام بسپارند. و چنین كردند! وموضوع اصلی محاكمه و دادگاه، فراموش شد.

جنایات خلخالی، قاضی شرع و”دادگاه های انقلاب اسلامی” به این نمونه محدود نمی شود؛ “كتاب سیاه “بزرگی را می سازد كه نفرین و نفرت آیندگان را به بازیگران از پی دارد.

و او تنها نبود و كشتاروحشیانهء مدافعان آزادی در سراسركشور، خلخالی های خود را داشت و “قاضیان شرع” این دادگاه های انقلاب، كه حكم از مركز داشتند، باهم مسابقه گذاشته بودند.

یقین بود كه در شرایط آرام منطقه، “اسلامی” شدن انقلاب، دوام نمی آورد و از حركت می ماند واین پسند خاطرطراحان جهانی نبود كه به شدت نیازداشتند با بحران آفرینی درمنطقه خلیج فارس، به بحران اقتصادی خودمرهم بگذارند؛ وحملهء بغداد به ایران را،كه تحریك شده وباحمایت آنها بود، ترتیب دادند. و طی هشت سال جنگ، هردو كشور را به ویرانی كشیدند و ظرفیت های مالی منطقه را درخدمت جنگ و درهزینهء تسلیحاتی تحمیل شده به خدمت زراد خانه ها و صنایع وابسته به ارتش ها و نهادهای مسلط بر سیاست و اقتصاد جهانی گرفتند. وبه “اسلام انقلابی” هم فرصت دادند تا صاحب “سپاه” شود. و ارتش ملی ایران را درسایه بگذارد و همراه “دادگاه انقلاب” و دادگستری “بازگشته زیر چتر قدرت “فیضیهءقم” استیلای حكومت انقلاب “اسلامی شده” را تضمین كند.

آیا این گزارش برای توجیه دادگاه انقلاب و سپاه انقلاب ، دو بال قدرت حكومت اسلامی كافی نیست ؟ . اما هنوز گفتنی ها در این باره بسیار است…

۳

تاراج، به نشانهء فتح

نخستین خط كشی شعار حكومت اسلامی، با مبارزان آزادی، تصرف در اصطلاحات رایج سیاسی و اجتماعی جا افتاده بین مردم بود. “طاغوت” جانشین “دیكتاتور” شده بود و ابتدا طرف داران شاه را”طاغوتی” نامیدند وبعد ازمدتی، “طاغوتی” به كسانی گفتند كه پیراهن یقه دار و كت و شلوار تمیزو اتوكشیده به تن داشتند. و كراوات می زدند. و ریش می تراشیدند. ته ریش داشتن یاریش نتراشیدن نشان حامیان “حكومت اسلامی” بود. این وضع عام مردان بود؛ و هركس می خواست “طاغوتی” شناخته نشود،باید به هیأت و شمایل “اهل ایمان” در می آمد وبا یكی‌از”صاحبان عمائم” قرب جوارپیدا می كرد. با زبان آنها می گفت وبا چشم آنها می دید.

تكلیف زنان كه از پیش از انقلاب روشن بود : آنها محكوم بودند در “حجاب اسلامی ” پنهان شوند ؛ و این حجاب، از نظر “آقایان” مختلف، تعبیرهای متفاوت داشت. درست آن بود كه خانم ها در خانه بنشینند و خانه داری و بچه داری كنند و دور ِكارهای اداری و مسؤولیت های اجتماعی نگردند. به تدریج كه “انقلاب” درعمل، اسلامی می شد و كار مجادلهء خیابانی به درون ادارات و مدرسه ها و دانشگاه ها می رسید، صف بندی خشن تر به میدان می آمد و نیروها با نابرابری بیشتر، روبه روی هم می ایستادند. نوجوانی كه پاسدارشده بود با اسلحه سركلاس می‌رفت. برخوردهای حساب شده و طراحی شده، راه تصفیه را دراداره، دبیرستان دانشگاه، كارگاه هموارمی كرد.”اسلام انقلابی” درخدمت هرنوع تسویه حساب شخصی هم بود

ایام انقلاب، ماسك پنهان كاری و تقیه (كه از بیم تعقیب و پرونده سازی “ساواك” شاه برچهره ها بود) برداشته شد وهركس آزادانه و بی ترس ازآرمان هایش سخن گفت و خودرا چنان كه بود نشان داد. واین برای كسانی كه به خدمت “اسلام انقلابی” درآمده بودند، در هر جا كه بودند امتیازی برای خدمتگزاری شد؛ موج تصفیه كه برخاست، ناگهان میلیون هامعلم وكا رمند دولت از زن و مرد از مدرسه و دانشگاه و اداره یی كه كار می كردند، رانده شدند و برپیشانی آنها مهر”طاغوتی” خورد. این میلیون ها همان ها بودندكه ستون ثابت تظاهرات پرشكوه دوران انقلاب رامی ساختندوشعارشان آزادی، استقلال، قانون وعدالت اجتماعی بود وكودتای خزنده كه كارگررا”مستضعف”، روشنفكررا”دگر اندیش” وآزادی خواه راطاغوتی می نامید ، نمی توانست آنها را تحمل كند. و از پیش تكلیف آنها را معلوم كرده بود.

هجوم به خانه ها، و توقیف اشخاص و اموال، از روز اول تسخیر ارتش و شهربانی و با برنامهء از پیش تهیه شدهء دسته های مسلح، آغاز گردید. تمام كسانی كه در خط سرشناسان دوران شاه بودند، و از كشور خارج شده بودند، خانه هاشان تصرف شد و اموال شان به تاراج رفت. و اگر به خارج نگریخته بودند، خودشان، با بی حرمتی روانهء زندان شدند.
(باوری‌كه مهاجمان، از وصف “غزوه” های صدراسلام داشتند،وتصویرشان ازمخالفان خود ، به آنها برای هر نوع تاراج و تجاوز جوازشرعی می داد. )

سردسته های تاراجگر،با جلب روستاییان چشم بسته از روستا های دور و نزدیك و دادن سلاح های غارت شده ازسربازخانه ها، تفنك دار و مسلح غیربومی، گردآورده بودند. و پیشاپیش آنها، به تاراج خانه ها در شمال شهرمی رفتند.

شاید مجموعهءبزرگ ساختمانی “سامان” درشمال تهران، ازیادها نرفته باشد. “هویدا” نخست وزیریكی از ساكنان این ساختمان بود و آنجا آپارتمانی داشت. اسلام انقلابی كه از راه رسید، یكی از همان سردسته ها با گروه تفنگداران روستایی خود و هیاهوی بسیار، مجموعه را تصرف كرد. و یك طبقه را دراختیارتفنگدارانش گذاشت وچندماه آرامش و امن از ساكنان مجموعه سلب شد تا “بنیاد مستضعفان” فرصت پیدا كرد آنجا را قبضه كند. درهرمحله تهران چندین نمونه ازاین نوع مصادره هاوجود داشت. وبعد قسمتی از این بناها را بی آن كه توجیه قانونی داشته باشد، بنیاد به كسانی فروخت كه در زمان مصادره، جزوغارتگران بود ند و با ادعای سكونت، صاحب محلی شدند كه با سرنیزه تصرف كرده بودند.

اما، اداره كنندگان برنامه تاراج،اهل حساب بودند؛ چنان نبود كه تاراجگران سرخود به جایی حمله برند . دریكی ازنخستین تاراج ها، خانه “دكترعلی امینی” به تصرف جماعت در آمد؛ هرچه را یافتند گرد آوردند و بردند. مباشر “دكتر امینی” ، درآغاز حمله، گریخت و سراسیمه به پاریس تلفن كرد كه :آقا! به خانه ریخته اند و دارند غارت می كنند. دكتر امینی دستور داد به “آقای دكتر بهشتی “، عضو شورای انقلاب، تلفن كند و اورا در جریان بگذارد تلفن به دكتر بهشتی، آبی بود كه برآتش ریخته شد. غارتگران افسارگسیخته برگشتند وهرچه برده بودند پس آوردند و ازمباشررسید گرفتندوعذرخواستند ورفتند. اما بعد با آن خانه حمایت شده چه كردند؟ باید برای اطلاع، به بنیاد مستضعفان مراجعه كرد!

هم زمان، خانه گردی های‌ كمیته های مساجد زیر پوشش جست و جوی “طاغوتی” كه به زودی به “ضد انقلاب” تغییر یافت؛ رواج داشت؛ و روز وشب، در هرمحله و خیابان، چندین خانه وكارگاه ناگهان محاصره می شد وچند تفنگ به دوش واردخانه ها می شدند؛ وبه كاوش و پرس وجو می پرداختند. دنبال نوشته وكتاب ونوشابهء الكلی بودند. خانه گردی ها ، در ماه های اول، باشناسایی قبلی صاحب خانه و به قصد “مصادرهء اموال” كسانی كه نام و شهرتی داشتند، یا مصدر مقام یا كادر ارتش بودند، انجام می گرفت و اگر صاحب خانه بود، خود اوراهم به زندان می فرستادند و اگربه خارج گریخته بود، اموالش ضبط می شد . سپس دایرهء خانه گردی افرادمسلح كمیته ها وسعت یافت. هجوم به انجمن ها، سازمانها، كانون ها، وهجوم به اجتماعات مخالف، به خانه گردی ها مضمون تفتیش عقیده داد و عنوان مبارزه با ضد انقلاب گرفت. هیچ كس درخانه اش ایمن نبود. دركوچه وبازارهم.

نیروهای سیاسی جوان كه با سازمان دهی زندانی های چندین سالهء شاه و دانشجویان خارج كشور درروزهای “بهارآزادی” روییده و فعال شده بودند، ناگهان، جای سازمان امنیت و عوامل گوناگونش، خود را معرض تهاجم كمیته های برخاسته از مساجد و نیروهای گونه ـ گون كمیته ها یافتند. جهت مبارزه كه از آغاز تغییر یافته بود، حالا مستقیم نیروهای مخالف رژیم سابق را ـ یعنی تمام مردم را كه اسلام انقلابی را نمی شناختند ـ نشانه گرفته بود. كمیته ها، به هرخانه كه حمله می كردند، “كتاب ها و اوراق ضالّه” به دست می آوردند! و خانه ها را با محاصره و شلیك گلوله و تیراندازی، تصرف می كردند و ساكنان آنها را با دست بند به خود روهای خود ـ وبه زندان ـ انتقال می دادند. رابطه شان بامردمی كه می خواستند باوركنند از ستم دیكتاتوری و اختناق رهایی یافته اند، مانند اشغالگرخارجی بود.

به راستی هم، اگر به زبان نمی آمد، اما رفتار و كردار مدعیان “اسلام انقلابی”، شیوهء عمل مهاجم خارجی بود كه به سرزمینی بیگانه قدم گذاشته است. و دركارتصرف قلمروی كه تسخیر كرده، از اعمال هیچ فشار و آزاری‌ فروگذار نیست. آزادی كه به دنبال بیست و پنج سال مبارزهء گام به گام ملت و سرانجام، نمایش همبستگی تمام مردم از هر طبقه و گروه وبا هر قومیت و مذهب، برایران پرتوافكنده بود، ناگهان درمحاق حجابی سیاه از نفرت وتعصب ناپدید گردید و شاعری كه با حسرت و حیرت

ناظر این تاریكی زود رس بود، نوشت :
سیگار كردند ــ و به بازار فرستادند ــ تا مردم ـ آزادی را دود كنند!
آری، آزادی، سیگاری بود كه دود می شد. تعصب، سبعیت،كشتارو تاراج بر سراسر كشور و روی زندگی میلیون ها انسان، بال گسترده بود. كشتار و تاراج به نشانهء فتح!