جمهوری اسلامی ایران و انتخابات ریاست جمهور آینده

کیومرث صابغی

وقتی خاتمی با رای ۲۰ میلیونی به ریاست جمهوری بر گزیده شد و طرح اصلاح طلبی را پیش کشید، بی شک تلنگری بر شقیقه اصول گرایان وارد شد. نگرانی از اینکه شاید این انتخاب سر آغاز تحولی باشد،

آنان را به چند گروه بی خیال، وحشت زده و دلواپس تقسیم کرد. لکن خیلی زود، یعنی آن زمان که وی اعلام کرد، مردم ممنون برای انتخاب من و حالا همگی برای استراحت به خانه هایتان بروید و بدانید که من بیدارم، خیال وحشت زدگان و دلواپسان جناح اصول گرا هم راحت شد. زیرا دانستند که با این آگهی، خطر حضور و نقش مردم در پشتیبانی از اصلاح طلبی و بر خورد با آن رنگ باخت. تنها کاری که برای آنان باقی می ماند، چه گونه رقصان کردن این یک نفر بود که آن هم با توجه به تمام اعتقادات خاتمی مبنی بر اینکه راه ” گفتمان تمدن ها ” همانا ادامه راه طلایی “امام خمینی ” است، اصول گرایان را اساسا از دست زدن به هر کاری که لازمه اش کشمکش و یا ایجاد تنش بود، باز داشت. چه که رئیس جمهور منتخب، خود با گلایه ها، غر زدن ها و کنایه های بی جان که “نمی گذارند من کاری انجام بدهم “، «من یک تدارکاتچی بیش نیستم»، عملا هم اعلام ورشکستگی نمود و هم بر پیوند با کلیت ساختار جمهوری اسلامی و ایجاد راحتی خیال ولی فقیه تاکید ورزید. انعکاس این ورشکستگی را هنگام انتخابات سال ۸۸ مشاهده کردیم که اصول گرایان توانستند به عریان و با دریدگی و خونخواری، تلاش های مسالمت آمیز مردم برای باز تولید قول و قرارهای یک جامعه مدنی را در هم بشکنند. بر همین قرار بود که در انتخاب روحانی – نماینده مشترک نئو لیبرال های وطنی ( رفسنجانی و اردوگاهش ) و مدارا گرایان جدید که جایگزین اصلاح طلبان سابق شده بودند – دغدغه و وسواس زیادی به خرج ندادند. چه که از تجربه دوران خاتمی و سرنوشت همه نیرو های پشتیبانش، کوله باری بر پشت داشتند.

روحانی انتخاب شد و بر رسی ” کارنامه شش ماهه و یکساله ایشان ” توسط مشتاقان وی، چه در داخل و چه در خارج، بار دیگر انعکاسی از ” نا توانی ” در انجام ” کارها “بود. جالب اینکه در دوران خاتمی سخن از مردم و نبود تشکلات تاثیر گذار بیرون از سیستم می رفت و عده ای نتیجه گیری می کردند که خاتمی تنها است و لذا کاری انجام شدنی نیست. اما در دوران روحانی، تعداد نمایندگان قابل شمارش طرفدار ایشان در مجلس و نیز توانمند شدن قطبی جدید از نتیجه پیوند دو رقیب سابق، خاتمی و رفسنجانی، که دستی در درون سیستم و در مراکز قدرت تاثیر گذار و نیز در تشکلات مدافع خود در خارج از کشور دارند، جایی برای بهانه ” تنهایی روحانی ” باقی نمی گذارد.
همین جا برای آنان که به عنوان نمونه از موفقیت دولت ایشان در ” حل ” مساله اتمی و عقد قراردادهای جدید با غرب نقل می اورند، باید گفت که صرفنظر از روند تاثیر گذاری نقش ها ی بازیگر و نتیجه غایی آن مذاکرات، مشکل مردم ایران بمب اتم نیست. ۳۶ سال است که بختک دیکتاتوری مذهبی و شبح ضد مردمی نظامی عقب گرا، امنیت فردی و اجتماعی، آزادی فکر و اندیشه و آینده نگری یک جامعه مدنی را مخدوش کرده و با ترویج و آموزش اجباری خرافات در عرصه های مختلف زندگی، گام های بلند در مسخ کردن فرهنگ ملتی بر داشته است.

اما انتخابات اینده:

به گمان من به دو دلیل، شانس انتخاب دو باره روحانی بسیار قوی و بدون تنش خواهد بود.

یکم ـ چهار سال گذشته به اصول گرایان نشان داد که برای آنان، وحدت خاتمی – رفسنجانی، پیکی بی خطر و شاید از جهاتی سودمند هم باشد زیرا با انتخاب نمایندگان آنان در دولت و مجلس، عملا از نقش خطر رقابتی و ایجاد درد سر کاسته می گردد. به یاد بیآوریم که اخیرآ رفسنجانی در مصاحبه یی از عشقش به خامنه ای سخن می گفت. در عین اینکه مردم هم با این تصور که نماینده آنان در درون سیستم است و اگر تقصیری هست، آنان نیز در آن شریکند، خود را بخشی از سیستم بدانند (ترفند خامنه ای مبنی بر اینکه حتی اگر مخالف هم هستید رائ بدهید، بیان خواستاری مشروعیت همگانی بود).
به عنوان نمونه می‌توان از بی نیازی این دولت در ارائه و طرح هر گونه لایحه ترمیم اجتماعی در مجلس و از افزایش تعداد اعدام های دوران ریاست جمهوری حسن روحانی در قیاس با گذشته و از نقش فعال پور محمدی، وزیر دادگستری که امضایش در زیر احکام اعدام چندین هزار نفر از قربانیان سال های ۶۷ و ۶۸ حک شده است، در صدور فرمان مرگ و ایجاد صحنه های اعدام محلی که بر تماشاچیان آن روز بروز افزوده می شوند، نام برد.

دوم ـ چندی پیش وقتی خامنه ای، احمدی نژاد را از نامزدی ریاست جمهوری منع کرد، در واقع پیامی سراسری صادر کرد و گفت که نه تنها مخالفتی اصولی با انتخاب روحانی ندارد ( اگر چه رقیبان ساختگی دیگری را هم به روی صحنه خواهند آورد)، بلکه به لحاظ اینکه با تشکیل اتحاد جدید، تنش ها تخفیف یافته اند و آقای رئیس جمهور هم هیچگونه گله مندی از اوضاع موجود ندارد، این وصلت را مبارک می دانیم.
ارزیابی آنان چندان هم دور از مصلحت نیست. با این وصلت، این رژیم نیست که زحمت و هزینه آرامش خود را می پردازد. این مردم هستند که با سپردن پرچم اعتراض و خواست های خود به نمایندگان دروغین خود، خاطر خامنه ای را آرام می بخشند.

با آنچه که در کارنامه ۳۶ سال گذشته نظام جمهوری اسلامی نقش یافته و نیز ارزیابی از “اعتدال و رستگار طلبی ” نیروهای اصلاح طلب که مسیحای بخش امیدواران خارج از کشور نیز هستند، می توان به این نتیجه رسید که آرزوی اینکه رژیم روزی و آن هم به زودی از درون متلاشی شده و فرو بپاشد، آرزویی در نهایت اگر نه کودکانه، بسیار غیر سیاسی است.

سوال – چرا شوروی سابق فرو پاشید و ایران نه؟

پاسخ ـ شوروی سابق مملکتی (اتحادی از جماهیر نامیمون و غریبه از هم ) چند ملیتی چند نژادی و با هویت های متفاوت، فقیر، بدون پیش بینی آینده سیاسی، اقتصادی ورشکسته و نیز نا توان در مقابل تحولات تکنولوژیکی و تکنیکی و مهم تر از همه حامل روانی پاشیده و پوسیده از استبدادی ایدئولوژیکی بود. ایدئولوژی که نسل های جدید کمتر رنگ تعلق بدان داشتند. در مقابل، رژیم ایران با توسل به مذهب و استفاده از ثروت تمام نشدنی منابع نفتی هم احساس فردی و هم ثروت مملکتی را به جهت بقائ خود هدایت می کند. به یاد بیاورید که هیتلر توانست با بهبود بخشیدن به اوضاع اقتصادی آلمان، این کشور را نازی کند.

خط آخر ـ به گمان من تا زمانی که نظام جمهوری اسلامی باقی است، تحریم انتخابات نیز حکمی باقی است.

سپتامبر ۲۰۱۶

نظرات (1)
نوع نگاه ما به تحولات و شيوه تئوريزه كردن نقش و عمل ما (بعنوان اپوزيسيون) و به اشتراك گذارى ان با مردم ایا درست است؟
1جمعه ، 23 مهر 1395 ، 21:11
مهرداد فتحی
مطلب ناتمام هست اما ناتمام هم گویاست شاید ناهید خانم مخالفت کنند اما مایلم با شما به اشتراک بگذارم. مطلب را دوست گرامی اقای راستگونیا کمی بر ان افزودند ان را هم میگذارم به گمانم قابل بحث و طرح باشد. این مطلب ناتمام من هست بعد مطالعه مطلب آقای صابغی: “با سلام
البته كه مطلب اقاى صابغى “جمهوري اسلامي ايران و انتخابات رياست جمهور اينده” منتشره در سايت جدل (نداى ازادى) يك نگرش و جهت اطلاع بوده اما از فرصت استفاده مى كنم چند ملاحظه و نكته كه در ان ديدم را با اميد به توجه دوستان، مى نويسم.
كلام، استدلالات و در اخر حكم عدم شركت در انتخابات رو درست و حاوى بخشى از واقعيت مى دانم.
اما روح كلى حاكم بر نگرش را روح و محتويى توام با پذيرش و حس شكست يافتم.
(خاطر جمعى رژيم از حركت و روند سياسى، پرشدن روزافزون ميادين اعدام از تماشاچى، تحكيم رژيم با تزريغ خرافات با پول و …)
ته خواندن مطلب منِ خواننده كه از قضا عمرى در مصاف با ديكتاتورى مذهبى حاكم سر كردم از مطلب وراى نكته تحريم انتخابات يا بعدش بايد بپذيرم و اضافه كنم شوروى سقوط كرد اما اخوند نه!

بعد مقدمه بالا، تلاش مى كنم كوتاه نقض و عكس مطلب فوق را فورموله بيان كنم.
– مبارزه مصاف دو نيروى متضاد و در اينجا رژيم با قدرتش (جهل و اتكايش به باند مرتجع و كار كشته، ثروت به كف اورده از نفت و .. و نيروى نظامى كه از تركيب سه تاى بالا قادر به نمايش و كشيدن خيل حقوق بگيران، منفعت بران و … در ميدان پيش روست) و نيروى مقابل مردم و مقاومت شان كه در نيروى اگاه و اعتراضات و … تبلور مى يابد. نيروى دوم اساسا بر اگاهى و اگاهى بخشى و مردم … استوار است.
در نوشتار اقاى صابغى به گمان من فقط ديده هاى سطح اول مبناى تحليل است.
مى شود شكافت اما بگمانم هريك از دوستان بيش از من اشراف دارند و كوتاه مى كنم. يك كلام در سمت رژيم: جهل، ثروت به يغما بره و سركوب
و در سمت ما: مردم و اگاهى و ترويج ان
– كشمكش درونى رژيم و كشمكش رژيم با اربابان سرمايه در دنيا وجه ديگر كم توجهى نگارنده است. تسليم رژيم در جريان برجام يك تصميم بى بازگشت است!
اگر برگردد چوب و اگر ادامه دهد ارام ارام اما با جان كندن تطبيق و انكادره شدن خود با جهان سرمايه است. انرا مى توان در كلام رفسنجانى در كنار گذاشتن نيروى نظامى (بخوانيم كنار نهادن صدور بحران) ديد.
كندى پيشرفت يا بنوعى توقف برجام، بالا گرفتن بحران سوريه و فرورفتن خودخواسته و بيشتر رژيم در ان وجه ديگر و مقدم اين كشمكش با غرب است.
شايد برخى دوستان به پيشرفت هاى پوتين و پس رفت هاى دوران اوباما اشاره كنند اما قطعا همه مى دانيم كه كلينتون بيايد و يا ترامپ و با هر افت و خيزى كشاكش رژيم با جهان به سوى تسليم و اجراى برجام خواهد رفت.
– نكته مهمتر اما، مقاومت مردم در برابر حاكميت است. اقاى صابغى به گسترش خرافات و حضور روزافزون مردم در ميادين اعدام و …. اشاره كردند و افزودند ” این مردم هستند که با سپردن پرچم اعتراض و خواست های خود به نمایندگان دروغین خود، خاطر خامنه ای را آرام می بخشند.”
و من امروز دسته هاى عزادار در تورنتو، المان و …. را هم اضافه مى كنم!
اما اين نگاه محو شدن در گستره تبليغات هدفمند رژيم و هم پيمانان خارجى و لابى هاى مواجب بگير از رژيم و از خارجى نيست؟
بر مى گردم به موضوعى كه دوستمان اقاى راستگونيا چندى قبل اشاره كرد: او اثر مخرب و گسترش اصلاح طلبان را در نبود صداى موثر مخالفت و نيروى سرنگونى طلب در فضاى مبارزه دانست. (نقل به مضمون) و به عدم وجود رسانه اى از اين جنس اشاره كرد.
وقتى به مطلب اقاى صابغى مى نگرم و به نتيجه مى نشينم. در يك كلام: شوروى ساقط شد اما اخوندها نه!
به مردم برگردم، گسترش دادخواهى ها كه ديگر رژيم قادر به توقفش نيست: تلاش هاى روبه گسترش عليه اعدام رژيم را به عكس العمل وا مى دارد: نظير حبس ١٦ ساله نرگس محمدى، كشتار به سبك ٦٧ در مورد هموطنان سنى
از نمونه هاى ديگر تلاش ها و مخالفت، عدم شركت مردم يك شهر كردستان در ميدان اعدام. تجمعات مستمر و روزافزون خانواده ها و مادران جلو زندان، اعتراضات روزافزون كارگرى، تبديل شدن كارناوال هاى مذهبى (عاشورا و …) به تفريحگاه ها و فرصت هاى شبانه دختران و پسران كه بايد گفت حاوى هيچ جنبه مذهبى در بين جوانان نيست و….
اين ليست را مى توان باز هم به ان افزود و چالش پيش رو رژيم با مردم و لاعلاجى اين زخم چركين بر پيكر مردم و ميهن و بل بر پيكر خاورميانه و جهان معاصر را برشمرد.
قصدم فقط توجه دادن به نوع نگاه به تحولات و شيوه تئوريزه كردن نقش و عمل ما (بعنوان اپوزيسيون) و به اشتراك گذارى ان با مردم مى باشد. رژيم اخوندى در بسيارى جوانب با شوروى متفاوت است. اين رژيم در سراسر حياط پر تلاطمش روى ثبات نديده و امروز نيز با ثبات نيست. سالهاست كه طرحان اتاق فكر اخوندى بخصوص بخش اصلاح طلبش با تغيير واژه ها و تغيير واقعيت چنان وانمود مى كنند كه این مردم هستند که در انتخابات اثر مى گذارند، هيچ مخالفتى موثر نيست و رژيم ماندگار است و سكوت گورستان حاكم است و … تا انفعال و تسليم را بگستراند.”