تلفات گسترده در زلزله هائیتی

جمعه ۲۵ دی ۱٣٨٨ – ۱۵ ژانويه ۲۰۱۰

پورتو پرنس پایتخت هائیتی در این زلزله آسیب شدیدی دیده است
بیم آن می رود که وقوع یک زلزله قوی به قدرت هفت و سه دهم درجه در مقیاس ریشتر در نزدیکی سواحل هائیتی، باعث تلفات گسترده در پایتخت این کشور و اطراف آن شده باشد.
بدترین زلزله هائیتی طی دو قرن اخیر باعث وارد شدن خسارات جدی به دفتر سازمان ملل در هائیتی شد و “شمار بزرگی” از خدمه آن مفقود گزارش می شوند.
کاخ ملی و یک بیمارستان از جمله ساختمان هایی هستند که به شدت آسیب دیده اند و امدادگران درحال حفر کردن آوار برای یافتن بازماندگان هستند.
فرستاده هائیتی در آمریکا گفت که این زلزله باعث “فاجعه ای در ابعاد بزرگ” شده است.
به گزارش مرکز مطالعات زمین شناسی آمریکا کانون زلزله که در ساعت چهار و 53 دقیقه بعد از ظهر به وقت محلی روی داد، در 15 کیلومتری جنوب غربی پورتو پرنس بود. دو پس لرزه به قدرت پنج و نه دهم و 5/5 درجه لختی پس از لرزش اولیه روی داد.
یک خبرنگار رویتر در پورتو پرنس گفت که “ده ها مرده و مجروح” را در ویرانه های ساختمان ها دیده است.
این خبرنگار افزود: “همه چیز شروع به لرزیدن کرد، مردم فریاد می کشیدند، خانه ها شروع به ریختن کرد… هرج و مرج کامل برقرار است.”
کارل زلنکا، نماینده گروه “خدمات امدادرسانی کاتولیک” در پورتو پرنس، به همکارانش در آمریکا گفته است که “باید هزاران نفر در زلزله مرده باشند.”
گفته می شود که ارتباطات تلفنی با این کشور به شدت مختل شده است.
نیک دیویس خبرنگار بی بی سی که در جامائیکا در همسایگی هائیتی به سر می برد می گوید که ظاهرا زمین برای بیش از یک دقیقه در هائیتی می لرزیده است.
به گفته او مردم برای نجات کسانی که زیر آوار به تله افتاده اند از هر وسیله ای از جمله وسایل کشاورزی استفاده می کنند.
این خبرنگار می افزاید هائیتی به عنوان فقیرترین کشور در نیمکره غربی احتمالا برای مقابله با پیامدهای این زلزله نیازمند کمک های بین المللی خواهد بود.
باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا گفت که برای مردم هائیتی دعا می کند و افزود آمریکا برای یاری رساندن به آنها آماده است.
ریموند جوزف سفیر هائیتی در آمریکا به “سی ان ان” گفت: “فکر می کنم این واقعا فاجعه ای در ابعاد بزرگ باشد.”




به اراده مردم گردن بگذارید

حمایت 10 فیلسوف جهان از جنبش اعتراضی مردم ایران

نامه‌ سرگشاده شمار بزرگی از فیلسوفان معاصر و استادان دانشگاه های جهان در حمایت از تظاهرات‌ و اعتراضات مردم ایرانی:

آیت‌الله علی خامنه‌ای خواستار پایان یافتن تظاهرات قدرتمند و گسترده‌‌ای شد که در اعتراص به انتخابات صورت می‌گرفت. استدلال وی این بود که کوتاه آمدن در مقابل خواست مردم و فشارهای «غیرقانونی» نهایتاً‌ به «دیکتاتوری» منجر می‌شود و به تظاهرات‌کنندگان هشدار داد که ایشان مسئول خشونت‌های آتی خواهند بود، نه پلیس.
همه کسانی که به فعالیت های سیاسی علاقمند هستند با استدلال خامنه‌ای آشنایند، چرا که مقامات دولتی از فرانسه‌ی ۱۷۸۹ گرفته تا خود ایران ۱۹۷۹ با همین منطق به مخالفت با عظیم‌ترین جنبش‌های مردمی عصر جدید برخاسته‌اند.
نیازی به گفتن نیست که ایرانیان خود باید سمتگیری سیاسی کشورشان را تعیین کنند. با این حال،‌ ناظران خارجی که شهامت تظاهرات‌کنندگان ایرانی را در هفته‌ی گذشته ستایش می‌کنند حق دارند تاکید کنند که ادعای دولتی که می گوید نمایندگی مردم‌اش را دارد تنها در صورتی پذیرفتنی است که ابتدایی‌ترین پیش‌شرط‌های شکل‌گیری چنین اراده‌ای را محترم شمارد: ‌آزادی مردم برای گرد هم آمدن بی‌هیچ مانعی؛ امکان بدون مانع برای بحث و دسترسی به اطلاعات، و به بحث گذاشتن و ‌تصمیم گرفتن.
حمایت خارجی از «ترویج دموکراسی» در بسیاری از کشورهای جهان طی سال های متمادی باعث گسترش بدبینی موجهی نسبت به جنبش‌هایی مدنی‌ شده که ادعای مشروعیت مستقیم دموکراتیک دارند. با این حال، این اصل به خودی‌خود همواره روشن است: صرفاً مردم می‌توانند ارزش چنین ادعاهایی را تعیین کنند. ما امضاءکنندگان این نامه از دولت ایران می‌خواهیم کاری نکند که مانع از ابراز روشن خواست مردم شود.

این نامه توسط این فیلسوفان امضاء شده است:
پیتر هالورد (دانشگاه میدلسکس، انگلستان)
آلبرتو توسکانو (کالج گلداسمیتس، انگلستان)
ایوکویچ، رادا، کالج بین‌المللی فلسفه، پاریس،‌دانشگاه ژان مونه، سن‌اتین، فرانسه
باتلر، جودیت، دانشگاه کالیفرنیا، برکلی
بالیبار، اتین، پاریس ده، دانشگاه نانتر و دانشگاه کالیفرنیا، ایروین
چامسکی، نوآم، دانشگاه ام آی تی، کمبریج، ماساچوست، آمریکا
دوتمان، الکساندر گارسیا، کالج گلداسمیتس، دانشگاه لندن، انگلیس
رانسیر، ژاک، استاد بازنشسته فلسفه‌ی دانشگاه پاریس،‌سن‌دنی
زوپانچیچ، الکنا، مؤسسه‌ی فلسفه، فرهنگستان علوم و هنرهای اسلوانی
ژیژک، سلاوی، دانشگاه لیوبلیانای اسلووانی و دانشگاه اروپایی




سکوت در باره سریلانکا

برگردان ناهید جعفرپور
يکشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۸۸ – ۰۳ مه ۲۰۰۹

The Guardian
در باره آروندهاتی روی: آروندهاتی روی در سال 1960 در کرالا ایالت جنوبی هندوستان متولد شد. پدر آرونداهی هندوئی از بنگلال بود. امروز وی در دهلی نو زندگی می کند. سال 1996 رومان ” خدای چیزهای کوچک” را که رومانی موفق در جهان بود نوشت. دولتیان هند کتاب وی را با توجیح ” ملاحظات اخلاقی” سانسور نمودند. آروندا بعنوان فعالی سیاسی بارها با دولت هند درگیر شد. آنچه که به لحاظ جامعه شناسی وی را شخصیتی مهم می سازد این حقیقت است که او جهانی سازی را چون دردی واقعی که به وی تحمیل شده است توصیف می کند. آرونداهی از چهره های فعال فوروم جهانی و همچنین نویسنده ای توانا توانست.
*****

دهلی نو: وحشت برفراز سریلانکا سایه انداخته است و رسانه های جهان در باره آن سکوت اختیار نموده اند. همچنین در رسانه های دولتی کشور محل زندگی من هندوستان هم خبری در باره این وحشت یافت نمی شود. دولت سریلانکا بنظر می رسد که از تبلیغات ” جنگ علیه ترور” بعنوان برگ انجیری استفاده می نماید تا هر آنچه را که در سریلانکا بوئی از دمکراسی می دهد از بین ببرد و بدین وسیله جنایات غیر باور کردنی را بر علیه ملت تامیل به پیش برد.
دولت از این منطق پیروی می کند که هر زن و مرد تامیلی تا زمانی که عکسش ثابت نشود تروریست است. مکان های غیر نظامی ای چون بیمارستان ها و یا مکان های امن بمب باران می شوند و به محدوده جنگی تبدیل می گردند. طبق آمار موثق بیش از 200000 غیر نظامی در تله گیر کرده اند. ارتش سری لانکا مسلح به تانک و هواپیما همچنان مشغول پیشروی است.
در این فاصله گزارش هائی در باره تاسیس ” دهکده های رفاهی” وجود دارند. دهکده هائی که قرار است تامیلی های رانده شده به شهرستان وافونیا و مانار را در آنجا اسکان دهند. طبق گزارش روزنامه دیلی تلگراف لندن این دهکده ها مرکز اسکان اجباری تمامی غیر نظامیانی است که از مبارزه فرار می کنند.
مانگالا سامارورا که سابقا وزیر خارجه سریلانکا بوده است به روزنامه دیلی تلگرام می گوید که “چند ماه پیش دولت شروع نمود نام تمامی تامیلی های پایتخت را ( کلومبو) ثبت نماید. توجیحش هم این بود که آنها می توانند ریسکی امنیتی ببار آورند. اما این کار دولت می تواند دلیلی دیگر هم داشته باشد و قرار است از این آمار گیری استفاده ای دیگر شود. درست بمانند زمان نازی ها در سال های 60. در اساس آنها به تمامی مردم غیر نظامی تامیلی بعنوان تروریست های فعال برچسب می زنند”.
با توجه به اهداف نامبرده بنظر می رسد که دولت برای از بین بردن:(Liberation Tigers of Tamil Eelan (LTTE)
مرز بین ” غیر نظامی” و ” تروریست” آنچنان برایش از بین رفته است که عنقریب در موقعیتی قرار گرفته است که می تواند پایانش نسل کشی باشد. طبق تخمینات سازمان ملل متحد تا کنون هزار انسان بقتل رسیده اند و هزاران نفر به سختی مجروح گشته اند.
ما شاهدین جنگی راسیستی خواهیم بود ـ بهتر بگویم آنچه که در سریلانکا در حال رخ دادن است آگاهانه از افکار عمومی جهان مخفی نگاه داشته می شود. معافیت جزائی ای که با آن دولت سریلانکا در حال حاضراین جنایات را انجام می دهد، بیانگر پیش داوری ی راسیستی عمیقی است که در مرحله نخست به جدائی و بیگانگی و به حاشیه راندن تامیلی ها در سریلانکا انجامیده است.
این راسیسم تاریخی طولانی دارد. تاریخی که محدودیت های اجتماعی و بلوکه اقتصادی و شکنجه به آن تعلق دارد. در این تاریخ ریشه های قصاوت ده ها سال طولانی جنگ داخلی که در ابتدا از طریق اعتراضات صلح آمیز و بدون خشونت شروع گردید، نهفته است.
چرا این سکوت؟ مانگالا ساماراورا در مصاحبه ای دیگر گفته است که در سریلانکا امروزه عملا هیچ رسانه ی آزادی وجود ندارد”. وی می گوید که کشتار و آدم ربائی ها جامعه را بجائی کشانده است که ” از ترس” منجمد شده است. صدا های اعتراضی ربائیده و بقتل رسانده می شوند. فدراسیون بین المللی ژورانالیست ها دولت سریلانکا را محکوم نموده است که با ترکیبی از قوانین ضد ترور، کشتار ها و آدم ربائی ها، ژورنالیست ها را به سکوت وا می دارد.
طبق گزارش های غیر موثق، دولت هند به دولت سریلانکا پشتیبانی های لوچیستیکی می نماید و ابزار در اختیارش می گذارد. اگر این امر واقعیت داشته باشد بسیار تنفر انگیز است.

دولت های دیگر چه نقشی دارند؟ پاکستان یا چین؟ آنها چه می کنند تا این اوضاع را وخیم تر سازند؟

در ( شهرستان هندی) تامیل نادو، جنگ سری لانکا هم دردی انسانها را تهیج نموده است بطوری که به ده خودکشی انجامیده است. تمرکز افکار عمومی بر روی این قضیه و همچنین ترسی که بخشا از طریق تقلبات سیاسی ایجاد شده است، بخشی از تم انتخابات گشته است.

بسیار عجیب است که مشکل در این فاصله در تمامی هندوستان شناخته شده نیست. برای چه این سکوت؟

با توجه به اتفاقاتی که در سریلانکا در حال رخ دادن است، این سکوت نابخشودنی است. افزون بر این دولت هند از مدتها پیش بشکلی غیر مسئولانه در این جنگ دخالت نموده است و یکبار در این جبهه قرار گرفته و بار دیگر در جبهه دیگر. برخی از ما خیلی پیش تر از این می بایست در باره این جنگ صحبت می کردیم. اما این کار نشد زیرا که اطلاعات در باره این جنگ بسیار اندک بود.
در حالیکه کشتن همچنان ادامه دارد و در حالیکه ده ها هزار نفر در مقرهای مخصوص محبوس می شوند و بیش از دویست هزار نفر را گرسنگی تهدید به مرگ می کند و همچنین در حالیکه نسل کشی بسیار نزدیک است، در کشور بزرگ هندوستان سکوت مرگباری برقرار است. ابعاد فاجعه غول آساست. جهان می بایست قبل از اینکه دیر شود، مداخله نماید.

http://asre-nou.net




انتخابات پارلمانی: پیروزی تاریخی زنان در کویت مردسالار

دفتر اروپائی شهروند
جمعه ۱ خرداد ۱۳۸۸ – ۲۲ مه ۲۰۰۹

جواد طالعی

روز یکشنبه هفدهم اپریل، با اعلام نتایج انتخابات پارلمانی، که یک روز پیش از آن برگزار شده بود، شور و شعفی بی سابقه جامعه زنان کویت را در برگرفت. سرانجام پس از 18 سال مبارزه و تلاش، آن ها توانستند برای نخستین بار 4 همجنس خود را به مجلس مردانه کویت تحمیل کنند. مجلسی که 50 عضو آن تاکنون، تنها مردان متنفذ و روسای مردسالار قبایل بوده اند.

یک نبرد ۱۸ ساله

امیر کویت، در سال 1991 میلادی زیر فشار زنان متنفذ قول داد که شرکت زنان را در انتخابات مجلس آزاد کند. این امر، با ذائقه سیاسی جامعه به شدت مردسالار کویت جور در نمی آمد. به این دلیل، هشت سال طول کشید که امیر سرانجام فرمان بررسی این موضوع را در همان مجلس مردانه صادر کند. این، سال 1991 بود، اما باز هم شش سال گذشت، تا مجلس در سال 2005 حاضر به رای گیری شود. نتیجه رای گیری خود نشان دهنده جان سختی مردسالاری بود: 35 نماینده به حق شرکت زنان در انتخابات رای دادند، اما 23 تن آرای مخالف خود را به صندوق ریختند.

شکست سال 2006
آزمایش قدرت زنان، یک سال بعد در انتخابات پارلمانی با شکستی تلخ روبرو شد. با این که گروهی از زنان سرشناس و تحصیلکرده کویت نامزد شده بودند، حتی یکی از آنان به مجلس راه نیافت. این موضوع، سبب شد که میان زنانی که سال ها برای برابری حقوقی با مردان مبارزه می کردند، شکاف بیافتد. عده ای از آنان خواستار تعیین سهمیه زنان در مجلس شدند تا از این طریق، جامعه مردسالار را به لحاظ قانونی مجبور به رای دادن به خود کنند. اما گروهی دیگر از زنان، با این گزینه مخالفت کردند. آن ها نمی خواستند به عنوان “نماینده سهمیه ای” مورد ریشخند مردان سنتی قرار گیرند.

نخستین وزیر زن
دولت کویت، در همان سال به منظور دلجوئی از جامعه زنان، برای نخستین بار، 44 سال پس از استقلال کویت، پست وزارت بهداری را به دکتر معصومه المبارک سپرد. خانم المبارک، یکی از 4 زنی است که اکنون به مجلس راه یافته است. او که تحصیلکرده ایالات متحده آمریکا است، در حوزه انتخاباتی خود، در مقابل بیش از 9 رقیب مرد توانست رای بیاورد. همین امر نشان داد که دو دهه مبارزه زنان توانسته است تابوها را بشکند و جامعه مردسالار کویت را تسلیم این واقعیت کند که شایستگی زنان برای پذیرش مسئولیت های بزرگ کمتر از مردان نیست. هر سه نماینده زن دیگری نیز که این دوره به مجلس راه یافته اند، در آمریکا تحصیل کرده اند و دارای درجه دکترا هستند.

درگیری های مجلس و دولت
دلیل برگزاری انتخابات پارلمانی روز شنبه (16 اپریل) این بود که امیر کویت، شیخ صباح احمد الجابرالصباح، در ماه مارچ امسال فرمان انحلال پارلمان را صادر کرد. در دوره گذشته اختلافات شدید میان مجلس و دولت پنج بار سبب سقوط دولت ها شد و ثبات سیاسی کویت را به زیر پرسش کشید.
در ماه های پیش از انحلال مجلس، نمایندگان، که به صورت عمده یا خود از افراد متنفذ بودند و یا منافع گروه های متنفذ را نمایندگی می کردند، از دولت می خواستند که زیان های بخش خصوصی را پس از بحران مالی جهانی جبران کند. اما دولت خود را در این موقعیت نمی دید. در سال 2008 میلادی درآمد صادراتی دوبی به حدود 63 میلیارد دلار رسید، اما بودجه رسمی دولت تنها 12 میلیارد دلار بود. صدور نفت حدود 90 درصد درآمد صادراتی کویت را می پوشاند، اما بخش اعظم این درآمد روانه “صندوق ذخیره برای نسل های آینده” می شود. این ذخائر، تاکنون در مراکز مالی، بانک ها، کنسرن های تولیدی و بیمه های خارجی (بیشتر در آمریکا) سرمایه گذاری شده است و به این دلیل، اقتصاد کویت از بحران مالی بین المللی آسیب زیادی دیده است.

ولیعهد در مقام نخست وزیر!
در ماه مارچ امسال، تمام اعضای کابینه کویت، در اعتراض به فشار شکننده مجلس، کناره گیری کردند. امیر تصمیم گرفت مجلس را منحل کند. او، اکنون قصد دارد ولیعهد خود “شیخ نواف الاحمد الجابر الصباح” را به عنوان نخست وزیر جدید، مامور تشکیل دولت کند. شیخ صباح امیدوار است با توجه به نفوذی که خاندان سلطنتی بر متنفذان کویت دارند، با حضور ولیعهد در مقام نخست وزیری میان دولت و مجلس آشتی برقرار شود.

شکست اسلامگرایان
در مقابل پیروزی جنبش زنان، بزرگترین بازنده انتخابات روز شنبه گروه های بنیادگرای اسلامی بودند که با نام “سلف” و اخوان المسلمین، بویژه از زمان حضور آمریکا و متحدانش در منطقه، از نفوذ بیشتری برخوردار شده اند. در کویت حزب سیاسی به مفهوم امروزی وجود ندارد، اما گروه هائی مثل سلف، اخوان المسلمین، لیبرال ها و جبهه خلق، می کوشند دامنه نفوذ خود را گسترش دهند. 65 درصد جمعیت کویت را سنی ها و 35 درصد آن را شیعیان تشکیل می دهند. دولت کویت، همواره نگران تحریک شیعیان از سوی جمهوری اسلامی ایران است.

اکثریت خارجی
در آمار رسمی سال 2008 جمعیت کویت 3 میلیون و 400 هزار نفر ذکر شده است. تنها یک میلیون و یکصدهزار نفر (32 درصد) از این جمعیت را خود کویتی ها و 2 میلیون و 300 هزار تن (68 درصد) از آن را خارجی ها تشکیل می دهند. در آمار سال 2008 درآمد سرانه مردم کویت 40 هزار دلار آمریکائی اعلام شد، اما با توجه به این که اکثریت جمعیت خارجی تبار این کشور از درآمد کمتری برخوردارند، درآمد سرانه خود کویتی ها بسیار بالاتر است.
اقتصاد کویت به طور عمده به درآمد نفت متکی است که در سرمایه گذاری های خارجی به کار افتاده است. منابع بین المللی ذخائر نفت کویت را 101 میلیارد بشکه برآورد کرده اند. این شیخ نشین کوچک روزانه 2 میلیون و600 هزار بشکه نفت تولید می کند. مساحت کویت 17 هزار و 818 کیلومتر مربع (حدود یک درصد ایران) و جمعیت آن حدود 5 درصد جمعیت ایران است، اما تولید روزانه نفت آن تنها حدود 30 درصد از ایران کمتر است.

عربستان سعودی لای منگنه
با پیروزی زنان در انتخابات پارلمانی کویت، اکنون عربستان سعودی در تیررس نگاه انتقادی افکار عمومی و محافل سیاسی منطقه و جهان قرار می گیرد. کاخ سعودی، که رهبران آن به انشعاب متعصب وهابی پای بند هستند، تاکنون اجازه شرکت زنان را در انتخابات نداده است. اصولا در این کشور، انتخابات به معنای مترادف معنائی ندارد. پادشاه عربستان تنها در سال های اخیر اجازه برگزاری انتخابات شوراهای محلی را، آن هم فقط برای ریاض، صادر کرد. برگزارکنندگان انتخابات وعده دادند که انتخابات شوراها به تدریج در سایر شهرها نیز برگزار خواهد شد. اما حتی در این انتخابات محلی نیز، زنان از حق رای برخوردار نیستند.

کویت، پیشاهنگ دموکراسی عربی؟
هنگامی که در سال 2005 زنان کویت برای نخستین بار در تاریخ استقلال کشور خودشان اجازه شرکت در انتخابات را یافتند، مفسران غربی از کویت به عنوان پیشاهنگ دموکراسی در جوامع سنتی عربی یاد کردند. اکنون، با ورود 4 زن تحصیل کرده به پارلمان همواره مردانه کویت، دست کم در مقایسه با کشورهائی مثل عربستان و یمن، این عنوان شایسته کویت هست. هرچند که شیخ نشینی که 9 درصد نفت جهان را در خاک کوچک خود دارد، تا رسیدن به دموکراسی واقعی راه درازی در پیش دارد. کویت، استقلال خود را روز 19 جون 1961 میلادی کسب کرد و امسال 48 سالگی تولد خود را جشن می گیرد.

http://asre-nou.net




اسرائيل – ايران، ريسک‏ها و مخاطراتِ يک حمله [نظامی]

تحليلِ روزنامه‏ی هاآرتص، ترجمه و بازنشر توسط لوموند
يکشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۸۸ – ۳۱ مه ۲۰۰۹

لوموند ۲۰ می ۲۰۰۹
اعضای دولت و کنيسه‏ی [پارلمان] اسرائيل ديگر نيازی به انتظار برای تهيه‏ی گزارشی توسط نيروی هوايی ارتش برای تصميم‏گيری در رابطه با حمله‏ی نظامی احتمالی به تاسيسات هسته‏ای ايران ندارند. حالا ديگر به لطفِ گزارشی که عبداله توکان و آنتونی کوردسمن، از مرکز مطالعاتِ استراتژيک و بين‏المللی در واشنگتن تهيه کرده‏اند، آنها همه‏ی سناريوهای ممکن، با همه‏ی خطراتِ ممکن و همه‏ی احتمالاتِ موفقيتِ عمل را در اختيار دارند.
اين اولين بار است که متنی چنين هشيارانه، دقيق و جامع در رابطه با توانايی های تهاجمیِ اسرائيل انتشار می‏يابد. اين گزارش ۱۱۴ صفحه‏ای مجموعه‏ی کاملی از اطلاعاتِ موجود در رابطه با توانايی‏های نظامیِ اسرائيل، برنامه‏ی هسته‏ای آن، و همچنين توسعه‏ی هسته‏ای و پدافندِ هوايیِ ايران، به اضافه‏ی توانِ زرادخانه‏ی موشکیِ هرکدام از دو کشور را در اختيار می‏گذارد.

پس از بررسیِ همه‏ی احتمالاتِ يک حمله‏ی نظامی به ايران، توکان و کوردسمن نتيجه می‏گيرند : «حمله‏ی نظامی اسرائيل به تاسيساتِ هسته‏ای ايران امکان‏پذير است، [اما] اين حمله‏ای خواهد بود بسيار دشوار و خطرناک، و هيچ تضمينی بر موفقيتِ آن در کليت خود وجود نخواهد داشت.»
نخستين دشواریِ طرح شده توسط نويسندگان مربوط به سرويس‏های اطلاعاتی است، يا بهتر است گفته شود، ناکارآمدیِ آنان. آنها می نويسند «نمی‏دانيم که آيا ايران تاسيساتی پنهانی برای غنی سازی اورانيوم در اختيار دارد يا خير». اگر تاسيساتی در ايران موجود باشد که از نظر سرويس‏های اطلاعاتیِ غرب ناشناخته مانده، حتی اگر اسرائيل پايگاه‏های شناخته شده را بمباران هم بکند، برنامه‏ی غنی‏سازی اورانيوم ايران می‏تواند به نحوی پنهانی همچنان ادامه داشته باشد، و به اين ترتيب عملياتِ هيچ ‏فايده‏ای نخواهد داشت. به‎‏طور کلی نويسندگانِ گزارش معتقدند که حمله‏ عليه ايران تنها زمانی از مشروعيت برخوردار خواهد بود که يا برنامه‏ی هسته‏ای ايران را به کلی از ميان ببرد، يا اين‏که موجبِ توقفِ آن برای سا‏ل‏هايی طولانی بشود. حال‏آن‏که اين هدفی است که به اين آسانی‏ها حاصل نمی‏شود.
سرويس‏های اطلاعاتی در مورد اينکه ايران چه زمان به سلاح هسته‏ای دست خواهد يافت هم، اتفاق نظر ندارند. اسرائيلی‏ها موکدا معتقدند که بمب بين سال‏های ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۲ حاضر می‏شود ؛ امريکايی‏ها سرانجامِ کار را تا ۲۰۱۳ پيش می‏برند. اگر پيش‏بينی‏های اسرائيلی‏ها درست باشد، چيزی به بسته شدنِ منافذِ برایِ يک تهاجمِ نظامی باقی نمانده. در هر حال، روشن است که هيچ‏کسی جرئت حمله به ايران را آن زمان که سلاح هسته‏ای در اختيار داشته باشند، نخواهد داشت.
با توجه به اينکه ده‏ها پايگاهِ هسته‏ای در مناطق مختلف سرزمينِ پهناورِ ايران وجود دارد، و اينکه حمله‏ی همزمان به همه‏ی آنها امکان پذير نخواهد بود، توکان و کوردسمن به گزينه‏ی پايدارِ حمله‏ی همزمان به سه‏تا از آنها می‏پردازند، آنهايی که «حلقه‏ی اصلیِ زنجيره‏ی سوختِ موردِ نيازِ ايران برای توليدِ موادِ موردِ نياز برای اهدافِ نظامی» را تامين می‏کنند.
نابودیِ اين سه پايگاه کافيست تا که برنامه‏ی هسته‏ای ايران را برای ساليانِ طولانی از حيز انتفاع بيندازد. که اين سه پايگاه عبارتند از مرکز تحقيقاتِ اصفهان، تاسيساتِ غنی‏سازیِ اورانيوم در نطنز و کارخانه‏ی توليدِ آبِ سنگينِ اراک، با هدفِ توليدِ پلوتونيوم در آينده. در حالی که معلوم نيست که اسرائيل خود را در تهاجمی با چنين ابعادی درگير کند تا که فقط شمارِ ناچيزی از پايگاه‏ها را هدف قرار دهد، بی آن‏که تضمينی بر قطعِ روند هسته‏ای شدنِ ايران برای مدت زمانی چشمگير در آن باشد.
اين مطالعه سه دالان هوايی احتمالی را مورد بررسی قرار می‏‏دهد : محتمل‏تر از همه دالانِ شمالی است ؛ اين دالان در امتدادِ مرزِ ترکيه و سوريه است و پيش از ورود به خاکِ ايران از شمال شرقیِ عراق عبور می‏کند. دالانِ مرکزی، که از فراز اردن می‏گذرد، کوتاهتر است، اما برای پيشگيری از بروزِ دشواری در رابطه با اردن مورد استفاده قرار نخواهد گرفت. دالانِ جنوب هم که از اردن، عربستان سعودی و عراق عبور می‏کند، با مخاطره‏ی پديد آوردنِ دشواری‏های ديپلماتيک مواجه است.
برای اينکه اين هواپيماها طی مسير خود به سمت ايران موردِ شناسايی‏ قرار نگيرند، نيروی هوايی اسرائيل از تکنولوژی پيشرفته‏ای استفاده می‏کند که وظيفه‏ی پارازيت انداختن بر شبکه‏ی ارتباطی و رادارهای کشورهايی که F15 و F16 ها بر فرازشان حرکت می‏کنند را به عهده دارد، به اين ترتيب به هرتعداد هواپيما از آسمان اين کشورها عبور کنند، شناسايی نمی‏شوند. به گفته‏ی نويسندگان اين گزارش نيروی هوايی اسرائيل پيش از اين نيز در جريان حمله به راکتور هسته‏ای سوريه در ديرالزور در سپتامبر ۲۰۰۷ از همين تکنولوژی بهره گرفته است. يک سيستم هک مستقر شده روی دو ناوگانِ هوايی Gulfstream G550 که در سال های اخير توسط تَساهل (ارتش اسرائيل) خريداری شده.
عملياتی که سه تاسيساتِ هسته‏ای مورد نظر را هدف داشته باشد، لااقل به ۹۰ هواپيمای جنگنده، يعنی ۲۵ جنگنده‏ی F15E موجود در نيروی هوايی اسرائيل و 65 فروند F16IC نياز خواهد داشت. به همين ترتيب می‏بايست همه‏ی هواپيماهایِ تدارکاتیِ، يعنی پنج KC130H و چهار B707 را در کار گرفت تا که ناوگانِ هوايی جنگنده را در هر دو مسير رفت و بازگشت از نظر سوخت تامين کنند. نيروی هوايی اسرائيل برای يافتنِ دالانی که بتواند هواپيماهای تدارکاتی اش را بی آن که توسط ترک‏ها و يا سوری‏ها کشف شوند، عبور دهد، دشواری جدی خواهد داشت.
يکی از دشوارترين‏های عملياتی برخاسته از شرايطِ زيرزمينیِ تاسيساتِ نطنز است. تاسيساتِ غنی‏سازیِ اورانيوم در عمقِ 8 متریِ زمين بنا شده و با ديواری بتونی به ضخامتِ دو و نيم متر، که همين ديوار نيز تحت محافظت ديوارِ بتونیِ ديگری است، محافظت می‏شود. در اواسطِ سال ۲۰۰۴ ايرانيان استحکاماتِ بالِ ديگرِ اين بنا را، که محلِ استقرارِ سانتريفوژهاست را تقويت کردند ؛ آنها بيست و پنج متر زيرِ زمين واقع شده و سقفی بتونی به ضخامت چندين متر روی آن را پوشانده است.
ايرانيان اين سانتريفوژها را برای توليد اورانيوم غنی شده مورد نياز برای ساختن بمب اتمی مورد استفاده قرار می‏دهند. کارخانه‏ی نطنز تا همين حالا ۶۰۰۰ سانتريفوژ در خود جا داده و پيش‏بينی شده که شمارِ آنها به ۵۰۰۰۰ برسد تا به توليدِ سالانه‏ی ۵۰۰ کيلو اورانيوم نظامی بپردازد. ساختنِ يک بمب به ۱۵ تا ۲۰ کيلو اورانيم غنی شده نيازمند است. بدين‏سان، تاسيساتِ نطنز قادر به تهيه‏ و در اختيار نهادنِ موادِ مورد نياز برای توليدِ ۲۵ تا ۳۰ بمب در سال خواهد بود.
با توجه به اهميت سانترالِ نطنز، ايرانيان محافظتی نيرومند در اطرافِ آن مستقر کرده‏اند. برای عبور از اين ميدانِ تدافعی، نيروی هوايی اسرائيل از دو تيپ بمب‏های هوشمند ساختِ امريکا استفاده می‏کند. مطبوعاتِ بين‏المللی گزارش داده‏اند که ۶۰۰ عدد از اين نوع بمب‏ها- که bunker busters بانکر [پناهگاه]شکن نام گرفته اند- به اسرائيل فروخته شده. مدل اول GBU-27 حدود ۹۰۰ کيلو وزن دارد و قادر به از ميان برداشتنِ لايه ای از بتون به ضخامتِ 4/2 متر است. مدل بعدی GBU-28 به وزنِ ۲۲۶۸ کيلو : اين موجود غول‏آسا بتونی به ضخامت 6 متر به اضافه‏ی لايه‏ای از زمين به عمق سی متر را پشت سر می‏گذارد. اما برای اينکه اين بمب‏ها به تاسيساتِ شديدا محافظت شده‏ی ايران را هدف قرار دهند خلبان‏های اسرائيلی می‏بايست با دقتی مطلق و مناسب‏ترين زاويه ديد به نشانه‏گيری بپردازند.

چالش‏هايی ديگر
سریِ چالش‏هايی که نيروی هوايی اسرائيل در مقابل دارد تنها منحصر به اين موارد نمی‏شود. سيستمِ پدافندِ هوايی استقرار يافته توسط ايران می‏تواند دستيابی به اهداف برای هواپيماهای اسرائيلی، بی‏آن‏که صدمه‏ای ببينند را بسيار دشوار کند. علاوه بر چيزهای ديگر ايرانيان باتری‏های موشکیِ هاوک، موشک‏های زمين به هوای SA-5 و SA-2 را در کار گرفته‏اند و همينطور موشک‏های ضدهوايیِ SA-7 و SA-15، Crotale, Rapier و Stinger هم در اختيار دارند. ۱۷۰۰ موشکِ ضدهوايی که محافظت از تاسيسات هسته‏ای را به عهده دارند، و 185 هواپيمای جنگی که قادر به شرکت در جنگ برای دفاع از حريمِ هوايی ايران هستند را نيز بايد به اين مجموعه افزود. عمده‏ی اين هواپيماها از نظر تکنولوژيک عقب‏افتاده و قديمی‏اند، اما همچنان می‏توانند برای مقابله با ناوگان هوايیِ اسرائيل،که ناچار به بسيجِ بخشی از توانِ ضربتیِ خود برای مديريتِ شرايط خواهد بود، مورد استفاده قرار بگيرند.
همه‏ی اين موانع در مقايسه با سيستم دفاع ضدهوايیِ S-300V (SA-12 Giant) که منابع بسياری اطلاع می‏دهند که اخيرا موضوعِ معامله‏ای پنهانی ميان ايران و روسيه بوده است، هيچ نيستند. اگر ايرانيان چنين سيستم دفاعی‏ای در اختيار داشته باشند، همه‏ی پيش‏بينی‏های ارتش اسرائيل و همه‏ی ملاحظاتِ له يا عليه عملياتِ نظامیِ اسرائيل در ايران می‏بايست مورد بازبينیِ مجدد قرار بگيرند. سيستمِ روسی آن‏چنان پيچيده و گريزناپذير است که می‏تواند کوجبِ ضايعاتِی معادلِ 20% تا 30% شود. در کلامی ديگر، از ناوگانی شاملِ 90 هواپيما 20 تا 25 فروند از آنها در خطر مورد اصابت قرار گرفتن خواهند بود. چيزی که به قولِ نويسندگان «ضايعاتی که اسرائيل نمی تواند بپذيرد» است.
اگر اسرائيل تصميم به حمله به راکتور شناخته‏شده‏ی بوشهر بگيرد، فاجعه‏ای زيست محيطی و تلفات انسانی بسيار گسترده‏ای رخ خواهد داد. آلودگیِ آتمسفريک تحتِ شکلِ بارشِ راديونوکلئيد محوطه‏ای وسيع را در بر‏گرفته و موجب مرگِ آنیِ هزاران ايرانیِ ساکن در مناطق پيرامونی خواهد شد. صدهاهزار نفر نيز بر اثر سرطانِ ناشی از راديواکتيويته از ميان خواهند رفت. نويسندگانِ گزارش اضافه می کنند به دليلِ وزشِ همواره‏ی بادِ شمال در اين منطقه در طول سال «بحرين، قطر و امارات متحده‏ی عربی همه به شدت موردِ هجومِ راديونوکلئيد قرار خواهند گرفت».
شايد بتوان دشواری‏های يک عملياتِ هوايی را با پرتابِ موشک‏های باليستيک، به جایِ هواپيماهای جنگنده، دور زد، موشک‏هايی که ايرانيان هيچ وسيله‏ی دفاعی در مقابلِ آنها در اختيار ندارند. گزارش طرح موشکی اسرائيل را عيان کرده و جزئيات سه مدلِ اصلی را عيان می‏کند : جريکو I، II و III. جريکوی I بردی معادلِ 500 کيلومتر داشته و با کلاهکی 450 کيلويی و قادر به حملِ کلاهکی اتمی به قدرتِ 20 کيلوتن است. جريکوی II بردی معادلِ 1500 کيلومتر دارد و در 1990 به خدمت گرفته شده. اين موشک قادر به حمل کلاهکی اتمی به توانِ يک مگاتن است. جريکوی III موشکی باليستيک قاره‏پيماست با بردی معادلِ 4800 تا 6500 کيلومتر، توانا به حمل کلاهکی هسته‏ای به قدرت چندين مگاتن. بر اساسِ اين گزارش اين يکی از سال 2008 به خدمت گرفته شده.
به نظر می‏رسد نويسندگان تحليلِ خود را بر اين اساس که اسرائيل نه کلاهک اتمی، بلکه کلاهک‏هايی غيرهسته‏ای پرتاب خواهد کرد، بنا کرده‏اند. بر پايه‏ی محاسباتِ آنان برای نابودیِ سه پايگاه تاسيساتیِ ايران، 42 موشکِ جريکوی III، آن هم با اين فرض که همه دقيقا به هدف اصابت کنند، چيزی که بسيار مشکل خواهد بود، لازم است. کافی نيست که تنها منطقه‏ی هدف مورد اصابت قرار بگيرد ؛ برای نابودیِ اين تاسيسات، می‏بايست محل اصابت با دقتی در هدف‏گيری در مساحتی چند متری هدف قرار بگيرد. اصلا معلوم نيست که بتوان امری با چنين دقت بالايی را به جريکو سپرد.
گزارش همينطور پاسخ‏های محتملِ ايران به عملياتِ نظامیِ اسرائيل را مورد بررسی قرار می‏دهد. بر اساسِ همه‏ی شواهد، ايرانيان در تلاشِ تداومِ برنامه‏ی هسته‏ای، و حتی شتاب بخشيدن به آن هستند، تا که در مقابلِ عملياتِ اسرائيلی پرخاش‏جو بازدارنده‏ی قابلِ اتکايی در اختيار داشته باشند. به همين ترتيب ايران از معاهده‏ی منعِ گسترشِ سلاح‏های هسته‏ای، که تا کنون با محدوديت‏هايی امکانِ نظارت بر برنامه‏ی هسته‏ای آنها توسطِ بازرسانِ آژانسِ بين‏المللیِ انرژیِ هسته‏ای (IAEA) را فراهم آورده، نيز کناره خواهد گرفت. يک عملياتِ اسرائيلی همه‏ی تلاش‏های جامعه‏ی جهانی برای اين‏که ايران روندِ توليدِ سلاحِ هسته‏ای را متوقف کند را بی حاصل خواهد کرد.

بی‏پاسخیِ سوريه
ايران مستقيما به اقداماتِ تلافی جويانه عليه اسرائيل دست خواهد زد. آنها احتمالا موشک‏ بالستيک شهاب-3 را که ميدان عملش همه‏ی سرزمين اسرائيل را در بر می‏گيرد، و برخی از آنها مسلح به کلاهک‏های شيميايی‏اند را مورد استفاده قرار دهند. علاوه بر اين‏که ايرانيان از حزب‏اله و حماس برای گسيل نمودنِ امواجِ بمب‏گذارانِ انتحاری عليه اسرائيل بهره خواهند برد. جنگِ دومِ لبنان در تابستانِ 2006 نمونه‏ای از قدرتِ آتشِ راکت‏های حزب‏اله را به نمايش گذاشت، و هشت سالِ گذشته هم نشان داده که حماس هم قادر به پرتابِ موشک‏های قسام از نوارِ غزه است.
طیِ جنگِ دوم لبنان (در ژوئيه‏ی 2006) حزب‏اله 4000 راکت از جنوب لبنان شليک کرد، و اثرِ آنها در شمالِ اسرائيل به اين زودی‏ها از خاطر پاک نخواهد شد ؛ زندگی عملا به مدتِ يک ماه فلج شده بود. از آن موقع تا کنون اين سازمانِ شيعه‏ی لبنانی زرادخانه‏اش را بازسازی کرده و بر حجمِ آن افزوده، و امروزه شماری حدودِ 40000 راکت در اختيار دارد. اسرائيل وسيله‏ی دفاعی در مقابل آن ندارد. سيستمِ دفاعِ ضدموشکی‏ای که در شرايطِ حاضر در دستِ تهيه است Iron Dome (گنبد آهنين) و Magic Wand (عصای سحرآميز) خيلی مانده تا که دقيق و اجرايی شوند، حتی موقعی که اجرايی هم شوند، امکانِ اين‏که قادر باشند در مقابلِ بارانِ هزاران راکت به خاک اسرائيل کاری از آنها برآيد، کم است.
علاوه بر اين دخالت نظامی اسرائيل در ايران بی‎‏ثباتیِ سراسرِ خاورميانه را در پی خواهد داشت. ايرانيآن شيعيان عراق را تحريک و بسيج خواهند کرد، مبارزين طالبان را تحتِ حمايتِ خود خواهند گرفت و توانايیِ جنگیِ آنها در افغانستان را تقويت خواهند کرد. آنها حتی می‏توانند منافع امريکا در منطقه، از جمله در کشورهايی که پايگاه‏های امريکايی را در خود جا داده‏اند، مثلِ قطر و بحرين، را نيز مورد تهديد خود قرار دهند. ايرانيان بی‏ترديد خواهند کوشيد راهِ خروجِ نفتِ خليج فارس به سوی غرب را نيز مسدود کنند. از آنجا که اينگونه به نظر خواهد آمد که اسرائيل با چراغ سبزِ ايالاتِ متحده به ايران حمله کرده، روابط امريکا با متحدينِ عربش دچارِ دشواری جدی خواهد شد. توکان و کوردسمن در عينِ حال معتقدند که سوريه، متحدِ ايران، در صورتِ حمله‏ی اسرائيل به تاسيساتِ هسته‏ای ايران، هيچ دخالتی نخواهد کرد.
اما در رابطه با تاريخِ حمله‏ی احتمالیِ اسرائيل، نويسندگان برخی پارامترها را برمی‏شمرند که در شتاب بخشيدن به تصميم گيریِ تاثيرگذار خواهد بود. از حالا تا 2010 ايران احتمالا تهديدی بزرگ برای همسايگانش و اسرائيل خواهد بود، چرا که به تعدادِ کافی سلاح هسته‏ای در اختيار خواهد داشت که امريکا يا اسرائيل را از حمله به انصراف وادارد. نگاهی به فهرستِ موشک‏های باليستيکِ قادر به حملِ کلاهکِ غيرمعمولی که ايران در اختيار دارد، می‏تواند موجب پيش انداختنِ تاريخ اين رويداد باشد. بالاخره چشم‏اندازِ اين که اين کشور به دفاعِ ضدهوايی روسیِ S-300V دست يابد (اگر که تا همين حالا اين اتفاق نيفتاده باشد) می تواند موجبِ پيش‏افتادنِ حمله‏ای پيشگيرانه باشد.
خوب، سياست‏گذارانِ اسرائيل چه نتيجه‏ای می‏بايست از اين مطالعه‏ی امريکايی‏ها بگيرند ؟ که يک حمله‏ی هوايی عليه ايران عملياتی پيچيده و مشکل‏ساز خواهد بود، که شانسِ موفقيتِ آن چندان قابلِ توجه نيست. که می‏بايست همه‏ی خطراتِ جنبیِ يک چنين تصميمی را در نظر داشته باشند و فريبِ وعده‏هايی که افسرانِ ستاد ارتش اسرائيل در رابطه با شانس‏های موفقيتِ چنين عملياتی می‏دهد را نخورند.
يکی از نتيجه‏گيری‏های بررسیِ توکان و کوردسمن پاسخ به اين سئوال است که آيا اسرائيل واقعا ابزارِ نظامی برای نابودی و يا به تعويق انداختنِِ برنامه‏ی هسته‏ای ايران برای مدتی چندين ساله را در اختيار دارد. اگر تماس‏های ديپلماتيکی که هيئت حاکمه‏ی اوباما می‏کوشد با ايران برقرار کند، بی‏نتيجه نشان دهد، و اگر در مقابلِ شکستِ احتمالیِ اين روند، رئيس جمهور امريکا به نفعِ دخالتِ نظامی تصميم نگيرد، همه‏ی شواهد مبنی بر اين است که ايران در آينده‏ای نزديک به سلاح اتمی دست خواهد يافت. به نظر می‏رسد که می‏بايست سياست‏پردازان در اورشليم هم از نظر روانی و هم استراتژيک خود را برای شرايطی که در آن ايران قدرتی هسته‏ای توانا به هدف قرار دادنِ اسرائيل است، آماده کنند.
در اينجا می‏بايست به خطايی که اسرائيل با هوچيگری در بابِ تهديدِ ايران، مرتکب شد را مورد اشاره قرار دهيم. يقينا رژيمِ تهران، رقيبی است ستيزه‏جو و غيرقابلِ انعطاف، اما اصلا در موقعيتی قرار ندارد که تهديدیِ حياتی برای اسرائيل باشد. دست داشتنِ ايران در تروريسمی که بر منطقه حاکم شده، البته مسئله‏ای است دردسرساز، اما تامينِ منابع مالیِ تروريسم يک چيز است، و پرتابِ موشکِ اتمی عليه اسرائيل يک چيزِ ديگر.حتی اگر ايران موفق به تهيه‏ی سلاح اتمی شود، توانايیِ اسرائيل در چشم‏ترساندن و به انصراف واداشتن آنان کافی می‏بود تا همه‏ی مسئولينِ ايرانی را پيش از تصورِ پرتابِ موشکی هسته‏ای به انديشه‏ی مجدد وا‏دارد.
وقتش رسيده که دست از علم کردنِ مترسکِ تهديدِ خطری حياتی برداريم و از بيان سخنانِ ستيزه‏جويی که می‏تواند زمينه‏ سازِ افزايش ديناميسمی نابودگر باشد، بپرهيزيم. اگر اين‏گونه سخنان زائد و آماتوری‏اند حمله‏ عليه تاسيساتِ هسته‏ای ايران بسيار بيش از اين زائد و بی‏معنی است.
طبعا هيچ يک از موارد ياد شده مانعِ اين نخواهد بود که عملياتِ پنهانی‏مان برای چوب گذاشتن لایِ چرخِ طرح [هسته‏ای] ايرانيان و منابعِ تغذيه‏اش را تداوم ندهيم. وقتی نيروی هوايی اسرائيل راکتورِ اوزيراک در بغداد، در سالِ 1981 را نابود کرد، «دکترين بگين» به دنيا آمد، که مبنی بر اين بود که اسرائيل اجازه نمی‏دهد که هيچ‏يک از کشورهای معاندِ منطقه به سلاح هسته‏ای دست يابند. مسئله اينجاست که آنچه که سی سالِ قبل در عراق عملی بود، در شرايط کنونی و برای ايران غيرعملی است.
ترجيع‏بندِ «خطر ايران» محصولِِ شرايط سياسی داخلی است و در اثرِ تمايل به افزايشِ سرمايه‏گذاری در عرصه‏ی امنيتی است. اما، با توجه به توسعه‏ی احتمالیِ باليستيکِ ايران، بازیِ پرخطری است. اسرائيل نمی‏تواند به توانايی ضربتِ ايران بی‏تفاوت بماند و می‏بايست سياستی در جهتِ خنثی‏سازیِ آن در پيش بگيرد.
از يک تا سه سالِ ديگر، موقعی که ايرانيان سلاح اتمی در اختيار داشته باشند مبانیِ استراتژيکِ منطقه کاملا تغيير خواهند کرد. اسرائيل بايد با در پيش گرفتنِ سياستی منسجم و روشن آمادگیِ خود را حفظ کند، توانا به مقابله‏ی کارآمد با تهديدی هسته‏ای، حتی زمانی که به نظر نمی‏رسد رقيب تصميمی برای استفاده از آن داشته باشد. کليدِ اين موضوع، البته چشم‏زخم گرفتن و به انصراف واداشتن است. تنها نشان دادنِ علامتی روشن و معتبر به ايرانيان، به معنای تفهيم کردنِ بهاي دهشتناکی که در صورتی که جرئتِ حمله‏ی هسته‏ای به اسرائيل را به خود بدهند، آنها را از استفاده از موشک‏هايشان بازخواهد داشت. ايرانيان هيچ دليلِ منطقی‏ای ندارند که شهرهای بزرگ خود را در معرض نابودیِ کامل قرار دهند، چيزی که اگر اسرائيل از امکانات خود برای به انصراف واداشتنِ آنان استفاده کند، کاملا عملی و در دسترس است. نه ارضای حسِ قتلِ عامِ کفارِ صهيونيست و نه ارتقای منافعِ فلسطينيان، هيچ کدام توجيه‏کننده‎‏ی چنين بهايی نيست. قدرتِ چشم‏ترسانیِ اسرائيل در مقابلِ تهديداتِ هسته‏ایِ ايران شانسِ بسيار زيادی برای کارايی و موثر بودن دارد، چرا که ايرانيان نفعی در زدنِ ضربه‏ای ويرانگر به اسرائيل ندارند.
در نتيجه، همه‏ی بيانيه‏هايی که در جهتِ توسعه و گسترشِ توانايیِ عملياتیِ نيرویِ هوايیِ اسرائيل با چشم‏اندازِ حمله به ايران صورت می‏پذيرند، همه‏ی وعده و وعيدهای توخالی در رابطه با توانايی‏های موشک‏های ضدموشکِ Arrow مبنی بر خنثی‏سازیِ شهاب-3، نه تنها هيچ نفعی برای توانايیِ چشم‏ترسانیِ اسرائيل ندارند، بلکه برعکس، ‏اعتبارش نزد ايرانيان را هرچه بيشتر کاهش خواهد داد.
ديگر وقتش شده که نحوه‏ی انديشيدن‏مان را تغيير دهيم. گذشت دوره‏ی اعلاميه‏های شداد و غلاظ و تهديداتِ توخالی : امروز دوره‏ی در پيش گرفتنِ يک سياستِ محتاط، پايه‏ گذاشته شده بر استراتژی‏ای منسجم است. در روزگارِ گسترشِ سلاحِ هسته‏ای در خاورميانه، به نفعِ همه‏ی طرف‏های درگير است که به جایِ دميدن بر آتش زيرِ خاکستر، تنش‏ها را فروبنشانند.

رووِن پداتزور
برگردان1 : سيامند




خواست اتحادیه های کارگری کلمبیا

حقوق بشر بجای تجارت آزاد!
برگردان ناهید جعفرپور
دوشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۸۸ – ۱۸ مه ۲۰۰۹

بیش از ٩٠درصد قتل های اعضای اتحادیه های کارگری در جهان، در کلمبیا صورت گرفته اند. طبق گزارشات جامعه اتحادیه های بزرگ کارگری کلمبیا “س او ت”، امسال در کلمبیا ١٦ زن و مرد عضو اتحادیه های کارگری به قتل رسیدهاند.
KNUT HENKEL – روزنامه Taz
منطق “آلوارو اوریبهولس” رئیس جمهور کلمبیا، “امنیت دمکراتیک” پشتیبانی شده از سوی ارتش و پلیس، پایانی مرگبار برای ۴٩٨ نماینده اتحادیه کارگری این کشور به همراه آورد.

“فردی پایولیسیو” درحالی که سرش را تکان میدهد میگوید: “این درست نیست که اتحادیه اروپا از سوئی برای تحقق حقوق بشر در سرتاسر جهان حرکت میکند و از سوئی دیگر با عقد قرار داد یک محدوده آزاد تجاری با کلمبیا، به دولتی مشروعیت میدهد که برای خدشهدار شدن حقوق بشر و حقوق کارگران مسئول است”.
پایولیسیو نماینده اتحادیه کارگران نفت کلمبیا است که با چندین نفر از همکارانش در حال حاضر در آلمان بسر میبرد. این گروه قصد دارد در مسافرت خود به کشورهای اروپا، مردم این کشورها را متوجه نقض حقوق بشر و حقوق کارگران در کلمبیا سازد. کارگر نفت ۵١ سالهای از اعضاء این گروه میگوید: “هدف روشن است. ما میخواهیم جلو پیمان تجارت آزاد را بگیریم و افکار عمومی را در باره وضعیت حقوق بشر در کلمبیا مطلع سازیم”.
بیش از ٩٠درصد قتلهای اعضای اتحادیه های کارگری در جهان، در کلمبیا صورت گرفتهاند. طبق گزارشات جامعه اتحادیه های بزرگ کارگری کلمبیا “س او ت”، امسال در کلمبیا ١٦ زن و مرد عضو اتحادیه های کارگری به قتل رسیدهاند.
از اواسط سال های ٨٠ رسما تعقیب اعضای اتحادیه ها صورت گرفته است. در فاصله ١٩٦٨ تا ٢٠٠٨ سالانه بین ٣۴ تا ٢٧۴ نفر نماینده کارگران به قتل رسیدهاند. از ماه اوت ٢٠٠٢ یعنی از زمان ریاست جمهوری آلورو اوریبهولس و از همه مهمتر، از زمان وضع قانون “امنیت دمکراتیک” پشتیبانی شده از سوی ارتش و پلیس، ۴٩٨ نفر در این رابطه جان خود را از دست دادهاند. پایولیسیو بعد از تهدیدهای متعدد به مرگ، اکنون در بروکسل، در تبعید زندگی می کند.
اتحادیه های کارگری کلمبیا همواره دست به دامان اتحادیه های کارگری آمریکا شدهاند. این کار موفقیتآمیز بوده است زیرا که بعد از بارها شکایت برعلیه کنسرن های آمریکائی چون کنسرن استخراج ذغالسنگ دروموند، کوکاکولا و یا کنسرن تهیه موز چیکیتا، سیاستمداران بالاخره برعلیه اعمال ضد اتحادیهای و همکاری با شبه نظامیان، عکس العمل نشان دادند و از دوسال پیش، پیمان تجاری میان آمریکا و کلمبیا مسکوت مانده است.
باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا اواسط فوریه امسال با نگرانی از وضعیت حقوق بشر در کلمبیا یاد کرد. در آن زمان وی هیاتی از کلمبیا را که در میانشان همسران بسیاری از اعضای کشته شده اتحادیهها حضور داشتند، در کاخ سفید ملاقات نمود.
همچنین در اروپا فشار بر کمیسیون مذاکرات دو طرف شدت مییابد. گروه اتحادیههای آلمان، بزرگترین اتحادیه کارگری انگلیس و همچنین اتحادیه های کارگری اسپانیا و بلژیک، این هیئت را پشتیبانی می کنند.

http://asre-nou.net