محمود عنایت

(۱۳۹۱-۱۳۱۱)

enayat-mahmood 02

عنایت خاموشی را نمی یارست. می خواست بنویسد. می بایست بنویسد، شاهد زمانه باشد و شرافتمندانه ادای شهادت کند. قلمش پرسش بود و استقلال. و در فاصله با قدرت و قدرتها، چرخ می زد و می پرسید و به پرسش می‌کشید. در قلمش طنز و پوزخند وزهرخند بود، نقد بود و نگاهی به سوی دیگر: در راستای آزادی و برابری و قانون و استقلال و حیثیت و شرف انسانی.

محمود عنایت
(۱۳۹۱-۱۳۱۱)
محمود عنایت که سالهائی بود در غربت تبعیدی ناخواسته، در شهر ساناتا مونیکا (در غرب لس‌آنجلس کالیفرنیا) زندگی می‌کرد، درساعات نخستین روز پنجشنبه ۲۸ دی / ۱۷ ژانویه، بر تخت بیماری دربیمارستان شهر کالورسیتی (درغرب لس‌آنجلس) درگذشت. محمود و حمید برادرانی توأمان بودند (تولد: ۸ شهریور ۱۳۱۱ / ۳۰ اوت ۱۹۳۲). هر دو تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در دبستانها و دبیرستانهای تهران به پایان رساندند. محمود تحصیلات عالی خود را در رشته های علوم پزشکی دنبال کرد و درجۀ دکتری از دانشکدۀ دندان پزشکی دانشگاه تهران گرفت.
محمود عنایت از شمار والایان، روشن‌بینان و ترقیخواهان اهل قلم دوران ما بود؛ در ردۀ شریفترین، پرجسارت ترین پیشروترین وآزاده‌ترین ایشان. می دانست کجاست و چرا هست و چرا می باید باشد. تعارفی نداشت و بیتعارف سخن می‌گفت. و این چنین بود که بیهراسی در سخنش خانه می گرفت. و این چنین بود که آنچه را می بایست بگوید گقته بود. آزادیخواهی او ریشه در آرمانهای انقلاب مشروطه داشت و مبارزه‌جویی و “تعهد اجتماعی- سیاسی” او از نهضت ملی شدن نفت می‌آمد.
از نخستین سالهای جوانی بود که قلم در خدمت روزنامه نویسی و روزنامه، این طلایه داران عصر جدید، گذاشت. زمانِه، جنبش نفت بود و بشارتهای دررسیدن آزادی و استقلال و حکومت قانون . و این هشدارکه “بیکار نمی توان نشستن”! و عنایت دیگر هرگز بیکار نبود: از آن زمان که قلم برداشت تا ، به جانشینی جلال آل‌احمد، در شاهد(۱۳۳۰) و سپس نیروی سوم، “کندوکاوچی” شود و “کند و کاو روزنامه ها” را بنویسد تا آن زمان که “راپورتچی” شد تا در نگین، “راپورت” بنویسد و تا این زمان که شمارۀ تازه ای از “نگین” در تبعید را به چاپخانه سپرده بود.
روزنامه ‌نویسی عنایت از روزنمی نوشت که سیاه بود و خفقان. از زمانه می‌نوشت تا ناپایداری سیاهیها و بیهودگی خفقانها روشنتر به دیده ها نشیند. این بود که از روز نمی گفت، از عصر می‌گفت .از عصر ما، عصر استقلال و آزادی و آزادیها، از دوران شایستگی و حقانیت بشر. روزنامه نویسی او امید بیهوده نبود و نمی توانست هم امید نباشد که روشنائی و بیداری بود. آنچه او می نوشت، شرح و بیان رویدادها و پیش‌آمده ها نبود، اندیشیدنی بود در آنچه می‌گذشت در لفافۀ یادی از گذشته ها و یا در نگاهی به دیگران و با اشاره هایی به دورترهای تاریخ و جغرافیا.
عنایت روزنامه نویسی نوآور بود. هرجا که بود و هر جا که می نوشت جور دیگری می نوشت و جور دیگری چاپ می کرد : هرچه انتشار داد را همواره با نوآوریها و و تازگیهای فراوانی در صفحه‌پردازی و عنوان گذاری، با بازی با حروف و ستون و طرح و رنگ و خط وتصویر همراه کرد. در آنچه نوشت، همواره نو، تازه ودیگر نوشت: از کندو‌کاونویسی آن زمانهای نفت تا “فردوسی” آن سالهایی که بیش از بیش در سیاهی و سرکوب و سکوت فرو می‌رفت، تا “ایران‌آباد” و بعد هم بویژه “نگین”. هر جا که بود دیگر بود و از دیگر بودن خبر می داد: در ورای رسمیتها و دولتها و قدرتهای پنهان و آشکار که می‌آمدند و می ماندند و می رفتند تا همچنان بمانند. این چنین است که نگین از دیگر و دیگران خبر می دهد. از جهان واقعیتهای غیر رسمی، از آنسو و از علیرغم مسند نشینان!
نوشته‌های او، تکرار نبود، تأکید بود و تجدید . تجدید عهد مدام با آزادیها و برابریها و بیدادستیزیها. و در دورانی که زیست و زیستیم، چنین پایبندی به عهد و پیمانهای دیرین، رونق و رواج چندان همه گیری نداشت.
آنچه او می‌نوشت، بیش از بیش، بر پشتوانه ای سنگین و روشن از فرهنگ امروز و دیروز و هموارۀ ایران و جهان استواری داشت. رسا و شیوا می‌نوشت. در نثری که هم از گنجینۀ ادب پارسی ریشه می‌گرفت و هم با زبان گفت و شنود مردمان الفت و نزدیکی داشت. نثری جاندار، سیراب از کلماتی گویا و اصطلاحات و تعابیری گویاتر که همه چیز را همواره بیش از آنی که انتظار می رفت، می گفت و از رسمیت خفقان‌آور زمانه دور می شد و در زمانۀ ممیزیها، پیام‌آوری می شد از آنچه می بایست و می‌شایست بود و شد و زیست.
قلم او همواره در خدمت همۀ آرمانهای عصر جدید در گردش و در چرخش بود. عنایت بیش از نیم قرن حضور فعال قلمی بود در همنشینی و زیست و تلاش در میان مرکب چاپ و کاغذ روزنامه و رایحۀ سرب و حروف سربین و صدای یکنواخت ماشین چاپ که گوئی آن سرودۀ وغ‌وغ ساهابی هدایت را مکرر می کردند که “بیدارشین مردم! بیدار شین مردم!” عنایت بیداری و روشنائی بود.
عنایت خاموشی را نمی یارست. می خواست بنویسد. می بایست بنویسد، شاهد زمانه باشد و شرافتمندانه ادای شهادت کند. قلمش پرسش بود و استقلال. و در فاصله با قدرت و قدرتها، چرخ می زد و می پرسید و به پرسش می‌کشید. در قلمش طنز و پوزخند وزهرخند بود، نقد بود و نگاهی به سوی دیگر: در راستای آزادی و برابری و قانون و استقلال و حیثیت و شرف انسانی.
او خود در مرگ مصطفی رحیمی، حسن هنرمندی، اسماعیل پوروالی و احمد محمود که “در فواصل کوتاه یکی بعد ازدیگری رهسپار وادی عدم شدند” نوشته بود “هیچکدام آنها تا آنجا که من می‌دانستم نه اهل جاه و منصب بودند و نه به دنبال پولسازی و تجمل و تمکن رفتند… بخصوص دکتر مصطفی رحیمی … غالباً… متذکر می‌شد که هرگز حسد نبردم بر منصبی و جاهی” (نگین [در غربت]، ۱۶، ۱۳۸۱، ص. ۳) و پیش ازین هم در یکی از دفعاتی که از مرشدش، دهخدا بحث کرده بود، نوشته بود که دخو “حب جاه نداشت… به دنبال مقام و منصب نرفت. گویی عیب اصلی را در تمرکز قدرت می دید … سبب گریز او از دولتمردان و دولتمداری، چیزی جز گریز از همرنگی با اهل مفسده و در افتادن به دام وسوسۀ قدرت‌طلبی و زراندوزی و توسل به هر وسیله‌ای برای رسیدن به هدف نبود و نمی‌خواست آزادگی روح و استغنای طبع را در محضر ارباب قدرت و مقتل شرف و وارستگی به قربانگاه بکشند. ودرین مقوله با حافظ شیراز هم‌‌آواز بود که صحبت حکام ظلمت شب یلداست / نور ز خورشید خواه بوکه بر آید” (کلک، مهر ۱۳۶۹، به نقل از نگبن [در غربت]، ۲۵، ۱۳۸۶ /۲۰۰۷، ص.۱۰).
گوئیا در آنچه از دیگران می‌نوشت از خود نیز گفته بود که هرگز “بر درارباب بی‌مروت دنیا” ننشست. عنایت آن استغناء بود و “نور ز خورشیدخواه” : شاید که بر آید! چه بسا که بر آید!
عنایت دهه‌های پایانی عمر را در مهاحرت و تبعید گذراند. درین سالهای غربت نیزبا وجود “رنجها و مصائب بزرگی که بر او وارد شد” (نگین [در غربت]، ۱۰، ۱۳۷۹، ص. ۳۱) همچنان و همچنان در سمت و سوی آزادیها و روشنائیها قلم چرخاند. نوشته ها و گفته‌های این زمان او نیز گواه دیگری بر روشنی و روشن‌بینی اوست. هرگز از پا ننشست. نگین در تبعید هم همچنان حاوی مقاله‌‌ها و نوشته‌های روشنگر و خواندنی و ماندنی است. نگین ۲۶ در دست چاپ بود که عنایت دیگراز نوشتن باز ایستاد. زندگی او، از آن روزها که “کندوکاوچی” بود و می نوشت تا همۀ ماهها که “راپورتچی” بود و “راپورت” می نوشت، زیستن، تپیدن، و همواره گفتن و نوشتن برای روشنائیها و بهروزیها بود.
در کارنامۀ پربار روشنفکری او می‌بایست از ترجمۀ چند اثر مهم در تاریخ معاصر و علوم سیاسی نیز یاد کرد.
تا فرداها که نیست، هست تا خوانده شود.
عنایت عضو کانون نویسنگان ایران بود.
یادش بلند و پایدار است.
۵ بهمن ۱۳۹۱ / ۲۴ ژانویه ۲۰۱۳

نعمت آزرم – داریوش آشوری – احمد اشرف – محمد ایل‌بیگی – رضا براهنی – علی بنوعزیزی – سیروس بینا -شهرنوش پارسی‌پور – ناصر پاکدامن – امیر پیشداد – محمد جلالی (م. سحر) – علی اصغر حاج‌سید جوادی – سروش حبیبی – تراب حق شناس – نسیم خاکسار – هادی خرسندی – لطفعلی خنجی – اسماعیل خوئی – رضا دانشور- جلیل دوستخواه – حسین دولت‌آبادی – محمود رفیع – علی رهنما – ایران زندیه – هوشنگ سیاح‌پور- علی شاهنده – حماد شیبانی – عباس عاقلی زاده – رضا علامه زاده – فخرالدین عظیمی – آمنه عنایت – آنا عنایت – هادی عنایت – شهرام قنبری – امیر مصدق کاتوزیان ـ کیان کاتوزیان – محمد علی همایون کاتوزیان – زریون کشاورز صدر – امیر هوشنگ کشاورز صدر – احمد کریمی حکاک – عاطفه گرگین – جان گرنی – علی متین‌دفتری – مریم متین‌دفتری – هدایت متین‌دفتری – باقر مرتضوی – رضا مرزبان – فریدون معزی مقدم – رضا مقصدی – بهمن مقصودلو – عزیز منجمی – ناصر مهاجر – شیدا نبوی – فرهاد نعمانی – مجید نفیسی – پرتو نوری علا – شاداب وجدی .




هشدار به برپا کنندگان چوبه های دار در جمهوری اسلامی ایران

madaran pl 01مادران پارک لاله

ما مادران پارک لاله با تاکید بر سه خواسته همیشگی خود؛ لغو مجازات اعدام، محاکمه آمران و عاملان جنایت های صورت گرفته در جمهوری اسلامی و آزادی تمامی زندانیان سیاسی؛ هشدار می دهیم صبر و بردباری مردم ستم دیده ایران هم اندازه ای دارد، هر چه سریعتر تمامی احکام اعدام زندانیان سیاسی و بخصوص اعدام زانیار و لقمان مرادی، هاشم شعبان نژاد، هادی راشدی، محمدعلی عموری نژاد، سید جابر و سید مختار آلبوشوکه را لغو کنید.

“شرم تان باد ای خداوندان قدرت، بس کنید
بس کنید از این همه ظلم و قساوت، بس کنید
ای نگهبانان آزادی!، نگهداران صلح!
ای جهان را لطف تان تا قعر دوزخ رهنمون
سرب داغ است این که می بارید بر دلهای مردم، سرب داغ !
موج خون است این که می رانید بر آن کشتی خودکامگی را، موج خون!
گر نه کورید و نه کر، گر مسلسل های تان یک لحظه ساکت می شوند
بشنوید و بنگرید، بشنوید این وای مادرهای جان آزرده است
کاندرین شب های وحشت سوگواری می کنند!
بشنوید این بانگ فرزندان مادر مرده است
کز ستم های شما هرگوشه زاری می کنند
بنگرید این کشتزاران را که مزدوران تان
روز و شب با خون مردم آبیاری می کنند
بنگرید این خالق عالم را که دندان برجگر
بیدادتان را بردباری می کنند! “ فریدون مشیری

هر روز شاهدیم که به اشکال مختلف مردم کشورمان را به نیستی و نابودی می کشانند؛ اعدام انسان هایی دگراندیش و آزاده که جز بیان عقیده و اندیشه خود یا عمل کردی انسانی جرمی مرتکب نشده اند. حاکمان جمهوری اسلامی هنوز پاسخی برای جرم و جنایت های بی شمار گذشته خود نیافته اند، باز طراحی جنایتی دیگر می کنند.

دو زندانی سیاسی کرد به نام های زانیار و لقمان مرادی و پنج زندانی سیاسی در خوزستان به نام های هاشم شعبان نژاد (شاعر، وبلاگ نویس، و معلم ادبیات عرب)، هادی راشدی (معلم شیمی)، محمد علی عموری نژاد(وبلاگ نویس)، سید جابر آلبوشوکه و برادر وی سید مختار آلبوشوکه هر لحظه در خطر فوری اجرای حکم اعدام قرار دارند.

هم چنین زندانیان سیاسی دیگری نیز به نام های زیر محکوم به اعدام هستند:

رشید آخکندی – منصور آروند- یونس آقایان علیبگلو- بهروز آلخانی- رضا اسماعیلی- رزگار(حبیب) افشاری- علی افشاری- عبدالرضا امیرخنافره- غلامرضا خسروی سوادجانی- سمکو خورشیدی- سید سامی حسینی- هوشنگ رضایی-عبدالوهاب ریگی- مهر الله ریگی- حبیب ریگی نژاد- عبدالغنی زنگی زهی- مصطفی سلیمی-نوید شجاعی- شهاب عباسی- غازی عباسی- ابراهیم عیسی‌پور- حبیب الله گلپری پور- حبیب الله لطیفی- عبدالامیر مجدمی- سید جمال محمدی- شیرکو معارفی- بختیار معماری-عبدالرحیم صحرازهی- سلمان میایی- سیروان نژاوی- سامان نسیم.

با کمال تاسف اسامی زندانیان سیاسی محکوم به اعدام دیگری را نیز می توان نام برد که مدت هاست از تثبیت یا تغییر حکم شان و آنچه بر آنها می گذرد خبری موجود نیست:

حمید قاسمی شال- عبدالرضا قنبری- محسن دانش پورمقدم- احمد دانش پور مقدم-حامد احمدی- جهانگیر دهقانی- کمال مولایی- جمشید دهقانی- عزیز محمدزاده- عبدالله سروریان- علیرضا کرمی خیرآبادی- عبدالجلیل ریگی- محمود ریگی- علی ساعدی- ولید نیسی- ماجد فرادی پور- دعیر مهاوی- ماهر مهاوی- احمد ساعدی- یوسف لفته پور- اوده افرادی- علیرضا سلمان دلفی- مسلم الحایی- یحیی ناصری- عبدالامام زائری- زامل باوی-رستم ارکیا- حسن طالعی- قادر محمدزاده- رمضان احمد- فرهاد چالش- سرحد چالش- سعید رمضان- هراز قادی- جهانگیر بادوزاده و منصور حیدری.

ای حاکمان جمهوری اسلامی! تا به کجا می توانید به این بیدادگری ها ادامه دهید؟ هر روز جرم و جنایت، هر روز خون و خون ریزی، هر روز شکنجه و بند و زندان و بیداد، هر روز فقر، بیکاری، فساد، تباهی، دروغ، فریب و …، آیا به عاقبت کار خود فکر کرده اید، به روزی که باید پاسخ گوی تمامی جرم و جنایت ها و نابرابری و بی عدالتی های خود باشید؟

ما مادران پارک لاله با تاکید بر سه خواسته همیشگی خود؛ لغو مجازات اعدام، محاکمه آمران و عاملان جنایت های صورت گرفته در جمهوری اسلامی و آزادی تمامی زندانیان سیاسی؛ هشدار می دهیم صبر و بردباری مردم ستم دیده ایران هم اندازه ای دارد، هر چه سریعتر تمامی احکام اعدام زندانیان سیاسی و بخصوص اعدام زانیار و لقمان مرادی، هاشم شعبان نژاد، هادی راشدی، محمدعلی عموری نژاد، سید جابر و سید مختار آلبوشوکه را لغو کنید.

مادران پارک لاله ایران
۲۳ دی ماه ۱۳۹۱
http://www.mpliran.org/۲۰۱۳/۰۱/blog-post_۱۳.html




کمپین سراسری برای نجات جان زانیار و لقمان مرادی

stop-execution 01همبستگی برای حقوق بشر در ایران

ما به افکار عمومی جهان، نهادهای حقوق بشری، احزاب و سازمان های سیاسی و دولت ها هشدار می دهیم که جان همه زندانیان سیاسی و عقیدتی محکوم به اعدام در ایران، به ویژه زانیار مرادی، لقمان مرادی، جابر آلبوشوکه، مختار آلبوشوکه، هاشم شعبانی نژاد، محمدعلی عموری نژاد، رزگار (حبیب) افشاری، علی افشاری، غلامرضا خسروی سوادجانی، حبیب الله گلپری پور و شیرکو معارفی در خطر فوری است.

در اجلاس ۲۰ دسامبر ۲۰۱۲ (۳۰ آذر ۱۳۹۱)، مجمع عمومی سازمان ملل با اکثریت قاطع، نقض فاحش حقوق بشر در ایران و سرکوب مدافعان حقوق بشر را محکوم کرد. این اولین بار نیست که مجمع عمومی سازمان ملل پس از بررسی نقض حقوق بشر و سرکوب آزادی ها در ایران، کارنامه سیاه و ننگین جمهوری اسلامی در این زمینه را محکوم می کند.

در این قطعنامه، با اشاره به نقض آشکار و مستمر حقوق بشر در ایران، ادامه سرکوب مخالفین سیاسی و فعالین مدنی، شکنجه و سرکوب اعتراضات صلح آمیز کارگران، آموزگاران، دانشجویان، زنان، اقلیت های قومی و مذهبی، حکومت جمهوری اسلامی برای چندمین بار محکوم گردیده است. ما با تقدیر از این افدام جامعه جهانی، توجه تمام کوشندگان حقوق انسانی را به این واقعیت جلب می کنیم که حکومت اسلامی در ایران همواره پس از محکوم شدن عملکردش توسط جامعه جهانی، به اقدام های تلافی جویانه دست زده است. هم اکنون تعداد زیادی از کنشگران مدنی و فعالین اجتماعی و سیاسی محکوم به اعدام در سلول های مرگ به سر می برند و هر لحظه ممکن است جمهوری اسلامی به عنوان واکنش به محکومیتش مجازات بیرحمانه اعدام را در باره آنها اجرا کند.

ما در بیانیه پیشین شبکه همبستگی نگرانی خود را نسبت به واکنش جمهوری اسلامی به قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل ابراز کردیم. اعدام تعداد زیادی از زندانیان عادی در روزهایی که گذشت، تایید حکم اعدام پنج تلاشگر عربِ ایرانی به وسیله دیوان عالی کشور و تصمیم بر اجرای حکم اعدام زانیار و لقمان مرادی، دو جوان کُرد ایرانی تاییدی است بر این نگرانی و تاکیدی بر ضرورت تلاش و همبستگی سراسری برای پیشگیری از ادامه اعدام ها در ایران.
زانیار و لقمان مرادی، جابر آلبوشوکه، مختار آلبوشوکه، هادی راشدی، هاشم شعبانی نژاد، محمدعلی عموری نژاد و دیگر زندانیان سیاسی، بارها تمام اتهامات وارده را رد کرده و اعلام کرده اند که مبنای این اتهامات، اعترافات دروغینی است که به زور شکنجه و ماه ها انفرادی از آنها گرفته شده است.
ما به افکار عمومی جهان، نهادهای حقوق بشری، احزاب و سازمان های سیاسی و دولت ها هشدار می دهیم که جان همه زندانیان سیاسی و عقیدتی محکوم به اعدام در ایران، به ویژه زانیار مرادی، لقمان مرادی، جابر آلبوشوکه، مختار آلبوشوکه، هاشم شعبانی نژاد، محمدعلی عموری نژاد، رزگار (حبیب) افشاری، علی افشاری، غلامرضا خسروی سوادجانی، حبیب الله گلپری پور و شیرکو معارفی در خطر فوری است.
اسامی تعدادی دیگر از زندانیان سیاسی و کنشگران مدنی محکوم به اعدام به قرار زیر است :
۱- رشید آخکندی ۲- منصور آروند ٣- یونس آقایان علیبگلو ۴- بهروز آلخانی ۵- رضا اسماعیلی ۶- عبدالرضا امیرخنافره ۷- سمکو خورشیدی ٨- سید سامی حسینی ۹- هوشنگ رضایی ۱۰- عبدالوهاب ریگی ۱۱- مهر الله ریگی ۱۲- حبیب ریگی نژاد ۱٣- عبدالغنی زنگی زهی ۱۴- مصطفی سلیمی ۱۵- نوید شجاعی ۱۶- شهاب عباسی ۱۷- غازی عباسی ۱٨- ابراهیم عیسی‌پور ۱۹- حبیب الله لطیفی ۲۰- عبدالامیر مجدمی ۲۱- سید جمال محمدی ۲۲- زانیار مرادی ۲٣- لقمان مرادی ۲۴- بختیار معماری ۲۵- عبدالرحیم صحرازهی ۲۶- سلمان میایی ۲۷- سیروان نژاوی ۲٨- سامان نسیم.

ما از تمام نهادهای حقوق بشری و مجامع بین المللی می خواهیم به احکام و مجازات های ضد انسانی در جمهوری اسلامی اعتراض کرده و در حمایت از خواست های ما به کمپین سراسری علیه اعدام در ایران در روزهای شنبه ۱۹ و یکشنبه ۲۰ ژانویه ۲۰۱٣ بپیوندند.

stop-execution oriدر ایران به نقض حقوق بشر پایان دهید!
زندانیان سیاسی و عقیدتی را آزاد کنید!
مجازات اعدام را برای همیشه لغو کنید!

همبستگی برای حقوق بشر در ایران

اگر به عنوان یک نهاد می‌خواهید این فراخوان را امضا کنید، با ایمیل زیر تماس بگیرید :
free.iran.for.all.iranians@gmail.com

امضا کنندگان:

۱. اتحاد برای ایران / بلژیک
۲. اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران / آمریکای شمالی
٣. اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران / شیکاگو
۴. اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران / لوس آنجلس
۵. اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران / مونترال
۶. اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران / نیویورک
۷. اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران / واشنگتن
٨. انحمن ایران و سوئیس
۹. انجمن پویا / کلن
۱۰. انجمن تئاتر ایران و آلمان / کلن
۱۱. انجمن حقوق بشر و دمکراسی / هامبورگ
۱۲. انجمن گفتگو و دمکراسی / پاریس
۱٣. انجمن مدافع دمکراسی در ایران / جنوب کالیفرنیا
۱۴. انجمن همبستگی دالاس / تگزاس
۱۵. بنیاد اسماعیل خویی / آتلانتا
۱۶. جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران / اتریش
۱۷. جامعه دفاع از حقوق بشر و دموکراسی در ایران / سوئد
۱٨. جامعه مدافعان حقوق بشر و دمکراسی / هامبورگ
۱۹. جمعیت کردهای مقیم فرانسه
۲۰. خانه همبستکی مهر / کلن
۲۱. حامیان مادران پارک لاله / ایتالیا
۲۲. حامیان مادران پارک لاله / دورتموند
۲٣. حامیان مادران پارک لاله / ژنو
۲۴. حامیان مادران پارک لاله / فرزنو
۲۵. حامیان مادران پارک لاله / کلن
۲۶. حامیان مادران پارک لاله / هامبورگ
۲۷. حامیان مادران پارک لاله / وین
۲٨. حامیان مادران پارک لاله – اسلو / نروژ
۲۹. حامیان مادران پارک لاله – لوس آنجلس / ولی
٣۰. شبکه همبستگی ملی ایرانیان – فرزنو / کالیفرنیا
٣۱. شورای دفاع از حقوق بشر / سوئد
٣۲. فدراسیون اروپرس
٣٣. فعالین حقوق بشر و دمکراسی برای ایران / هامبورگ
٣۴. صدای موج سبز ـ جنبش سبز / لندن
٣۵. صدای موج سبز ـ جنبش سبز / کاردیف
٣۶. کانون ایران آزاد / آلمان
٣۷. کانون حقوق بشری سیمرغ / دورتموند
٣٨. کانون فرهنگ و هنر فرزنو
٣۹. کانون فرهنگی‌ نگاه / اسن
۴۰. کمیته برای دفاع از مبارزات مردم ایران / شیکاگو
۴۱. کمیته مستقل ضد سرکوب شهروندان ایرانی / پاریس
۴۲. گروه ۲۲ خرداد / هامبورگ
۴٣. همایش ایرانیان / هامبورگ




درمان رضا شهابی در بیمارستان با تهدید به ضرب و شتم او نیمه کاره ماند

shahabi-reza-hospital 01کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران

رضا شهابی، عضو هیات مدیره سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی تهران در تاریخ ۲۲ خرداد ماه ۱۳۸۹ بازداشت شد. براساس گزارش ها او در طی دوران بازجویی مورد ضرب و شتم قرار گرفت که منجر به آسیب های نخاعی شد که هنوز تحت درمان پزشکی است و در تابستان امسال مورد عمل جراحی در ناحیه گردن قرار گرفت. او چندین بار به دلیل عدم رسیدگی پزشکی دست به اعتصاب غذا زده است و این بار اعلام کرده که دست به اعتصاب درمان می زند.

همسر رضا شهابی، فعال کارگری که به دلیل دردهای شدید از ناحیه گردن و کمر صبح شنبه ۲۵ آذرماه به بیمارستان منتقل شد به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت:« همسرم را پس از مدت ها پیگیری ما امروز صبح به بیمارستان آوردند. دکترش پس از معاینه گفت که رضا نیاز به “ام آر ای” دارد اما ماموری به اسم “هادی کردی” که همراه او بود، می گفت نمی توانند برای این آزمایش صبر کنند و او را باید تا قبل ظهر به زندان برگردانند. او با عبارت های خیلی زشت رضا را تهدید می کرد که اگر الان به زندان برنگردد او را با کتک می برند. دکترش گفته بود که باید ساعت ۴ عصر ام آر آی انجام شود و مامور می گفت من باید تو را تا ظهر به زندان برگردانم. رضا هم عصبی شد و گفت دیگر هیچ درمانی را قبول نمی کند و از امروز اعتصاب درمان را شروع خواهد کرد. او گفت نه دیگر دارو می خورد و نه به بیمارستان می آید.»

ربابه رضایی با اظهار نگرانی شدید از وضعیت همسرش به کمپین گفت:« ما ماه ها پیگیری کردیم تا دستور انتقال او را به بیمارستان بگیریم اما امروز که منتقل شد با برخورد زشت ماموری معایناتش نیمه کاره ماند و دوباره به زندان برگردانده شد. اگر او را اصلا نمی آوردند بهتر بود.رضا وضعیتش بحرانی است. دچار نوسان فشار خون شدید است، مرتب خون دماغ می شود، انگشتان دست و پای سمت راستش بی حس است. در ملاقات های کابینی چند دقیقه بیشتر رضا نمی توانست روی صندلی بنشیند، می گفت وقتی کمی بنشیم پاهایم کرخت می شود و وقتی راه بروم پاهایم درد می گیرد. اگر رضا دیگر داروهایش را هم نخورد معلوم نیست چه اتفاقی برایش می افتد. »

رضا شهابی، عضو هیات مدیره سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی تهران در تاریخ ۲۲ خرداد ماه ۱۳۸۹ بازداشت شد. براساس گزارش ها او در طی دوران بازجویی مورد ضرب و شتم قرار گرفت که منجر به آسیب های نخاعی شد که هنوز تحت درمان پزشکی است و در تابستان امسال مورد عمل جراحی در ناحیه گردن قرار گرفت. او چندین بار به دلیل عدم رسیدگی پزشکی دست به اعتصاب غذا زده است و این بار اعلام کرده که دست به اعتصاب درمان می زند.

همسر رضا شهابی در خصوص اظهارنظر شنبه صبح صبح پزشک معالجه به کمپین گفت:« امروز پزشکش گفت که ممکن است رضا به عمل جراحی مجدد گردن و کمر نیاز داشته باشد. اما گفت اول باید آزمایش ام ار ای را انجام دهد.»

ربابه رضایی در خصوص اینکه پس از عمل جراحی همسرش در تابستان امسال آیا او مرتب به بیمارستان برای معاینه منتقل می شده است، گفت:« پس از عمل جراحی فقط یکبار برای عکسبرداری از گردنش به بیمارستان فرستاده شد و امروز هم قرار بود معاینه شود که اینطوری نیمه کاره او را به زندان برگرداندند. »

همسر رضا شهابی با اظهار اینکه این زندانی بیمار نه تنها از مرخصی درمانی محروم است بلکه ماه هاست ملاقات حضوری هم نداشته است، گفت:«پزشک معالجه رضا پس از عمل جراحی او در تابستان گفته بود که او سه ماه باید در فضای به دور از تنش و استرس باشد اما ماموران پس از عمل جراحی بلافاصله او را به اوین برگرداندند. از آن زمان تا کنون نه تنها علیرغم پیگیری های متعدد ما به رضا مرخصی تعلق نگرفته بلکه حتی به او ملاقات حضوری هم داده نشده است. حتی دختر ۱۲ ساله مان به دادستان تهران نامه نوشت که به پدرش اجازه مرخصی درمانی بدهند اما به حرف های ما گوش نمی کنند. اصلا برایشان مهم نیست که ما چه می گویم. نمی دانم اگر برای نزدیکان خودشان هم این اتفاق ها می افتد اینطور عمل می کردند.»

رضا شهابی طبق حکمی که به او در تاریخ ۲۶ فروردین ماه امسال ابلاغ شد، به اتهام تبلیغ علیه نظام به یکسال حبس و به اتهام اجتماع و تبانی بر علیه امنیت ملی به ۵ سال حبس محکوم شده است. او همچنین بر اساس این حکم به ۵ سال محرومیت از فعالیت های اجتماعی نیز محکوم شده است. این زندانی اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین به سر می برد.




اعلامیه شورای هماهنگی جنبش جمهوری خواهان دموکرات و لائیک ایران

از جنبش‌ مخالفان اسلام‌گرایی در مصر پشتیبانی کنیم!

محمد مرسی در ماه گذشته احکامی در جهت دادن اختیارات مطلق به رئیس جمهور یعنی به شخص خود صادر کرد. این فرامین دیکتاتوری‌ساز شورش‌های اخیر و موج اعتراضات مردم علیه رئیس جمهور و اخوان‌المسلمین را برانگیخت. بنا بر این احکام، رئیس جمهور در رأس دو قوای دیگر یعنی قانون‌گذاری و قضائی قرار می‌گرفت و در نتیجه به فرمانروائی با اختیاراتی تام تبدیل می‌گشت .طبق این احکام تمامی آن آزادی‌های نسبی هم که به شکرانه اعتراضات جنبش و انقلاب مردمی علیه دیکتاتوری مبارک به‌دست آمده است باز پس ستانده می‌شود. هدف دیگر احکام ریاست جمهوری این بود که موقعیت اسلام سیاسی در ساختار قدرت را تحکیم و تثبیت کند.
امروزه یکی از موفقیت‌های بزرگ جنبش مقاومت مصر در این امر نهفته است که قادر شده است نیروی گسترده‌ای از مردم را در مخالفت با اخوان‌المسلمین و مقاصد دین‌سالارانه‌ی آن‌ها به میدان آورد و سازمان دهد. در اکثر شهر‌های بزرگ به‌ویژه در قاهره ده‌ها هزار نفر به اعتراض برخاسته‌اند. آن‌ها با شعار سرنگونی مرسی، مخالفت آشکار خود را با اخوان‌المسلمین و حاکمیت دینی‌- ‌اسلامی اعلام می‌کنند. در درگیری‌ها میان مردم و نیروهای نظامی ده‌ها نفر کشته، چند صد نفر زخمی و تعداد بسیاری دستگیر و زندانی شده‌اند.

♦♦♦

انقلابی که دو سال پیش در مصر به سرنگونی رژیم حسنی مبارک انجامید امروز بر سر دو راهی سرنوشت‌سازی قرار گرفته است. با به قدرت رسیدن اخوان ‌المسلمین و رشد اسلام‌گرایان سلفی‌ در انتخاباتی که پس از سقوط دیکتاتوری برگزار شد، نیروهای آزادی‌خواه، دموکرات و لائیک مصری در برابر چالشی سخت و بغرنج قرار گرفته‌اند. هم اکنون و در این لحظات حساس و چه بسا تعیین‌کننده، سرنوشت انقلاب مصر، سرنوشت آزادی و دموکراسی در این سرزمین کهن‌سال بر دوش مبارزان خستگی‌ناپذیر لائیک در پس نشاندن اسلام‌گرایان صاحب قدرت سیاسی و اقتصادی سنگینی می‌کند. ادامه و استمرار جنبش اپوزیسیونی لائیک در مصر، از قاهره تا دیگر شهر‌ها، همبستگی و همراهی جهانیان از جمله ما ایرانیان را فرا‌می‌خواند.

آنچه که در هفته‌های گذشته در میدان تحریر و اطراف کاخ ریاست جمهوری مصر رخ داد تجربه‌ای است که از یک سو ترس و آشفتگی قدرتمندان جدید مصر و رئیس جمهور محمد مرسی را برانگیخت و از سوی دیگر امید در دلهای بخش‌های وسیعی از مردم مصر – به‌ویژه جوانان، دانشجویان، زنان، جامعه‌ی روشنفکری و مدنی و اقلیت قبطی – را باردگر زنده کرد. آن‌ها می‌توانند انقلابی که به سرنگونی مبارک انجامید ولی در نیمه راه متوقف شد را ادامه دهند.
محمد مرسی در ماه گذشته احکامی در جهت دادن اختیارات مطلق به رئیس جمهور یعنی به شخص خود صادر کرد. این فرامین دیکتاتوری‌ساز شورش‌های اخیر و موج اعتراضات مردم علیه رئیس جمهور و اخوان‌المسلمین را برانگیخت. بنا بر این احکام، رئیس جمهور در رأس دو قوای دیگر یعنی قانون‌گذاری و قضائی قرار می‌گرفت و در نتیجه به فرمانروائی با اختیاراتی تام تبدیل می‌گشت .طبق این احکام تمامی آن آزادی‌های نسبی هم که به شکرانه اعتراضات جنبش و انقلاب مردمی علیه دیکتاتوری مبارک به‌دست آمده است باز پس ستانده می‌شود. هدف دیگر احکام ریاست جمهوری این بود که موقعیت اسلام سیاسی در ساختار قدرت را تحکیم و تثبیت کند.
امروزه یکی از موفقیت‌های بزرگ جنبش مقاومت مصر در این امر نهفته است که قادر شده است نیروی گسترده‌ای از مردم را در مخالفت با اخوان‌المسلمین و مقاصد دین‌سالارانه‌ی آن‌ها به میدان آورد و سازمان دهد. در اکثر شهر‌های بزرگ به‌ویژه در قاهره ده‌ها هزار نفر به اعتراض برخاسته‌اند. آن‌ها با شعار سرنگونی مرسی، مخالفت آشکار خود را با اخوان‌المسلمین و حاکمیت دینی‌- ‌اسلامی اعلام می‌کنند. در درگیری‌ها میان مردم و نیروهای نظامی ده‌ها نفر کشته، چند صد نفر زخمی و تعداد بسیاری دستگیر و زندانی شده‌اند.
اکنون با وجود پس نشستن مرسی در برابر مخالفت و مقاومت مردم، سیاست او و حزب حاکم هم‌چنان بر تحکیم و تثبیت ساختارهای استبداد مذهبی از طریق قانون اساسی جدید است که با شتاب هر چه بیشتر به رفراندوم گذارده می شود.
با آوردن اصل « شریعت اسلام منشأ همه‌ی قوانین است» در پیش‌نویس قانون اساسی جدید، حکومت دینی در مصر در عمل مستقر می‌شود. پایمال کردن حقوق زنان و اقلیت‌ها از جمله قبطیان، محدود کردن آزادی‌های سیاسی و اجتماعی، دادن اختیارات فراوان و مطلق به نهاد ریاست جمهوری و خارج کردن ارتش و نیروهای انتظامی از کنترل مجلس منتخب مردم، از جمله موارد دیگری هستند که در پیش‌نویس قانون اساسی جدید به رفراندوم گذارده می‌شوند. انتشار پیش‌نویس قانون اساسی از سوی ریاست جمهوری، اعتراضات رسانه‌ها را برانگیخت به طوری که چند روزنامه مهم مصری در عنوان صفحه اول خود با حروف بزرگ نوشتند: «نه به دیکتاتوری جدید!».
امروز، نیروهای مختلف سیاسی و اجتماعی که طرفدار حکومتی غیر دینی، لائیک و دموکراتیک در مصر هستند، متحد با هم به مقابله با حکومت اخوان‌المسلمین و اسلام‌گرایان در مصر برخاسته‌اند. ائتلافی گسترده‌ میان احزاب اپوزیسیون به نام جبهه نجات ملی برای مقابله با رفراندوم و حکومت دینی شکل‌گرفته است.
جنبش جمهوری خواهان دموکرات و لائیک ایران همبستگی مبارزاتی خود را با مردم مصر در این شرایط خطیر و بحرانی اعلام می‌دارد. ما بدین وسیله همبستگی خود را با سایر جنبش‌های عربی در راه استقرار آزادی، دموکراسی در جدایی دولت و دین اعلام می‌داریم. چه آن جنبش‌هایی که چون در تونس بر دیکتاتوری‌های سابق خود‌ چیره شدند و امروزه هم چون در مصر با خطر بازگشت استبداد دینی رو به رویند و چه آن‌ها که در راه مبارزه با دیکتاتوری‌های حاکم در برابر چالش‌هایی سخت داخلی و خارجی قرار دارند.
ما در جنبش جمهوری خواهان دموکرات و لائیک ایران بر این باوریم که مبارزه‌ی نیروهای لائیک و سکولار برای جدائی دولت و دین در کشورهای عربی بویژه امروز در مصر، مبارزه برای ممانعت از بازتولید استبدادی دیگر، به شکلی دیگر و چه بسا شدید‌تر، اما این‌بار به نام دین و اسلام، از اهمیت به سزا و تعیین کننده‌ای برخوردار است.
استقرار آزادی و دموکراسی در مصر هم برای این کشور، برای مصر کبیر و تاریخی،‌ و هم برای جهانیان از جمله برای ایرانیان و نیروهای مترقی و لائیک ایرانی که در راه برچیدن نظام جمهوری اسلامی تلاش و مبارزه می‌کنند، فوق العاده اهمیت دارد.

شورای هماهنگی جنبش جمهوری خواهان دموکرات و لائیک ایران
۲۵ آذر ۱۳۹۱ – ۱۵ دسامبر ۲۰۱۲




سپاسگزاری

panahi-jaefar oriجعفر پناهی
این پیام توسط کاستا گاوراس در مراسم اعطای جایزه ساخاروف به جعفر پناهی، خوانده شد

دو سال پیش، پس از دریافت حكم محكومیتم، دوستى به من گفت: “مى دانى معنى این حكم چیست؟! این پیغامى است به تو، باید از كشورت بگریزى و هرگز باز نگردى٠” نمی دانم واقعا پیام ِ این حكم همین بود یا نه؟ اما اگر چنین بود ، چرا باید از كشورم كه عاشقانه دوستش دارم مى گریختم. این عشق فراتر از مرزهاى جغرافیایى است٠ مگر نه این كه من، فیلمساز اجتماعى ام؟ فیلمسازِ اجتماعى از جامعه اى كه در آن زندگى مى كند الهام مى گیرد تا اثر خود را بیافریند. این آفرینش محصول تجربه ى سال ها زندگى و درك و لمس ، با گوشت و پوست و احساسِ هنرمند از آن جامعه است. یا باید مى گریختم یا منتظر مى ماندم تا حكم به اجرا درآید .

خانم ها و آقایان ؛ سلام و پوزش از اینكه برخلاف میلم نتوانستم امشب ،در این جمع حضور پیدا كنم.نمی دانم من باید پوزش بخواهم یا دیگران! …

به هر حال ، به رسم معمول وظیفه خود مى دانم كه از بانیان و برگزاركنندگان این جایزه تشكر كنم. همچنین درودِ من به “آندره ساخاروف” كه با مبارزات آزادى طلبانه اش ،خود دلیلى شد براى دوباره گفتن از انسان و حقوق اولیه ى آن…

دو سال پیش، پس از دریافت حكم محكومیتم، دوستى به من گفت: “مى دانى معنى این حكم چیست؟! این پیغامى است به تو، باید از كشورت بگریزى و هرگز باز نگردى٠” نمی دانم واقعا پیام ِ این حكم همین بود یا نه؟ اما اگر چنین بود ، چرا باید از كشورم كه عاشقانه دوستش دارم مى گریختم. این عشق فراتر از مرزهاى جغرافیایى است٠ مگر نه این كه من، فیلمساز اجتماعى ام؟ فیلمسازِ اجتماعى از جامعه اى كه در آن زندگى مى كند الهام مى گیرد تا اثر خود را بیافریند. این آفرینش محصول تجربه ى سال ها زندگى و درك و لمس ، با گوشت و پوست و احساسِ هنرمند از آن جامعه است. یا باید مى گریختم یا منتظر مى ماندم تا حكم به اجرا درآید . اما آنچه مسلم بود، این بود كه دیگر نمى توانستم همانند تمامی فیلم هایِ قبلیم ،دوربینم رابه درون اجتماع ببرم. مگر مى شود فیلمساز فیلم نسازد؟ مى دانستم فیلم نساختن براى فیلمساز یعنى مرگ تدریجى . حتى اگر جسارت مى كردم ، مخفیانه و مضطرب در جاى محدود وبسته فیلم مى ساختم ، باید منتظر عواقب اش مى بودم. چرا كه این حكم ، همچون شمشیر “داموكلس” همواره بالاى سرم خواهد بود. حال پرسش این است، چرا توان تحملِ حكومت ها و صاحبان قدرت روز به روز كم و كمتر مى شود؟ در طول تاریخ ، نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، عقاید سیاسی و یا هر دست آویز دیگر بهانه اى بوده تا گروهی از انسانها، عرصه را به جمع كثیر انسانهاى دیگر تنگ كرده و تحمل حضور آنها را در كنار خود نداشته باشند٠

متاسفانه توان تحملِ صاحبان قدرت در كشور من به پایین ترین حد خود رسیده است٠ تا جایى كه تحمل ِیك فیلم یا یك روزنامه مستقل را ندارند. حتى به تازگى وبلاگ نویس گمنامى همچون “ستار بهشتى” را كه وبلاگ اش روزانه حداكثر هشت نفر بازدیدكننده داشت ، بازداشت و بعد از چند روز جسدش را به خانواده اش پس داده اند. همان كارى كه در تظاهرات سكوت سه سال پیش با “امیرجوادى فر” دانشجوى سینما و چندین تن دیگر كردند. بسیارى از وكلاى دستگیر شدگان را به زندان انداختند كه “نسرین ستوده ” نمونه ى بارز آن است.

نمونه هاى گسترده اى از این بى عدالتى ها را مى شود در ایران و یا برخى كشورهاى جهان برشمرد كه اكنون چنین قصدى ندارم. چرا كه معتقدم هنرمند بعد از دغدغه هنرى ، آدم ها را در هر شرایطى چه صاحب قدرت و جه فاقد قدرت ، به عنوان “انسان” مى نگرد. از این رو بیشتر به بیانِ زیبایى متمایل است تا زشتى. اما اگر به خود مى قبولاند تا تصویگر زشتى باشد از آن بابت است كه با بیانِ زشتى ها تلنگرى بر وجدان خفتگان بزند تا به خود آیند و جهت زدودن زشتى ها تلاش كنند. هنرمند سلاح برنداشته تا بر علیه كسى بجنگد، تنها سلاح هنرمند، هنرش است .

اكنون ترسم فراتر از حقوق اولیه بشر است. ترسم از جنگ است و قصدم، بیان یك تصویر٠ تصور كنید روزى برسد كه حتى در موزه ها هم اثرى از آثار هنرى دیده نشود و كلكسیون سلاح هاى كشنده جاى آنها را در مقابل دیدگان انسان هاى مسخ شده، بگیرد. شاید این تصویر به گمان برخى غیر وافعى به نظر آید، اما به راحتى مى تواند به واقعیتی انكار ناپذیر تبدیل شود و همه ى ما آن را بپذیریم. چرا كه اكنون بیش از هر زمانى توان تحمل قدرت هاى جهانى كم شده و هر لحظه بیشتر بر طبل ِشومِ جنگ مى كوبند. گویى اراده ى این قدرت ها به گسترش زشتى هاست. عدم تحمل و بعد از آن جنگ، چنین راهى را هموار خواهد كرد. شاید تصوّرى نظیرِ همین تصویر غیر واقعى بود كه “آندره ساخاروف”را واداشت تا پس از اختراعِ اولین بمب هیدروژنى و امكان كاربرد و قدرت تخریب آن، خود به مخالفت با جنگ برخیزد. فراموش نكنیم هر جنگِ كوچكى مى تواند در آینده زاینده ى جنگ هاى بسیارى گردد . كه در آن صورت تنها چیزى كه به حساب نخواهد آمد، حقوق اولیه ى بشر است.
ودر پایان این جایزه را تقدیم مى كنم به مبارزان بى نام و نشان صلح و آزادى كه به دلیل گمنامى نامشان در هیچ جا ثبت نمى شود

جعفر پناهى
تهران، آذرماه۱۳۹۱