ژاله عالمتاج قائم مقامی

zhaleh alamtaj_01ژاله عالمتاج قائم مقامی! در جسارت فکر و اندیشه پیش کسوت فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی است یک قرن پیش از این میزیسته است. ٢٢ سال پیش از پروین اعتصامی چشم به جهان گشوده بود. اما دریغا! بسیار کم میشناسندش. آزاده زنی که در دورانی از زمان، و مکانی از جهان به دنیا آمد که دانش و آزادگی برای زن حاصلی جز رنج نمیآورد، و او جان هوشیاری بود که سر تسلیم به زمانه خود را نداشت.

باکی از طوفان ندارم، ساحل از من دور نیست

تا نگویی گور توست این سهمگین دریای من

زیر دستم گو مبین ای مرد! کاندر وقت خویش

از فلک برتر شود این بینوا بالای مـــن

کهنه شد افسانه ات ای آدم! آخر گوش کن

داستانی تازه میخواند تو را حوای من

گر بخوانم قصه، گویی دعوی پیغمبری ست

زانچه در آیینه بیند دیده ی بینای من

اسفند ماه ١٢٦٢، در قصبه فراهان نوزاد دختری متولد شد، نواده پسری میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی میشد، وزیر دانشمند عباس میرزا نایب السلطنه، معلم و مرشد میرزا تقی خان امیرکبیر! کسی که عباس میرزا اولین اصلاحات منظم اداری در تاریخ ایران را به دانش و درایت او انجام داده بود. این دختر را به پیروی از شأن و منزلت خاندانی عالم تاج نام نهادند و ژآله نامی ست که او بعدها برای امضای اشعار خود برگزید تا شاید از گزندها مصون بماند ویا شاید ازسر بیزاری از این معنا که خود یافته بود:

تاج عالم گر منم بیگفتگوی

خاک عالم بر سر عالم کنید

چه کسی باور میکند که صد سال پیش از این، زنی در ایران، ازدواج ناخواسته را با تن فروشی برابر نهاده و آنرا سروده باشد؟!

ای ذخیره کامرانیهای مرد

/ چند باید برده آسا زیستن؟

تن فروشی باشد این یا ازدواج؟

/ جان سپاری باشد این یا زیستن؟

و یا باز در جای دیگر:

مردسیما ناجوانمردی که ما را شوهر است

مر زنان را از هزاران مرد نامحرم تر است

آن که زن را بی رضای او به زور و زر خرید

هست نا محرم به معنی، ور به صورت شوهر است

عالمتاج قائم مقامی مادر شاعر معاصر پژمان بختیاری است و دیوان اشعارش ….هر آنچه که باقیمانده است ….توسط ایشان در سال 1345 به چاپ رسیده است.

یک سوال….

آیا او را میشناختید؟ و یا حتی اسمش را شنیده بودید ؟

برای اکثر ما شعری که احساس زن بودن در آن آشکارا آمده باشد از فروغ فرخزاد است ولی در حقیقت ژاله قائم مقام پیش کسوت این ابداع در شعر فارسی بوده است.

روانش شاد باد




زندانیان سیاسی، آنسوی دیوار، هنر و واژه

farah taheri_01فرح طاهری

شنبه ۱۰ دسامبر ۲۰۱۱، همزمان با روز جهانی حقوق بشر، در کالج اینیس دانشگاه تورنتو، برنامه ای در مورد زنان زندانیان سیاسی ایران برگزار شد. این برنامه در ادامه ی برنامه های سال های گذشته است که بتنی آزبورن، رساله ی دکتری خود را زیر نظر پرفسور شهرزاد مجاب، بر آن اساس قرار داده و روی تجارب زندانیان سیاسی سابق کار می کند و هم او در آغاز گفت از آشنایی اش با زندانیان سیاسی سابق ایرانی پنج سال است که می گذرد. بتنی آزبورن میزبان بود و پس از خوشامدگویی و تشکر از حامیان برنامه شامل شهروند، بنیاد حامد شهیدیان و شورای هنر تورنتو، برای گردانندگی مراسم از استادیار مطالعات زنان میشل مورفی دعوت کرد تا امر معرفی سخنرانان را برعهده گیرد.

مورفی پس از مقدمه ای در مورد اهمیت برگزاری چنین برنامه هایی، شهلا طالبی را به عنوان سخنران اول معرفی کرد.

شهلا طالبی از زندانیان سیاسی سابق در ایران است. او دو بار در زندان بوده، بار اول در زمان شاه از سال ۵۶ تا ۵۷ و بار دوم از سال ۶۲ تا ۷۱ . طالبی پس از مهاجرت به آمریکا به تحصیلاتش ادامه داد و پس از دریافت دکترا به تدریس در دانشگاه آریزونا پرداخت و در حال حاضر استادیار رشته Religious Studies است. شهلا طالبی به تازگی کتاب خاطرات زندانش را با عنوان “ارواح انقلاب، بازنویسی داستانی از خاطره های زندان” (Ghosts of Revolution/Rekindled Memories of Imprisonment in Iran) توسط انتشارات دانشگاه استنفورد به چاپ رسانده است. این برنامه در واقع جلسه معرفی کتاب او به کانادایی ها محسوب می شود.

طالبی در این کتاب سال های زندانش را در ایران مرور می کند. او همراه همسرش، نزدیک به یک دهه در زندان بوده و در این کتاب از درد و رنج ها، از جان به در بردن ها، از هم سلولی ها و جزئیات دردناک واقعیت زندان در دوران پرمخاطره ی آن زمان ایران  صمیمانه می گوید.

اما تمام این گفتن ها، تنها برای این نیست که بگوید چقدر رنج برده، طالبی همان طور که در این جلسه گفت، چه را به خاطر آوردن و چگونه عنوان کردن، دغدغه ی او بوده در خلال نوشتن کتاب.

طالبی شکنجه و خشونت را در زمینه ی فراتری قرار می دهد و ارتباط آن را در تاریخ و در جهان می بیند. او می گوید: در جلسه ی معرفی کتاب در جایی دیگر، من موضوع زندان ابوغریب و گوانتانامو را پیش آوردم، و به من پاسخ دادند که آنها استثنا هستند و تازه در مورد همان ها هم ما می توانیم حرف بزنیم ولی شما در مورد حبس و شکنجه در ایران نمی توانید حرف بزنید، در مورد اینها با سکوت برخورد می شود. چگونه این تفاوت ها را نمی بینید؟، من پاسخ دادم: برای شخصی که در گوانتانامو تحت شکنجه قرار می گیرد، مهم نیست که مورد او استثنایی ست یا نه، او درد را در جانش احساس می کند.

در پایان سخنانش طالبی بخش کوتاهی از کتابش را خواند. او در این بخش کوتاه از دو تن از زندانیان یاد کرد، ناهید و همسرش بهروز، که به گفته ی ناهید در خلال شکنجه دیدن همسرش، او عشقش را بیشتر احساس کرده و انرژی ای که از این عشق گرفته، به او شهامت و قدرت ادامه دادن داده و امید به اینکه همه ی این سختی ها تمام می شود.

شورا مکارمی، سخنران بعدی بود. او ۳۰ ساله، دکترایش را از دانشگاه مونترال گرفته و دانشجوی فوق دکترای مردم شناسی در پاریس است. مکارمی هم در این برنامه کتابش را که به زبان فرانسه است و “یادداشت های عزیز” نام دارد، معرفی کرد.

شورا برای جلوگیری از فراموشی تاریخی، نیاز دیده که تجارب لایه های مختلف نسل های مادر و پدرش، مادربزرگ و پدربزرگش و نسل خودش را مطرح کند تا جامعه ی مدنی ایرانی در داخل و خارج به هم پیوسته تر و محکم تر بایستد و عمل کند.

شورا مکارمی در این کتاب خاطرات پدربزرگش را مرور می کند. این خاطرات در مورد فرزندان این پدربزرگ است که اعدام شده اند. یکی از آنها مادر شورا است. مادر شورا در سال ۶۰ وقتی که شورا هشت ماهه بوده، دستگیر می شود. مدتی شورا با او در زندان سر می کند، تا اینکه او را به خارج زندان می فرستند. مادر شورا در سال ۶۷ در اعدام های جمعی اعدام می شود و پدرش هم قبلا در زندان اعدام شده بود.

شورا با پدربزرگ و مادربزرگ، بزرگ می شود. از سالن ملاقات خاطره دارد با اینکه خیلی کوچک بوده.

شورا بعدا برای تحصیل به فرانسه می رود. خاطرات پدربزرگ را خانواده سال ۲۰۰۴ به شورا می دهند. در این خاطرات پدربزرگ که یک آدم معمولی با یک زندگی معمولی بوده از دو دخترش می گوید، که کاندیداهای مجاهدین خلق برای دوره ی اول مجلس شورا بودند. شورا می گوید: خاله ام در سال ۱۹۸۲ (۱۳۶۱) دستگیر شد در حالی که هشت ماهه حامله بود. او مدت کوتاهی بعد از دستگیری اعدام شد و مادرم هفت سال و نیم در زندان بود و تحت سخت ترین شکنجه ها قرار گرفت و قرار بود که مارچ ۸۸ آزاد شود که در قتل عام زندانیان اعدام شد.

در پایان سخنرانی شورا، بخش پرسش و پاسخ برگزار شد.

شورا با اینکه زبان آکادمیکش فرانسه بود، سخنرانی اش را به انگلیسی ارائه داد و البته در وقت استراحت بین دو نیمه، با هم بندی های مادرش در میان حاضران در برنامه آشنا شد.

پس از پذیرایی و استراحتی کوتاه بخش دوم برنامه با فیلم رقصی با طراحی روشنک جابری آغاز شد. رقصنده ها، فضای داخل زندان زنان را به تصویر می کشیدند. جدال و مبارزه: شکنجه، تجاوز، درد، شکستن، رفتن، ماندن، حجاب، و … همه به زیبایی در این رقص به نمایش درآمده بود.

روشنک جابری، طراح رقص از دانشگاه یورک، فمینیستی است که به موضوعات عدالت اجتماعی علاقه مند است و طراحی های خود را برآن اساس قرار می دهد. او اعتقاد دارد که برای بیان درد تنها واژه کافی نیست و فرم های دیگری از هنر هم می تواند رسا باشد. روشنک خود از رقصنده ها بود و در بخش پرسش و پاسخ با رقصنده ی اصلی اش حضور پیدا کرد و به پرسش ها در مورد تعبیر و تفسیرهای رقصش پاسخ داد.

بخش آخر برنامه به گزارش شادی امین اختصاص داشت. شادی امین، به عنوان محقق با “سازمان عدالت برای ایران” کار می کند. او در پروژه ی “جنایت بی عقوبت” امر مستندسازی موارد شکنجه و آزار جنسی در زندان های دهه ۶۰ را برعهده داشته که گزارش کامل این تحقیقات دهم دسامبر، همزمان با روز جهانی حقوق بشر منتشر شد.

شادی امین در مدت کوتاه سخنرانی اش به طور فشرده به چند مورد از مصاحبه هایی که در این خصوص داشته اشاره کرد. بتنی آزبورن، ترجمه ی انگلیسی گفته های شادی را برای حاضران می خواند.

این بخش از زبان زنان زندانی مورد آزار جنسی قرار گرفته، بسیار متاثرکننده بود.

برای خواندن متن گزارش “سازمان عدالت برای ایران” به سایت آنها رجوع کنید.

در سخنانی پایان برنامه، دکتر شهرزاد مجاب، پرفسور مطالعات زنان دانشگاه تورنتو گفت: ده سال پیش که این تحقیق را شروع کردم، بسیار تنها بودم و فکر می کردم چه می توانم انجام دهم و چه باید انجام داد. بخصوص در موقعیت من به عنوان یک محقق و مدرس در دانشگاه تورنتو که هرچه خاطرات درخصوص زندان بود به فارسی بود، و اخیرا ما چندین کتاب به انگلیسی در این زمینه داریم. این دومین معرفی کتاب انگلیسی در زمینه خاطرات زندان در تورنتوست که منبعی از اطلاعات است و همچنین پلاتفورمی مهم است برای سازماندهی برای فعالیت های سیاسی و سازمان های سیاسی بخصوص برای شناسایی خشونت دولتی و جنایتی که توسط رژیم جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته که باید از سوی مجامع جهانی شناسایی و پیگیری شود.

مجاب افزود: تجارب زندانیان سیاسی شواهد کافی به دست داده اند، که کل رژیم باید برود و جای هیچ سازشی با هیچ بخش یا گروه یا دسته ای از رژیم جمهوری اسلامی وجود ندارد.

مجاب در پایان سخنانش، از اینکه نسل جوان، به ثبت این موضوع روی آورده اند، اظهار خوشحالی کرد و گفت، سال پیش که شورا را در مونترال در جلسه ای دیدم، بلافاصله با هم جور شدیم و او از خاطرات پدربزرگش گفت و امروز او را اینجا برای معرفی کتابش می بینیم.

منبع : سایت شهروند




مشارکت اجتماعی زنان در دوره مشروطه

woman 01اکرم شایگانی

تا قبل از دوران قاجاریه از حرکت جمعی زنان و نقش آنها در تحولات اجتماعی ـ سیاسی اطلاعات مورد استنادی وجود ندارد. چند موردی که در کتابهای تاریخی آمده است، مربوط به نقش آنها در حمایت از سربازان در جنگ با دشمنان است. برای مثال، در جنگهای طولانی ایران و عثمانی در زمان صفویه، زنان آذربایجان لباس جنگ پوشیده و وارد میدان می‏شدند. همین که قشون عثمانی به شهر حمله می‏آوردند، زنانی که در شهر مانده بودند از بالای بام بر سر آنها آب جوش می‏ریختند (صابری شمیرانی، مشارکت سیاسی زنان در ایران).

در دوران قاجاریه، آغاز حرکت جمعی و مشارکت زنان را باید به دو دوره تقسیم کرد. نخست دوره‏ای که زنان به علل نارضایتی‏های سیاسی ـ اجتماعی ناشی از ضعف دولت در برابر دولت های استعمارگر خارجی و حکومت استبدادی داخلی به دنبال مردان و به هدایت و تشویق و تأیید آنها به نهضتهای اجتماعی پیوستند و به طور مؤثری در این راه کوشیدند. آنها در این راه، از هدفهای مردان پشتیبانی می‏کردند و خواسته‏های مشخص نداشتند (مانند نهضت تنباکو و نهضت مشروطیت)

در دومین دوره، زنان به فعالیت جداگانه در زمینه مسائل خاص خود پرداختند که حاکی از تحول و پیشرفت این حرکت است و نشان می‏دهد که زنان در این مرحله آگاهی بیشتری یافته و به عنوان یک گروه اجتماعی مؤثر فعالیت می‏کنند. اما حرکت اخیر، بر خلاف گذشته، از تأیید و همراهی کامل مردان برخوردار نبود و مخالفان با این گونه فعالیت‏های زنان دست به دشمنی زده و این حرکت را گاه دچار مشکل می‏کردند. البته، این مخالفتها اصولا به این سبب بوده که حرکت زنان را بدعت می‏دانستند. در واقع، جامعه پذیرای چنین جهشی نبود، (مانند تشکیل مدارس، چاپ روزنامه) (منصوره اتحادیه، بیداری زنان: تاریخچه مشارکت زنان در نهضت مشروطیت، مجموعه مقالات اولین سمینار مشارکت اجتماعی زنان).

نخستین حرکت ملی در دوره معاصر پس از شکست ایران در جنگها با روس، جنبش خود جوش مردم تهران در دفاع از زنان گرجی مسلمان شده‏ای بود که سفیر خودخواه و مستبد روس با سماجت هرچه تمامتر می‏خواست با تفسیر یکی از مواد معاهده ترکمانچای آنها را از شوهران و فرزندان خود جدا کرده و با تغییر مجدد مذهب روانه گرجستان سازد. این عمل نزد مسلمانان نوعی تجاوز به ناموس ملی و مذهبی بود و به همین دلیل، مورد اعتراض مردم قرار گرفت. زنان تهران در این روز شور و حرارت زیادی از خود نشان دادند و تا آخرین دقیقه‏ای که هیاهوی مردم در خراب کردن سفارت روس و کشت و کشتار ادامه داشت آنها نیز از پای ننشستند.

در تظاهرات دیگری که مردم تهران در دفاع از امیر کبیر برپا ساختند، زنان شرکت فعالی داشتند. درخشان‏تر از هر دو واقعه یاد شده، اتحاد و همبستگی‏شان در جنبش تحریم تنباکو بود. در اواخر سلطنت نیم قرنی ناصر الدین شاه که امتیازات فراوانی به خارجیان داده شد، توتون و تنباکو در انحصار یک کمپانی بیگانه درآمد. مردم و حتی زنان دربار، در این جهاد ملی به دستور پیشوای مذهبی خود، مرحوم میرزای شیرازی، شرکت کردند. زنان حرم هم قلیانها را شکستند و در مقابل اوامر صریح و قدرت مطلق ولی نعمت خود مقاومت کردند. این پافشاری بجایی رسید که دولت ناچار امتیاز توتون و تنباکو را لغو کرد (بدر الملوک بامداد، زن ایرانی از مشروطیت تا انقلاب سفید).

همچنین قبل از مشروطه وقایعی (مانند قحطی یا نارضایتی‏های ناشی از گرانی) رخ داد که تظاهراتی را از سوی زنان با تشویق مردان، در پی‏داشت. آنچه در آن زمان تازه به نظر می‏رسید آن بود که زنان در آن فضای انقلابی در تظاهرات سیاسی شرکت می‏کردند.

زنان ایران در نهضت مشروطیت که جامعه ایران را تکان داد، تنها و بی‏اعتنا و منفعل نبودند، بلکه همانند مردان به جنب و جوش درآمدند، به طوری که باید گفت از این تاریخ بیداری واقعی زنان آغاز شد.

woman 01

به گفته محققان، جنبش زنان در ایران با انقلاب مشروطه آغاز و اوج می‌گیرد. در دوره قبل از مشروطه هیچ حقی برای زنان وجود نداشته، ازدواج کودکان و ازدواج‌های اجباری بسیار رایج بود. شوهر می توانست هر موقع بخواهد همسرش را طلاق دهد، زنان حق رأی نداشتند و نمی توانستند هیچ منصب سیاسی اختیار کنند. در عرف عمومی سوادآموزی زنان برخلاف حکم صریح اسلام و خطری برای جامعه بود. بدین ترتیب تا سال ۱۳۰۴ تنها ۳ درصد از کل زنان ایران با سواد بودند.

سازمان‌های زنان در دوره مشروطه

سابقه سازمان‌های غیردولتی زنان در ایران نیز به اواخر دوره قاجاریه و انقلاب مشروطه باز می‌گردد. بحران‌های اجتماعی حاصل از تشتت سیاسی و جنگ جهانی اوّل مانند بیماری‌های اپیدمیک، قحطی و بیکاری باعث می‌شد تا زنان به صورت گروهی درصدد رفع مشکلات برآیند و مؤسسات خیریه را تأسیس نمایند. از جمله می‌توان «مؤسسه خیریه ائمه(س)» و «انجمن خیریه بانوان ارامنه» اشاره نمود که حدود ۱۰۰ سال پیش تأسیس شده‌اند. از جمله مشکلات دیگر آن زمان مسئله آموزش و تأسیس مدارس دخترانه بود که زنان مجبور بودند جلسات آموزش و تشکل‌ها را به صورت مخفیانه در منازل خود برگزار نمایند در دوران انقلاب مشروطه نیز زنان دارای تشکل مستقل سیاسی به نام «اتحادیه غیبی زنان» و یک تشکل اجتماعی به نام «انجمن مضررات وطن، انجمن نسوان ایران» بودند. هر چند در نظام بسته و مردسالارانه دوره قاجاریه و عرف جامعه آن روزگار زمینه پذیرش زنان در اجتماع را محدود می‌نمود امّا در دوره احمدشاه دولت مجبور به تأسیس «اداره معارف نسوان» شد تا به امور آنان رسیدگی نماید در همین زمان حضور و عضویت بانو صفیه یزدی در مقام مجتهد در هیأت نظارت بر قانون اساسی بسیار حائز اهمیت بوده است(مریم فرهمند، سازمان های غیر دولتی زنان)

زنان و انقلاب مشروطیت

در اوایل انقلاب مشروطه یعنی در اواخر دهة ۱۲۷۰ و اوایل دهة ۱۲۸۰ زنان فعال غالباً متأثر از رهبران مذهبی بودند. بعدها به ویژه پس از سال ۱۲۸۵ حرکت زنان محسوس‌تر و مستقل‌تر شد. زنان انجمن ها و دوره‌های خاص خود را برپا کردند. این نوع روابط و دورهم جمع شدن‌های رسمی و غیررسمی زنان را به تدریج نسبت به مسئولیت های اجتماعی‌شان اگاه می کرد. شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد زنان ایرانی شرکت‌کننده در مراحل نخست جنبش زنان از کسانی بودند که خانواده‌های شان جزء روشنفکران ملی گرا محسوب می‌ گردند. برای نمونه صدیقه دولت‌آبادی نخستین مدیر مسئول نشریه‌ای زنانه، یعنی (زبان زنان) خود یکی از اعضای بنیانگذار انجمن مخدرات وطن بود که از سال ۱۲۹۰ تأسیس شد. بانو امیر صحی ماه سلطان یکی دیگر از فعالان به ویژه در عرصة سوادآموزشی زنان بود. وی همچنین از اعضای انجمن مخدرات وطن بود هم‌چنین محترم اسکندری، سازمان اصلی جمعیت نسوان وطن خواه، در خانواده‌ای مشروطه طلب بزرگ شده بود (منصوره اتحادیه، همان).

ویژگی‌های مشارکت زنان در دوره مشروطه

شماری از مردان و زنان در نقاط مختلف کشور نارضایتی عمومی‌شان را نسبت به شرایط نابسامان زنان ابراز کردند و اشعار و نوشته های تعدادی از فعالان زن آن دوره به روشنی بیانگر عدم رضایت‌شان نسبت به تصویر زن در جامعه است.

فعالیت‌های مستمر با وجود مخالفت‌های بسیار از فعالیت‌های مربوط به حقوق زنان در‌ آن دوره به سه شکل در شهرها انجام گرفته است:

۱- انتشار نشریات زنان (همانند دانش، شکوفه، زبان زنان، نامة بانوان، عالم نسوان، جهان زنان)

۲- شکل دهی سازمان‌های زنانه (برای مثال انجمن حسریت زنان، انجم مخدرات وطن، جمعیت پیک سعادت با جمع انقلابی نسوان …..)

۳- گشایش مدارس دختران

جنبش زنان ایران در دهة ۱۳۰۰ و ۱۳۱۰ با هدف ارتقای سواد زنان دست به کار شد. فعالان ایرانی بر ضرورت تحصیل زنان متمرکز شدند. نشریات آن‌ها پیوسته براهمیت سوادآموزی زنان تأکید می‌کردند. این جنبش با ویژگی غیر طبقاتی خود معتقد بود که تحقیقات سبب می‌شود زنان از باورهای خرافی دست بردارند زیرا تحصیل دانش به آنان توان و قدرتی می‌بخشد تا بتوانند از رسم و رسومات اجتماعی که فرودستی آنان را تثبیت می‌کند سرباز زنند.

ضعف اصلی جنبش زنان در ایران این بود که زنان فعال در این جنبش، انرژی و وقت بسیاری را صرف اعتراض می‌کردند در حالی که برای گسترش و سازمان‌دهی فعالیت‌هایشان در سطح جامعه وقت کمی می گذاشتند. ایجاد تغییر در تصویری که زن در جامعه وجود دارد درازمدت است و این تغییر به ایجاد شبکه‌ای در سطح ملی برای فعالیت و ایجاد ارتباط نیاز دارد تنها راه گسترش جنبش از طریق سیستم عملکرد منسجم و مبتنی بر واقعیت‌های موجود امکان‌پذیر است.

تاریخ نگاری جنبش زنان در دوره مشروطه

۱. سال ۱۳۱۲ هجری قمری عده‌ای از زنان با تجمع در صحن حرم حضرت عبدالعظیم به گرانی نان و گوشت اعتراض کردند.

۲. اولین مدرسه دخترانه ایران سال ۱۳۲۴ هجری قمری توسط بی‌بی‌ خانم استرآبادی تأسیس می‌شود. (بی ‌بی خانم در عین حال به تحقیق عمران صلاحی اولین زن طنزنویس ایرانی هم است.)

۳. بهار سال ۱۳۶۶ هجری قمری انجم نسوان، لایحه‌ای به یکی از وکلای مجلس شورای ملی تقدیم می‌کند که در آن تقاضا می‌شود که تجمعات زنان به رسمیت شناخته شود. مجلس حق تجمع آنان را می‌پذیرد اما از آنها به طور علنی حمایت نمی‌کند.

۴. سال ۱۲۸۵ هجری شمسی تعدادی از زنان، کفن پوشیده و ضمن سینه‌زنی و نوحه‌سرایی بازارها را تعطیل کردند. این حرکت به پشتیبانی از علما برای بست نشستن در قم و اعتراض به دولت انجام شد.

۵. دی ماه ۱۲۸۶ هجری شمسی میتینگی از زنان در تهران تشکیل شد که در آن ۱۰ ماده از خواسته های زنان به تصویب رسید، از جمله این خواسته‌ها تأسیس مدارس دخترانه بود.

۶. انجمن حریت زنان در سال ۱۳۲۵ هجری قمری به همت صدیقه دولت‌آبادی، میرزاباجی خانم، نواب سمیعی، منیره خانم و گلین خانم موافق تشکیل شد. دختران ناصرالدین شاه افتخارالسلطنه و تاج السلطنه نیز از اعضا این انجمن بودند. در این انجمن برخلاف انجمنهای مشابه، مردان فقط به اتفاق همسر یا دختر خود اجازه شرکت در جلسات را داشتند. صدیقه دولت آبادی چندبار به خاطر فعالیتهایش دستگیر شد که یکبار هنگام دستگیری وی، رئیس نظمیه گفت: «خانم شما صد سال زود به دنیا آمده ای» صدیقه دولت آبادی در پاسخ گفت: «آقا من صد سال دیر متولد شده ام اگر زودتر به دنیا آمده بودم نمی گذاشتم زنان چنین خوار و خفیف و در زنجیر شما اسیر باشند».

۷. در سال ۱۳۲۸ هجری قمری انجمن مخدرات وطن از اولین انجمنهای زنان به همت بانو آغابیگم دختر شیخ هادی نجم آبادی تاسیس شد. صدیقه دولت آبادی و تنی چند عضو این انجمن بودند.

۸. سال ۱۳۲۹ هجری قمری از طرف انجمن مخدرات وطن تظاهرات بزرگی در اعتراض به اولتیماتوم دوم روسها در مقابل مجلس شورای ملی برپا شد. در این گردهمایی هزاران زن بر روی چادر کفن سفید پوشیده بودند که روی کفن جمله یا مرگ یا استقلال نوشته شده بود.

۹. در سال۱۲۹۷ شمسی برای اولین بار در ایران اداره تعلمیات نسوان تاسیس شد و از پی آن مدارس دولتی برای زنان آغاز به کار کرد.

۱۰. فروردین سال ۱۳۰۱ شمسی، صدیقه دولت آبادی به آلمان رفت و در کنگره بین المللی زنان در برلین شرکت کرد. او اولین زنی است که به نمایندگی از زنان ایران در یک کنگره بین المللی شرکت کرد.

۱۱. در ۱۸ اسفند ۱۳۰۱ شمسی، انجمن پیک سعادت نسوان در انزلی برای اولین بار روز جهانی زن را برگزار کرد.

۱۲. جمعیت نسوان وطن خواه در سال ۱۳۰۲ شمسی توسط گروهی از بانوان تشکیل شد که اولین قدم آن تاسیس کلاس اکابر برای زنان بود. یکی از شروطی که دولت برای برگزاری این کلاس قرار داده بود این بود که زنان باید متعهد شوند هنگام نوشتن نامه اسرار خانوادگی خود را برملا نسازند.




تجاوز در زندان‌های دهه ۶۰ «سازمان‌یافته» بوده است

shadi sadr_01شادی صدر

شادی صدر، وکیل و فعال حقوق بشر ایرانی، در یک سال گذشته پروژه‌ای برای بررسی و مستندسازی موارد تجاوز به زنان در زندان‌های جمهوری اسلامی سال‌های دهه ۶۰ را پیش برده است. گزارش جنایت بی عقوبت که بتازگی منتشر شده، نتیجه پژوهش یک ساله این سازمان است.

مسئله تجاوز به زندانیان سیاسی، اتهامی است که سال‌هاست از طرف مخالفان در مورد جمهوری اسلامی مطرح بوده است. چه شد که شما به سراغ این موضوع رفتید.

شادی صدر: پس از اعتراض‌ها به انتخابات ریاست جمهوری ایران و زمانی که موضوع تجاوز در زندان و به ویژه تجاوز به زندانیان سیاسی مطرح شد و مردم نیز با این موضوع درگیر شدند، ایده اولیه این کار هم به ذهن ما رسید.

نامه مهدی کروبی به هاشمی رفسنجانی و شعارهای تظاهر کنندگان راجع به تجاوز، نشان می‌داد که بحث شکنجه جنسی در زندان‌ها برای نخستین بار از حالت محفل‌های محدود بین زندانیان سیاسی درآمده و در شکلی کلی‌تر دغدغه بخشی از جامعه شده است.

در بررسی‌هایی که همان زمان انجام دادیم متوجه شدیم که سازمان‌های حقوق بشری که کار آنها مستندسازی موارد نقض حقوق بشر هست، در این مورد کار مستند حقوقی انجام نداده‌اند. موارد موجود نیز صرفا محدود به خاطرات زندانیان یا اسناد حقوق بشری آن هم به صورت پراکنده است.

از یک سو در آن زمان خاص جامعه روی این موضوع حساس شده بود و از سوی دیگر شکاف بسیار جدی در زمینه اطلاعات قابل اعتماد و مستند وجود داشت.

البته شاید به نظر برسد که با گذشت دو سال و نیم از آن فضا و شرایط، دیگر به اندازه آن روزهای داغ پس از انتخابات دیگر نه موضوع تجاوز در زندان‌ها می‌تواند موضوع روز باشد و نه جامعه به آن اندازه روی این مسائل حساسیت دارد.

اما من معتقدم این کاری است که باید قبلا انجام می‌شده و ما سعی کردیم بخشی از آن را انجام دهیم که اگر در آینده زمانی لازم بود که به این تحقیق یا تحقیقاتی از این دست مراجعه شود، پیش زمینه‌ای وجود داشته باشد.

ـ یعنی این اولین کار پژوهشی درباره تجاوز در زندان‌های جمهوری اسلامی است یا پیش از این هم گزارش یا پژوهش دیگری در این زمینه وجود داشته است؟

کلمه نخستین آدم را می‌ترساند. هرچند خیلی‌ها دوست دارند که همیشه بگویند ما اولین هستیم، من اما می‌توانم بگویم در سطحی که این پژوهش انجام شده تا کنون کار مشابهی انجام نشده بود.

این گزارش به طور عمده سه بخش دارد، بخش اول مربوط به زندانیان سیاسی دهه ۶۰، بخش دوم مربوط به زندانیان دهه هفتاد تا پیش از انتخابات و بخش بعدی نیز زندانیان سیاسی پس از انتخابات.

اما گزارشی که الان با عنوان «جنایت بی عقوبت» منتشر شده است گزارش بسیار عمیق و وسیعی است که فقط به زندانیان سیاسی دهه ۶۰ مربوط می‌شود.

من امیدوار هستم برای دو بخش دیگر کار به همین وسعت و عمق انجام شود و اگر این اتفاق بیفتد در آن زمان من به جرات خواهم گفت که مجموعه این سه گزارش کاری است که تا به حال انجام نشده است.

ـ منبع اصلی این گزارش، گفته‌های افرادی است که خود به عنوان متهم، زندانی و محکوم در آن فضا حضور داشته‌اند. چه‌طور می‌خواهید مخاطب را قانع کنید که این گزارش بی‌طرفانه است؟

ما تلاش کردیم در این گزارش را بر پایه اصول مستندسازی تهیه کنیم که سازمان‌هایی مثل سازمان ملل یا سازمان‌های بزرگ حقوق بشری از آن استفاده می‌کنند. در این اصول اتفاقا مهم‌ترین منبع، شاهدان نقض حقوق بشر هستند؛ یعنی همان کسانی که یا نقض حقوق بشر برای شان اتفاق افتاده یا شاهد نقض حقوق بشر بوده‌اند.

این روایت‌های دست اول نه فقط برای ما بلکه برای تمام گزارش‌های حقوق بشری همواره مهمترین منبع بوده است. معمولا در هر گزارش حقوق بشری در هر جای دنیا، چه راجع به ایران باشد یا آفریقای جنوبی یا هر کجای دیگر، منبع دست اول قربانیان هستند.

با این حال آنچه مهم است این که باید گزارش بتواند تایید شود و با بقیه شواهد و قرائنی که وجود دارد همخوانی داشته باشد؛ کاری که ما نیز در این گزارش انجام دادیم و بخش‌هایی که با شواهد و قرائن هم‌خوانی نداشت یا جزئیات آن با هم نمی‌خواند کنار گذاشتیم.

یکی از مواردی که در مورد تایید یا رد صحت و سقم موضوع با ما کمک می‌کند، تکرار شدن یا نشدن آن در شهادت‌های مختلف است.

یا به عنوان مثال در همین تحقیق ما شهادت‌های متعددی درباره یک زندان خاص یا در مورد یک مسئول خاص در یک زندان خاص وجود داشت. بنابراین ما تلاش کردیم تا جایی که می‌توانیم از زندانیان دیگری که در همان سال‌ها در همان زندان بودند تحقیق کنیم و نسبت به صحت گزارش اطمینان حاصل کنیم.

طبیعتا اگر شرایط به گونه‌ای بود که می‌توانستیم از خود مسئولان یا افرادی که از نزدیکان آنها بودند تحقیق می کردیم بسیار بهتر بود.

– تلاشی هم برای صحبت با مقامات وقت و افراد مطلع در داخل حکومت کرده‌اید؟ در این سال‌ها افرادی از داخل حکومت و درون حاکمیت هم از کشور خارج شده‌اند و لب به انتقاد گشوده‌اند. تلاشی کردید که از آنها هم شهادت بگیرید یا حرف‌های آنها را هم در گزارشتان داشته باشید؟

اتفاقا ما هم به همین شهادت‌ها فکر کرده بودیم. به هر حال افرادی که هنوز در داخل حکومت ایران هستند حاضر نمی شدند که با این تحقیق همکاری کنند، اما افرادی در خارج از کشور حضور دارند که در دهه ۶۰ یا خودشان جزئی از کارگزاران نظام جمهوری اسلامی بودند یا به مقام‌های جمهوری اسلامی بسیار نزدیک بودند. افرادی که به دلیل همین نزدیکی اطلاعات بسیار قیمتی دارند و ما فکر می کردیم حاضر خواهند شد برای تهیه این گزارش با ما همکاری کنند.

در همین زمینه تلاش کردیم و می‌توانم سه نمونه را هم مثال بزنم اما متاسفانه تلاش‌های ما به بن بست خورد. البته تلاش‌هایمان محدود به این سه نمونه هم نشد.

افرادی در حال حاضر جزو اپوزیسیون جمهوری اسلامی هستند و خودشان را مدافع حقوق بشر معرفی می‌کنند، اما حاضر نشدند حتی به سوال‌های بسیار ساده ما که هیچ ربطی حتی به خودشان و مسئولیت خودشان در آن زمان نداشت، پاسخ بدهند.

فقط یک مورد از این افراد حاضر به پاسخگویی شد که متاسفانه بخش اعظم آن آن مصاحبه هم به دلیل آنکه بسیار مزورانه انجام شده بود، کنار گذاشتیم. مزورانه به این معنا بود که شواهد و قرائن دیگری، حتی در روزنامه‌های آن دوره وجود داشت که با اظهارات این شخص و مسئولیت او هم‌خوانی نداشت.

– آن سه نفر که گفتید، چه کسانی هستند؟

آن سه نفر، اول از همه محسن مخملباف بود. او پس از انتخابات در مصاحبه‌ای با اشاره به نامه آقای کروبی در مورد بحث تجاوز در زندان‌ها در مصاحبه‌ای با دویچه وله خیلی صریح گفته بود که مسئله وقوع تجاوز در زندان‌ها امری نیست که امروز رخ داده باشد. این موضوع از ابتدای جمهوری اسلامی وجود داشته است و حتی در سال‌های نخستین انقلاب پیش از اعدام به دختران باکره تجاوز می‌شده و سپس آنها را اعدام می‌کردند.

او این صحبت را علنی و عمومی گفته بود و بنابراین طبیعی بود که ما به سراغ او برویم. به ویژه که ما می‌دانستیم وقتی آقای مخملباف این حرف را می‌زند، حرفی نیست که از روی شنیده‌ها و خوانده‌ها باشد.

ما دست کم وقتی وقایع مربوط به فیلم «بایکوت» ایشان را مرور می‌کنیم می‌بینیم که او در آن زمان و در سال ۶۳ لوکیشن فیلم خود را زندان عادل‌آباد شیراز می‌گذارد. زندانی که یکی از بدنام‌ترین زندان‌ها حتی در آن زمان بوده است.

کارگردانی که لوکیشن فیلم او زندانی است پر از زندانی‌های سیاسی و از زندانیان سیاسی آن دوره هم به عنوان سیاهی لشکر فیلم استفاده می‌کند، نمی‌تواند با مقام‌های مربوط به زندان‌ها در آن دوره ارتباطی نداشته باشد و نامه‌ها و اجازه‌های خاص رو نگرفته باشد.

اما ایشان نه تنها با درخواست ما برای مصاحبه موافقت نکرد بلکه حاضر نشد در مورد همان یک جمله‌ای که در مورد آن به طور علنی در مصاحبه خود با دویچه‌وله اشاره کرده بود به ما توضیح بدهد.

نفر بعدی، اکبر گنجی است. او کسی است که در دهه ۶۰ در مقاطع، حوزه‌ها و موقعیت‌های مختلفی قرار داشته که می‌تواند اطلاعات بسیار زیاد و مفیدی برای تحقیق ما داشته باشد.

همچنین آیت‌الله یوسف صانعی به دلیل مقامی که در شورای عالی قضائی داشت و حرف‌هایی که راجع به وقایع دهه ۶۰ زده بود، به نظر می‌رسید که می‌تواند کمک بسیار مهمی باشند. اما این دو نفر به درخواست‌های ما نه پاسخ مثبت دادند و نه منفی.

آقای مخملباف صریح گفت من مصاحبه نمی‌کنم اما دو نفر دیگر هیچ پاسخی به درخواست‌های چندین باره ما ندادند.

بنابراین فرضیه اولیه ما اشتباه از آب درآمد. یعنی در نهایت به این نتیجه رسیدیم که افرادی که در دهه ۶۰ در مصدر امری بودند و امروز در زمره مخالفان جمهوری اسلامی هستند، حاضر نیستند در مورد آن دهه و وقایعی که در آن دهه اتفاق افتاده است، صحبت کنند.

گویی حقوق بشر و نقض حقوق بشری که در مورد آن صحبت می‌کنند برای آنها از تاریخی شروع می‌شود که حقوق خودشان نقض شده است و پیش از آن معنی ندارد.در حالی که اطلاعاتی که این افراد داشتند می‌توانست بسیار مهم باشد.

ما در حال حاضر اطلاعات زیادی در مورد وقایع درون زندان‌ها داریم اما از آن‌چه که در بیرون زندان‌ها، در اتاق‌های تصمیم‌گیری و در پشت دیوار‌ها اتفاق می‌افتاده، اطلاعات خیلی اندکی وجود دارد. بدون همکاری این افراد به نظر می‌رسد که بسیاری از اطلاعات شاید تا سال‌های سال همین‌طور ناگفته باقی بماند.

به همین دلیل ما یکی از کارهایی که در آینده و پس از انتشار این تحقیق قصد انجام آن را داریم، فراخواندن افراد مختلف برای قرار دادن اطلاعات ذی‌قیمتی است که در اختیار دارند؛ افرادی که الان جزو مخالفان یا حتی منتقدان نظام جمهوری اسلامی هستند.

– دستاورد گزارش شما چیست؟ آیا شما به این نتیجه رسیدید که در زندان‌ها تجاوزی به طور سازمان‌یافته اتفاق افتاده است؟

دقیقا سوال ما هم همین بود. اینکه آیا در زندان‌های دهه ۶۰، تجاوز و شکنجه به شکل سازمان ‌یافته‌ای اتفاق افتاده یا خیر؟ اگر جواب این سوال، بله است؟ این چگونگی اعمال تجاوز و شکنجه جنسی سوال بعدی بود.

امروز وقتی که این تحقیق دهه ۶۰ به پایان رسیده من می‌توانم با تاسف فراوان بگویم که شکل‌هایی از تجاوز سازمان‌یافته در دهه ۶۰ یا دست کم در برخی از سال‌های این دهه به ویژه سال‌های اول دهه ۶۰ اتفاق افتاده است.

سازمان‌یافته‌بودن تجاوز در زندان‌ها در دهه ۶۰ به این معنا نیست که برای همه زندانی‌های زن در زندان‌ها این اتفاق می‌افتاده، بلکه به این معناست که اشکالی از تجاوز وجود داشته که دستوری، از بالا و با حکم و اطلاع مقامات رسمی انجام می‌شده است، به طور خاص هم می‌توانیم راجع به تجاوز به دختران باکره پیش از اعدام صحبت کنیم.

این تعریفی است که دیوان بین‌المللی دادگستری از ‌سازمان‌یافته بودن یک جنایت یا نقض حقوق بشر ارائه می‌دهد و بر اساس این تعریف ما توانستیم فتوایی را که همیشه گفته می‌شد منشا تجاوز به دختران باکره پیش از اعدام هست را پیدا کنیم. فتوایی که تا کنون جزئیاتش منتشر نشده بود و این اولین باری است که درباره آن با این دقت صحبت می‌شود.

– درباره جزئیات و ریشه این فتوا به چه نتیجه‌ای رسیدید؟

همیشه در گفتارهای زندانیان سیاسی این موضوع شنیده می‌شد که دختر باکره نباید اعدام شود. برای همین برای اینکه بکارتش از بین برود پیش از اعدام به صیغه کسی در می‌آوردند و اعدامش می‌کردند.

ما زمانی که این تحقیق را شروع کردیم، ابتدا از منابع فقهی شروع کردیم. به این دلیل که فکر می‌کردیم که اگر چیزی هست که دهن به دهن گشته و به خصوص در بین خانواده زندانیان سیاسی خیلی قوی هست، برای این موضوع باید یک منبع فقهی هم وجود داشته باشد.

ما هیچ منبع فقهی پیدا نکردیم یعنی هیچ فتوای فقهی به آن معنا که ریشه در متون اسلامی داشته باشد، پیدا نکردیم.

اما به فتواهای زیادی برخوردیم راجع به احکام مربوط به رفتار با اسرای جنگی و زنانی که در جنگ به اسارت در می‌آمدند و به عنوان «کنیز حربی» شناخته می‌شدند. بعد دیدیم که چقدر در بازجویی‌ها یا حتی گفتارهای مسئولان رده بالای زندان‌ها به زنان گفته می‌شده که شما نیز مانند کنیز حربی هستید، شما اسیر جنگی ما هستید و ما می‌توانیم همان رفتاری را که در اسلام برای «کنیز حربی» تجویز شده با شما بکنیم.

با این همه، هیچ کدام از اینها مجوز تجاوز به دختران باکره پیش از اعدام نبود تا جایی که ما در بررسی‌ها به بخشی از خاطرات آیت‌الله منتظری برخورد کردیم که تا به حال راجع به آن صحبتی نشده است. بخشی که در کتاب خاطرات آیت‌الله منتظری هست و منتشر شده است.

در این بخش آیت‌الله منتظری می‌گوید: اوایل انقلاب در سال ۶۰ دختران جوان و نوجوان زیادی که به ویژه با سازمان مجاهدین همکاری می‌کردند را می‌گرفتند و فوری اعدام می‌کردند. من رفتم نزد امام و گفتم که چرا این جوان‌ها را اعدام می‌کنند، این جوان‌ها تحت تاثیر تبلیغات قرار گرفته‌اند و فریب خورده هستند. بعد نیز استناد کردم به لحاظ فقهی به نظریه‌ای که بین برخی از فقها وجود دارد و آن اینکه زن محارب مشمول حکم اعدام نمی‌شود، بلکه مثل زن مرتد باید حبس ابد بشود و در واقع فقط مرد هست که می‌تواند به عنوان محارب اعدام شود.

بر اساس آنچه در کتاب خاطرات آیت‌الله منتظری آمده، او به آیت‌الله خمینی گفته است که به همین دلیل نباید زن محارب را اعدام کرد. شما دستوری بدهید که اعدام دختران متوقف شود.

آیت‌الله خمینی نیز در پاسخ گفته است که شما بروید بگویید که دختران را اعدام نکنند.

در پی این گفت‌وگو آیت‌الله منتظری در جلسه‌ای با مسئولان قضائی، از آنها خواسته که از اعدام دختران صرف نظر کنند. او می گوید منظورش در واقع جلوگیری از اعدام زنان بوده اما چیزی که در نهایت به مسئولان رده پایین منتقل شده این بوده که صرفا از اعدام «دختران» -و نه زنان- جلوگیری شود. یعنی دختران را تا زمانی که دختر هستند، اعدام نکنید و پیش از اعدام آنها را از باکرگی درآورید.

آقای متنظری هم در این بخش از کتاب خاطرات خود واقعیت تجاوز به دختران باکره را انکار نمی‌کند. قصد او این است که بگوید از حرف او سوء برداشت شده است.

او تاکید کرده که منظور من زنان بوده اما به این صورت منتقل شده یا یک عده‌ای به این صورت از من نقل کردند که اول آنها را صیغه کنید و بعد اعدام کنید.

د این بخش از کتاب خاطرات آیت‌آلله منتظری در کار ما با شهادت‌های روشن و واضحی که از گفتارهای مسئولان زندان وجود دارد تکمیل می‌شود. ما به طور مشخص دو شهادت داریم که به نظر من بسیار مهم هستند؛ یکی راجع به صحبتی که لاجوردی، رئیس وقت زندان اوین در جمع زندانیان مطرح می‌کند و دوم سخنان رئیس زندان بندرانزلی در جمع زندانیان زن است. زمانی که از او می‌پرسند که ما این را شنیده‌ایم که شما دختران را اعدام نمی‌کنید، پس چگونه است که مثلا هم‌بندی‌های ما را اعدام می‌کنید؟

او می‌گوید: شما درست شنیده‌اید ما دختران را اعدام نمی‌کنیم، بلکه آنها ابتدا به صیغه یکی از برادران پاسدار در می‌آیند و بعد اعدام می‌شوند.

به نظر می‌رسد که همه اینها، هم به لحاظ زمانی و نوع اتفاقاتی که افتاده با هم هم‌خوانی دارند و ما را به این نتیجه می‌رساند که دست کم در یک مقطع تاریخی مشخص که بیشترین تعداد اعدام‌ها هم در آن زمان انجام شده و به خصوص در برخی از شهرستان‌های مشخص متاسفانه این اتفاق به شکل سیستماتیک رخ داده است.

– وقتی در این تحقیق می‌گویید «سازمان‌یافته»، این هیچ اشاره‌ای هم به فراوانی این رفتار دارد؟یعنی این رفتار با زندانیان سیاسی چه‌قدر فراگیر بوده است؟

در مورد بحث تجاوز به دختران باکره پیش از اعدام، اینکه این موضوع تا چه حد گستردگی داشته و برای چند نفر اعمال شده، فقط در دو حالت مشخص خواهد شد؛ یکی آنکه کسانی که دست داشتند در این جنایت بیایند و صحبت کنند و بگویند که واقعا در زندان‌هایی که تحت مسئولیت آنها بوده در مورد چند نفر اعمال شده است.

یا اینکه خانواده‌ها بیایند و صحبت کنند. مورد دوم تلاشی بود که ما کردیم که بتوانیم خانواده‌هایی را پیدا کنیم که مثلا پاسداری به خانه آنها مراجعه کرده و مهریه یا شیرینی یا پول برده و گفته که من دختر شما را عقد کرده‌ام. متاسفانه به دلیل پاره‌ای از مسائل که بخشی از آن دلایل امنیتی است و بخشی از آن نیز تابوهای فرهنگی و مسائلی است که خیلی برای همه ما آشناست، خانواده‌های کمی حاضر شدند این سکوت را بشکنند در حالی که ما می‌دانیم که تعداد، بسیار بیشتر از این‌ها بوده است.

بنابراین ما اساسا در مرحله و شرایطی نیستیم که بتوانیم بگوییم برای چند نفر این اتفاق افتاده است، به همین دلیل در این تحقیق هیچ ادعایی نکردیم که این جنایت یک جنایت «فراگیر» بوده است، در حالی که اثبات کردیم که این جنایت، جنایت سیستماتیک بوده، به این معنی که این کار به صورت خودسرانه یا گوشه و کنار یک زندان در اثر غفلت و بی‌توجهی مسئولان انجام نشده است. بلکه دستوری و تکرار یک الگوی مشابه در جغرافیاهای مختلف بوده، کما اینکه ما در این تحقیق بر اساس شهادت‌ها و روایت‌های دست اول می‌بینیم که در جاهای مختلف از جمله مشهد، بندرانزلی و رشت، در تهران و شیراز و به طور کلی شهرهای متفاوت این اتفاق افتاده است.

اما بر اساس آنچه ما در این تحقیق به آن رسیدیم در حوزه شکنجه جنسی یا آزارهای جنسی بله به صورت فراگیری و گستردگی وجود داشته، می‌توانم بگویم که تقریبا اکثریت زنانی که در دهه ۶۰ زندانی بودند موارد مشخصی از آزار جنسی را تجربه کرده‌اند.

مواردی از جمله ترس از تجاوز، تهدید به تجاوز، استفاده از الفاظ رکیک، فرودست کردن زنان در زمان بازجویی به اشکال مختلف، اینکه زن به عنوان زن، به غیر از اینکه برای فعالیت سیاسی خود مجبور به پاسخ بوده، به عنوان یک زن نیز تحت شکنجه‌ها و فشارهای خاصی بوده است. در این مورد ما ادعا کردیم که برخی از انواع آثار جنسی بوده که به طور گسترده اعمال شده است، یعنی امکان نداشته که زنی با فعالیت سیاسی پا به زندان بگذارد و یکی یا چند مورد از این اشکال شکنجه یا آزار جنسی را تجربه نکرده باشد.

– گذشته از روشن کردن افکار عمومی و نورافکن انداختن روی بخش تاریکی از تاریخ معاصر، این گزارش به چه کاری خواهد آمد؟ مثلا اگر گزارشگرهای سازمان ملل در یک حوزه‌ای شهادت‌های کسانی را که آزار دیده‌اند رجمع‌آوری و مستندسازی می‌کنند، به این کار می‌آید که بر اساس آن نهادهای بین‌المللی می‌آیند و با دولتی که این رفتار را داشته برخورد می‌کنند. گزارشی که شما تهیه کردید چه تاثیر عملی در فضای سیاسی و اجتماعی خواهد گذاشت؟

یکی از انگیزه‌های اصلی ما برای تهیه این گزارش اطلاع رسانی به نسل جدید بود. واقعیت این است که نسل جوان ایرانی که نسلی است که بار اصلی را امروز در مبارزه با دموکراسی و حقوق بشر به عهده دارد، راجع به وقایعی که در دهه ۶۰ اتفاق افتاده، اطلاعات اندکی دارد. باید این تجربه به این نسل منتقل بشود تا بدانند که تاریخ نقض حقوق بشر در ایران به چه گونه بوده است. اینکه بتوانند با چشم بازتری به آینده نگاه کنند و برای آن برنامه‌ریزی کنند.

اما از سوی دیگر اینکه به لحاظ حقوقی این گزارش چه حاصلی خواهد داشت، سوالی است که نه فقط ما هم از ابتدا پیش رو داشتیم بلکه بسیاری از زنانی که در این گزارش با آنها گفت‌وگو کردیم، در انتهای مصاحبه از ما می‌پرسیدند که ما تمام ناگفتنی‌ها و دردو رنج‌های خودمان را به شما گفتیم قرار هست با این‌ها چه کار کرد؟ زنانی که شاید خیلی از آنها برای اولین بار بود که در این مورد حرف می‌زدند، برای آنها این درد و رنج‌ها صرفا چیزی نبود که در یک کتاب چاپ شود و در نهایت کتاب به کتابخانه منتقل شود.

ما هم همینطور، یعنی هیچ وقت فکر نکردیم که این تحقیق یک تحقیقی خواهد بود که صرفا برود در کتابخانه، بلکه مستندسازی تازه مرحله نخست و آغاز کار ما بود.

با توجه به اینکه جمهوری اسلامی عضو هیچ یک از کنوانسیون‌های معتبر و مهم حقوق بشری نیست، عضو دیوان بین‌المللی کیفری نیست، به همین دلیل براساس اصول بین‌المللی خیلی سخت می‌شود کسانی که ناقض حقوق بشر هستند در چنین شرایطی به محاکمه کشاند و شرایط جمهوری اسلامی ابزارهای محدودی به ما می‌دهد اما همین ابزارهای محدود هم بهتر از هیچی است.

به همین دلیل ما برنامه‌های متفاوتی را بررسی کردیم برای اینکه بتوانیم بر اساس اطلاعات به دست آمده در این گزارش پیگیری‌های حقوقی انجام بدهیم.

یکی از این برنامه‌ها این است که افرادی که اسم آنها در این گزارش‌ها به عنوان مسئولان تجاوز و شکنجه جنسی به زندانیان زن در دهه ۶۰ مطرح شده، افرادی که بسیار سابقه طولانی در زمینه نقض حقوق بشر دارند و تا همین امروز هم در مصدر کار هستند را در عرصه بین‌المللی یا در لیست تحریم‌ها قرار بدهیم یا حتی در دادگاه‌های عادی کشورهای اروپایی آنها را به محاکمه بکشانیم.

در این طرح ما به ویژه خانواده‌های قربانیان دهه ۶۰ و برخی از خانواده‌هایی که در این تحقیق شهادت دادند را در کنار خودمان داریم. برخی از آنها که به عنوان امنیتی شرایطی دارند که می‌توانند به عنوان شاکیان این ناقضان باشند، همین الان آمادگی دارند که این پرونده‌ها تشکیل بشود، برای ما هم قدم بعدی تشکیل پرونده‌های حقوقی علیه ناقضان حقوق بشری است که اسم آنها در این گزارش آمده و شهادت معتبر و قابل اعتمادی علیه آنها در این گزارش است.

بسیاری از این افراد الان به شکل‌های مختلف در هیئت‌های نمایندگی جمهوری اسلامی یا حتی به عنوان تاجر یا فعال در بخش خصوصی مدام به اروپا رفت‌وآمد دارند و مثلا یکی از کسانی که اسم او در گزارش آمده، سال گذشته همین موقع در ژنو بوده است.

بنابراین بخش بعدی این گزارش، تلاش برای ردیابی فعالیت‌های بین‌المللی این افراد است تا بتوانیم آنجایی که وقتش هست آنها را به محکمه بکشانیم.

– موضوع این گزارش یکی از تابوهای اجتماعی ما است. برای دست پیدا کردن به این اطلاعات چه دردسرهایی داشتید؟

ما کار اولیه را تقریبا دو سال پیش شروع کردیم اما کار تحقیق کلا ۸-۹ ما ه طول کشید. خوب خیلی سخت بود پیدا کردن کسانی که حاضر باشند گفت‌وگو کنند و بسیاری از تلا‌ش‌های ما با شکست مواجه شد.

در برخی موارد حتی فرد قربانی گاهی در محافل خصوصی درباره تجربیات خودش صحبت کرده بود اما حاضر نبود حتی بدون اسم راجع به این موضوع با ما صحبت کند. اما در عین حال اتفاق خوبی که افتاد این بود که یک شبکه بسیار همراه و همدل از زنانی که در دهه ۶۰ زندانی سیاسی بودند با ما همکاری کردند. افرادی که هم خودشان با ما مصاحبه کردند و هم برای پیدا کردن دیگران کمک کردند.

این افراد اطلاعات کلیدی در اختیار ما قرار دادند و بدون همکاری آنها واقعا ما نمی‌توانستیم این کار را پیش ببریم.

من امیدوار هستم که این گزارش بتواند صدایی باشد برای زنانی که تا به حال از آنها کمتر چیزی شنیده شده است، آغازی باشد برای شنیده شدن صدای زنانی که تا به حال حرفی نزدند، چرا که حتی الان وقتی راجع به زندانیان سیاسی دهه ۶۰ سخن به میان می‌آید این مردان هستند که زندانیان را نمایندگی می‌کنند. ما کمتر راجع به تجربه زنان از زندان و زندانی بودن آنها شنیده‌ایم.

امیدوار هستم که روزی برسد که این زنان خودشان بیایند در عرصه و به جای اینکه من امروز با شما مصاحبه کنم خودشان با شما مصاحبه کنند و از چیزی که تجربه کرده‌اند بگویند؛ من هر چقدر هم بگویم، بازگویی یک روایت است، روایتی دست دوم و ناظر.

بر گرفته از مردمک




زنان قربانی اصلی جمهوری اسلامی و حمله نظامی اند!

متن سخنرانی ناهید جعفرپور در پارلمان اروپا

به ابتکار سبزها در روز ۲۹ نوامبر در پارلمان اروپا در بروکسل از سوی کمیسیون ایران و اروپا نشستی در باره حقوق بشر در ایران برگزار شد که در آن صادق صبا از بی بی سی فارسی، سحر وادر از جامعه بین المللی بهائیان، آنا ماری وان دن برکن و لیدیا بونز از سازمان دیده بان حقوق بشر در ایران ، آندروسوان و آندره آ هاک از سازمان ملت ها وخلق های بدون نماینده، ماگنوس پالمگرن از کنفدراسیون بین المللی اتحادیه های کارگری،مهدی اصلانی از زندانیان سابق سیاسی، جلال ایجادی کارشناس محیط زیست، و ناهید جعفر پور از بخش زنان گروه ارتباطات جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لائیک ایران دعوت به عمل آمده بود تا درمورد نقض حقوق بشر در ایران و تبعیض علیه زنان، گروه های اتنیک، و اقلیت دینی همچون بهائیان وضعیت روزنامه نگاران، موقعیت دریاچه ارومیه و موقعیت کارگران سخنرانی کنند .این کنفرانس همزمان به زبان های آلمانی، فرانسه، انگلیسی و اسپانیائی ترجمه می شد. آنچه در زیر می خوانید متن سخنرانی نگارنده است.

خانمها و آقایان ضمن عرض سلام از دعوت به این بحث و گفت و گو سپاسگزارم. آن چه مایلم در این وقت کوتاه به آن اشاره کنم، این است که در ایران قوانین حاکم بر کشور تبعیض علیه زنان را نهادینه کرده است و دولت رسما از آن حمایت میکند. برای مثال به چند نمونه از قانون اساسی و قوانین جزائی اشاره می کنم تا روشن شود چگونه در ایران ، تبعیض جنسیتی و جداسازی جنسی که از پشتوانه قانونی برخوردار است فراگیرترین شکل های ستم علیه زنان بشمار می‌رود:

– اصل ۱۱۵ قانون اساسی ایران: رئیس جمهور باید از میان رجال مذهبی و سیاسی…. انتخاب گردد. یعنی زنان حق انتخاب شدن به مقام ریاست جمهوری را ندارند.

– زن، حق قضاوت ندارد.

– پسر دو برابر دختر از اموال پدر و مادر ارث میبرد. شوهر پس از مرگ زن یک جهارم اموال وی را به ارث میبرد، در حالی که یک هشتم از اموال و دارائی شوهر، به زن تعلق میگیرد.

– ازدواج زن مسلمان با مرد غیر مسلمان جایز نیست. در صورتی که مرد مسلمان میتواند با زن غیر مسلمان، ازدواج کند.

– حق طلاق بطور یک جانبه به مرد داده شده است.

– ماده ۲۳ قانون قصاص به شوهر حق میدهد در صورتی که زن خود را در حال همبستری با غیر ببیند، او را بکشد .

برای مردان چند همسری مجاز شمرده شده است. حق حضانت فرزند، حق طلاق در انحصار مردان است و اجازه کار و سفر زن به خارج در گرو موافقت مرد است.

ـ سن قانونی ازدواج برای دختران ۱۳ سالگی است و حق تحصیل در مدارس روزانه از زنان شوهر دار سلب شده است.

ـ ماده ۱۱۴ قانون اساسی جمهوری اسلامی سنگسار کردن تا مرگ را مجاز می شمرد.

ـ زنان تنها ۱۴% از کل شاغلین ایران را تشکیل می دهند و از اولین کسانی هستند که از کار اخراج می شوند. دستمزد نابرابر در برابر کار برابر و آزار جنسی زنان در محیط کار و عدم وجود هر نوع حمایت قانونی از انان در محیط کار و وابستگی مالی زنان به مردان فشار و خشونت های خانگی و اجتماعی به زنان را به امری روزمره بدل ساخته است.

ـ جداسازی جنسیتی در دانشگاه ها، آموزشگاهها، مدارس، محیط کار، اتوبوس های شهری، محیط های ورزشی ، ورزشگاها، سواحل دریا ها و… از دیگر تبعیضات علیه زنان در جمهوری اسلامیست

ـ اعدام و شکنجه و تجاوز در طی دوران حاکمیت جمهوری اسلامی و خشونت علیه زنان، هر روز ابعاد گسترده به خود میگیرد.عمده قربانیان سنگسار را زنان تشکیل میدهند. تجاوز، تهدید و تحقیرهای جنسی در زندانها، تجاوز به دختران باکره قبل از اعدام؛ قتل های ناموسی، ختنه دختران، خرید و فروش زنان و دختران، رواج فحشا تحت عنوان شرعی صیغه و حجاب اجباری موضوع تحقیر و کاهش منزلت اجتماعی زنان است.

در ۱۱ ماه گذشته ۱۱۰ قربانی تجاوز جنسی وجود داشته که از این ها ۱۷ قربانی خردسال، ۱۷ مورد تجاوز گروهی و هفت مورد تجاوز زنجیره ای، از جمله آماری است که از بررسی ۴۰ پرونده رسانه ای شده به دست می آید. تعداد ۱۱۰ مورد تجاوز با توجه به سانسور شدید دولتی در این گونه موارد و خود سانسوری اکثریت تجاوز شونده ها حاکی از رشد میزان تجاوز است. که حتی به گفته خبر آنلاین رشدی ۱۱۳ در صد ی داشته است.

ـ فعالان جنبش زنان، نویسندگان، وکلا، روزنامه‌نگاران ، هنرمندان و ورزشکاران زن زیر فشار مستقیم هر روزه رژیم زن‌ستیز جمهوری اسلامی قرار دارند.

ـ از جمله مادران پارک لاله، مادران خاوران، خانواده‌های جانباختگان و حامیان آنان نیز همواره مورد اذیت و آزار و بی حرمتی و ضرب و شتم قرار میگیرند و فقط به جرم دادخواهی، حمایت و همدردی، دستگیر و زندانی می شوند.

– زنان نه تنها قربانی اصلی حکومت اسلامی بلکه قربانیان اصلی هر جنگی هستند که در ایران شروع شود. حمله نظامی به ایران یا دستیابی رژیم جمهوری اسلامی به سلاح هسته ای، سناریوهایی هستند که نمی توانند جز به تخریب و کشتار، خانه خرابی مردم، تقویت استبداد و سرکوب نیرو های ترقی خواه و دمکرات کشور منجر شوند. از این رو ما ضمن مخالفت با هر نوع حمله نظامی به ایران برآنیم وادار کردن رژیم به پذیرش توقف غنی سازی اورانیوم بهترین راه جلوگیری از خطر حمله نظامی به ایران و پایان بخشیدن به تحریم های بین المللی است. ما بر این باوریم که آینده ایران بایدتوسط مردم ایران رقم بخورد وجایگزین رژیم جمهوری اسلامی بدیل واقعی‌ با نیروی ملت و توسط مردم ایران در محیطی‌ دمکراتیک ، آزاد و با رعایت کامل حقوق بشر و در اثر گسترش مبارزات اعتراضی و مسالمت آمیز و با نزدیکی و همکاری هر چه گسترده تر اپوزیسیون جمهوری خواه، طرفدار دمکراسی و جدایی دین و دولت، شکل گیرد . این مطلوب ترین راهی است که به جای تمکین به حکومت اسلامی و یا همراهی با حمله نظامی، میتواند روند تنش زدایی، صلح، امنیت و دمکراسی را در منطقه تقویت کند و راه را برای گسترش جنبش زنان هموار سازد.

ما از اتحادیه اروپا درخواست می کنیم از خواسته های بحق مردم ایران برای حاکمیت برسرنوشت خویش که از جمله قوانین پذیرفته شده حقوق بشری است حمایت کند و در راستای این مهم به پشتیبانی از حقوق زنان علیه قوانین ضد زن در جمهوری اسلامی اعتراض کند.

همچنین با برگزاری کنفرانس های بین المللی در باره زنان ایران و دعوت از فعالان زنان ایرانی در داخل کشور و اعطای جایزه های حقوق بشری به آنها صدای زنان ایران را برجسته تر نمایند.

پشتیبانی از مبارزات زنان درتشکلهای کمپین یک میلیون امضاء ، کمپین علیه سنگسار و کمپین علیه اعدام و شکنجه ،برحق بودن مبارزات آنان را به جهانیان نشان می دهد و امید به آینده ای بهتر را در آنان تقویت می کند.

با تشکر از توجه شما

ناهید جعفرپور از جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لائیک ایران




تصویر غم انگیزِ «بیکاری زنان تحصیل کرده»

manif women_01جواد موسوی خوزستانی

پس از سال ها خدمت در اداره اما هنوز به استخدام رسمی در نیامده است. او بدون توجه به سوز سرمای زمستان یا گرمای کشندۀ تابستان از ساعت چهار و نیم بعدازظهر که از اداره مرخص می شود مثل اغلب کارمندان دولت، به شغل دوم مشغول است و اکثر روزهای هفته با پراید خود راه می افتد و بی توجه به هُرم نفس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیر آلودگی هوا، مسافرکشی می کند.

او دو شیف کار می کند تا کمک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خرجی اندکی برای پرداخت به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌موقع اجاره مسکن و هزینه خوراک و دارو و پوشاک زن و بچه اش به خانه ببرد. بویژه که دخترش ـ فرزند ارشد خانواده ـ با شوق و امیدی وصف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ناپذیر، خود را برای دومین بار شرکت در امتحان کنکور سراسری دانشگاه آماده می کند. مادر خانواده اگر هم خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار باشد با یک دنیا امیدواری به آینده فرزندش، همه وجود خودش را به تمامی وقف می کند و اغلب تا ریال آخر پس انداز ناچیز خانواده را که حاصل یک عمر قناعت است نثار دختری می کند که نه تنها دختر بزرگ خانواده است بلکه با شهریه های هنگفت به کلاس «پیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانشگاهی» می رود تا پس از یک سالِ دیگر خواندن و حفظ کردن و تست زدن، در امتحان کنکور، نمره قبولی بگیرد و با سربلندی وارد دانشگاه (آزاد اسلامی، پیام نور، و احیاناَ دانشگاه دولتی) بشود.

با ورود اولین فرزند خانواده به دانشگاه و پرداخت مداوم شهریه های سنگین طی چهار سال، بالاخره آن همه پیگیری و از خودگذشتگی و تلاش فرساینده خانواده و خود دانشجو، به بار می نشیند و دانشجوی کوشنده و جوان ما، از دانشگاه، فارغ التحصیل می شود و این تازه اول بدبختی است زیرا او همچون میلیونها نفر دیگر (بیش از سه میلیون نفر) از دانشجویان، با فارغ التحصیل شدن از دانشگاه، در بازار آشفته و بی رمق کار، مدام به بن بست و درهای بسته می خورد. پس از مدتی سرگردانی و افسردگی ناشی از تیره و تار بودن آینده، اگر خیلی شانس داشته باشد به خانۀ بخت می رود، یا فکر مهاجرت به خارج را دنبال می کند. معنی ساده و دو دوتا ، چهارتای این روند دردناک، آن است که یک خانوار طبقه متوسط ایرانی مشخصاَ ۵ سال هزینه کرده است و به نهادهای آموزشی (که اغلب شان دولتی یا نزدیک به دولت اند) یک عالمه پول بی زبان ــ که از عَرقِ جبین به دست آمده ــ را پرداخته است ولی پس از اتمام تحصیلات فرزندشان، حتی امید به بازگشت یک ریال از آن همه هزینه، به رؤیا می ماند. این تصویر حُزن آلودی است که در سالهای اخیر، و در زندگی روزمره مان به کرات شاهد آن هستیم.

متاسفانه نکته اینجاست که در ایران، اشتغال یا بیکاری زنان، ربط چندانی به میزان سواد و تحصیلات آنان ندارد. بر خلاف بسیاری از جوامع امروز دنیا، نرخ بیکاری در کشور ما ـ مطابق آمارهای رسمی ـ در میان نیروی کار با تحصیلات عالی (به خصوص در بین زنان تحصیل کرده)، به شدت بالاست. این امر نشان می دهد که گذراندن سطوح بالاتر آموزشی برای دختران ایرانی لزوماً شغل و درآمد و آتیه مطمئنی برای شان تضمین نمی کند. این روند نه تنها زندگی و آیندۀ دختران ما را پس از اتمام تحصیلات با سردرگمی و ابهام روبرو کرده است بلکه باعث می گردد که در سنجش هزینه/فایده ی خانوارها نیز کفۀ ترازو به ضرر انباشت سرمایه آنان (به نفع حوزه خدمات، و نه تولید) سنگین شود و در تحلیل نهایی به ضرر توسعه پایدار کشور، عمل کند.

در بحران اقتصادی سال های جنگ هشت ساله، (۱۳۶۷- ۱۳۵۹) که به دلیل رکود اقتصادی و اُفول گستردۀ ظرفیت های تولیدی کشور، با کاهش تقاضای نیروی کار روبرو شدیم، نرخ بیکاری هم افزایش یافت و طبق آمارهای رسمی (داده های «مرکز آمار ایران») عرضه بیش از حد نیروی کار، در نبود تقاضا برای این نیروی پُر تعداد، موجب برهم خوردن تعادل بازار کار در کشور شد و افزایش نرخ بیکاری، نگرانی بسیاری از دلسوزان کشور و مدافعان حقوق زنان را در پی داشت (به طوری که سال ۱۳۶۵ نرخ بیکاری به میزان بی سابقه ۱۴/۳ درصد رسید). با سپری کردن این دوران سخت، به دورۀ بعد از جنگ ـ دورۀ بازسازی اقتصادی ـ می رسیم که به واسطه رشد تقاضا برای نیروی کار، نرخ فزایندۀ بیکاری، خوشبختانه تعدیل شد ولی چندسالی بیش طول نکشید که با عرضه بیش از حد نیروی کار و بالا رفتن نرخ مشارکت زنان (افزایش نرخ مشارکت زنان عمدتاَ به دلیل ارتقاء سطح سواد دختران و تلاش موفقیت آمیز آنان در حوزه آکادمیک و دانشگاهی بود) بار دیگر شاهد برهم خوردن تعادل بازار کار در کشور بودیم در نتیجه، بار دیگر افزایش نرخ بیکاری را در پی آورد. بدین معنی که اثرات افزایش سریع زاد و ولد و بالا رفتن نرخ رشد جمعیت کشور در دهه ۱۳۶۵- ۱۳۵۶، با بیست سال وقفه در بازار کار کشور، خود را به صورت عرضه انبوه نیروی کار جوان بروز داد. به رغم رشد نسبتاً قابل قبول اقتصاد طی این دوره اما نرخ بیکاری (مطابق آمارهای رسمی و داده های مرکز آمار) به ۱۲/۸ درصد افزایش یافت.

معضل بیکاری زنان به مرزهای هشدار نزدیک می شود

در همین سالهاست که بخش قابل ملاحظه ای از نرخ بیکاری (۱۲/۸ درصد) را لشگر پُرشمار زنان جویندۀ کار و دختران فارغ التحصیل دانشگاه ها تشکیل می دهند و برای نخستین بار، بحران بیکاری در بین زنان تحصیلکرده شهری به طور جدی در کشور مطرح می شود. در واقع در همین دورۀ منتهی به سال ۸۵ است که اقتصاددانان ایران برای اولین بار زنگ خطر را برای «افزایش بیکاری زنان» به صدا در می آورند. از سوی دیگر، «نسبت تبعیض آمیز جنسیتی کار» نیز حتی در میان زنان تحصیل کرده (دارای مدرک دانشگاهی) در مقایسه با مردان، ابعاد خطرناک تری به خود می گیرد. برای مثال طبق آمار بیکاری در سال ۱۳۸۵ (سرشماری نفوس و مسکن ۱۳۸۵ ـ جدول شماره ۱)، بالغ بر۳۷/۲ درصد بیکاران زن مناطق شهری و ۱۲/۵ درصد بیکاران زن مناطق روستایی مدرک پیش دانشگاهی و دانشگاهی دارا بوده اند. اما نکته تکاندهنده و در عین حال تأمل برانگیز، این است که نسبت های مشابه برای آقایان، به ترتیب: ۱۲/۵ درصد و ۵/۶ درصد بوده است. (همان). یعنی جمعیت «زنان تحصیلکردۀ شهری»، سه برابر بیشتر از مردان تحصیل کرده، بیکار و فاقد درآمد هستند. روشن است که نبود شغل و درآمد مالی، زنان را ـ حتی با تحصیلات دانشگاهی ـ همچنان بی پشتوانه، نامستقل، شکننده و به مردان (ولی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نعمت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها) وابسته نگه می دارد. این شواهد و داده های آماری نشان می دهند که افزایش ورود دختران به دانشگاه (تا مرز ۶۵ درصد کل دانشجویان ورودی به دانشگاههای کشور) تأثیر چندانی بر رفع معضل بیکاری زنان ایرانی نداشته است. جدول زیر (جدول شماره ۱) نرخ بیکاری بر حسب «سطح سواد» را در سرشماری نفوس و مسکن سال ۱۳۸۵ نشان می دهد:

01

«بیکاری» به عنوان یک «پدیدار اجتماعی،سیاسی» (و نه صرفاَ اقتصادی) در واقع یکی از بیماری های ظاهراَ لاعلاج اجتماعی در مملکت ما است. این معضل که ساختاری بغرنج و چندلایه دارد یکی از مشکلات قدیمی نظام اقتصادسیاسی کشورمان محسوب می شود و طبق آمارهای موجود، در دوره ۱۳۵۵- ۱۳۹۰، ایران همواره با معضل نرخ بالای بیکاری دست به گریبان بوده است. اگر از بحث صحت و سقم آمارهای رسمی و دولتی و تناقض آنها با واقعیت، صرف نظر کنیم ـ که صد البته خود، موضوعی پُر مناقشه است ـ در یک نکته نمی توان تردید داشت که: این بیماری تاریخی به جای بهبود و چاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندیشی برای ریشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنی آن، متاسفانه هر سال رو به وخامت گذارده است. (رجوع شود به جدول شماره ۲) بنابراین، ورود میلیون ها نفر از جوانان ــ دختر و پسر ــ به بازار کار که از سال ۱۳۸۵ رشد فزاینده تری هم داشته متأسفانه در دوره زمانی ۱۳۹۴ ـ ۱۳۹۰، یعنی تا سال آخر برنامه پنجم توسعه، در مقیاسی گسترده همچنان ادامه خواهد داشت. از این رو در آینده نیز بیکاری همچنان یکی از چالش های عمدۀ زندگی مردم بویژه زنان و جوانان خواهد بود و اگر مسئولان مملکت به موقع برای آن چاره اندیشی نکنند، می تواند پیامدهای اجتماعی و سیاسی فاجعه باری را نه تنها در پهنه کل کشور بوجود آورد بلکه حتی می تواند از شکل گیری و تثبیت «نهاد خانواده مدنی» در ایران، جلوگیرد و مانعی فعال و ساختاری در مقابل تساوی حقوق اعضای مؤنث و مذکر خانواده، عمل کند.

طبق داده های مرکز آمار ایران، در دهه ۱۳۸۵-۱۳۷۵ به واسطه برنامه های اقتصادی دولت، سالانه نزدیک به ۵۹۲ هزار شغل جدید در اقتصاد شکل گرفت که بیش از دهه های قبل بود. اما باز هم مطابق همین آمارهای رسمی، در همان دهه، افزایش عرضه سالانه نیروی کار بیش از این مقدار بوده است یعنی ۷۵۰ هزار نفر در هر سال. این شکاف بین ایجاد شغل، با عرضه نیروی کار جوان (بویژه دختران)، در دهه بعد، حتی عمیق تر شده است. برای نمونه، مطابق برآورد معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی ریاست جمهوری در دیماه ۱۳۸۸، جمعیت ده ساله و بیشتر در سال ۱۳۸۸ رقم ۶۱/۳ میلیون نفر را نشان می دهد. بانک مرکزی جمهوری اسلامی نیز رشد اقتصاد کشور در سه ماهه دوم سال ۱۳۸۷ را معادل ۲/۳ درصد اعلام کرده است. داده ها و شواهد موجود نیز گویای آن است که رشد اقتصادی کشور در سال ۱۳۸۸ و ۱۳۸۹ نیز همچنان پایین بوده و با توجه به رکود سرمایه گذاری در بخش حصوصی (ساختمان سازی، بازار سهام، شکست پروژه های صنایع زودبازده، تعطیلی اغلب کارگاه های تولیدی حتی در بخش کشاورزی، و…)، که مشخصاَ ناشی از سیاست های غیرکارشناسی دولت و تقویت شرکت های شبه دولتی به جای شرکت های خصوصی در جریان اجرای سیاست های کلی اصل ۴۴ قانون اساسی است؛ روند رو به گسترشِ رکود هر لحظه عمیق و مخاطره آمیزتر می شود.

همچنین رکود دردناک و افزایش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یابنده در برخی از بخش های صنعتی (و تعطیلی کارخانه ها و اخراج فله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای کارگران)، در کنار تشدید تحریم های اقتصادی، وجود ناامنی برای سرمایه گذاری خارجی و فرار سرمایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارها که تعطیل شدن پروژه های بزرگ صنعتی را در پی آورده است (وضعیت اسفبار عسلویه، پارس جنوبی، تعطیلی پروژۀ میدان نفتی آذر، توقف پروژۀ ساخت پتروشیمی ایلام، توقف پروژۀ پارس شمالی، تعطیلی بزرگترین پروژۀ گاز غرب کشور «پالایشگاه گاز ایلام»، و… نمونه وارند)، و دهها مورد دیگر (۱) نشان می دهد که بحران در ساختار اقتصاد ایران به مرزهای فاجعه نزدیک شده است. این وضع رو به وخامتِ اُفت صنعت و رکود سرمایه گذاری را امسال (۱۳۹۰) نیز شاهد هستیم این در حالی است که ورود نیروی کار جوان ـ بویژه دختران ـ به بازار کار، همچنان ادامه دارد و سر بازایستادن هم ندارد.

با تکیه بر داده های اسناد پشتیبان برنامه پنجم توسعه، عرضه نیروی کار در سال ۱۳۹۰ توسط برنامه ریزان ۲۷/۳ میلیون نفر برآورد شده است. حالا اگر میانگین سالانۀ رشد اقتصادی را در این سه سال (۹۰ ـ ۸۹ ـ ۸۸) مطابق آمارهای دولتی حتی ۳ درصد در سال هم فرض کنیم، در آن صورت ـ یعنی پذیرش همین ۳ درصد میانگین رشد ـ طبق قاعده «اوکان» (که بر مبنای این قاعده، رابطه ای میان رشد اقتصادی و رشد تقاضا برای نیروی کار وجود دارد)، تقاضا برای نیروی کار باید از رشد سالانه ای در حدود ۲/۰۶ درصد برخوردار می شد (که چنین نشد) و در پایان سال ۱۳۸۹ به سطح اشتغال ۲۲/۷۶ میلیون نفر دست می یافتیم (که هرگز دست نیافتیم). یعنی بر مبنای قاعدۀ اوکان می بایست به نرخ بیکاری ۱۳/۷ درصد می رسیدیم. در حالی که بر اساس برآورد خود مرکز آمار ایران (نتایج آمارگیری نیروی انسانی مرکز آمار) نرخ بیکاری اعلام شده در بهار سال ۱۳۸۹ معادل ۱۴/۵ درصد بوده است که معنی اش این است که مطابق داده های خود مرکز آمار (و پیش بینی برخی از مسئولان)، لازم بود که ما به سطح اشتغالی حتی فراتر از ۲۳ میلیون نفر دست می یافتیم.

02

جدول شماره ۲، نرخ مشارکت و سیر بیکاری در ایران تا سال ۱۳۹۴ یعنی تا پایان برنامه پنجم توسعه (که جمعیت کشور از مرز ۷۹ میلیون نفر عبور می کند) را طبق پیش بینی های این برنامۀ پنج ساله، ارائه می کند. لازم به توضیح است که آمار مندرج در این جدول (آمار ستون های سال نود تا سال نودوچهار) بر اساس امکان سنجی و پیش بینی کارشناسان در اسناد برنامه پنجم، استخراج شده و آمار جمعیت ده ساله و بیشتر در سال هشتادوهشت نیز بر اساس گزارش معاونت برنامه ریزی تحت عنوان تبیین وضع موجود اقتصاد ایران و پیش بینی وضع مطلوب آن برای دوره میان مدت، دیماه ۱۳۸۸ (ص ۳۵)، می باشد. جمعیت سال هشتاد و نه، و جمعیت ده ساله و بیشتر آن سال نیز بر اساس میان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یابی جمعیت سال ۱۳۸۸ و ۱۳۹۰. و بالاخره آمار و ارقام مربوط به سال هشتادوهشت نیز بر اساس نتایج آمارگیری نیروی انسانی مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۸ استخراج و در این جدول، قرار داده شده است. همانطور که ملاحظه می شود طبق داده های این جدول با افزایش جمعیت کشور به مرز ۸۰ میلیون نفر، شمار جمعیت ۱۰ ساله و بیشتر نیز به مرز ۶۶ میلیون نفر در سال ۱۳۹۴ می رسد که در آن صورت، ما با عرضه نیروی کار به رقمی نزدیک به ۳۱ میلیون نفر روبرو خواهیم بود. با این رقم بزرگ اما قرار است انگار معجزه ای اتفاق بیفتد زیرا طبق پیش بینی مسئولان ذیربط، قرار است که نرخ بیکاری به ۷ درصد کاهش یابد!

می دانیم که علم اقتصاد با معجزه و جادو میانه‌ ای ندارد با این حال برای دست یافتن به چنین «معجزه»ی احتمالی، می بایست تا پایان برنامه پنجم توسعه حدود ۶ میلیون شغل در کشور ایجاد شود (یعنی بطور متوسط ۱/۲ میلیون شغل جدید در هر سال)، اما پرسش این است که تحولی چنین معجزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گون و امیدوارکننده در کشور اساساَ امکانپذیر است؟ پرسش مهم تر این که در خلال اجرای این سیاست ها و تمهیدات، آیا اساساَ فکر و عزم و تضمینی برای تعدیل شکاف جنسیتی کار و معضل بیکاری روز افزون زنان ایران، صورت خواهد گرفت؟

مدرسه فمینیستی

پانوشت:

۱ . خبرگزاری مهر بعد از خبر متوقف شدن پروژه پتروشیمی ایلام، اعلام کرد که پالایشگاه گاز استان به عنوان بزرگترین پروژه گاز غرب کشور با رکود مواجه شده است. این پروژه‌ ها فقط در حد اسم بوده و عملاً در استان بدون هیچ فعالیتی تعطیل شده ‌اند. این برای اولین بار نیست که پروژه‌‌ های وزارت نفت در استان ایلام با رکود مواجه می ‌شوند بلکه بیشتر پروژه ‌ها در حال رکود هستند یا اصلا اجرا نشده‌اند. طبق گزارش همین خبرگزاری، قرارداد گازی چین در پروژۀ پارس شمالی نیز تا اطلاع ثانوی تعلیق شده است. (خبرگزاری مهر: ۱۷ مهرماه ۱۳۹۰). این خبرگزاری در خبرهای اقتصادی خود در همین روز، به توقف پروژۀ استخراج نفت از میدان نفتی آذر اشاره کرد: میدان مشترک نفتی آذر که سال ۱۳۸۴ با مشارکت شرکت های استات اویل هیدروی نروژ و لوک اویل روسیه در ۲۰ کیلومتری جنوب شرقی شهرستان مهران در استان ایلام با ذخیره قابل برداشت ۴۰۰ تا ۶۵۰ میلیون بشکه نفت خام کشف شد، پس از نزدیک به دو سال مذاکره بنا به دلایل نامشخصی کنسرسیوم روسی – نروژی از طرح توسعه میدان مشترک نفتی آذر انصراف دادند.