پرسش‌ و پاسخ ندای آزادی از فعالان سیاسی درباره‌ی مقدرات برجام

میهن جزنی 

پرسش‌ها

١- با توجه به شرایط سالهای قبل از برجام مانند تحریم های بین المللی و خطر جدی جنگ، ایا برجام (برنامه جامع اقدام مشترک) قرارداد مثبتی برای کشور ما بود، و یا فقط باعث بقای جمهورى اسلامى شد؟

۲- در صورتى كه ايران به تعهداتش بر مبناى اين توافق ادامه دهد و ديگر طرفهاى برجام مانند چين، روسيه و اروپا  به ان پايبند بمانند، برجام مى تواند بدون حضور امريكا ادامه داشته باشد؟

۳- ايا ملغا شدن برنامه برجام باعث سقوط و یا تسریع سقوط نظام جمهوری اسلامی خواه شد؟

۴- با توجه به قدرت و امکانات گسترده امریکا برای تحریم ایران و تحت فشار قراردادن کشورهای دیگرى كه با ايران مناسبات اقتصادی دارند، خروج امریکا از برجام چه پیامدهای برای مردم ایران و برای جمهوری اسلامی بهمراه خواهد داشت؟

۵- اپوزیسیون خارج از کشور چه وظائفی در این شرایط بر عهد دارد؟

پاسخ جمعی

دوستان عزیز با سلام

در برابر سوالاتی که در مورد برجام طرح کرده و از من خواسته اید که به آنها جواب بدهم، در وحله ی اول باید بگویم که جمهوری اسلامی از طرح چنین سوالاتی از سوی بخشی از اپوزیسیون خارج از کشور بسیار خرسند خواهد بود. زیرا بحث هائی اینگونه اپوزیسیون را شریک بازی‌های رژیم می‌گرداند. معذالک خود را موظف به دادن پاسخ می یابم.

دوستان حکومت اسلامی ایران یک غده ی بزرگ سرطانی ست که هم کشور ما را آلوده کرده و هم منطقه را و هم صلح جهانی را تهدید می کند.

بنابرابن هرگونه مذاکره یا رسیدن به هر نوع توافقی ولو محکم‌ترین و دقیق ترین قرار داد یا قرار دادها برای مهار این حکومت سرکش و مافیائی نتیجه ای جز کمک به تداوم آن ندارد. برای نمونه دولت اوباما به مدت نزدیک به هشت سال بازیجه ی شرارت‌های حکومت ملایان ایران شد که نتیجه آن قرارداد برجامی بود که نهایتا با همه‌ی محدودیت‌های اتمی آن، منافع دراز مدت این حکومت کانگستری را تضمین کرد. و یا دولت اوباما با در اختیار گذاشتن ارقامی نزدیک به 200میلیلرد دلار از دارائی های ملت ایران در دستان باندهای جنایتکار رژیم، هم به منافع مردم ایران و هم به صلح منطقه آسیب رساند.

از اینرو مذاکره یا گفتگو برای عادی سازی روابط سیاسی دولت یا دولت‌های بیگانه با حکومت ایران ولو بهترین امتیازات به ایران داده شود دقیقا بازمانده‌ی امکانات مادی و غیر مادی کشور ما را به نابودی خواهد کشاند. زیرا پدیده ای که جمهوری اسلامی ایران نامیده می شود، سازمانی سیاسی یا حکومتی یا رژیمی سیاسی نیست بلکه آن مجمعی از باندهای مافیائی و غارتگری ست که سرزمین کنهسال ما را در اشغال دارند و صاحبان واقعی این سرزمین یعنی ملت ایران را در گرو خود گرفته و حقوق طبیعی مادی و معنوی آنان را به تصرف خود در آورده اند. تا آنجا که مردم ایران در طول چهار دهه ی گذشته به بردگان بی اختیار این گانگسترها و بیگانگان غارتگر مبدل گشته اند.

و اما در جواب آخرین سوال شما که اپوزیسیون خارج از کشور چه وظایفی در این شرایط بر عهده دارد، باید بگویم نه مذاکره و نه گفتگو و نه عقد قرار داد با یک یا چند قدرت خارجی راه حل مشکل ایران با این غارتگران نیست. بلکه به نظر من تنها راه حل مبارزه ی یکپارچه و متحد مردم ایران در داخل و خارج از کشور برای رهائی و باز پس گرفتن سرزمین‌مان ایران از دست این اشغالگران است.

به امید آنروز

میهن جزنی

 




رفراندُم اقلیم کردستان عراق در تضاد با حقوق سیاسی است!

 

فرهنگ قاسمی

رفراندُم اقليم كردستان عراق در تضاد با حقوق سیاسی است!

روز دوشنبه ٢٥ سپتامبر ٣٠١٧ اقليم كردستان عراق مبادرت به يك همه پرسى براى استقلال ميكند. با اينكه تعداد مخالفان اين اقدام بي سابقه است اما مقامات اقليم كردستان عراق به رهبرى بارزانى شمشير را عليه أفكار عمومى جهان از رو بسته اند و با اينكار خود را در دام مهلكى مى اندازند. در اين نوشته از ديدگاه قوانين بين المللى و با توجه به حقوق سياسى دولت ها ثابت ميكنم كه اين همه پرسى در تضاد با حقوق قومى و ملى و بين المللى بوده، باطل است، کمکی به وضعیت منطقه نمیکند و بانیان آن دردست امپریالیسم جهانی بازی میکنند.

مقدمه

از نظر من حق ثابت و قوانین متغییرند. بخشی از اهل دیوان‌سالاران سازمان ملل و طرفداران بی‌قید و شرط قدرتهای حکومتگر، بر این عقیده پافشاری می‌کند که هرگونه کوشش در تغییر قوانین بین‌المللی می‌تواند موجب بی قاعدگی و بی‌قانونی در نظم جهان گردد و منافع کشورها را به مخاطره اندازد. این طرز تفکر و چنین رفتار و منشی یک پرسش اساسی را مطرح می‌کند: آیا حقوق اساسی انسان مهمتر است یا تمامیت ارضی یک کشور؟ از یک سو، قوانین بین‌الملل تمامیت ارضی یک سرزمین را پر اهمیت می‌شمارند و حتی دیوان بین‌المللی لاهه بر اصل تمامیت ارضی تأکید می‌کند؛ ازسوی دیگر از آنجا که قوانین توسط انسان‌ها و برای اداره بهتر اجتماعات انسانی بنا نهاده شده اند نبایستی غیرمتغیر باشند، و بایستی توانست آنان را با شرایط تازه جهان تطبیق داد. پرسش دیگر این است که آیا حقوق انسان‌ها ثابت و غیرقابل تغییر هستند؟ پاسخ شاید این باشد که “تنها ذات تغییراست که قابل تغییر نیست”. حق انسان‌ ها برای رسیدن به عدالت و مشارکت آنان در تعیین سرنوشت خود نیز بطور ذاتی مشمول این تعریف می شود. جامعه ملل باید به درجه ای از بلوغ و تعادل برسد که بتواند طوری عمل کند که نه به نظم جامعه جهانی لطمه وارد شود و نه تحت عنوان حفظ صلح جهانی، حقوق انسانی پایمال گردد. متاسفانه اینطور نیست. طبق منشور جهانی خقوق بشرهر حکومت ملی (دولت – ملت) بر اساس اصول و قوانین بین‌المللی متعهد است تمامی حقوق شهروندان خود را بدون هیچ گونه تبعیض و به طور برابر رعایت کند. طبق مصوبه 1992 سازمان ملل، هر کشور موظف است حقوق اقلیت‌های ملی و قومی را در چارچوب تمامیت ارضی خود رعایت کند و بین آحاد ملت خود تبعیض و تفاوت قائل نشود. اگر حاکمیتی به این حقوق پایبند نباشد و حقوق بخشی از مردم خود را زیر پا بگذارد و مقامات بین‌المللی نسبت به این بی‌عدالتی بی‌توجهی نشان دهند، طبیعی است که مردمی که نسبت به آنان بی‌عدالتی می شود، مشروعیت سازمان ملل را زیر پرسش ببرند.

برخلاف آنچه که تصور می‌شود جدا شدن از سرزمین بزرگ مادری کیمیای سعادت نیست، و به هیچ وجه رشد اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی را تضمین نمی‌کند. مخالفت با جدا شدن شرائطى را طلب ميكند كه بايد از نظر حقوقى عادلانه باشد و دفاع از تمامیت ارضی توسط دولت مادر، صرفا به مفهوم ناسیونالیسم و شوونیسم تلقی نمی شود، وگرنه به قولی متعادل و معقول، “همین صفات را می توان به راحتی به جدایی طلبی ها که در سر سودای سرزمینی تازه را دارند منسوب کرد”.

حقوق انسان برترین است

بدین جهت گفتمان حقوقی بایستی با جهان بینی مدرن و بر مبنای حق تعیین سرنوشت مردم باشد كه با جدائى سرزمینی متفاوت است. باید بروشنی میان “حقّ تعیین سرنوشت مردم ” و “جدایی طلبی” از سرزمينى تمایز قائل شد. در غالب موارد حقّ تعیین سرنوشت را می توان بدون جدایی طلبی محقّق ساخت. به بیان دیگر، حقّ تعیین سرنوشت لزوماً به معنای حقّ حاکمیت سیاسی تمام عیار و تأسیس یک حوزه اقتدار سیاسی و قضایی مستقل نیست. برای مثال، ممکن است که قانون اساسی یا دولت مرکزی این حقّ را برای مردمان تحت حاکمیت خود به رسمیت بشناسد که آن مردمان در قلمرو خاص خود زبان محلّی شان را به عنوان زبان رسمی به کار ببرند، یا سرزمین شان به عنوان استان یا ایالتی در یک فدراسیون به رسمیت شناخته بشود و نمایندگانشان نسبت به تغییر قانون اساسی یا وضع و تغییر پاره ای قوانین فدرال حقّ وتو داشته باشند.” هر کدام از این امکانات بر اساس رشد دموکراسی و مشارکت مردم در امور و شئون زندگانی شهروندى وانسانی و در شرایط حاکمیت ملت امکان پذیر است و نه در شرائط استثنائی مانند شرایط استبدادی و جنگ و هرج و مرج و با استفاده از استيصال و فقر مردم و با استغاده از روش‌های فئودالی در رادى دموكراسى. دقيقا كارى كه بارزانى و اقليم كردستان عراق ميكند.

علیرغم خواست بازیگران قدرت سیاسی، در فرهنگ ملی مردمان خاورميانه، تمایل جدایی طلب وجود نداشته و در تاریخ میهن اين سرزمين ها شورش‌های قومی و محلی جنبه ملى داشته اند. بدین معنی که غالباً تغییر حاکمیت ها بدین سبب انجام می‌ پذیرفته که یکی از حاکمان جهت به دست گرفتن قدرت فاسد، در برابر حاکمیت مرکزی نالایق، قد راست می‌کرده است. به جرأت می‌توان گفت تمامی آن‌ شورش ها هرگز در اندیشه جداسازی نبوده اند، بلکه همواره هدف پیروزی بر قدرت مرکزی و رسیدن به قدرت را در تمامی سرزمین دنبال می‌کرده اند. اين جدائى طلبى ها دست پخت استعمار قديم و جديد بوده است. در تاریخ جهان بریتانیای کبیر معمار جدائی ملت ها و سرزمین ها شناخته شده است. خوبست یاد آورشد که در ایران نخستین‌ بار اتحاد جماهیر شوروی، پس از دومین کنگره حزب کمونیست ایران، کوشید تا از اقوام به مثابه ابزاری برای دخالت در امور داخلی کشور استفاده کند. متأسفانه امروز همان سیاست را قدرت‌های امپریالیستی غرب و وابستگانشان مانند اسرائيل و عربستان با استفاده از شرایط استبدادی حاکم بر سرزمین ها، توسط دست نشاندگان بومی خود که درعمل هیچ اعتقادی به دموکراسی و به رعایت حقوق بشر ندارند و در رفتار و کردار روزمره شان این حقوق را به طور آشکار زیر پا می‌گذارند، اعمال می‌کنند. کسانیکه در این دام میافتند و از آن حمایت میکنند اگر منافع مادی نداشته باشند ضعف معرفتی دارند.

اما از سوى ديگر واز ديدگاه تحولات جهانى و حقوق ملى نمی‌توان قبول کرد که علیرغم نزدیکی‌های زبانی قومی، فرهنگی، اجتماعی و سبک‌ های زندگی مشابه، سرزمین‌ها و باشندگانش همواره دارای یک وحدت ابدی و ازلی هستند و متضمن خطر جدا شدن نمی‌باشند. برای همین جدایی طلبی یکی از مباحث بسیار حساس در حوزه علوم سیاسی و حقوق بین‌المللی به شمار می‌رود که در درازای تاریخ باعث جنگ ها و خونریزی های فراوان بین ملت‌ها شده است. همین‌طور باید در نظر داشت، برخلاف آنچه که غالباً گفته می‌شود، کوشش در جدا شدن‌ها تنها به دلیل عدم رعایت حقوق فرهنگی و سیاسی نیست، بلکه در تاریخ نیم قرن اخیرمشاهده می‌گردد که اهداف سوداگران بومی و قدرت‌های هژمونی طلب جهانی برای دخالت در حاکمیت ها و به منظور تضعیف آنان از یک سو، تقویت استراتژی ایجاد مناطق و کشورهای پاره پاره تحت سلطه و وابسته به قدرت های بزرگ از سوی دیگر، یکی از دلایل عمده دامن زدن به خواست جدایی طلبی بشمار می آید.

اما مهم این است که هر گونه کوشش در جهت خواست جدایی طلبی از یک سرزمین بر اساس معیارهای مشارکت انسان ها و منش دمکراتیک مردمان متکی باشد و مردمان آن سرزمین در روند این گونه تغییرات از دخالت قدرت خارجی بر حذر بمانند و آلت دست آنان واقع نشوند.

صلح وآزادی در برابر جنگ و استبداد

بنابراين درهر جدا شدن، باید حقوق تمامی مردمان ذینفع و قوانین بین‌المللی را رعایت کرد که نیازمند یک برنامه ریزی دقیق، شفاف، مشورت شده و مذاکره شده است. در همه پرسى اقليم كردستان عراق اينطور نبوده است زیرا اگر اینطور می بود این همه مخالف نمیداشت.

زيان استبداد همه گير است. مردمان کرد معتقدند مورد ظلم مضاعف قرار دارند در اين حقيقت شك نتوان كرد. اما ابتدا بايد اين استبداد را رفع و دموكراسى را جايگزين كرد. اقليم كردستان عراق در شرايط وابستگى و نا آرامى و جنگ خانمانسوز در منطقه دست به رفراندمی آماده نشده ميزند  در صورتيكه درست تر اين بود كه قبل از هر چیز، به همراه دیگر نيروهاى دموكرات برای از بین بردن استبداد و وابستگى و ايجاد صلح تلاش كند تا حکومتهاى ملی و آزاديخواه و غير وابسته بر سر کار آیند.

بنابراین، اولا جدا شدن در شرایط استبداد نه تنها با معیارهای انسانی مطابقت ندارد، بلکه از نظر حقوقی نیز بی‌اعتبار است. زیرا وقتی ملکی مشاع، بر اثر ‌زور و استبداد تسخیر شده است؛ از نظر حقوقى و بر اساس مبانی همبستگی ملی، خلاف است که یکی از صاحبان این ملک مشاع فقط سهم خود را طلب کند و دیگر مردمان آن سرزمین را به حال خود بگذارد. ثانیاً چنین روشی غیر دموکراتیک و ناعادلانه، برای آن قوم یا ملت، روندی دموکراتیک را ترسیم نخواهد کرد. امكان زيادى وجود دارد كه اين همه پرسى براى استقلال با بی نظمی و جنگ و خونریزی و تشنج و زیر پا گذاردن حقوق بشر در منطقه همراه شود.

به عنوان مدافع حقوق انسانى بايد گفت كه این عقیده به دور از منطق است که گفته شود برای نگهداری صلح باید از حقوق انسانی گذار کرد و مراقب بود تا نظم سازمان ملل متحد مغشوش نگردد. بلکه برای حقوق انسانی باید مقاومت، مبارزه و حتی جنگید. حق انسان و فرهنگ وسرزمینش در هم تنیده است. زیرا بر اساس یک اصل کلی و کاملاً طبیعی در کره خاکی اگر انسانی نباشد سرزمینی هم نیست و هرگاه سرزمینی نباشد انسانی نیز فرهنگی وجود ندارد. حقوق انسان و تمامیت ارضی میهنش لازم و ملزوم یکدیگرند زیرا پاره ای از فرهنگ او را رقم میزنند.

از رویکرد حقوق سیاسی اگر حاکمیتی قادر نباشد برابری حقوق افراد و تمامیت ارضی را به موازات یکدیگر تأمین کند، آن حاکمیت مشروعیت خود را بعنوان یک دولت – ملت، در برابر مردم خود و جامعه ملل زیر پرسش برده است. در دولت – ملت اگر نسبت به قوم یا ملتی تبعیض انجام گردد حقوق سیاسی او پایمال شده است. پس منطق حكم ميكند که آن قوم وملت حق داشته باشد به دلیل ناحقی و بی عدالتی ای که بر او وارد می‌شود و با رعایت  حقوق تمامی مردمان وعوامل ذینفع و قوانین بین‌المللی خواست جدا شدن خود را طلب کند.

شرائط جداشدن

از نگاه من جدا شدن از یک دولت – ملت نباید “تابو” باشد. هر جدایی عمدتاً به دو شکل می تواند حادث گردد و دارای مراحلی است که که در زیر بدان می پردازیم :

یکی می‌تواند در اثر مخاصمه و خشونت و زور و سرانجام با جنگ و خونریزی تحقق پیدا کند. این روش حاصل توسعه نیافتگی و حاکم بودن روابط قبیله ای و تعصبات مرامی و مذهبی و شاید تحریکات خارجی باشد. معمولاً این روش نه تنها راه حل مناسبی نیست و به راحتی قابل دستیابی نمی‌باشد، بلکه اثرات نامطلوب آن مدت‌ها می‌تواند برای طرفین مخاصمه مشکلات و مصائب غیرقابل جبرانی را بوجودآورد. این شیوه ای است که معمولاً مورد علاقه قدرت‌های جنگ افروز بزرگ می‌باشد، برای همین معمولاً قدرت‌های استثمارگر با توسل به شیوه های گوناگون زمینه‌های دستیابی به آن را فراهم می‌کنند. در تاریخ توسل به جنگ و زور برای جدایی طلبی هرگز موفقیت‌آمیز نبوده است و منجر به کشتارهای دسته‌جمعی بین طرفین مخاصمه و “ژنوسید” قومی و ملی ‌گردیده است. مثال‌های زیادی را در این زمینه می‌توان یافت. از آن جمله یوگسلاوی سابق را می‌توان نام برد که تجزیه آن به صربستان و مونته نگروو، کرواسی و بوسنی هرزی‌گوین جنگ‌های خونباری را به دنبال آورد. مثال زنده دیگر کشور نیجریه است که تنها در چند دهه از یک کشور با سه ایالت به کشوری با سی و شش ایالت تبدیل شد و کشمکش‌ها و جنگ های محلی درآن کماکان ادامه دارد و هر گروه برای دستیابی به قدرت و حاکمیت بر ایالت‌های دیگر از هیچ گونه خونریزی ابا نمی‌کند و در حقیقت این کشور به یک صحنه جنگ و منازعه دایمی بدل شده است. این روش باعث جنگ، دخالت خارجی و عدم رشد دموکراسی می گردد.

شکل دوم، یک برنامه ریزی مسالمت‌آمیز مبتنی بر توافق و تفاهم بین یک دولت – ملت و بخش جدایی طلب آن است. با بکارگیری این روش، برنامه جدا شدن، براساس رعایت دموکراسی و احترام متقابل به حقوق تمامی عوامل ذینفع و طبق معاهدات و قوانین بین‌الملل و نه در اثر اعمال قدرت گروه ها و طبقات قدرت‌ طلب و ستیزه‌ جو انجام می‌شود. این واقعیت را حتما باید پذیرفت که در دنیای امروز، تصمیمات جدا شدن از یک سرزمین بایستی مبتنی به رعایت حقوق حقه مردم خود، متناسب با تمایل کشور مادر، بر اساس ملاحظات منطقه‌ای و با در نظر گرفتن قوانین بین‌المللی برنامه ریزی شود. مبادرت به شیوه‌ای متعادل و متناسب و متمدن، می‌تواند به خواست جدا شدن مشروعیت بخشیده و افکار عمومی را با خود همراه کند. چيزى كه در مورد اقليم كردستان عراق اصلا واقعيت پيدا نميكند. در بکارگیری این روش باید سه شرط با رعایت ترتیب به اجرا گذارده شود.

اول اخذ مشروعیت از مردم خود است؛ بطوری ‌که مردم آن قوم یا ملت در شرایطی دموکراتیک و با نظارت مقامات ملی و بین‌المللی چنین خواستی را به رأی عمومی مردم منطقه‌ خود بگذارند و تصویب و تأیید مردم خود را بدست آورند. در عین حال سرزمین و مردم جدایی طلب باید قادر باشند یک قانون اساسی ملی و مترقی بر مبنای منشور جهانی حقوق بشر و رعایت حقوق و اصول بین‌المللی ارائه دهند و خود را موظف به اجرای آن نمایند.

دوم اخذ مشروعیت ملی می‌باشد؛ از آنجا که این قوم یا ملت مجزا و مجرد از یک سرزمین بزرگتر نیست، سرزمینی که مردمان آن طی قرن‌ها همزیستی و مشارکت داشته‌اند و از میراث فرهنگی و تاریخ مشترک برخوردار بوده‌اند، پس هرگونه جدا شدن باید با تفاهم و توافق کشورمادر انجام پذیرد. در واقع این نیز حق تمامی مردمان آن سرزمین است که در مورد این خواست جدایی خواهی اظهارنظر کنند و آن را به رفراندوم بگذارند. چيزى كه در عراق كنونى امكان پذير نيست.

سوم تائید و به رسمیت شناختن این کشور تازه توسط جامعه بین‌الملل است؛ این امر از دو نظر مورد اهمیت می‌باشد. اول اینکه سرزمین جدا شده از حقوق و مسئولیت‌های برابر، طبق قوانین و اصول و پیمان‌های بین‌المللی، برخوردار خواهد شد، دوم این که می‌تواند از زمینه‌های موجود برای جنگ افروزی بین مردمانی که در چارچوب کشورهای دیگر منطقه قرار دارند جلوگیری به عمل آورد. شوراى امنيت سازمان ملل اين اقدام را در مورد اقلیم کردستان عراق مردود كرده است.

رعایت شفاف، دقیق و برنامه ریزی شده این اصول می‌تواند یک جدایی، را با روند دموکراتیک، در شرایطی سالم، صلح آمیز، آگاهانه ومشروع همراهی کند و احیاناً امکانات راه بازگشت به مجموعه قبلی، در شرایط عدم موفقیت در دوران بعد از جدایی را برای سرزمین و مردم جدا شده بازنگهدارد.

در خاتمه سوال میکنم که آیا در دنیایی که قدرت‌های بزرگ خود را در چارچوب‌های بزرگتری مانند اتحادیه اروپا، فدراسیون روسیه، ایالات متحده امریکا، اتحادیه اعراب متحد می‌کنند تا ‌قدر قدرتی خود را حفظ و گسترش دهند، شقه شقه کردن سرزمین ها ونابودی هویت فرهنگی وتاریخی وهمبستگی ملی و در نتیجه کوچکتر شدن آن اقدامی عقلایی به نظر می‌رسد؟ از نظر من پاسخ منفى است.

شهریور 1396

 




پیامدهای مرگ رفسنجانی در چشم انداز سیاسی ایران

گفتگو رادیو عصر جدید با مهرداد درویش پور

این گفتگو را بشنوید




مرگ رفسنجانی شروع یک واقعه در ایران است

امین بیات
هاشمی وشرکاء از نخستین روزکسب قدرت سیاسی بعدازانقلاب مردمی در ایران علیه حکومت و دارودسته وابسته محمد ضاشاه درکنارخمینی و با یاری و حمایت سایرآدم کشان وهمدستان خود نقشه حذف فیزیکی مخالفین خودراچه مذهبی و چه غیر مذهبی درچارچوب نظام زور و چماق سرمایه داری عقب گرا با دسیسه وتوطئه و ترورو چپاول ثروت جامعه دردستورکاردولت تازه بدوران رسیده مذهبی قرار دادند.

هاشمی ویارانش آنچنان بامردم ونیروهای جوان ومدرن سر ستیز داشتند که وقتی دیدند دانشگاه تبدیل به سنگرادامه انقلاب شده با ترفندهای عوامفریبانه خمینی و یارانش ،از جمله رفسنجانی تمام قد وبا سبعیت هر چه اسلامی تر دربرابر دانشگاهیان ایستادند واقدام به طرح “انقلاب فرهنگی اسلامی”و بستن دانشگاههاو دستگیری و سرکوب نیروها نمودند.

هاشمی در ادامه پیاده کردن اهداف شوم خمینی آهسته و آرام حساب شده یکی پس از دیگری توسط نیروهای فاشیستی داعشی مذهبی حزب الهی که تحت نام سپاه پاسداران” انقلاب اسلامی”و بسیج مسلح اقدام به سرکوب نیروهای دمکرات، ملی، آزادیخواه، چپ و مستقل نمودندو با ازمیدان بدر بردن این نیروها و ایجاد فضای ترس و وحشت، اختناق در جامعه ازهیچ جنایتی کوتاهی نکردند.

هاشمی این جرثومه فساد جمهوری اسلامی ایران را به اخوان المسلمین وصل کرد، ایران رابه سیستم مالی جهانی باغرب (مک فالن)، و امپراطوری اقتصادی را به کنترل خود در آورد، مس سرچشمه یک نمونه از آنست که میلیارها در آمد آن را در خارج ازکشور سرمایه گذاری کرده اند.

هاشمی از مسئولین درجه اول کشتار انقلابیون چپ، نیروهای ترقیخواه بود، یکی از نقشه کشان اصلی کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی بود، او همواره برای اینکه از شر مخالفین زنده رهائی یابد اقدام به ادامه جنگ با عراق کرد و موجب وارد شدن خسارتهای زیاد مالی و انسانی شد.

هاشمی در دوران ریاست جمهوری خود در واقع طراح اصلی و رهبری کننده قتل های زنجیره ای وکشتار و ترور نویسندگان و آزادیخواهان بود، او تحت تعقیب پلیس بین المللی در رابطه با کشتار میکونوس بود، او نقش تعیین کننده در بقدرت رساندن خامنه ای بقدرت داشت و او را جانشین خمینی کردو در ارتباط با هژمونی سپاه در اقتصاد و قدرت سیاسی رل مهمی بازی کرد.

هاشمی درهموار کردن سیاست نئولیبرالی در اقتصاد ایران از جانب سرمایه داری جهانی براستی فرزند خلف شیطان بود. اوضاع و احوال اقتصادی و معیشتی مردم بطور عام و کارگران بطور خاص و تهیدستان و معلمان و…کارتن خوابان و…نتیجه سیاست مخرب و خانمانسوز نئولیبرالی او بود که باعث سقوط اقتصادی و ورشکستگی کشور شد.

امروز کسانیکه زانوی غم بغل گرفته و به عزای در گذشت او نشسته اند در واقع منافع آنها بخطر افتاده، پیامدهای نبود این “عمرعاص” زمان، در رژیم جمهوری اسلامی به زودی نشانه های سیاسی خود را در راس نظام نشان خواهد داد، بطوریکه تعادل نظام بهم ریخته خواهد شد؛ چه در ارتباط داخلی و چه خارجی، بلواها دو چندان خواهد شد، نبودعامل ارتباطی با پشتوانه مالی باد آورده هاشمی با اروپا و امریکا و عربستان و…تا دراز مدت تاثیرات منفی خود را نشان خواهد داد.

مرگ رفسنجانی شروع یک واقعه در ایران است. مرگ او کمک میکند به جناحها ی افراطی تر در داخل کشور .

اما در خارج روسها و پوتین بشدت نگرانند ودر فکر اینکه آیا در ایران آینده بدون خامنه ای و هاشمی جنگ بر سر کسب قدرت بکجا خواهد کشید؟ آیا روابط با ترکیه تیره خواهد شد؟ زیرا مهره تاثیر گذار آن هاشمی نیست که روابط برادرانه اسلامی با اردوغان دیکتاتور داشت، بیش از این که هست بهم خواهد خورد.

آیا نفوذ بسیار گسترده دارو دسته ارتجاعی هاشمی با اپوزیسیون همسو با او در خارج، و در صورت قطع مواجب آنها، چاره ای اندیشیده اند، ایا قطع کمکهای مالی از انها تاثیر بر سیاست فعلیشان میگذارد؟ ایا آنها را بسوی جناحهای رادیکالتر رژیم یا بر عکس وا میدارد؟

رفسنجانی چرخ تعادل نظام اسلامی بود و نظام جمهوری اسلامی را مدیریت میکرد همچنانکه در زمان شاه علم دستگاه شاه را مدیریت میکرد، هر دو توانستند در مقاطع مختلف بر بحرانها غلبه کنند البته علیه منافع مردم.

دستگاه تازه بقدرت رسیده در آمریکا در حالت تهدید آمیز با دولت ایران است و این در حالیست که یکی از ستونهای محکم اقتصادی و سیاسی رژیم فرو ریخته و در کنار خمینی به خاک سپرده شده واکبر شاه و تخت و تاج به ارث رسیده اش از جانب رژیم شاه، در خطر جدی قرار گرفته، زمانیکه در بازی شطرنج شاه مهره نباشد بازی شطرنج بی معنی نیست، چنگیز خان مغول وقتی مرد پسرانش و جانشینانش نتوانستند با لشگربیشمار جای خالی اورا بگیرند.

داستان هشتادو هشت اگر رفسنجانی، موسوی، کروبی و خاتمی نبودند آیا رژیم میتوانست نجات پیدا کند یا هما ن موقع سقوط میکرد؟

دسیسه های هاشمی بیشمارند ،از تهیه اسلحه برای ترور وزیر شاه تا انفجار حزب جمهوری اسلامی و درزمان جنگ هشت ساله خرید اسلحه از اسرائیل واقعیت دارد،القاب بیموردی که دستگاه سخن پراکنی بی بی سی این حقوق بگیران بیگانه وطن فروش به هاشمی میدهند و دروغ پراکنی و توطئه علیه منافع مردم میکنند واقعیتی است که هاشمی رفسنجانی نه مصدق بود و نه امیر کبیر. اما اگر هاشمی را حذف فیزیکی کرده باشند آنچنانکه پسرش بیان کرد، این عمل میتواند قسمتی از پروژه پسا مرگ رودرس خامنه ای نیز باشد.

تا زمانیکه اپوزیسیون ایران و جناحهای مختلف آن برای رسیدن به جمهوری، دمکراسی و لائیسیته نتوانند بر سر مسائل کلیدی و محوری با هم توافق کنند و آلترناتیو را به مردم نشان ندهند ،عوامل جمهوری اسلامی اسب خود را میتازند و هیچ اتفاقی عجیب در ایران رخ نخواهد داد.




در مورد آزار و ایذا ناشی از محاصره‌ی غزه تحقیق کنید




واپسین پیام من

به یاد ابوالفضل قاسمى

هموطنان، مردم شریف و دلاور درگز، دوستان و رفقاى گرامى روز اول آذر ۱۳۷۲ سالگرد درگذشت ابوالفضل قاسمى است. از آن روز ٢٣ سال میگذرد. ٧٢ سال عمرکرد. اهل علم و عمل بود. تمام عمر شرافتندانه علیه دیکتاتورها، ارتجاع، بیگانگان و بیگانه پرستان مبارزه کرد.

زندگی او از آثار و کتاب های تحقیقى و تاریخى خالی نیست. در مجموع بیش از ٢٠ مجلد در باب: الیگارشى و خاندان هاى حکومتگر در ایران، کتاب هائی چون خاوران گوهر ناشناخته ایران، نادر شیر مرد اتک، از گوماتا تا کودتا، هزار ماه سیاه …. خاطرات سیاسی و زندان ها به رشته تحریر در آورد.

پدر ما با ورود متفقین به ایران، علیه دخالت بیگانگان در ایران پای به میدان مبارزات سیاسی گذارد. از سن ۲۳ سالگى در زندان هاى به غل و زنجیر کشیده شد و از زادگاه خود تبعید گردید. در کنار مصدق قرار گرفت و تا آخر در صف مبارزان نهصت ملی جانفشانی کرد. در کودتاى ننگین ٢٨ مرداد ١٣٣٢ برادر کوچک او ایوب قاسمى در راه پر نشیب و فراز آزادى و استقلال ایران تیرباران شد. بار ها و سال ها در زمان شاه به زندان افتاد و از کار بیکار گردید.

ghasemi-a ori2ghasemi-a ori1

در دوران پر آشوب انقلاب در مقام حساس دبیر کلی حزب ایران ( سوسیال – دمکرات )، عضویت در شوراى مرکزى و هیت اجرائى (جناح رادیکال ) جبهه ملى ایران با شجاعت وبى پروا از مخاطرات در راه، با جمهورى اسلامى و خمینى و ولایت فقیه مقابله و مبارزه کرد. او ملی گرا، سوسیالیست و دموکرات بود. در وصیت نامه خود تحت عنوان “واپسین پیام من”درباره ناسیونالیسم چنین می نویسد: “ناسیونالیسم آن عقیده است که دور از خاک پرستی و قهرمان و نابغه پرستی و نژاد گرای باشد. این ناسیونالیسم بر پایه انسان گرایی، عدم هرگونه تبعیض دینی و نژادی می باشد. این حق طبیعی هر ملت است که از هویت، تمدن، فرهنگ و گنجینه های فکری و تاریخی خود پاسداری کند. دکتر مصدق مظهر این نوع ناسیونالیسم می بود. یک ملت مستقل نمی‌تواند با فقر و ظلم باقی بماند. ظلم را دمکراسی از بین میبرد، و اما نه دموکراسی عوام و هو وجنجال یا دموکراسی مبتنی بر پایه های ارتجاع گرایی، واپس گرایی و منارشی، و فرد گرایی و الیگارشی. درمان فقر در یک جامعه سوسیالیسم است. سوسیالیسم از نظر ما جنبه ی اقتصادی دارد. با این دکترین می‌توان بهره کشی انسان از انسان را از بین برد و زنجیرهای فقر و بردگی اقتصادی را از دست و پای محرومین گشود. باید بدانیم ناسیونالیسم و دموکراسی و سوسیالیسم لازم و ملزومند، بدون یکی آن دو ناقصند و نمی‌توانند در جامعه رفاه و استقلال و آزادی پدید آورند.”

وقتى بعد از انقلاب با بیش از ٨٠ درصد آرا از زادگاه خود، شهرستان درگز وکیل مجلس شد در دل دشمنانش از خطر تشکیل فراکسیون ملی در مجلس ترس افتاد.

از ١٢ نماینده دوره اول انتخابات، او تنها کسى بود که زیر فرمان خمینى نرفت و در مصاحبه هاى خود در مطبوعات علنا با گروگانگیرى مخالفت و از استقلال و آزادى دفاع کرد.

از نخستین کسان نهضت ملی بود که توسط رژیم جمهورى اسلامى دستگیر شد. بعد از ماهها بى خبرى بالاخره محاکمه و محکوم به اعدام گردید. اما در اثر دخالت مراجع بین المللى و شخصیتهاى مترقی و روشنفکران و احزاب سیاسى پیشرو اروپا حکم اعدام به حبس ابد تقلیل پیدا کرد.

ghasemi-a ori3

در زندان، همه شکنجه های جسمی و روحی را تحمل کرد و خم به ابرو نیاورد، نه مصاحبه اى در تائید رژیم و نه توبه، برعکس در آرمان های خود با برجا ماند. بر سرقولی که به مردم زادگاه خود درگز داده بود کوتا نیامد. در “واپسین پیام من” در این مورد می نویسد “مردم درگز، زادگاه من، حق بزرگی به گردن ما و ملت ایران دارند، برای اینکه پیوسته در هر بحران حامی ملت و من و عقایدم بوده اند، شما دوستان و فرزندانم هرگز این مرز وبوم را فراموش نکنید. این مردم در طول فعالیتها بهترین جوانان و مردان را در راه ملی گرایی، میهن دوستی و آزادی و مبارزه با فئودالیسم و منارشیسم و امپریالیسم و کمونیسم از دست داده اند. من همیشه آرزو داشتم پیش از برادرانم شهید ایوب قاسمی و شهید مرتضی قاسمی و شجاع ترین مردان شهید علی محمد باقرزاده، شهیدحیدر سلامت و شهید سید جعفر سجادی توفیق شهادت می‌یافتم، ولی با این که (در زندان) با گرفتن وصیت نامه در آستانه مرگ بودم این توفیق حاصل نشد. مردم درگز نباید خون اینان را فراموش کنند. باید انتقام آنان را از مسببین و مبا شرین اصلی بگیرند.”

کسانیکه در زندان با او هم بند بودند بار ها از مردانگى و روحیه بالاى او سخن گفته و نوشته اند. در “واپسین پیام من” خطاب به همسر وخویشان و فرزندان چنین می نگارد : “اما شما همسر و فرزندان و خویشانم من از مالی و منال دنیا چیز قابلی برای شما نگذاشتم. همسر من در طول تمام مبارزات همسنگر من بود، او تنها همسر من نبود، مادر من و خواهر من و برادر من بوده است، همواره او را عزیز بدارید. من هیچ چیز را به شما تحمیل نمیکنم ولی راهی که نشان دادم بروید روحم را شاد کرده اید.”

همه این فشار باعث شد در زندان چند بار سکته کند. بعد از نزدیک به هفت سال زندانى براى اینکه در زندان نمیرد او را رها کردند.

هرگز به اندیشه گریز از کشور نیفتاد. میگفت در ایران مى مانم و تا جان دارم با این رژیم مبارزه میکنم.

علیرغم بیمارى شدید قلبى از مبارزه و نوشتن و گفتن و جمع کردن آزادیخواهان شکست خورده و تار ومار شده دست بر نداشت. منزل ما، چون گذشته محل دید وبازدید مخالفان، به ویژه جوانان مبارز شد.

ghasemi-a ori4
او باید اول هر ماه خود را به مقامات شکنجه گر نظام جمهورى اسلامى معرفى میکرد. چندى پس از آزادى، در اول آذر ١٣٧٢ که از یکى ازهمان کمیته هاى امنیتى به خانه بازمی گشت در اتوبوس دچار سکته قلبى آخرشد و در روی دست مردم جان سپرد.

درباره ی مراسم بعد از مرگش می نویسد “دین برای تهذیب اخلاق و بالا بردن عواطف انسانی و اخلاقیست، از اینرو باید همواره از سیاست دور باشد.” … خدا پرستی که در آن سلاخی، آدمکشی، مردم فریبی، واپس گرایی، انسان زدائی، ثبات طلبی، نادانی گرائی، سنگ گرایی فرمانروا باشد را مردود می شمارم؛ از این رو از همسر، فرزندان، خویشان و دوستان سیاسی می طلبم به یاد من آیین هائی برگزار نکنید که از آن یک قطره آب به آسیاب ارتجاع ریخته باشد. در خانه خودم فقط یک یادبودی دور از ارتجاع گرایی برپا دارید و با خواندن این “واپسین پیام” به پایان ببرید. از آن به بعد باید لباس سیاه از خود دور کنید به کسوت عادی درآئید.”

ما چنین کردیم و به ویژه در مراسمی که چند روز پس از مرگش در پاریس به این مناسبت برگزار شد با این که هنوز از “واپسین پیام من” خبر نداشتیم، (زیرا آن را فقط چند سال پیش درمیان یکی از کتاب‌هایش پیدا کردیم) دوستانش سخن گفتند و با موسیقی آغاز و پایان یافت.

زنده باد ملت، جاوید باد ایران؛

زنده باد استقلال، آزادى، دموکراسى؛

نابود باد جمهورى اسلامى؛

فرزندان، خانواده هاى قاسمى و وابسته و دوستان؛