اینجانب را با چوب “اپوزیسیون” نرانید!

علی صدارت

در تقدیس قدرت و با عدم اعتماد به نفس خود و سایر ایرانیان، گروهی به قدرت خارجی رجوع می‌کنند و به درجات و صور مختلف آنها را در امور مملکت خود دخیل می‌نمایند و آشکار و نهان، از آنها تمنای مساعدت دارند. با اصیل دانستن قدرت و با عدم اعتماد به نفس خود و سایر ایرانیان، گروه دیگری به قدرت داخلی چشم دارند.

لازم به تذکر نیست که با رژیم ولایت فقیه، در کلیت آن مخالفم و آنرا اصلاح‌پذیر نمی‌دانم و در گذار خشونت‌زدایانه از آن تلاش می‌کنم. لازم به تذکر است که با هر رژیم که به ولایت و حاکمیت جمهور شهروندان و حقوق بشر و کرامات و منزلت‌های انسانی تجاوز می‌کند مخالف و برای استقرار و مهمتر از آن، استمرار مردمسالاری تلاش می‌کنم.

هویت هر فردی و هر هسته‌ای ، بر اساس پندار و کردار و گفتار شان تعریف می‌گردد. پژواک بن‌مایۀ تفکر و تعقل هر فرد، در نحوۀ پندار و کردار و گفتار هر فرد هویدا می‌گردد. هرچه این بن‌مایه بیشتر به سمت اصیل دانستن قدرت و زور متمایل باشد، آن فرد و استعدادهایش بیشتر در تقابلهای کاهندۀ توازن قوا ضایع می‌گردد. هرچه میزان باور به قدرت و زور در اندیشۀ راهنمای هر فردی عمیق‌تر باشد، آن فرد کمتر از خود اعتماد به نفس بروز می‌دهد و بیشتر مجبور است برای هر موضوعی، به دیگران رجوع کند و الزاماً، مکررتر مجبور می‌شود که دست تکدی به سوی قدرت و نمادهای آن دراز کند و سپس به توجیه‌پردازی عمل خود بپردازد. در این مسابقه دروغ‌گوئی به خود و به دیگران، دوختن کلاه‌ها واجب و لازم می‌گردد که فرد بر سر خود و دیگران بگذارد. می‌بینیم که تعداد کلاه‌های شرعی و نیز کلاه‌های روشنفکری (شاید امروزه با درجۀ اهمیتی بسیار افزونتر از کلاه‌های شرعی) در این چند روز مانده به توهین و تحقیر “انتخابات” ۱۳۹۲ برای “ریاست جمهوری” فراوان هستند.

مخالفت شخصی با آقایان خامنه‌ای و یا احمدی‌نژاد و ناچیز کردن کنشهای سیاسی/اجتماعی/حقوق بشری در توازن قوا با آنها، راه به ناکجاآباد دیکتاتوری دیگری می‌برد. صورت مساله برای یک کنشگر عاشق وطن و هموطن، هرچه حقوقمندتر شدن و مردمسالارتر شدن فرهنگ ایرانیان است و در این تلاش اول از خویش آغاز می‌کند و در این وادی، بیشتر از دیگران به خود سخت می‌گیرد. در این تلاش برای رسیدن به یک مردمسالاری پویا است و فقط به این ترتیب است که فرد ندانسته، در زمین بازی حریف و مطیع قوانین حریف، به یک بازی مجبور نمی‌شود (که ممکن است خدای ناکرده در دل بعضی ناظران، سوءتفاهم بندبازی سیاسی را ایجاد کند). یک بازی که می‌تواند یک بازی خطرناک یا یک قمار با سرنوشت خود و بقیۀ ایرانیان باشد.

اگر اصل بر تضاد باشد و نه عکس آن، اگر قدرت اصل و هدف باشد، برای کنش سیاسی هر روشی توجیه می‌شود. حملات شخصی جای کنش سیاسی اخلاق‌مند و اصول‌مند و حقوق‌مند را می‌گیرد. طرفداران آقایان رجوی و پهلوی در این امر سابقۀ درخشانی ندارند. صرف نظر از آنها و به مناسبت واقعه‌ای را نقل می‌کنم. در یکی از تظاهرات مقابل سازمان ملل در نیویورک به اعتراض به حضور آقای احمدی‌نژاد، زندان و قفسی را ساخته بودند و به عنوان مخالفت با آقای خامنه‌ای و ظاهرا برای مصور کردن وی در زندان توسط “اپوزیسیون” فردی با صورتک آقای خامنه‌ای در آن محبوس بود. ولی متاسفانه آن فرد دست خود را مانند دست آقای خامنه‌ای، و به تمسخر، معلول و مصدوم نمایش می‌داد. صاحب این قلم اعتراض دلسوزانه و دوستانه به این عمل کرد که در جواب گفته شد: “بالاخره دست خامنه‌ای چلاق است! آیا شما در این بحثی دارید؟!” (نقل به مضمون) در سکوت آرزو کردم که آقای خامنه‌ای مبتلا به تشمع و به تبع آن دچار ورم اسبل و سایر تظاهرات بیرونی و بالینی آن نشود وگرنه که چه صحنۀ نازیبائی ممکن است از “اپوزیسیون” منقوش شود!

بیماری پرستش زور و قدرت واگیر دارد. چندین دهه زندگی در رژیم ولایت فقیه و قبل از آن، رژیم ولایت شاهنشاهی، زور و خشونت را به افراد تحمیل می‌کند و این ویروس را در تفکر آنها مزمن می‌کند. مانند هر بیماری مزمن دیگر، خود بیمار و اطرافیان حتی ممکن است همیشه به وجود این بیماری توجه نداشته باشند. در تقدیس قدرت و با عدم اعتماد به نفس خود و سایر ایرانیان، گروهی به قدرت خارجی رجوع می‌کنند و به درجات و صور مختلف آنها را در امور مملکت خود دخیل می‌نمایند و آشکار و نهان، از آنها تمنای مساعدت دارند. با اصیل دانستن قدرت و با عدم اعتماد به نفس خود و سایر ایرانیان، گروه دیگری به قدرت داخلی چشم دارند. آقای رفسنجانی را قدرتی در مقابل قدرت آقای خامنه‌ای می‌بینند و راه حل را نه در خود و سایر مردم بلکه در توازن قوا می‌بینند. توجیهاتی از قبیل “باز شدن فضای سیاسی” و یا “بهبود وضعیت معیشتی مردم” و یا “پایان دادن به بحران اتمی” و یا….. را به آقای رفسنجانی و یا سایر کاندیداهای “ریاست جمهوری” نسبت می‌دهند. گروه دیگری، خود را ناتوان و جابجائی رژیم ولایت مطلقۀ فقیه را با رژیم ولایت مطلقۀ آقایان پهلوی و رجوی را به عنوان چارۀ بیچارگی خود تبلیغ می‌کنند. رفتن آقای احمدی‌نژاد و آمدن هرکدام از کاندیداها، دردی را دوا نمی‌کند. رفتن آقای خامنه‌ای و آمدن ولی دیگری و یا حتی آمدن یک شورای رهبری، همان آش فساد و فقر و خفقان و سرکوب را در همان کاسه برای نسل دیگری از ایرانیان می‌ریزد و با اعمال زور و قدرت به خورد آنها می‌دهد.

یکی از موانع بزرگ همگرائی نیروهای جمهوری‌خواه، ورود در توازن قوا است. متاسفانه این کشاکش مابین نیروهای “اپوزیسیون” کم دیده نمی‌شود. طبیعتاً افرادی که به این روش باور دارند و به آن عادت کرده‌اند، نمی‌توانند در روابط درون گروهی خویش از این اعتیاد دست بشویند. هرچه میزان اعتیاد به قدرت در یک تشکیلات زیادتر باشد، ریزشها و انشعابات و انشقاقات شایعتر مشهود است.

راه حل بحرانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ما در بن‌مایه تفکر و تعقل ما است. راه حل این نیست که بر ضد این و یا آن باشیم. چاره این نیست که مدام بدنبال این باشیم که با چه کسی می‌توانیم وارد کشمکش توازن قوا بشویم و به این وسیله هویت بجوئیم. موازنۀ وجودی، دشمنی‌ها و بهانه‌جوئی‌ها را زیاد و خشونتها را افزون می‌کند. برای استقرار و استمرار دموکراسی در ایران برای رسیدن به یک مردمسالاری پویا در وطن، چاره‌ای به جز این نیست که همگی با هم تعاون کنیم و بکوشیم فرهنگ خود و هسته‌هائی که در آن فعال هستیم و فرهنگ جامعه، پیوسته حقوقمدارتر و مردمسالارتر بگردد. موازنۀ عدمی، میل ترکیبی افراد و هسته‌ها و جامعه را زیاد و بازده سازندگی را افزون می‌کند. در این روش زندگی، استعدادهای ابتکار و خلاقیت افراد همیشه شکوفاتر می‌شوند. هرچه درجۀ موازنۀ عدمی، در پندار و گفتار و کردار افراد و هسته‌ها افزایش یابد، به همان درجه و بیشتر، میزان آزادی و آزادگی و استقلال و خودانگیختگی در جامعۀ آنها افزون می‌گردد.
تمرینی پیوسته لازم است که در اندیشۀ راهنما، فاصله را از اصالت زور و قدرت پیوسته دورتر و به اصالت آزادی و استقلال نزدیکتر کنیم. نهیب مولانا در دفتر چهارمش را آویزۀ گوش کنیم:
پاره‌دوزی می‌کنی اندر دکان /// زیر این دکان تو مدفون دو کان
دو کان، یکی کان آزادی و آزادگی و دومی کان استقلال و خودانگیختگی.
ای ز نسل پادشاه کامیار /// با خود آ! زین پاره‌دوزی ننگ دار

Sedaratmd@gmail.com
چهارشنبه بیست و دوم ماه می ۲۰۱۳
برابر با اول خرداد ۱۳۹۲




جایگاه اپوزیسیون جمهوریخواه در رابطه با “انتخابات ریاست جمهوری” در ایران

etekhabat 01فرامرز دادور

بر اساس این نگاه است که بطور اصولی نمیتوان از سازمانهای جمهوریخواه انتظار داشت که بغیر از دامن زدن به خواسته های عام دمکراتیک مانند طلب آزادیهای بی قید و شرط سیاسی، آزادی زندانیان سیاسی، ممنوعیت شکنجه و اعدام، برچیدن قانون اساسی موجود و برگزاری انتخابات آزاد برای مجلس موسسان جهت تدوین نوع نظام سیاسی آینده، به انتخاب راهکارهای سیاسی تاکتیکیِ غیر مرتبط با هدف اصلی که همان برچیدن نظام و استقرار جمهوری سکولار است اقدام نمایند.

در شرایطی که مردم از آزادیهای دمکراتیک برای مشارکت در سرنوشت اجتماعی/سیاسی برخوردار نیستند، اتخاذ راهکردهای واقعبینانه در قبال انتخابات پیش رو در ایران آسان نیست. در میان اپوزیسیون آزادیخواه و جمهوریخواه، از یکسو گرایشی بر آن است که میبایست از وجود هرگونه روزنه و فرصت جهت پیشبرد مطالبات دمکراتیک استفاده نمود. بر اساس این خط فکری، برای اکثریت قاطع مردم که با دنیائی از معضلات اجتماعی (ب.م. بیکاری، فقر، نبود آزادی و امنیت مدنی) درگیر هستند، طبیعی است که در هر مقطع تعیین کننده تاریخی، آنها در وحله اول خواستار برطرف نمودن اولیه ترین موانع اجتماعی ملموس هستند. بر اساس این نگاه، قابل درک است که بخش بزرگی از توده های مردم، علیرغم نفی جمهوری اسلامی در کلیت آن، با توجه به تجربهِ آنها از دوران ریاست جمهوریِ رفسنجانی و خاتمی در گذشته که تا حدی تحت لوای سیاستهای معتدلترِ ( مسلماُ نه دمکراتیکِ) آنها در عرصه های داخلی و خارجی، وضعیت زندگی نسبتا قابل تحملتر بود، احتمالا دوباره به هاشمی رفسنجانی در صورت عدم رد صلاحیت وی، رای خواهند داد. بویژه اینکه از این نقطه نظر، با رای دادن به کاندیدائی که در صورت پیروزی وی شکاف بیشتری در حکومت ایجاد میشود، زمینه های مناسبتری برای مقاومت و حرکتهای دمکراسی خواهانه ظهور خواهند نمود. بنابراین، مطرح میگردد که در این مقطع تاریخی بهتر است که جریانات جمهوریخواه در اپوزسیون نیز با این بخش قابل ملاحظه از جمعیت همراهی نموده ، در حین پشتیبانی انتقادی و مشروط از رفسنجانی، مطالبات آزادیخواهانه و از جمله آزادی زندانیان سیاسی، برگزاری انتخابات آزاد و استقرار حقوق مدنی بر طبق موازین جهانی حقوق بشر را برجسته نماید. این نگاه در وحله اول منطقی بنظر میرسد، اما اگر به فلسفه وجودی و نقش سیاسی جمهوریخواهان در اپوزیسیون ایران دقیقتر توجه شود، نمیتواند در استراتژی آنها جائی داشته باشد.

اگر این نوع موضعگیری از طرف افراد و یا سازمانهای شکل گرفته حول محور پلاتفرمهای مشخص سیاسی و الهام گرفته از بنیادهای تئوریک معینی در دستور کار باشد، قابل فهم است، چونکه بر طبق موازین اتخاذ شده برای سیاستگزاری در این بخش از فعالان در اپوزیسیون که اگر در پروسه های دمکراتیک و بر فراز دیالوگها و مباحث تنگاتنگ سیاسی/اجتماعی در میان آنها تعیین گردند، انعطاف بیشتری برای بکاربری مولفه های متعدد تاریخی، فرهنگی، ایدئولوژیک و واقعیات اقتصادی/اجتماعی در نظر گرفته میشوند. سازمانهائی هستند که بر اساس اهداف دمکراتیک عام (ب.م. استقرار دمکراسی پارلمانی) و یا ایدئولوژیک (ب.م. سوسیالیسم) استراتژی مبارزاتی منعطف تری، درست یا غلط، اتخاذ میکنند که لزوماً، همواره با مبانی سیاسی آنها مطابقت نمیکند. یک نگاه سریع به تاریخِ فعالیتهای اپوزیسیون در ۳۴ سال گذشته گستره ای از گرایشها و تاکتیکهای گوناگون و حتی کاملا متناقض را در صحنهِ سیاسی ایران نشان میدهد که پرداختن به آنها در حوصله این نوشته نیست. همینقدر میتوان گفت که، فلسفه وجودیِ این نوع سازمانهای عقیدتی که از انسجام ارتباطی درونی و سنتهای ویژه ای در شیوه های تصمیمگیری و سیاستگزاری برخوردار هستند، همچون راهنمای سیاسی برای آنها عمل میکنند. اما بهرحال اغلب روشهای نادرست تحت عنوان نظراتی از قبیل اینکه معیار سیاستگزاری میباید بر اساس گرایش عمده در رفتار سیاسی مردم و ازجمله تاکتیک حمایت از یکی از کاندیدها شکل گیرد، توجیه میگردند. امید است که فعالان آزادیخواه و دمکراسی طلب در صفوف این بخش از گروه ها از طریق انتقادات اصولی و با مشارکت جدی در پروسه های تصمیمگیری، آنها را به جایگاه درست در اپوزیسیون ساختارشکن هدایت نموده به انسجام جبهه ای حول محور استراتژی عبور از جمهوری اسلامی به نظامی متشکل از جمهوریت، سکولاریسم و پایبند به ارزشهای جهانی حقوق بشر مدد برسانند.

اما، آنجا که به نقش جریانات جمهوریخواهی بر میگردد، در درجه اول ارزیابی صحیح از رسالتی است که بر اساس هویت شکل گرفته آنها اعلام گردیده اند. بسیاری از فعالان، مستقلا و یا در حین حفظ ارتباط با دیگر سازمانها، به اپوزیسیون جمهوریخواه ملحق شده اند. برای بخش بزرگی از آنها که از حرکتها و روشهای کجروانه وضد و نقیض در میان برخی ازسازمانها به تنگ آمده و به جریانات جمهوریخواهی که دارای فلسفه عقیدتی خاصی نبوده، عمدتا در جهت ایجاد جامعه ای بر مبنای ساختار سیاسی دمکراتیک تلاش میکند گرویده اند، دیگر قابل هضم نیست که ببینند در دوباره برروی همان پاشنه میچرخد. مسئله تا اندازه ای فرهنگی است. برای تعدادی از کنشگران اجتماعی فرقی نمیکند که در چه ظرف سیاسی و با چه هدفی فعالیت میکنند. آنها با همان ذهنیت قوام گرفتهِ سنتی و تقریبا تغییرناپذیر، هنوز خواهان پیشبرد ایده ها و راهکارهای همیشگی خود، بدون توجه به اینکه تشکلهای جدید مشخصا بر اساس چه نیازهائی بوجود آمده اند، میباشند. برداشت نویسنده این خطوط از فعالیت در صفوف جمهوریخوهان، علیرغم حفظ عقاید سیاسی/اجتماعی فردی، این است که راهنمای عمل برای برنامه ها و حرکتهای سیاسی همان منشور و قطعنامه های تهیه شده در همایشهای آنها باشند. آگر آنها مبنا قرار گیرند، یک جریان جمهوریخواهی در جایگاهی قرار ندارد که نه فقط از دست اندرکاران رژیم بلکه حتی از کاندیدهای مستقل و مترقی (که امکان حضور آنها در زیر سایه این رژیم ناممکن است) جانبداری سیاسی نماید. البته با وقوع شرایطی دمکراتیک که حق فعالیت و کاندیداتوری برای همگان آزاد شود، برای گروه های جمهوریخواهی نیز رسالت خاصی باقی نمیماند، مگر اینکه آنها به سازمانهای سیاسی متعهد به پلاتفرمهای مشخص جهت سازماندهی جامعهِ پسا انقلاب تبدیل گردند که در آنصورت با توجه به وجود بینشهای متفاوت عقیدتی در میان انبوهِ اعضا و همراهان، آنها نیز در سازمانهای گوناگون و در عین حال متفاوتِ سیاسی به فعالیت ادامه خواهند داد. اتحادهای جمهوریخواهی عمدتا پدیده های سیاسی ماقبل از وقوع هرنوع تحول و انقلاب ساختار شکن هستند. بر اساس این نگاه است که بطور اصولی نمیتوان از سازمانهای جمهوریخواه انتظار داشت که بغیر از دامن زدن به خواسته های عام دمکراتیک مانند طلب آزادیهای بی قید و شرط سیاسی، آزادی زندانیان سیاسی، ممنوعیت شکنجه و اعدام، برچیدن قانون اساسی موجود و برگزاری انتخابات آزاد برای مجلس موسسان جهت تدوین نوع نظام سیاسی آینده، به انتخاب راهکارهای سیاسی تاکتیکیِ غیر مرتبط با هدف اصلی که همان برچیدن نظام و استقرار جمهوری سکولار است اقدام نمایند. طرفداری رسمی از کاندیدهای متعلق به جناحهای حکومتی برای ریاست جمهوری در تناقض مستقیم با رسالت آنها قرار میگیرد. اتخاذ روشها و حرکتهای سیاسی از این نوع، به جرگه احزاب که حامل پلاتفرمهای متاثر از فلسفه های مشخص سیاسی/اجتماعی هستند، تعلق میگیرند و نه سازمانهای سیاسی/مدنیِ دمکراسی طلب و جمهوریخواه.




“انتخابات” و به صحنه آمدن محتوای گندیده نظام!

roozbeh taghi 01تقی روزبه

جایگزینی و تعویض باندی با باند دیگرحاکمیت، تحت عنوان بد دربرابر بدتر و موقعیت تاکتیکی و شرایط اضطراری بخشی از فرایند بازتولید حاکمیت بی شمارمی رود. موقعتیی که تمامی ندارد و همواره وجود داشته و خواهد داشت و تنها خاصیتش این است که راه را برای شکل گیری یک صف مستقل می بندد.

هرنظام وسیستمی مثل هرموجودی زنده دارای دوره تولد ورشد و پیری است. صرفنظراز این که حکومت اسلامی ازهمان بدوتولد موجودی واپسگرا و ناهمساز با دست آوردهای تاریخی بشربود، اما این قانون درمورد رژیم های نابهنگامی که قادربه تغییرخود درانطباق با نیازها و مقتضیات زمانه خودنیستند دوچندان می شود. اکنون مدت هاست که جمهوری اسلامی وارد دوره فرتوتی و سترونی کامل خودشده و بدلیل سماجت برحفظ قوام و ماندگاری خود با تکیه برزور و سرنیزه، تنها انگل وارگی ومحتوای گندیده خویش را به نمایش می گذارد. “انتخابات” اخیرفرصتی است برای به نمایش درآمدن این انگل وارگی و گندیدگی درمقیاسی کلان و اوجی تازه. گرچه مردم همواره عوارض این گندیدگی را هرلحظه و هرساعت درزندگی روزمره خود با پوست و گوشت خود لمس می کنند، اما عریان شدن آن درابعاد کلان خود بخشی ازشتاب گرفتن روند فروپاشی ازدرون است. تنها نگاهی به چند رویداد بخوبی ابعاد انگل وارگی را به نمایش می گذارد:

آپارتاید جنسی
الف- سخنان تمسخرآمیز محمد یزدی پیرامون نام نویسی چند زن، رسما پرده از ابعاد تبعیض مبتنی برجنس و شهروندی درجه دو یعنی محرومیت نصف مردم ایران از حق انتخاب شدن برمی دارد: او با لودگی و خرفتی بی پایان، با نقل این ضرب المثل که کسی را به ده راه نمی دادند او سراغ کدخدا رامی گرفت، به خانمی که جرئت کرده اسم نویسی کند و وعده بدهد که نیمی از کابینه اش را زنان و نیم دیگر را مردان تشکیل خواهند داد، عمق مردسالاری نفرت انگیز ونهفته دراعماق باورهای زمامداران را نشامی می دهد .سال ها بودکه حکومت اسلامی سعی می کرد ازصراحت دادن به معنای رجل سیاسی به عنوان یکی از معیارهای کاندیداهای ریاست جمهوری درقانون اساسی، ضمن وفاداری کامل به آن درعمل، طفره برود اما امروزه کارنظام درفازگندیدگی به جائی رسیده است که از بیرون ریختن مکنونات ارتجاعی خود دربرابرانظارمردم ایران و جهان ابائی ندارد!

کاندید شدن آدم کشان!
ب- اوج این گندیدگی را علاوه برسخن وعملکردکارچرخانان و کارگزاران خامنه ای که بدنبال رئیس جمهوری با زره پولادین برای جنگیدن با آسیاب های بادی است و عناصر گوش به فرمانی هم چون یزدی ها و جنتی ها و نمایندگان مجلسی که خواهان تیزترشدن تیغ نظارت استصوابی هستند، بسهولت می توان درکیستی کاندیداها مشاهده کرد: این که جنایتکاران و آدم ُکشانی چون مصطفی پورمحمدی (ازعناصراصلی هئیت مرگ در تابستان سیاه ۶۸) و یا فلاحیان وزیراطلاعات رفسنجانی به خود جرئت کاندیدا شدن می دهند دقیقا درارتباط با ورود جمهوری اسلامی به فازانحطاط و گندیدگی کامل قابل توضیح است. اما آخرین شاهکاراز این نمونه عالیجناب محمد قالیباف شهردارپرطمقراق و باصطلاح مدرن است. او که این روزها سخت درسودای دست یابی به ریاست جمهوری است، و برای برکشیدن به آن، خود را نیازمند حمایت بسیجی ها و حزب الهی ها می بیند، درمستی سودای خود طی سخنانی درمحافل حزب اله، دست به خود افشاگری زده و پرده از چماقداری خود درحوادث کوی دانشگاه و گرفتن حق ورود و تیراندازی ناجا به دانشجویان و نقش خود درنگاشتن نامه اولتیماتوم به دولت خاتمی برمی دارد. گرچه او با این کارخود به نوعی خودزنی سیاسی مبادرت کرده است، اما بخوبی می داند که درفازگندیدگی نظام تنها با برخ کشیدن تراز بالاتری از انحطاط می توان خود را بالاکشید!
تناسب بین گندیدگی نظام و کاندیداها، فقط شامل ساختاراصلی قدرت و باندهای آن نیست، بلکه دامنگیراپوزیسیون قانونی و درونی نظام نیزهست. این که فردی مثل رفسنجانی که ازکارگردانان اصلی تمام کودتاها و شبه کودتاهای جمهوری اسلامی دردهه های گذشته علیه رقباء بوده است، و حذف بازرگان و بنی صدر و برکشیدن خامنه ای به ولایت مطلقه، عزل و خانه نشین کردن منتظری، و نیز ترورهای اپوزیسیون در دوران ریاست جمهوری و پیش برد نسخه های بانک جهانی درحوزه اقتصادی و ازجمله تعدیل ساختاری و اشاعه فقر و سرکوب اعتراضات محرومین ازشاهکارهای اوست، و این که اکنون او با لباس فاخرناجی نظام گرفتار درچنبره بحران ها وارد صحنه انتخابات می شود، وجه دیگری ازاین فرایند انحطاط و گندیدگی است. امروزه پشت گرمی او فقط به کارگزاران و بخش هائی ازطبقه بورژوازی ناراضی از اوضاع نیست، بلکه به حوزه ها و روحانیت ناراضی و عصبانی ازدست احمدی نژاد نیزهست. علاوه براین و مهم ترازهمه، او به پشت گرمی بی قید وشرط اصلاح طلبانی که نان جنبش سبز و خالی بودن صحنه انتخابات بدلیل سرکوب را می خورند و برای او فرش قرمزپهن کرده اند نیزدلگرم است. باین ترتیب انحطاط و گندیدگی دامن اصلاح طلبان راهم گرفته است که این روزها با سودای بازگشت مجدد به قدرت و مشارکت درآن ، شب و روزمی گذرانند.
باین ترتیب رژیم چه درقالب کاندیدهای اخص خود و چه درقالب کاندیدهای اپوزیسیون درونی نظام چیزی جزانحطاط را به نمایش و رأی گیری نمی گذارد. با چنین شرایطی آیا رأی به جمهوری اسلامی رأی به انحطاط و جان بخشیدن به آن نیست؟.

اختلال درچرخه بازتولید یا مشارکت درآن؟
گرچه یکی دیگر ازمشخصات نظام در فاز گندیدگی، بی پایگاهی و تکیه کاملش برسرنیزه وزوراست. اما نباید فراموش کرد که هیچ نظامی ولو کاملا سرکوبگرو مستبد، بدون مشارکت و حمایت مردم قادربه تداوم حیات و بازتولید خود نیست. و هرآینه اگرمردم یک کشور مصمم بشوند که جلوی چرخه بازتولید آن را درحوزه های گوناگون بگیرند، هیچ رژیمی نمی تواند برسرپای خود بایستد. بی تردید یکی از مصادیق مهم بازتولیدرژیم نمایشات ادواری مسخره و مضحک او بنام انتخابات و کشاندن هرچه بیشترمردم به ورطه آن است که درآن سعی می کند با توسل به انواع ترفندها و معرکه گیری ها، و شعارهای چون حماسه سیاسی، رأی مردم را نسبت به گزینه هائی مورد نظرخود بدست بیاورد، تا با دوپینگ سیاسی و مشروعیت برآمده ازآن چند صباحی به عمرننگین خود بیافزایند و بتواند به سیاست سرکوب و تاراج ثروت جامعه ادامه دهد. و از قضا دراین گونه بزنگاه ها است که اپوزیسیون درونی حاکمیت، که هویت و موجودیتی مستقل از سیستم برای خود متصور نیست، می تواند در انجام موفقیت آمیزدوپینگ سیاسی وچرخه بازتولید حاکمیت نقش بی همتائی را بازی کند. واقعیت آن است که نمایش انتخاباتی پیش رو، آزمون بزرگی است برای مردم و بویژه نسل جوان که با وجود تجربه زنده ای که درپشت سردارند، آیا حاضرخواهند شد باردیگر تحت عناوینی چون بد و بدتر و یک مو ازخرس غنیمت است، دم را غنیمت شمار و نظایرآن، و به وساطت اصلاح طلبان درچرخه بازتولید رژیم مشارکت کنند؟ جایگزینی و تعویض باندی با باند دیگرحاکمیت، تحت عنوان بد دربرابر بدتر و موقعیت تاکتیکی و شرایط اضطراری بخشی از فرایند بازتولید حاکمیت بی شمارمی رود. موقعتیی که تمامی ندارد و همواره وجود داشته و خواهد داشت و تنها خاصیتش این است که راه را برای شکل گیری یک صف مستقل می بندد.

۲۰۱۳-۰۵-۱۹ / ۲۹-۰۲-۱۳۹۲
http://taghi-roozbeh.blogspot.com/
taghi_roozbeh@yahoo.com




« مصلحت نظام »

akrami-reza 01رضا اکرمی

یک نیروی سیاسی اپوزسیون آزادیخواه نه می تواند از مشارکت خود در انتخاباتی حرف بزند که درب آن به طور کامل بر هر غیر خودی بسته است و نه درست است مردمی را به تحریم آن فرا بخواند که به هزار و یک دلیل آلترناتیو دیگری در برابر خود نمی بینند

در کانون این دور از انتخابات ریاست جمهوری اسلامی

از زمانیکه نوک کوه یخ اختلاف در روابط دستگاه دولت و« بیت رهبری» نمایان شد و جریان «انحراف» بر خانواده سیاسی اصولگرایان سایه افکند ، برای هر ناظر سیاسی تحولات ایران کمابیش روشن بود که یازدهمین دور انتخابات ریاست جمهوری این بار بر محور سه قطب صاحب نفوذ در درون رژیم رقم خواهد خورد .۱ـ حامیان سفت و سخت علی خامنه ای که هنوز در ساختار قدرت حرف اول را می زنند ۲ـ طرفداران احمدی نژاد وبه اصطلاح دولتی ها و ۳ـ اصلاح طلبان میانه رو.

با توجه به لیست ثبت نام کنندگان یازدهمین دور انتخابات ریاست جمهوری اسلامی که دیروز انتشار یافت ، چهره و صف آرائی این سه نحله فکری و سیاسی در درون رژیم اسلامی شفافیت بیشتری یافته است . هر گاه با اتفاق غیر قابل پیش بینی ای مواجه نشویم می توان احتمال داد که علی اکبر هاشمی رفسنجانی در رقابتی نه چندان ساده ، پیروز این دور از انتخابات خواهد بود و نتیجه چنین انتخابی از طرف بازوی «شرعی وحقوقی» ولی فقیه یعنی «شورای نگهبان قانون اساسی» به رسمیت شناخته خواهد شد.

آنچه پایه این ارزیابی است فاصله گرفتن از هیجاناتی است که معمولا در آستانه چنین انتخاباتی (لا اقل از ۷۶ بدین سو) به وجود می آید و تمام جناحهای حکو مت ، به شمول اصلاح طلبان وبرخی جریانات اپوزیسیون نما در خارج از کشور و رسانه های ظاهرا بی طرف در دامن زدن بدان از مهارت کافی بر خوردار ند.

نظری بر لیست مشکلات و دشواریهائی که جامعه امروز ایران با آن روبروست و در اساس محصول رفتار خودکامگانی است که بیش از سه دهه بر کشور حکمرانی مطلق دارند ،بیانگر این واقعیت است که اولا: دامنه بحران امروز در حدیست که برون رفت از آن تحت هیچ شرایطی در توان باند محدود باقی مانده از دستگاه فاسد اداری ،مدیریت و سیاسی رژیم که هنوز سکاندار اصلی قدرتند نیست.ثانیا:جنبشی که قادر باشد با اتکاء بر نیروی اجتماعی میلیونی گشایشگر روزنه ای باشد بر تحول و یا حتی اصلاحاتی عمیق در صحنه نیست و یا ابزار ضرور را برای برداشتن چنین گامی در اختیار ندارد.
و اما لیست بسیار مختصری از درد و رنج مردم ،نابسامانیها ، سر در گمی ها و بالاخره خطراتی که از ناحیه نیروهای خارج، کشور را تهدید می کند:

ـ بیکاری ،گرانی و فقر که دیگر رشد آن نه به ماه و هفته بلکه در روز و ساعت رقم می خورد.

ـ در نیمه راه ماندن طرحی که قرار بود به «هدفمندی یارانه » منجر شود و هم اکنون از بهارش پیداست.سقوط سر سام آور قدرت خرید اقشار متوسط . و چشم انداز تیره نرسیدن مبلغ وعده داده شده به اقشار فقیر و کم درآمد ،هر گاه منبع تآمین چنین بودجه ای چنانکه ماه های گذشته دیده ایم یا بر اثر نرسیدن پول نفت به خشکد و یا در دعواها و کشکشهای باند های قدرت «ملا خور» شود.

ـ افزوده شدن تحریم خرید نفت ایران و خریداران آن بر سایر تحریمهای پیشین و عدم امکان بازگشت پول صادرات محدودی که انجام می گیرد.

ـ بی سرانجام ماندن مذاکرات ماراتنی که بین هیئیت ایرانی و ۵+۱ به نمایندگی از جانب سازمان ملل انجام می پذیرد، بر سر مناقشه هسته ای و به طور کلی بلا تکلیفی در کار این پروژ .می دانیم که نیروگاه بوشهر با بلعیدن میلیارد ها دلار هنوز قادر نیست به یک الونک ساکنان اطراف خود روشنائی بخشد و از سوی دیگر هنوز شفاف سازی پیرامون اهداف غیر نظامی آن صورت نگرفته است.

ـ انزوای بین المللی و غیبت کامل دیپلماسی ایران در صحنه بین المللی و فقدان ابتکار عمل در جهت گشودن باب گفتگو با قدرتهای مهم جهانی و به هراج گذاشتن منافع ملی و باج دهی به برخی کشور ها برای پر کردن خلاء پیشگفته.

ـ سوریه و رژیم اسد(پدر و پسر) سه دهه است که بخشی از دارائیهای مردم ایران را در قالب نفت ارزان یا مجانی و حمایتهای مالی و تسلیحاتی و ..به یغما برده اند که در کنار ایجاد سر پل ارتباط با حزب اله لبنان و سازمانهای حماس و جهاد اسلامی در فلسطین ،برای معا دلات و نفوذ منطقه ای جمهوری اسلامی متحدی نیرومند باقی بمانند.بحران همه جانبه ای که این کشور را فرا گرفته است و می رود تا به یک جدال منطقه ای تبدیل شود جنازه ایست از جمله بر سر دست حاکمین جمهوری اسلامی.

این همه و ده ها مورد دیگر که می توان بر این لیست افزود در حالی پیش روی حکومت قرار دارد که کشاکش در صفوف آنها به مرز غیر قابل کنترلی رسیده است و عتاب و خطاب رهبر نیز دیگر قادر نیست هیچ یک از طرفین دعوا را به تمکین وادار کند.

در پک چنین بازی پاتی به نظر می رسد انتخاب زیادی پیش روی هیچ یک از طرفین این بازی شطرنج که مردم باشند یا غالب و مغلوب حاکمیت و یا اپوزیسیون آن وجود ندارد. و باز به نظر می رسد بر یک چنین زمینه و شرایطی انتخاب بین بد و بد تر این بار نه فقط دامن مردم و نیروهای منتقد و مخالف رژیم بلکه ، صاحبین قدرت را هم گرفته است.

یک لحظه چشم ها را بر هم بگذاریم و ببینیم در شرایط حذفی کاندیدای مورد حمایت احمدی نژاد و اصلاح طلبان میانه رو علی خامنه ای و بیت او چه چیزی در چنته دارند تا به مردم معرفی کنند تا نه تنها با مقاومت و احیانا جنبش مردم به تنگ آمده مواجه نشوند بلکه تنور انتخابات را هم گرم نگه دارند و «حماسه سیاسی» مورد ادعای خامنه ای به افکار عمومی بین المللی فروخته شود.

بنا بر آنچه گفته شد اگر به قول معروف تنها به قاضی نرفته باشم (آنهم در شرایطی که همه زنگ ها برای قهرمان سازی و فدا کارنمائی رفسنجانی به صدا در آمده است) حضور علی اکبر هاشمی رفسنجانی در انتخابات یازدهمین دور ریاست جمهوری انتخاب بین بد و بد تر (مثلا محمد خاتمی یا شورشهای مرد می)آقای خامنه ایست در مواجه با مشکلات پیش گفته و تحت فشار و مشاور ه های عقلای این قوم در جبهه محافظه کاران سنتی ،بازار و صاحبان سرمایه.

و اما سپردن امور اجرائی کشور با مختصاتی که از آن نام بردم به دست «رئیس شورای تشخیص مصلحت نظام »آیا با واکنش افراطیون بیت رهبری ،سپاه ،بسیج و چاپلوسانی که با فحاشی به او نردبان ترقی در رده های سیاسی ،نظامی و تبلیغاتی و رسانه ای «نظام»را پیموده اند مواجه می شود یا خیر ؟ سئوالی است فعلا بی جواب .اما به نظر می رسد نه خامنه ای هنوز نا توان از سا کت کردن آنهاست و نه هاشمی قرار است به این گروه ها چنگ و دندان نشان دهد .

چون این روز ها بسیار می خوانیم و می شنویم از صحنه های مهیج آخرین لحظات تصمیم گیری رفسنجانی جهت ثبت نام در وزارت کشور باز هم مایلم ریسک نمایم و بگویم این تصمیم از مدتها پیش (دسته کم از زمانیکه آقای خاتمی ختم حضور خودرا اعلام داشته بود) گرفته شده بود و اساس آن نه تمایل شخصی وی در قبول این مسئولیت با کهولت سنی که دارد، بلکه تعهد بی تردید او در حفظ این نظام و البته با دغدغه های خاص او که همیشه بر کلیت اجزاء آن می چرخیده است و هر گاه یکی از کفه های این ترازو به نفع دیگری سنگینی کرده است همواره این او بوده است که آب رفته را به جوی بازگردانده است.

با چنین فرضی شاید بتوان به برخی فرضیات دیگر نیز اشاره داشت.

از امروز همانطور که دیدیم جناح اصلاح طلب ،میانه رو و بخشی از محافظه کاران و البته مجمع روحانیون مبارز و برخی دیگر از روحانیون سر شناس از وی حمایت خواهند کرد. و طبعا در شرایط پیروزی احتمالی اجزاء تشکیل دهنده دولت «آشتی ملی ای »خواهند بود که خود پیشتر مطالبه کرده بود.

مردم در این انتخابات حضور حد اکثری نخواهند داشت اما بدلا یل گونانگون به پای صندوقهای رأی خواهند رفت و اگر چه انتظار آفرینش «حماسه سیاسی »رهبر متحقق نخواهد شد اما بیش از نیمی از واجدین شرایط شناسنامه های خود را ممهور خواهند کرد.

می توان حدس زد این بار نیز بخش مسلط قدرت تمام تلاش خود را بکار خواهد برد تا کاندیدای مطلوب خود که احتمالا سعید جلیلی خواهد بود را ازصندوق رأی بیرون بیاورد ،اما دقیقا به همین دلیل با اقبال رأی دهندگان مواجه نخواهد شد و او تنها بر آراء سازماندهی شده و یا به اصطلاح خودشان مهندسی شده باید حساب کند .که این نیز در مقایسه با انتخابات سال ۸۸از شانس کمتری بر خوردار است.

با چنین فرضی می توان انتظار داشت که رقیب واقعی هاشمی چون ۸ سال پیش از خانواده «کوخ نشین عدالت ورز و مهر پرور» احمدی نژاد بیرون خواهد آمد که اسفندیدار رحیم مشائی باشد یا جانشین وی در شرایط احتمالی رد صلاحیت اش.

در میان نیروهای اپوزیسیون البته وضع به گونه ای دیگر خواهد بود .هر گاه از آن دسته از جریانات بگذریم که نسخه اشان از پیش پیچیده شده است و فارغ از تمامی کنشها و واکنشهای درونی این سیستم ورفتار متفاوت مردم در یک دهه گذشته، روز شمار سرنگونی کلیت آن بوده اند،مابقی نیز از اتخاذ تاکتیک کمابیش واحد باز مانده اند و گاها در هر یک از این بزنگاه های انتخاباتی باز هم آسیب دیده اند ونیرو از دست داده اند.

در وضعیت کنونی هر گاه این نیرو بتواند صدای اعتراض خود را نسبت به انتخاباتی که همچنان فاقد حداقلهای لازم ،مبتنی بر معیارهای به رسمیت شناخته شده در مجامع بین المللی است به گوش مردم ایران و جهان برساند و تلاش نماید نه تنها صدای اعتراض، بلکه شرایط یک انتخابات آزاد و دمکراتیک را ترسیم نماید و طبعا حضور و دعوت به حضور دیگران را به چنین شرایطی مشروط نماید به سهم خود ناظر بی طرف این جدال نا برابر نخواهد بود.

در انتها با توجه به همه آنچه گفته شد به نظر می رسد در تعادل موجود قوا یا بهتر است گفته شود در ناتعادلی موجود قوا و امکانات و با احتساب شرایط خطیری که کشور ما در این برهه زمانی در داخل و خارج با آن رو بروست .یک نیروی سیاسی اپوزسیون آزادیخواه نه می تواند از مشارکت خود در انتخاباتی حرف بزند که درب آن به طور کامل بر هر غیر خودی بسته است و نه درست است مردمی را به تحریم آن فرا بخواند که به هزار و یک دلیل آلترناتیو دیگری در برابر خود نمی بینند( منظور مردم مخالف و منتقد است) و برای اینکه بیش از این خانه خراب نشوند احتمالا دستکش بدست خواهند کرد و این باربرگه رأی خود را به مسلخ «شورای تشخیص مصلحت نظام »خواهند برد.

۱۴/۰۵/۲۰۱۳
Akrami_r@yahoo.com




جریانات سیاسی- مذهبی شیعه مسلک، رابطه دین با دولت و انتخابات آزاد

seyf-akbar 02اکبر سیف

حقیقت این است که خواست جدائی دو نهاد دین و دولت از یکدیگر هرچه بیشتر در جامعه ایران مطرح گشته و می رود که به خواستی همگانی بدل گردد. اغراق نیست اگر گفته شود جداائی این دو نهاد، به پیش شرط هرگونه تحول دموکراتیکی درایران امروز بدل گردیده است. این روند، روندی است ناگزیر، وچه بسا درمسیری پیچیده و بغرنج پیش خواهد رفت.

مضحکه انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران سال۹۲،درعین حال فرصتی است تا همه جریانات سیاسی،به تناسب امکانات، با جامعه وبایکدیگرحرف بزنند ومواضع خویش را درباره این به اصطلاح انتخابات ونیزدیگرمسائل جامعه ابراز دارند.انتخابات درنظام دینی هیچ شباهتی با انتخابات درنظام های دیگر جهان، ندارد! واین انتخابات حتی درمقایسه باانتخابات های غیردموکراتیک گذشته رژیم،متفاوت بوده و هردم که می گذرد مضحک تر گشته واوج تحجر،درماندگی وسرگشتگی سران حکومتی که مملکت راداغان ودرسراشیب سقوط وتباهی قرارداده اند،راآشکارتر می سازد.درانتخاباتی که بخشی ازسران رژیم وحتی وفادارترین هایش به نظام،یعنی رفسنجانی وخاتمی،پس ازاینهمه مذاکرات پشت پرده وراه انداختن کاروان درخواست های ملتمسانه ازسوی مریدانشان،بااماواگرکردن های مکرروازترس نگذشتن ازفیلتر شورای نگهبان ودرحاشیه قرارگرفتن بازهم بیشتر،کاندیداتوری خودرا رامشروط به موافقت رهبرمی کنند،تکلیف بقیه شهروندان روشن است! به همین خاطرهم جامعه توجه چندانی به سناریوهای انتخاباتی بیت رهبری ودیگرباندهای مافیائی قدرت ندارد واذهان بیشترمتوجه مشکلات کمرشکن زندگی،چرائی بروز این وضعیت وچگونگی رهائی کشور ازاین مصیبت تاریخی که برگرده کشور وجامعه افتاده است،سوق پیداکرده است. درهمین ارتباط بدنیست مواضع جریانات مختلف،بخصوص آنان که کماکان هویت سیاسی خودراباتعلق خاطربه مذهب شیعه تعریف می کنند، پیرامون دومسئله مهم سیاسی جامعه ایران،انتخابات آزاد وجدائی دونهاد دین ودولت،مورد واررسی قرارگیرد.اماچرا این دومسئله؟

چون این دومسئله ازمهم ترین مسائل سیاسی جامعه ایران بوده وازاهمیتی استراتژیک درتدوین پروژه سیاسی برای ایران وآینده آن برخوردارمی باشند.این نه یک بحث نظری صرف،که موضوعی اتفاقا سیاسی است ودر ایران امروز،ما بازاء معینی هم دارند.به همین دلیل، همه جریانات سیاسی ایران،نسبت به این دومسئله، باید موضع روشن وشفاف داشته باشند؛ بطور روشن بگویند که در ایران امروز،بااین تجربه سی وچند ساله ای که از حکومت دینی شیعه مذهب دربرابرهمگان قراردارد ،از این دومسئله چی می فهمند؟چه انتقاداتی به وضع موجودازاین لحاظ دارند؟وچه چیزی رامی خواهند جایگزین آن سازند؟
دراین زمینه،تاآنجاکه به نظرولی فقیه وپیروانش نسبت به این مسائل مربوط می شود،به اندازه کافی نوشته وگفته شده است.ضمن اینکه همین مضحکه انتخابات،واقعیت نظام ج ا وعملکرد سی وچند ساله آن،که جامعه ایران رادرمسیرچندپارگی ودرآستانه فروپاشی قرار داده است،خود گویای مسئله است!ولی فقیه ورهروان او،همچون خمینی،با به بازی گرفتن دین ومذهب مردم ودستاویز قدرت قراردادن آن،برآنند که نظربه این که اکثریت مردم ایران شیعه مذهب بوده اند، پس ایشان می توانند درکادرقانون اساسی دستپخت مجلس خبرگان،به هرشیوه ای که تشخیص می دهند مملکت رااداره کنند!اینان،درتوجیه آمال جاه طلبانه وعقب مانده خویش، برای مذهب تشیع دوازده امامی وپیروان آن رسالتی خاص درامر سیاست قائل می گردند ،خودرامتمایزازدیگراهالی دگراندیش این سرزمین می پندارند وجاهلانه ادعای نجات بشریت سرمی دهند!این مظامین، همان چیزهائی هستند که تحت عنوان«ولایت فقیه»تنظیم ودرقانون اساسی رژیم گنجانده شد است.اینان اگربتوانند، حاضرند بسان گذشته های تاریخی دور، به همان ترتیب که پیشینیانشان در حق زرتشتی ها وسنی مذهب ها وبهائی ها ودیگردگراندیشان و مخالفین سیاسی وعقیدتیشان کردند،اینان نیزبازور وسرکوب وکشتار،عرصه رابردگراندیشان تنگ ترنموده وبمراتب گسترده تر ووسیع ترازآنچه تاکنون کرده اند، آنان را راهی زندان وتبعیدومهاجرت اجباری کنند.

اما آنچه که مربوط به جریانات سیاسی شیعه مذهب،اعم ازطرفداراصلاح نظام تابرانداز، می شود داستان متفاوت است.اگرازمجاهدین خلق، که خود بحث جداگانه ای می طلبد صرف نظرکنیم،این جریانات طیف گسترده ومتنوعی راتشکیل می دهند:ازاصلاح طلبان مذهبی طرفداراصلاح نظام،که درجریان تحولات سالهای اخیربازهم به گرایشات تازه تری تقسیم شده اندوبعضا درجهت رادیکالیسم سیرنمود ه اند ومایلند خود رااصلاح گرا،جامعه محور،ملی-مذهبی،روشنفکران نواندیش،نواندیشان دینی نامگذاری کنند تامجامع اسلامی ایرانیان وطرفداران انقلاب اسلامی و….حقیقت این است که این مجموعه،باوجودآنکه پس ازانقلاب بهمن ماه، دریکی ازبدترین دوران حیات تاریخی کشورمان نقشی مهم درشکل گیری نظام جمهوری اسلامی داشته اند اما درجریان تحولات بعدی ،ازجمهوری اسلامی درهیئت کنونی آن،هم ازنظرسیاسی وهم ازلحاظ نحوه تلفیق دین ودولت فاصله گرفته اند وبعضا حتی تامرحله اعلام پذیرش جدائی دین ازدولت هم پیش رفته اند.

پرواضح است که بروز این تحولات فکری وسیاسی واین فاصله گیری هاازنظام ج ا، عاملی است مثبت ودرحد خودموجب رشدوگسترش آگاهی هاو تقویت جنبش دموکراتیک مردم شده است.درپی همه این تحولات، راه دیالوگ وگفت وگوی دوستانه وانتقادی میان بخش هایی ازاپوزیسیون هموارگشته وروبه رشد گذاشته است.اماروی دیگراین مسئله همانا کنده نشدن تام وتمام اغلب این جریانات ازجزم اندیشی وبینش سیاسی تئوکراتیک است؛گویاتعلق خاطرمثلااکثرشهروندان ایران به مذهب شیعه دراین یا آن دوره،بایدامتیازات خاصی برای پیروان آن درزمینه قدرت سیاسی دربرداشته باشد؛گویاشیعه مذهبان رسالتی خاص درزمینه نجات جامعه واداره آن برعهده دارند؛گویاکه موقعیت شیعه مذهبان نسبت به پیروان مذهب ها ومسلک ها وفرقه های مختلف مذهبی ودینی دیگرونیز بی دینان،برتر است!واینان بایدازحقوق استثنائی درنظام سیاسی-حقوقی کشوربرخوردارباشند.چنین است که حتی آنان که به اعلام پذیرش جدائی دونهاد دین ودولت ازیکدیگر رسیده اند، کمتر به جستجو وبیان مصادیق این جدائی درسطح جامعه می پردازند،کمتربه صراحت لزوم بی طرفی دولت وحکومت درقبال این یاآن دین را پیش می کشند وکمترلزوم متاثرنشدن قوای سه گانه کشورونظام آموزش وتعلیم وتربیت ازدین بخصوصی رانتیجه می گیرند. بنا به این مسائل است که می توان گفت که یک پای اغلب این جریانات کماکان وبه اشکال گفته وناگفته درحکومت دینی،اگرچه درشکل تلطیف شده تری، قراردارد.وهمه تجارب نشان داده است که آنجا که پای طرفداری از حکومت دینی ومسلکی،به این یاآن صورت، به میان آید،بناگزیرراه برتبعیض ونابرابرحقوقی هموارمی گردد ونظام متکی برتبعیض ونابرابرحقوقی هم،برای حفظ خودالزاما به سرکوب معترضین ومخالفین پناه می برد.

درتوضیح این مسئله تاآنجا که به اصلاح طلبان مذهبی درون نظام مربوط می شود قضیه روشن است.انتقادات اینان به وضع موجود،نه به اصل دینی بودن حکومت،نه به وجود دین رسمی شیعه دوازده امامی، ونه به سیطره فقه شیعه برقوای مقننه ومجریه وقضائیه وبرنظام آموزشی وتعلیم وتربیت ودرواقع برکلیه شئونات جامعه و…،نمی باشد. بدین ترتیب درنظام اندیشگی همه این طیف های اصلاح طلب، تبعیض میان شهروندان برمبنای اعتقادات مذهبی ودینی ومسلکی وسپس گسترش آن درسایر زمینه ها،اصل است؛بدیهی است که حراست ازچنین نظمی هم،بویژه درجهان معاصر وگسترش روزافزون ارتباطات وآگاهی ها،جزازطریق تکیه برقوای انتظامی وسرکوب مخالفین میسر نمی باشد.انتقادات اصلاح طلبان به وضع موجود،ازموضع حفظ نظام،ودرحد انتقاد ازندانم کاری ها وسوءمدیریت ها،انتقاد ازولی فقیه،شورای نگهبان،نظارت استصوابی ودررادیکالترین حالت طرح لزوم تغییر قانون اساسی ومثلا حذف موادی ازآن می باشد.انتخابات آزاد ازنظراینان درچنین کادری مفهوم می یابد!بی جهت نیست که انتخابات آزاد،والزامات دموکراتیک آن ، نظیرآزادی کامل همه احزاب وتشکل ها ورسا نه ها وامکان شرکت برابر حقوق همه شهروندان فارغ ازتمایزات دینی-عقیدتی وسیاسی وغیر آن،تحت نظارت نهاد های معتبربین الملی،درادبیات سیاسی اینهاهیچ جائی ندارد.برای اینان،اصل سهیم شدن درقدرت سیاسی وبرخورداری از امکانات آن است.به همین دلیل آنجا که ازانتخابات آزاد واخیرا«انتخابات مناسب» سخن می گویند منظور انتخاباتیست که خود حق شرکت درآن را داشته باشند! به عنوان مثال وقتی اینان ازبرگزاری انتخابات آزاد ریاست جمهوری سخن می گویند برایشان اصل است که کاندیدا ها باید الزاما پیروشیعه دوازده امامی،پایبند به قانون اساسی نظام وبالاخص اصل ولایت فقیه، باشند.یعنی،صرف شیعه مذهب نبودن شهروندان،آنان رابه شهروند درجه دو سوق می دهد وسبب محرومیت ازکاندیدتوری می شود.بخصوص اگراین شهروندان بی دین،بهائی ویهودی باشند!دریک چنین مجموعه ایست که گاه نحوه برخورد بخش هائی ازاین اصلاح طلبان شباهت به روش برخورد مصلحان دینی ای پیدامی کند که دغدغه اصلی آنها رانجات مذهب ومسلک، ونه چیزدیگر،تشکیل می دهد!

اما سایر جریانات سیاسی شیعه مذهب با این مسائل چه برخوردی دارند؟مرزبندی ایشان با اصلاح طلبان مذهبی پیشگفته دراین موارد چگونه است وکجا به نقد آنان دراین موارداقدام کرده اند واساسا زاویه نقدشان به چه قرار است؟

دراین موارد همانطور که گفته شد این جریانات همگام با تحولات سیاسی جامعه،تجربه تلخ بیش از سه دهه استقرارج ا،رشد آگاهی ها وگسترش گفتمان دموکراتیک دچار تحول گشته اند ومفاهیم مربوط به اندیشه سیاسی مدرن واشکال دموکراتیک اداره امورجامعه درادبیات سیاسی اینان راه یافته است.وازاین لحاظ بعضا تاحد دفاع ازجدائی دین ازدولت وحقوق بشرو…پیش رفته اند.اماآنجا که به جستجوی مصادیق آنها درجامعه ایران وارائه راهکارهاومکانیسم های مشخص بمنظورتحقق آنها بر می گردد،اغلب محافظه کارانه برخورد می کنند.اینان، گاه فراموش می کنند که بحث برسر جدایی دین ودولت یا انتخابات آزاد نه درخلاء که درجامعه مشخصی به نام ایران است؛دراین جامعه بیش ازسی سال است که حکومت دینی شیعه مذهب مستقراست.دراین مملکت علاوه برشیعه مذهبان،پیروان ادیان ومذاهب دیگرونیز بی دینان وجود دارند.دین مربوط به حوزه خصوصی ودولت وحکومت مربوط به حوزه عمومی است؛امرهمگان،بمثابه شهروندان برابر حقوق،است.دولت وحکومت دریک نظام دموکراتیک وعاری ازتبعیض میان شهروندان،باید نسبت به ادیان موضع بی طرفی داشته باشد.قوای سه گانه کشورونظام آموزشی وهمه نهاد های حکومتی باید آشکارا فارغ ازنفوذ این یا آن دین کارکرد داشته باشند.طرفداران همه مذاهب وادیان به یکسان حق دارند مراسم ومناسک خویش را،به شکل فردی وجمعی،مطابق قانون به انجام رسانند.آزادی ادیان وآزادی تغییردین ومذهب باید ازسوی دولت تامین گردد،یعنی یک شیعه مذهب می تواند تحت تاثیر تبلیغات آزادانه وقانونی مثلا جامعه بهائی وجامعه مسیحی دین خودراتغییردهد.درهمه انتخابات ودر تعیین همه مقامات ومسئولین نظام،همه شهروندان اعم ازاینکه شیعه باشند یاسنی،بهائی یایهودی یا…،می توانند آزادانه کاندیدا شده یا به کاندیدای مورد نظرخویش رای دهند.واینهمه،برخلاف برخی تصورات عامیانه،به مفهوم ضدیت با دین مردم نیست؛مردمان حق دارند دین خودراداشته باشند ودرپناه آن زندگی خصوصی خودراسازمان دهند؛حرمت دین مردمان رابه یکسان باید پاس داشت واجازه نداد که مذهب ودین آنان ،بسان قرون وسطی،بازیچه دست قدرت طلبان ومال اندوزان وزورگویان گردد.

اینکه سی یا چهل سال پیش اکثر مردم ایران شیعه مذهب بوده اند یاامروزهم به صورتی دیگر شیعه مذهب هستند، تغییری دراین مباحث ایجاد نمی کند.اکثریت مردم ما،مثل هرکشوردیگری،دیروزتاریخی پیرو یک دین بوده اند،امروز طرفداردین دیگری هستند،درآینده ای دورترنیزمی توانندبه دین دیگری گرایش پیداکنند ویا اساسا بی دین شوند.این که اکثر مردم پیرواین یاآن دین باشند،دربرگیرنده هیچ امتیاز خاصی برای پیروان آن دین درحوزه عمومی،بویژه قدرت سیاسی،نمی باشد.یک جریان سیاسی بواقع دموکرات،آزادیخواه وطرفدار حقوق بشر،باید بروشنی مواضع خویش رابطورعلنی وبدون اما واگر،درباره همه این مسائل،فارغ ازمناقشات آماروارقامی درباره تعداد پیروان این یاآن دین ومسلک،ابرازدارد.نمی توان به صرف داشتن ریشه و تبارمشترک بااصلاح طلبان مذهبی یابخاطرهمراهی با عقب مانده ترین تمایلات باقی مانده درسطح جامعه، تحت عنوان «سیاست ورزی»ونظایرآن،نسبت به این مسائل مهم وحیاتی،آنهم پس ازاین همه فجایع،مبهم برخورد کردو«تقیه»پیشه کردوازاظهارنظرصریح طفره رفت.آری،دموکراسی وحقوق بشروجمهورمردم فقط کلمه نیستند،الزامات خاص خودرا،آنهم درجامعه ای نظیرایران بااین حکومت دینی ومتکی برتبعیض میان شهروندان درتمامی زمینه ها وبااین سابقه تاریخی استبداد وخودکامگی وسرکوب،دارند.

درهمه این موارد،اتفاقا جریانات سیاسی-مذهبی ای که ازاستقراردموکراسی وحقوق بشر وجدائی دونهاد دین ودولت درایران طرفداری می کنند،همچون جریانات سیاسی دیگر،وظایف دشواری برعهده دارند.تاریخ ایران،اززمان های دورودراز،ازمقطع حمله اعراب به ایران،وسپس دردوره صفویه وقاجاریه وبالاخره طی سی وچند ساله اخیر،ازجمله بازرتشتی کشی،جنگ سنی وشیعه،انواع منازعات فرقه ای،بهائی کشی،کشتاربی دینان وراه انداختن موج سرکوب وتبعید ومهاجرت میلیونی اینان وهمه دگراندیشان رقم می خورد.زندگی صلح آمیزمیان پیروان مذاهب وادیان مختلف وبرقراری دیالوگ وگفت وگوی دوستانه میان نمایندگان آنها،درفضائی بازودموکراتیک،ازجمله الزامات زندگی درجامعه امروزی وقرن بیست ویکمی می باشد.آن بخش ازجریانات سیاسی شیعه مذهبی که درجریان بازخوانی تاریخ گذشته به مواضع دموکراتیک دست یافته اند،درست این است که بمراتب بیش ازگذشته به نقدتلفیق دین ودولت درایران،نشان دادن مصادیق جدائی این دونهاد وارائه راهکارهای روشن دراین زمینه بس حیاتی برای پیشرفت وتوسعه جامعه همت گمارند.لازمه وفاداری به این مواضع دموکراتیک ایجاب می کند که این جریانات به روشنی اعلان دارند که تعلق خاطربه مذهب شیعه دوازده امامی، متضمن هیچ امتیازخاصی برای پیروان آن درنطام سیاسی-حقوقی مورد نظرآنان نمی باشد؛بهائی ویهودی ومسیحی وسنی وبی دین همان حقوقی راخواهند داشت که شیعه مذهبان.وبه همین خاطرونیزبخاطرحقوق تضییق شده این هموطنان طی تاریخ واخیراتحت سیطره ج ا،دفاع ازحقوق این هموطنان دگراندیش ازوظایف مهم شهروندی همه ایرانیان،ازجمله شیعه مذهبان، محسوب می شود.این هاست ازجمله نکاتی که درادبیات سیاسی اغلب جریانات سیاسی شیعه مذهب هنوزجای لازم نیافته است.

حقیقت این است که خواست جدائی دونهاد دین ودولت ازیکدیگر هرچه بیشتردرجامعه ایران مطرح گشته ومی رود که به خواستی همگانی بدل گردد.اغراق نیست اگرگفته شود جداائی این دونهاد، به پیش شرط هرگونه تحول دموکراتیکی درایران امروزبدل گردیده است.این روند،روندی است ناگزیر،وچه بسا درمسیری پیچیده وبغرنج پیش خواهد رفت.برخورد فعالترجریانات سیاسی وروشنفکری که ازپیشینه مذهبی برخوردارند بااین روند،ازجمله نیازهای جامعه ما دررهائی ازچنگال حکومت دینی وقدم گذاشتن درمسیر دموکراسی،آزادی،توسعه وپیشرفت پایدار است.به موازات این مسئله،باید به طرح امرمهم انتخابات آزاد پرداخت،شرایط برگزاری آنرابرطبق استاندارد های بین المللی برشمرد ونقش محوری آنرادرتحول دموکراتیک جوامع بازشناساند ونشان داد که مردم ایران هم حق دارند همچون همه جوامع پیشرفته دراین مسیر گام بردارند وآزادانه نظام موردنظر خویش راانتخاب کنند.بجای بازی درمیدان رژیم ومضحکه های قرون وسطائی آن،باید به فکر تهیه نقشه راه برای آینده وترسیم مختصات نظام دموکراتیک جانشین برآمدو وسیع ترین گفت وگوهارادربین همه جریان هاوگرایش های سیاسی دموکرات وآزادیخواه جامعه،درشکلی علنی،برقرارساخت.باید بافاصله گیری قطعی ازنظام دینی حاکم وهرنوع نظام دینی ومسلکی دیگر،درمسیر اعتماد سازی درسطح اپوزیسیون ودرسطح جامعه نسبت به آینده پس ازجمهوری اسلامی گام برداشت.ازاین راه ها،ونه ازطریق دنبله روی ازاصلاح طلبان آویخته به درگاه ولایت مطلقه فقیه،است که می توان بنیان های نظری وسیاسی-حقوقی یک نظام دموکراتیک راازهم اکنون فراهم دید،پیرامون آن کارآگاهگرانه گسترده ای رادرسطح جامعه ومردم سازمان داد وبه سهم خویش ازتکرار«چرخه استبداد-هرج ومرج-استبداد» درجامعه ایران ممانعت به عمل آورد .ازاین طریق است که می شودراه رابرای استقرار نظامی بواقع جمهوری، دموکراتیک وبرابرحقوق،که همه شهروندان فارغ ازهمه تفاوت ها وتمایزاتشان به زندگی صلح آمیز وفارغ ازخوف وهراس درسرزمین مشترک زندگی می کنند،هموار ساخت وباتکیه برمنابع عظیم مادی وانسانی جامعه،به دست خود مردم وبامشارکت آنان،برشکاف ها وچند پارگی های اقتصادی وقومی-ملی وفرهنگی ومذهبی غلبه کرد.

جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۲- ۱۰مه ۲۰۱۳

.




شرط بندی روی اسب لنگ

roozbeh taghi 01تقی روزبه

بحرانی که جمهوری اسلامی با آن دست بگیریبان است بحران موسمی و گذرانیست، بحرانی است ساختاری و چندوجهی وبهم گره خورده و انتشاریافته درسراسرکالبد نظام و درحال اشباع شدن. اختلال در چرخه بازتولید همه مولفه های اصلی اقتدار نظام یعنی پایگاه مردمی، انسجام و هم آهنگی ساختار حکومتی، شالوده های اقتصادی و مناسبات بین المللی همگی دستخوش بحران شدید و همزمانی هستند که حاکمیت را درچنبره خود گرفته است و برون رفت از آن ها بسادگی مقدورنیست.

صحنه پیش”انتخاباتی” درچند پرده!

پرده اول: کاندیداهای حداکثری از ورود به صحنه انتخابات بازداشته می شوند

دوپینگ سیاسی و شرط بندی اصلاح طلبان روی اسب لنگ! بألاخره پس ازمدت ها تلاش برای راه اندازی و داغ کردن کمپین دعوت از خاتمی برای کاندیدا شدن، و درحالی که در محافل اصلاح طلب ادعا می شد که امید به آمدن وی زیادترشده است (ازجمله شکوری رادسخن گوی جبهه مشارکت که اعلام داشت امیدوارترشده ام)، خاتمی پس ازمدت ها استخاره و سبک و سنگین کردن اوضاع درسخنانی مبسوط اعلام داشت که نمی گذارند بیایم و اگرهمه چیز بروفق مرادباشد و نظام هم موافق باشد، تازه پس ازچهارسال به نقطه صفر می رسیم، دراین شرایط حتی اگرخود پیغمبرهم بیاید نمی تواند کاری انجام بدهد!. البته او درهمان حال با اظهار این که درچهارچوب نظام ورهبری کارکردن از اصول کاری من است، تلاش ورزید که وفاداری خود را به نظام ورهبری و عمل در چهارچوب قانون اساسی ابراز داشته و با تأکید براین که بدون همراهی رهبری کاری ازپیش نخواهد رفت، آمدن خویش را به موافقت ضمنی رهبری و چراغ سبزاو مشروط کرده است و گرنه هزینه های آمدن بیش از فوایدش خواهد بود. (او برخلاف برخی از هواداران اصللاح طلب که بدنبال فشارمدنی هستند خواهان اهرم فشارازپائین نیست بلکه هم چون رفسنجانی خواهان باصطلاح چراغ سبز از بالاست) بدیهی است که احتمال همراهی خامنه ای در شرایط کنونی نزدیک به صفراست. خاتمی به عنوان کسی که تجربه ۸سال ریاست جمهوری و اختیارات آن را در پشت سردارد، تجربه ای که او درگذشته ازآن به عنوان تدارکات چی و هرنه روزیک بحران یاد کرده است، بااین همه دشواری های آن دوره را قابل مقایسه با با اوضاع کنونی نمی داند. او می داند که اگر به احتمال نزدیک به صفر بتواند بسلامت از خوان های نفس گیرو صعب العبورتشریفات کاندیداتوری و شمارش آراء صندوق ها هم بگذرد، تازه خوان های اصلی و به مراتب نفس گیرتردوران ریاست جمهوری یعنی کارشکنی های بقول خودش بخش مهمی ازنظام دربرابرش قدعلم خواهدکرد که یا باید خود را تسلیم صددرصد مطامع و امیال و فرامین آن ها اعم ازبیت رهبری و سپاه و باندهای هزارتوی اصول گرایان نماید و یا آن که در تقابل با بخش عمده ای از نظام قرارگیرد که آن هم با اصول و منش و شیوه کاری و رویکرد کلی اوسخت در تضاداست و ازآن گریزان. او برآن است که نتیجه چنین کشاکشی جزافزودن بردشواری ها و ناامیدی وتشدیدسرکوب نیست. از جنبه دیگرهمانطورکه خود می گوید با مطالبات و انتظارات انباشته شده مردم روبرواست که خواهان بهبود یک شبه وضعیت هستند. گرچه دعوت کنندگان ازوی می خواهند که با مایه گذاشتن از”آبرو و سرمایه” خود به آب و آتش زده و برای نجات نظام و کشوربشتابد و بقول سعدی َحرم درپیش است و حرامی درپس، اگررفتی بردی واگرخفتی ُمردی”، اما بزعم وی رفتن در راهی که حرامی هست و َحرمی نیست یعنی قراردادن خویش درمعرض وزش طوفانی که نتیجه اش نه فقط درحکم انتحارسیاسی است بلکه هم چنین سبب فرسایش بیشترنیرو و به باد رفتن آن چه هم موجود است می گردد: آشی که شانس خوردنش نزدیک به صفراست اما سوختگی دهان به صد! گرچه فشاربه او برای داو شدن درمیدان مسابقه تک اسبه هم چنان ادامه دارد و او هنوزتصمیم رسمی خود را اعلام نداشته است اما اگر رویداد غیرمترقبه ای درفاصله اندکی که برای نام نویسی مانده رخ ندهد، موضع رسمی او چیزی جزرسمیت دادن به همین سخنان نخواهد بود. اگرچنین باشد قاعدتا اصلاح طلبانی که با تصورحضورحداکثری درانتخابات ( با اتکاء به یک شاه مهره درشطرنج سیاسی) این روزها با امید دست یابی به یک دریا ماست به خواب می رفته اند، باید باشنیدن این سخنان خوابشان آشفته شده باشد و آن هائی هم که به معجزه عصای شکسته خاتمی برای فعال شدن بدنه رخوت زده اصلاح طلبان و ورود به حیات خلوت قدرت دخیل بسته بودند و آن بخشی هم که به سبزشدن مقاومت مدنی و زدودن رخوت موجود در کالبدجامعه در پی ردصلاحیت وی امید بسته بودند، قاعدتا باید فهمیده باشند که به اسبی لنگ در میدان مسابقه دل بسته بوده اند. ازجانب دیگر با کم رنگ شدن حضورخاتمی، تمرکز جبهه اصلاح طلبان بررفسنجانی به عنوان گزینه بعدی و واجد شرایط تأمین حضورحداکثری دوخته شده است و دیداراخیرهیئت هم آهنگ کننده اصلاح طلبان به جز انتقال چنین پیامی ازسوی آن ها به وی نبوده است. اما رفسنجانی نیزبا همان دشوارئی ها و چالش هائی روبروست که از خاتمی جرئت زین کردن و به میدان تاختن را ربوده است. او با مشروط کردن ورودش به صحنه درصورت مواففت خامنه ای عملا توپ را بزمین وی انداخته است. اما به موازات آن ترجیح می دهد که دراین بازی ازمهره ها و کارت های درجه دو نزدیک به خود و کمترحساسیت برانگیز، هم چون حسن روحانی استفاده کند. طرح ۱+۲ با جلوراندن مهره های درجه ۲ درصورت کناررفتن ژنرال های سیاسی، و حمایت جبهه وسیع اصلاح طلبان از آن ها، طرحی است که درعین حال متضمن فرادستی مهره های نزدیک به رفسنجانی دراین بازی شطرنج است. باین ترتیب بازی حداکثری یعنی گزینه شاه مهره ها و مشارکت حداکثری، که اصلاح طلبان آن را بازی دوسربرد برای خود و دوسرباخت برای حریف می پنداشتند، بازی که اگرردصلاحیت شود حاکمیت زیرفشارقرارمی گیرد و اگرتأیید صلاحیت شود شانس اول برنده انتخابات، عملا به بن بست می رسد و زمنیه برای به نمایش درآمدن پرده دوم نمایش صحنه انتخاباتی آماده می شود.

پرده دوم: شرایط برای ورود کاندیداهای حداقلی آماده می شود!

خاتمی درسخنان اخیرش علاوه برنکات بالا که دال برامتناع از پا به میدان گذاشتن است، دو نکته مهم دیگر را نیزاعلام داشته است: نخست آن که او شرکت در انتخابات بدون قید و شرط توسط اصلاح طلبان را مورد تأکید قرارداده است. و نکته دوم این اظهارنظراوست که: بنظرم شخصیتی که کارآمداست اما حساسیت کمتری روی او هست بهترمی تواند کارکند. معنای این دو رویکرد آن است که اصلاح طلبان بجای حضورحداکثری و سودای دست یابی به پست ریاست جمهوری، باکاندیداهای حداقلی درانتخابات شرکت نمایند و سایرین هم از او حمایت نمایند. تاکتیک حضور حداقلی از جهاتی با حماسه سیاسی که خامنه ای بدنبال آن است، هم پوشانی دارد. چنین تاکتیکی هم چنین در راستای راهبردی است که درآن سیاست ورزی یعنی شرکت درانتخابات بهرقیمتی و تلاش برای تحمیل خود به حریف و در درون سیستم ماندن، و بالأخره به معنای نهادن مرهم برزخم هائی است که توسط جنبش موسوم به سبز درمناسبات این طیف با سیستم ایجاد کرد و البته تدبیری برای دورزدن محترمانه نمادهای سبز درزندان و حامیان پروپاقرص آن ها. از سوی دیگراین همان سیاستی است که رفسنجانی نیزمدافع آن است واستفاده از اهرم حضورخود درصورتی که لازم باشد و مصلحت ایجاب کند، در اصل بخشی از تاکتیک فشار برای راه دادن به کاندیداهای حداقلی است باهدف به مرگ گرفتن تا حریف به تب راضی شود. حالا که بنظرمی رسد خاتمی و رفسنجانی به میدان آمدنی نیستند، اصول گرایان با کشیدن نفس راحتی به فکر جلب آراء آن ها به سود خود افتاده اند. عسگراولادی ازپدرخوانده های اصول گرایان پیشاپیش ابتکارعمل را دراین زمینه به دست گرفته است و باهنر یکی از کاندیداهای اصول گرایان موسوم به سنتی، اکنون با خیال آسوده به تعریف خاتمی پرداخته و او را فردی می داند که اهل فتنه نیست و به دستورات صریح رهبری همواره تمکین کرده است.

خطای عمده اصلاح طلبان

آن چه اصلاح طلبان را به وسوسه خرج کردن سرمایه ملی خود- ژنرالی بدون عقبه لازم- به عبارت دیگر یک دوپینگ و زورافزائی سیاسی انداخته است در اساس برروی یک توهم بناشده است. چرا که سرمایه ادعائی موهوم بوده و به آن ها تعلق ندارد و درگوهرخود چیزی جز رأی اعتراضی و منفی مردم به حاکمیت درحالی که منافذدیگرمسدود بوده نبوده است که آن ها، آن را رأی به جمال والای خود پنداشته اند. چه درسال ۷۶ برای کنارزدن کاندیدموردتأییدرهبری و جناح حاکم و چه درسال ۸۸ برای مقابله با کاندیدحاکمیت، که البته بجای باران رحمت سیلی ناخواسته جاری شد! درحقیقت مدتهاست که معنا و وجه اثباتی رأی منفی آشکارشده و به سبدرژیم ریخته نمی شود. این واقعیت درجریان”جنبش سبز” خود را در آکسیون های میلیونی و شعارهائی چون مرگ بر اصل ولایت فقیه و مرگ براستبداد و نظایرآن نشان داده شد. مهار این اسب سرکش در کنترل اصلاح طلبان نیست، حتی اگررأی های اعتراضی به سبد آن ها ریخته شده باشد. اصلاح طلبان متحیرند که چرا نظام و شخص ولی فقیه درحالی که با شدیدترین بحران های موجودیت خود مواجه هست، به آن ها که بقول خاتمی هم برنامه دارند و هم آدم اجراکننده اش را، و هم وجاهت ملی واعتبارجهانی و درد نجات نظام هم دارند، کوچه نمی دهد و بجای استقبال از آن ها برای کنترل بحران ونجات نظام، چنگ و دندان نشان می دهند! وهرچه هم قسم و آیه هم می خورند و پیغام و پسغام به رهبرارسال می کنند و به دیدارش می روند، نامهربانی ها هم چنان ادامه دارد! البته این تحیرمی توانست وجود نداشته باشد، اگر آن ها به ماهیت آن “سرمایه و اعتبار ملی” منتسب به خود یعنی ماهیت رأی اعتراضی و پتانسیل ساختارشکن نهفته درآن، اندکی عنایت می کردند و آن را به حساب خود واریزنمی کردند. آنگاه معلوم می شد که آن ها دقیقا چوب همان رأی اعتراضی و ماهیت ضدنظام آن را می خورند! چرا که کابوس پیشروی مردم از لابلای شکاف های درونی حاکمیت و دوش به دوش کردن اسلحه، یک لحظه ولی فقیه و سایر سرکردگان نظام را آرام نمی گذارد. این خطای محاسبه اصلاح طلبان البته از ناآگاهی و سوء تفاهم نیست، بلکه یک “خطای”عمدی است ومربوط به بیزینس بازارسیاست برای حضور درهرم قدرت از و نجات نظام از خطراتی است که تهدیدش می کند. آن ها علیرغم بی مهری حاکمیت خود را درچهارچوب نظام حاکم تعریف می کنند و در بیرون از آن مکانی درخور برای خود متصورنیستند. ازهمین رو آن ها نیازدارند که شوخی خامنه ای پیرامون حماسه سیاسی را جدی بگیرند. حماسه ای که معنایش درسخنان اخیراو تعریف روشن تری یافته و ناظربربسیج حداکثری برای گزینش رئیس جمهوری است با مشخصاتی که او برشمرده است. گاهی بجای نام بردن سرراست از موجودی مفروض می توان به توضیح دقیق مشخصات آن پرداخت. مثلا درمورد اسب می توان گفت صاحب دم و یال و زین و دهنه و سم و چهارتا پا و یک مهاردهنه و نظایرآن. دراین صورت کسی دراین که این موجود باید اسب باشد تردیدی به خود راه نمی دهد واین حسن را هم دارد که مخاطب ممکن است فکرکند که گویا خودش به کشف آن نائل شده است! حال با شمردن مشخصات رئیس جمهور مورد نظر-حاوی نقاط قوت احمدی نژاد منهای نقاط ضعفش (ازجمله نافرمانی و بی تدبیری اش) – رئیس جمهوری که جهادی عمل کندمی توان به آسانی باصطلاح پرتغال و پرتقال فروش را پیداکرد. این مشخصات نشان می دهد که اصلاح طلبان و رفسنجانی اشتباها بوی کباب شنیده اند. درحالی که جناح حاکم و رهبرمطلقه با کسی شوخی ندارد و بدون هیچ گونه تعارفی دستوربستن سایت کمپین دعوت از خاتمی را داد، این آن هستند که شوخی خامنه ای درخلق حماسه را جدی گرفته اند!

کسانی که شوخی سیزده خامنه ای را جدی گرفته اند و در فکردوپینگ با سرمایه های نداشته خود هستند، اگردر گذشته با سیمای تراژیک واردصحنه سیاسی می شدند، به حوزه ای که فضای مانورنداشتند، اکنون بدون حتی آن فضای اجتماعی محدود و نداشتن حتی حق مسافرت به خارج و فیلترینگ سایت شخصی، ناگزیرهستند که با چهره کمیک وارد صحنه شوند و اگرازهفت خوان پهن شده هم عبورکردند، لاجرم به ابزاری رام تر و یا بی خاصیت ترازگذشته در دست مستبداعظم تبدیل شوند. آن ها باید بدانند از جمله دستورکارهای نظام در دوره پس از “انتخابات”، حذف انتخاب مستقیم ریاست جمهوری (برای حل معضل هوا برداشتن رئیس جمهور های منتخب) و تعیین جانشین ولی فقیه است. بدیهی است که در چنین شرایطی خامنه ای به یک رئیس جمهور اصلاح طلب نیازی ندارد. آن ها باید بدانند که هیچ فرماندهی درمیانه جنگ اسب خود را زین نمی کند. برعکس او محکم قاچ زین را می چسبد و می داند که با تغییر زین چه بسا نه از اسب نشانی ماند و نه از اسب سوار!

پرده سوم: ورود سرداران به صحنه نمایش!

نمایش انتخاباتی برخلاف نمایشات معمولی، بطورهمزمان درچندین صحنه انجام می شود و درتناسب با شمارش معکوس برای شروع انتخاباتی که خامنه ای اظهارداشته یک روزهم نباید به عقب بیافتد، ورود حماسه سازان واقعی یعنی سرداران محسوس تر و افزون ترمی شود. چنانکه سرلشکرحسن فیروزآبادی رئیس ستادمشترک نیروهای نظامی که ظاهرا افتخارشنیدن درددل رهبری را در تیول خود دارد، بطورکتبی (صدوربیانیه) و شفاهی نسبت به تشویش اذهان و تخطی از گفتمان نظام توسط رئیس جمهورهشدارمی دهد. سرلشکرمحمد جعفری رئیس سپاه پاسداران نیز با سخن گفتن از وخامت اوضاع سیاسی و بحران بی سابقه ای که نظام گرفتارش شده، به مشخصات رئیس جمهوری که در این شرایط مورد نیاز است می پردازد و هردوی این ها از نقش سپاه و مداخله فعال سپاه درایجاد حماسه سخن به میان می آورند. سایرفرماندهان ریز و درشت سپاه و نمایندگان رهبری درنهادهای نظامی و بسیج هم وارد صحنه می شوند و ازمجموعه اظهارنظرهای آن ها معلوم است که دو وظیفه مهندسی انتخابات و کمک به خلق حماسه، و رصد کردن هرنوع خطر و فتنه و مقابله با آن ها برعهده سپاه است. این وظیفه سپاه در دعوت اخیروزارت اطلاعات از مدیران مطبوعاتی نیزصراحتا مطرح شده است که درآن سپا را برگزارکننده انتخابات دانسته و ازهرگونه انتقادی آن ها را منع کرده است . نماینده رهبری دربسیج نیز هرگونه کوتاهی و بی تفاوتی بسیجیان درخلق حماسه را خیانت می نامد (بسیج و خیانت؟ مگردرمیان بسیجیان چه می گذرد که ناچار می شوند با بکارگیری کلماتی چون خیانت آنها را بسیج کنند!).

بانزدیک ترشدن به زمان انتخابات، سناریوهای تنظیم شده در اتاق مهندسی جهت کنترل انتخابات نیز وارد مراحل جدی تری می شود. سناریوئی که برطبق آن قراراست از دل صندوق ها نهایتا رئیس جمهورواجد مشخصات مورد نظررهبری بیرون کشیده شود. درمورد شرایط مشخص این دوره ازانتخابات باید توجه داشت که اولا تقلب گسترده بسود یک کاندید هم چون دوره قبلی، با توجه به پی آمدهای تقلب گسترده درتجربه قبلی، و باتوجه به مشکلاتی که اکنون بین دولت (برگزارکننده انتخابات) و سایرنهادها به وجود آمده است، و نیزبخاطر دایره تنگ شرکت کنندگان که همه خودی و سرسپرده هستند، طبعا تقلب بسود یک طرف و یک باند اصول گرا (ونه تقل دراشکال دیگر برای افزایش آراء کلی و یا تقلب درمورد دیگرگرایش ها اگررأی بالا بیاورند و…)، موجب دامن زدن به منازعات درونی ساختارقدرت می شود، بنظرمی رسد مبادرت به تقلب گسترده درصندوق آراء نسبت به دورقبلی با دشواری های بیشتری همراه باشد. بهمین دلیل دراین دوره تمرکزاصلی درمهندسی انتخابات به مرحله پیش از”انتخابات” و بیش ازهمه تنگ ترکردن دایره گزینش شورای نگهبان منتقل شده است. برای صرفنظرکردن کسانی چون خاتمی و رفسنجانی برای کم کردن هزینه رد صلاحیت ها، پروژه وارد کردن فشارازهمه نوعش برای اجنتاب از نام نویسی و منصرف کردن آن ها بکارگرفته می شود.. برای گرم کردن تنورانتخابات و پنهان کردن واقعیت تک گرایشی بودن انتخابات و کاندیداها، از تاکتیک تعدد کاندیداها و جنگ زرگری بین آن ها استفاده می کنند ( مدتی پیش جبهه پایداری اعلام داشت که اگراصلاح طلبان حضورداشته باشند از رقابت با دیگراصول گرایان صرفنظرخواهد کرد ولی اگراصلاح طلبان نباشند رقابت خواهندکرد. آنها سرانجام باوقوف به تصمیمات پشت پرده شق دوم را انتخاب کردند). البته درکنار این صحنه اصلی نمایش، یک صحنه حاشیه ای هم با حضورمحدودی از مهره های دست دوم و کم نفوذ گرایش های دیگراعم از دولتی و یا نزدیک به رفسنجانی و اصلاح طلبان هم درجریان است برای داغ کردن معرکه و برای مصرف جهانی که هم چون کبریت بی خطر برای آن ها عمل می کند، به عنوان مثال اسحاق جهانگیری یکی از این نوع کاندیداهاست که به اصلاح طلبان و کارگزاران نزدیک هست و در دیدار با خامنه ای هم حضورداشت. او خواهان انتقاد اصلاح طلبان از خطاهای گذشته خود دربرابرنظام شده است!. بی تردید ترجیح اصلی بارگاه ولایت و سپاه، گزینش کاندیدائی کاملا سرسپرده از زمره عناصر گرد آمده در ۲+۱ است. باتوجه به ابعاد بحران اقتصادی و سیاسی ، و تجربه منفی احمدی نژاد، هدف این دوره گزین یک رئیس جمهور باصطلاح کارآمد، درعین حال مطیع و کم حاشیه است که بتواند با تشکیل یک کابینه ائتلافی از طیف گرایش های اصول گرا (امری که احمدی نژاد با برکنارکردن آن ها از کابینه خود موجب تشدید شکاف ها شد) آن ها را به نحوی راضی کند. هم چنین رئیس جمهور جدید باید قادر به استفاده از نیروهای متخصص و بهره گیری گسترده از اهرم دیپلماسی برای کاستن از فشارهای جهانی باشد. وقتی کسانی چون قالی باف به خود جرئت می دهند که از برخورد احمدی نژاد با هالوکاست انتقاد کنند و یا فردی چون ولایتی مشاورویژه رهبری دراموربین المللی به سیاست خارجی دوره احمدی نژاد انتقاد می کند که موجب تشدید دشمنی و فشار به رژیم شده است وبزعم وی می شد هم انرژی هسته ای داشت و هم قطعنامه تحریم نداشت و درهمان حال می گوید اگرمناسبات خود را با جهان بهبود بخشیم همه این کشورها برای معامله و نزدیکی با جمهوری اسلامی به صف خواهند ایستاد، معلوم است که سیاست رهبری برای مقابله با بحران و باصطلاح حماسه اقتصادی کجا را هدف گرفته است.

راهبرد اصلی اتاق فکر و مهندسی انتخابات، ازسوئی برسرکوب داخلی استواراست و ازسوی دیگر بر معامله و سازش با غرب (از باصطلاح موضع محکم). البته از آن سو قدرت های بزرگ نیز با وقوف به این چالش ها درانتظار نتیجه “انتخابات” هستند و فرض براین است که تا آن موقع پیشرفتی درمذاکرات بدست نخواهد آمد. بی تردید آن چه گفته شد نقشه و سناریوهای بیت رهبری و باندهای فرادست است، اما پرسش این است که آیا همه چیز آن گونه که اتاق فکر و مهندسی می پندارد و دیکته می کند پیش خواهد رفت؟ آیا این سناریو خواهد توانست تنش روبه افزایش و خطرناک درون حکومت را مهارکند؟ آیا خواهد توانست از شدت و ابعاد فزاینده و خطرناک چالش های بین المللی رژیم بکاهد و عاملی باشد برای کنترل بحران و ایجاد “حماسه اقتصادی”؟ آیا خواهد توانست تأمین کننده فصل الخطابی زیرسؤال رفته ولی فقیه باشد؟ و بالأخره خواهد توانست با ایجاد بهبود درمعیشت و زندگی مردم سوپاب اطمینانی برای اجتناب از انفجاراجتماعی فراهم سازد؟ آیا حتی خواهد توانست رقبائی چون خاتمی و رفسنجانی را باتوجه به اقبال نظرسنجی ها به آنها درمقایسه با دیگران از ورود به میدان بازدارد؟ نقدا هردوی آنها توپ را به زمین رهبری انداخته اند و آمدن خود را به موافقت و چراغ سبزاو موکول کرده اند. و این مسأله خامنه ای را درموقعیت سختی قرارداده است. اگراو نتواند آنها را به کنارکشیدن از نام نویسی ازطریق مذاکرات غیررسمی نماید آنگاه بحران رد صلاحیت آنها توسط شورای نگهبان می تواند به یک بحران و مسأله جدی تبدیل شود( فراموش نکنیم که جنتی درنمازجمعه رفسنجانی را گردن گلفت نامیده و وزیراطلاعات او شریک فتنه).

پرده چهارم پروژه مهار احمدی نژاد:

اقدامات و واکنش های احمدی نژاد و نظرکرده اش مشایی بقول حداد عادل- ازنظرکرده های خامنه ای- آن ها را دیوانه کرده است. از لابلای برخی موضع گیری های باصطلاح خواص معلوم می شود که اتاق مهندسی انتخابات پروژه ای بی اثرکردن و مهاراحمدی نژاد در روزهای نزدیک به انتخابات نیز تدارک دیده شده است. هدف این پروژه باحتمال زیاد کنترل صندوق ها و برگزاری انتخابات تحت نظارت برگزیدگان بیت ولایت، در صورتی که احمدی نژاد درپی خشم ردصلاحیت مشائی و یا دیگر کاندیداهای موردنظرش تن به نظارت باندهای رقیب و فرادست به صندوق ها ندهد و یا ازبرگزاری انتخابات طفره برود. هم چنین مقابله با آن چه احمدی نژاد آن را افشاء پرونده های اقتصادی و سیاسی نامیده است.

وقتی سرداران و کارگردانان اتاق مهندسی رهبری از فتنه دوم و خطرناک تراز فتنه اول و این که این فتنه قبل از انتخابات خواهد بود سخن به میان می آورند به خطر کارشکنی احمدی نژاد درکنترل صندوق ها و یا به ایجادفضای التهاب ازطریق افشاگری آن هزاران سندی که مدعی است در اختیاردارد و برای تحمیل کاندیدهای مورد نظرخود به شورای نگهبان، اشاره دارند. احمدی نژاد اکنون به موی دماغ رژیم تبدیل شده است و خامنه ای از کلمه فعلا تذکر و هشدار می دهم استفاده کرده است و این که انتخابات یک روزهم به تأخیرنخواهد افتاد. دیگررقبا و سرداران نیز مداوم به وی هشدارمی دهند و می گویند گردن کلفت ترازتو نتوانست از برگزاری انتخابات طفره برود. و البته چنین مشاجرات و هشدارهائی با نزدیک ترشدن به زمان برگزاری انتخابات و شروع شمارش معکوس برای اسم نویسی چه بسا بیشترهم بشود. کیهان در هشداری به احمدی نژاد، تابلوی ” آهسته بران ، پایان اتوبان نزدیک است” را گوشزد کرده است. اصرارعجیب احمدی نژاد از بروی صحنه در آوردن مشاعی درجریان هرسفر وهمایشی با توجه ردصلاحیت تقریبا حتمی وی توسط شورای نگهبان، ورجزخوانی های هردوی آنها، این سؤال را مطرح کرده است که هدف و نقشه احمدی نژاد چیست و دراین رابطه تعبیروتفسیرهای گوناگونی مطرح می شود. به گمان من بعید است که احمدی نژاد این توهم را داشته باشد که باین ترتیب قادربه تحمیل کاندید نظرکرده خود به شورای نگهبان خواهد بود. مگرهمانطورکه مشائی گفته است امام زمان وارد صحنه شود و شورای نگهبان را وادار به تأیید صلاحیت او بکند!. ازسوی دیگربعید است که او باتوجه زور سنبه حریفان بخواهد عَلم طغیان برافرازد. و بنابراین طرح پوتین و مدودف درکوتاه مدت و برای شرایط کنونی یک تصورواقعی نیست. آن چه احمدی نژاد دنبال می کند، آن است که مثل رئیس جمهورهای سابق و چه بسا پرمدعا تر ازآن ها با بهره گیری از رانت ریاست جمهوری و سبد باصطلاح ۲۴ میلیونی خود درواپسین ماه های اقتدارش درصدد ایجاد دم ودستگاهی برای خود است تا بتواند با اتکاء به آنها در بازارسیاست و پرکشاکش ایران حضور داشته و ازمنافع خود دفاع نماید. و از آنجا که نهادهای حامی اش به او پشت کرده اند او به ایجاد چنین دم و دستگاهی نیازبیشتری دارد و دراین مسیر سعی می کند که ازنفرت موجود علیه اصول گرایان و روحانیت بهره برداری کند. علاوه براین او برای پوشاندن کارنامه ورشکسته خود به فراافکنی و دادن شعارها و سروصدا بپاکردن پرداخته است تا ناکامی های خود را به پای سنگ اندازی رقبا که آن ها نیز متقابلا به گردن او می اندازد، بیافکند.

اختلال در بازتولید اقتداررژیم

بحرانی که جمهوری اسلامی با آن دست بگیریبان است بحران موسمی و گذرانیست، بحرانی است ساختاری و چندوجهی وبهم گره خورده و انتشاریافته درسراسرکالبد نظام و درحال اشباع شدن. اختلال در چرخه بازتولید همه مولفه های اصلی اقتدار نظام یعنی پایگاه مردمی، انسجام و هم آهنگی ساختار حکومتی، شالوده های اقتصادی و مناسبات بین المللی همگی دستخوش بحران شدید و همزمانی هستند که حاکمیت را درچنبره خود گرفته است و برون رفت از آن ها بسادگی مقدورنیست. از همین رو برگزاری مهندسی شده انتخابات گرچه ممکن است بتواند چند مدتی فرود آوار بحران را به تأخیربیاندازد، اما بی تردید رژیم را ازمواجهه با بحران پس از “انتخابات” وازمنازعات بی پایان درونی و بحران های هولناک اقتصادی و اجتماعی و بین المللی گریزی نیست. رژیمی که نتواند از چهره های موجه و با نفوذ و دارای توان مدیریت بهتر برای مقابله با چنین بحران بی سابقه ای استفاده کند، باچنان وخامتی که بقول خاتمی اگر خود پیغمبرهم بیاید هیچ کاری نمی تواند بکند، چگونه خواهد توانست توسط باندهای واپسگرا و با پایگاه اجتماعی نزار دربرابر فشارهای سنگین داخلی و خارجی از پس آن برآید؟ به صرف دادن شعارحماسه اقتصادی و سیاسی، و با نداشتن تحمل کسانی که آستین خود را برای نجات نظام بالازده اند و اعلام آمادگی کرده اند، چگونه می توان به جنگ دشواری های عظیم پساانتخاباتی رفت؟ حاصل و خروجی چنین”انتخاباتی”قرارگرفتن یک رژیم ضعیف تر و نزارتر دربرابرغول بحرانی به مراتب نیرومند تراست. رژیم با اصلاح طلبان و یا بدون آن ها برای دوام و نجات خود دربرابر انتخاب ها و گزین سیاست های تازه ای قرارگرفته است. عمق و دامنه بحران دیگرباین سادگی ها اجازه توسل به سیاستِ از این ستون به آن ستون فرج است را نمی دهد. راه آسانی –مگرخوردن جام زهر و تغییرسیاست های تاکنونی بویژه درعرصه سیاسی، برای خروج حتی نسبی از چنبره بحران چند وجهی برای رژیم متصورنیست، و لو آن که کسانی چون قالی باف و یا ولایتی را بجای احمدی نژاد به نشاند.

۲۰۱۳-۰۵-۰/ ۱۸-۰۲-۱۳۹۲
http://taghi-roozbeh.blogspot.com
taghi_roozbeh@yahoo.com