تجربه ی لیبی

majid zarbakhsh_01مجید زربخش

در ۱۷ دسامبر ۲۰۱۰ به دنبال خود سوزی محمد بو عزیزی در اعتراض به بی عدالتی های اجتماعی و زورگویی، در برابر یک ساختمان دولتی در سیدی بوزید تونس، جنبشی شکل گرفت که پس از چند روز سراسر کشور را فراگرفت و به قیامی همگانی علیه رژیم دیکتاتوری و فاسد بن علی تبدیل شد. بن علی که ۲۳ سال با تکیه به نیروهای امنیتی، نظامی و انتظامی و با بکارگیری سرکوب حکومت کرده بود، این بار نیز کوشید با زور و تهدید به این جنبش پایان دهد.

پس از مشاهدۀبی حاصلی این تلاش و بی اثر بودن سرکوب به دادن وعدۀ اصلاحات متوسل شد. اما نه زور و تهدید و سرکوب توانست آتش خشم مردم را فرونشاند و نه وعدۀ اصلاحات سیاسی و اجتماعی. جنبشی که با مشارکت اقشار گوناگون مردم و حضور فعال زحمتکشان، جوانان وزنان گسترش یافته بود نه انجام اصلاحات توسط رژیم دیکتاتوری و فاسد، بلکه تغییر این رژیم را می خواست. بن علی یکبار دیگر در تلویزیون ظاهر شد و گفت « پیام مردم را دریافت» کرده است. با وجود این به جای تسلیم کماکان از تصمیم خود بر انجام اصلاحات ، مبارزه با فساد، ایجاد ۳۰۰ هزار شغل در فاصله ۲ سال و تأمین آزادی سخن گفت. اما مردم که مصمم به تغییر رژیم بودند در خیابان ها باقی ماندند و به مقاومت ادامه دادند. سرانجام رژیم بن علی در برابر ایستادگی جنبش همگانی و ارادۀ خلل ناپذیر مردم تسلیم شد. بن علی در فاصله ای کمتر از یک ماه در ۱۴ ژانویه ۲۰۱۱ سقوط کرد و همراه با خانواده اش به عربستان سعودی گریخت.

پیروزی مردم تونس تمامی منطقه را تکان داد. مردم کشورهای عربی از مصر و الجزایر تا یمن وبحرین بپاخاستند. جنبش بیداری مردم وشورش علیه رژیم های دیکتاتوری وفاسد سرتاسر منطقه را به لرزه درآورد. ترس ازسرکوب که عامل اصلی تداوم دیکتاتوری هاست فرو ریخت. اعتماد به نفس و باوربه توانایی درایجاد تغییر، جای استیصال و احساس ناتوانی را گرفت. رستاخیزبزرگ مردم تونس مؤلفۀ جدیدی را درصحنه سیاسی خاورمیانه وارد کرد: دیکتاتوری ابدی نیست و می توان آن را مهار کرد وبدان پایان داد.

پِیروزی مردم تونس با دست های خالی و تنها به اتکاء پایداری ومقاومت پیگیر و بی تزلزلِ، مردم شمال آفریقا وخاور میانۀ عربی را که سالیان درازقربانی رژیم های دیکتاتوری و فاسد بودند، به حرکتی بی مانند کشاند وشوروامید تازه ای در آن ها دمید.

درمصرکه ره آورد دیکتاتوری سی ساله مبارک، ثروت اندوزی میلیاردی خانواده و بستگان او واقلیتی کوچک ازوابستگان به رژیم و قفر وعقب ماندگی اکثریت بزرگ مردم بود. و۴۰ درصد جمعییت با درآمدی کمتراز۲ دلاردرروززندگی می کردند، زحمتکشان و تهیدستان درکنارجوانانی که ازطریق اینترنت، جنبش رهایی و آزادی خواهی را سازمان می دادند به قیام برخاستند. جنبش اعتراضی مصر که با گرد همایی ها در برابر مؤسسات دولتی، وزارتخانه ها و مراکزحکومتی و پلیس آغاز گردید، در ۲۵ ژانویه ۲۰۱۱ سراسر کشور را فرا گرفت. مبارک همانند همه دیکتاتورها تلاش کرد با سرکوب و خشونت جنبش را متوقف سازد وهنگامی که سرکوب نا کارایی وبی اثری خود را نشان داد، ناگزیرعقب نشینی کرد وبه سیاست سازش ومعامله روی آوردوعمرسلیمان رئیس سرویس های امنیتی مصررا به عنوان معاون رئیس جمهوری برای انجام این سازش ومعامله تعیین کرد. مردم به رغم این تغییرات و دعوت¬ها، میدان التحریر قاهره و میدان ها و خیابان های دیگر شهرها را خالی نکردند و از خواست و هدف رفتن مبارک و پایان دادن به دیکتاتوری حاکم عقب نه نشستند. ایستادگی مردم و اراده و تصمیم آن ها به تغییر، ادامه حاکمیت مبارک را نا ممکن ساخت و این را اروپا و آمریکا و سا یرحا میان مبا رک که تا آخرین لحظه ها از او حمایت کرده بودند و همچنین ارتش مصر به روشنی دریافتند.در نتیجه به جای پا فشاری بیهوده وعبث در حفظ مبارک ، کوشش ها را بر روی “مهار انتقال” متمرکز کردند. مبارک نیز که جزتسلیم دربرابرخواست مردم راهی نمی دید، ناگزیر بر کناری خود را اعلام نمود.

سربلندکردن جنبشهای اجتماعی در تونس و مصر و پیروزی آن ها، همه ی جامعه ی سیاسی و حتی نیروهای سیاسی اپوزیسیون این کشورها، از جمله حزب النهضت در تونس و اخوان المسلمین در مصر- که گفته می شد نیروهای اصلی تغییراند – همچنین سایر رژیم های دیکتاتوری منطقه ودولت های غربی حامی آنها را غافلگیر کرد و در برابر وضعیتی جدید وغیر قابل پیش بینی قرار داد که نیازمند تدابیر تازه و اتخاذ سیاست هایی متناسب با آن ، برای حفظ منافع به خطرافتاده بود. بویژه این که امواج این جنبشها با شتاب به کشورهای دیگر منتقل می شد.

در۱۵فوریه۲۰۱۱ درلیبی دهها هزارنفرازمردم بامطالبات آزادی خواهانه به خیابان آمدند.این جنبش که ازبنغازی درشرق لیبی آغازگردید، بسرعت شهرهای دیگررا فرا گرفت. یک هفته پس ازآغاز شورش، شماری ازشخصیت های سیاسی و نظامی رژیم ازجمله مصطفی عبدالجلیل وزیردادگستری وعبدالفتاح تونس وزیر کشورلیبی به شورشیان پیوستند.قیام کنندگان در ۲۵ فوریه ( ده روز پس ازشکل گیری اعتراضات ) بنغازی راتصرف کردند.

قذافی که طی ۴۳ سال حاکمیت بر لیبی، همواره خودرا فراترازقانون و دولت می دانست وهر گونه مخالفت وخواست آزادی خواهانه رابا کشتاروشکنجه پاسخ می داد، این بار نیز با نیروی نظامی وکشتار به مقابله باقیام کنندگان برخاست و آنها را از زمین وهوا به گلوله بست. با تشدید سرکوب ها، اعتراض به آن و پشتیبانی ازمطالبات آزادی خواهانه ی مردم لیبی، در کشورهای مختلف جهان گسترش یافت. در این اعتراضات از جمله دولت های غربی با تهدید قذافی به میدان آمدند. با این که در سایر کشورها، ازتونس ومصرتا بحرین و یمن و سوریه دامنه ی سرکوب وابعاد کشتار به مراتب بیش ترازلیبی بود، واکنش آمریکاو اروپا درقبال این کشورشکل دیگری یافت.

در ۲۸ فوریه، کمتر ازدوهفته پس ازآغازشورش ها وسرکوب گری قوای قذافی شورای امنیت سازمان ملل بافشار آمریکا و اتحادیه اروپا رژیم قذافی را تحریم اقتصادی کرد. سه هفته پس ازآن، شورای امنیت باتصویب قعطنامه ۱۹۷۳ اجازه داد «برای حمایت از مردم غیرنظامی واجرای تحریم هوایی نیروی نظامی به کارگرفته شود.» با وجود تصریح قطعنامه بر«اقدام جهت حمایت ازشهروندان غیرنظامی» و «خوداری از هرگونه نموداراشغال گری»، ناتو پس ازبه تصویب رسیدن این قطعنامه ، درلیبی وارد جنگ شد و در نخستین اقدام در ۱۹ مارس به قوای نظامی قذافی که درپی تصرف بنغازی بود، حمله برد و آن را وادار به عقب نشینی کرد.

با ورود نیروهای ناتو در جنگ، همه چیز تغییر کرد. مردمی که برای آزادی بپا خاسته بودند، عملآً از صحنه خارج شدند وگروه های شورشی مسلح جای آن ها را گرفتند. بجای فریادهای آزادی خواهی مردم ، اسلحه وگروه های مسلح ونیروهای ناتو به صدا درآمدند و با قوای قذافی در مصاف قرارگرفتند. درمیان گروه های مسلح، نیروهای القاعده وجهادگرایان، بویژه گروه عبدالحکیم بلحاج، همکاربن لادن درافغانستان، نقشی فعال یافتند. افزون براین، طبق گزارش ۳۱ اوت مجله ی نیشن: CIA درمزارشریف ۱۵۰۰ نفر جنگجوی ازبک وهزاره راکه غالباً درجنگ عراق وافغانستان شرکت داشته اند برای اعزام به لیبی استخدام کرد.

انزجار از دیکتاتری ۴۳ ساله قذافی وخشنودی ازفراهم شدن امکان سقوط وی سبب شد که بسیاری ازمردم جهان و نیروهای سیاسی، حداقل درهفته های اول، دربرابرجنگ ناتو سکوت کنند وحتی ازآن حمایت نمایند. پوشش رسانه ای نیزبه طورعمده توجیه این جنگ وسرپوش نهادن برحقایق واوضاعی بود که بطورواقعی جریان داشت.کمتراین پرسش مطرح می شد که چگونه ناتو ابزار«حمایت انسان دوستانه» شده است؟ هدف این «حمایت انسان دوستانه»چیست ؟ حتی بخشی از «ضدامپریالیست »ها به توجیه این جنگ ومداخله نظامی ناتو پرداختند. به نظرمی رسید درآن لحظه های پرالتهاب، این مدافعان جنگ ناتو فقط به وجه سقوط دیکتاتورمنفورمی اندیشدند وشوروهیجان متحقق شدن سقوط جای منطق و خرد و تجربه های تاریخی را گرفته بود.

دراول آوریل ۲۰۱۱ ناتو مناطق غیرنظامی رابمباران کرد.دراین بمباران شماری ازمردم کشته شدند. باوجود برخی اعتراضات علیه این جنایت و نقص قطعنامه ۱۹۷۳ ، ناتو بی اعتنا به اعتراضات به گسترش مداخله ی نظامی ادامه داد. از ۲۰ آوریل مشاوران نظامی فرانسه، انگلیس، آمریکا وایتالیا وارد بنغازی شدند وفرانسه باچتربرای شورشیان اسلحه می ریخت وبه قول مجله ی اشپیگل آلمان ناتونقش نیروی هوایی شورشیان را ایفا می کرد.

هدف های اروپا وآمریکا

کسانی که تاریخ و تجربه های تاریخی را فراموش نکرده اند و آنان که پدیدارها را بر اساس ماهیت و سرشت شان مورد بررسی قرارمی دهند، مبنای داوری نه گفتارهای پر طمطراق وادعاهای انسان دوستی، بلکه ارزیابی ازمنافعی است که درپس این گفتارها و ادعاها نهفته است.

ادعای حمایت«انسان دوستانه » ازسوی دولت های سلطه جو، ادعایی بیشرمانه و فریبکارانه وباوربه آن خود فریبی وساده لوحی است. انگیزه ونیروی محرک تمامی اقدامات ومداخلات این دولت ها ، ازگذشته ی استعماری تابه امروز، «تامین منافع» است،منافعی که همواره مغایربامنافع مردمی بوده است که دخالت بنام مصالح آنها وحمایت ازآنها انجام گرفته است. پیش ازپرداختن به مداخله«انسان دوستانه» درلیبی و پیامدهای آن برای این کشور، تجارب دخالت های پیشین را که جنگ لیبی حلقه ای ازآن زنجیره است، مرورمی کنیم .

اگربه خواهیم ازرویدادهای دوران استعمار، قتل عام سرخ پوستان درآمریکاوانفجاربمب اتمی برروی هیروشیماوناکازاکی به فرمان پرزیدنت ترومن در اوت ۱۹۴۵ درپایان جنگ جهانی دوم، با۳۴۰ هزارکشته بگذریم وتنهابه تاریخ پس ازجنگ دوم به پردازیم،این تاریخ سراسرجنگ ومداخله وکودتا وجنایت علیه کشورها وملت هاست که تمامی آنها باهدف سلطه جویی ودستیابی به بازارها وذخایرآن کشورهاازجانب دولت ها ئی که جنگ لیبی را رهبری کردند، انجام گرفته است. کره، ایران، الجزایر، اندونزی، ویتنام، کامبوج، شیلی گواتمالا و پاناماازجمله نمونه ها دردهه های۱۹۵۰تا۱۹۸۰وجنگ خلیج فارس،حمله به افغانستان وجنگ عراق ازجنایت های دهه ۱۹۹۰ تا به امروز است. اینها البته بدون شمارش جنگ های کوچکتر، ساختن و پرداختن طالبان یافاجعه ی فلسطین است که باحمایت های همه جانبه از اسراییل وکمک های مالی ونظامی به آن۶۰ سال است جریان دارد. پیامداین جنگ ها ومداخلات امپرالیستی وسلطه جویانه، قتل چند ملیون ساکنان این کشورها، تغییرحکومت های مردمی، یاتحمیل رژیم های دیکتاتوری وفاسد،غارت منابع وثروت این کشورهاودست یابی به مناطق استراتژک وذخایرنفت وگاز جهان بوده است.

دراندونزی درسال ۱۹۶۵ ژنرال سوهارتو درراس گروهی ازافسران ارتش باحمایت وکمک همه جانبه ی آمریکا، سوکارنو رهبراستقلال طلب این کشوررا بایک کودتای خونین برکنار ودیکتاتوری نظامی را برآن کشورحاکم کرد. بنابراسناد محرمانه ای که بعدها انتشار یافت. دراین کودتا که بامشارکت ونظارت مستقیم آمریکاوسفیرآن دراندونزی انجام گرفت کودتاچیان درهمان یکسال اول بیش از پانصدهزارنفرازمردم اندونزی رابه فجیع ترین شیوه ها قتل عام کردند.این بزرگترین کشتارنیمه دوم قرن بیستم درمیان دولت های غربی واکنشی جزشادمانی درپی نداشت و رهبران غرب به ویژه آمریکا ازهرفرصتی برای ابراز تبریک وقدردانی ازسوهارتوبه خاطر«تثبیت امنیت»دراندونزی استفاده کردند.

برای آنان مهم این بودکه اندونزی با معادن بزرگ طلا، مس، نیکل وآلومینیوم در اختیارآمریکا وکمپانی های فراملیتی غرب درآمد. به گفته ی نیکسون رییس جمهورپیشین آمریکا «اندونزی سرشارازغنی ترین ذخایرمنطقه وبزرگترین غنیمت درآسیای جنوب شرقی است. »

به دنبال این کودتا بانک جهانی و صندوق بین المللی پول که سوکارنو به حضور آنها در اندونزی پایان داده بود، مجددا” در اقتصاد این کشور نقش تعین کننده یافتند.

پشتیبانی آمریکا و غرب ازسوهارتو درتمام دوران سی سالۀ دیکتاتوری وی بی دریغ ادامه داشت. سوهارتو پس ازبرکناری درسال ۱۹۹۸ نیز قریب ۱۵ میلیارد دلار ( طبق پژوهش های جان پیلجر روزنامه نگار و استاد دانشگاه Cornell نیویورک) به عنوان پاداش وحق الزحمه با خود برد. دولت های حامی سوهارتو نه تنها دردوران ریاست جمهوری، بلکه از دوران برکناری او تا به امروز که به خاطر « انسان دوستی» و«حمایت از جان انسان ها » وارد جنگ در لیبی شده اند، حاضر نبوده اند این دوست و متحد خود را برنجانند و از جنایت بزرگ او علیه بشریت سخن بگویند. نسل کشی این جنایتکار که اتاقی در سازمان عفو بین الملل از اسناد جنایت او پرشده است، وجدان آنان را نمی آزارد، چون منافع آنها را تأمین می کرد، همان گونه که امروز جنگ در لیبی این منافع را تأمین می کند.

جنایت در ویتنام، قتل عام صدها هزار نفر از ساکنان این سرزمین، ریختن بمب های ناپالم بر روی مردم، شکنجۀ اسیران جنگی وهزاران صحنۀ نکان دهندۀ ضد انسانی توسط ارتش آمریکا را هنوزبسیاری ازمردم به خاطر دارند. اما آنها که گویا به خاطر نجات جان انسان ها وجلوگیری ازکشتار مردم بوسیله دیکتاتوربه لیبی رفته اند، ازعاملان این جنایت ها وکسانی چون هنری کسینجربه عنوان شخصیت های بزرگ مورد احترام و دوستان گرانقدر نام می برند.

دولت هایی که با پرچم انسان دوستی جنگ لیبی را رهبری کردند، در جنگ خلیج فارس حتا هنگامی که مشاهده کردند تحریم های آنها و شورای امنیت علیه عراق سبب مرگ ماهانه ۶۰۰۰ کودک عراقی است با پیشنهاد دبیر کل سازمان ملل برای کمک های مالی انساندوستانه به منظور تأمین دارو و غذا جهت جلوگیری از مرگ کودکان مخالفت کردند.

روشن است که این سیاست به رئیس جمهور و حزب معینی محدود نمی شود. رؤسای جمهوری آمریکا ازهرنوع و هرحزب، از آیزنهاور و ترومن تا کندی و نیکسون، از ریگان ، بوش تا کلینتون واوباما در اساس همین سیاست را دنبال کرده اند، سیاستی که هدف آن تأمین منافع اقتصادی و استراتژیک است بی اعتنا به هزینه ها و پیامدهای فاجعه آمیزآن برای کشورهای قربانی. هنگامی که درمورد تحریم اقتصادی عراق ازخانم آلبرایت سفیر وقت آمریکا درسازمان ملل ( و پس از آن وزیر امور خارجه بیل کلینتون) سؤال شد « آیا تحریم اقتصادی عراق ارزش آن را داشت که نیم میلیون کودک عراقی جانشان را از دست بدهند.»؟ با خونسردی پاسخ داد : « به عقیده ما ارزش آن را داشت.»

مداخله نظامی در لیبی و هدف کشورهای رهبری کننده جنگ

شکل گیری ناگهانی و پیش بینی نشده جنبش مردمی در مصر و تونس و بیداری جهان عرب رژیم های دیکتاتوری و فاسد حاکم بر این کشورها را که همگی به إستثنای سوریه ولیبی، با شدتی کمتر یا بیشتر وابسته به غرب، دوست و متحد آن به شمار می رفتند، در معرض تهدید جدی قرار داد. با توجه به جایگاه ویژه و حساس خاورمیانه در استراتژی و منافع غرب، مهار انقلاب ها و همراه شدن رژیم های جانشین با این استراتژی و منافع ، برای آمریکا و اروپا اهمیتی حیاتی داشت. منطقه خاورمیانه با داشتن ۶۰ درصد ذخائر نفتی شناخته شده و ۴۰ در صد گاز جهان نقشی تعیین کننده برای اقتصاد غرب دارد. افزون بر این نقش و موقعیت استراتژیک و ژئوپلتیک منطقه ، اسرائیل، یکی از کانون های بحران و تنش ۶۰ ساله گذشته و یک مسأله مهم مناقشه میان جهان عرب با اسرائیل و حامیان آمریکائی و اروپائی آن، نیز دراین منطقه قرار دارد که دفاع از آن برای آمریکا، به ویژه برای لابی قدرتمند اسرائیل درآمریکا یکی از مؤلفه های اصلی سیاست خارجی است. اقدامات و واکنش های آمریکا، انگلیس و فرانسه درقبال جنبش های کشورهای عربی را تنها در این ارتباط، در رابطه با جایگاه ویژه و حساس خاورمیانه می توان فهمید و مورد بررسی قرار داد .

فرانسه که تا روزهای آخر پیش از سقوط بن علی در تکاپو برای حفظ اوبود، یک شبه به دوست مردم تونس تبدیل شد و تلاش کرد در تحولات پس از فرار بن علی منافع پیشین را از دست ندهد.

آمریکا که در تمامی دوران حاکمیت مبارک حامی اصلی رژیم وی بود وحتی در روزهای اول بعد از سقوط بن علی در تونس، هیلاری کلینتون همچنان از “ثبات دولت مصر” سخن می گفت ، تنها پس ازمشاهده این واقعیت که جنبش همگانی مردم مصر سد ناپذیر است و رفتن مبارک امری اجتناب ناپذیر می باشد ، به پشتیبانی همه جانبه خود از او و دیکتاتوری پرفساد سی ساله اش پایان داد. درعین حال برای کنترل تحول وسازماندهی “انتقالی مهارشده” درپوشش کمک به استقرار دمکراسی، اشکال دیگری از دخالت را دنبال نمود.

با آغاز شورش در لیبی آمریکا ، انگلیس و فرانسه که همواره در پی فرصتی برای نشاندن دولتی وابسته به خود به جای قذافی ، سلطه بر منابع نفتی کشور ، ایجاد پایگاه نظامی و فراهم آوردن شرایط و امکانات کنترل بیشتر آفریقا بودند، بلافاصله دست به کار شدند.

جنبش آزادیخواهی درلیبی پس شورش تونس ومصر ودرزمانی که مردم سایر کشورهای عربی به پا خاسته بودند، شکل گرفت. در تمامی آن کشورها رژیم های حاکم با ابزار سرکوب به مقابله با مردم پرداختند. تعداد کشته شدگان نیز از مصر تا یمن و سوریه بیشتر از لیبی بود. با وجود این آمریکا و انگلیس و فرانسه برای “حمایت از شهروندان غیرنظامی” از پاره ای اظهار نظرها و موضع گیری ها فراتر نرفتند و یا در مورد مصر تنها زمانی که حفظ مبارک ناممکن شد، از او خواستند کناره گیری کند. در بحرین حتی کاملاً برعکس نیروهای نظامی عربستان سعودی، دوست و متحد آمریکا و اروپا ، برای حمایت از سلطنت آل خلیفه و سرکوب جنبش مردم وارد این کشور شدند و آنها که جنگ لیبی را رهبری کردند، نه مخالف این سرکوب، بلکه به طور غیر مستقیم پشتیبان آن بودند.

با شکل گیری جنبش مخالفت با قذافی در لیبی یکباره همه چیز تغییر کرد.آمریکا و انگلیس و فرانسه که تا آن هنگام نسبت به سرکوب ها درکشورهای عربی آن گونه واکنش داشتند، با سیاست دیگری به میدان آمدند و مداخله نظامی بمنظور حمایت «انسان دوستانه» را کشف کردند. زیرا لیبی حلقه ضعیف و مساعد برای مداخله نظامی بود و این مداخله فرصتی تاریخی برای متحقق شدن هدف هایی به شمار می رفت که آمریکا و اروپا سالیان دراز در سودای آن بودند و اکنون به نام کمک «انسان دوستانه» می توانستند بدان ها دست یابند. به همین جهت با شتاب وارد عمل شدند.

در ۲۸ فوریه ۲۰۱۱، کمتر از دو هفته پس از آغاز شورش در لیبی شورای امنیت سازمان ملل، رژیم فذافی را تحریم اقتصادی کرد. دو هفته بعد در ۱۰ مارس “شورای ملی انتقالی” که ده روز پیش از آن به ریاست مصطفی عبدالجلیل وزیر دادگستری قذافی اعلام موجودیت کرده بود، توسط فرانسه و سپس از سوی ۲۵ کشور دیگر به رسمیت شناخته شد. یک هفته پس از آن، در ۱۷ مارس شورای امنیت با تصویب قطعنامه “حمایت ازشهروندان غیر نظامی” ، شرایط مداخله نظامی ناتو را فراهم ساخت.

دو روز بعد ناتو در لیبی عملیات نظامی را آغاز کرد و نیروی هوایی آن به قوای نظامی قذافی در بنغازی، پایتخت شورشیان، حمله برد وآنها راعقب نشاند. بمباران های هوایی ناتو، مشارکت مستقیم نیروهای ویژه ومزدوران آن وکمک های نظامی به شورشیان تا۲۱ اوت که شورشیان وارد تریپولی شدند بی وقفه ادامه داشت. ازگروه های مسلحی که تریبولی را تسخیرکردند، گروه جهادگرای عبدالحکیم بلحاج که در افغانستان درکنار بن لادن جنگیده بود، نقشی فعال ومؤثرایفا نمود. به همین جهت بلحاج به دنبال گرفتن شهر، حاکم نظامی تریپولی شد. پس ازقتل قذافی ، مداخله نظامی ناتوومأموریت آن بطوررسمی خاتمه یافت.

با پایان« جنگ انسان دوستانه ناتو» بخش اول تراژدی لیبی به پایان رسید. حاصل جنگ برای لیبی عبارت بود از :

۱ـ قتل ۵۰ هزارنفرومجروح ومعلول شدن بیش ازصدهزارنفر. بنابرگزارش های مختلف، از جمله گزارش کمیسیون فدرال راهنمایی صلح آلمان : درحالی که قبل ازحمله ی ناتوتعداد کشته شدگان قریب هزارنفربود، این رقم از حمله ناتوتا پایان جنگ به ۵۰ هزارنفررسید که بطورعمده دراثربمباران های ناتو وحملات گروه های شورشی مسلح به قتل رسیدند.

۲ـ ویرانی شهرها وروستاها ، از بین رفتن ساختارهای اقتصادی ،اجتماعی، تأسیسات انرژی، شبکۀ آب رسانی، مؤسسات بهداشتی، بیمارستان ها وساختمان های مسکونی توسط جنگنده ها و بمب افکن های ناتو.درجریان این« حمایت انسان دوستانه» حدود ۲میلیون نفرازجمعیت ۶ میلیون و۴۰۰ هزارنفری لیبی خانه ها ،شهرها وروستاهای زیربمباران را ترک کردندودرنقاط مختلف آواره شدند. بنابر اطلاعیه ی ۵ سپتامبر ۲۰۱۱ ناتو، هواپیماهای بمب افکن آن ۸۱۸۰ پروازانجام دادند. که البته هزاران پروازآن ، حمله به هدف هاوتأسیسات غیر نظامی وخانه هاومناطق مسکونی بود.

۳- قدرت یابی نیروهای اسلام گرا، گروه های القاعده و جهادگرایان بلحاج که جنگ آزمایشگاهی بزرگ جهت انجام عملیات نظامی آنها و میدانی وسیع برای عضو گیری و گسترش نفوذشان بود.

۴ – گسترش خشونت و پخش اسلحه در میان گروه های مختلف شورشی. افزون بر اسلحه های سبک که به فراوانی در دست این گروه ها از جمله اسلام گرایان قرار گرفت . این گروه ها از قبل غارت تسلیحات لیبی توانستند به سلاح های سنگین، تانک، خمپاره انداز، گلولۀ خمپاره ، موشک های ضد تانک و موشکهای هدایت شوندۀ ضدهوائی نیز دست یابند.

۵ – غارت منابع و ثروت کشور

برای غرب جنگ لیبی ، جنگ به خاطر سلطه بر نفت ، غارت ثروتهای کشور ، برسر کار آوردن دولتی وابسته به خود وایجاد پایگاه نظامی جدید درآفریقا بود. سرکوزی درهمان نخستین روزهای حمله به لیبی ، در ۹ مارس ، از هدف سرنگونی قذافی سخن گفت . درعمل نیز به موازات پیشبرد این هدف ، به اتفاق آمریکا وانگلیس زمینه های روی کار آوردن دولت جایگزین را فراهم ساخت.

نخستین وظیفۀ این دولت جایگزین اقدام درجهت بازسازی ویرانی های جنگ یعنی پرداخت میلیاردها دلار به شرکت های غربی است. پس ازاینگونه جنگ ها بازسازی ویرانی ها ی جنگ، همانند تمامی موارد مشابه ، توسط کشورهائی انجام می گیرد که این ویرانی ها را ببار آورده اند. برای بازسازی لیبی هزینه ای میان ۱۵۰ تا ۳۰۰ میلیارد دلاربرآورد شده و قرار است این بازسازی به شرکت های آمریکائی ، انگلیسی، فرانسوی و ایتالیائی واگذار گردد. هنوز جنگ پایان نیافته بود که این شرکت ها سرازیر لیبی شدند.

لیبی پیش از حمله ناتو ثروتی معادل ۱۷۰ میلیارد دلار در بانک های خارجی داشت. اولین اقدام کشورهای رهبری کنندۀ جنگ آزاد ساختن بخش اول این ثروت برای بازسازی بود. همچنین قرار شد بخشی ازپول ها به « شورای ملی انتقای » برای تحکیم پایه های آن پرداخت شود. در برنامۀ بازسازی ، پس از هزینه شدن ثروت موجود، ادامه کار با وام های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و سایر مؤسسات بانکی خارجی انجام خواهد گرفت. لیبی از انگشت شمار کشورهای جهان بود که بدهی خارجی نداشت. نخستین پیامد بلاواسطه جنگ از لحاظ مالی، افزون بر باد رفتن ۱۷۰ میلیارد دلار ثروت موجود، تبدیل لیبی به بدهکار و وابسته مالی به بانک جهانی و کشورهای غربی و اجرا کننده طرح های اسارت بار آنهاست.

۶ – سلطه بر نفت لیبی

تا زمان حمله ناتو، لیبی روزانه یک میلیون نهصد هزار بشکه نفت تولیدمی می کرد. بخشی از نفت لیبی توسط شرکت های غرب از جمله ایتالیا (با روزانه ۲۷۰۰۰۰ بشکه) تولید می شد. معهذا کنترل نفت و بهره برداری از آن در دست لیبی بود. تلاش غرب به ویژه فرانسه که سهم آن از تولید نفت تنها ۵۵ هزار بشکه در روز بود، این است که با روی کار آمدن یک دولت تحت نفوذ آنها این وضعیت تغییر کند و نه فقط سهمی بیشتر در تولید و بهره برداری نصیب شان گردد، بلکه به طور کلی کنترل نفت لیبی را در دست گیرند.

«شورای ملی انتقالی» لیبی از همان ابتدا آمادگی خود را برای تأمین منافع غرب و واگذاری اداره نفت به آنها اعلام داشت. در منشوری که این شورا در ۲۲ اوت ۲۰۱۱ منتشر کرد، اعلام نمود که” حافظ منافع غرب در لیبی خواهد بود.” همچنین بنا بر اسنادی که در رسانه های فرانسوی از جمله در لیبراسیون انتشار یافت، در ۳۰ آوریل ” رئیس شورای ملی انتقالی” با سرکوزی رئیس جمهور فرانسه توافق کرده است که در ازای کمک فرانسه در ایجاد تغییر در لیبی، اداره ۳۵ در صد نفت را به فرانسه واگذار نماید.سرانجام مداخله نظامی ناتو در لیبی، زمینه سلطه غرب بر منافع نفتی را فراهم ساخت. هجوم به نفت لیبی پیش از پایان جنگ آغاز گردید.همزمان با کنفرانس پاریس ، در حالی که جنگ در لیبی هنوز جریان داشت، ۵ شرکت نفتی غرب برای گفتگو پیرامون آینده نفت وارد این کشور شدند.

آینده لیبی

جنگ ناتو به حاکمیت قذافی پایان داد. طبیعی است سقوط یک دیکتاتور به خودی خود به معنای آزادی مردم نیست. در مورد لیبی شواهد و داده های موجود نشانی از لیبی آزاد و دمکراتیک به همراه ندارند. گر چه هنوز نمی توان آینده لیبی را به روشنی پیش بینی کرد ولی با توجه به رخدادهای تا کنونی و مؤلفه های سازنده آینده می توان گفت که آن گونه سقوط دیکتاتور آزادی و رهایی مردم لیبی را به دنبال ندارد. ترکیب «شورای ملی انتقالی»، وابستگی این شورا به قدرت های خارجی، نفوذ گروه های اسلام گرا، ذهنیت عقب مانده و حشونت گرای گروه های مسلح شورشی، رفتارهای انتقام جویانه آنها با غیرخودی ها، با کسانی که به نظر آنها مشکوک بودند، با هواداران قذافی و با مرده قذافی و قتل هایی که در فاصله ای کوتاه به طور فجیع مرتکب شدند، نشان می دهد که به جای آزادی دورنمای دیگری در انتظار این کشور است.

در رأس « شورای ملی انتقالی» مورد حمایت غرب کسانی چون مصطفی عبدالجلیل، وزیر دادگستری قذافی تا پس از آغاز شورش¬ها و محمود جبریل مشاور اقتصادی قذافی قرار دارند. مصطفی عبدالجلیل در نخستین تصویر که از قانون اساسی آینده ارائه داد، اعلام داشت که « قوانین براساس شریعت و دستورات قرانی تدوین خواهند شد.» و در همین رابطه تأکید کرد که قانون تک همسری که تا کنون وجود داشته لغو می¬گردد و « به جای آن چند همسری جایگزین خواهد شد.» پایگاه اجتماعی این شورا ترکیبی است که گروه¬های مسلح شورشی و خشونت¬گرانِ انتقام¬جو تا مردمی با ذهنیت و باورهای مذهبی واپس¬گرا را در بر دارد و شریعت مورد تأکید جلیلی برای جلب حمایت آن¬هاست. بی¬تردید از این رهبران و این پایه اجتماعی و متحدانی چون القاعده و گروه بلجاج انتظار پای¬بندی به آزادی¬ها و حقوق مردم، انتظاری بیهوده و عبث است. از سوی دیگر این شورا که قدرتمندی و حاکمیت خود را مدیون فرانسه، آمریکا و انگلیس است، طبعآً سیاست¬های اقتصادی ونفتی را با توجه به منافع این کشورها پیش خواهد برد و این را از همان روزهای نخست جنگ ناتو نشان داد.

این داده¬ها نشانه و زمینۀ استقرار رژیمی غیر دموکراتیک، واپس¬گرا و وابسته به غرب است نه دست¬یابی مردم به آزادی. اما این تنها ره¬آورد مداخلۀ نظامی ناتو نیست. بمب¬های ناتو ویرانی کشور، غارت ثروت¬های آن و تبدیل لیبی به کشوری فقیر را نیز به ارمغان آوردند که یکی ازپیامدهای آن برای مردم، از دست دادن امتیازاتی است که تاکنون از آن بهره¬مند بوده¬اند.

دیکتاتور لیبی در کنار خود کامگی و حیف و میل ثروت کشور، بخشی از درآمد نفت را برای تأمین هزینه¬های بهداشتی، آموزشی و اجتماعی و از بین بردن فقر اختصاص داده¬بود. در زمینه بهداشت و درمان، لیبی در آفریقا مقام اول را داشت. بهداشت و درمان و همچنین آموزش ابتدایی، متوسطه و عالی برای تمام مردم رایگان بود. فارغ¬التحصیلان تا زمان پیدا کردن کار از دولت حقوق دریافت می¬کردند. بنا بر گزارش بانک جهانی و یونسکو ۹۸% دختران در لیبی به مدرسه و ۴۶% آن¬ها به دانشگاه می¬رفتند. در سال ۲۰۰۹ میزان مردان با سواد ۹۴% و رقم زنان با سواد ۸۳% بود. طبق گفتۀ رئیس بانک جهانی: در سال ۲۰۱۰ در حالی¬که بهای مواد غذایی ۳۶% افزایش داشته است، در لیبی به خاطر کنترل قیمت¬ها، فراوردهای غذایی افزایش بها نداشتند.

طبیعی است که این¬ها به¬دلیل ثروت کشور و اختصاص بخشی از درآمد نفت برای هزینه¬های بهداشتی، و آموزشی و اجتماعی میسر شده¬بود. با غارت ثروت¬های موجود و هزینه¬های آتی بازسازی و حیف ومیل¬های ناشی از آن، بعید بنظر¬می¬رسد که مردم لیبی کماکان بتوانند ازاین امکانات و امتیازات برخوردار باشند. بهر¬حال به این و بسیاری پرسش¬های دیگردرآینده جواب قطعی داده¬خواهد شد. با وجود این برخی نتایج مداخلۀ نظامی ناتوهم¬اکنون در برابر دیدگان ماست.

با گسترش امواج مطالبات آزادی¬خواهانه در اوایل فوریۀ ۲۰۱۱ در لیبی، بسیاری از مردم براین امید بودند که این امواج بهار را به دنبال آورد. اما صحنه و دورنمایی که هم¬اکنون دربرابرما قرار-دارد، نه نشان بهار، بلکه منظرۀ خزان است. خزان به ¬ویژه برای زنان لیبی.

دیکتاتوری قذافی و سرکوب¬های گستردۀ آن توجیه مداخلۀ نظامی ناتو در پوشش کمک¬های “انسان-دوستانه” بود. پرچم حمایتِ انسان¬دوستانه باردیگر بسیاری از مردم را فریب داد و فراموش کردند که جنگ¬ها و مداخلات پیشین نیز همواره در زیر پرچم¬های مشابهی انجام گرفته¬اند. حتا گذشته نزدیک را فراموش کردند. فراموش کردند که جنگ افغانستان و عراق نیز بنام حمایت از جان مردم و ” مبارزه با تروریسم” ، ” مبارزه با سازندگان سلاح¬های کشتار جمعی و ” ” استقرار دمکراسی” … توجیه شد. این دو جنگ تاکنون بیش از هزار و پانصد میلیارد دلار هزینه داشته¬اند و این در جهانی است که یک سوم جمعیت آن با مبلغی کمتر از ۲ دلار در روز زندگی می¬کنند.و میلیونها نفربخاطر نداشتن غذا و دارو جان می دهند.

جنگ همه جانبه و نامحدود عراق نیز قرار بود دمکراسی را به ارمغان آورد. اما حاصل این جنگ ویرانی های بزرگ ، مرگ یک میلیون انسان و دمکراسی آن، ایجاد حکومت اسلامی دوست و متحد رژیم ایران و تقسیم حاکمیت میان گروههای قومی و مذهبی بود.

آیا اضافه شدن یک تجربۀ دیگر، تجربۀ لیبی ، می تواند چشم ها و گوش ها را دربرابر فریبکاری های مشابه آتی باز کند و حساسیت لازم را در قبال مداخلۀ نظامی خارجی ، آلترناتیوسازی ها و اشکال دیگر دخالتها بوجود آورد و از آن جلوگیری نماید؟

رویدادهای پس ازجنگ لیبی نشان می دهد که امریکا و انگلیس و فرانسه با توجه به پیروزی در این جنگ و روبرو نشدن با اعتراضات ومخالفت های گسترده ، می کوشند مداخلۀ نظامی در کشورها را – با تأیید و حتی بدون تأیید شورای امنیت – به امری عادی تبدیل کنند وهرجا امکانی مساعد یافتند بنام دفاع از آزادی وحمایت ازمردم و جنبش آزادیخواهانه و پاسخ به « تقاضای کمک از سوی جنبش ها» و « رهبران» آنها از مداخلۀ نظامی بعنوان وسیله ای جهت به قدرت رسیدن عوامل و وابستگان خویش و ایجاد تغییراتی منطبق با منافع خود استفاده کنند.

تصادفی نیست که خانم هیلاری کلینتون پس ازجنگ لیبی ، در ۲۶ اکتبر ۲۰۱۱ در بخش فارسی بی بی سی دربرنامه ای که مخاطب آن ایرانیان هستند با بی شرمی اعلام می کند « در صورتیکه بار دیگر در ایران اتفاقی بیافتد و جنبش سبز وهر جنبش دیگری ازما کمک بخواهد، همانگونه که به مردم لیبی کمک کردیم، به مردم ایران هم کمک خواهیم کرد.» – تکیه از من است –

نخست اینکه ارمغان وپیامدهای” کمک” ناتو که در بالا اشاره شد در حقیقت درس عبرتی برای همۀ آزادیخواهان وعاملی درتقویت ایستادگی دربرابرچنین “کمک” هایی است و نه هموار کنندۀ زمینۀ تکرارآن .

دوم اینکه صرف نظرازوضعیت بالا، آیا خانم کلینتون واقعاً نمی داند که ایران لیبی نیست؟ آیا عده ای خودفروش قدرت طلب به امید عبث دستیابی به قدرت این گونه به او گزارش داده اند که گویا می توان تجربۀ لیبی را در ایران تکرار کرد و یا این گفته ها مانوری فریبکارانه است با مصرف تبلیغاتی وجنگ روانی وآزمون واکنش ها در برابر آن و درعین حال زمینه سازی برای « تحریم های فلج کننده». خانم کلینتون درصورت آشنائی حد اقل با تاریخ صد و پنجاه سال گذشتۀ ایران و خصوصیات مردم آن ،علی القاعده باید میدانست که ایران دارای تاریخ ، فرهنگ و شرایط جغرافیائی و جمعیت دیگری است و مردم آن همواره علیه مداخلۀ خارجی و مهره ها و عوامل آنها و برای استقلال مبارزه کرده اند. در ایران مبارزه با ارتجاع و استبداد همواره با هوشیاری دربرابر بیگانگان و سلطه جویان و مداخلات آنها آمیخته بوده است. مردم ایران نه به قیم نیازدارند و نه به یاری دهند گانی که برسرشان بمب بریزند. ایرانیان امرمبارزه با استبداد دینی و مافیائی حاکم، پایان دادن به جمهوری اسلامی و دستیابی به آزادی ودولتی غیر دینی را امرخود می دانند و خود توانا به این تغییراند . مردم ایران نتایج مداخلات خارجی در سرزمین خود و دیگر کشورها را در گذشته و حال مشاهده و تجربه کرده اند و آنچه از این مشاهدات وتجارب مستقیم خود آموخته اند لزوم ایستادگی در برابر مداخلۀ قدرت های خارجی و طرد عوامل و خود فروشان ریز و درشت وابسته به آنها است.

” فعالان سیاسی ” خود فروشی که به امید دست یابی به قدرت ، امریکا و ناتو را به حمله نظامی و به ریختن بمب برسرمردم ، بر سر زن و مرد و کودک هموطن شان و ویرانی کشور فرا می خوانند، جائی در میان مردم آزاده و استقلال طلب ایران ندارند. این عوامل منفور تنها به کار مزدوری جنایتکاران و آدمکشان ، به کار خدمت به ماشین جنگی آمریکا ،اسرائیل و ناتو می آیند. حساب اینان از سایر ساده لوحانی که در زیر فشارتوان فرسای جمهوری اسلامی در پی نجات دهنده ای هستند و تصور می کنند حمله نظامی می تواند آن ها را از وضعیتی که در آن قرار دارند نجات دهد، جدا است.

حمله نظامی محدود یا نامحدود، همانگونه که تجارب گذشته و حال از جنگ افغانستان وعراق تا لیبی نشان داده اند، نه آزادی و رهائی، بلکه مرگ و ویرانی به ارمغان می آورد. حتی حمله های ” هدفمند” ، حمله به پایگاه ها و مراکز نظامی واتمی ایران بر خلاف تصویر بی آزار و ساده ای که مبلغان فریبکار آن ارائه می دهند ، می تواند به جنگی هولناک و غیر قابل کنترل تبدیل شود. چنین حمله ای به یقین پاسخ متقابل را در پی خواهد داشت . رژیم ایران حمله را بی جواب نخواهد گذاشت و مکانیسم کنش و واکنش ها وتصاعد آن چه بساجنگی پردامنه و ویرانگر را تحمیل کند ، جنگی با گستره ای فراتر از مرزهای ایران، جنگی که حاصل آن کشتار و ویرانی، گسترش خشونت ، افزایش فشار وسرکوب جنبش های اجتماعی در ایران ، تشدید تنش و بحران در خارمیانه و تضعیف جنبش های مردمی جاری در منطقه است.

مردم ایران و منطقه که تصویر هولناک سالها جنگ هنوز در ذهن و خاطرۀ آنها زنده است و بهای سنگین آنرا با صدها هزار قربانی و مصائب و ویرانی های فراموش نشدنی پرداخته اند از جنگ ، از این بزرگترین دشمن زندگی و هستی بیزارند. مردم ایران نه جنگ می خواهند و نه دربرابر قدرتهای سلطه گر تسلیم می شوند.




گزارشی از دو دیدار با آقای احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل در باره وضعیت حقوق بشر در ایران

ahmad shahid_01انور میرستاری

آقای احمد شهید، وزیر امور خارجه پیشین کشور مالدینی، در روز دوشنبه ۵ دسامبر بنا به دعوت خانم باربارا لوخبیلر، رئیس کمیسیون حقوق بشر پارلمان اروپا، در این پارلمان سخنرانی کرد. ایشان گزارشی را در باره وضعیت ناگوار حقوق انسانی در ایران به نمایندگان پارلمان و حاضرین ارائه داد و گفت از زمانی که به نمایندگی سازمان ملل در امور حقوق بشر در ایران برگزیده شده است، روز بروز شاهد بدتر شدن حقوق بشر در این کشور بوده و تعداد دستگیری ها و اعدام ها بیشتر، رسانه‌ها محدودتر شده اند و نقض آشکار آزادی‌های مندرج در کنوانسیون جهانی حقوق بشر شدیدتر شده است. بطوری که ایران در سال گذشته از لحاظ تعداد اعدام ها در رده دوم و امسال در ردیف اول قرار دارد. ایران جهانشمول بودن حقوق بشر را به رسمیت نمی‌شناسد و برایش انسان‌ها برابر نیستند. باید کنفرانس هایی در این باره گذاشت و به ایران نشان داد که این بیانیه جهانی است و در همه جای دنیا، بی کم و کاست باید اجرا شود.

ایشان گفت که تا به امروز دولت ایران از دادن ویزا به او خود داری کرده است و آرزو کرد که بتواند به ایران سفر کند. آقای شهید به پرسش های نمایندگان پارلمان در باره اقلیت‌های قومی، دینی، مسائل زنان، دانشجویان، کارگران و کمپ اشرف در عراق نیز پاسخ داد.

در این روز با آقای شهید به توافق رسیدیم که یک ساعت وقت دیدار من با او را بنا به لزوم و اهمیت مسائل حاد کردستان و کارگران و احزاب سیاسی ایران، با حزب دموکرات کردستان و سازمان فدائیان خلق ایران تقسیم کنیم.

امروز ۱۶ آذر ۱۳۹۰ قرار ملاقاتی با آقای احمد شهید در باره وضعیت زیستگاه در ایران و وضعیت حقوق بشر در کردستان و مشکلات کارگران، به مدت یک ساعت داشتیم.

آنچه در زیر می‌خوانید، چکیده ای از گفتار من با آقای شهید، در حضور دو مترجم و دستیار ایشان و نمایندگان دو حزب سیاسی ایران و یک شاهد زنده است. به دلیل ترجمه جمله به جمله برای آقای شهید، ترجیح می‌دهم متن این نامه را به همان شکلی که در آنجا صورت گرفته بیاورم. اگر این گزارش من دارای نثر روان و پیوسته نیست، از خواننده پوزش می خواهم.

در ابتدا خود را معرفی کردم،

آقای احمد شهید، من امروز باید از وضعیت زیستگاه، انرژی اتمی و بمب اتم و احتمال جنگ های هسته ای در منطقه صحبت کنم. اما اجازه دهید تا بگویم که مسائل زیستگاهی مانند بسیاری از مسائل دیگر، از مسأله حقوق بشر در ایران جدا نیست.

• مردم حق حرف زدن ندارند،

• در ایران آزادی بیان و رسانه ای نداریم،

• حقوق بشر رعایت نمی‌شود و شما در گزارش خودتان در پارلمان اروپا به خوبی در این باره صحبت کردید،

• در ایران همه احزاب دموکراتیک، سندیکاهای کارگری، تشکلات زنان و انجمن‌های مردمی ممنوع هستند،

• تشکیل حزب سبز نیز در ایران ممنوع است. اما افراد زیادی هستند که طرفدار محیط زیست می باشند و با ریسک زیادی در این راه تلاش می‌کنند و بارها به زندان می‌افتند. آنان حتی جرأت نمی‌کنند علناً و رسما بگویند، ما می‌خواهیم یک حزب سبز درست کنیم،

• دریاچه های گاو خونی و بختگان کاملا نابود شده‌اند.

• مرداب انزلی، رودخانه های کارون و زاینده رود از بین می روند.

• جنگل های ایران و بناهای میراث فرهنگی را نابود می‌کنند،

• اکوسیستم منطقه های پاسارگاد و تخت جمشید را به هم زده‌اند و این بناها از بین می‌روند،

• در اصفهان از زیر بناهای تاریخی مترو می‌کشند که این بنا ها ریزش کرده‌اند و خراب می‌شوند،

• از همه بدتر وضعیت ناگوار دریاچه ارومیه در آذربایجان است. این دریاچه در ۱۵ سال اخیر ۶۰٪ آب خود را با سیاست‌های نادرست و سد بستن ها بر روی رودخانه ها از دست داده است. هیچگونه سیاست درستی در باره زباله ها وجود ندارد و زباله های شیمیایی کارخانه ها به رودخانه ها و دریا ها ریخته می‌شوند.

• ژورنالیست ها، دانشگاهیان، روشنفکران و هیچ‌کس دیگری حق ندارد در باره انرژی اتمی حرف بزند و یا انتقاد کند،

• در پارلمان ایران هم کسی حق انتقاد و حق اظهار نظر در این باره را ندارد و معلوم نیست چه کسانی تصمیم می‌گیرند و بودجه آنرا چگونه و از کجا تأمین می کنند. در این باره هر گز در مجلس یگ گفتگوی علنی نشده است.

• صحبت از انرژی اتمی و زباله های رادیواکتیو آن و خطرات ناشی از آن مانند چرنوبیل یا ژاپن یا آمریکا تابو است و زندان و شکنجه دارد.

• دانشمندان، فیزیکدانان و کارشناسان ایرانی می‌گویند که ایران نیازی به انرژی هسته ای برای تولید برق ندارد و از لحاظ اقتصادی مقرون به صرفه نیست.

• ما به حد کافی انرژی پاک خورشیدی، بادی، گازی و نفت داریم که برای مردم می‌توانند کار هم تولید کنند.

• رژیم ایران بمب اتم می‌خواهد و به خیال خودش با اسرائیل سر جنگ دارد.

• به نظر من، ما با کسی جنگی نداریم.

• به نظر تلاشگران زیستگاهی در ایران، ما نمی‌خواهیم در منطقه جنگی باشد.

• اسرائیل و پاکستان و هند هم در منطقه باید بمب اتمی خود را نابود کنند.

• اگر ایران بمب اتم بسازد، همه کشورهای حوزه خلیج فارس، افغانستان و ترکیه هم از ترس ایران و اسرائیل بمب خواهند ساخت و منطقه قدم به قدم مرکز نیروگاه های سلاح های هسته ای خواهد شد.

• اسرائیل به دو دلیل حق ندارد ایران را تهدید نظامی و یا به آن حمله کند:

۱. اسرائیل خودش بمب اتم دارد و در درجه اول باید بمب های خودش را نابود کند. (یک مثل ایرانی می گوید: خود رطب خورده، چون منع رطب کند؟).

۲. برای حمله به یک کشور، فقط باید سازمان ملل تصمیم بگیرد و نه یک کشور تنها و سرخود مانند اسرائیل و آمریکا.

• در پایان تکرار می کنم:

• به نظر شخصی من، ملت ایران جنگ نمی‌خواهد.

• ما فقط صلح می‌خواهیم.

• ما نیازی به بمب اتمی نداریم.

• ما به بمب آزادی و بمب حقوق بشری نیاز داریم.

• فناوری صلح، آرامش، آسایش، نان، مسکن، کار و برابری حقوق زنان، مردان و همه حقوق شهروندی، حق مسلم ماست.

• فناوری آزادی پوشش، داشتن آب پاک و هوای پاک، زندگی بدون اشعه های رادیواکتیو حق مسلم ماست و نه جنک و نابودی.

• ما می‌خواهیم با تمام کشورهای دنیا به ویژه با کشورهای همسایه و خاورمیانه رابطه دوستانه ای داشته باشیم و با همه کشورهای دنیا تجارت عادلانه بکنیم.

• اولین و آخرین شرط این خواسته‌ها احترام به بیانیه جهانی حقوق بشر و جدایی دولت از تمام ادیان و ایدئولوژی‌ها است.

• به خاطر کمی وقت شما و به خاطر اهمیت مسائل کارگری و قومی در ایران، دو سوم وقت خودم را به کسانی که در این باره می‌خواهند صحبت کنند، واگذار می کنم.

• از شما به خاطر وقتی که در اختیارم گذاشتید و اهمیتی که برای زیستگاه در گزارش خودتان قائل هستید، بی اندازه سپاسگزارم و دو شعار برچسبی معروف زیستگران را که عبارتند از انرژی هسته ای؟ نه مرسی و انرژی بازساز؟ آری مرسی، به شما می‌دهم و امیدوارم که آن‌ها را روی کامپیوتر و یا بر روی میز اداره کارتان بچسبانید.

• مدارکی که به آقای شهید داده شد:

ـ بیانیه ای که از سوی بیش از ۵۰ نهاد مدنی و حقوق بشری ایرانی در باره روز جهانی حقوق بشر نوشته شده بود،

ـ دادنامه ای که از سوی همین نهادها و بیش از ۳۰۰ نفر از شخصیت‌های ایرانی نوشته شده و خواهان آزادی همه زندانیان سیاسی و و مرامی است. بیش از ۲۳۰۰ نفر آنرا تا کنون امضا کرده‌اند و همچنان ادامه دارد،

http://www.gopetition.com/petitions/save-the-lives-of-political-prisoners-in-iran.html

نامه‌ی «کمیته نجات بین‌المللی پاسارگارد» به سازمان یونسکو

نامه سندیکاهای کارگری بین‌المللی در باره وضعیت کنونی کارگران در ایران

۱۶ آذر ۱۳۹۰




اپوزیسیون و مسئله انتخابات در ایران

فرامرز دادور

در ایران، جنبش دمکراتیک، دوران بازنگری و زمینه سازی برای خیزش بعدی خود را میگذراند. میتوان گفت که یکی از عوامل اصلی برای شکل گیری التهابات اعتراضی و جنب و جوش در حرکتهای درونی این جنبش، روند تحولات انقلابی و دمکراتیک در جهان عرب میباشد. بین مطالبات اصلی طرح شده از طرف جنبشهای آزادیخواهانه مردم عرب همچون آزادیهای سیاسی و عدالت اقتصادی و شعارهای اعتراضی از طرف صدها هزار تظاهرکنندگان ایران، در ماههای بعد از انتخابات غیر آزاد برای ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸، شباهتهای زیادی وجود دارند. در ایران مثل جوامع دیگر، جنبش مردم از طبقات و اقشار مختلف و از جمله کارگران، زنان، بیکاران و دانشجویان تشکیل میگردد. ویژگی این جنبش در نبود رهبر و یا گروه رهبری است.

از اوایل انقلاب ۱۳۵۷ تا بحال، افراد و گروههای فعال در اپوزیسیون، با علایق متنوع عقیدتی، از صجنه مبارزات سیاسی ریشه کن شده اند. گرچه در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی سطح محدودی از فعالیتها در حیطه فرهنگی و در جامعه مدنی تحمل میشد، اما نمیتوان آنها را در ردیف مبارزات یک اپوزیسیون واقعی که قادر به ارائه گزینه های جدی سیاسی/اجتماعی در برابر رژیم باشند، ارزیابی نمود. در تابستان ۱۳۸۸، خیزش دمکراتیک مردم، اساسا، یک اعتراض توده ای علیه سیاستهای خود کامه و عوامفریبانه (استبداد سیاسی، انتخابات غیر آزاد) از طرف رژیم بود. اکثریت شرکت کنندگان در تظاهرات عظیم توده ای را جوانان، زنان، تجصیل کردگان و اقشار متوسط و زحمتکش تشکیل میداد. در ایران، همچون تمامی جوامع (سرمایه داری) دیگر، طبقات کارگری و محروم با مشکلات عظیم اقتصادی/اجتماعی روبرو هستند. در حالیکه فساد مالی و خودمانی کردن اقتصاد، اختلاسهای میلیادردلاری و انباشت ثروت در دست حکومتگران، خانواده های آنها و وابستگان آنها در حوزه خصوصی اقتصاد، بطور روزافزون ادامه دارد، سیاستهای ارتجائی رژیم و از جمله حذف یارانه ها، اکثریت توده های مردم را به فقر و فلاکت کشانده است. بر اساس ارزیابی صندوق بین المللی پول، در سال ۱۳۹۰، در آمد ایران از فروش نفت تقریبا ۱۰۰ میلیادر دلار میشود. اما تاریخ ۳۲ سال اخیر نشان میدهد که بخش بزرگی از عایدات نفت، همواره از طرف قدرتمندان حکومتی تصرف میگردد (یک نمونه آن انباشت بیلیونها دلار در بانکهای خارجی است که اخیرا لیست آن افشا گردید ) و مابقی در جهت حفظ این نظام غیر دمکراتیک و فاسد، در امور نظامی، امنیتی و هسته ای حیف و میل میگردد.

از طرف دیگر، امروزه بخاطر عدم وجود موازین دمکراتیک در حوزه مناسبات کار، افزایش شدید در سهمیه شرکتهای پیمانکاری که عمدتا بطور موقت استخدام میکنند و اشتغال بیش از ۸۰ درصد از کارگران در چارچوب قراردادهای موقت و سفید امضا که از مزایای قانون کار محروم هستند و در واقع تنزل شدید در امنیت شغلی و وجود تورم و گرانی سرسام آور، توده های مردم در معرض وخیمترین شرایط اقتصادی قرار گرفته اند. بویژه اینکه، بخاطر سلطه یک نظام خودکامه امنیتی/مذهبی و نبود اولیه ترین حقوق مدنی، کارگران و زحمتکشان از تشکیل اتحادیه ها و سازمانهای مستقل خود و امکان مبارزه موثر جهت احقاق مطالبات دمکراتیک محروم هستند. در واقع، توده های مردم و بویژه کارگران و زحمتکشان که اکثریت جامعه را تشکیل میدهند، از موازین و ابزار صلح آمیز که در بسیاری از کشورهای دمکراتیک سرمایه داری (ب.م اشغال وال استریت) حکمفرما است محروم بوده بدیلهای سیاسی چندانی در پیش روی خود جهت احقاق مطالباتی مانند اشتغال، افزایش در کارمزد، بیمه بیکاری، درمان، آموزش مجانی و آزادیهای دمکراتیک ندارند.

با این جال، علیرغم سلطه استبداد سیاسی، جنبش آزادیخواه و دمکراتیک مردم همچنان به حرکتها و مقاومتهای حق طلبانه همچون اعتراضات، تظاهرات، اعتصابات و تلاش جهت تشکیل تجمع های مستقل مردمی ادامه داده، توانسته است که در سطح محدودی، با توسل به روشها و ابتکارات متنوع، مبارزات حق طلبانه خود را به پیش ببرد. ظهور تحولات عظیم سیاسی در جهان عرب عاملی موثر در راستای ظهور رادیکالیسم برای مقابله با رژیم و گرایش به سوی همکاری در میان اپوزیسیون شده است. مشخصا، در رابطه با انتخابات فرمایشی مجلس در اردیبهشت آینده، تقریبا تمامی اپوزیسیون بر روی محور افشاگری از نبود آزادیهای سیاسی برای مشارکت واقعی مردم در سرنوشت سیاسی جامعه، به مبارزه علیه رژیم دامنه گسترده تر و عمق ژرفتری داده اند. در میان راهکردهای پیشنهادی از طرف یک طیف از اپوزیسیون ایجاد یک حرکت سازمان داده شده حول محور انتخابات آزاد برای گذر از جمهوری اسلامی میباشد. بطور خلاصه راه حل آنها این است که تمامی فعالین اپوزیسیون که به یک نظام سکولار دمکراسی معتقدند، بطور فردی و نه سازمانی در زیر پوشش کنگره ملی و حول محور شعار “برگزاری انتخابات ازاد تحت نظارت نهادهای مشروع بین المللی” رژیم جمهوری اسلامی را به چالش بکشند. از این نقطه نظر، تقریبا بطور حتم، حکومتگران رژیم به این خواست تن در نداده و آنگاه است که این حرکت سازمانیافته از طرف اپوزیسیون دمکرات، مقطع جدیدی را برای عبور از نظام جمهوری اسلامی آغاز میکند. از طرف دیگر بخش بزرگی از اپوزیسیون ایران سیاست تحریم را پیشه کرده است. منطق ارائه شده از طرف حاملان این دیدگاه، به نبود اولیه ترین آزادیهای سیاسی در طول عمر نظام جمهوری اسلامی اشاره داشته و نه فقط شرکت در “انتخابات”، بلکه حتی طرح هر نوع شرایطی را برای آن، امری در جهت مشروعیت دادن به رژیم میداند. در هر حال مجموعه این تاکتیکها در جهت گذر از نظام حاضر اتخاذ میشوند. در واقع، موضوع عمده در پیش روی اپوزیسیون جمهوریخواه و سکولار این است که اگر برنامه آن نفی جمهوری اسلامی است، پس طرح شعارها، مطالبات و تاکتیکها، نیز، میباید نه تنها خصلت افشاگرانه داشته باشند، بلکه با هدف برکناری کامل نظام سیاسی حاکم انجام گیرند. در عین حال یکی از دغدغه های اپوزیسیون مستقل و مردمی میباید هوشیاری در قبال برنامه های ارتجاعی و هژمونی طلب امپریالیستی باشد که همواره در صدد استفاده از وجود تضاد بین مطالبات آزادیخواهانه و عدالتخواهانه مردم در یک طرف و سیاستهای ارتجاعی رژیمهای محلی در طرف دیگر بوده است. دز تاریخ کشور ما تجربه مداخله قدرتهای خارجی وجود داشته اند و در سایر جوامع و بویژه در خاورمیانه، چه در گذشته و چه در زمان حال نمونه های زیادی از تعرضهای سیاسی/نظامی وجود دارند. در این ارتباط است که روشها و اشکال رجوع به نهادهای معتبر بین المللی و سازمان ملل، نیز، حزم و احتیاط زیادی میطلبد.

اما، وظیفه مهم و در عین حال دشوار در مقابل اپوزیسیون مترقی و معتقد به جمهوری سکولار و مبتنی بر جقوق بشر این است که با طرح شعارها ، مطالبات و ارائه برنامه های رادیکال عملی به مبارزات ضد رژیم حرکت موثری دهد. هم اکنون، تجربیات قیامها و انقلابات در جهان عرب نشان میدهند که یکی از پیش شرطهای بسیار مهم برای پیروزی و تداوم انقلاب دمکراتیک و نهادینه شدن آزادیهای مدنی، وجود نه تنها استراتژی مبارزاتی جهت برچیدن بساط ارتجاع حاکم، بلکه پیشاپیش، ایجاد توافق عمومی بر روی پایه ای ترین موازین دمکراتیک برای دوران گذار به نظام مردمی تر آینده میباشد. بدیهی است که چگونگی سازماندهی یک جامعه دمکراتیک که توده های مردم و بویژه زحمتکشان و محرومان توانائی شرکت در انتخاب و اداره سیاسی/اجتماعی جامعه را داشته باشند، به سطح تلاشهای تمامی افراد و جریانهای مترقی و از جمله سوسیالیستهای دمکرات که به موازین و قواعد دمکراتیک و انتحابات آزاد پایبند باشند، بستگی دارد. نیل به جامعه انسانی تر، بخشا، در گرو ایجاد انسجام در فعالیتهای مشترک، حول محور یک استراتژی مورد توافق از طرف اپوزیسیون آزادیخواه، در چارچوب یک جبهه فراگیر دمکراتیک و پایبند به موازین اساسی حقوق بشر، جهت عبور از نظام جمهوری اسلامی است. بدون شک شکل گیری این نوع اپوزیسیون انسجام یافته، مردمی و مستقل از قدرتهای خارجی، پشتوانه عظیم و قدرتمندی برای پیروزی انقلاب دمکراتیک میباشد.

۲۴ نوامبر ۲۰۱۱




دانشگاه، کانون مدرنیته و لأیسیته

farhang ghassemi_01فرهنگ قاسمی

… اگر ۱۶ آذر به وجود آمد به جهت حادثه مشخصی‌ است و اگر از سال هزار و سی صد و سی‌ و دو تا به امروز در هر شرایط و با قبول دشواری های فراوان هر سال این یاد بود برگزار می‌ شود و در اثر این بزرگداشت، صدای یکپارچه ضد دیکتاتوری ایرانیان، در سراسر جهان طنین می‌ افکند، برای احترام به سه دانشجوی جوانی‌ است که با ریختن خون خود از آزادی دانشگاه، دانشجو و مردم ایران دفاع کردند. به همین دلیل رسم هماره بر این بوده و هست که با یادی از آن قهرمان های ملی‌، به اوضاع و احوال مبارزات دانشجویی پرداخته شود.

درس هایی‌ بعد از ۱۶ آذر ها

مقدمه و تذکری به آقای رضا پهلوی

در تاریخ اجتماعی ایران یادبودها و مناسبت های اجتماعی و سیاسی زیادی وجود دارند که نه تنها هر کدام از ارج و منزلتی برخوردارند بلکه غالب آنها دیگر امروز جزیی‌ از فرهنگ اجتماعی و سیاسی ملت ایران محسوب میگردند از آن جمله حادثه ۱۶ آذر است که مقام ویژه ای را در مبارزات ضد دیکتاتوری کسب کرده است. این مقام هرگز بی پایه و بی‌ دلیل به کف نیامده است چرا که این روز روز مقاومت دانشجویان در مقابل زیر پا نهادن استقلال دانشگاه است که در اثر آن خون بی گناه دانشجو بر روی زمین کلاس درس ریخته شد و دانشگاهی که باید از حاکمیت مستقل باشد، تا بتواند به گسترش علم و فرهنگ و تمدن ملتی خدمت کند و جامعه را از دگم و جهل و تعصب و خامی رها سازد به وسیله قوای نظامی که وظیفه اش دفاع از مردم و میهن است، تسخیر شد و مورد تهاجم آشکار دیکتاتوری قرار گرفت .

برای همین قانون شکنی و بی‌ احترامی به حیثیت انسانی‌ دانشجو روز شانزدهم آذر به عنوان روز دانشجو به ثبت رسیده است. زیرا در این روز در سال ۱۳۳۲ سه تن از دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران، توسط قوای نظامی دیکتاتور پهلوی، در صحن دانشگاه به ضرب گلوله به قتل رسیدند. بر همین اساس و برای پاسداری از آن آرمان گرانقدر، با وجود اینکه ۵۸ سال از این حادثه می گذرد، تقریباً هر سال دانشجویان نسل های مختلف این روز را گرامی می داشته ا‌ند.

اگر ۱۶ آذر به وجود آمد به جهت حادثه مشخصی‌ است و اگر از سال هزار و سی صد و سی‌ و دو تا به امروز در هر شرایط و با قبول دشواری های فراوان هر سال این یاد بود برگزار می‌ شود و در اثر این بزرگداشت، صدای یکپارچه ضد دیکتاتوری ایرانیان، در سراسر جهان طنین می‌ افکند، برای احترام به سه دانشجوی جوانی‌ است که با ریختن خون خود از آزادی دانشگاه، دانشجو و مردم ایران دفاع کردند. به همین دلیل رسم هماره بر این بوده و هست که با یادی از آن قهرمان های ملی‌، به اوضاع و احوال مبارزات دانشجویی پرداخته شود. به تازگی آقای رضا پهلوی در اطلاعیه ای که، شاید برای نخستین بار در باره ۱۶ آذر صادر کرده است، یک کلام از قندچی، بزرگ نیا و شریعت رضوی نمی‌ گوید. اما از دانشجویانی‌ که هم اکنون در زندان هستند یاد می‌ کند! این بی‌ توجهی، حتما به این دلیل است که این سه نفر در زمان محمد رضا شاه به گلوله بسته شدند. این شیوه اگر چه قابل فهم است، اما قابل قبول نیست، زیرا اول اینکه تقبل راه و رسم آزادگی استثنا پذیر نیست، دوم آنکه تاریخ جنبش دانشجویی را نمی‌ توان تحریف کرد، تمامی دانشجویانی مانند “بهاره هدایت، عبدالله مومنی، مجید توکلی، مهدیه گلرو، کوهیار گودرزی، پیمان عارف، عباس کاکایی، مجید دری، سما نورانی، شبنم مددزاده، حسن اسدی زیدآبادی، میلاد اسدی، یاسر گلی، محمد پورعبدالله، ضیا نبوی، مرضیه خدابخش، محمد یوسف رشیدی، آرمان رضاخانی، عاطفه نبوی، بهروز جاوید تهرانی، آمانج حیدری، احسان عبده تبریزی، حامد روحی نژاد “که آقای رضا پهلوی از آنان بدرستی نام می‌ برد راه خود را در راه و روش قندچی، بزرگ نیا و شریعت رضوی ها می‌ بینند و برای همان اهداف مبارزه می‌ کنند. دانشجویان در بند جمهوری اسلامی بیگمان از این تغابن خرسند نیستند.

کسی‌ که از امروز در صدد تحریف حوادث تاریخ دانشجوئی باشد نه تنها راهش از راه آزادیخواهان، بلکه، چنانچه در این مقاله خواهیم دید، از راه سکولار ها و لائیک ها جدا ست. نگارنده در سر مقاله قبلی‌ “تارنمای جامعه رنگین کمان – بنیاد آزادی اندیشه و بیان” (۱) ، تحت عنوان اتحاد جمهوریخواهان و طرفداران پادشاهی در پاسخ به هم میهنانی که در جستجوی چنین اتحادی هستند، با استدلال و منطق در رد این ملغمه نا همساز سخن گفت و شرائط این اتحاد احتمالی‌ را بیان کرد، امروز بیانیه منتشر شده در باره روز دانشجو، یکی از موارد عینی و ملموسی است که این ناهمسازی را شهادت می‌ دهد (۲). برای طرفداران آزادی و دمکراسی و سکولاریسم و لأیسیته و جمهوری راهی‌ غیر از اتحاد مستقل از پادشاهی باقی‌ نمی ماند.

۱۶ آذر و ۱۷ نوامبر

از سال ۱۳۳۲ تا به امروز کمتر زمانی وجود داشته است که در ایران آزادی اندیشه و بیان، توسط رژیمهای حاکم رعایت شده باشد. بهمین دلیل غالباً گرامی داشت این روز به صحنه سرکوب دانشجویان تبدیل میشود. دامنه گرامی داشت این روز همواره تا مطالبه آزادیهای فردی و اجتماعی و حتی مطالبات اقتصادی برای مردم و تغییر رژیم گسترش می یابد. عقل و منطق قبول نمی کند که هیچ رژیم خدمتگذار مردم و میهن دوست از کنار این خواست ها به راحتی‌ عبور کند و آنها را نادیده انگارد. بسیاری خواست های دانشجویان را به مطالبات صنفی آنان تقلیل میدهند، البته که این مطالبات میتوانند بطور مشروع وجود داشته باشند، اما خواست دانشجو در درجه نخست خواست علمی‌، اجتماعی، فرهنگی‌، سیاسی برای پیشرفت جامعه و افراد آن است. در جمهوری اسلامی ایران هر روز دانشجویان سراسر دانشگاههای بر حسب تمایلات سیاسی خود و با توجه به وضعیت حاکمیت خواستارند که نسبت به رعایت حقوق مردم حرف های خود را بزنند و باورها واعتقادات خود را بیان کنند، اما این امکان به آنان داده نمی‌شود.

گرامیداشت ملی‌ این روز، حداقل وظیفه ای است که آزادی خواهان ایران، فارغ از هر عقیده و مرامی، باید در مد نظر قرار دهند. در عین حال باید کوشید که این گرامیداشت از مرزهای ایران بگذرد. روز ۱۷ نوامبر، روز جهانی دانشجو است که حدود هفتاد سال از بنیانگذاری آن می‌گذرد، اما هنوز رسمیت جهانی‌ پیدا نکرده است . از دوسال پیش اقداماتی درباره جهانشمول کردن این روز می شود. شورای اروپا در حال تدارک ارائه طرحی در این زمینه است. جامعه دانشجویی ایران، با اتکا به مبارزات خود، باید بتواند در این جنبش جهانی اثر بگذارد و خود را به جامعه جهانی‌ دانشجویی بشناساند و حمایت جهانی‌ این بنیاد را بدست آورد.

ما در این نوشته کوشش داریم، به روند جدایی علم از متافیزیک، ضرورت اجتماعی و فرهنگی‌ تشکیل دانشگاه و شخصیت هایی‌ که در این امر نقش مهم داشته ا‌ند پرداخته و ضرورت نهاد دانشگاه به مثابه کانون مدرنیته و لأیسیته و پیشرفت اجتماعی و فرهنگی‌ در جامعه ایران را مورد تحلیل و بررسی‌ قرار داده و در آخر زمینه های بوجود آمدن حادثه ۱۶ آذر بر را جسته کنیم ، این شاید نگاهی تازه به مساًله ۱۶ آذر باشد.

جدایی علم از متا فیزیک

کسانیکه نسبت به آموزشهای دینی و مذهبی و زندانی شدن در چارچوب الهیات انتقاد داشتند و علم و انسان را امری طبیعی و زمینی می انگاشتند، فضای کلیسا و مسجد را به دلیل بسته بودن آن غیر قابل تنفس و نا سالم می دیدند به نهادهای مستقل از کلیسا و مسجد و… به دور از تعلقات دینی، بطور آزادانه و با اتکاء به منطق و برهان عقلانی به اندیشه و بحث و تبادل نظر وانتقاد می پرداختند به ناچار مدرسه و دانشگاه را برای تحصیل علم انتخاب کردند. خواست دانشجو خواست روشنگری و روشنفکری است. خواست دانشجو در حقیقت همان خواست اندیشمندانی‌ چون افلاطون، ارسطو، سقراط،، منتسکیو، دکارت، کانت،مارکس نیچه، هایدگر به بیان دیگر خواست آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی و بالاخره مدرنیته و لأیسیته است.

دانشگاه که در تمام دنیا در مقابل آموزش و تعلیمات دینی کلیسا و حوزه های علمی بوجود آمد،بمرور زمان و با تحولات اجتماعی تبدیل به مظهر مدرنیته وسپس نماد سکولاریسم و لائیسیته و جدایی دین از دولت و حاکمیت شد. (۳)

درایران حتی در دوران بسیار دور از انقلاب مشروطه، کسانی را می بینیم که کلاسهای درس خود را در خارج از نهادهای آموزشی دینی و گاه در مدرسه های غیر حوزه ای و حتی در محافل خصوصی تشکیل می دهند به همین علت، برخی‌ از آنان از چوب تکفیر در امان نماندند. اندیشه های غیر مذهبی، آزادی خواه، مترقی سوسیالیستی و سکولار که قبل و بعد از انقلاب مشروطه بطور پراکنده وجود داشتند و بعد از آن کمی‌ سامان گرفتند، هم از سوی روحانیون و هم از سوی رژیم سرکوب میشد ند. انقلاب مشروطیت که یکی از خواست هایش دور کردن نفوذ دین از تعلیم و تربیت بود، آموزش غیر وابسته به مذهب را خواستار می شود. در این دوران میرزا حسن خان رشدیه (۴) به تاسیس مدرسه به شیوه اروپایی مبادرت میکند که بی‌ تردید باید بتوان از این فعالیت با ارزش او تحت عنوان نخستین سنگ بنای نظام آموزش نوین یاد کرد. او توسط افرادی مثل شیخ فضل‌الله نوری به بابی گری و لامذهب بودن متهم شد . (۵)

تاسیس دانشگاه تهران

پس از پایان جنگ جهانی اول، دهخدا از فعالیت‌های سیاسی کناره گرفت و در دورهٔ رضا شاه به کارهای علمی و ادبی و فرهنگی پراخت. مدتی ریاست دفتر کابینه وزارت معارف وزارت فرهنگ سپس ریاست تفتیش وزارت عدلیه وزارت دادگستری را به عهده داشت. در سال ۱۳۰۶ مدرسهٔ سیاسی به مدرسهٔ عالی حقوق و علوم سیاسی تغییر نام یافت و ریاست آن را علی‌اکبر دهخدا به عهده گرفت. تا سا ل ۱۳۱۳ هیچ دانشگاهی در ایران به معنای نوین آن وجود نداشت. به همین دلیل فارغ‌ التحصیلان مدارس متوسطه باید از طریق بورس دولتی یا به خرج خا نواده‌ خود، به خارج از کشور برای ادامه‌ی تحصیل اعزام می‌شدند. این مسئله به همراه عوامل دیگری چون ایجاد کارخانه های کوچک تولیدی نه تنها در تهران بلکه در شهرهای بزرگ تغییر بافت شهر تهران از یک با فت سنتی به نیمه مدرن و هم‌چنین نیاز به یک نهاد جدید و مطابق با شرایط روز به منظور تربیت و تأمین نیروی انسانی متخصص برای نظام اداری نوین و صنعت نوپای کشور، موجب شد که دانشگاه تهران بنیان گذارده شود. (۶)

در دوران حاکمیت رضاشاه و به هنگامی که مرحوم فروغی رئیس وزرا بود، به پیشنهاد و سپس تحت مدیریت عملیاتی علی اصغر حکمت، کفیل وزارت معارف با مسئولیت مهندس معمار وباستان شناس مشهور فرانسوی آندره گودار و با همکاری مهندسین دیگر مانند ماکسیم سیرو، رنالد دوبرول و محسن فروغی درمنطقه جلالیه تهران دانشگاه تهران بنا شد. (۷) تاسیس دانشگاه اگر چه در زمان رضا شاه انجام شد اما او مبتکر این کار نبود، بهنگام پیشنهاد آن، نه تنها مخالفتی با آن نکرد، بلکه بنا به قول علی‌ اصغر حکمت، وقتی‌ انجام این کار به فترت افتاد با فرمانی قاطع راه عملی‌ آن را هموار کرد. اما در واقع بنیانگذاری دانشگاه بهمت روشنفکران، تکنوکرات ها، مدیران و بنا بر نیاز جامعه انجام پذیرفت. (۸) اساتید بر جسته آن زمان، کار زار علمی‌ و تحقیقاتی‌ را به راه میندازند و جویندگان دانش از امکانات بهتری بر خوردار میشوند. (۹) دهخدا از جمله کسانی بود که در سال های ابتدایی ایجاد دانشگاه بسیار فعال بود. او در عین حال که از سال ۱۳۱۴ به عضویت فرهنگستان ایران انتخاب شده بود، از زمان تأسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ ریاست دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی را تا سال ۱۳۲۰ به عهده داشت. در این سال از خدمات دولتی بازنشسته شد و یکسره به کار لغت‌نامه پرداخت.

در این دوره، ویژگی‌ عمده تاسیس دانشگاه، همواره، مردمی کردن علم است، دانش می باید از حوزه قدرت و ثروت به میان مردم رفته و برای همه امکان پذیر گردد. اما دومین ویژگی آن امکان فعالیت اجتماعی و سیاسی در بین دانشجویان است. دانشجویان که بخش فعال اجتماعات روشنفکری را تشکیل میدهند در این زمینه امکانات کمی‌ پیدا می کنند که مدت زیادی به طول نمی انجامد. نخستین فدراسیون دانشجویان دانشگاه تهران در ۱۳۱۶ به ابتکار تقی‌ ارانی تشکیل می‌ شود و اولین تظاهرات در اول ماه مه ۱۹۳۷ برگزار می‌ گردد. (۱۰) اما توصیه های دیکتتوری رضاشاهی تمایلی به گسترش آزادانه اندیشه و بیان داشت و افرادی مثل تقی ارانی را به زندان می اندازد و عده ای مثل مصدق را مجبور به ترک ایران می کند. (۱۱)

پیش زمینه های سیاسی ۱۶ آذر

این پدیده سیاسی و اجتماعی را در سالهای ۰ ۱۳۲ تا ۱۳۳۲ بعد از اخراج رضاشاه از ایران توسط انگلیسها و روی کار آمدن محمدرضا شاه به نحو تازه ای مشاهده می کنیم. در تاریخ ایران، این دوره برای دانشگاه دوره با ارزش، مثبت و پر تحولی محسوب می شود، زیرا حوادثی که یک سال پس از اشغال ایران، در سطح آموزش عالی کشور رخ داد تأثیرات مهمی در امر فعال شدن حرکت دانشجویان گذاشت، از آن جمله می‌ توان به تصویب “قانون استقلال دانشگاه تهران ” در تاریخ ۱۲ دی ‌ماه ۱۳۲۱ در مجلس شورای ملی اشاره کرد که موجب شد یک روز بعد، روسای دانشکده‌ها، دکتر علی ‌اکبر سیاسی، رئیس دانشکده‌ی ادبیات را که از پایه‌گذاران عدم دخالت دولت در امور جاری دانشگاه به حساب می‌آمد، به ریاست دانشگاه مستقل انتخاب نمایند.

شاه جوان که با شعار آزادی و رعایت حقوق مردم به سلطنت نشانده شد بود هنوز در شرایطی نبود که جلوگیر فعالیت های آزادیخواهانه مردم و سازمانهای اجتماعی و سیاسی شود. در این سالها مبارزات اجتماعی مردم در جامعه و پارلمان ودر دانشگاه در جهت استقلال و آزادی و رهایی از استعمار و استبداد که از دوران انقلاب مشروطه شروع شده بود ثمرات مثبتی می دهد و دانشگاه در روند پر تحرک و پویای خود در پیشرفت اجتماعی نقش چشمگیری را بازی می کند .

به شهادت تاریخ در دوران حکومت ملی دکتر مصدق، دانشگاه ها از همه آزادیهای سیاسی و اجتماعی و صنفی بر خوردار بودند و علیرغم تنوعات فکری و عقیدتی از حکومت ملی دفاع می کردند و هر گاه با امری موافقت نداشتند یا آنرا کافی نمی دانستند، بدون هیچگونه ترس و تهدیدی نظرات خود را با مردم در میان میگذاردند. در این دوره دانشجو و دانشگاه، روشنفکر، کنشگر سیاسی، احزاب، اجتماعات و سندیکاها، در شرایطی آزاد و بدون ترس از حبس و تهمت و شکنجه و زندان و محرومیت های اجتماعی فعالیت های خود را در جهت گسترش دانش اجتماعی و ایجاد ارزش های نوین سیاسی و بنیادها و نهادهای لازم برای یک جامعه مدرن، ادامه می دادند. در نتیجه چنین سیاستی روشنفکر و دانشجو و دانشگاه در کنار مردم، و مردم در کنار دانشگاه قرار می‌ گرفتند. کودتای امریکایی– انگلیسی ۲۸مرداد، با همکاری دست نشانده های داخلی آنان از قبیل، آیت الله کاشانی، مظفر بقایی، حسین مکی وبه سر کردگی سرلشکر زاهدی ضربه سختی به تحولات اجتماعی میهن ما وارد کرد. مصدق و بسیاری از اعضای دولت ملی زندانی شدند، بسیاری از کنشگران اجتماعی یا دستگیر یا مجبور به فرار از ایران گردیدند. عده بیشماری با نام و گمنام، در شهرهای مختلف ایران توسط طرفداران کودتا کشته شدند که غالباً نام آنها نیز به فراموشی سپرده شده است، بطور مثال سرگرد سخایی در کرمان و ایوب قاسمی در درگز را می توان به یاد آورد که هردو عضو حزب سوسیال دموکراتِ ایران نزدیکترین حزب به دکتر مصدق، بودند. علاوه بر این ها در اثر کودتای ننگین ۲۸ مرداد هزاران نفر شغل و مصونیت اجتماعی خود را از دست دادند، عده زیادی دچار افسردگی و حتی بیماریهای روانی شدند. بالاخره با کودتای ۲۸مرداد یک بار دیگر، هر نوع فعالیت اجتماعی در جامعه متوقف شد و ایران از یک سمت تحت نظر نظامیان دست نشانده امریکا قرار گرفت و از سوی دیگر به زیر نفوذ مسجد و روحانیون وابسته به دربار شاهنشاهی رفت. به عبارت دیگر با اتحاد بین ارتجاع مذهبی و قدرت نظامی شرایط کامل دیکتاتوری در جامعه برقرار شد. بدین ترتیب بعد از کودتای نظامی ۲۸ مرداد دانشگاه در شرایط دیکتاتوری کامل کانون مقاومت و مبارزه علیه دیکتاتوری نظامی شاه – سرلشگر زاهدی می گردد. عده زیادی از دانشجویان مبارز در زندان های دیکتاتوری به سر می برند. اما هنوز در جامعه وجدان بیدار، روحیه آزادیخواهی، نیاز روشنفکری و مبارزه علیه دیکتاتوری به اندازه کافی وجود دارد که دانشجویان را به اعتراض نسبت به وضعیت موجود و مقاومت در برابر استبداد و دیکتاتوری و پایمال کردن دست آوردهای حکومت ملی دعوت کند.

بعد از کودتای ۲۸مرداد هیچ روزی نبود که در دانشگاه تهران و هنرسرای عالی و حتی در دبیرستان های بزرگ تهران اعتراضی علیه رژیم کودتا صورت نگیرد . به عبارت دیگر دیکتاتوری اگر توانسته بود روزنامه نگاران، روشنفکران شناخته شده سیاسی، کنشگران احزاب سیاسی، فعالان سندیکایی و اجتماعی،بازاریان و انصاف را به اختناق بکشد و احزاب را تعطیل کند روزنامه ها را ببندد اما در امر سرکوب دانشجویان ودانشگاهیان و دانش آموزان که بخش بزرگی از جامعه روشنفکران را تشکیل می دادند توفیق کامل نیافته بود. به عبارت دیگر قانون دیکتاتوری در جامعه قانون مقاومت در دانشگاه را به دنبال خود آورده بود . در پائیز سال ۱۳۳۲ یعنی کمتر از چهار ماه بعد از کودتا، خبر آمدن ریجارد نیکسون به عنوان سمبل دخالت خارجی در استقلال ایران و ارباب کودتاچیان طبیعتاً نمی توانست برای دانشجویان و همه کسانیکه با کودتا و دخالت خارجی موافقت نداشتند بدون عکس العمل باشد.

همه می دانیم که حاصل این مقاومت ها کشته شدن سه دانشجوی مبارز نهضت ملی بدست نظامیان ترسیده و تکیده حکومت نظامی شد و این واقعه نشان داد در دوران دیکتاتوری روشنفکر، دانشگاه و دانشجو بدون عکس العمل نمی تواند بماند. این پدیده علیرغم اختناق و سرکوب در سالهای بعد از ۱۳۳۲ ادامه پیدا کرد و در سالهای ۱۳۴۰به شکلهای دیگری ظهور کرد.

ویژگی مبارزات دانشجویی در سالهای بعد از ۱۳۴۰ به شیوه دیگری از حضور در سیاست و تحول خواهی انجامید که با خود مبارزات چریکی را به همراه آورد چرا که مبارزه سیاسی را رژیم شاه سرکوب کرده بود. در این باره نیز مورخین و تحلیل گران مطالب زیادی نوشته اند ما تنها یاد آور گسترش دیکتاتوری، مقاومت روشنفکری و مقاومت مسلحانه و چریکی می شویم. فعالیت های چریکی در انقلاب ۱۳۵۷ بی تاثیر نبودند. بعد از انقلاب ۱۳۵۷طبیعتاً نوع مبارزه شکل دیگری به خود می گیرد. دانشجویان انقلابی سالهای چهل و پنجاه شمسی، برخی در قدرت می مانند و برخی مغضوب می شوند.

مشاهده می کنیم که در سالهای شصت و هفتاد و حتی هشتاد، مبارزات دانشجویی به یکی از عوامل سوپاپ اطمینان طول عمر رژیم تبدیل می گردد . بعد از جنبش اصلاح طلبانه سال ۸۸ امروز با نگاهی سطحی به آنچه که در ایران می گذرد مشاهده می کنیم که رژیم جمهوری اسلامی، شرایط خفقان بی‌ نظیری را در جامعه بوجود آورده است. دانشگاه که باید کانون آزادی اندیشه و بیان باشد تحول و تغییر در جامعه را باعث گردد و نیروی انسانی را بر اساس علم و منطق تربیت کند، تبدیل به حوزه های علمی شده است. آموزش و تحصیل علوم اجتماعی و فلسفی و تاریخی و حتی علوم دقیقه باید از مسیر خرافات و ضوابط غیر متغیر دینی و اجبارات مذهبی عبور کنند. هر آنچه که به اندیشه مدرن و اداره جامعه متمدن نزدیک باشد ممنوع غیر قابل دسترسی است.

امروز حق آزادی و اختیار نقد و اعتراض در دانشگاهها کاملاً از بین رفته است، در جامعه آزادی وجود ندارد و در دانشگاه، دبیرستان و حتی دبستان ها نیز دانش آموزان زیر فشار و اختناق حکومت اسلامی هستند. روشنفکران، دانشجویان و آزادیجواهان یا در زندانها هستند یا توسط جمهوری اسلامی کشته یا مجبور به ترک میهن شده اند. راه حل های سالهای اختناق رضاشاهی در سالهای قبل از ۱۳۲۰ و اختناق محمدرضاشاهی پس از کودتای ۲۸ مرداد و مبارزات چریکی، پس ازسالهای چهل و حتی شیوه مبارزه بعد از سالهای شصت که باعث تبعید بزرگی از ایرانیان به خارج از کشور شد، دیگر در این مرحله از تاریخ مبارزات ایران، کاربرد کافی ندارند. رژیم اختناق و سرکوب جمهوری اسلامی هر اندازه سخت و نا بکار باشد، ناچار است روزی در مقابل جنبش های حق طلبانه مردم عقب نشینی کند. اما حربه مردمی که در جستجوی راه حل مناسبی هستند چه خواهد بود ؟ سوالی است که پاسخ آن در آینده نه چندان دوری روشن خواهد شد. در هر صورت اپوزیسیون باید بکوشد که این حربه در راستای خواست کسانی باشد که برای استقلال ایران جان باختند.

فرهنگ قاسمی

۵ دسامبر ۲۰۱۱

* «L’université: le foyer de la modernité et de la laïcité » par: Farhang Ghassemi

۱ :

اتحاد جمهوریخواهان و طرفداران پادشاهی

۲ :

دانشجو، پرچمدار جنبش آزادیخواهی مردم ایران به مناسبت شانزدهم آذر

نظام مستبد و تمامیت خواه حاکم بر ایران، با اتخاذ سیاست های قرون وسطایی از قبیل تفکیک جنسیتی، اسلامی کردن علوم انسانی، ستاره دار کردن دانشجویان آزادیخواه، محروم کردن دانشجویان تنها به جرم داشتن عقیده و مذهب مغایر با ارزش های حکومت اسلامی و غیره، سعی در تخریب جایگاه مقدس دانشگاه نموده است.

علاوه بر این، جمهوری اسلامی همواره تلاش نموده است که دانشجویان و استادان دانشگاه را بعنوان حامیان سیاست های تنش آفرین و ضد منافع ملی ایران، همچون حمله به سفارتخانه ها، ، سیاست های ماجراجویانه، برنامه هسته ایی و غیره به جامعه بین المللی نشان دهد.

دانشجویان که بخش های مختلف جامعه، همچون زنان، کارگران، بازاریان، هنرمندان، نظامیان، اقوام، ادیان و دیگر اقشار را نمایندگی می کنند، همواره تحت سرکوب نهادهای حکومتی بوده و تاکنون بهای سنگینی را پرداخت کرده اند.

ولی، علیرغم تمام این سرکوب ها، جنبش دانشجویی سهم عمده ایی در آگاهی بخشی به جامعه داشته و همت و توانمندی بالای دانشجویان در كشف و اختراع پديده‌های علمی، دستيابی به فناوريی های مدرن بشری، استقلال‌منشی و آزاد اندیشی، چهره ای سرفراز و افتخارآفرین از ایران و ایرانی به جامعه بین المللی عرضه نموده است.

دانشجویان قهرمان ایران زمین،

مبارزات شیرزنان و دلیرمردانی همچون بهاره هدایت، عبدالله مومنی، مجید توکلی، مهدیه گلرو، کوهیار گودرزی، پیمان عارف، عباس کاکایی، مجید دری، سما نورانی، شبنم مددزاده، حسن اسدی زیدآبادی، میلاد اسدی، یاسر گلی، محمد پورعبدالله، ضیا نبوی، مرضیه خدابخش، محمد یوسف رشیدی، آرمان رضاخانی، عاطفه نبوی، بهروز جاوید تهرانی، آمانج حیدری، احسان عبده تبریزی، حامد روحی نژاد و دیگر مبارزان راه آزادی، شعله های جنبش آزادیخواهانه مردم ایران را فروزان تر نموده و پایه های این نظام مستبد و دانش ستیز را به لرزه انداخته است.

در این شرایط حساس و بحرانی که کشورمان با آن روبروست، شما دانشجویان مبارز می بایست با آگاهی بخشی و ایجاد شبکه های اجتماعی، در خانواده، محله و همچنین در کل جامعه، حرکت های اعتراضی آگاهانه را سازماندهی نمایید.

همچنین در فضای سرکوب و اختناق حاکم بر کشور، دانشجویان ایرانی برون مرز، به منظور رساندن پیام جنبش دانشجویی درون مرز به جهانیان، با استفاده از فضای حقیقی و مجازی همچون وبلاگ، شبکه های اجتماعی، رسانه های خبری بین المللی، وظیفه سنگینی را بر دوش دارند.

برای آزادی ایران با هم به پا خیزیم و در کنار هم سد سکوت را بشکنیم. یقین دارم که مبارزات آزادیخواهانه مردم کشورمان در راه دستیابی به حقوق بشر، آزادی، دموکراسی و نظامی مبتنی بر جدایی دین از حکومت، به ثمر خواهد نشست.

رضا پهلوی

بالاترین : http://balatarin.com/permlink/2011/12/4/2825623

۳ :

در برخی‌ از کشور ها دانشگاه دینی نیز وجود دارد اما کاملا لأییک هستند بطور مثال در فرانسه :

L’Université Catholique de Lille; L’Université Catholique de Lyon

۴ :

م. آجودانی، مشروطه ایرانی، انتشارات فصل کتاب، لندن ۱۳۶۷، ص ۲۶۰

حاجی میرزا حسن رشدیه با توصیه و مشورت پدرش که از روحانیان بود تصمیم گرفت که به جای رفتن به نجف و خواندن درس طلبگی روانه استانبول و مصر و بیروت گردد و آموزگاری نوین را یاد بگیرد. او به بیروت رفت و در آن جا سبک نوین آموزش الفبا و دروس جدید مانند حساب و هندسه و تاریخ و جغرافیا را آموخت. سپس در تفلیس مشغول به کار شد.

میرزا حسن تبریزی ۱۲۳۰ تبریز – ۱۳۲۳ قم مشهور به رشدیه از پیشقدمان نهضت فرهنگی ایران در سده قبل بود. وی نخستین موسس مدارس جدید در تبریز و تهران بود، او را پدر فرهنگ جدید ایران نامیده‌اند. حاجی میرزاحسن رشدیه در سال ۱۲۶۸ خورشیدی به زادگاه خود تبریز بازگشت و در مسجدی در محله ششکلان تبریز مدرسه‌ای به شیوه جدید راه اندازی کرد که به دو زبان فارسی و ترکی آذربایجانی در آن تدریس می‌شد. تخته سیاهی جلوی شاگردان آویخت و الفبای آسان شده را به سرعت به آنها آموخت، از کتاب‌های آسان حکایت‌ها را خواند و نظم و انضباطی را در میان شاگردان حاکم کرد. پس از چندی تابلوی مدرسه رشدیه را بر سر در مکتب خانه ششکلان تبریز آویزان کرد.

گروهی از روحانیون آن روز این شیوه نوین آموزشی را که با اصول قدیم آموزش متفاوت بود، برنتافتند و هر روز بر علیه وی شایعاتی درست می‌کردند. متحجران زنگ مدرسه وی را ناقوس کلیسا می‌نامیدند و اعلام می‌کردند که کسانی که فرزند خود را به مدرسه می‌فرستند کافرند.

پس از آن برخی طلاب تحریک شده به مدرسه رشدیه حمله کرده، تابلوی آن را پایین آورده و تخته سیاه آن را آتش زدند و میرزاحسن رشدیه را از مسجد ششکلان بیرون راندند.

میرزاحسن رشدیه چندی بعد حیاط مسجد شیخ الاسلام در تبریز را بازسازی کرده و اتاق‌های آن را سامان داد تا به عنوان کلاس درس از آنها استفاده کند. دوباره مردم به این مدرسه جدید اقبال نیکویی نشان دادند و مدارس سنتی قدیم از رونق افتاد.

ولی وی سرانجام تکفیر شد و فتوای انهدام مدارس جدید صادر شد. به دنبال آن عده‌ای به مدارس جدید حمله کردند که و شروع به تخریب اموال مدرسه کردند، دانش‌آموزان را زخمی کردند و حتی چند تن از دانش‌آموزان نیز در این واقعه کشته شدند. جالب اینجا بود که در هنگام تخریب یکی از این مدارس وی می‌خندید و می‌گفت: «این جاهلان نمی‌دانند که با این اعمال نمی‌توانند جلو سیل بنیاد کن علم رابگیرند. یقین دارم که از هر آجر این مدرسه، خود مدرسه دیگری بنا خواهد شد. من آن روز را اگر زنده باشم، حتما خواهم دید

این بار دیگر اوضاع بر میرزاحسن چنان تنگ شد که وی از ایران به قفقاز رفت و در همانجا به آموزش پرداخت. وقتی که امین الدوله به والی‌گری آذربایجان منصوب شد رشدیه را به تبریز فراخواند و دوباره دبستانی در ششکلان تبریز برپا شد. در این دبستان جدید شاگردان مدت طولانی تری را در مدرسه می‌ماندند و علاوه بر پوشیدن لباس‌های یک شکل، ناهار نیز به آنها داده می‌شد.

وقتی امین الدوله در سال ۱۲۷۶ به تهران آمد، میرزاحسن خان رشدیه نیز به پشتوانه او به تهران آمده و مدارسی را به نام مدارس رشدیه در تهران بنیانگذاری کرد.

سالی بسر آمد. پایان سال رشدیه جمعی را به مسجد دعوت می‌کند تا مجلس امتحانی بر پا کند و از حاصل کار سخن بگوید و حمایت دعوت شدگان را جلب کند. در مجلس امتحان «عمق تغیر» آقایان برملا می‌شود. «با کلنگ نجوی و اشارات» برای «برهم زدن مدرسه» ، «چاه» می‌کنند. به گفته رشدیه «یکی از آقایان که مقامش عالی تر از لیاقتش است خودداری نتوانست. گفت: اگر این مدارس تعمیم یابد یعنی همه مدارس مثل این مدرسه باشد بعد از ده سال یک نفر بی سواد پیدا نمی‌شود. آنوقت رونق بازار علما به چه اندازه خواهد شد معلوم است. علما که از حرمت افتادند اسلام از رونق می‌افتد… صلاح مسلمین در این است که از صد شاگرد که در مدرسه درس می‌خوانند یک دو تا شان ملا و با سواد باشند و سایرین جاهل و تابع و مطیع علما باشند.

۵ :

میرزا حسن مدیر مدرسه رشدیه پس از آنکه در تبریز برای ایجاد مدارس زحمت کشیده بود به تهران رفت. «فریاد مقدسین بلند شد که آخرالزمان نزدیک شده‌است که جماعتی بابی و لامذهب می‌خواهند الف و با را تغییر دهند، قرآن را از دست اطفال بگیرند و کتاب به آنها یاد بدهند.» شیخ فضل‌الله نوری در جلسه‌ای به ناظم‌الاسلام کرمانی درباره مدارس جدید می‌گوید: «ناظم الاسلام، ترا به حقیقت اسلام قسم میدهم. آیا این مدارس جدیده خلاف شرع نیست؟ و آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک عقائد شاگردان را سخیف و ضعیف نمی‌کند؟ وی تالیفات متعدد دارد از جمله: بدایةالتعلیم، نهایةالتعلیم، وطن دیلی به ترکی آذربایجانی، تاریخ شفاهی، شرعیات ابتدایی، جغرافیای شفاهی و غیره. در زمانی نیز که در تهران بود روزنامه طهران را انتشار می‌داد .وی در ۲۹ آذر ۱۳۲۳ در قم در سن ۹۷ سالگی درگذشت.

۶ :

En 1928, on demande à Godard de prendre le poste de directeur des services archéologiques d’Iran. Ce service avait été mis en place par Reza Shah après la fin du monopole français sur les fouilles archéologiques en Iran. Il est resté directeur jusqu’en 1953, puis entre 1956 et 1960. Il a mis au point des politiques de fouilles et de conservation. Il a également conçu le Musée national d’Iran (Muze-ye Irân-e Bāstān), dont il a été nommé directeur par Reza Shah.Il a également dessiné les plans de la bibliothèque nationale (Ketābkhāneh-ye melli) et du monument du mausolée de Hafez à Chiraz en collaboration avec Maxime Siroux. Godard a conçu l’Université de Téhéran en collaboration avec Siroux, Mohsen Forughi et Roland Dubrul. De plus, Godard a été responsable de la restauration de monuments historiques majeurs de l’Iran, comme la Mosquée du Vendredi, la Mosquée du Shah et la Mosquée du Sheikh Lutfallah à Ispahan entre autres. En tant que directeur du département archéologique du Musée national d’Iran, il a organisé des fouilles de terrain : il s’est intéressé aux bronzes du Lorestan, à Persépolis, à Isfahan, Pendant la seconde guerre mondiale, Godard rejoint un comité de la France libre qui se forme à Téhéran, et devient le représentant diplomatique officiel du gouvernement provisoire de la France établi à Londres en 1942. Sa femme est également impliquée puisqu’elle organise un programme d’information à propos de la France Libre sur la radio iranienne. Après son retour en France en 1960, il se consacre à l’écriture de son livre L’art de l’Iran

۷ :

احمد رضا خضری، در بازخوانی خاطرات علی‌اصغر حکمت درباره‌ی تأسیس دانشگاه تهران – روزنامه‌ی همشهری سال ۱۳۸۳

۸ :

دکتر سیداحمدرضا خضری، در بازخوانی خاطرات علی‌اصغر حکمت درباره‌ی تأسیس دانشگاه تهران – روزنامه‌ی همشهری سال ۱۳۸۳

۹ :

در بامداد سوم خرداد ماه سال ۱۳۱۴ “محمدعلی فروغی”رئیس‌الوزرای وقت، کلنگ دانشکده‌ی طب را که در واقع نخستین دانشکده‌ی دانشگاه تهران بود، بر زمین زد و در بیست و چهارم اسفند ۱۳۱۶ یعنی پس از سی‌ماه و بیست و یک روز ساختمان آن دانشکده به همراه دانشکده‌های دندانپزشکی و داروسازی در ناحیه‌ی شمال و شمال شرقی و غربی پردیس دانشگاه پدید آمد. چندی بعد کلاس‌های درسی آن دانشکده که پیش از آن به سال ۱۲۹۷ توسط میرزااحمدخان بدر (نصیرالدوله) از دارالفنون جدا شده و به ریاست دکتر لقمان‌الدوله دایر شده بود، به این دانشکده‌ی جدیدالتاسیس منتقل شد و از این پس در زیر مجموعه‌ی دانشگاه تهران فعالیت خود را از سر گرفت..

۱۰ :

۱- حاج سید نصرالله تقوی، استاد مدرسه سپهسالار ۲- بدیع‌الزمان فروزانفر، دانش‌آموخته‌ی حوزه‌های علمی خراسان ۳- غلامحسین رهنما، استاد ریاضیات دارالفنون ۴- میرزا علی‌ا کبر دهخدا، رئیس مدرسه‌ی حقوق ۵- د کتر عیسی صدیق، دانش‌آموخته‌ی دانشگاه‌های اروپا و آمریکا ۶- دکتر رضازاده شفق، دانش‌آموخته‌ی دانشگاه برلین ۷- دکتر امیر اعلم، فارغ‌التحصیل دانش پزشکی از لیون فرانسه ۸- دکتر لقمان‌الدوله ادهم، رئیس مدرسه طب و دانش‌آموخته‌ی اونیورسته پاریس ۹- دکتر علی‌اکبر سیاسی، فارغ‌التحصیل دانشگاه پاریس و رئیس تعلیمات عالیه‌ی آن روز ۱۰- میرزا محمدعلی خان گرگانی، رئیس وقت اداره‌ی بازنشستگی و از مدیران کاردان و نام‌آشنا در مسائل اداری و سازمانی ۱۱- علی اصغر حکمت، کفیل وزارت معارف.

۱۱ :

Farhang Ghassemi Syndicalisme et mouvements politiques en Iran1900 – 1953 edition zagros isbn 2-91547-20-9 paris première edition janvier 2006 pp 118; 119

Taghi Arani, docteur en physique qui avait étudié en Allemagne, fut le créateur et le leader de ce groupe. Grâce aux relations politiques et intellectuelles qu’il entretenait avec Morteza Alavi (27), il devint un marxiste convaincu. Dès son arrivée à Téhéran en 1930, Arani commença à enseigner dans les écoles de la capitale.

En 1922 (1301), il arriva à Berlin où, après six ans d’études en physique et en chimie, il obtint son doctorat. En 1930, il enseigna à l’université de Berlin. La même année, il retourna en Iran où, jusqu’en 1936, il travailla au ministère de la Guerre. Enfin, il enseigna au ministère de l’Industrie. On ne trouve pas trace de documents qui puissent prouver son activité politique avec le Parti communiste de l’époque, dont les membres avaient été traqués par le régime de Réza Chah. Par contre, dès les premières années de son séjour en Iran, il écrit six livres scientifiques relatifs à la physique, la chimie et la physiologie. Ses premières rencontres politiques se situent avec Iradj Eskandari (28) et, lors d’une réunion fondatrice clandestine, ils forment un Comité central provisoire dont le secrétaire général était Arani, le responsable de l’organisation Kambakhsh et le responsable des affaires financières Bahrami. Ce parti commença ses activités dans le but de prendre contact avec les intellectuels, les étudiants et les ouvriers, d’organiser des réunions et de distribuer des livres aux sympathisants afin de faire connaître le communisme et le marxisme. À cet effet, il organisa des actions importantes. Tout ce que l’on connaît à ce propos, comme nous l’avons déjà évoqué, ce sont certaines activités de propagande parmi les intellectuels et les étudiants de l’université. De même, ce sont des camarades d’Arani qui aidèrent à la création de la Fédération des étudiants, tant à l’université de Téhéran que dans les autres organismes d’enseignement supérieur. Pour la célébration du premier mai 1937 les étudiants de l’université de Téhéran, avec la collaboration de quelques syndicalistes vétérans, organisèrent une manifestation (31) qui, dans le contexte de ce jour-là, pouvait être considérée comme remarquable.




محکوم کردن حمله به سفارت انگلیس

darvishpoor 01مصاحبه با مهرداد درویش پور در محکومیت حمله به سفارت انگلیس در تهران

 

 

 {youtube width=”480″ height=”320″}iLRMmOddT1E{/youtube}




دعوت از نمایندگان نهاد های مدنی و دموکراتیک ایرانیان به پارلمان اروپا

گزارش از انور میرستاری

پس از کودتای انتخاباتی سال ۱۳۸۸ در ایران، نمایندگان پارلمان اروپا در کمیسیون امور روابط ایران و اروپا به ریاست خانم باربارا لوخبیلر، از حزب سبزهای اروپا و رئیس پیشین سازمان عفو بین الملل آلمان، تصمیم گرفتند به ایران مسافرت کنند و با مسئولین دولتی و هم چنین با نمایندگان قشرها، احزاب، سازمان های مدنی و زیستگاهی در ایران، از نزدیک و بطور حضوری دیدار نمایند تا بتوانند ارزیابی درستی از وضعیت حقوق بشر در ایران داشته باشند.

دولت ایران با این سفر مخالفت کرد. چرا؟

در‌واقع، دولت ایران مانند دوره های پیشین انتظار داشت که این نمایندگان فقط با ارگان های رسمی و نیروهای خودی دیدار کنند.

اما این بار چنین نشد. زیرا هم نمایندگان اروپا مصمم بودند با مردم ایران و نهادهای مدنی و بویژه با زندانیان سیاسی و یا خانواده‌های آن‌ها ملاقات کنند و هم نهاد ها و شخصیت‌های سیاسی و مخالف دولت آمادگی خود را برای گواهی دادن و افشای جنایت های انجام شده اعلام کردند.

خانم لوخبیلر ادامه مذاکرات و روابط ایران و اروپا را به دیدار خود و دیگر نمایندگان از ایران منوط کرده بود. رژیم ایران از لحاظ دیپلماتیک نمی‌توانست به این درخواست پاسخ منفی دهد، اما به خیال خود با آن‌ها بازی سیاسی می‌کرد و آنرا به عقب می انداخت.

دولت ایران بالاخره، پذیرفت که هیئت اروپایی از ۳۱ اکتبر تا ۴ نوامبر به ایران بروند.

درست یک ماه پیش از این برنامه، خانم لوخبیلر به ریاست کمیسیون حقوق بشر اروپا برگزیده شد و از مقام خود استعفا داد و به جای وی، خانم تاریا کرونبرگ از حزب سبزهای اروپا و وزیر امور خارجه پیشین کشور فنلاند به ریاست روابط ایران و اروپا انتخاب شد.

اما این بار نیز زنان و مردان مبارز در داخل کشور، چون همیشه، تمامی خطرات را آگاهانه به جان خریده و آمادگی خود را برای دیدار این هیئت، حتی در حضور ماموران اطلاعاتی و یا در زیر دوربین های مخفی و شنودهای امنیتی ها بیان داشتند. مادران خاوران و جانباختگان دهه ۶۰، مادران داغدیده پارک لاله، نمایندگان دانشجویان، خانواده‌های وکلا و روزنامه نگاران زندانی، نمایندگان کارگران، دانشجویان، اقلیت‌های قومی، مذهبی، دراویش، بهایی‌ها و زیستگران و استادان دانشگاه‌ها اعلام کردند که حاضرند در باره مشکلات خود و جامعه و مشکلات زیستگاهی مانند مسائل دریاچه ارومیه، رودخانه زاینده رود، انرژی اتمی و بمب اتمی… گفتگو کنند.

درست یک روز پیش از این مسافرت، در حالی که تمام نمایندگان چمدان های خود را بسته بودند، بار دیگر رژیم ایران با دیدن لیست ناراضیان به وحشت افتاده و سفر نمایندگان اروپا به ایران را با رد روادید، لغو کرد.

خانم کرونبرک به منظور اعتراض به رفتار دولت ایران و برای نشان دادن نارضایتی خود و دیگر نمایندگان اروپا، تصمیم گرفت تعدادی از نمایندگان نهادهای مدنی ایرانی تبار را که در اروپا زندگی می‌کنند و مستقل از دولت ایران می باشند، به پارلمان اروپا دعوت کند تا نمایندگان پارلمان که عضو کمیسیون ایران هستند با آنان از وضعیت حقوق بشر و مسائل اتمی ایران به گفتگو بپردازند.

این نشست در روز سه شنبه هشتم آذرماه ۱۳۹۰ (۲۹ نوامبر ۲۰۱۱) با شرکت افراد زیر در پارلمان اروپا برگزار شد:

• آندرو سوان و آندرا هاک: نمایندگان مردمان و ملل بدون نماینده

• آن ـ ماری وان دن برکن و لیدیا بونس: از سازمان بین‌المللی مراقبت از حقوق بشر در ایران

• جلال ایجادی: استاد دانشگاه پاریس، عضو حزب سبزهای فرانسه، نماینده شورای شهر پاریس و متخصص محیط زیست: در باره دریاچه ارومیه، زاینده رود، انرژی اتمی و دیگر مشکلات زیستگاهی

• سارا وادر: سخنگوی جامعه بین‌المللی بهائیان

• صادق صبا: مدیر بخش زبان پارسی رادیو، تلویزیون و وب گاه بی بی سی

• مانیوس پالمگرن: نماینده کنفدراسیونبین‌المللی سندیکاهای کارگران

• مهدی اصلانی: زندانی سیاسی سابق، در باره وضعیت زندانیان سیاسی

• ناهید جعفرپور: از سوی بخش زنان جنبش جمهوریخواهان دمکرات و لائیک ایران، در باره وضعیت زنان در ایران

در این کنفرانس به هر یک از سخنرانان پنج دقیقه وقت داده شد تا نقطه نظرات خود را در باره موضوعی که دعوت شده بودند، بیان کنند.

سخنان این جلسه توسط مترجمین رسمی به زبان های آلمانی، فرانسه، هلندی، انگلیسی، اسپانیائی و چند زبان دیگر اروپایی ترجمه می شد.

این کنفرانس همزمان با حمله ماموران و دانشجویان رژیم به سفارت انگلیس برگزار می‌شد و خانم تاریا کرنبرگ از سوی خودش، خانم کاترین آشتون و اروپا، حمله به سفارت انگلیس در تهران را محکوم کرد.

پس از پایان سخنان مهمانان، نوبت پرسش و پاسخ به دیگر حاضرین در سالن داده شد. در این بخش، یکی از اعضای اتحاد برای ایران، ضمن تشریح اهداف این نهاد از نمایندگان اروپا خواست که آن ها را در راه رسیدن به دموکراسی، صلح و ایران بدون بمب اتم کمک کرده و برای آزادی همه زندانیان سیاسی ـ عقیدتی از هیچ اقدامی کوتاهی نکنند. ایشان گفت که اتحاد برای ایران، در برگیرنده همه ایرانیان آزادیخواه است و به هیچوجه گرایشی به حزب، گروه و دسته خاصی ندارد و در عین حال با هواداران و اعضای همه آنان آماده همکاری است.

در پرونده ای که از سوی پارلمان اروپا برای نمایندگان، رسانه‌ها و تمام حاضرین در سالن کنفرانس درست شده بود، بیانیه مطبوعاتی سازمان خارج از کشور جبهه ملی ایران، با تیتر «ما اورانیوم غنی شده نمی خواهیم، ما ایران رامی خواهیم» پخش شد و پیام سید حسین کاظمینی بروجردی، زندانی سیاسی کنونی، که قرار بود تلفنی توسط نماینده ایشان، خانم مریم مؤذن زاده، خوانده شود، به دلیل مشکلات فنی عملی نشد اما از طریق ایمیلی در اختیار خانم کورنبرگ قرار داده شد.

نمایندگان دراویش، بهائیان و مردمان بی دولت و سندیکای کارگران نیز به نوبه خود در باره زندانی شدن و عدم آزادی برای اعضا و هواداران خود صحبت کرده و اعتراضات خود را نسبت به جمهوری اسلامی ایران ابراز داشتند.

در آغاز برنامه، ریاست جلسه به طور کوتاه در باره وضعیت ناگوار حقوق بشر، موقعیت انرژی اتمی ایران و خطر جنگ در منطقه خاورمیانه هشدار داد. ایشان اعلام نمودند که در ۱۹ ماه دسامبر، نشست مهم دیگری در باره مسئله اتمی ایران، در پارلمان اروپا برگزار خواهد شد.

پس از خانم کرنبرگ، آقای باستیان بلدر یکی از نمایندگان اروپا از کشور هلند و عضو کمیسیون روابط ایران و اروپا در باره دو لایحه جدید ضد زن که در مجلس ایران در حال تصویب شدن است، صحبت کرده و آن قوانین را ارتجاعی و ضد بشری خواند و از خانم کرنبرگ خواست تا با شدت بیشتری دولت ایران را محکوم کند.

در زیر سخنان بعضی از سخنرانان آورده می شود.

• آقای صادق صبا از بی بی سی:

اولین سخنران از سوی ایرانیان آقای صادق صبا بود که از پارازیت، حقوق بشر و قوانین بین‌المللی رسانه‌های همگانی و لزوم رعایت آن‌ها از سوی دولت های عضو سازمان ملل و به ویژه از حق مردم به استفاده آزادانه از رسانه‌ها اشاره کرد و نسبت به دستگیری روزنامه نگاران ایرانی ابراز تأسف نمودد.

صادق صبا گفت که دسترسی مردم ایران به منابع متفاوت و مستقل خبری از حقوق اولیه آنهاست و دولت ایران با پارازیت اندازی بر روی کانال های ماهواره ای مردم را از این حق محروم می کند.

او تاکید کرد که این اقدام حکومت ایران نقض آشکار یکی از اصول مهم حقوق بشر است.

آقای صبا در ادامه افزود که حکومت جمهوری اسلامی همچنین با بازداشت کسانی که از ایران به عنوان تحلیلگران مستقل با بی بی سی مصاحبه می کنند، حق آزادی بیان را از آنان سلب می کند.

او به بازداشت آقای حسن فتحی اشاره کرد که حدود دو هفته پیش بعد از انفجار در یکی از مراکز نظامی سپاه پاسداران در نزدیک ملارد کرج با بی بی سی مصاحبه کرد و بلافاصله بازداشت شد و خانواده اش هیچ اطلاعی از او ندارند.

آقای صبا گفت که حکومت ایران از ماهواره های غربی برای پخش برنامه های رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی استفاده می کند. ولی با پارازیت اندازی بر روی کانالهای دیگر بر روی همان ماهواره ها دیگران را از این حق محروم می کند.

او گفت که صاحبان ماهواره ها و جامعه جهانی باید همه تلاش خود را به کار گیرند تا اجازه ندهند که حکومت ایران به این راحتی بر روی کانال های تلویزیونی پارازیت بیاندازد.

آقای صبا در ادامه اظهارات خود از قطعنامه اخیر پارلمان اروپا که حکومت ایران را به دلیل پارازیت اندازی محکوم کرده بود، استقبال کرد.

▪ متن سخنرانی آقای مهدی اصلانی: ” تابستان۶٧، پرونده‌ای‌ست هنوز ناگشوده “

خانم‌ها، آقایان!

سلام بر شما. از شما متشکرم که این فرصتِ مغتنم را در اختیار من قرار داده‌اید.

این نخستین بار نیست که جمهوری اسلامی از ورود هیئت‌های نمایندگی به ایران جلوگیری به عمل می‌آورد. به عنوان نمونه چندی پیش نیز و پس از آن‌که جامعه‌ی جهانی از سر تعامل همه‌ی پیش‌شرط‌های نظام اسلامی مبنی بر غیر اروپایی و مسلمان و مرد بودن گزارشگر ویژه سازمان ملل را پذیرفت، از ورودِ آقای احمد شهید به ایران ممانعت به عمل آوردند.

خانم‌ها آقایان! اگر شما به گونه‌ای ادواری با این شکل از عدم تعاملِ این عنصر شریر و اصلاح‌ناپذیرِ جامعه‌ی جهانی یعنی نظام اسلامی مواجهه می‌شوید، این نظامِ خدا‌سالار از بدو تولدش، روزانه بی‌‌هیچ تعاملی با شهروندان خود، نوعی تحقیر اجتماعی را بر جامعه‌ی ایرانی تحمیل کرده است.

شما قرار بود در سفرتان به تهران با مسئولینِ نظام اسلامی در مواردی هم‌چون حقوق بشر و برنامه‌ی هسته‌ای “گفت‌و‌گوی سازنده” داشته باشید. پس به من اجازه دهید کمی از موقعیت خود و ارتباط آن با نقض حقوق بشر و غیرِ ‌سازنده بودنِ این حد از تعامل بگویم.

من یکی از بازمانده‌گان کشتار سراسری در زندان‌های ایران در تابستان سال ۱۳۶٧ هستم. سالی که پس از پایانِ جنگ ایران و عراق به فرمانِ بالاترین مقامِ مذهبی- سیاسی ایران آیت‌الله خمینی و هم‌راهی و هم‌دستی تاًئید‌آمیزِ تمامی کار به‌دستان نظام اسلامی که بسیاری‌شان در مقام قضاوت و مسند قدرت هستند دست‌کم نزدیک به چهار هزار نفر زندانی حکم گرفته‌‌ی نظام اسلامی در فاصله‌ای کم‌تر از یک ماه در مقابل هیئتِ مرگِ منصوب از جانب آیت‌الله خمینی که یادآور دادگاه‌های تفتیش عقاید در دوران مدرن بود قرار گرفته و سهمیه‌ی گورستان‌های بی‌نام و نشان شدند. تکرار می‌کنم دست‌کم نزدیک به چهار هزار نفر. این کشتارِ بی‌بدیل که به جهت سکوتِ همه‌ی دولت‌مردان وقت هم‌چنان در نظام اسلامی یک رازِ دولتی است، متاسفاًنه در زمانِ وقوع با سکوتی جهانی نیز مواجه شد. شادمانی از پایان یافتن جنگی هشت ساله و بازگشت جمهوری اسلامی به جامعه‌ی جهانی و کمک به بازسازی و سهم‌بری از نفت و دیگر مزایای اقتصادی بی‌تردید در چشم بستنِ بر آن اسیرکشی نقشی انکارناپذیر داشت.

خانم ها آقایان! شما در سفر احتمالی‌تان به ایران فرصت نمی‌کردید یا این فرصت به شما ارزانی نمی‌شد تا از مکانی که می‌خواهم به شما معرفی کنم، دیدار کنید. این مکان گورستانی متروکه در کیلومتر سیزده جاده‌ی خراسان در جنوب شرقی تهران است. گورستانی که پس از انقلاب دفن‌گاه بی‌خدایان، مشرکان و کفار و بهائیان شد. این گورستان که حکومتیان آن را لعنت‌آباد نام نهادند، امروز از جانب خانواده‌های قربانیان گلزار خاوران نامیده می‌شود. خاوران امروز مکانی است برای فراموش نکردن. آن‌چنان که آشویتس و داخائو نزد همه‌گی‌مان چنین مرتبتی دارد. خاوران دفن‌گاه پاره‌ای از روشنفکران و فعالین سیاسی ایرانی است که تنها به جهت داشتن فکر مخالف در گورهایی بی‌نشان جای گرفته‌اند. هنوز دفن‌گاه هزاران اعدامی دیگر بر ما دانسته نیست. در تابستان شصت و هفت اما به جهتِ ابعاد و ویژه‌گی جنایت، اعدام‌شده‌گان را پس از دار زدن، با کامیون‌های یخچال‌دار حمل گوشت بدین مکان حمل و شبانه در گورهای جمعی پنهان کرده‌اند.

خاوران تنها گورستانی از این دست نیست که مشهورترین آن است. اغلب گورهای جمعی پس از سرنگونی‌ی حکومت‌ها کشف می‌شوند و محافل حقوق بشری از آن‌ها به عنوانِ اسنادِ آشکارِ جنایت علیه بشریت سخن به میان می‌آورند. خاوران را اما مادرانِ ایران‌زمین زمانی کشف کردند و با چنگ و ناخن شخم زدند، که هنوز حکومت اسلامی پابرجا است. خاوران شناسنامه‌ی دگراندیش کُشی نظام اسلامی می‌باشد.

برای یافتن اورانیوم غنی شده و برنامه‌ی اتمی جمهوری اسلامی شما نیازمند دستگاه‌های پیچیده و ماهواره‌های فوق مدرن هستید، اما اگر گذارتان به گورستان خاوران افتاد، با کمی خراش خاک به استخوان می‌رسید. حفاری خاوران یعنی کشف استخوان هزاران جان جوان و غیبت انسان. حکومتیان بارها قصد تخریب و تغییر جغرافیای این مکان را داشته‌اند. مادران خاوران اما این گورستان را برای روز دادخواهی عادلانه که دور نیست حفظ کرده‌اند.

امروز که این شانس نصیب من شده تا از این مکان خواستِ هزاران خانواده و وجدانِ زخمی و بیدار، که جز دادخواهی عادلانه نمی‌باشد را پژواک دهم، آن‌چه از دست‌تان بر می‌آید برای ثبت و حفظِ این مهم‌ترین بنای یادبود و سند جنایت جمهوری اسلامی دریغ نکنید و کشتار تابستان ۶٧ را مصداق جنایت علیه بشریت به رسمیت بشناسید و برخوردی شایسته‌ی قاتل داشته باشید!

متشکرم.

• متن سخنرانی آقای جلال ایجادی

آقای جلال ایجادی که یک استاد دانشگاه در پاریس و عضو شورای شهر پاریس از سوی حزب سبز فرانسه می باشد، یکی از کارشناسان ایرانی در خارج از کشور در امور زیستگاهی ایران می باشد. ایشان در پارلمان، در مدت زمان کوتاهی که در اختیار داشت، از نابسامانی های زیستی و بی توجهی و نادانی رژیم ایران در این رشته سخن گفت:

با سپاس فراوان از پارلمان اروپا وخانم تاریا کرونبرگ رئیس کمیسیون ایران، خوشحالم که فرصتی یافتم تا مسائل حادی چون ویرانگری زیست محیطی و سیاست اتمی جمهوری اسلامی را در این پارلمان مطرح نمایم. در ایران زندگی انسان ها در خطر دائم است، آزادی پیوسته منکوب میشود، حقوق بشر هم از نظر سیاسی و هم از جهت زیست محیطی پایمال میگردد. داشتن زندگی سالم در زیستنگاه سالم حق هر فرد است و علیرغم اینکه قانون اساسی جمهوری اسلامی این اصل را برسمیت می شناسد ولی در کردار مداوم زیستبوم ایران مورد هجوم رژیم موجود است. سیاست حکومت در تناقض با محیط زیست سالم می باشد. بعنوان نمونه از دریاچه ارومیه دستخوش یک بحران جانفرسای اکولوژیکی است. این دریاچه شش هزار کیلومتری طی ۱۵ سال اخیر ۶۰ درصد سطح آب های خود را از دست داده و اگر اوضاع به همین صورت ادامه پیدا کند تا سه سال از بین خواهدرفت. این وضع ناگوار ناشی از عوامل زیر است:

• ایجاد بیش از سی سد و تعداد بسیاری چاه عمیق در اطراف این دریاچه بمنظور استفاده از آب جهت فعالیت کشاورزی و مصرف صنعتی

• ایجاد جاده میانگذر برای خودرو ها و برای راه آهن جهت وصل نمودن ساحل شرقی به ساحل غربی

• وارد کردن آب های آلوده و پساب های صنعتی به درون دریاچه با اجازه مقامات دولتی.

دریاچه ای که بیش از سی هزار سال قدمت دارد در حال مردن است و دولت کوچکترین اقدام در جهت حفظ آن نکرده است. دولت پیوسته از هرگونه تخصیص بودجه جهت بهبود وضع ممانعت نموده است. اقدام حکومت جهت خشک کردن دریاچه اقدامی است که نزدیک سی سال ادامه دارد. براستی از خود می توان پرسش نمود چرا حکومت برای نابودی دریاچه کمر همت بسته است؟ برخی از رسانه‌ها برآنند که در کف این دریاچه معادن اروانیوم وجود دارد و از آنجا که رژیم خواهان دستیابی بدان است، آگاهانه در پی خشک نمودن دریاچه ارومیه می باشد. طی این دوران تخریبی هرگونه نظر دهی و هشدار متخصصان و طرفداران محیط زیست پیوسته نا دیده انگاشته شده است و فعالین و مدافعان محیط زیست، دریاچه ارومیه مورد سرکوب قرارگرفته اند.

امکان نجات دریاچه هنوز موجود است و اروپا می تواند کمک کند و با درخواست یک کنفرانس بین المللی در ایران به حکومت فشار وارد آورد تا با باز نمودن سدها از فشار روی دریاچه کاسته شود. بیش از چهل سال است که ایران کنوانسیون رامسر را امضا نموده ودریاچه ارومیه در لیست مورد توجه کنوانسیون قرار دارد.

ویرانگری زیست بومی را نیز در سایر نقاط ایران می توان مشاهده کرد. زاینده رود که بطول۳۵۰ کیلومترمی باشد، بدنبال مدیریت نادرست مسئولان در بخش شرقی خود خشک شد و تولید و زندگی اقتصادی تعداد بیشماری از کشاورزان اصفهان نابود گردید. هزاران شکایت توسط کشاورزان به دادگاه تسلیم شده است و آنها خواهان حقوق و حقابه خویشند. اخیرا زیر فشار مردم مقدار کمی از آب پشت سدها به جریان افتاده است و در واقع قصد رژیم فقط نرمش در یک دوره کوتاه است. حال آنکه اصفهان خواهان آنست تا دوباره آب ها زیر پل ها رها شود و به سیاست سرا پا اشتباه دولت پایان داده شود. تالاب گاوخونی نابود شده است. تالاب انزلی در بحران اکولوژیکی عمیقی بسرمی برد. دریاچه بختگان خشک شد، کارون بحرانی است و دریای مازندران بطور شدید آلوده است. جنگل ها تخریب می شوند، بیودیورسیته و میراث طبیعی ایران بطور جدی تهدید میگردد.

جنبه دیگر در باره سیاست اتمی حکومت اسلامی است. این سیاست، ماجراجویانه، بحران زا، و در برابر سیاست مسالمت آمیز است. مردم ما آتم نمیخواهد، در ایران آزادی نظر موجود نیست تا شهروند ایرانی نقد و نظر خود را آشکار بیان کند. توسعه سیاست اتمی از نظر اقتصادی اشتباه محض است، برای کشوری که سیصد روز آفتابی دارد و منابع فسیلی بیشمار درآن وجود دارد. هدف رژیم اسلامی هدف سیاسی و نظامی است و او خواهان دسترسی به بمب اتم است. امری که به زیان منافع مردم ایران و امر صلح می باشد. اروپا باید سیاست قاطع و روشن نسبت به رژیم حاکم داشته باشد. مداخله نظامی در ایران درست نیست. ولی فشار و مجازات اقتصادی نفتی و نیز فشار روی مسئولان سیاسی و نظامی درست است. ۸۰ درصد بودجه ۳۵۰ میلیارد یورو ایران متکی بر درآمد نفتی است. اگر شرکت های نفتی غربی نفت ایران را نخرند، رژیم ایران از نفس می افتد. اتحادیه اروپا باید سیاست قاطع نسبت به رژیم ایران داشته باشد. اما متاسفانه منافع گوناگون کشورهای اروپائی مانع یک سیاست قدرتمند است. اروپا می تواند به مردم ایران مدد برساند، حمایت از دمکراسی خواهی و فعالان حقوق بشر و نیز حمایت فعال از طرفداران زیستبوم یک وظیفه بین المللی است. از توجه همه شما سپاسگزارم.