سکولاریسم و ضد سکولاریسم-بخش ۷ و ۸

منوچهر صالحی
سكولاریسم دوران پهلوی
تا زمانی كه تزاریسم در روسیه حكومت می‌كرد، ایران بنا بر قراردادی که 1914 میان دولت‌های انگلیس و روسیه بسته شد، میان آن دو امپراتوری تقسیم شده بود. روس‌ها شمال ایران را منطقه امنیتی خود تلقی می‌كردند و انگلیس‌ها جنوب ایران را در اختیار داشتند تا هم از منابع نفت ایران بهره‌برداری و ثروت ملی مردم ایران را به‌تاراج برند و هم آن كه از گسترش نفوذ روسیه و دست‌یابی آن كشور به سواحل خلیج فارس جلوگیرند. بخش میانی ایران نیز «منطقه بی‌طرف» اعلان شد تا نیروهای نظامی دو امپراتوری با یك ‌دیگر روبه‌رو نشوند.

تا آن زمان و به‌ویژه پس از اشغال نظامی مناطق شمالی و جنوبی ایران توسط ارتش‌های روسیه تزاری و انگلستان دولت مركزی بیش از اندازه ناتوان گشته بود و در غیاب مجلس كه به‌فرمان انگلیس تعطیل شد، دربار قاجار آلت دست مأموران و نمایندگان این دو دولت بیگانه می‌نمود. به‌همین دلیل نیز ناامنی و هرج و مرج هم‌راه با فقر و قحطی سراسر ایران را فراگرفته بود.
اما پس از فروپاشی سلطنت در روسیه تزاری در فوریه 1917 و سپس با به ‌قدرت رسیدن بلشویك‌ها در اکتبر همان سال، روسیه گرفتار جنگ داخلی شد و دولت انقلابی به‌رهبری لنینi فرمان به عقب‌نشینی ارتش آن کشور به خاک روسیه را داد و همه قراردادهای استعماری و امپریالیستی روسیه تزاری با ایران را لغو کرد. به این ترتیب انگلیس در ایران بدون رقیب ماند و خود را یگانه «ژاندارم منطقه» ‌پنداشت، از آن پس انگلستان برای جلوگیری از گسترش نفود «خطر كمونیسم» به‌كشورهای هم‌جوار روسیه، کوشید دورتا دور «روسیه انقلابی» نوعی «نوار امنیتی» به‌وجود آورد و این امر ممكن نبود مگر آن كه در كشورهای هم‌جوار روسیه دولت‌هائی مقتدر كه سر سپرده امپراتوری انگلستان بودند، مستقر می‌گشتند. به‌این ترتیب سرنوشت ایران باید كاملأ دگرگون می‌شد.
برای تحقق این هدف، وثوق‌الدولهii به‌فرمان انگلیس‌ها در سال 1918 دوباره نخست‌وزیر ایران شد تا «قرارداد ایران و انگلیس» را که توسط انگلیسی‌ها به‌رهبری لُرد کرزنiii تهیه شده بود، در مجلس شورای ملی به‌تصویب رساند. بر اساس آن قرارداد که در 9 اوت 1919 توسط هیئت‌های ایران و انگلیس امضاء شد، باید رابطه دو کشور در سطحی نوین و برای زمانی نامعین تنظیم می‌شد. نکات مهم این قرارداد چنین بودند:
دولت انگلیس متعهد شد افسران خود را به‌مثابه مشاوران نظامی برای سازمان‌دهی ارتش مدرن به ایران بفرستد. در این رابطه قرار بود «ارتش جنوب» که توسط انگلیسی‌ها تأسیس شده بود و زیر فرمان آن‌ها خدمت می‌کرد، به بخشی از ارتش مدرن ایران بدل گردد. هم‌چنین «بریگاد قزاق» که در دوران تزاریسم توسط افسران روس به‌وجود آمد و هدایت می‌شد، باید در ارتش مدرن ایران جذب می‌گشت. هم‌چنین دولت ایران باید تمامی سلاح‌های مدرن ارتش خود را از انگلستان می‌خرید. به‌این ترتیب انگلستان در این زمینه از موقعیتی انحصاری برخوردار می‌گشت و می‌توانست هر بهائی را مطالبه کند.
دولت انگلیس متعهد شد هر گونه کارشناسی را که دولت ایران در رابطه با سامان‌دهی مسائل مالی خود نیاز داشت ، به‌عنوان مشاور در اختیار وزارت مالیه ایران قرار دهد.
هم‌چنین کارشناسان انگلیسی باید گمرک ایران را از نو سازمان‌دهی و تعرفه‌های گمرکی را با نیازهای روز هماهنگ می‌کردند. در این زمینه نیز دولت ایران حاکمیت خود را از دست می‌داد.
مهندسان انگلیسی باید پروژه‌های جاده‌سازی و هم‌چنین راه‌آهن ایران را طراحی و پیاده می‌نمودند.
دولت انگلیس باید برای اجراء این قرارداد وامی به ارزش 2 میلیون پوند با 7 % بهره در اختیار دولت ایران قرار می‌داد. در عوض دولت ایران باید برای پرداخت بهره این وام تمامی عایدات گمرک و هم‌چنین بخشی از مالیات‌های دریافتی خود را در اختیار «بانک شاهی ایران»iv قرار می‌داد.v به‌این ترتیب دولت ایران از حق کنترل بخشی از سیستم اداری خود محروم می‌گشت، یعنی در آن حوزه‌ها حاکمیت خود را از دست می‌داد.
دیگر آن که دو نامه نیز به این قرارداد ضمیمه شده بود که در آن‌ها دولت انگلیس متعهد گشته بود، با تغییر هر قراردادی موافقت کند که تا آن زمان میان دو کشور بسته شده و دولت ایران خواهان تغییر آن بود. هم‌چنین تا آن زمان همه انگلیسی‌ها در ایران از مصونیت سیاسی- حقوقی برخوردار بودند و دادگاه‌های ایران حق رسیدگی به‌جرائم آن‌ها را نداشتند. در یکی از این دو نامه هم‌چنان این حق برای تابعان دولت انگلیس به‌رسمیت شناخته شده بود و فقط در مواردی استثنائی، آن‌هم با توافق دو دولت، این مصونیت می‌توانست لغو شود. دیگر آن که در همین دو نامه‌ دولت انگلیس پذیرفته بود که در رابطه با اختلاف‌های مرزی ایران با دولت عثمانی (ترکیه و عراق) و هم‌چنین با روسیه شوروی در حوزه‌های آذربایجان و ترکمنستان از موضع ایران در محافل بین‌المللی پشتیبانی کند.
به این ترتیب انگلستان زمینه را برای نخست‌وزیری وثوق‌الدوله فراهم ساخت تا بتواند توسط او فضای سیاسی كشور را برای تصویب «قرارداد 1919» آماده سازد كه بر اساس آن، ایران داوطلبانه می‌پذیرفت که به کشوری تحت‌الحمایه دولت انگلیس بدل شود. هم‌چنین دولت ایران موظف بود هزینه تشكیل ارتشی را بپردازد كه رهبری آن باید در دست افسران انگلیسیمی‌بود. یكی از وظایف آن ارتش آن بود كه نیروهای آزادی‌خواه را سركوب كند و زمینه را برای تحقق دولت مركزی نیرومندی هموار سازد تا بتواند دیكتاتوری خود را بر سراسر كشور گسترش دهد. وظیفه دیگر آن ارتش حفاظت از مرزهای مشترك ایران و شوروی بود، تا اندیشه‌های سوسیالیستی نتوانند از آن كشور به ایران رخنه كنند. هم‌چنین بر اساس آن «قرارداد»، سیستم مالی ایران باید توسط كارشناسان انگلیسی‌ اداره می‌شد.
اما افکار عمومی ایران حاضر به‌پذیرش این قرارداد نبود و میهن‌پرستان توانستند مقاومت مردم را علیه تصویب آن سازمان‌دهی کنند. احمد شاهvi نیز که از انگلیس‌ها دلتنگ بود، این قرارداد را توشیح نكرد و در نتیجه انگلستان به‌این نتیجه رسید كه باید راه دیگری را برای استقرار استعمار خویش بر ایران برگزیند.
تا آن‌زمان در مناطق مختلف ایران كانون‌های شورش و مقاومت ‌وجود داشتند كه مهم‌ترین آن جنبش جنگل به‌رهبری میرزاكوچك‌خانvii در گیلان بود که مسلحانه و با به‌کارگیری جنگ چریکی و داشتن پایگاه‌های چریکی در جنگل‌های گیلان علیه دولت مرکزی می‌جنگید. دیری نكشید كه «كمونیست»های ایران كه در «حزب كمونیست ایران»viii سازمان‌دهی شده و از پشتیبانی بلشویك‌های آذربایجان شوروی برخوردار بودند، به‌این جنبش پیوستند، با این هدف كه به ‌پایتخت هجوم برند و پس از فتح تهران، در ایران نیز «جمهوری سوسیالیستی» را به ‌وجود آورند. با توجه به این ‌وضعیت، دولت انگلستان تصمیم گرفت با دست زدن به یک‌ كودتای نظامی هدایت حكومت مركزی را به‌طور کامل به‌ ایرانیان وابسته به خود بسپارد تا بتواند برنامه‌های درازمدت خود را متحقق سازد. بنا بر اسناد تاریخی، طرح كودتای 1921 توسط آیرونساید انگلیسی ریخته شد تا با تشكیل یك ارتش مركزی نیرومند، دولت ایران بتواند پیش از خروج نیروهای انگلیس از ایران،ix از پیش‌روی قوای جنگل به رهبری احسان‌الله خان و خالو قربان به‌سوی قزوین و تصرف تهران جلوگیری كند. به‌این ترتیب نقشه كودتا به‌رهبری سید ضیاء و رضاخان میرپنج كه فرمانده قوای قزاق بود، 1921 تحقق یافت. از آن پس تا 1925 كه مجلس مؤسسان رضاخان را به‌شاهی برگزید، او عضو اصلی تمامی كابینه‌هائی بود كه در آن دوران تشكیل شدند. یك دوره نیز خود او نخست وزیر شد تا بتواند به‌تمامی قدرت سیاسی چنگ اندازد. رضاخان توانست با ارتشی كه در اختیار داشت و سلاح‌هائی كه انگلستان در اختیار او نهاده بود، طی این سال‌ها تمامی مقاومت‌های منطقه‌ای را سركوب كند و «امنیت» را در ایران مستقر سازد.
همین امر، یعنی پایان‌دهی به هرج و مرج و تأمین امنیت در سراسر کشور و هم‌چنین حفظ تمامیت ارضی ایران سبب شد تا بسیاری از نیروهای پیش‌رو و روشنفكرانی چون عارف قزوینیx و میرزاده عشقیxi از رضاشاه پشتیبانی كنند. حتی «حزب كمونیست» ایران او را نماینده «بورژوازی» بومی نامید كه گویا در پی دستیابی به استقلال سیاسی- اقتصادی خود از سرمایه‌داری امپریالیستی بود!!!
به‌این ترتیب زمینه برای «استقرار یك حكومت پلیسی و نظامی خشن و گسترش “امنیت” در سراسر كشور و جلوگیری از نفوذ افكار اشتراكی از مرزهای شمالی كه توسط حكومت انگلستان برای ایران برنامه‌ریزی شده بود، فراهم گردید.» xii
قدرت‌یابی رضاخان در ایران هم‌راه است با قدرت‌یابی اتاتورك xiii در تركیه. آتاتورك نیز هم‌چون رضاخان افسر ارتش بود و توانست با تكیه بر ارتش، امپراتوری عثمانی را سرنگون كند و با كپی‌برداری از قانون اساسی 1916 فرانسه، جمهوری لائیك را در این كشور مستقر سازد. «اصلاحات» اتاتورك بسیار دامنه‌دارتر از «اصلاحاتی» بود كه رضا شاه طی 16 سال سلطنت خود توانست در ایران متحقق سازد. در تركیه روحانیت به زائده‌ای از دیوانسالاری دولتی بدل گشت، زیرا روحانیون حقوق‌بگیر دولت شدند و در نتیجه به قدرت سیاسی وابسته گشتند. در آن‌جا «حجاب اسلامی» ممنوع شد و مردان باید لباس‌های اروپائی به‌تن می‌كردند و حتی الفبای لاتین جانشین الفبای عربی- فارسی گشت كه تا آن زمان در امپراتوری عثمانی رواج داشت.
برخی از ایران‌شناسان اروپائی بر این باورند كه رضاشاه تحت تأثیر برنامه‌های سازندگی اتاتورك قرار گرفت و به‌همین دلیل به‌آن كشور سفر كرد تا از نزدیك با اتاتورك در باره برنامه‌های او گفتگو كند. اما برخی دیگر از تاریخ‌پژوهان اروپائی بر این نظرند كه اتاتورك در تركیه و نیز رضاشاه در ایران سیاستی را پیاده كردند كه انگلستان خواهان تحقق آن در منطقه بود، مبنی بر استقرار حكومت مركزی قدرقدرت و نابودی تمامی نهادهای دمكراتیك در این دو كشوری که همسایه اتحاد جماهیر شوروی بودند تا قدرتمندان خارجی و داخلی بتوانند بدون كنترل افكار عمومی پروژه‌هائی را پیاده كنند كه با منافع انگلیس هم‌سوئی داشتند.
در دوران رضاشاه ساختار ارتش به‌سبك ارتش‌های اروپائی نوسازی شد. هم‌چنین امور مالی و حسابداری اروپائی جانشین حسابداری سنتی گشت. دیگر آن كه نظام قضائی ایران به سبك كشورهای اروپائی سازمان‌دهی شد و بدون آن كه قانون اساسی مشروطه تغییر كند، روحانیت از حق قضاوت محروم گشت و برای نخستین بار ایران صاحب قانون مدنی شد كه از كشورهای اروپائی كپی‌برداری شده بود. نظام آموزش و پرورش اروپائی جانشین «قرآن‌خانه»ها گشت و به‌تدریج در همۀ شهرهای ایران دبستان و دبیرستان ساخته شد. هم‌چنین برای نخستین بار در تهران دانشگاه ساخته شد تا بتوان بخشی از كارشناسانی را كه دولت و اقتصاد ملی بدان نیازمندند، در درون كشور پرورش داد. با اعزام دانشجو به خارج از كشور، آن هم با هزینه دولت، كوشش شد برای دانشگاه‌های ایران كادرهای متخصصی كه از دانشگاه‌های اروپا فارغ‌التحصیل شده بودند، پرورش یابند. دیگر آن كه به‌تقلید از تركیه، در ایران نیز قانون «رفع حجاب اجباری» تصویب شد و زنان و مردان و حتی روحانیت باید به سبك اروپائیان لباس‌ می‌پوشیدند. در كنار این پروژه‌ها، در بخش زیرساخت اجتماعی نیز سرمایه‌گذاری شد. در این دوران بنادر مدرن ایران در خرم‌شهر و بندرپهلوی ساخته شدند. خط راه‌آهنی نیز برنامه‌ریزی شد كه خلیج فارس و دریای خزر را به هم می‌پیوست. هم‌چنین به‌تدریج راه‌های شوسه آسفالته ساخته شدند و در نتیجۀ سرمایه‌گذاری دولت و بخش خصوصی، برخی صنایع مدرن مصرفی هم‌چون كارخانه‌های قند و شكر و پارچه‌بافی در ایران به‌وجود آمدند. طرحی نیز برای تأسیس كارخانه ذوب آهن تهیه شد كه در نتیجۀ‌ سقوط رضاشاه پیاده نگشت و تقریبأ 25 سال پس از سقوط او، نخستین كارخانه ذوب آهن ایران در اصفهان ساخته شد.
در رابطه با سیاست انگلیس، رضاشاه سیاست سركوب آزادی‌خواهان را در پیش گرفت. نخست مخالفین سیاسی خود هم‌چون دکتر محمد مصدق xiv را خانه‌نشین ساخت و یا روحانی سرشناس چون سید حسن مدرس xv را سربه‌نیست کرد. در کنار آن، هر کوشش آزادی‌خواهانه را در نطفه خفه ساخت و حتی کادرها برجسته و سرشناسی ‌چون دكتر ارانی xvi را كه با هزینه دولت برای تحصیل به اروپا فرستاده شده و در آن‌جا با اندیشه‌های ماركسیستی و بلشویكی آشنا گشته بودند، را پس از بازگشت به‌ایران و تشكیل یك گروه سیاسی مخفی دستگیر و زندانی کرد و در مواردی که منافع دولت دیکتاتور ایجاب می‌کرد، حتی آن‌ها را با تزریق آمپول هوا کُشت.
مذاکرات حکومت رضاشاه طی سال‌های 33-1932 با كمپانی نفت بریتیش پترولیوم منجر به قرارداد جدیدی شد كه طی آن كمپانی نفت انگلیس از منافع بسیار بیش‌تری برخوردار گشت. اما مردم ایران از محتوای آن قرارداد آگاهی نیافتند. حتی در «مجلس شورا» نیز به‌طور سربسته درباره محتوای آن قرارداد سخن گفته شد.
این برنامه‌های «اصلاحی» دارای دو سویه بودند. یك سویه آن بود كه به خرج مردم ایران جاده‌های شوسه و راه‌آهن ساخته شدند تا كمپانی نفت بریتیش پترولیوم بتواند ساده‌تر و بیش‌تر منابع نفت ایران را غارت كند و سویه دیگر آن بود كه مردم ایران نیز از امكان بهره‌برداری از این زیرساخت‌ها برخوردار گشتند. دكتر مصدق در نطق‌های تاریخی خود كه پس از جنگ جهانی دوم در دوره‌های مختلف مجلس شورای ملی ایراد كرد، بارها به این دوگانگی اشاره كرد.
دیگر آن كه در دورانِ پهلوى كوشش‏ شد چنین وانمود شود كه رشد و عظمتِ ایران در دورانِ پیش از اسلام به‌خاطر وجودِ سیستم «شاهنشاهى» بوده است و به‌همین دلیل نظام «شاهنشاهى» با جامعه مدرن كه چیزى نیست مگر روندِ تراكم‌ یافته «سِكولاریسم»، در تضاد قرار ندارد. امّا دیدیم كه استبداد پهلوی كوشید اندیشه علمى را تنها به‌روندِ تولید و خدمات اداری محدود سازد و آن‌را به‌حوزه «جامعه مدنى» راه ندهد. رژیم پهلوى از هرگونه بحثى در رابطه با عقلائى و منطقى بودنِ سیستم «شاهنشاهى» جلوگیرى كرد و به‌همین دلیل می‌توان گفت كه انقلابِ ضدپهلوى نتیجه تضادى بود كه مابین شیوه تولیدِ مدرن و نهادِِهای سرکوب حكومت استبدادى به‌وجود آمده بود. تا كنون در تاریخ دیده نشده است نهادهائى كه هم‌دیگر را نفى می‌كنند و ادامه زندگی یكى منوط به ‌نابودى و فروپاشى دیگرى است، بتوانند براى زمانى طولانى در كنار هم دوام آورده و با یك‌دیگر هم‌زیستى مسالمت‌آمیز داشته باشند. بنابراین دیر یا زود باید این تضاد به‌سود یكى از متضادها حّل می‌گشت و از آن‌جا كه شیوه تولید شیرازه زندگى مردم را دگرگون می‌سازد، لاجرم استبدادِ سیاسى كه با اندیشه علمىِ جامعه مدرن هم‌سوئى ندارد، باید دیر یا زود از میان برداشته می‌شد.
اما با پیدایش سلطنت پهلوی از نقش دولت در اقتصاد ملی به‌هیچ‌وجه كاسته نشد. نخست آن كه رضا شاه بهترین روستاهای حاصل‌خیز ایران را به‌زور از مالكین آن‌ها غصب كرد و به‌مالكیت خود درآورد و به‌بزرگ‌ترین مالك ارضی كشور بدل گشت. xvii دیگر آن كه در دوران او دولت با تأسیس ادارات دولتی، بانك‌های دولتی، سیستم آموزش و پرورش مدرن، ارتش مدرن و حتی بیمارستان‌های دولتی و غیره به‌بزرگ‌ترین كارفرمای كشور بدل گشت. در كنار آن، بیش‌تر صنایع بزرگی كه در آن دوران به‌وجود آمدند، به‌جز صنعت نفت كه بزرگ‌ترین شاخه صنعتی ایران بود، همگی در مالكیت دولت قرار داشتند كه عبارت بودند از 8 كارخانه قند، 3 كارخانه سیمان‌سازی، یك كارخانه اشباع چوب، یك كارخانه چای‌سازی، یك كارخانه حریربافی و یك كارخانه چیت‌سازی. البته در بخش خصوصی نیز در این دوران سرمایه‌گذاری‌های صنعتی انجام گرفت، منتهی بیش‌تر كارخانه‌هائی كه تأسیس شدند، كوچك بودند. مهم‌ترین این سرمایه‌گذاری‌ها با تأسیس 30 كارخانه و كارگاه در بخش پارچه‌بافی بود.xviii بر اساس آماری كه در دست است، در سال 1320، یعنی آخرین سال سلطنت رضا شاه كل تولید ناخالص ملی ایران چنین تركیبی داشت: كشاورزی 58,9 %، دامداری 6,11 %، صنایع 18,4 %، صنایع خانگی 4,6 % و رشته‌های دیگر 6,5 %. در نتیجۀ گسترش صنایع در سال 1940 در 382 كارخانه بزرگ كشور روی‌هم 44954 كارگر شاغل بودند كه 80 % آنان كارگران غیرماهر (غیرمتخصص) بودند.xix این آمار نشان می‌دهند كه در دوران رضا شاه مناسبات تولیدی سنتی هم‌چنان مناسبات تولیدی غالب و دولت مركزی بزرگ‌ترین نیروی اقتصادی بود. همین تمرکز قدرت اقتصادی در دستان دولت، زیرساخت دیكتاتوری خاندان پهلوی را تشكیل می‌داد.
پروژه «اصلاحات ارضی» كه اجرای آن در دوران ریاست جمهوری كندی توسط دیوانسالاری امریكا بر حكومت ایران تحمیل شد، زمینه را برای دگرگونی روابط سنتی هم‌وار ساخت. تولید ناخالص ملی ایران در سال‌های 57-1356، یعنی سال سقوط خاندان پهلوی، برابر با 3702,4 4 میلیارد ریال بود كه سهم كشاورزی از آن برابر با 9,2 %، صنعت 18,5 %، نفت 34,7 % و خدمات 34,6 % بود. با توجه به‌این حقیقت كه سهم خدمات دولتی برابر با 10،9 % از كل تولید ناخالص ملی بود، در نتیجه می‌توان دریافت كه دولت در آن زمان نیز بزرگ‌ترین قدرت اقتصادی بود، زیرا در كنار خدمات دولتی (10،9%)، صنعت نفت (34,7%)، آب و برق (1,1%) و بیش از نیمی از تولید در بخش‌های صنعت و ساختمان‌‌، به‌طور كامل در اختیار دولت قرار داشتند. روی‌هم می‌توان نتیجه گرفت كه در آن دوران 55,4 % از تولید ناخالص كشور توسط دستگاه دولت كنترل می‌شد.xx همین امر آشكار می‌سازد كه تمركز قدرت اقتصادی در دستان دولت خود زمینه‌ ساز تداوم استبداد آسیائی در ایران بود.xxi
جستار دوم: ضد سکولاریسم ایرانی
جمهوری اسلامی یا دولت ضد سكولاریسم
دیدیم كه انقلاب 1357 نخستین انقلاب ضدسكولاریستی در تاریخ جهان بود. و در ایران به‌جاى آن كه حكومت به‌دست نیروهائى بی‌افتد كه با خِرد و دانش ضدیت نداشتند و خواهان به‌وجود آوردنِ دولتى مدرن بودند كه بر اساس‏ اندیشه علمى فعالیت كند، قدرتِ سیاسى به‌دست نیروهاى دین‌باور افتاد كه در آغاز قدرت‌یابی خود با هرگونه اندیشه علمى آشکارا دشمنى ورزیدند. به‌این ترتیب چنین به‌نظر می‌رسد كه مابین هدفِ انقلاب 1357 كه در پی از میان برداشتنِ تضاد میانِ حكومتِ استبدادى و مدیریت و تولیدِ صنعتى متكى بر اندیشه علمى بود و حكومتِ استبداد دینى كه پس‏ از پیروزى انقلاب در ایران تحقق یافت و در آغازِ پیدایش‏ خویش‏ با هر گونه نمودهاى اندیشه و دستاوردهای علمى خصومت ورزید و حتى برای چند سال دانشگاه‌ها را بست و نهادهای علمى را تعطیل كرد، تضادى بارز وجود دارد. اصولأ چگونه انقلابى با آن‌چنان اهداف توانست زمینه‌ساز پیدایش‏ چنین حكومتى گردد؟
براى توضیح خردگرایانه آن‌چه در ایران رُخ داد، باید از همان‌جاى تاریخ بی‌آغازیم كه در غرب زمینه برای پیدایش‏ روند ِ«سِكولاریسم» فراهم گشت، یعنى باید به‌دورانى از تاریخ بازگردیم كه خُرده‌ بورژوازى اروپا با اتكأ به‌باورهاى مذهبى خویش‏ كوشید به‌حكومتِ خودكامه فئودالى كه مانعى بر سرِ راه رشدِ او بود، خاتمه دهد.
در ایران، سلطنتِ پهلوى در رابطه با نیازهاى بازار جهانى و به‌ویژه ضرورت‌هاى سرمایه‌دارى انگلستان به‌وجود آمد و كوشید ایران را در تناسب با آن ضرورت‌ها «مدرنیزه» كند و در این رابطه در ایران شهرنشینى رشد كرد و با تأسیس‏ كارخانه‌های صنعتى و تقسیم اراضى، زندگى سنتىِ توده‌هاى شهرى و روستائى دچار تحولى اساسى گشت. از یك‌ سو هجوم مردمِ روستائى به‌شهرها شتاب یافت و از سوى دیگر مابین مدیریتِ علمى تولید و حكومتِ استبدادى رابطه‌اى ناعُقلائى به‌وجود آمد. حكومت كه خود وابسته به ‌سرمایه‌دارى جهانى بود، به‌جاى آن كه شتابِ صنعتى كردنِ جامعه را بر اساس‏ ظرفیت‌هاى درونى جامعه ایران تنظیم كند، باید براى بازگرداندن درآمدِ نفت به‌كشورهاى متروپلِ سرمایه‌دارى سیاستى را تعقیب می‌كرد كه بر اساسِ آن، نهادهائى در ایران به‌وجود آمدند كه براى به‌كار انداختن آن كارگر و نیروهاى متخصص‏ و مدیریت ایرانى وجود نداشت و در نتیجه باید كارگر و مهندس‏ و مدیریت فنى و اقتصادى را از خارج می‌آوردند. یک نمونه از این رده برنامه‌ریزی ارتش ایران در دوران محمدرضا شاه بود كه بدون چهل‌هزار مستشار نظامى امریكائى نمی‌توانست از تمامیت ارضی ایرانِ زیر سلطه رژیم پهلوى دفاع كند. نمونه دیگر، كارخانه‌هائی بودند که با پول دولت در ایران نصب شدند و خانواده پهلوى و سركردگانِ حكومت براى بستن قراردادهاى خرید آن میلیون‌ها دلار از شركت‌هاى خارجى رشوه دریافت كرده بودند. چون بیش‌تر این کارخانه‌ها دولتی بودند، نیازی برای تولید سودآور وجود نداشت و ظرفیت تولید بیش‌تر آن‌ها به‌خاطر نبود کارگران ماهر و کارشناسان فنی بسیار پائین بود. به‌عبارت دیگر، حكومت ایران مأموریت داشت «ثروت باد آورده» نفت را به«باد» دهد. تقسیم ناعادلانه این ثروت در سطح جامعه، حضور میلیون‌ها روستائى در شهرها كه به‌خاطر فقدانِ تخصص‏ و عدم كارآئى خویش‏ قادر نبودند در مناسبات تولیدى صنعتى مدرن جذب گردند و به‌ حاشیه‌نشینان شهرها بدل گشته بودند و در حصیرآبادها، حلبى‌آبادها و بی‌غوله‌ها به‌سر می‌بردند، خود زمینه را براى حضور ذهنیت مذهبى در شرایط انقلابى فراهم ساخت. انقلاب 1357 پیش‏ از آن كه انقلاب شهروندان علیه استبداد پهلوى باشد، انقلاب روستانشینان علیه استبداد شهروندى بود. آن‌ها با پیروزى در انقلاب، استبداد ویژه خویش‏، یعنى استبداد سیاسى‌- ‌مذهبى را كه در جامعه سنتى روستائى داراى هویت و تاریخ‌چه بود، بر سراسر ایران حاكم ساختند.
در این روند انقلابى كسى چون آیت‌الله خمینى xxii براى حفظ قدرت سیاسى در دستان اولیگارشى روحانیت، مجبور شد برخلاف سنت‌ها و اصول دین عمل كند. او به‌زنان حق رأى و شركت در انتخابات را داد. دین‌گرایان هوادار «حكومت مشروعه» ‌پذیرفتند كه انسان نیز می‌تواند واضع «قانون» گردد و «مجلس‏ شوراى اسلامى» كه نمایندگان آن از سوى مردم‏ برگزیده می‌شوند، باید از چنین صلاحیتى برخوردار باشند. آن‌ها پذیرفتند كه دولت مدرن براى ادامه حیات خود به ‌سیستم مالیاتى مدرنی نیاز دارد كه پدیده‌اى بسیار فراتر از «خمس» و «ذكات» اسلامی است.
روحانیت به رهبری آیت‌الله خمینی با توجه به‌ ضرورت‌هاى زمان پذیرفت كه «قانون اساسى» جمهورى اسلامى به«همه‌پرسى» نهاده شود. آن‌ها مشروعیت نظام اسلامى را به رأى مردم وابسته ‌ساختند. خلاصه آن‌كه سنت‌گرایان دینى به‌خاطر تسلط بر نهادهاى دولت مدرن، خود به ‌نوآورى و بدعت‌گذارى در اصول دین پرداختند، یعنى همان روندى كه در اروپا رخ داد، در ایران نیز تکرار شد. روحانیت شیعه در ایران، هم‌چون روحانیت پروتستانت در اروپا نخستین نیروئى است كه در جهت نوسازى دین گام بر‌داشت كه بدون آن زمینه‌هاى حقوقى لازم براى پیدایش‏ روند «سكولاریسم» و تحقق جامعه مدنى نمی‌توانند به‌وجود آیند.xxiii
هر چند چنین به‌نظر می‌رسد كه با پیروزى حكومتِ دینى روند «سِكولاریسم» در ایران با بن‌بست مواجه شده است. اما در عینِ حال حكومت اسلامى كه از یك‌سو استبداد سیاسى‌- ‌مذهبى سنتى را نمایندگى می‌كند، از سوى دیگر با كاركردها، ناهنجارى‌ها و ناكامى‌هاى خود به‌رشد و گسترشِ روند «سِكولاریسم» بیش‏ از هر زمانِ دیگرى یارى رسانده است. اینك غالب شهروندان ایران پى برده‌اند كه براى دست‌یابى به‌یك زندگى «دنیوى» باید بـه جدائى دین از سیاست تحقق بخشند، زیرا «وقتى سیاست غیرمقدس‏ می‌شود و دین مقدس‏ می‌ماند، آن دو از هم جدا می‌شوند.» xxiv بر پایۀ همین روند از انكشاف اندیشه است كه مى‌بینیم بخشى بزرگ از بهترین اندیشمندانِ دینى ایران خود امروز به‌ضرورت جدائى سیاست از دین پى برده‌اند و این اندیشه را ترویج می‌کنند. حتّى بخشى از لایه‌هاى همین حكومت نیز وجود پدیده «ولایت فقیه» را براى دوامِ جامعه لازم ندانسته و خواهانِ حذف آن از قانونِ اساسى است. به‌عبارتِ دیگر می‌توان مدعى شد كه روند «سِكولاریسم» تا پیش‏ از انقلاب بر اساس‏ اُلگوهاى وارداتى در جامعه پیاده شد و چون از ضرورت‌هاى زندگى بلاواسطه مردم سرچشمه نمی‌گرفت، در زندگى و رفتار و كردار اجتماعى توده تأثیرى پی‌گیر نداشت و حال آن كه تازه پس‏ از پیروزى انقلاب اسلامى است كه روند «سِكولاریسم» بیش‏ از هر دورانِ دیگرى در جامعه به موضوع اصلى زندگى روزمره توده‌ها بدل شده است و چون جامعه باید دیر یا زود به‌مسائل زندگى روزمره خود پاسخى مطلوب دهد، بنابراین بحث در رابطه با جنبه‌هاى گوناگونِ «سكولاریسم» به‌ضرورتى اجتماعى بدل گشته است. روشن است كه این روند سرانجامِ به‌جدائى سیاست از دین و غلبه اندیشه علمى‌- ‌عقلائى بر اندیشه دینى منجر خواهد شد.
انقلاب ضدسكولاریستی 1357 نه فقط «مشروعه‌خواهان» را به ‌قدرت سیاسی رساند، بلكه سبب تثبیت و تداوم استبداد سیاسی در ایران شد. در این دوران تمركز اقتصاد در دستان دولت بیش‌تر از دوران پهلوی گشت، زیرا از یك‌سو فرار بسیاری از كارخانه‌داران بخش خصوصی از ایران سبب شد تا نهادهای دولتی اجبارأ مدیریت آن كارخانه‌ها را به‌دست گیرند، از سوی دیگر دولت برای درهم‌شكستن محاصره اقتصادی كه توسط امریكا علیه رژیم اسلامی سازمان‌دهی شد، مجبور به سرمایه‌گذاری‌های كلان در بخش صنایع سنگین شد و در نتیجه به ‌سهم صنایع دولتی نسبت به ‌صنایع خصوصی بسیار افزوده گشت. هم‌چنین به‌خاطر بالارفتن سرسام‌آور بهای نفت، درآمد دولت از فروش نفت تقریبأ دو تا سه برابر شد و در حال حاضر به تقریبأ 60‌ تا 100 میلیارد دلار در سال بالغ می‌شود. همین تمركز بیش از اندازه اقتصاد در دستان نهادهای دولتی سبب استمرار استبداد آسیائی در ایران گشته است.
اما برعكسِ دوران پهلوی، هئیت حاكمه كنونی ایران از لایه‌های گوناگون تشكیل شده است كه به‌«محافل» گوناگون اجتماعی وابسته‌اند. هر یك از این لایه‌ها بخشی از نهادهای دولتی را در اختیار خود گرفته است، یعنی بخشی از اقتصاد دولتی را در كنترل خود دارد. منافع متضاد این لایه‌ها حتی سبب می‌شود هر از گاهی مبارزه این جناح‌ها خود را در اشكال مبارزه بخشی از نهادهای دولتی علیه بخش‌های دیگر اداری نمایان سازد. در حال حاضر نهادهای نظامی توانسته‌اند بزرگ‌ترین بخش از نهادهای اقتصاد دولتی را در دستان خود متمركز سازند و همین امر سبب سلطه این جناح بر دیگر جناح‌های هیئت حاكمه گشته است.
چکیده‌ای درباره ضد سکولاریسم
سکولاریسم تلاشی است برای ازمیان برداشتن دین دولتی و تحقق برابرحقوقی همه ادیان بزرگ و کوچکی که در یک کشور وجود دارند. این روند سبب می‌شود تا ادیان بزرگ بخش بزرگی از حوزه قدرت خود را از دست دهند و نهدهای دولتی باید این خلأ را یُر کنند.
اما انقلاب 1357 در ایران سبب شد تا رهبران دین رسمی رهبری حکومت را نیز در دستان خود متمرکز سازند. اینک بسیاری از نهادهای دولتی تحت کنترل نهادهای دینی قرار گرفته‌اند، یعنی با حرکتی معکوس در ایران روبه‌روئیم. هم‌چنین قانون اساسی ایران نابرابرحقوقی ادیان را قانونی ساخته است.
در اروپا جنبش «روشنگری»، «انقلاب فرانسه» و حتی جنبش‌های کمونیستی- بلشویکی زمینه فکری را برای جدائی دین و سیاست از یک‌دیگر هموار ساختند. اما در ایران تازه پس از تحقق جمهوری اسلامی و سلطه دین بر زندگی مردم و ناکارآئی حکومت دینی برای حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی مردم زمینه گفتمان اجتماعی درباره جدائی نهادهای دین از دولت فراهم آمده است.
با آن که دوران «روشنگری» اروپا سبب شد تا دولتی که 1776 در ایالات متحده آمریکا تشکیل شد، از همان آغاز دولتی سکولار، اما مبتنی بر ارزش‌های دینی مسیحیت باشد. در عین حال تقسیم مسیحیت به مذاهب مختلف سبب شد تا اصل شکیبائی دینی از سوی همه لایه‌های اجتماعی پذیرفته شود، وضعیتی که نمی‌تواند موجب سلطه یک دین یا مذهب بر ادیان و مذاهب دیگر گردد.
اما سکولاریسم هر چند به ‌معنای جدائی دین از سیاست و نهادهای دینی از نهادهای دولتی است، اما به‌معنای دشمنی دین و دولت نیست و بلکه بر عکس، در تمامی کشورهائی که دارای دولت سکولارند، نهادهای دینی و دولتی با یک‌دیگر هم‌کاری می‌کنند و همین هم‌کاری زمینه را برای تحقق و دوام دولت دمکراتیک هموار ساخت.
با آن که در ترکیه نزدیک به 90 سال است که «دولت لائیک» وجود دارد، اما تجربه صد سال گذشته نشان می‌دهند که تحقق دولت سکولار در کشورهای اسلامی با دشواری‌های زیادی روبه‌رو است، زیرا در کشورهای اسلامی دین و دولت از همان آغاز درهم آمیخته بودند و هیچ گونه تجربه‌ مثبتی از جدائی این دو نهاد از هم وجود ندارد.
حتی الگوی «دولت لائیک» ترکیه پروژه مثبتی نبود، زیرا در ترکیه دولت استبدادی که در آن نهاد ارتش نهادهای دیگر دولتی را برده خواست‌های خود ساخته بود، نه فقط بر دین، بلکه بر تمامی نهادهای مدنی حکومت می‌کرد. در ترکیه روحانیت طبق قانون اساسی باید از صندوق دولت حقوق دریافت کند، یعنی جزئی از نهاد دولت است. روشن است که چنین وضعیتی بازتاب‌دهنده دولت سکولار، یعنی جدائی دین از دولت نیست و بلکه در ترکیه دین تحت قیمومیت دولت قرار گرفته است. چنین روندی اینک در ایران نیز مشاهده می‌شود. سپاه پاسداران نیز در ائتلاف با بخشی از روحانیت ضددمکرات در پی استقرار سلطه خود بر دیگر نهادهای دولتی است.
با توجه به‌آن چه نوشتیم، می‌توان بغرنج جنبش آزادی‌خواهانۀ مردم ایران و شكست تلاش یك‌سد ساله برای تحقق پروژه دمكراسی در ایران را چنین خلاصه كرد:
1- زیرپایه استبداد سیاسی در ایران را مالكیت دولتی بر صنایع و نهادهای اقتصادی تشكیل می‌دهد.
2-تا زمانی كه اقتصاد دولتی وجه غالب از اقتصاد ملی را تشكیل می‌دهد و این تناسب به نفع مالكیت و اقتصاد خصوصی دگرگون نشود، زیرساخت مناسب برای تحقق پروژه دمكراسی در ایران هموار نگشته است و استبداد سیاسی خود را هم‌چنان بازتولید خواهد كرد.
3- همین زیرساختار سبب شد تا انقلاب مشروطه به انقلابی سكولاریستی بدل نگردد و بلكه تلاشی بود شكست خورده برای سازش دین و دولت با هم.
4- جنبش‌های رهائی‌بخش همیشه زمانی در ایران به‌وجود آمدند كه دولت مركزی دچار انحطاط و ضعف شده بود. جنبش ملی كردن صنایع نفت به‌رهبری دكتر مصدق نیز از این قاعده مستثنی نیست. با پیوستن امریكا به انگلستان كه در نتیجه جنگ جهانی دوم ضعیف گشته بود، استعمار هم‌راه با متحدان بومی خود توانست بر آن جنبش غلبه یابد و استبداد سیاسی در ایران را بازتولید كند.
5- انقلاب 1357 كه نخستین انقلاب ضد سكولاریستی تاریخ است، انقلابی بود برای از میان برداشتن حكومت مركزی متزلزلی كه كنترل خود بر جامعه را از دست داده بود و بازسازی حكومت پیشامدرن در ایران، یعنی جمهوری اسلامی بازتاب این روند است.
6-هر چند در ایران بخش بزرگ اقتصاد ملی در دستان دولت متمركز است، اما ساختار هیئت حاكمه جمهوری اسلامی سبب تمركززدائی اقتصاد دولتی گشت، زیرا هر یك از لایه‌های هئیت حاكمه تنها بر بخشی از اقتصاد دولتی سلطه دارد. همین امر می‌تواند هم‌چون كشورهای «سوسیالیسم واقعأ موجود» در شرائط معینی سبب فروپاشی نظام سیاسی استبدادی و استقرار حكومتی دمكراتیك در ایران گردد.
7- با این حال جمهوری اسلامی طی 30 سال گذشته جامعه ایران را عمیقأ دچار تحول ساخته است. این انقلاب روستا و شهر را به‌هم پیوست، بی‌سوادی میان مردان را از میان برداشت و درصد باسوادی زنان را به بیش از ‌70 % رساند. در بخش نظامی سرمایه‌گذاری‌های كلان كرد و به‌خودكفائی تولید در برخی از بخش‌های حساس نظامی تحقق بخشید. ظرفیت دانشگاه‌ها را در مقایسه با دوران پهلوی بیش از 20 برابر ساخت و به‌ ‌سطح علمی دانشگاه‌های ایران بسیار افزود و … همین دگرگونی‌ها، حتی بدون محاصره اقتصادی امپریالیستی، سرانجام زمینه را برای فروپاشی رژیمی که نمود آن با ضرورت‌های زمان در تضادی آشکار قرار دارد، هموار خواهد ساخت، یعنی دولت ضدسکولار دیر یا زود جای خود را به دولتی سکولار خواهد داد. ایران با تحقق دولت سکولاریستی دمکراتیک و برخورداری از توان علمی فرامنطقه‌ای خود آینده درخشانی خواهد داشت.
پایان
www.manouchehr-salehi
msalehi@t-online.de
پانوشت‌ها:

لنیل 1لنین ،Leninنام واقعى لنین ولادیمیر اولیانُف Wladimir Uljanow بود. او در سال 1870 در سیمبیرسك Simbirsk زاده شد و در سال 1924 در شهر گوركی Gorki كه در نزدیكى مسكو قرار دارد، درگذشت. خانواده او به اشراف ادارى تعلق داشت. برادر بزرگ‏تر لنین به جریان نارودنیكى وابسته بود و به‌خاطر شركت در ترور تزار محاكمه و اعدام شد. لنین بسیار زود با جریانات انقلابى در ارتباط قرار گرفت. او پس‏ از پایان تحصیلات خود در رشته حقوق، به پترزبورگ رفت و در آن‌جا به وكالت پرداخت. طى سال‌هاى 89-1888 مطالعه آثار ماركس را شروع كرد و به‌شدّت تحت تأثیر آن قرار گرفت. در سال 1895 به‌همراه مارتُف «اتحادیه مبارزه براى آزادى طبقه كارگر» را به‌وجود آورد كه در آن تمامى سازمان‌هاى ماركسیستى پترزبورگ متحّد شده بودند و می‏كوشیدند به جنبش‏ كارگرى سویه سیاسى دهند. لنین به‌خاطر فعالیت سیاسى 1896 دستگیر و محاكمه و به سیبرى تبعید شد و تا سال‌ 1899 در آن‌جا به‌سر برد. پس‏ از بازگشت از سیبرى به «حزب سوسیال دِمكرات روسیه» كه در سال 1898 تأسیس‏ شده بود، پیوست. سال‌هاى 05-1900 را در مونیخ، لندن و ژنو در مهاجرت به‌سر برد. در مونیخ با همكارى مارتُف و پلخانُف نشریه ایسكرا Iskra را كه اخگر معنى می‏دهد، انتشار داد. پیش‏ از شكست انقلاب 1905، لنین به‌این نتیجه رسید كه تنها از طریق ایجاد حزبى از انقلابیون حرفه‌اى می‏توان پیروزى پرولتاریا را تضمین كرد. اختلافِ نظر در این باره و نیز درباره برخى از تاكتیك‌هاى حزبى در سال 1903 زمینه را براى انشعاب در «حزب سوسیال دِمكراسى روسیه» فراهم ساخت. حزب به دو فراكسیون منشویكى (اقلیت) و بلشویكى (اكثریت) تقسیم شد. در كوران انقلاب 1905 لنین به روسیه بازگشت، امّا پس‏ از آن كه انقلاب شكست خورد، دیگربار مجبور شد به اروپاى غربى مهاجرت كند. او پس‏ از پیروزى انقلاب فوریه 1917 توانست با كمك دولت آلمان به روسیه بازگردد. لنین پس‏ از بازگشت به روسیه، با طرح تزهاى آوریل، مبارزه بر سر تصرف قدرت سیاسى را آغاز كرد. نخستین كوشش‏ او براى تصرف قدرت در ژوئیه همان سال با شكست روبه‌رو شد. با این حال بلشویك‌ها توانستند به رهبرى لنین در اكتبر 1917 حكومت كرنسكى را سرنگون سازند و در 18 ژانویه 1918 پس‏ از تعطیل مجلس‏ مؤسسان، لنین را به‌عنوان رهبر شوراى كمیساریاى خلق و رئیس‏ دولت برگزینند. در مارس‏ 1918 فراكسیون بلشویكى حزب سوسیال دِمكرات روسیه تغییر نام داد و خود را «حزب كمونیست» نامید. چندى بعد به فرمان حكومتی كه لنین در رأس آن قرار داشت، جز حزب كمونیست، تمامى دیگر احزاب غیرقانونى اعلان گشتند و سیستم تك‌حزبى در روسیه شوروى به نهاد رسمی حكومت بدل گشت. پس‏ از پیروزى در جنگ داخلى، لنین براى مقابله با خرابى وضع اقتصادى، سیاست اقتصادى نو را در پیش‏ گرفت كه مخفف آن NEP می‏شود. لنین مجبور بود به‌خاطر بیمارى از سال 1922 از سیاست كناره‌گیرى كند و همین امر سبب شد تا برخلاف تمایل او، زمینه براى به‌قدرت رسیدن استالین فراهم گردد.
2حسن وثوق‌الدوله در سال 1868 میلادی زاده شد و در سال 1951 در تهران درگذشت. او برادر بزرگ‌تر محمد قوام السطنه بود. او چون در انقلاب مشروطه شرکت داشت، از سوی مردم به‌نمایندگی نخستین مجلس شورای ملی ایران برگزیده شد و از آن پس در چندین کابینه‌ مسئولیت وزارت‌خانه‌های مختلف را بر عهده داشت. او برای نخستین بار از اوت 1916 تا مارس 1917 نخست‌وزیر بود. سپس از اوت 1918 تا ژوئن 1920 دوباره نخست‌وزیر گشت. او پس از آن که رضا شاه به سلطنت رسید، چند بار وزیر شد، اما 1928 از سیاست کناره‌گیری کرد.
3 لرد جورج ناتائیل کُرزن George Nathaniel Curzon در 11 ژانویه 1859 زاده شد و در 20 مارس 1925 در لندن درگذشت. او سیاستمداری محافظه‌کار و مدتی نیز معاون نماینده پادشاه انگلستان در هند بود.
4 انگلیسی‌ها بانک شاهی ایرانImperial Bank of Persia را در سال 1890 با سرمایه‌ای معادل یک میلیون پوند تأسیس کردند. این بانک به‌ظاهر ایرانی بود، اما در خدمت منافع انگلستان کار می‌کرد و چون ناصرالدین‌شاه انحصار بانکداری در ایران را به‌این بانک واگذار کرده بود، در نتیجه این بانک تمامی اقتصاد مالی ایران را تحت پوشش خود داشت. هم‌چنین چاپ اسکناس ایران در انحصار این بانک قرار داشت. در یک کلام، بانک شاهی بانکی استعماری بود.
5 Cyrus Ghani: “Iran and the rise of Reza Shah”. I. B.Tauris 2000. Seite 29.
6 احمدشاه آخرین شاه خاندان قاجار است. او در 31 ژانویه 1897 (1314 هجری) در تبریز زاده شد و در 21 فوریه 1930 (1307 خورشیدی) در پاریس در تبعید درگذشت. پس از پیروزی انقلاب مشروطه و شكست «استبداد صغیر»، محمدعلی‌شاه مجبور شد به روسیه پناهنده شود و در نتیجه احمد شاه با آن كه كودكی 12 ساله بود، در 16 ژوئیه 1906به سلطنت رسید و تا 20 سالگی عضدالملك از سوی مجلس به‌نیابت سلطنت برگزیده شد. پس از كودتای سید ضیاء و نیرومند شدن رضاخان، احمدشاه را مجبور كردند ایران را ترك كند و در این دوران رضاخان توانست زمینه را برای انقراض سلسله قاجار فراهم سازد. نخست قرار بود سلطنت به جمهوری بدل گردد و رضاشاه هم‌چون اتاتورک حکومت کند، اما مخالفت رهبران بزرگ دین شیعه سبب شد تا مجلس شورای ملی در تاریخ 31 اکتبر 1925 با اکثریت آرأ انقراض سلطنت خاندان قاجار و پادشاهی رضاشاه را تصویب کند.
7 میرزا کوچک‌خان 1880 در رشت زاده شد و در 2 دسامبر 1921 در حوالی اردبیل کشته شد. او یکی از قهرمانان ملی تاریخ معاصر ایران است. او 1914 در آستانه جنگ جهانی اول نهضت جنگل را در گیلان به‌وجود آورد و سپس با «حزب کمونیست» ایران متحد شد و 1920 تأسیس «جمهوری سوسیالیستی ایران» را اعلان کرد. اما ارتش چریکی او 1921 در نبرد با ارتش دولت مرکزی که توسط رضاخان میرپنج رهبری می‌شد، شکست خورد. درباره مرگ او دو روایت وجود دارد. یکی آن که ارتش دولت مرکزی میرزا را دستگیر و اعدام کرد. روایت دیگر آن است که میرزا گرفتار سرما شد و مُرد، ارتش جسد یخ‌زده او را یافت، سرش را بریدند و به تهران فرستادند.
8 پیش‌داده‌هائی که سبب پیدایش «حزب کمونیست ایران» در سال 1920 در بندر انزلی شدند، بیرون از ایران، یعنی در روسیه به‌وجود آمدند. کارگران ایرانی که در باکو در صنایع نفت کار می‌کردند، 1917، یعنی پس از پیروزی انقلاب اکتبر به‌رهبری حیدرخان عمواوغلی «حزب عدالت» را به‌وجود آوردند. تعداد اعضاء این حزب در زمان کوتاهی به 6 هزار تن رسید. کنگره تأسیس حزب کمونیست در روزهای 25-23 ژوئن 1920، یعنی 5 هفته پس از اشغال شمال ایران توسط ارتش سرخ، در بندر انزلی تشکیل شد. در آن کنگره نام «حزب عدالت» به «حزب کمونیست ایران» با هدف تحقق دیکتاتوری پرولتاریا در ایران تغییر داده شد. برنامه حزب عبارت بود از تحقق جمهوری شورائی دمکراتیک برای رهائی کارگران و دهقانان از استثمار؛ تشکیل ارتش سرخ ایران به‌مثابه ابزار سیادت پرولتاریا؛ تبدیل ایران به یک فدراسیون ملل، ایجاد سیستم آموزش و پرورش رایگان در سراسر کشور و آموزش ایدئولوژی پرولتری از مهد کودک تا دانشگاه به دانش‌آموزان و دانش‌جویان؛ احترام نهادن به باورهای دینی مردم، دولتی‌سازی همه کارخانه‌ها، آسیاب‌ها، معادن، بانک‌ها، شرکت‌های حمل و نقل، ایجاد سیستم حمل و نقل دولتی، ایجاد تعاونی‌های پیشه‌وری، خلع مالکیت از مالکان زمین‌های کشاورزی، تقسیم اراضی بزرگ‌مالکان بین دهقانان بی‌زمین، ایجاد مؤسسه‌ای ملی برای ساختن مسکن برای همه، تصویب قانون کار با هدف تعیین روز کار و … پس از اتحاد با جنبش جنگل، «حزب کمونیست ایران» توانست از ماه مه 1921 تا 3 نوامبر همان سال در گیلان و رشت «جمهوری سوسیالیستی گیلان» را به‌وجود آورد. اما در نبرد قدرت، حیدرخان عمواوغلو به‌دست هواداران میرزا کوچک خان کشته شد و میرزا نیز پس از شکست در جنگ با ارتش دولت مرکزی در هنگام فرار از سرما مُرد و جسد او به دست سربازان دولتی افتاد. جعفر پیشه‌وری به روسیه گریخت و پس از تحصیل در «دانشگاه کمونیستی شرق» به تهران بازگشت و به کتابفروشی پرداخت و در این دوران نشریه سندیکائی «حقیقت» را انتشار داد.
9 پارلمان انگلستان تصویب كرده بود كه حكومت انگلستان موظف است نیروهای خود را از كشورهائی كه در دوران جنگ جهانی اول اشغال كرده بود، خارج کند. آیرونساید كه یكی از فرماندهان ارتش انگلیس در ایران بود، در یادداشت‌های روزانه خود چنین نوشته است: «… نظر شخصی من این است كه باید دست قزاق‌های ایرانی را برای حمله به‌تهران قبل از این كه نیروهای ما ایران را ترك كنند، بازگذاشت. در واقع یك دیكتاتوری نظامی در ایران بهترین راه غلبه بر مشكلات كنونی ما است.» بنگرید به كتاب «زندگی پرماجرای رضا شاه»، نوشته اسكندر دلدم، نشر گلفام، سال انتشار 1371، جلد یك، صفحه102
10 عارف قزوینی 1300 هجری قمری در قزوین زاده شد و 1312 خورشیدی در همدان درگذشت. او شاعر و تصنیف‌ساز بود. او شاعر دوران مشروطه است و برخی از اشعار و تصنیف‌های او هنوز نیز از تازگی برخوردارند.
11 محمد رضا میرزاده عشقی 1272 خورشیدی در همدان زاده شد و 1303 خورشیدی در تهران به ضرب گلوله دو قاتل کشته شد. او در دوران جنگ جهانی اول به عثمانی رفت و آن‌جا تحصیل کرد. پس از بازگشت به ایران روزنامه «قرن بیستم» را انتشار داد که در آن اشعار رادیکال و در مواردی توهین‌آمیز خود را انتشار می‌داد. او هم‌چنین اُپرای «رستاخیز» را نوشت که در آن شاهان بزرگ ایران یکایک به‌روی صحنه می‌آیند و به‌حال ایران افسوس می‌خورند. او چون هوادار اصلاحات بود، به‌هواداری از رضاخان سردار سپه پرداخت.
12 مسعود بهنود، «از سید ضیا تا بختیار»، انتشارات نیما، سال انتشار 1368، جلد نخست، صفحه83.
13 كمال اتاتورك، مصطفی، در سال 1881 زاده شد و در سال 1938 درگذشت. او در جنبش تركان جوان در سال‌های 09- 1908 شركت كرد و در جنگ جهانی اول فرمانده بخشی از ارتش عثمانی بود. پس از شكست امپراتوری عثمانی در جنگ، مصطفی كمال به‌رهبری جنبش جمهوری‌خواهی تركیه برگزیده شد و علیه حكومت خلافت عثمانی به‌مبارزه برخاست. به‌كوشش او نخستین كنگره ملی در سال 1920 تشكیل گردید و او را به‌ریاست خود برگزید. او توانست با ارتشی كه از نو سازماندهی شده بود، آسیای صغیر را كه در اشغال یونانیان بود، دوباره تسخیر كند و در عین حال سلطنت را نیز از میان برداشت و در سال 1923 جمهوری تركیه را تأسیس كرد كه خود نخستین رئیس‌جمهور آن گشت. به‌فرمان او قانون اساسی تركیه بر مبنای قانون اساسی فرانسه تنظیم شد و به‌همین دلیل جدائی دین از دولت، برابری زن و مرد در آن قید شده است. هم‌چنین در این قانون اساسی با اندیشه پان اسلامیسم كه زیرپایه خلافت عثمانی بود و تا آن زمان به‌خلفای عثمانی این حق را می‌داد كه خود را امیرالمومنین مسلمین جهان بنامند، مخالفت شده است. مجلس تركیه به‌خاطر خدمات مصطفی كمال در سال 1934 لقب اتاتورك را به‌او اهدا كرد.
14 دکتر محمد هدایت مصدق در 19 مه و یا 16 ژوئن 1882 در تهران زاده شد و در 5 مارس 1967 در احمدآباد درگذشت. او یکی از چهره‌های سیاسی برجسته ایران است. او از خانواده قاجار و امیرزاده بود. پدر او میرزا هدایت در دوران شاهان قاجار مدتی وزیر مالیه بود. می‌گویند که مصدق در 15 سالگی به عنوان «بازرس مالی» برای رسیدگی به امور مالی برخی از استان‌ها استخدام شد. و چون شاه از کار او بسیار راضی بود، به او لقب «مصدق‌السلطنه» را اعطاء کرد. مصدق در 18 سالگی برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در آن کشور و سوئیس حقوق تحصیل کرد. پس از دریافت دکترا در سال 1916 به ایران بازگشت و معاون وزیر مشاور در وزارت مالیه و در سال 1922، یعنی در سی سالگی وزیر مالیه شد. او یکی از معدود نمایندگان مجلس بود که با پادشاهی رضا شاه مخالفت کرد و به‌همین دلیل از 1928 از هرگونه فعالیت سیاسی محروم شد.

1.م1مصدق پس از سقوط رضاشاه، در سال 1944 از سوی مردم تهران نماینده اول تهران شد و به‌خاطر خوشنامی و فسادناپذیری به بزرگ‌ترین شخصیت ملی بدل گشت و با تأسیس جبهه ملی ایران، به رهبری آن جریان سیاسی برگزیده شد. او با طرح پروژه ملی (دولتی) کردن صنایع نفت کوشید به وابستگی مالی ایران از انگلیس پایان دهد، زیرا بر این باور بود کشوری که از نظر اقتصادی مستقل نیست، نمی‌تواند از استقلال سیاسی برخوردار باشد. برای تحقق پروژه ملی کردن صنایع نفت در 30 آوریل 1951 به نخست‌وزیری برگزیده شد.

2.ا2انگلیس و آمریکا برای شکست پروژه ملی کردن صنایع نفت ایران سرانجام با هم‌کاری ارتجاع داخلی در 19 اوت 1953 (28 مرداد 1332) با حمله نظامیان به منزل مصدق و اشغال تمامی نقاط سوق‌الجیشی کشور دست به کودتائی موفق زدند.

3. 3مصدق در دوران حکومت خود کوشید با دست زدن به اصلاحات اجتماعی وضعیت تهی‌دستان را بهتر سازد. یکی از این برنامه‌های اصلاحی به روستاها مربوط می‌شد و بخشی از بهره مالکانه باید صرف آبادانی روستاها می‌گشت. هم‌چنین عایدات زمین‌های خالصه دولتی و موقوفات باید زیر نظر دولت قرار می‌گرفتند و برای آبادانی و عمران کشور مصرف می‌شدند. به‌این ترتیب بخش بزرگی از بزرگ‌زمینداران و کسانی که عایدات زمین‌های خالصه دولتی و موقوفات را در اختیار خود داشتند، به دشمنان حکومت مصدق بدل شدند. با آن که دولت آمریکا از پروژه اصلاحات ارضی مصدق هواداری می‌کرد، اما مرز مشترک ایران با اتحاد جماهیر شوروی و خطر دستیابی حزب توده به قدرت سیاسی سبب شد تا این دولت در سرنگونی دولت دمکراتیک مصدق و استقرار استبداد 25 ساله محمدرضا شاه نقشی شوم در تاریخ ایران بازی کند.

بنا 4 بنابر اسنادی که تا کنون انتشار یافته‌اند، آلن دالس رئیس سیا در 4 آوریل 1953 فرمان کودتا را صادر کرد و برای تأمین هزینه کودتا یک میلیون دلار بودجه در نظر گرفته شد. باز بنا بر همین اسناد و منابع آمریکائی، در کودتا علیه حکومت دکتر مصدق آمریکا، انگلیس، دربار شاه، بخشی از روحانیت ایران، زمینداران کلان و هم‌چنین فرماندهان ارتش به‌رهبری سرلشکر فضل‌الله زاهدی شرکت داشتند.
15 سید حسن مدرس 1870 در اصفهان زاده شد و گویا در 1 دسامبر 1937 در زندان کشته شد. او برای تحصیل روحانیت به نجف رفت و 1910 از سوی میرزا شیرازی که مرجع تقلید شیعیان بود، به‌عنوان یکی از 5 تن روحانی که باید قوانین مصوبه مجلس را کنترل می‌کردند، به تهران فرستاده شد. مدرس 1914 نماینده مجلس شد. در دوران جنگ مجبور شد از ایران بگریزد و به عراق رفت، اما پس از پایان جنگ به ایران بازگشت و دوباره به نمایندگی مجلس شورای ملی برگزیده شد. او 1924 با ایده جمهوری که از سوی هواداران رضاخان مطرح شده بود، مخالفت کرد، زیرا می‌پنداشت جمهوری سبب تحقق دولت سکولار و سکولاریزاسیون جامعه خواهد شد. او هم چنین 1925 به‌هم‌راه دکتر مصدق و ملک‌الشعراأ بهار با پادشاهی رضا خان مخالفت کرد و به‌همین دلیل مغضوب شد و پس از پایان دوران نمایندگی‌اش از سیاست کنار رانده شد و باید در خراسان در تبعید به‌سر می‌برد. شایعه است که او را در تبعید کشتند. اما در همان زمان عده‌ای بر این باور بودند که مدرس در تبعید به‌مرگ طبیعی دیده از جهان بست.
16 دکتر تقی ارانی در 13 شهریور 1282 در تبریز زاده شد و بین 10 تا 14 بهمن 1318 به‌طرز مشکوکی در زندان شهربانی تهران کشته شد. او از سوی دولت برای تحصیل به آلمان فرستاده شد و توانست دکترای شیمی را از دانشگاه برلین دریافت کند. سپس به‌ایران بازگشت و در مدارس آموزگار بود. او از راست به‌چپ گرایش یافت و در ایران با افرادی که پس از دستگیری به «گروه 53 نفر» معروف شدند، نشریه «دنیا» را انتشار داد که در آن اندیشه‌های سوسیالیستی و مارکسیستی تبلیغ می‌شد. این گروه توسط پلیس رضاشاه شناسائی شد و ارانی در زندان گویا به بیماری تیفوس دچار شد و درگذشت.
17 حسین مكی، «تاریخ بیست ساله ایران»، جلد 6؛ در آن‌جا در صفحه 14 آمده است كه «رضاشاه روزی كه از سلطنت بركنار و روانۀ تبعید شد، طبق آمار و ارقام صحیح رسمی، دارای 440 هزار سند مالكیت بود و در بانك ملی ایران یك قلم 68 میلیون تومان نقدینه داشت.»
18دكتر عبدالله رازی، «تاریخ كامل ایران»، انتشارات اقبال، 1341، صفحات 635-634
19 احسان طبری،«جامعه ایران در دوران رضاشاه»، انتشارات حزب توده، 1356، صفحات 79- 78
20 دكتر محمدعلی (همایون) كاتوزیان، «اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی»، ترجمه محمدرضا نفیسی، كامبیز عزیزی، نشر مركز، 1372، صفحه 302
21 برای آگاهی بیش‌تر بنگرید به كتاب من با عنوان «ایران و دمكراسی»
22 روح‌الله موسوی خمینی 1902 در خمین زاده شد و در 3 ژوئن 1989 در تهران درگذشت. او از جوانی به جناحی از روحانیت شیعه تعلق داشت که خواهان دخالت در سیاست بود. می‌گویند در جوانی از «فدائیان اسلام» حمایت می‌کرد، مخالف مصدق و با آیت‌الله کاشانی دارای روابط نزدیک بود و از کودتای 28 مرداد پشتیبانی کرد. خمینی با «اصلاحات ارضی» و دادن حق رأی به‌زنان مخالفت کرد و به‌رهبری او جنبش 15 خرداد 1242 تحقق یافت. او به‌همین دلیل دستگیر و به ترکیه تبعید شد و از آن‌جا به نجف رفت. از آن‌ شهر جنبش دینی- سیاسی ایران را رهبری کرد و سرانجام توانست در جنبش ضد پهلوی که 1356 آغاز شد، رهبری سیاسی جنبش را از آن خود سازد و از پاریس جنبش را رهبری کند و پس از سفر شاه به مصر، به ایران برگردد و چند روز بعد (22 بهمن 1357) نیز حکومت بختیار را سرنگون کند. خمینی توانست به انقلاب مردم سویه اسلامی دهد و با تبدیل جمهوری ایران به«ولایت فقیه»، رهبری سیاسی جامعه ایران را بنا بر قانون اساسی برای «همیشه» در اختیار اولیگارشی روحانیت قرار داد.
23 «نوگرائى دینى»، گفتگوى حسن یوسفى‌اشكورى با…، چاپ دوم، انتشارات قصیده، 1378، صفحات 399-398
24 بنگرید به ‌مقاله عبدالكریم سروش‏ در نشریه «كیان» شُماره 26




نابردباری به یک عرف گسترده اجتماعی تبدیل شده است

پنجشنبه ۶ مرداد ۱٣۹۰ – ۲۸ ژوئيه ۲۰۱۱

گفت‌وگوی وحید پوراستاد از رادیو فردا با مهرداد درویش‌پور
در مورد علل شکل‌گیری و رواج خشونت در جامعه

در پی قتل روح‌الله داداشی قوی‌ترین مرد ایران، کمیته ویژه‌ای در مجلس برای بررسی ابعاد این موضوع تشکیل شد. در همین زمینه ولی اسماعیلی رئیس کمیته امنیت مجلس، با اشاره به بررسی این پرونده اعلام کرده ضاربین داداشی هیچ شناخت قبلی از او نداشتند و این قتل صرفاً پیامد یک درگیری لفظی بوده است.

این موضوع بهانه‌ای است برای پرداخت علل شکل‌گیری و رواج گسترده خشونت در جامعه. در این زمینه مهرداد درویش‌پور، جامعه‌شناس ساکن سوئد، به پرسش‌های رادیو فردا پاسخ داده است.

آقای درویش‌پور، بروز خشونت‌های عریان در عرصه عمومی از چه چیزی نشئت می‌گیرد که برخی به خاطر درگیری لفظی در حین رانندگی مرتکب قتل می‌شوند؟

در جامعه‌ای که دیالوگ و راه حل‌های سازنده به عرف اجتماعی برای حل اختلافات تبدیل نشود از دولت گرفته تا درون خانواده‌ها و در سطح سازمان‌های اجتماعی، خشونت ابزار اصلی حل اختلافات می‌شود.

هر چه جامعه با دشواری‌های اجتماعی- اقتصادی گسترده‌تری روبه‌رو باشد، هر چه ناهنجاری در جامعه توسعه یافته‌تر باشد، خشونت به عنوان عریان‌ترین ابزار اعمال قدرت و حل مشکلات اجتماعی نقش برجسته تری پیدا می‌کند.

به گمان من در جامعه ایران با شرایطی روبه‌رو هستیم که نابردباری به یک عرف گسترده اجتماعی تبدیل شده است، بنابراین برای به کار گرفتن خشونت و حتی استفاده از خشن‌ترین شکل خشونت یعنی قتل لازم نیست اختلافات بسیار عمیقی پیش رو باشد، بلکه کوچک‌ترین اختلاف اجتماعی می‌تواند به دلیل این ناهنجاری و عادی شدن خشونت به آنجا منجر شود که مردم حتی دست به قتل بزنند.
این قبیل حوادث و موارد مشابهی که ظرف چند ماه اخیر در تهران شاهد بودیم، از جمله اینکه پسری به یک دختر علاقه‌مند می‌شود و جواب رد می‌شنود و در خیابان و در معرض دید مردم با ضربات چاقو دختر را به قتل می‌رساند. چرا در ایران این موارد در سال‌های اخیر بیشتر شده است؟

اول به این دلیل که دولت با استفاده عریان از خشونت برای سرکوب خواست‌های مردم در نهادینه کردن فرهنگ خشونت نقش کلیدی ایفا کرده است.

دوم در جامعه‌ای که با ناهنجاری و مشکلات روبه‌رو است و زمانی که خشونت به کار گرفته می‌شود، قوه مجریه و مقننه و قضاییه کشور راه حلی برای مقابله با خشونت پیش روی جامعه قرار نمی‌دهد و جامعه با نوعی بی‌تفاوتی نسبت به خشونت روبه‌رو می‌شود و انگار خشونت بخشی از رفتار و کردار عادی مردم می‌شود.

مثلاً در کشور سوئد اگر حتی شما به یک حیوان لگد بزنید بلافاصله با شکایت نزد پلیس روبه‌رو می‌شوید. اما در جامعه ایران جلوی چشم همه قتل در کوچه و خیابان پشت سر هم صورت می‌گیرد و آن قدر خشونت عادی و بی‌تفاوتی ایجاد شده که مردم این را بخشی از زندگی روزمره خودشان تلقی می‌کنند.
جامعه‌شناسان برای بهبود و یا کم شدن خشونت‌های عمومی در جامعه چه راه کارهایی را توصیه می‌کنند؟

به نظر من دموکراتیزه شدن نهادهای اجتماعی کشور از دولت گرفته تا قانون و نهاد خانواده و پلیس و ارتش و تمام نهادهای اجتماعی یکی از مهم‌ترین راه حل‌ها است.

دموکراتیزه کردن به این معنی است که در جامعه شیوه حل و فصل مشکلات از طریق گفت‌و‌گو و توافق بین طرفین دعوا به امری رایج تبدیل شود. علاوه بر اهمیت نهادینه کردن دموکراسی و دیالوگ، مسئله دشواری‌های اجتماعی- اقتصادی بسیار کلیدی است. هر چه جامعه از سلامت، رفاه اجتماعی و توسعه فرهنگی بیشتری برخوردار باشد جرایم در آن کاهش می‌یابد.

همچنین جامعه‌ای که در آن بین دولت و مردم نوعی هارمونی وجود داشته باشد، در اینجامعه جرایم اجتماعی بسیار کمتر است در حالی که مجازات هم پایین‌تر است. اما هر چه شکاف بین دولت و ملت و بخش‌های گوناگون جامعه عمیق‌تر باشد، این خطر وجود دارد که ناهنجاری روز به روز شدت بیشتری پیدا کند و خشونت به عادی‌ترین رفتار اجتماعی تبدیل شود.




کاندیدای اکولوژیست ها ی فرانسه برای ریاست جمهوری

جلال ایجادی

نامزدی “اوا ژولی” در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه
جهان ما بیش از پیش به اکولوژی نیازمند است و اکولوژیست ها پروژه های بزرگی برای فرانسه وجهان دارند. امروز در پارلمان اروپا مبارزات اکولوژیست ها اجازه داده تا تلاش توانمندی برعلیه تخریب جنگل ها و آلودگی های صنعتی و جلوگیری از ورود محصولات “او ژ ام” دربازار در جریان باشد وبعلاوه با توجه به افزایش گرمای زمین با حمایت وپشتکار اکولوژیست ها فعالیت گسترده ای در گیر است تا گازهای گلخانه برای سال ۲۰۲۰ بمیزان ۲۰ درصد کاهش داشته باشد.

اکولوژیست ها در آلمان رشد بسیار زیادی کرده وامروز دومین نیروی سیاسی گشته اند. در فرانسه نیزدر سالهای اخیر حضور آنان در میدان مبارزات سیاسی بسیار چشمگیر گشته است. در فرانسه از سی سال پیش اکولوژیست ها در کارزار انتخابات ریاست جمهوری شرکت میکنند، زیرا بهترین موقع جهت ارائه برنامه وسیاست به جامعه است وبعلاوه قصد طرفداران محیط زیست مداخله در قدرت سیاسی و بدست گرفتن مسئولیت ها برای زمامداری است. بحران جهانی زیست محیطی و بحران افزایش گرمایش زمین و تخریب وآلودگی ناشی از فعالیت انسانی و صنعتی واقتصادی، تلاش سنگین وبیسابقه وهمه جانبه ای را می طلبد وباین جهت اکولوژیست آگاهند که نیروهای سیاسی دیگر حساسیت لازم را نداشته وندارند واغلب، چه راست وچه چپ، با بینش مولد گرا میباشند. برنامه اکولوژیست ها برنامه سیاسی برای تغییر است. این برنامه از طریق آگاه سازی وآموزش شهروندان واز طریق یک مبارزه مداوم سیاسی میسراست. سی سال پیش نیروهای راست وچپ سنتی، مبارزه و پروژه اکولوژیست های فرانسه رابه تمسخر میگرفتند، ولی امروز همه ادعا دارند که به اکولوژی توجه جدی دارند وبمحض تصمیم گیری و سیاست های عملی وقاطع متاسفانه ادعا ها فراموش میگردند. تلاش اکولوژیست ها نشان داد که در نقد جامعه پیشرو بوده وبه مسائل اساسی جهان ما توجه میکنند. آنان سی سال پیش کوچک بودند ولی امروز یک نیروی برجسته سیاسی در فرانسه بشمار میایند. در انتخابات منطقه ای اخیر طرفداران محیط زیست، حزب “اروپای اکولوژی- سبزها”، با کسب ۱۶ درصد آراء به دومین نیروی چپ فرانسه تبدیل شدند. کمونیست ها بدنبال سقوط شوروی کم کم نفوذ واعتبار خودرا از دست داده اند، سوسیال دمکراسی اگرچه هنوز نیروی کمی اصلی جناح چپ بشمار میاید، ولی در آغاز یک روند نزولی بوده و حزب سوسیالیست بمثابه یک نیروی سیاسی باتوجه بمسائل حاد جهانی امروز فاقد یک درک پیشرو میباشد.
درسال ۲۰۱۲ در فرانسه انتخابات ریاست جمهوری است و جامعه بیلان کار نیکلا سارکوزی را به قضاوت میکشد. همه احزاب خود را برای این کارزارآماده میکنند. برخی احزاب بانتخابات درونی دست میزنند تا کاندیدای خود را برای این انتخابات مشخص کنند. نزد اکولوژیست ها، بدنبال یکسال مبارزات انتخاباتی درون حزبی، خانم “اوا ژولی” با ۵۸ درصد پیروز شد. تعیین این کاندیدا، ما سبز های اکولوژیست را برای انتخابات ریاست جمهوری فرانسه مهیا ساخت. “اوا ژولی” که فرانسوی نروژی تبار است وقاضی برجسته دادگستری فرانسه میباشد، دارای مبارزات چشمگیری علیه فساد مالی سیاسی در فرانسه ودر سطح بین المللی بوده وبعنوان یک قاضی با تهور، افراد سیاسی مهمی را به پای میز محاکمه کشاند. پیکار او علیه فساد مالی جهانی و مبارزه اش برای اکولوژی سیاسی ویک اقتصاد پایدارو اخلاق سیاسی، انگیزه اصلی او در فعالیت انتخاباتی ریاست جمهوری میباشد. او فردی پرتلاش وبا صداقت بوده وازحمایت نه تنها طرفداران محیط زیست، بلکه همچنین از توجه بخشی از جامعه زنان و نیز جناح چپ ومیانه جامعه فرانسه نیزبرخوردار است. بطور مسلم درروند مبارزات انتخابات ریاست جمهوری در فرانسه، برای دور دوم انتخابات، ائتلاف سیاسی حزب ما با دیگر احزاب مانند سوسیالیست ها و سایر نیروهای چپ مطرح خواهد شد. این استراتژی ائتلافی نیازمند تحلیل از تناسب قوای سیاسی احزاب خواهد داشت، ولی امروز آنچه اصل است مبارزه مستقل کنونی برای اکولوژی سیاسی و برنامه های ما برای جامعه فرانسه است. بدون یک مبارزه پیگیر برای اکولوژی وبدون آموزش وبسیج شهروندان هیچگونه ائتلاف درست و متمایل به شعارهای اکولوژیست ها، ساخته نخواهد شد. تناسب قوای واقعی را بر پایه برنامه و پروژه وبرپایه قدرت سیاسی ووزنه وحضوراجتماعی اکولوژیست ها وحامیان آنان میتوان بوجود آورد، ودر چنین حالتی است که زمینه برای اجرای سیاست اکولوژیکی هموار میشود. عدم حضوراکولوژیست ها در دور اول با توجه به تمایلات هژ مونی گرائی نیروهای چپ، راه رابروی مذاکرات جدی می بندد ومارا از مسئو لیت ها دور خواهد کرد.
برنامه اکولوژیست های فرانسه را میتوان به ترتیب زیرمعرفی کرد:
اقتصاد پایدار: اقتصاد کنونی جهانی بحرانزا و مخرب محیط زیست است. تغییر وتبدیل اکولوژیکی اقتصاد و جهت دادن آن بسوی اقتصاد پایدار یک اصل برجسته است. پیش بردن برنامه در زمینه انرژی های پاک، تحول در سیستم حمل ونقل، کاهش استفاده سوخت مواد فسیلی و خروج از کشاورزی مولدگرا که پیوسته از مواد شیمیائی برای تولید انبوه استفاده میکند.
خروج از اتم: خروج از سیاست اتمی وپایان دادن به نیروگاه های اتمی در طی بیست سال آینده. این سیاست مستلزم سرمایه گذاری وسیع و سریع در تولید انرژی پاک وتوسعه یارانه های مالی و آموزش حرفه ای برای ایجاد شغل های جدید دراین اقتصاد است. این سیاست نیازمند یک تصمیم گیری اساسی در برابر کارتل های نفتی و هسته ای میباشد.
جامعه وسلامتی: مقابله با بحران مسکن باتوسعه مسکن سازی با کیفیت ومتکی بر معیار های زیست محیطی و اقتصاد پایدار، توجه مرکزی به امر سلامتی در جامعه و مبارزه علیه همه برنامه ها وفعالیت هائی که محیط زیست را آلوده کرده و سود صنایع را بر سلامتی همگانی برتر میداند.
فساد مالی وحمایت از صنایع: مبارزه علیه مکانیسم فساد مالی در جهان، برقراری یک سیستم تنظیم وکنترل در اروپا، کاهش بیعدالتی در سیستم مالیاتی، برنامه جهت تحکیم صنایع در اقصاد کشوری ومقابله کردن با رفتن صنایع به کشور های دیگر ومحدود کردن میزان درآمد های بالا در جامعه.
دنیای کار: گسترش کار آموزی حرفه ای در طول زندگی، بهبود اساسی در شرایط کاری و حقوق کارکنان، تحکیم دمکراسی در بنگاههای تولیدی و تقویت مذاکرات سه جانبه بازیگران اجتماعی.
دمکراسی بیشتر: تقویت مکانیسم های دمکراتیک با تقویت نقش پارلمان، حق رای برای خارجی های مقیم، عدم تمرکز مسئولیت در نزد منتخبین مردم و تقسیم مسئولیت ها، تقویت زبان های منطقه ای ورعایت گوناگونی فرهنگی.
سیاست بین المللی: تلاش جهانی برای همزیستی مسالمت آمیز وصلح جهانی، پشتیبانی ازحقوق بشر و مبارزه برای دوره جدیدی از مذاکرات جهت خلع سلاح اتمی در سطح بین المللی.
بامید روزی که در ایران درک از ویرانگری های زیست محیطی بطرز بیسابقه افزایش یابد، وجدان ها بیدار گردند و قدرت اکولوژیست ها برای تغییر اکولوژیکی ایران تعیین کننده گردد. ما اکولوژیست ها بسختی کار آگاهیم.
جلال ایجادی، استاد دانشگاه و عضو حزب “اروپای اکولوژی- سبزهای فرانسه”
پاریس
۱۷/۰۷/۲۰۱۱
idjadi@free.fr



نگاهی بر راهبردها و رفتار انتخاباتی مردم در ایران

پنج‌شنبه ۲٣ تير ۱٣۹۰ – ۱۴ ژوئيه ۲۰۱۱
گروه پالتاک اتحاد جمهوری خواهان ايران
سخنران: دکتر مهرداد درویش پور استاد دانشگاه و تحلیلگر سیاسی
تاريخ: شنبه ۲۵ تیر۱۳۹۰ برابر با ۱۶ جولای ۲۰۱۱

هجدهمین نشست از سلسله گفتگوهای اینترنتی اتحاد جمهوريخواهان ايران
ساعت: 14:00 به وقت شرق امریکا – 20:00به وقت اروپای مرکزی – 22:30 به وقت ایران
مکان: Paltalk | Rooms: Chat Rooms>>Middle East >> Iran >> etehad Jomhourikhahan iran
هدف ما ایجاد محیطی براي تعامل و تبادل فکري همه گرايشات و نحله‌هاي ايراني، با رعايت فرهنگ گفتگو و پاسداشت احترام متقابل ، است!
ایمیل تماس : paltalkeji@yahoo.com
آدرس گروه پال تاک اتحاد جمهوری خواهان ایران در فیس بوک : PalTalk Eji
برگزار کننده : گروه پالتاک اتحاد جمهوری خواهان ايران



تریبون نوروز

در بحث و گفتگو با دکتر مهرداد درویش پور درباره اوضاع داخلی ایران و اپوزیسیون ایرانی
سهشنبه ۲۱ تير ۱٣۹۰ – ۱۲ ژوئيه ۲۰۱۱

http://www.youtube.com/watch?v=t5k9MbIe2pk



سندیکالیسم در ایران بخش ۷

پنج‌شنبه ۹ تير ۱٣۹۰ – ٣۰ ژوئن ۲۰۱۱
فرهنگ قاسمی

مواضع احزاب سیاسی درباره حق تشکیل سندیکاهای کارگری و حق اعتصاب

پیروزی انقلاب مشروطه مولود یک سلسله تحولات حقوقی و قانونی در جهت منافع کارگران شد. کارگران و روشنفکران و مردم ترقی‌خواه به عضویت احزاب و اجتماعات در آمدند.
در این احزاب و اجتماعات حقوق کارگران محروم محترم شمرده می شد و بر اساس مقررات و موازین این اجتماعات، آنها پایگاه‌های سیاسی و اجتماعی خود را یافتند؛ مسئله طبقه و مبارزه طبقاتی طرح گردید.

فرقه دموکرات

نخستین بار، بطور مدون، در دستورنامه فرقه دموکرات ایران که همان دستورنامه جمعیت اجتماعیون و عامیون مشهد می باشد، نسبت به حقوق کارگران علاقه‌مندی نشان داده شد. ماده چهارم از مرامنامه فرقه دموکرات ایران درباره حق تأسیس سندیکاها بحث می کند.[i]

” حق اعتصاب، محدود بودن ساعت کار در شبانه‌روز، محدودیت سنی، مسائل مربوط به شرائط کار، وضع درمانی و بهداشت در کارخانه مورد توجه قرار می گیرد، چنانچه در این مرامنامه گفته می شود.” “شناختن” آزادی تعطیل، و از آنجا که در پاره‌ای ممالک حق دست‌کشیدن از کار، کارگران سلب شده، نمی توانند ” بواسطه تعطیل، تقاضای زیادی مزد و یا کم‌شدن مدت کار بنمایند، مقتدرین و سرمایه‌داران به این خیال نیفتند که در ایران هم این حق مشروع را از کارگران سلب کنند.” [ii]

اصل دیگر محدودبودن مدت عمل در شبانه‌روز منتهی به ده ساعت است. هشت ساعت کار کافی است تا ده ساعت هم ممکن است، بیش از این حتماً باید ممنوع باشد وگرنه برای حفظ‌ الصحه مضر است.

مزدور بیچاره به سایر کارهای زندگی خودش نمی رسد. بعلاوه کار مزدوری برای بچه‌ای که به چهارده سال نرسیده باشد، ممنوع است. مواظب به ” لوازم عمل و حفظ الصحه کارخانجات ” امری است ضروری؛ مقصود اینکه دولت مراقبت نماید که گاری شکسته مسافر سوار نکند و چوب بست بنائی محکم باشد، طناب مقنی استحکام داشته باشد، وضع کارگاه‌ها و کارخانجات قسمی باشد که کارگران و مزدوران از ناخوشی مسری مصون بمانند، هفته‌ای یک روز استراحت عمومی و اجباری برای همه افراد تصریح گردد.[iii]

البته بعدها بمرور قسمت کوچک مفاد این دستور، همچنین برخی دیگر از تقاضاهای کارگری جامه عمل می پوشد. لیکن هرچه تعداد کارخانجات بزرگ و در نتیجه تعداد کارگران افزایش می یابد، نیازهای تازه‌ای برای کارگران پدید می آید، که در اثر دست‌یافتن به این نیازها کارگران از طرفی تعلقاتشان به کارخانه زیاد می شود و از طرف دیگر نیازهای جدیدتری ظهور پیدا کرده و مطرح می شوند. برای اینکه وضعیت کار و کارگری، سازمان و روابط کارگر و کارفرما در جامعه بصورتی رضایت‌بخش ادامه داشته باشد، باید همواره روابط بین نیازهای تازه کارگران و وابستگی‌های آنها به کارخانه مورد مطالعه قرار گیرد و کارگران مبارزات خود را براساس این روابط و نیازها سامان دهند.

حزب سوسیال دموکرات (مارکسیست)

این حزب مورد حمایت قشرهای پراکنده کارگری و پیشه‌وران و کسبه شهری آذربایجان بود. در اصل چهارم از اساسنامه حزب سوسیال دموکرات ایران، آزادی حق تشکیل سندیکاها برای کارگران صنایع و پیشه‌وران در نظر گرفته شده است و اضافه گردیده: کارگران با ورود و فعالیت در سندیکا می توانند نیازها و مطالبات خودشان را در هر مورد خواستار شوند. آنها میتوانند برای بدست‌آوردن توفیق در برآورده‌ساختن نیازها و مطالباتشان دست به تشکیل تعاونی‌ها ” Associations” و سندیکاها بزنند. [iv]

اساسنامه حزب فوق‌الذکر در ماده ۶درباره حق اعتصاب چنین می نویسد: حق اعتصاب یعنی اینکه کارگران روزمزد و دائم اگر بخواهند، می توانند برای برطرف ساختن نیازها و مطالباتشان بطور متشکل دست به اعتصاب بزنند.[v]

در ماده ۲، ساعت کار روزانه را برای کارگران صنایع چه کارگر باشند چه شاگرد (کارآموز)، کارمند باشند مثل میرزا یا حسابدار یا استاد کار یعنی برای همه کسانی که مزد بگیرند، ۸ساعت کار در شبانه روز در نظر گرفته شده است. [vi]

سازمان انقلابی مجاهدین مشهد (سپتامبر ۱۹۰۷/شهریور ۱۲۸۶ شمسی)

در بند ۷از ماده ۵برنامه سازمان انقلابی ایرانیان مجاهد متشکله در مشهد که این فرقه در انقلاب مشروطه نقش عمده‌ای داشت، درباره حق اعتصاب سخن رفته؛ بدین معنا، چنانچه کارگران مایل باشند برای سازماندهی امور خودشان می توانند تصمیم به قطع کار (اعتصاب) بگیرند؛ این اعتصاب می تواند کوچک یا بزرگ و همگانی باشد. دولت نباید آنها را وادار به بازگشت به کار نماید. بند ۱۲همین ماده درباره ساعت کار که باید ۸ساعت در شبانه‌روز باشد، اظهار نظر می کند.

در اینجا نیز راحع به حق تشکیل سندیکا‌ها نظری ایراد نمی شود.[vii]

مرامنامه جنگلی‌ها

در هشتمین ماده مرامنامه جنگل که تحت سرفصل ” کار ” آمده، به محدودیت سنی کارگران، مبارزه با بیکاری و ایجاد و توسعه مؤسسات و تولید شغل و کار و رعایت شرائط بهداشتی در کارخانه‌ها و به هشت ساعت کار روزانه و استراحت هفتگی اشاره شده است. عین این ماده را از قول آقای «ابراهیم فخرائی» نقل می کنیم:

– ماده هشتم، کار:

– ممنوع بودن کار مزدوری برای اطفالی که سن‌شان به ۱۴سال نرسیده است.

– برانداختن اصول بیکاری و مفت‌خواری بوسیله ایجاد مؤسسات و تشکیلاتی که تولید کار و شغل می نماید.

– ایجاد و تکثیر کارخانجات با رعایت حفظ‌الصحه کارگران.

– تجدید ساعات کار در شبانه‌روز منتها به هشت ساعت، استراحت اجباری در هفته یک روز.[viii]

همت: سازمان سوسیال دموکرات مسلمان

در ماده ششم از اساسنامه این سازمان حق اعتصاب آزاد شناخته می شود و ذکر می گردد: کارگران می توانند دست به سازماندهی اعتصابات اقتصادی و سیاسی بزنند و دولت یا کارفرما حق ندارد در مقابل این حق کارگران سدی ایجاد کند.

در ماده هفتم گفته می شود که ساعت کار روزانه ۸ساعت است و کارگران نباید بیش از ۸ساعت در شبانه‌روز کار کنند.[ix]

حزب عدالت

لازم به تذکر است که در بیانیه‌نامه فرقه اشتراکیون – اکثریون ایران (کمونیست – بلشویک ) عدالت، تنظیم شده در ژوئیه ۱۹۲۱(اول ذیقعده ۱۳۳۹ قمری) که در مجله دنیا سال سوم شماره ۱ به چاپ رسیده،[x]نه در مورد سندیکاها و نه در مورد اعتصابات، سخنی گفته نمی شود. بعلاوه طبق گزارشی که از نخستین کنگره کمونیست‌های ایرانی حزب عدالت در دست می باشد (مجله دنیا و مجله انترناسیونال کمونیست شماره ۱۴، ۱۹۲۰)[xi]در این کنگره نیز نه درباره اعتصاب و نه درباره سندیکا‌ها حرفی در میان نیست. در این دوره اسنادی وجود ندارد تا رسماً موضع حزب عدالت را درباره سندیکاها و حقوق کارگران نشان دهد. اما نقش حزب عدالت در تشکیلات کارگری حائز اهمیت است. ما علل عدم توجه به مسائل کارگری در کنگره نخست حزب عدالت را در فصل بعدی تشریح می کنیم. (میتواند حذف شود)

نخستین سندیکا و اعتصاب‌های پی در پی

سندیکاها در اروپا و در کشورهای صنعتی در شکم تعاونی‌ها رشد پیدا کردند و بعداز انقلاب صنعتی سازمان‌های خود را گاهی بطور آشکار و زمانی بطور مخفی بوجود آوردند. در ایران علیرغم شرائط اجتماعی و اقتصادی متفاوت با این کشورها، تعاونی‌ها و سازمان‌های صنفی بستر اصلی جریانات سندیکائی بودند. تعاونی‌های حرفه‌ای و اصناف در اغلب شهرهای بزرگ ایران از قبل وجود داشتند و فعالیت می نمودند؛ سندیکاها در بطن یا در کنار این تعاونی‌ها و اصناف متشکل گردیدند.

اما نخستین سندیکای کارگری ایران بوسیله کارگران چاپخانه در سال ۱۹۰۶در زمان نخستین انقلاب همگانی که کارگران چاپخانه‌های تهران تحت نفوذ نیرومند حزب دموکرات نخستین اتحادیه خود را ایجاد کردند، انجام گرفت.[xii]

در همین سال اعتصاب کارگران چاپخانه برای کاهش ساعات کار روزانه تحقق پذیرفت. در نتیجه آن ساعات کار از ۱۴ساعت به ۹ساعت در شبانه‌روز کاهش یافت.

مطالبات کارگران مطبعه تهران به نقل از نخستین روزنامه کارگران ایران در عصر مشروطیت بنام ” اتفاق کارگران ” بقرار زیر است:

اول – کارگران نباید در هیچ مطبعه‌ای بیش از ۹ساعت کار کنند.

دوم – حداقل اجرت و مواجب کارگران مطبعه‌ها در ماه کمتر از ۳تومان نخواهد بود. کارگرانی که از ۳الی ۵تومان مواجب دارند باید صدی پانزده بر حقوق آنها افزوده شود. کارگرانی که از پنچ الی ده تومان مواجب دارند، صدی دوازده بر حقوق آنها افزوده خواهد شد. کارگرانی که از ده الی پانزده تومان مواجب دارند، صدی ده. کسانی که از پانزده الی بیست تومان درآمد دارند، صدی هشت. آنهائی که از بیست الی بیست و پنج تومان درآمد دارند، صدی پنج بر حقوق آنها افزوده خواهد شد. حقوق و مواجب کارگران سر موعد باید پرداخت شود.

سوم – کارگری که بدون تقصیر از کار و شغل خود خارج می شود هر گاه شش ماه یا بیشتر در خدمت بوده است، صاحب مطبعه باید مواجب پانزده روز علاوه به آن کارگر بپردازد. هرگاه بیش از یکسال سر خدمت بوده باشد باید مواجب یکماه علاوه دریافت نماید. کارگری که بیش از دو سال خدمت کرده باشد، مواجب یک ماه و نیم علاوه دریافت نماید. کارگری که بیش از ۳ سال خدمت کرده باشد باید مواجب دو ماه دریافت نماید. به این طریق بر هر یک سال خدمت مواجب پانزده روز علاوه شود.

چهارم – صاحب مطبعه در صورتی میتواند کارگری را بدون تقصیر از شغل خود اخراج نماید که اقلاً پانزده روز قبل به کارگر اطلاع داده باشد. در صورت فروش مطبعه کارگران به ترتیب سابق بر سر شغل خود باقی خواهند ماند. فروشنده مطبعه باید مواجب علاوه کارگران را مطابق سنواتی که کارگران خدمت کرده‌اند، بپردازد.

پنجم – سلوک و رفتار مدیران و رؤسای مطبعه با کارگران باید به هیچ‌وجه از نزاکت و ادب خارج نباشد.

ششم – هرگاه مطبعه شب‌کاری مداوم داشته باشد، صاحب مطبعه باید یک دسته کارگر جدید برای شب‌کاری اجیر نماید. حقوق و اجرت کارگرانی که شب‌کاری می نمایند باید از حقوق معمولی خود یک و نیم علاوه دریافت دارند. کارگرانی که مشغول شب‌کاری فوق‌العاده می شوند، غیر از حقوق روزانه خود باید یک و نیم علاوه دریافت نمایند و به نوبت شب‌کاری کنند.

هفتم – غیر از اعیاد عمومی هفته‌ای یک روز تعطیل و آسایش اجباری مخصوص هر ملت است.

هشتم – در صورتی که کارگری ناخوش شود باید حقوق یک ماهه به او داده شود. وقتی که کارگر ناخوش معالجه می شود، مجدّداً بر سر شغل خود باز گردد.

نهم – هر مطبعه باید دارای طبیب مخصوص خود بوده باشد.

دهم – در صورتی که کارگری در موقع کار مجروح یا معیوب شود، تا مدتی که معالجه شود، باید حقوق خود را دریافت دارد. (بیشتر از سه ماه نخواهد بود.)

یازدهم – درصورتی که عضوی از اعضای کارگری در موقع کار معیوب شود، به تصدیق اطباء میزان خسارت وارده تعیین شده حق‌الخسارة به او داده خواهد شد. میزان و مبلغ خسارتی که به کارگر داده می شود، از طرف مطبعه و نمایندگان اجتماع کارگران تعیین خواهد شد.

دوازدهم – در صورت فوت کارگر در موقع کار باید مبلغی برای امرار معاش عیال و اطفال کارگر متوفی به تصدیق و تصویب اطباء و نمایندگان کارگران و صاحب مطبعه تعیین گردیده و پرداخته شود.

سیزدهم – هر مطبعه باید دارای یک رئیس بوده باشد.

چهاردهم – با رضایت و تصویب صاحبان مطبعه و نمایندگان اجتماع کارگران نظامنامه برای کلیه مطبعه‌ها وضع خواهد شد.

به نقل از ” اتفاق کارگران “، اولین روزنامه کارگری ایران. (شماره ۱، جمادی‌الثانی ۱۳۲۸قمری) [xiii]

در این درخواست‌ها تقریباً کارگران اصول و مبانی قانون کار و رفاه اجتماعی را بیان می کنند و اینها مطالباتی بودند که در آن زمان مورد توجه قرار نمی گرفتند و اصولاً مرجع یا نهادی نیز برای رسیدگی به آن وجود نداشته؛ مطالباتی که بعدها طبق قانون کار بعهده دولت گذارده شد و دولت موظف به اجراء آن گردید اگرچه بدانها عمل نکرد.

در سال ۱۲۸۶ شمسی(۱۹۰۷ میلادی) اعتصابات کارگری و کارمندی دیگری در ایران روی می دهد که مهمترین آنها اعتصابی است که در مارس ۱۹۰۷میلادی بوقوع پیوست و تبدیل به یک اعتصاب عمومی شد. در این اعتصابات تلگراف‌چی‌ها درخواست اضافه دستمزد و مطالبات دیگری داشتند.[xiv]

این اعتصاب پس از سه روز با گرفتن اضافه دستمزد و تعهد عدم اخراج اعتصابیون از کار، پایان می یابد؛ درست است که این کارگران نمی توانند به همه خواستهای خود برسند، اما طرح همین مطالبات نشان میدهد که سطح نیازهای کارگران در رابطه با مسائل اجتماعی و شغلی افزایش پیدا کرده است. عنوان نمودن این نیازها و مطالبات زمینه را برای مبارزات کارگری جهت تعالی و ترقی شرائط کار و کارگری و مطالبات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی فراهم می سازد و از طرف دیگر نشان می دهد که چگونه کارگران پس از افزایش دستمزد حاضر می شوند از دیگر خواست‌های خود صرفنظر نمایند.

«ایوانف» می گوید:” در طی سالهای (۱۲۸۷– ۱۲۸۹شمسی) برابر با (۱۹۰۸– ۱۹۱۰میلادی) در بندر انزلی باربران و قایقرانان اعتصاب کردند؛ در تهران درشکه‌چی‌ها و کارگران و کارمندان وزارتخانه‌ها در اعتصاب شرکت جستند.[xv]

در سال ۱۲۸۹شمسی (۱۹۱۰میلادی) کارگران چاپخانه‌های تهران برای افزایش دستمزد خود دست به اعتصاب دسته‌جمعی ۱۴روزه‌ای می زنند. این اعتصاب را اتحادیه کارگران چاپخانه‌های تهران رهبری می نمایند. مأموران دولتی برای سرکوبی اعتصابیون اقدام نموده و عده‌ای از کارگران را دستگیر می نمایند. نمایندگان کارگران برای دستیابی به خواسته‌های خود در مجلس متحصن می شوند تا اینکه موفق می گردند اضافه دستمزد تقاضاشده را دریافت دارند و رفقای کارگر خود را که دستگیر شده بودند، آزاد سازند. در این ایام سازمانهای کارگران بطور غیرقابل پیش‌بینی رشد می نمایند. و صنف‌های مختلف کارگری به تبعیت از یکدیگر در بدست آوردن حقوق خود که سالها بوسیله کارفرمایان و دولت مستبد از بین رفته بود، قیام می کنند. این اعتصابات خود مقدمه‌ای می شوند برای اعتصابات کارگری بعدی و همزمان با این جریانات در بعضی دیگر از شهرها، اتحادیه‌های کارگری دیگری به وجود می آیند و فعالیت‌های خود را در رفع نیازهای کارگران صنوف مختلف گسترش می دهند.

در سال ۱۲۹۶شمسی (آوریل ۱۹۱۷) دو نفر ایرانی از تبریز و جلفا در انجمن کارگران راه‌آهن روسیه شرکت نموده و طبق قطع‌نامه‌ای از حقوق برادران کارگر روسی خود در راه‌آهن روسیه دفاع می نمایند.

در روز اول ماه مه ۱۹۱۷میلادی (اردیبهشت ۱۲۹۶شمسی) ابتداء کارگران چاپخانه‌های تهران با ۲۰۰۰عضو برای بهترکردن وضع اقتصادی خود اعتصاب می کنند. سپس دیگر صنعت‌گران که دارای سازمانهای کارگری بودند، به آنها می پیوندند و اعتصاب عمومی فوق‌العاده‌ای روی می دهد. اعتصاب‌کنندگان از جمله تقاضا دارند که ساعات کار از ۹ساعت به ۸ساعت در شبانه‌روز تقلیل یابد و در مقابل اضافه کار دستمزد اضافه دریافت دارند. اعتصابات باشکوه کارگران در سال ۱۲۹۶شمسی، شور و جنبش فوق‌العاده‌ای در تمام گروههای مختلف کارگری بوجود می آورد و از طریق سازمانهای کارگری موجود به کارگران آگاهی‌هائی داده می شود. کیفیت این فعالیت‌ها باعث می شود در تمام شهرهای ایران کارگران فعالیت خود را گسترش دهند و برای بدست آوردن شرائط بهتر کار و زندگی با کارفرمایان مبارزه نمایند. در اواسط سال ۱۲۹۶شمسی (۱۹۱۷میلادی) کارگران شرکت نفت جنوب (شرکت سابق انگلیس و ایران) دست به اعتصاب گسترده‌ای می زنند؛ امپریالیسم استثمارگر انگلیس که هرگز انتظار چنین واقعه‌ای را نداشت و بعلل سیاسی و آگاهی‌ائی که در مورد تشکیلات کارگری و سندیکائی داشت، از دادن هرگونه امتیاز اضافی نسبت به کارگران اباء می کند. ابتداء با تهدیدهای شدید و وقتی که از تهدیدهای خود نتیجه‌ای عایدش نمی شود، گروهان سواره نظام خود را همراه با گروههائی از ایلات جنوب برای مقابله با کارگران می فرستد و کارگران نفت جنوب را برای مدتی سرکوب نموده و آنها را به سر کار بر میگرداند. شرح این اعتصاب را در بخش سندیکاهای نفت جنوب می خوانید.

[i] – اساسنامه فرقه دموکرات ایران، ماده چهارم، به نقل از «فریدون آدمیت» ، ” فکر دموکراسی اجتماعی در انقلاب مشروطیت “، انتشارات پیام، سال ۱۳۵۴، تهران، صفحه ۱۲۵و ۱۲۶

[ii] – همانجا

[iii] – اثر پیشین.

[iv] – نگاه کنید به اساسنامه حزب سوسیال دموکرات ایران به نقل از اسناد تاریخی…

Histoire du movement auvrier en Iran.

La Social démocratie en Iran

Ed. Maydak P.P. 129-132

[v] – اثر پیشین

[vi] – اثر پیشین

[vii] – نگاه کنید به اساسنامه سازمان انقلابی مجاهد شعبه ایرانی ( متشکله در مشهد ) به نقل از اسناد صفحه ۴۴تا ۴۶که خود نقل می شود، از مجله دنیا شماره ۳سال چهار.

[viii] – « ابراهیم فخرائی »، ” میرزا کوچک خان سردار جنگل “، صفحه ۴۶

[ix] – نگاه کنید به اسناد … همانجا، صفحه: ۱۲۵

[x] – نگاه کنید به اسناد … جلد ۱، صفحه: ۶۴تا ۶۹

[xi] – نگاه کنید به اسناد … جلد ۱صفحه: ۷۰تا ۷۳

[xii] – « سلطان‌زاده »، ” انترناسیونال سندیکاهای سرخ، آوریل و مه ۱۹۲۲، به نقل از ” اسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران “، جلد چهارم، انتشارات مزدک، فلورانس، ۱۹۷۴، صفحه: ۱۰۸

[xiii] – ” اسناد تاریخی جنبش سندیکائی “، انتشارات پادزهر، جلد ۱۱به کوشش « خسرو شاکری » صفحه: ۱۴۱- ۱۳۸

[xiv] – « ایوانف »، ” تاریخ مشروطیت ایران “، صفحه: ۳۰

[xv] – « ایوانف »، ” تاریخ مشروطیت ایران “، صفحه ۳۰و ۳۱

سندیکالیسم در ایران (بخش اول )

سندیکالیسم در ایران (بخش دوم)

سندیکالیسم در ایران (بخش ۳)

سندیکالیسم در ایران (بخش ۴)

سندیکالیسم در ایران (بخش ۵)

سندیکالیسم در ایران (بخش ۶)