نامه ۷۳ تن از روشنفکران و فعالان سیاسی برای آزادی موسوی و کروبی

گفتگوی شاهرخ بهزادی با مهرداد درویش پور
چهار شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۹ – ۱۶ مارس ۲۰۱۱

رادیوی بین المللی فرانسه: هفتاد و سه تن از روشنفکران و فعالان سیاسی ایران و جهان در نامه ای به بان کی مون دبیر کل سازمان ملل متحد خواستار اقدام سریع این سازمان در جهت رفع محدودیت های وضع شده در مورد میر حسین موسوی و مهدی کروبی و همسرانشان شده اند.
هفتاد و سه تن از روشنفکران و فعالان سیاسی ایران و جهان در نامه ای به بان کی مون دبیر کل سازمان ملل متحد خواستار اقدام سریع این سازمان در جهت رفع محدودیت های وضع شده در مورد میر حسین موسوی و مهدی کروبی و همسرانشان شده اند.آنان طی این نامه نگرانی خود را از وضعیت این چهار شهروند بر جسته ایرانی ابراز داشته و خواستار نجات آنان و تمامی مخالفان سیاسی که به دلایل اعتقادی در زندان بسر میبرند، شده اند.امضاء کنندگان این نامه همچنین خواستار تعقیب قانونی ناقضان حقوق بشر در ایران و محاکمه آنان در دادگاه بین المللی شده اند.
در میان امضاء کنند گان ایرانی این نامه، نام شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل، عبدالکریم لاهیجی، نایب رئیس فدراسیو نهای بین المللی حقوق بشر، هاله افشار، داریوش آشوری، یروند ابراهامیان، علی میرسپاسی، مهرداد درویش پور و حسن شریعتمداری به چشم میخورد.
انتشار این نامه هم زمان است با برگزاری اجلاس سالانه حقوق بشر سازمان ملل متحد در ژنو.
بان کی مون دبیر کل سازمان ملل متحد دیروز در گزارشی که در ژنو منتشر شد، انتقاد های شدیدی از وضع حقوق بشر در ایران نموده است. در این گزارش آمده است که ایران سرکوب مخالفان سیاسی را شدت بخشیده و بر اعدام زندانیان سیاسی، نوجوانان و متهمان به قاچاق مواد مخدر افزوده است.
قرار است که این گزارش 18 صفحه ای دبیر کل سازمان ملل متحد در باره ایران، روز سوم فروردین در شورای سازمان ملل متحد مورد بحث و گفتگو قرار گیرد. پیش نویس محکومیت جمهوری اسلامی ایران به لحاظ نقض حقوق بشر- که بوسیله کشور سوئد تهیه و مور حمایت آمریکا و بسیاری از اعضا قرار گرفته است، روز پنجم فروردین ماه آینده در شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد به رأی گذاشته خواهد شد.

در باره این موضوع گفتگوئی انجام داده ایم با مهرداد درویش پور استاد جامعه شناسی و پژوهشگر حقوق بشر در کشور سوئد.
مهرداد درویش پور اعتقاد دارد که انتشار چنین نامه هائی از سوی شخصیت های سیاسی و روشنفکری ایرانی و جهانی میتواند مشروعیت لازم را برای تصمیم گیری سازمان ملل متحد در محکوم نمودن جمهوری اسلامی به لحاظ عدم رعایت حقوق بشر فراهم آورد.وی میگوید در صورت محکوم شدن جمهوری اسلامی در شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد، این قطعنامه، زمینه های سیاسی دیگری فراهم میاورد که سایر کشورهای جامعه جهانی به استناد بدان میتوانند فشارهای سیاسی و دیپلماتیک را بر روی جمهوری اسلامی و تا رسیدن به نتایج مطلوب که همانا آزادی میر حسین موسوی و مهدی کروبی و سایر زندانیان سیاسی-عقیدتی است، افزایش دهند.
مهرداد درویش پور اعتقاد دارد که نظام اسلامی ایران نمی تواند نسبت به فشارهای سیاسی و دیپلماتیک از سوی جامعه جهانی و در زمینه رعایت حقوق حساس نباشد.

گقت و گو با مهرداد درویش پور را بشنوید




شش نظرسنجی و گزارشی به جنبش

مهران.ع و همکاران
یکشنبه ۲۲ اسفند ۱٣٨۹ – ۱۳ مارس ۲۰۱
بخش اول- مصاحبه های یک تا سه
مقدمه: در شش نظر سنجی که در پی (در دو قسمت و هر قسمت حاوی سه مصاحبه) می‌آید با کارگران در محیط‌های کارگری گوناگون با شرایط نسبتن مختلف اما در بیشتر مواقع با پاسخ های نسبتن یکسانی در مورد فاکتورهایی بنیادین در جنبش کارگری، به گفت و گو نشسته ایم. تمامی این کارگاه‌ها در شهر رشت و یا در اطراف آن هستند. هنگامی که نتایج این نظر سنجی را پیش از انتشار به چند فعال کارگری در شهرهای دیگر به ویژه تهران نشان دادیم، اظهار داشتند بسیاری از واقعیت‌های مطرح شده در این نظر سنجی‌ها با کمی اختلاف شبیه به اوضاع کارگران و کارگاه‌های محل کار آنها در جاهای دیگر کشور است. این

گزارش از واقعیت می‌تواند پایه و نقطه عزیمتی باشد برای هرگونه تحلیل از وضعیت معیشتی-اقتصادی کارگران، سطح آگاهی و سطح مبارزات طبقاتی آنان . در اینجا ما به ارائه‌ی تحلیل خود از این موارد نمی‌پردازیم. به باور ما پاسخ های داده شده به پرسش ها خود به زبانی صریح سخن می‌گویند و می‌توانند سطح آگاهی و مبارزه را در میان بخشی از کارگران بازتاب دهند. این پاسخ‌ها باید برای ما کمکی باشد تا بر این اساس به ارائه‌ی تحلیلی واقعی از شرایط موجود در طبقه‌ی کارگر دست یابیم و بتوانیم مبتنی بر آن راهکارهای خود، سبکِ کار و بایدها و نبایدهایمان را هر چه عینی‌تر و دقیق‌تر تعریف و برنامه‌ریزی کنیم.
در پرسش‌ها تقریبن از همه چیز سوال شده است : وضعیت اقتصادی کارخانه، سطح دستمزد، وضعیت بیمه، ساعات کاری، مرخصی ها، رضایت یا عدم رضایت کارگران، امنیت شغلی، نوع استخدام‌ها (رسمی، قراردادی، شرکت‌های پیمانکاری و … )، ارتباط کارگران با یکدیگر و با دیگر بخش‌های کارگری، چگونگی عکس العمل کارگران به مطالبات جاری یا معوقه شان، میزان آگاهی از نحوه‌ی تعیین سالانه دستمزد، میزان آگاهی از وجود شورایعالی کار و آگاهی از ماهیت آن، موضع کارگران درباره‌ی انتخابات ریاست جمهوری در سال 88، سطح آگاهی از طرح حذف یارانه‌ها، ارتباط و تاثیرگذاری تشکل‌های فعالین کارگری، رسانه‌هایی که کارگران بیش از بقیه رسانه‌ها تماشا می‌کنند ( و در نتیجه از آنان بیشتر تاثیر می‌گیرند)، دانش کارگران و عمل‌شان درباره‌ی روز جهانی کارگر، میزان ِآگاهی آنان از قطعنامه‌های سراسری سالیان اخیر، سطح اطلاع از مسائل بین المللی کارگران، دیدِ کارگران درباره‌ی تشکل کارگری، تشکل‌های موجود در محیط کارشان، میزان اتحاد و یا اصولن درک لزوم اتحاد، ترکیب سنی، ترکیب جنسیتی، فاصله ی نسلی و میزان آگاهی کارگرانِ جوان از تجارب پیشین و …
ملاحظه می‌شود که با خواندن پاسخ‌های داده شده به این پرسش‌ها تقریبن می‌توان – در حد جامعه‌ی آماری مخاطب این پروژه تا حدی به وضعیت معیشتی- اقتصادی کارگران و سطح آگاهی و سطح مبارزه‌ی طبقاتی آنان آشنا شد. باید البته تصریح کرد در بسیاری از کارخانه‌ها و یا محیط‌های کاریِ مورد بررسی در این نظر سنجی، کارگران (مطابق گفته های پاسخ دهندگان) به نسبت، از وضعیت خود در مقایسه با دیگر کارگران راضی‌تر بوده اند.
این نکته را هم باید افزود که مصاحبه شوندگان، اگر خود، فعال کارگری نبوده‌اند اما دست کم دوستی و آشنایی و ارتباطی نسبتن مداوم با فعالان کارگری و یا حداقل یکی از تشکل‌های فعالین کارگری داشته‌اند.
ادامه‌ی این گونه نظرسنجی‌ها توسط دوستان دیگر می‌تواند ما را در تدقیق تحلیل هایمان یاری رساند. سوال‌ها در یک کار ِگروهی و غالبن در پاییز 89، توسط تنی چند ازدوستان و یا اعضای کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری طرح و پرسیده شده است. و از میان دوستانی که این کار مشترک را به کمک یکدیگر پیش برده ایم ، اینجانب ویراستاری نهایی و افزودن این مقدمه را انجام داده‌ام. با سپاس از همه‌ی این دوستان و با سپاس از مصاحبه شوندگان برای فرصتی که به ما داده‌اند.به دلیل طولانی بودن متن نهایی ِ شش مصاحبه و برای سهولت در انتشار ، مصاحبه ها را در دو قسمت ، که هر قسمت شامل سه مصاحبه است منتشر می کنیم.
مهران.ع و همکاران – اسفند 89
………………………………………………………………
1- کارخانه سبحان
اسم کارخانه‌تان چیست؟ لطفن درباره­ی وضعیت کنونی آن توضیح دهید.
– اسم کارخانه داروسازی سبحان است که حدود 370-350 کارگر و مهندس و کارمند دارد. یک تعداد کمی هم در دفتر تهران مستقر هستند. کارخانه قبلن تحتِ پوشش بنیاد 15 خرداد بوده اما اخیرن قبل از عید چون تعدادی به عنوان نمایندگی رهبریت آمده­اند احتمالن الآن باید تحت پوشش رهبری باشد. اوایل فروردین هم حقوق‌ها را قدری اضافه کردند حدود60-50 هزار تومان. در این کارخانه اغلب کارگر‌های قدیمی بودند که بعدن بیشترشان با 25 سال سابقه بازنشست شدند و رفتند بیرون و فرزندانشان با پرداخت 5 میلیون تومان از سنوات در کارخانه به صورت قراردادی استخدام شدند. یعنی همان شرایطی که پدرشان داشته را دارند اما از نظر حقوق حداقل دستمزد را دریافت می کنند. بیشتر پرسنلِ کارخانه را الآن نیروهای جوان تشکیل می‌دهند. اغلب حقوق کارگرها دو روز قبل از پایانِ ماه بدست‌شان می‌رسد و سالی 7 الی 8 مورد هم مزایای مختلفی حدود 80 هزار تومان می‌دهند. سالی چند بار هم اضافهِ تولید کارخانه را بین کارگرها پخش می کنند. حدود 20 نفر کارگرهای پیمان‌کار اند که در بخشِ بسته‌بندی یعنی جایی که داروها را بسته‌بندی می‌کنند کار می‌کنند.
– وضعیت بیمه چطور است؟
همه بیمه هستند.
– نوع استخدام چیست، آیا همه استخدامی اند؟
همه نه ولی الآن شرکت نیروهایی که می‌گیرد به صورت قراردادِ سالیانه است. قدیمی ها که رفتند بیرون با فرزندان‌شان قرارداد می‌بندند. ولی وقتی نیروهای متخصص می گیرند اغلب به صورت قرارداد سالیانه است.
– آیا الآن مطالبه مشخصی که کارگرها دنبالش باشند وجود دارد؟
نه مطالبه مشخصی ندارند.
– حقوق عقب مانده‌ای ، مسئله ای……
نه همه چیز عالی است. شرکت همه چیز را می دهد. از لحاظ کاری کارخانه دارد کار می کند و تولید هم دارد.
– آیا تشکل کارگری در کارخانه وجود دارد؟
قبلا به صورت نماینده‌ی کارگرها وجود داشت یعنی شورا بوده. بعد با مدیریت جدید، آن شورا استعفا داد. حتی به یکی که بیخ دماغ‌شان بود و از حزب‌الهی­های قدیمی بود پول هنگفتی داده شد که آن شخص هم رفت بیرون. او هر وقت دلش می‌خواست کارگران را جمع می‌کرد اما هر وقت هم که منافع به نفعِ خودش می‌چرخید کاری به چیزی نداشت.
– کارگرها لزوم و ضرورت تشکیل تشکل را قبول دارند؟
حتی نماینده‌ی اداره‌ی کار هم آمد برای تشکیلِ شورای اسلامی ولی نصفِ کارگران هم حاضر نشدند که رای بدهند که آیا شورایِ کارگری می‌خواهند یا نه؟
– آیا تشکل بهتری می‌خواستند یا نه؟
نماینده‌ی کارگران از قول مدیریتِ شرکت گفته بود که شما هر خواسته‌ای دارید به شما می‌دهم، آن پولی که شما می‌خواهید من به شما می‌دهم و خودش شروع کرد و چند نفر را به عنوان نماینده دست‌چین کرد. بین سرپرست‌ها و کارگرهایی که بالاخره می دانست حرف‌هایش را رد نمی‌کنند. آنها را به عنوان نماینده‌ی کارگران که از نظر اداره کار هم قانونی بوده، انتخاب کرد. ولی الآن به آنها هم وقعی نمی‌گذارد.
– شاید اگر به شورای اسلامی رای ندادند دنبال شورای دیگری بوده‌اند؟
نه دنبال چنین چیزهایی نیستند.
– آیا همکاران شما از تشکل‌هایی مثل کمیته هماهنگی، کمیته پیگیری، اتحادیه آزاد، کانون مدافعان و شورای همکاری چیزی شنیده‌اند؟
نه متاسفانه. چیزی که الآن در بخش‌های کارگری خودمان اغلب درباره­اش سوال می کنیم یا صحبت می­شود فوتبال است. از هر چیز دیگری به عنوان شورا و اتحادیه و نماینده و … اطلاعی ندارند چون مواردی هم دیده نشد. ولی خوب با توجه به این، نسبت به 8-7 سال پیش که وضع جامعه تغییر کرده و کارخانه هم کاملا سکوت بود و کسی حتا از دوست وهمکار حرفی نمی زد، الآن بعد از انتخابات مثلاً سر میزِ ناهار کارگرها هم بحث خودشان را در ارتباط با اوضاعِ جامعه دارند.
– آیا کارگران کارخانه‌ی شما با کارگرانِ دیگر ارتباط دارند؟
فقط به صورت فامیلی و دوستی.
– آیا کارگران از دو تا قطعنامه کارگری 89 و 88 خبر دارند؟
خبری ندارند. گاهی از سرپرست‌هایشان می‌پرسم مثلن کارگرهای شما در در چه حد ‌اند؟ در جواب می‌گویند از همه چیز بی­خبرند.
– آیا از اول ماه مه روز جهانی کارگر آگاهی دارند؟
کارخانه را تعطیل می‌کنند و کارفرما یک پولی هم به آنها می‌دهد به عنوان اول ماه مه. ولی دیگر کسی خبری از چیزی ندارد.
– آیا از اتفاقات کارگری که در سطح جهان اتفاق می‌افتد کارگرهای شما باخبر می شوند؟
تا جایی که من خبر دارم نه اصلن. به جز فوتبال دغدغه‌ی دیگری ندارند. یعنی اصلن اخبار جهانی را پیگیری نمی‌کنند.
– آیا دستمزدی که می‌گیرند حداقل حقوقِ وزارتِ کار است یا بیشتر؟
کارگرهای قدیمی که بیشتر از حداقل دستمزد می‌گیرند. کارگرهای جدید هم حداقل دستمزد به اضافه مزایایی که شامل سود کارخانه است. مثلن امروز فیش این دفعه را که دادند به هر کارگر برای سه ماه تابستان حدود 150-160 هزار تومان می‌رسد.
– خوب متوسطِ حقوق ماهیانه چقدر می‌شود؟
حدود 400 هزار تومان.
– شخص شما تا حالا راهنمایی کرده‌اید که حرکتی ایجاد کنید، بحثی را راه بیندازید، احتمالن اعتراضی را سازماندهی کنید، یا هر کار دیگری انجام دهید؟
نه تا حالا نه.
– کسی دیگری این کار را کرده؟
نه.
– سالانه حداقل دستمزد را شورای عالی کار تعیین می‌کند کارگرها اصلن این را می‌دانند؟
می‌دانند که بعد از عید، حالا شاید به عنوان شورای عالی کار ندانند، ولی می‌دانند که دولت حقوق را زیاد می‌کند.
– آیا می‌دانند که جلسه با چه ماهیت یا جریانی تشکیل می‌شود ؟ و چه کسانی می‌نشینند و برای‌شان تصمیم می‌گیرند ؟
-نه. مخصوصا نسل جدید­ی هم که تازه شروع به کار کرده‌اند، چیزی در این باره نمی دانند.
– اصلن می‌دانند که می‌توانند در برابرِ چنین چیزی یعنی افزایش دستمزد خودشان هم تاثیرگذار باشند؟ چه نقشی ایفا کنند؟ یا فقط منتظر می‌نشینند که ببینند چه می‌شود؟
من فکر نمی‌کنم که اعتقادی داشته باشند به این که می‌توانند تاثیرگذار باشند.
– تا حالا درباره‌ی طرحِ هدفمند کردن یارانه ها بحث کرده‌اند؟
اغلب فرم را پر کرده­اند. مثلا می‌گویند من شدم گروه 3 و آن فرد هم که نماینده‌ی مجلس است هم گروه 3 هست. در کل دیگر اعتقادی به این قضیه ندارند.
– آیا می‌دانند که طرح هدفمند کردنِ یارانه‌ها، یعنی همان حذف کردنِ بخشی از سوبسید؟
بله. اما هنوز برای‌شان ملموس نیست که این قضیه چه فاجعه‌ای را موجب می‌شود.
– یعنی درک می‌کنند که این به اصطلاح طرح، کلاهبرداری است؟
خوب در جامعه هستند و این احساس را دارند که وضع بدتر می‌شود.
— همکاران شما درباره­ی اعتراضاتی که بعد از انتخابات ریاست جمهوری اتفاق افتاد، سوای رنگ و بوی حاکم بر آن ، به طورِ کلی چه‌طور فکر می‌کردند ؟
-آن‌هایی که با سیستم بودند با احمدی‌نژاد بودند و او را به نحوی تایید می‌کردند. ولی اکثرن با هیچ جریانی نبودند. یعنی بی‌موضع بودند. یعنی نه این‌ور نه آن‌ور و سرِشان به کارِ خودشان بود. تحلیلی هم نداشتند که مثلن بفهمند این دعواها دعواهای ما نیست. موضعی نداشتند اصلن عنوان نمی‌شد. بحث نبوده. ولی جریان کارگری در کارخانه‌ی ما طوری است که کارگرها حتا نسبت به خودشان هم اعتماد ندارند. مثلاً در یک بخش 5 نفری اگر حقوق یک کارگری زیاد شود آن جمع می‌افتند به جان یکدیگر. یعنی حرف‌هایشان و ارتباط‌شان با هم صمیمانه نیست که حرف‌هایشان را به هم بگویند. شاید در حد خیلی خصوصی وجود داشته باشد. مگر در همان چند روزی که جو یک مقداری باز بود. بعد از آن حتی بین روشنفکرها که بچه‌های تحصیلکرده، لیسانس و فوق لیسانس و دکتر و اینها هستند هم ، دیگر آن بحث‌ها فراموش شده است.
– یعنی بین کارگرها در این دوره اتفاق خاص نیفتاد؟
نه.
– بین کارگرهایی که با شما هم‌کارند کدام رسانه بیشتر طرفدار دارد: VOA, BBC ، جمهوری اسلامی، فارسی وان، کومله، کارگر تی وی…….. . شما چه برداشت می‌کنید؟
آنها چیزی عنوان نمی‌کنند. نمی‌دانم. در سطحِ تحصیلکرده‌ها که حقوق و مزایای زیادی دریافت می‌کنند چیزهایی هست. مثلن اول جنبش سبزی بودند. الان دیگر کنار کشیدند. رسانه هم VOA را همین گروه می‌بینند. بخش‌های کارگری عنوان نمی‌کنند.
– به طور واضح می‌توانید تحلیل بکنید که از بین موسوی، خاتمی و رفسنجانی و کروبی کارگرها برای کدام یک ارجحیت خاصی قائل می‌شوند؟ یا احمدی نژاد را می‌پذیرند؟ البته ممکن است بعضی‌ها هم اصلن موضعی نداشته باشند. به طور عمومی نسبت به این چهار پنج نفری که نام بُردم می‌توانید نظری بدهید؟
نسبت به آن چهار پنج نفر نه ، اما احمدی نژاد را مسخره می‌کنند.
– احمدی نژاد را مسخره می‌کنند یعنی این‌که یکی از آن‌های دیگر را قبول دارند؟
نه.
– آیا اعضای کمیته هماهنگی یا تشکل‌های دیگر با کارگرهای کارخانه‌ی شما ارتباطی دارند که آنها را نسبت به مطالبات و حقوق‌شان آگاه کنند ؟
من هستم که باید این مسائل را بِبَرم در کارخانه اما موقعیت‌اش را ندیدم.
– ترکیبی که گقتید بیشتر جوان‌اند، از لحاظ جنسیتی چه‌طور؟
بیشتر مرد هستند. در بخش‌های تولیدی مرد هستند. در قسمت‌های بسته‌بندی و اداری خانم‌اند.
– ساعاتِ کار چه‌طور؟
از 7 صبح تا 3:45 پنجشنبه‌ها هم تعطیل است.
– اضافه کار چه‌طور؟
اضافه کار قطع شده. مگر در بعضی بخش‌ها
– وقتی اضافه کار قطع شد کارگرها ناراضی نبودند؟ یعنی همین دستمزد برایشان کافی بود؟
بعضی‌ها ناراضی بودند اما اعتراضی نشد. در بعضی قسمت‌ها هم راضی بودند مثلن خانم‌ها. بیمه هم کامل پرداخت می شود.
———————————————————————-
2-کارخانه داروسازی گیلارانکو
– اسم کارخانه؟
داروسازی گیلارانکو که مالکیت آن خصوصی است.
– وضعیت بیمه‌ی کارگران چه‌طور است؟
همه بیمه‌اند.
– وضعیت استخدامی چه‌طور است؟
قراردادی‌اند. به جز چند نفر که قدیمی‌اند. چون تعداد پرسنل‌اش کم است. جز چند نفر بقیه قراردادی‌اند.
– چه تعداد کارگر دارد؟
47 تا.
متوسط حقوق ماهیانه چقدر است؟
از 350000 به بالا.
– ترکیب جنسیتی چه‌طور است؟
هم آقا هست، هم خانم . در قسمت بسته بندی و اداری چند خانم هست اما بیشترشان آقا هستند
– وضعیت کارخانه از نظر مالی چه‌طور است؟ درحال تولید؟یا ورشکستگی؟
نه، وضعیت خوب است.
– ساعت کاری چه‌طور است؟
7 تا 4:30 و 44 ساعت در هفته پنج شنبه‌ها هم تعطیل است.
– آیا علاوه بر حقوق مزایا هم می‌دهند؟
این اعدادی که گفته شد با مزایاست.
– مرخصی چه‌طور است؟
خیلی کم
– آیا مطالبه‌ی معوقه یا درخواستی در حال حاضر وجود دارد؟
اعتراضی که نه. اخیرن بعد از عید که حقوق این قدر زیاد شد. ولی کارگرها اعتقاد داشتند که باید بیشتر از این‌ها می‌شد چون تورم خیلی زیاد است. 303 تومن خیلی کم است .
– به چه نحوی اعتراض کردند؟
آمدند بالا در قسمت اداری با مدیر مالی صحبت کردند، او هم گفت دست من نیست باز هم به ما اعلام می‌کنند.
– بعد داستان این جا تمام شد؟
نه بعد از هر حقوقی که دوم هر ماه واریز می‌شود در کارخانه‌ی ما یک سری مسائل پیش می‌آید که چرا حقوق‌ها این‌قدر کم است. مخصوصا آنهایی که در قسمت تولید هستند. البته در حد صحبت درباره­ی­ این مسائل هست.
– تشکل یا انجمن صنفی در کارخانه دارید؟
فقط نماینده‌ی کارگرها
– یعنی کارگرها از این وضعیت راضی‌اند؟
فردی که نماینده هست کارگرها خیلی قبولش دارند. خیلی آدم آرامی است اما بجایش حرف‌هایش را هم می‌زند. هر قضیه کوچکی که در تولید پیش می‌آید از ماسک یکبار مصرف گرفته تا تعطیلی یا اضافه‌کاری با مدیر کارخانه صحبت می‌کند.
– حق کارگر را می‌گیرد؟
بله در بیشتر موارد.
– یعنی کارگرها به یک چیزی مثل تشکل اصلن فکر کرده‌اند یا چیزی درباره اش شنیده‌اند؟
من در جریان نیستم و چیزی نشنیده‌ام.
– شرکت پیمانکاری در کارخانه ندارید؟
نه.
– ارتباطی با کارگرهای کارخانه های دیگر دارید؟
بله ، مثلا با سبحان، بهورزان و داروسازی های دیگر
– برای چه ارتباط دارند؟ فامیلی؟
ارتباط کاری . چون کارخانه‌ی داروسازیِ کوچکی است خیلی از پرسنل باتجربه سبحان آمده­اند در کارخانه و الآن خیلی از کارها را انجام می‌دهند ولی در مورد بخش کارگری من اطلاع ندارم.
– درباره کمیته هماهنگی چیزی می دانند؟
یکبار سرهمین قضیه اول ماه مه که بعد با دخالت پلیس خیلی شلوغ شد بود شاید اسمش را شنیده باشند و نسبت به آن انگیزه یا احساسی داشته باشند.
– اول ماه مه اصلن برگزار می شود؟ هست؟ نیست؟
اول ماه مه تعطیل است و مثل کارخانه‌ی سبحان پولی هم می‌دهند.
– آیا کارگرهای شما از قطعنامه 89-88 جنبش های کارگری خبر دارند؟
فکر می‌کنم خبر ندارند.
– از اخبار جهانی مربوط به کارگرها با خبر هستند؟
تعداد کسانی که VOA,BBC نگاه می‌کنند زیاد است.
– شما خودت هیچوقت سعی کردی چیزی را پیش ببری ؟ حرکتی راه بیندازی حرفی ، اعتراضی؟
چون تازه به این کارخانه رفته‌ام نه . فقط در این حد که صحبت کنیم بیشتر متوجه شوم آنها چه‌طوری فکر می‌کنند. تا همین حد است. یا در مورد مسائلِ روز صحبت می کنیم که کلن باید اعتماد ایجاد کنم چون من همه‌اش 8 ماه است که آنجا هستم.
– آیا می‌دانند اسفند ماه توسط شورای عالی کار افزایش دستمزد اتفاق می افتد؟
گفتم که آن موقع که 303 تومان اعلام شد اعتراض‌شان در چه حد بود، فکر می کردند که قسمت مالی کارخانه می‌تواند کاری برایشان بکند نمی‌دانستند که قضیه دست کیست.
– درباره‌ی هدفمند کردن یارانه ها اصلن بحثی بین‌شان هست؟
چرا بیشترشان می‌دانند مثلن موقعِ ناهار یا صبحانه درمورد آن صحبت می‌کنند، می دانند که جریانش چیست و چه اجحافی دارد در حقشان می‌شود.
– درباره‌ی اعتراضاتِ انتخابات و آدم‌های درونِ حکومت احمدی نژاد چه نظراتی دارند؟
خیلی هایشان از احمدی نژاد در بخش کارگری متنفرند و مسائل مربوط به او را هم دنبال می‌کنند. چه در تلویزیونِ ایران و چه در BBC,VOA . و خیلی‌ها هم فکر می کنند اگر موسوی می‌آمد برای‌شان بهتر بود. یعنی به این باور رسیده‌اند که احمدی نژاد به عنوان یک فرد، چهره‌ی ایران را در بین رسانه‌هایی مثل bbc و voa خراب می‌کند.
– تشکل‌هایی مثل کمیته هماهنگی ، کمیته پیگیری و … در کارخانه‌ی شما برای تشکل یابی تاثیری داشته؟
نه.
– وضعیت قراردادها چه‌طور است؟
قراردادها بستگی به خودِ فردی دارد که قرار است بیاید. بستگی به مُعرف دارد. ممکن است 3 ماهه ، 6 ماهه ، 11 ماهه و یک ساله باشد.
– قراردادِ سفید امضا یا یک ماهه چه‌طور؟ دارید؟
نه نداریم.
– آیا به حقوق 400 هزار تومان هم معترض‌اند؟
مدیر مالی کارخانه همیشه می‌گوید کدام کارخانه این‌طوری سرِ وقت حقوق می‌دهد؟ اینجا را با جاهای دیگر مقایسه کنید. باید راضی باشید.
………………………………………………………………………………………………………………..
3- کارخانه پارس خزر
– اسم کارخانه‌تان؟
شرکت صنعتی پارس خزر
– کارخانه‌ی شما جزو کارخانه‌های خصوصی است یا غیر دولتی است یا…؟
نیمه خصوصی است. سهام دار‌یِ خاص هست. یعنی کارگران هم سهام دارند.
– وضعیت بیمه در کارخانه‌ی شما به چه شکلی است؟
کسانی که با خود ِکارخانه قرار داد می‌بندند بیمه می‌شوند، البته بعد از مدت 45 روز . شرکتی‌ها هم بستگی به شرکت خدماتی مربوطه دارد.
– نوع بیمه؟
تامین اجتماعی. تکمیلی هم داریم.
– نوع استخدام؟
قراردادی است. مثلن برای خودِ من اول یک ماهه بود ، بعد سه ماهه و بعد شش ماهه. الآن قراردادم یک ساله است. حدود 20 سال است که استخدام نمی‌کنند.
– ولی کارگرِ استخدامی در شرکت دارید؟
بله. کسانی که از قبل از آن استخدام شده‌اند.
– تعداد کارگرانِ کارخانه چند نفر است؟
حدود 500 نفر.
– ترکیب جنسیتی چه‌طور است؟
حدود 200 نفر خانم‌اند. در اکثر قسمت‌ها بیشتر مرد ‌اند خصوصا در بخش‌های فنی که همه مرد اند اما در قسمت مونتاژ خانم‌ها بیشترند.
– حداقل میزان تحصیلات برای کارگران شرکت چیست؟
دیپلم.
– آیا در کارخانه‌ی شما استانداردهای ایمنی‌ِ کار رعایت می‌شود؟ تا چه حد؟
بله. تمام اقلام ایمنی را رعایت می‌کنند. هم به خاطر گواهی‌هایی مثل ISO و هم این فکر را دارند که اگر کارگر آسیب ببیند خودشان باید تاوان بدهند و درگیر شوند.
– آیا مطالبه‌ی خاصی الآن در کارخانه وجود دارد که کارگرها به طور مشخص دنبالش باشند؟ حقوق معوقه‌ای ، مسئله‌ای ، مشکلی…
نه. خوشبختانه شرکت، حقوق را همیشه شاید گاهی دو روز زودتر هم داده. سر وقت حقوق و بن هم داده می‌شود.
– در کارخانه، تشکلی هم دارید؟ شورای اسلامی، انجمن اسلامی …
شورای اسلامی کار داریم زیر نظر کارفرما.
– کارگرها از این شورا رضایت دارند؟
برای خیلی‌ها فرق نمی‌کند. همه اتفاق نظر دارند که آن ها کاری نمی‌کنند. نماینده‌ها فقط یک سری مزایا می‌گیرند. کارگران معتقدند بهتر از هیچی است. شاید اگر زمانی حرکتی یا فرصتی پیش آمد حرف و خواسته ما را برسانند. اگر هم کسی وامی نیاز داشته باشد به نماینده رجوع می‌کند.
– تا حالا شده که شورا باعث شود کارگرها مطالبه، یا حقی را بگیرند؟
به صورت فردی شاید اما به صورت جمعی نه. آن هم مثل هر جای دیگر روابطی است. یعنی بستگی دارد به این که کسی بتواند با نماینده‌ها رابطه‌ی خوبی برقرار کند. پس کمک برای همه نیست.
– اصلن کارگرها به این نتیجه یا احساس رسیده‌اند که باید تشکل مستقل خودشان را داشته باشند؟ درباره‌ی این قضیه صحبت می‌کنند؟ یعنی حالا که از شورای اسلامی کار رضایت ندارند آیا به این جا رسیده‌اند که خواهان تشکل مستقل خودشان باشند؟
نه. به نظر من 95 درصد کارگرها چون جوان‌اند و فقط چند سالی است که استخدام شده‌اند و از طرفی احساس امنیت شغلی هم ندارند می ترسند که کوچکترین مسسئله یا اعتراضی داشته باشند اخراج شوند. برای همین اصلن صحبتش را هم نمی‌کنند. می گویند در این بازار رکود و بیکاری همین کار را باید حفظ کنیم. راضی نیستند اما حرفی هم نمی‌زنند.
– قبلن به من گفته بودید در خیلی از قسمت‌ها وقتی کارگری بازنشسته می شود جایگزین نمی‌کنند بلکه کارهایش را بین بقیه کارگرهای قسمت تقسیم می کنند و به نوعی تعدیل نیرو صورت می‌گیرد. شده در این سال‌هایی که در کارخانه کار می‌کنید به عنوان تعدیل نیرو، کارگری اخراج شود؟
به این عنوان هیچ وقت این کار را نکرده‌اند. ولی خوب وقتی دستور تعدیل نیرو می‌آید می‌گویند در این قسمت از کارخانه 5 نفر نیرو زیاد داریم بعد با کوچکترین بهانه مثلن یک تخلف یا دعوای ساده که قبلن شاید از آن گذشت می‌کردند کارگر را راحت بیرون می‌کنند.
– بعد عکس العمل کارگرهای دیگر چه بوده؟
خیلی کم. یعنی اکثرن شجاعت پیدا نمی‌کنند چیزی بگویند. شاید به خاطر همان امنیت شغلی باشد.
– اطلاع دارم که یکی از کارگرهای قسمت قالب سازی به خاطر مسائلی اخراج شد. وقتی این اتفاق افتاد بقیه کارگرهای آن قسمت یا کارخانه بازخوردشان چه بود؟ آیا رجوع کردند به شورا و نمایندگان‌شان و بگویند که اعتراض دارند به این قضیه؟ یا بخواهند که شفاف‌سازی شود و توضیح و دلیلی برای این اخراج بخواهند؟
آن کارگر که در سال 84 اخراج شد به این دلیل بود که کل کارگرهای آنجا حرکتی را شروع کرده بودند در اعتراض به خلف وعده‌ای که دولت احمدی نژاد کرده بود. یکی از وعده‌های انتخاباتی‌اش افزایش حقوق کارگران بود که مثل خیلی از وعده‌هایش دروغ از آب در‌آمد. همگی رفتند به اداره‌ی کار و برگه‌ی شکایتی را که اعتراض داشت به افزایش حقوق آن سال و خواهانِ اجرایِ طرح طبقه‌بندیِ مشاغل در کارخانه بود ارائه کردند و از آن اداره درخواست کردند که موارد را پیگیری نماید. اما قبل از آن که به کارخانه برگردند برگه‌ی مزبور به کارخانه فکس شد و همگی به دفتر کارفرما احضار شدند. در آن جا با تهدید مواجه شدند که اگر به حرکت اعتراضی‌شان ادامه دهند اخراج می‌شوند. خیلی‌ها عقب کشیدند. همه درخواست‌شان را پس گرفتند فقط همین یک نفر حرفش را پس نگرفت. بعد از اخراج هم هیچ حرکت جمعی صورت نگرفت بعضی‌ها کناری صحبت هایی می‌کردند اما شورای کار هیچ عکس العملی نشان نداد. اصلن حرکتی برای حمایت از آن فرد انجام نشد. جالب این جاست که نمایندگان شورا زیر برگه نوشتند طرح طبقه بندی لازم نیست و امضا کردند. خود آن فرد بارها به اداره‌ی کار رجوع کرد اما نتیجه‌ای نگرفت.
– حتا همان جا هم این فکر را نداشتند که اگر ما تشکل مستقل خودمان را داشتیم خیلی بهتر و منسجم‌تر می‌توانستیم با این قضیه برخورد کنیم؟ این موضوع عنوان نشد؟
من که در آن قسمت کار نمی‌کردم ولی می‌شنیدم که دیگران می‌گفتند طرف اشتباه کرده . وقتی که دیگر کاری نمی‌شد کرد نباید خودش را قاطیِ مسئله می‌کرد و بی‌خود روی حرفش ماند. خوب همه محتاط‌اند و مواظب‌اند که کارِ خودشان را از دست ندهند.
– حال این کارگرها اطلاع دارند که تشکل‌هایی مثل کمیته هماهنگی، پیگیری و … وجود دارد که می‌تواند کمکی باشد برای آن‌ها؟
تعداد خیلی کمی می‌دانند. من فکر می‌کنم کارگرها با مسائل جانبی زیادی غیر از کار کردن روبرو هستند. انگار فقط می‌خواهند چند ساعتی کار کنند و بعد به مسائل خودشان بپردازند. من این را در ارتباط با قسمتی که کار می‌کنم می‌گویم چون با قسمت های دیگر ارتباطی نداریم.
– یعنی بین قسمت های مختلف کارخانه ارتباطی وجود ندارد؟
شاید به صورت منفرد باشد ولی به خاطر نظارتی که حراستِ کارخانه اعمال می‌کند نمی شود ارتباط گرفت به خصوص برای خانم‌ها. من با کسانی ارتباط دارم که از قسمت ما به قسمت دیگری رفته‌اند.
– حالا من می‌خواهم بپرسم ارتباط با کارخانه‌های دیگر چه‌طور است؟
در حدِ کار . در حد این که مثلن شاید از شرکتِ دیگر برای بررسی موردی بیایند.
– پارس شهاب درست کنار کارخانه‌ی شماست. هیچ مراوده و ارتباطی بین کارگرهای دو کارخانه نیست؟
شاید . از لحاظ کاری بله ولی بین نیروهای دو کارخانه خیلی کم.
– مثلن بتوانید از حال و روز هم با خبر باشید. نحوه‌ی پرداختِ حقوق و اضافه کاری‌ها، قراردادها و مسائل کارگری دیگر…
خبر که داریم. روابط دوستانه‌ای بین بعضی از کارگرها هست و خبرها می‌رسد. ولی به شکلی که در مسائل یکدیگر دخالت کنیم یا حمایت ، نه.
– تبادل کارگر یا تبادلات اقتصادی چه‌طور؟ یعنی ارتباط بین کارفرماها و مدیریت
در قسمت‌های مختلف جابجایی نیرو وجود دارد مثل قسمت‌های مختلف خود کارخانه. گاهی هم به عنوان نیروی کمکی ، کارگر به جای دیگر فرستاده می‌شود.
– کارگرها از اول ماه مه (روزجهانی کارگر) چه می‌دانند؟ این روز چه‌طور در کارخانه برگزار می‌شود؟
روز جهانی کارگر را می‌دانند ولی اگر گفته شود اول ماه مه شاید ندانند. از تاریخچه‌ی آن اطلاعی ندارند فقط می‌دانند که 11 اردیبهشت کارخانه تعطیل است. حتا شده که در این روز اضافه کاری می‌کنند.
– در روز جهانی کارگر در سالهای 88 و 89 قطعنامه‌هایی توسط کارگران و تشکلهای کارگری در همان روز بزرگداشت اول ماه مه تصویب شد اصلن کارگران کارخانه شما اطلاعی از این قطعنامه ها دارند که مفادش چه بوده و چه درخواست‌هایی برای کارگران داشته؟
نه. شاید هر صد نفر یک نفر
– از اتفاقاتی که درجهان برای کارگرها می افتد چه‌طور؟ مثلن همین اتفاقات اخیر فرانسه یا کارگران معدن در شیلی، از این ها خبر داشتند؟ صحبت می کردند؟
اخبار اگر چیزی بگوید گاهی موضوع دهان به دهان می‌چرخد اما حساسیتی نسبت به این قضایا ندارند. صحبت می‌کنند درست مثل چیزهای دیگر : فوتبال و سیاست و …
– در مورد حقوق ، آیا همان حداقل حقوق دولت است یا بیشتر؟
همان است، و یک سری مزایا. ماهانه بن هم می‌دهند ، بن خرید کالا: کارت خرید پارسیان ماهی 46000 تومان
– پس متوسط حقوق ماهیانه برای همه می شود 303 هزار تومان به اضافه همین 46000 تومان یعنی 349000 تومان . یعنی از این مقدار هست تا حداکثر چقدر؟
برای کارگر می‌شود حداکثر حدود 450000 تومان . مثلن در قسمتِ قالب سازی دو مهندس هستند یکی به عنوان مدیر که حقوقِ ثابتش 800 – 900 هزار تومان می شود و دیگری به عنوان رئیس قسمت که حقوق ثابتتش 600 تومان است یعنی به غیر از مزایا و اضافه کاری و ماموریت و غیره. چون این قسمت کارهای خدماتی و فنی خودِ کارخانه را هم انجام می‌دهد معمولن اضافه کاری به پرسنل آن‌جا تعلق می‌گیرد.
– سالانه حداقل دستمزد را شورای عالی کار تعیین می‌کند. کارگرها اصلن از این قضیه خبر دارند؟ می‌دانند چه کسانی درباره‌ی حقوق آن‌ها تصمیم می‌گیرند؟
شاید کم و بیش بدانند.
– اصلا این فکر را دارند که می‌توانند در این قضیه دخالت کنند ؟ نقشی داشته باشند در افزایش دستمزدِ سالانه یا فقط منتظر می‌مانند تا اخبار چه می‌گوید؟
خیلی‌ها می‌دانند که می‌توانند توسط شوراها یا نماینده‌هایشان اعتراض کنند. اما کاری نمی‌کنند چون بی‌فایده است.
– وقتی که امسال اعلام شد که حداقل حقوق کارگری 303 هزار تومان شده بازخوردشان چه بود؟ مخصوصا که نسبت به سال‌های گذشته خیلی کمتر اضافه شده.
اظهار نارضایتی کردند اما حرکت یا برخورد خاصی صورت نگرفت. می‌دانند که خیلی پایین‌تر از خطِ فقر هستند ولی حرکت اصلن.
– در مورد هدفمند کردن یارانه‌ها اصلن اطلاع دارند که بعضی از سوبسیدها قطع می‌شود، چه تاثیری روی زندگی‌شان می‌گذارد؟ چه صحبت هایی می کنند؟
می‌دانند که ممکن است اوضاع خراب‌تر شود. خودشان را دارند آماده می‌کنند برای زندگی خیلی سخت‌تر از این.
– پس این دید را دارند که اصلن به نفعشان نیست و این مبالغی که به حسابشان دارد واریز می‌شود دردی را دوا نمی‌کند؟
بله . می‌دانند که وقتی پولی می‌دهند هیچ‌وقت بی‌دلیل نیست حتما اوضاع خیلی خراب است که این کار را می‌کنند. درک می‌کنند که به اصطلاح یک جور کلاهبرداری است. این امکانات که به عنوان سوبسید می‌دادند هم قرار است قطع شود.
– اعتراضاتی که بعد از انتخابات ریاست جمهوری بود در اواخر خرداد 88 سوای رنگ و بویی که داشت و فضایی که بر آن حاکم بود آیا کارگرها آن را از خودشان می‌دانستند؟ کارگران کارخانه‌ی شما مشارکتی در آن داشتند؟
بیشترشان درگیر زندگی خودشان هستند و احتیاط می‌کنند ولی حرف‌هایی می‌زدند در حمایت از کاندیدای مورد نظرشان. تا وقتی که اجازه صحبت و بحث داشتند در کارخانه غوغایی بر پا بود و بازارِ بحث هم داغ. بعد که اولتیماتومی داده شد از طرف حراست دیگر کارخانه ساکت شد. الان هم کناری صحبت‌هایی را پچ پچ می‌کنند.
– از بین آقایان رفسنجانی، خاتمی ، کروبی ، موسوی و یا احمدی نژاد نسبت به کدام یک تمایل بیشتر دارند؟
خاتمی را بیشتر قبول دارند.
– در همین جریان انتخابات هم همین طور؟
بله بیشتر به او و بعد به موسوی تمایل داشتند.
– نسبت به احمدی‌نژاد که رئیس جمهور شد و عملکردهای او و دولتش چه‌طور؟
می‌دانند که خیلی حرکت‌های واقعن انتحاری می‌کند. دید خوبی ندارند اما چیز خاصی هم نمی‌گویند.
– اگر شما بخواهید درباره‌ی چیزی بحثی یا صحبتی بکنید در کارخانه بیشتر مکانش کجاست؟
حین کار. در کارخانه وقتی که کار می‌کنیم. همان سرِ خط. یا موقع ناهار یا صبحانه . آقایان بیشتر درگیر مسائل ورزشی، سیاسی و اقتصادی هستند و درباره آن‌ها صحبت می کنند . خانم‌ها هم درگیر مسائل خانمانه‌ی خودشان.
– بین کارگرهایی که با شما هم‌کارند تا آن جایی که شما استنباط می‌کنید کدام رسانه هست که بیشترین طرفدار را داردbbc ،voa ،فارسی وان ، کارگرتی وی و … برداشت شما چیست؟
یک مدت فارسی وان خیلی طرفدار داشت. به نظرم الآن باز همان شبکه‌های موزیک و فیلم بیشتر طرفدار دارد. آقایان شاید بیشتر به رسانه‌های خبری علاقه نشان بدهند.
– ارتباط‌شان با اینترنت چه‌طور است؟ به عنوان یک رسانه‌ی خبری یا اطلاعاتی درباره‌ی مسائل کارگری از آن استفاده می‌کنند؟
به صورت فردی خصوصن آن‌هایی که کارگرهای تحصیل کرده هستند ممکن است. اما به عنوان وسیله‌ی صرفا خبرگیری فکر نکنم. شاید خیلی کم. شاید بدانند ولی خودشان را درگیر نمی‌کنند. وقت برای این جور کارها نمی‌گذارند که دنبال خبرهای کارگری بروند.
– ساعات کار در کارخانه شما به چه شکلی است؟
8 صبح تا 4 بعد از ظهر نیم ساعت هم وقت ناهار
– اضافه کار دارید؟
بله. بستگی به سفارش شرکت دارد که چقدر در بازار سفارش داشته باشد. الان دوره ای است که دو سه تا از خط‌های تولید خوابیده: پنکه و پلوپز مثلن
– در مجموع با توجه به حرف‌هایی که زدید وضعیت شرکت روبه راهست و در مرحله تولید می‌باشد.
می‌گویند که سعی می‌کنند رو به راه نگهش دارند. شرکت به عنوان نمونه استاندارد هم انتخاب شده ولی شاید در آینده‌ای نه چندان دور دچار بحران شود. چون کیفیت هم مثل کمیت روز به روز در حال پایین‌تر آمدن است. اما از طرف دیگر به نظر می‌رسد همه این ها بهانه‌ای است برای این که بیشتر کارگر را تحت فشار قرار دهند ، اضافه کاری‌اش را قطع کنند، مزایا را ندهند و خلاصه هرجا که صحبتِ صرفه جویی پیش بیاید از حق کارگر بخورند. اما مدیران بدون آن که اضافه کاری کنند اجرتش را می‌گیرند.
– گفتید که شرکت شما از شرکت‌های خدماتی – پیمانکاری هم کارگر قبول می کنند وضعیت آن کارگرها چه‌طور است؟ اصلن شرکت با چند شرکت خدماتی کار می‌کند؟
تا جایی که من می‌دانم سه تاست. گیل پاک ، خاکسارگیل و فرهنگ گیل. درباره‌ی وضعیتِ کارگرها هم بستگی به شرکتش دارد. خاکسارگیل از همه بدتر است. یکی می گفت اگر یک نفر بیکار باشد بهتر است تا برود آن جا و حقش را بخورند. در مورد دو تای دیگر مثل ما راضی‌اند!!
– کارگرهایی که از این شرکت ها می‌آیند بیمه می‌شوند؟
بستگی به شرکت خدماتی‌شان دارد اما خیلی‌ها اصلن بیمه نمی‌شوند. حتا بن، افزایش تولید، عیدی، برنج و مرغ اصلن به آن ها نمی‌دهند. بعضی مواقع به پیشنهاد شورای کارگری سهم کمی نسبت به گارگران خود کارخانه به آنان تعلق می‌گیرد. بدترین قسمت این است که گاهی به جای بازنشسته‌ها و به عنوان نیروی جایگزین با کارگران پیمانی قرارداد می‌بندند اما پیش شرط این است که حتا اگر سابقه‌ی بالای پنج سال داشته باشند برگه‌ی سفید امضایی را باید امضا کنند مبنی بر این که هیچ گونه مطالبه‌ای ندارند. و به این شکل کارفرما هیچ تعهدی برای پرداخت سنوات ندارد.
– آیا مشکل یا مسئله‌ای در کارخانه پیش آمده که خودتان شخصا سعی کرده باشید که کارگرها را جمع کنید و روی آن ها تاثیر بگذارید، صحبتی بحثی را پیش بکشید. این تجربه را اصلن داشتید؟
شاید یکی دو مورد بوده. با توجه به محیط و استقبالی که از حرف‌های آدم می شود و خود کارگرها از طرف فاصله می‌گیرند و اصلن می‌ترسند که حتا در مورد خاصی صحبت کنند. اما از طرف دیگر سعی کرده‌ام با توجه به سابقه زیادم در کارخانه روی نمایندگان تاثیر بگذارم و کمکی باشم برای کارگری که نیاز به وام دارد یا برای کارگر اخراجی تا حق و حقوقش را بگیرد.
– نماینده‌های شورای اسلامی کارخانه چه‌طور اند؟ با کارگرها ارتباط‌شان چه‌طور است؟
ارتباط می‌گیرند تا در دوره‌ی بعد بتوانند رای بیاورند و دوباره نماینده شوند.
– مزایای خاصی می‌گیرند برای این که نماینده می‌شوند؟
وام می‌گیرند و ماهی 60000 تومان هم اضافه می‌گیرند.
– مرخصیِ شما به چه شکل است؟
ماهی دو روز. اما اگر تعطیلی‌های سال طوری باشد که یک روز بین دو روز تعطیلی باشد آن روز هم کارخانه اجبارن تعطیل می‌کند اما از مرخصی سالانه‌ی ما کسر می‌شود. اما قانونا دو روز در ماه مرخصی داریم.
-گفتید که یکی از مزایا کارت خرید پارسیان است. آیا مزایای دیگری مثل افزایش تولید و پاداش هم دارید؟
بله. بستگی دارد به وضعیت تولید. گاهی هم موقع عید یا جشن‌های خاص مرغ و برنج هم می‌دهند که آن وقت دیگر از افزایش تولید خبری نیست. گاهی هم برای مناسبت های خاص وسیله‌ی تولیدی خود کارخانه را هم می‌دهند که تبلیغی برای آن نیز هست. اگر هیچ‌کدام از این ها نباشد چیزی حدود 15 یا 16 هزار تومان افزایش تولید می دهند.
– چند درصد از کارگرهای کارخانه‌ی شما پیمانی هستند؟
زیاد. چون استخدامی‌ها تقریبا همه دارند بازنشسته می‌شوند.
– در شرکت شما چیزی به عنوان قرارداد سفید امضا یا قرارداد یک ماهه وجود دارد؟
سفید امضا نداریم اما برای کسی که تازه می‌آید اول یک ماهه است بعد از مدتی تبدیل می شود به سه ماهه بعد شش ماهه و در آخر یک ساله. اما درباره شرکتی‌ها نمی‌دانم چه‌طور است.
………………………………………………………………………………………………………………………..
( پایان بخش اول و سه مصاحبه ی نخست)
مهران.ع و همکاران اسفندماه 89
………………………………………………………………..



ساعات پايانی مبارک در قدرت

به نقل از روزنامه‏های مصری، لوموند و آژانس فرانس پرس
جمعه ۲۰ اسفند ۱٣٨۹ – ۱۱ مارس ۲۰۱۱
برگردان: سيامند
مطبوعات مصری روز دوشنبه 14 فوريه نقل می‏کنند، که به نظر می‏رسد رئيس جمهور پيشين مصر، حسنی مبارک، با اطلاعاتِ نادقيق و نادرستِ دريافتی از وزير کشور و فشارهای پسرش، جمال، مبنی بر ناديده گرفتن خيابان، در حيرانی و گيجی تمام عيار تحولاتی که منجر به سرنگونی‏اش شد را گذرانده است.
الاهرام، که صاحبِ جايگاه و وزنِ چشمگيری در ميان مطبوعات طرفدارِ مبارک بود، می‏گويد مسئولين «واقعاً نمی‏فهميدند چه اتفاقی در حالِ رخ دادن است». اين روزنامه معتقد است، در آستانه‏ی استعفای تاريخی «ناتوانی، ضعف و فترت همه‏ی کاخ رياست جمهوری را درنوريده بود». جمال مبارک پسر کوچکتر رئيس جمهور، که از او به عنوان جانشين صحبت می شد، بود «که مديريت بحران را به عهده داشت (…) با چشمی که به قدرت دوخته بود. او خيلی دير فهميد که خارج از بازی است … همين هم بود که موضوعات طرح شده و سخنرانی‏ها هيچ ارتباطی با آنچه که مردم می‏خواستند بشنوند نداشت. اين امر بر خشم آنها می‏افزود».
پنج‏شنبه، پيش از آخرين ظاهر شدنِِ رئيس جمهورِ پيشين در تلويزيون «جمال پدرش را قانع کرد که آخرين تلاش‏اش را بکند، يعنی اعلامِ اصلاحات و سپردنِ قدرت به عمر سليمان»، که معرفی او به عنوانِ معاون رئيس جمهور جمعيت را اقناع نکرده بود. «ديگرانی بودند که پيشنهاد لحنی آشتی‏جويانه‏تر و احساسی‏تر کرده بودند، اما جمال موافق اين نظر نبود. در نتيجه، سخنرانی بر خشم مردم هر چه بيشتر افزود … تلاشی که انجام شد، به شکست انجاميد … رئيس جمهور سرنگون شد.»

مجادله‏ ی سنگين ميان پسران رئيس جمهور پيشين

به نوشته‏ی الاخبار (رسمی) استراتژیِ پسرِ کوچک حتی در درون خانواده‏ی رئيس جمهور هم از موافقت عمومی برخوردار نبود، کارِ دو پسرِ رئيس جمهور پس از ضبطِ سخنرانیِ 10 فوريه، که در آن «مونتاژی» برای اضافه کردنِ سخنانی تند در رابطه با تظاهرکنندگان صورت گرفت، تقريباً به دست به يقه شدن کشيد. اين روزنامه گزارش می‏دهد که علا خطاب به برادرش فرياد کشيده «از همان موقعی که راه را برای رفيقانت (تجار و صاحبان سرمايه) باز کردی، اين مملکت را به گند کشيدی. به جای اين‏که اين آخر عمری با افتخار و بزرگی از پدرت ياد بشه، همه کار کردی تا چهره‏اش را به کثافت بکشی»، چيزی که به قولِ اين روزنامه، همه‏ی ساکنينِ کاخِ رياست جمهوری فريادهای اين دعوا را می‏شنيدند.
اين همان سخنرانی‏ای است که حسنی مبارک می‏بايست اعلام کند که همه‏ی قدرتِ دولتی‏اش را به عمر سليمان و قدرت نظامی‏اش را به ارتش تفويض می‏کند، در ميان حيرت و بهتِ ايالات متحده و دفاتر صدارت عظمای غربی، که در انتظارِ لحنی ديگر بودند، در آخرين لحظات تغيير کرد. روزنامه‏ی اليوم السابع (روزنامه‏ی خصوصی) گزارش می‏دهد که، بانوی اول، سوزان مبارک به دليل اين مجادله و دعوای سنگين دو بار غش و ضعف کرده است.
اما به نظر می‎‏رسد در ابتدا وزيرِ کشور عميقاً منفور، بوده که رئيس را به خطا و اشتباه انداخته است. الاهرام می‏نويسد «گزارشی که حبيب العدلی، پيش از سه شنبه 25 ژانويه به رئيس جمهور مبارک ارائه داد، اهميت اين تظاهرات را به حداقل کاهش داده بود». يعنی همان روزی که زنگِ آغازِ شوروش توده‏ای را به صدا درآورد. بعدش هم نزد مبارک با به او قبولاندن اين‏که اخوان‏المسلمين، دشمنِ خونیِ رژيم «نيروهای جوان خود را با دستور گرفتن از خارج از مرزها، بسيج کرده‏»، «موفقيتِ حيرت انگيز» تظاهرات را توجيه می‏کرد. اما وزير ترديدی نداشت که «موضوع بر سرِ “يک مشت خانواده و فک و فاميل” است، و اين تحولات می‏تواند “بخشی از آن باشد” و اين که “همه چيز تحت کنترل است”».
هجده روز بعد، رئيس جمهور زير فشارِ خيابان ناچار به استعفا شد.




حکایت غریبی امروز فرزندان موسوی و حکایت غریبی ما در زمان نخست وزیری موسوی

عاطفه اقبال
جمعه ۱٣ اسفند ۱٣٨۹ – ۴ مارس ۲۰۱۱
چند لحظه پیش در سایت جرس نامه فرزندان آقای موسوی را میخواندم. نامه ای که مرا ناراحت کرد و به فکر فرو برد. با خود فکر کردم هرگز برای هیچ کس این دربدری و غریبی را نخواسته ام. ولی نتوانستم به غریبی پدر و مادر و خانواده های خودمان در زمان خمینی و نخست وزیرش آقای موسوی فکر نکنم و آه نکشم. فرزندان موسوی نوشته اند:

فکر کردیم مگر می شود ۱۳ روز پشت دری ایستاد و به انتظارصدایی و اشاره ای که مادر و پدر هنوز هستند، زنده هستند، سالم هستند و دری و درهایی که هیچ وقت گشوده نشوند و چراغ های خانه ای که روشن نشوند دیگر. یک هفته پیش به سراغشان رفتیم. خودروی ون به شکلی پارک شده بود که از کنارش یک کاغذ هم رد نمی شد. مردانی که از خودرو پیاده شدند، نقاب داشتند. آدامس می جویدند و در جواب سوال ما که براساس کدام حکم فرزندانی را ازدیدن پدر و مادرشان محروم می کنید، پرخاش کردند: «به شما چه مربوط که حکم کجاست؟از کجاست؟از طرف کیست؟پرسیدیم در خودروی ون چند نفر هستید؟باز هم پرخاش که به شما چه مربوط؟ پرسیدیم شیشه های خودروی تان چرا سیاه است؟گفتند به شما چه مربوط؟»ا

واقعا به ما چه مربوط بود که پدر و مادرمان کجا هستند؟! به فاصله تنها ۷۲ ساعت، آنقدر غریبه شده بودیم!ا

و من به تابستان سال 60 بازگشتم. دوران طلایی خمینی!! بود و موسوی نخست وزیرش و کروبی رئیس بنیاد مستضعفان و …من در زندان بودم. عارف برادرم در تظاهرات مسالمت آمیز سی خرداد شهید شده بود. محمود همسرم را دستگیر کرده و از شدت شکنجه بر روی برانکارد برای تیرباران برده بودن. در حالکیه خانواده ام مراسم ترحیم برادرم را در خانه برگزار میکردند و عزادار بودند پاسداران به خانه ما حمله کرده بودند و پدر و مادر و همه خانواده فراری شده بودند. خانه مصادره شده بود و به گفته همسایگان هر روز نارنجکی محض دلخوشی به حیاط خانه پرتاب میکردند. خانواده ماهها هیچ جا و مکانی حتی برای خوابیدن شب نداشتند. پدرم با شنیدن خبر شهادت عارف سکته کرده بود و ناراحتی قلبی داشت. مادرم آشفته بود. دو خواهر کوچکم معصومانه از مدرسه باز مانده بودند و دربدر بودند. مادر میگفت همیشه به بچه هایی که به مدرسه می رفتند چنان با حسرت می نگریستند که دلم ریش میشد. ولی نمیتوانستیم مدرسه بگذاریم چون پاسداران حتی به مدرسه آنها نیز برای دستگیری شان!! رفته بودند. مگر فاطمه مصباح 13 ساله را به همراه تمام خانواده اش اعدام نکرده بودند!؟ رژیم به چه کسی رحم کرده بود که به ما بکند!؟.

نامه فرندان موسوی را خواندم دیدم نوشته اند: در آن خیابان بلند، گویی درختان بی برگ فریاد می زدند به کدامین گناه؟

و من باز بیاد آوردم، وقتی مادر برایم تعریف میکرد شبهایی را که داخل ماشین در مسیر شهرهای مختلف خوابیده اند که دستگیری نشوند. وقتی روزها و روزها فقط در ماشین از این شهر به آن شهر رفته اند و هر لحظه هراس و ترس در دلشان بوده که نکنه بچه های دیگرشان را هم از آنها بگیرند. یا ترس اینکه نکند مرا نیز در زندان اعدام کنند.

یا وقتی خواهرم برایم تعریف کرد از محمود همسرم و دل من هنوز هم که به او فکر میکنم ریش ریش میشود. عفت خواهرم میگفت:
در وسط چهار راهی در تهران با همسرم و دو دختر کوچکم در ماشین بودیم. جایی را نداشتیم. از شمال تازه برگشته بودیم و می اندیشیدیم که به خانه چه کسی امشب میتوانیم برویم ولی کسی را نمی یافتیم. ناگهان در سر چهارراه همسر تو را یعنی محمود را دیدیم. با یکی از دوستانش بود و رنگ به چهره نداشت. سوار ماشین شدند و محمود گفت مدتها است که در خیابان می خوابیم و چند روز است غذا نخورده ایم . خواهرم میگفت: محمود میگرن شدیدی داشت و گفته که فقط با معده خالی این چند روز قرص مسکن خورده ام. آنشب با خواهرم و خانواده اش به رستورانی رفته و غذا خورده بودند و این آخرین دیدار خانواده ام با همسرم بود . او بعد از چند روز در خیابان دستگیر شد و به زیر شکنجه رفت ولی لب از لب نگشود. برای همین لاجوردی جلاد روی برانکارد او را به میدان تیر برد.

و من چه غریب بودم وقتی خبر تیرباران او را در زندان شنیدم. وقتی خبر کشته شدن برادرم را شنیدم. وقتی خبر سکته پدرم را در زندان جایی که کاری از دستم بر نمی آمد شنیدم و وقتی خبر دربدری خانواده ام را می شنیدم. وقتی خبر تیرباران بهترین جوانان فامیل را یکی یکی در زندان می شنیدم.

من و ما چه غریب بودیم. زمانی که در اوین تا سیصد گلوله را هر شب می شمردیم و در قلبهایمان فریاد میزدیم : به چه گناهی!! وقتی دو تن از دوستان برادرم را که 16 سال بیشتر نداشتند، “محمد حاج حسنی” و ” بیژن کامیاب شریفی ” اعدام کردند. وقتی محمد کوچک شب اعدام از اوین به پدر و مادرش زنگ زده و گفته بود مادر تمام بدنم خونین است. آه که پدر مادر محمد و بیژن آنشب چه غریب بودند. آری خانواده های ما آنزمان چه غریب و بی پناه بودند. و هنوز بعضیها آنزمان را دوران طلایی و نه دوران سرخ و خون آلود می نامند!! و شرم هم نمی کنند

و اکنون فرزندان موسوی -نخست وزیر بقول خودش دوران طلایی امام!! – غریبند و من غریبی را برای هیچکس نمیخواهم. زندان و حصر خانگی را هم نمیخواهم. دلم میخواهد که موسوی و کروبی و تمامی آنها از چنگ جناح خامنه ای نجات پیدا کنند تا فرزندانشان غریب نمانند . ولی دلم میخواهد روزی برسد که همه . نه فقط موسوی و کروبی و کسانی که در سالهای سیاه حکومت ولایت فقیه کاره ای بوده اند پاسخگوی خوب و بد اعمالشان در برابر مردم باشند و حداقل اگر به سئوالات ما جواب نمیدهند به سئوالات مردم پاسخ دهند که طی این سی و سه سال چه گذشت و هر کس چقدر در آنچه گذشت سهم داشت.

قلبم امشب با یادآوری این خاطرات بدجوری گرفته است. دلم میخواهد کسی باشد که سرم را بر شانه اش بگذارم و بغضم را گریه کنم. یاد محمود همسرم که شش ماه بیشتر نتوانستم آغوشش را تجربه کنم بر قلبم سنگینی میکند و از خود سئوال میکنم چه کسی غریب است؟

روزگار غریبی است نازنین




جلسه مناظره و گفتگو، جمعه ۱۱ مارس ۲۰۱۱

جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لائیک ایران ـ واحد محلی ماینس


ـ استقلال اپوزیسیون در مبارزه با استبداد مذهبی در ایران ، به چه معنی است ؟

ـ آیا مبارزه با دیکتاتوری ولایت فقیه می تواند توجیه گر دست نشاندگی باشد؟
ـ پایبندی به همکاری با نیروهای بین المللی برای مبارزه با دیکتاتوری حاکم بر ایران چه ابعاد و اشکال و پیامدهایی می تواند داشته باشد؟

زمان: جمعه 11 مارس 2011 ، ساعت 19.
مکان: آلمان ـ ماینس،روبروی دانشگاه.
ساختمان ESG

تلفن تماس: ۰۰۴۹-۷۳۴۴۶۱۳۲
این برنامه بطور مستقیم ازاتاق ـ ضد تبعیض ـ درپالتالک پخش خواهد گردید




انقلابِ پُست – اسلامی

شنبه ۷ اسفند ۱٣٨۹ – ۲۶ فوريه ۲۰۱۱
اوليويه روا، استاد و رئيس برنامه‏ی مديترانه‏ای در انستيتو دانشگاهی اروپايی فلورانس (ايتاليا)
برگردان: سيامند
افکار عمومی اروپايی به خيزش توده‏ای در افريقای شمالی و مصر از دريچه‏‏ای کهنه و قديمی که سی سال از عمرش می‏گذرد، نگاه می‏کند: انقلاب اسلامی ايران.
اين افکار عمومی منتظرِ جنبش‏های اسلامی است، به ويژه اخوان‏المسلمين و معادل‏های محلیِ آنها، حال چه در راس جنبش باشند، چه در کمينِ به دست گرفتنِ عنانِ قدرت. اما دور از نظر ماندن و پراگماتيسم اخوان‏المسلمين مايه‏ی تعجب و نگرانی شده: پس اسلاميست‏ها کجايند؟

اما اگر نگاهی به آنهايی که مبشران اوليه‏ی خيزش بودند، بيندازيم، کاملاً آشکار است که موضوع بر سر نسلی نوينِ و پُست- اسلامی است. خيزش‏های عظيم و انقلابیِ سال‏های 1970 و 1980، برای آنها تاريخِ گذشته و قديمی‏اند، موضوعاتی است مربوط به پدران‏شان. اين نسلِ جديد تمايلی به ايدئولوژی ندارد: شعارهای آنها همه پراگماتيک و کُنکرِت و مشخصند («برو گم‏شو»، «ارحال»)؛ آنها، آنچنان که گذشتگان‏شان در سال‏های پايانی دهه‏ی 1980 در الجزاير کردند، اسلام را در صدر مطالبات خود نمی‏گذارند. آنها پيش از هر چيزی اکراه و عدم پذيرشِ خود از ديکتاتوری‏های فاسد را به نمايش می‏گذارند و مطالبه‏ی دمکراسی دارند. اين بالطبع به معنای اين نبوده و نيست که تظاهرکنندگان لائيک‏اند، اما تنها به اين معناست که آنها در اسلام، ايدئولوژیِ سياسی‏ای که قرار است نظامِ بهتری برايشان به ارمغان آورد، نمی‏بينند : آنها در فضای سياسی کاملا سکولاری هستند. و اين امر در رابطه با ديگر ايدئولوژی‏ها نيز برايشان صادق است: آنها ناسيوناليستند (به پرچم‏های در اهتزازشان نگاه کنيد) اما ناسيوناليسم را در راس امور قرار نمی‏دهند. از همه جالب‏تر مسکوت گذاشتنِ کاملِ تئوری توطئه است: امريکا و اسرائيل (يا فرانسه در تونس، که تازه تا لحظه‏ی آخر از بن علی حمايت کرد) عاملِ همه‏ی بدبختی‏ها و فلاکتِ جامعه‏ی عربی معرفی نمی‏شوند. حتی شعار پان عربيسم هم از ميان برداشته شده، در حالی که تاثيرِ نمونه برداری‏ها در خيابان‏های مصر و يمن، پس از تحولاتِ تونس نشانگر اين است که واقعيتی سياسی در جهان عرب جاری و موجود است.
اين نسل بيشتر پلوراليست است، يقيناً چون که انديويدواليست‏تر هم هست. مطالعات جامعه‏شناسی نشان می‏دهد که اين نسل به نسبتِ نسلِ پيشين از سطح بالاتری از تحصيلات برخوردار است. بيشتر در خانواده‏های تک هسته‏ای با بچه‏های کمتر زندگی می‏کند، اما در عينِ حال بيکار است و يا با تنزل طبقاتیِ اجتماعی مواجه است. اين نسل از اطلاعات بيشتری برخوردار است، و عموما به ابزار ارتباطات جمعی مدرن که او را بی آن که نيازمند دخالت احزاب سياسی (که به هر حال وجودشان ممنوع است) کند، قادر به اتصال به شبکه‏های فرد به فرد می‏کند. جوان‏ها می‏دانند که رژيم‏های اسلامی همه تبديل به ديکتاتوری شده‏اند: آنها نه شيفته‏ی ايران‏اند و نه عربستان سعودی. آنهايی که در مصر تظاهرات می‏کنند، دقيقاً همان‏هايی‏اند که در ايران عليه احمدی‏نژاد تظاهرات می‏کنند (حالا به دليل پروپاگاند سياسی، رژيم تهران وانمود می‏کند که از جنبش سياسی مصر حمايت می‏کند، اما کار آنها تنها تسويه حسابی است با مبارک). اين نسل شايد که باور به عقايد دينی داشته باشد، اما آن را از مطالبات سياسی‏اش کاملاً جدا می‏کند : از اين نظر جنبش «سکولار» است، چرا که دين و سياست را از يکديگر منفک می‏کند. انجامِ مراسم دينی امری است کاملاً فردی و شخصی.
پيش از هر چيزی برای شان و منزلتِ انسانی، برای مطالبه‏ی «توجه و احترام» است که تظاهرات و اعتراض صورت می‏گيرد : اين شعار ريشه در الجزايرِ سالهای پايانی دهه‏ی 1990 دارد. ارزش‏های مورد مطالبه، عمومی‏اند و جهانی. اما دمکراسی‏ِ امروزه مورد مطالبه، محصولی وارداتی نيست : اين است تفاوت اصلی با دمکراسیِ تبليغیِ هيئتِ حاکمه‏ی بوش در سال 2003، که به هيچ عنوان قابل پذيرش نبود، چرا که هم مشروعيتِ سياسی نداشت و هم اين‏که با دخالت نظامی همراه بود. پارادوکس قضيه اينجا بود که امروزه تضعيفِ ايالات متحده در خاورميانه و پراگماتيسمِ هيئتِ حاکمه‏ی اوباما زمينه‏ی بيانِ مطالبه‏ای بومی برای دمکراسی با مشروعيتی تام و تمام را مهيا می‏کند.
اين به معنای اين است که يک شورش به انقلاب نخواهد انجاميد. جنبش رهبر ندارد، خبری از احزاب سياسی نيست و تشکيلاتی هم در ميان نيست، چيزهايی که با طبيعتِ آن کاملا هماهنگند، اما برای نهادينه کردنِ دمکراسی هم معضل و مشکل توليد خواهد کرد. احتمالِ اين‏که از ميان رفتنِ يک ديکتاتور، آنطوری که واشنگتن برای عراق می‏خواست، به استقرارِ يک دمکراسی ليبرال بيانجامد کم است. در هر کشور عربی، درست مثل هر جای ديگری، عرصه‏ی سياست بسيار پيچيده است، که توسط ديکتاتور از نظرها پنهان شده است. در نتيجه در عمل، به جز اسلاميست‏ها، و در بسياری مواقع سنديکاها (حتی تضعيف شده)، هيچ چيز ديگری موجود نيست.
اسلاميست‏ها از ميان نرفته‏اند، اما تغيير کرده‏اند
ما آنهايی را اسلاميست می‏ناميم که در اسلام ايدئولوژی‏ای سياسی برای حلِ همه‏ی معضلاتِ اجتماع می‏يابند. از همه راديکال‏ترهاشان برای جهاد بين‏المللی عرصه را ترک گفته و ديگر در محل نيستند : آنها با القاعده‏ی مغربِ اسلامی (AQMI) در صحرا، پاکستان و يا در حومه‏ی لندن‏اند. پايه‏ی اجتماعی و يا سياسی ندارند. جهادِ جهانی با جنبش‏های اجتماعی و مبارزاتِ ملی بطور کامل قطع رابطه کرده است. البته پروپاگاندِ القاعده می‏کوشد خود را همچون طلايه‏دارِ همه‏ی جوامع مسلمان عليه ستمِ غرب نشان دهد، اما [اين تبليغات ديگر] موثر و کارآ نيست. القاعده جوانانِ جهادیِ کنده شده از سرزمينِ خود را عضوگيری می‏کند، آنهايی که فاقد پايگاه اجتماعی‏اند، که همه‏ی علايق و روابط خود را با اطرافيان و خانواده‏شان بريده‏اند. القاعده در منطقِ «تبليغات بر مبنای اتفاقات» ‏اش مانده و هرگز دغدغه‏ی پردازشِ ساختاری سياسی در متنِ جامعه‏ی مسلمان را نداشته است. از آنجا که تحرکاتِ القاعده عموماً و به ويژه در غرب صورت می‏گيرد و يا اهدافِ مشخصی را که به عنوان غربی شناخته می‎‏شوند در نظر می‏گيرد، تاثيرش در جامعه‏ی واقعی عملاً معادل صفر است.
يک توهمِ ديگر ديدگاهی، متصل کردن اسلام‏گرايیِ گسترده‏ای که در سی سالِ اخير جوامعِ عربی با آن دمخور بوده‏اند با راديکاليسمِ سياسی است. اگر جوامعِ عربی آشکارا به نسبت سی يا چهل سال قبل اسلامی‏ترند، چگونه می‏توان فقدانِ شعارهای اسلامی در تظاهرات و اعتراضات اخير را توضيح داد ؟ اين پارادوکس اسلامی شدن است : چيزی که وسيعاً موجبِ غيرسياسی شدنِ اسلام شده. از نو اسلامی شدنِ اجتماعی و فرهنگی (حجاب بر سر گذاشتن، [افزايش] شمارِ مساجد، چندبرابر شدن شمارِ نمازگزاران، کانال‏های تلويزيونی مذهبی) توسطِ مبارزينِ اسلاميست صورت نگرفته است، اين امر موجب گشودنِ «بازار دين» بر افراد ديگری نيز شده، طوری که ديگر هيچ کس صاحب انحصاری آن نباشد ؛ اين همان چيزی است که با جستجویِ مذهبیِ امروز جوانان نيز هماهنگ است، جستجويی که فردی و همينطور متحول و رو به تغيير است. کوتاه سخن اين‏که اسلاميست‏ها انحصارِ گفتارِ مذهبی در متنِ اجتماع را از دست داده‏اند، چيزی که در دهه‏ی 1980 منحصر به آنها بود.
از سويی ديکتاتورها عموماً (البته نه در تونس) اسلامی محافظه‏کار، مشهود ولی بسيار اندک سياسی ؛ اسلامی که وسواسی بيمارگونه برای کنترلِ اخلاقيات و روحيات مردم دارد را بال و پر می‏دهند. حجاب زنان امری پيش‏پا افتاده است. اين محافظه‏کاری حکومتی هماهنگ و متجانس با جنبش موسوم به «سلفی‏»‏هاست که همت خود را عمدتاً بر از نو اسلامی کردنِ افراد می‏گذارد و نه جنبش‏های اجتماعی. خلاصه، از نو اسلامی کردن موجب پارادوکسی در همه‏ی ابعاد خود شده، يعنی از نو اسلامی کردن، ابتذال و غيرِ سياسی شدن شاخصِ مذهبی را با خود داشته : آن‎‏گاه که همه چيز مذهبی است، ديگر چيزی مذهبی نمی‏ماند. چيزی که از نگاهی غربی، همچون موجِ بزرگِ سبزِ از نو اسلامی کردن به نظر می‏آمد، در واقع چيزی جز ابتذال و پيش‏پا افتادگی نبود : همه چيز اسلامی شد، از فست فود بگير تا مُدِ زنانه. اما اشکال پارسايی و پرهيزگاری هم فردی شده‏اند : ايمان و اعتقاد را خودم و به صورت فردی می‏سازم، به دنبالِ واعظی می‏گردم که از ساختنِ خود سخن بگويد، [يکی] مثل عمرو خالد مصری، و ديگر دغدغه‏ای و توجهی به اتوپیِ دولتِ اسلامی ندارم. «سلفی»ها که همّ و غمّ‏شان دفاع از علامات و نشانه‏ها و ارزش‏های مذهبی است و هيچ برنامه‏ی سياسی‏ای ندارند: آنها در اعتراضات و تظاهرات که زنانی با برقع در آنها ديده نمی‏شود، غايبند (در حالی که شمارِ زنان در ميانِ تظاهر کنندگان بسيار بالاست، حتی در مصر). بعد هم ديگر گرايش‏های مذهبی که گمان می‏برديم به پشت صحنه رانده شده‏اند، مثل صوفيسم، از نو با اقبال روبرو و شکوفا شده‏اند. اين تنوعِ [گرايشاتِ] مذهبی هم خارج از چارچوبِ اسلام است، نمونه‏ی آن را در الجزاير و يا در ايران می بينيم، با يک موجِ گسترده‏ی تغيير مذهب به مسيحيت.
خطایِ ديگر در نظر گرفتنِ ديکتاتورها به عنوانِ مدافعينِ سکولاريسم در مقابلِ فناتيسم مذهبی است. رژيم‏های استبدادی جامعه را سکولاريزه نکرده‏اند، برعکس، به جز موردِ تونس، آنها همه کار کرده‏اند تا خود را با يک باز اسلامی نمودن از نوعِ نئوبنيادگرا راحت کنند، از آن نوعی که بدونِ داشتنِ دغدغه‏ای در رابطه با ماهيتِ حکومت، از جاری کردن قوانين شريعت سخن می‏گويند. در همه جا علما و نهادهای مذهبیِ رسمی با پناه گرفتن در پسِ محافظه‏ کاری فقهی‏‏ای هراس‏ زده در خدمت دولت به کار گرفته شده‏‏اند. طوری که روحانيون سنتی، تحصيل کرده در الازهر، ديگر عملاً نه در مسائلِ سياسی و نه در مسائلِ مهمِ اجتماعی، اصلاً هيچ دخالت و نقشی ندارند. آنها چيزی برای ارائه کردن به نسل‏ جديد که کاوش‏گرِ مدل‏هايی نوين برای زيستنِ ايمان و اعتقاداتش در جهانی گشوده‏تر و آزادتر است، ندارند. و به ناگاه متوجه می‏شوی و می‏بينی که محافظه‏کارانِ دينی ديگر يار و همراهِ اعتراضاتِ توده‏ای نيستند.
کليدی برای تغييرات
اين تحولات جنبش‏های سياسی اسلاميست را نيز شامل می‏شود ؛ جنبش‏های سياسی اسلاميست که در جنبش اخوان‏المسلمين و مشابهاتش، همچون حزب نهضت در تونس، تجسم می‏يابند. اخوان‏المسلمين کاملاً تغيير کرده. نقطه‏ی نخست بی‏ترديد در رابطه با تجربه‏ی شکست است؛ حال چه در موفقيت و پيروزی ظاهری (انقلابِ اسلامی در ايران)، و چه در هزيمت و شکست (فشار و سرکوبی که در همه‏جا با آن مواجهند). نسلِ جديدِ مبارزين [اخوان] و همينطور قديمی‏ترها همچون رشيد غنوشی در تونس از اين‏ها درس آموخته، آنها فهميده‏اند که تمايل به گرفتنِ قدرت [سياسی] در پیِ يک انقلاب يا منجر به جنگِ داخلی می‏شود، يا به استقرار ديکتاتوری ؛ آنها در مبارزه‏شان عليه اختناق به ديگرِ نيروهای سياسی نزديک شده‏اند. خودشان به عنوان کسانی که جامعه‏ی خود را به خوبی می‏شناسند، از وزنِ ناچيزِ ايدئولوژی در آن اطلاع دارند. همچنين آنها از مدل ترکيه آموخته‏اند : اردوغان و حزب عدالت و توسعه توانسته‏اند دمکراسی، پيروزی انتخاباتی، توسعه‏ی اقتصادی، استقلالِ ملی و تبليغ و ارج گذاری بر ارزش‏های اگر نه اسلامی، لااقل «اصيل» را با هم آشتی بدهند.
اما اخوان‏المسلمين به ويژه ديگر حاملِ مدلِ اقتصادی و يا اجتماعی متفاوتی نيست. آنها از نظر اخلاقيات محافظه‏کار شده‏اند، اما از نظر اقتصادی ليبرال. و اين بی‏ترديد تغيير و تحول از همه چشمگيرتر آنهاست : در سال‏های دهه‏ی 1980 اسلاميست‏ها، (به ويژه شيعيان) وانمود به حمايت از منافعِ ستم ديدگان می‏کردند و اقتصاد دولتی و توزيع مجدد ثروت را در صدر قرار می‏دادند. امروزه اخوان‏المسلمين مصر رفرمِ ضدِ اصلاحات ارضیِ اجرا شده توسط مبارک را تائيد می‏‏کند، رفرمی که در آن به زمينداران اجازه داده شد تا دارايی‏های ارضی خود را افزايش داده و کارگران کشاورزی را اخراج کنند. تا جايی که اسلاميست‏ها ديگر در جنبش‏های اجتماعیِ فعال و موجود در دلتای نيل حضوری ندارند، و به اين ترتيب شاهد بازگشتِ مجدد «چپ» هستيم، يعنی مبارزين سنديکاليست.
اما اين بورژوا شدن اسلاميست‏ها شانسی برای دمکراسی هم هست : دست کشيدن از کارتِ انقلاب اسلامی، آنها را از آشتی با باقیِ احزابِ سياسی به سویِ توافق و ائتلاف و وحدت با آنها می‏‏راند. امروز ديگر موضوع بر سر اين نيست که بدانيم آيا ديکتاتورها بهترين خاکريز برای مقابله با اسلاميسم هستند يا خير. اسلاميست‏ها تبديل به بازيگرانِ بازیِ دمکراسی شده‏اند. آنها يقيناً از وزنِ خود در جهتِ کنترلی بيشتر بر اخلاقيات استفاده خواهند کرد، اما از آنجا که فاقدِ دستگاه و ماشينِ سرکوبی مثل ايران، ويا پليس مذهبی‏ای مثل عربستان سعودی‏اند، ناچارند با مطالبه‏ی آزادی‏های بيشتر که تنها در محدوده‏ی مطالبه‏ی انتخابات پارلمانی نمی‏ماند، کنار بيايند. خلاصه يا اسلاميست‏ها خود را با گرايش سَلَفی‎‏ها و محافظه‏کارانِ سنتی هماهنگ می‏کنند، و به اين ترتيب ادعاهايشان مبنی بر انديشه‏ی اسلام در مدرنيته را از دست می‏دهند، و يا اينکه ناچارند مفاهيم‏شان در رابطه‏ی ميان مذهب و سياست را مورد بازنگری قرار دهند.
از آنجا که نسلِ در حالِ انقلاب اصلاً در جستجویِ سازماندهی سياسی خود نيست، اخوان‏المسلمين بيشتر در معرض تغييرات خواهد بود. در شورش و اعتراض حضور داريم و می‏مانيم، اما در اعلامِ نظام و رژيمی جديد، خير. از سوی ديگر، جوامع عرب همچنان محافظه‏کار مانده‏اند ؛ طبقات ميانی و متوسط که در پی ليبراليزاسيون اقتصادی توسعه و گسترش يافته‏اند در پی ثباتِ سياسی‏اند: اين طبقات پيش از هر چيزی عليه طبيعتِ درنده‏خویِ ديکتاتور، که در رژيم تونس منحصر به جنونِ ثروت‏اندوزی و سرقتِ اموال عمومی شده بود، می‏شورند. مقايسه‏ی ميان تونس و مصر بسيار روشنگر خواهد بود. در تونس باندِ بن‏علی همه‏ی متحدانِ بالقوه‏ی خود را، با عدم پذيرش تقسيم نه تنها قدرت، بلکه و به ويژه ثروت، تضعيف کرده بود: طبقه‏ی سرمايه‏دار عملاً و به معنای واقعی و بطور دائم توسط اين خانواده چاپيده می‏شد، و ارتش نه تنها از منظری سياسی خارج از بازی گذاشته شده بود، بلکه و به ويژه در زمينه‏ی توزيع ثروت نيز: ارتش تونس فقير بود؛ اين ارتش حتی در داشتنِ رژيمی دمکراتيک که بودجه‏ای بالاتر برايش درنظر بگيرد، منافعی صنفی دارد.
برعکس در مصر رژيم پايه‏ی اجتماعی گسترده‏تری داشت، ارتش نه تنها در قدرت [سياسی] سهيم بود، بلکه همينطور در مديريت و سهم‏بری از منافع آن نيز شريک بود. مطالبه‏ی دمکراسی در سراسرِ جهان عرب با ريشه دواندنِ شبکه‏هایِ حامی‏پروری هر رژيم مواجه خواهد شد. در اينجا يک جنبه‏ی مردم شناسی جالب توجه وجود دارد : آيا مطالبه‏ی دمکراسی قادر به فراتر رفتن از شبکه‏هایِ پيچيده‏ی وابستگی و تعلق به گروه‏‏های اجتماعیِ واسطه (مشتمل بر ارتش، قبايل، حاميانِ سياسی، و غيره) است ؟ ظرفيتِ رژيم‏ها برای بازی کردن روی وابستگی‏های سنتی (بدوی‏ها در اردن، قبايل در يمن) چه ميزان است؟ اين گروه‏های اجتماعی چگونه می‏توانند، و يا نمی‏توانند، به اين مطالبه‏ی دمکراسی متصل و تبديل به بازيگران آن شوند؟ چگونه مذهبِ مورد ارجاعِ اين گروه‏ها خود را تغيير داده و با شرايط جديد هماهنگ می‏کند؟ اين روند طولانی و آنارشيک خواهد بود، اما به يک امر می‏بايست يقين داشت: ديگر در دوره‏ی استثناگرايیِ عرب و مسلمان نيستيم. تحولاتِ اخير تغييراتی عميق در جوامعِ جهانِ عرب در پی خواهد داشت. اين تغييرات از مدت‏ها پيش در جريانند، اما در قفایِ کليشه‏های جامد و تغييرناپذيری که غرب به خاورميانه نسبت می‏داد، پنهان مانده بودند.
بيست سال قبل، شکستِ اسلام سياسی را منتشر کردم. اينکه اين کتاب خوانده شد يا خير، اهميتی ندارد، اما آنچه که امروز در جريان است نشانگر آن است که بازيگرانِ محلی خود از تاريخِ خودشان آموخته‏اند. ما يقيناً کارمان با اسلام هنوز تمام نشده، و دمکراسی ليبرال هم «پايان تاريخ» نيست، اما از اين پس، بايد به اسلام در چارچوبِ آنچه که خود را در رابطه با فرهنگِ موسوم به «عرب و مسلمان» می‏نامد، انديشيد، که امروز ديگر همچون گذشته در خود فرو رفته و بسته نيست.
لوموند – ۱۲ فوريه ۲۰۱۱