خامنه ای: تحریم‌ها اثر قابل توجهی بر زندگی مردم ندارد

سه‌شنبه ۲۷ مهر ۱٣٨۹ – ۱۹ اکتبر ۲۰۱۰
علی خامنه ای روز سه شنبه ۲۷ مهرماه (۱۹ اکتبر) و در نخستین روز از سفرش به قم، با اشاره به سابقه سی ساله تحریم های آمریکا علیه ایران گفت: “مردم و مسئولان عملا نشان دادند که به توفیق الهی این تحریم ها اثر قابل توجهی بر زندگی مردم نخواهد داشت”.این در حالی است که هفته نامه «اکونومیست» در گزارشی خطری که جمهوری اسلامی به دلیل بحران اقتصادی داخلی ناشی از تحریم های بین المللی علیه این کشور با آن مواجه است را بسیار جدی و خطرناک خواند.
اکونومیست در گزارش خود که با عنوان “تحریم ها درد آور شده است” خاطر نشان کرده که خطر این تحریم ها علیه جمهوری اسلامی کمتر از موشک های آمریکایی و اسرائیلی نیست. احتمال دارد زرادخانه های اتمی ایران نیزهدف قراربگیرد.
شورای امنیت سازمان ملل متحد ژوئن گذشته دورچهارم تحریم ها علیه جمهوری اسلامی را به منظور مقابله با برنامه اتمی این کشور به تصویب رساند. پس از آن تعدادی از کشورها از جمله آمریکا، اتحادیه اروپا، استرالیا، کانادا، کره جنوبی و ژاپن، تحریم های مضاعف یک جانبه ای را علیه جمهوری اسلامی اعمال کردند.
در همین حال در هفته های اخیر گزارش از بحران اقتصادی در این کشور به ویژه در بخش های مالی و بازار طلا به گوش رسیده است.
گزارش اکونومیست می افزاید: “با شدت گرفتن تحریم ها و بسته شدن شماری از حساب ها و شعبه های بانک های ایرانی در خارج و همچنین افزایش قید و بندها بر حواله های نقدی از خارج به ایران، واردات ارز این کشور به شدت کاهش یافت و در پی آن ارزش ریال ایرانی نسبت به دلار آمریکا در یک ماه گذشته شاهد کاهشی 15 در صدی بود.”
این گزارش می افزاید که این وضعیت بسیاری از صرافی ها را ناچار ساخت که برای مقابله با زیان های خود اقدام به خرید گسترده ارز بکنند.
اکونومیست در گزارش خود می افزاید بانک مرکزی ایران با هدف جلوگیری از زیان بیشتر وارد عمل شد و ارز هنگفتی به بازار تزریق کرد اما این اقدام از نگرانی ایرانی هایی که از تحریم ها ضرر دیده اند ، نکاسته است.
علی خامنه‌ای، همچنین گفت که هدف کشورهای غربی از تشدید تحریم های بین المللی علیه ایران، جدا کردن مردم این کشور از حکومت است.
او گفت که مردم ایران در سال های دهه ۱۳۶۰ مشکلات زیادی را تحمل کردند و امروز هم با مشاهده “پیشرفت های عظیم کشور” در مقابل مشکلات ایستادگی می کنند.
این سخنان رهبر ایران همزمان با آغاز رسمی مرحله نهایی اجرای قانون هدفمند کردن یارانه ها در این کشور منتشر شده است. این در حالیست که اجرای مرحله نهایی قانون هدفمند کردن یارانه ها، نگرانی هایی را در مورد احتمال دشوارتر شدن وضعیت اقتصادی کشور برانگیخته است.
با وجود اینکه بسیاری از کارشناسان اقتصادی طرح هدفمند کردن یارانه ها را به دلیل افزایش نقدینگی و بالارفتن نرخ تورم مورد انتقاد قرار داده اند اما مسوولین کشور در حال اجرایی کردن این طرح هستند.
رهبر ایران در سخنرانی امروز خود در قم، دولت را به تلاش برای رفع عوامل ایجاد نارضایتی در مردم، مانند مشکلات معیشتی و اشتغال فرا خواند و گفت: “دستگاه هایی مانند شهرداری ها و نیروی انتظامی که ارتباط مستقیم با مردم دارند، می توانند با اقدامات خود مشکلات مردم را حل و یا بر عکس نارضایتی ایجاد کنند. بنابراین باید کاملا به عملکرد خود دقت و توجه داشته باشند”.




درباره لیبرالیسم سرمایه‌سالارانه-۱۰

«جهانی‌سازی» محیط زیست

محیط‌زیست دو حوزه عمده را در برمی‌گیرد که عبارتند از مصرف ذخائر کانی به ‌مثابه درون‌داده1 و فشار بر طبیعت به مثابه برون‌داده،2 زیرا افزایش سرسام‌آور جمعیت جهان که تا چند سال دیگر به مرز 7 میلیارد خواهد رسید و پیش‌رفت‌های فنی به آن‌چنان تراکمی رسیده‌ است که زمینه را برای مصرف تمامی ذخائر طبیعی هموار ساخته است.

به‌طور مثال هم‌اینک بیش‌تر از مقدار چوبی که سالانه روئیده می‌شود، چوب در صنایع و سوخت مصرف می‌شود و یک محاسبه ساده آشکار خواهد ساخت که اگر در بر همین پاشنه بچرخد، طی چند دهه آینده تمامی جنگل‌های جهان نابود خواهند شد، روندی که هم‌زمان موجب دگرگونی بنیادی آب و هوا در سراسر کُره زمین خواهد گشت. بنابراین برای آن که از درجه شتاب مصرف مطلق ذخائر طبیعی کاسته شود، باید از یک‌سو روند تولید را متحول ساخت تا بتوان با مصرف کم‌ترِ مواد طبیعی کالاهای با کیفیت بهتری تولید کرد و از سوی دیگر باید سبک زندگی را با واقعییت کمبود مواد کانی و طبیعی منطبق ساخت. برای تحقق این هدف باید از یک‌سو از ازدیاد بی‌رویه جمعیت جهان جلوگیری نمود و از سوی دیگر با درهم‌پیوستگی اقتصادهای ملی و پیدایش اقتصاد جهانی از تولید چندباره و هرز رفتن انرژی، مواد کانی و طبیعی ممانعت کرد.
اما از آن‌جا که درجه تکامل فنی کشورهای مختلف جهان ناهم‌گون است، در رابطه با مصرف نسبی ذخائر طبیعی می‌توان میان کشورهای صنعتی پیش‌رفته، کشورهای در حال توسعه و کشورهای عقب‌مانده تفاوت‌های چشم‌گیری را مشاهده کرد. در حال حاضر فقط 20 % از جمعیت جهان در کشورهای صنعتی زندگی می‌کنند، اما این کشورها 80 % از ذخائر کانی و طبیعی جهان را مصرف می‌نمایند. در عوض با انکشاف شیوه تولید سرمایه‌داری در کشورهای در حال توسعه هم‌چون چین، هند، برزیل، ترکیه و … مصرف انرژی این کشورها به‌شدت بالا رفته است. در عوض مصرف ذخائر کانی در کشورهای در حال توسعه و عقب‌مانده بسیار اندک است، زیرا در این کشورها صنعت مدرن هنوز به‌وجود نیامده و خانگی نگشته است. به‌عبارت دیگر، ساختار تولید در بیش‌تر این کشورها هنوز در دوران پیشاسرمایه‌داری قرار دارد.
اما گازهای سمی و گاز کربنیک که توسط صنایع و وسائل نقلیه تولید می‌شوند و موجب افزایش گرمای دما و آلودگی جّو زمین گشته‌اند، اینک به مشکلی جهانی بدل شده‌اند. همان‌طور که دیدیم 80 % این گازها در کشورهای صنعتی تولید، اما در سراسر جهان پخش می‌شوند و اتمسفر جهان را آلوده می‌سازند.
در این رابطه نیز حکومت‌های کشورهای صنعتی از سیاستی منفعت‌طلبانه پیروی می‌کنند. تا زمانی که این کشورها از افزایش گازهای سمی و گل‌خانه‌ای و آلودگی هوا صدمه‌ای نمی‌دیدند، برای حکومت‌های‌شان سرنوشت ملت‌های دیگر اهمیتی نداشت. به‌طور مثال، بنا بر بررسی‌های کارشناسانه ثابت شده است که تولید گازهای سمی و کربنیک که در دو سده گذشته توسط صنایع و وسائل نقلیه کشورهای صنعتی در اروپا تولید شدند، در نتیجه وزش باد به شمال افریقا انتقال یافتند و در آن قاره موجب افزایش گرمای هوا و دو برابر شدن سطح مناطق کویری صحرای افریقا گشتند. تا زمانی که افریقائیان باید تاوان روند صنعتی شدن اروپائیان را می‌پرداختند، دولت‌های اروپائی درباره گرم شدن دمای کُره زمین سخنی نمی‌گفتند. اما اینک که با انکشاف روند صنعتی در چین، هند، برزیل و برخی دیگر از کشورهای در حال توسعه به حجم گازهای گل‌خانه‌ای به‌شدت افزوده شده و افزایش گرمای هوا در این کشورها می‌تواند موجب کاهش تولید کشاورزی گردد، آن‌ها کنترل تولید گاز کربنیک و دیگر گازهای سمی را به مشکلی جهانی تبدیل کرده‌اند و می‌خواهند در رابطه با سازمان ملل متحد همه کشورهای جهان را به پیروی از سیاست واحدی وادار سازند. آن‌ها در عین حال می‌خواهند از این فرصت بهره گیرند و آهنگ صنعتی شدن کشورهای در حال توسعه و کم‌توسعه را کُند کنند تا بتوانند موقعیت برتر خود در تولید کالاهای صنعتی در جهان را حفظ نمایند.
در هر حال فشار مطلق بر طبیعت زائیده مصرف مطلق ذخائر کانی، پیش-‌رفت‌های چشم‌گیر فنی و افزایش خارق‌العاده جمعیت جهان است. همان‌طور که دیدیم، این عوامل به تدریج بر طبیعت و به‌ویژه بر جّو کره زمین تأثیراتی ویرانگر می‌نهد که نتایج آن می‌تواند برای تمامی بشریت خطرناک و «بی‌بازگشت» باشد. به‌طور مثال در نتیجه بالارفتن دمای هوا، یخ‌های قطب شمال در حال ذوب شدنند و این امر می‌تواند موجب بالارفتن سطح آب دریاها تا چند متر گردد، یعنی بخش بزرگی از مناطق ساحلی سراسر کشورها به زیر آب خواهد رفت. به‌طور مثال، اگر سطح آب دریاها فقط یک متر بالا رود، 15 % از کشور بنگلادژ توسط دریا بلعیده خواهد شد و تقریبأ 25 میلیون از ساکنین این کشور محیط زیست خود را از دست خواهند داد. به‌همین دلیل نیز برخی از پژوهش‌گران در این رابطه از پیدایش «جامعه پُر خطر جهانی» سخن می‌گویند. بنا بر این باور، مدرنیته که با خردگرائی و دولت سکولار دمکراتیک تحقق یافت، به نقطه عطف خود رسیده است، زیرا به‌خاطر مصرف بی‌رویه ذخائر کانی و طبیعی، جوامع صنعتی در حال تبدیل شدن به «جوامع صنعتی پُر خطر» هستند، چون که هر چه روند تولید پیچیده‌تر گردد، به‌همان نسبت نیز موجب آلودگی بیش‌تر طبیعت و محیط زیست انسانی می‌شود. امروز 15 % از مردم جهان که در جوامع صنعتی می‌زیند، 80 % آلودگی محیط‌زیست جهانی را تولید می‌کنند. در نتیجه، همان‌گونه که مدرنیته سبب شد تا جامعه کشاورزی به‌تدریج متلاشی شود و بر خرابه آن جامعه صنعتی به‌وجود آید، با پیدایش وضعیت کنونی، جامعه صنعتی در روند تبدیل شدن به «جامعه صنعتی پُر خطر جهانی» است. در کشورهای صنعتی که مدرنیته را بازتاب می‌دهند، تولید صنعتی دائمأ با خطراتی هم‌راه گشته است که دارای تأثیراتی جهانی‌اند، هم‌چون آلوده‌سازی هوا از طریق افزایش گازهائی که موجب افزایش گرمای دمای زمین می‌گردند و زباله‌هائی که نمی‌توان آن‌ها را در درازمدت جائی انبار کرد، بدون آن که موجب آلودگی آب‌های زیر زمینی و دمای هوا نشوند.3 خلاصه آن که برای برون رفت از این بن‌بست و غلبه بر مشکلاتی که جامعه صنعتی برای بشریت به‌وجود آورده است، باید از «جامعه صنعتی پُر خطر جهانی» فراتر رفت و این ممکن نیست، مگر در جهان نظم نوینی به‌وجود آید.
در رابطه با فشارهای نسبی بر طبیعت، پرسش اصلی آن است که کدام دولت‌ها چه چیز و چه مقدار تولید می‌کنند و سهم آن‌ها در آلوده ساختن آب و هوای جهانی که موجب ویرانی محیط‌زیست جهانی می‌گردد، چه اندازه است؟ هم‌چنین باید به این پرسش پاسخ داد که چه کسانی قربانیان اصلی این ویرانگری هستند؟ زیرا پژوهش‌ها نشان می‌دهند که 80 % زباله‌هائی که آب و هوا و محیط زیست را آلوده می‌سازند، در کشورهای صنعتی تولید می‌شوند، اما قربانیان اصلی تولید صنعتی نه ساکنین کشورهای صنعتی، بلکه در درجه نخست مردمی هستند که در کشورهای کم‌توسعه زندگی می‌کنند. امروز میلیون‌ها تُن زباله‌های تولید صنعتی به کشورهای کم‌توسعه و عقب ‌مانده آسیائی، افریقائی و آمریکای جنوبی صادر می‌شوند و در آن‌جا موجب آلودگی آب، هوا و بیماری مردمانی می‌گردند که مجبورند با آن زباله‌ها زندگی کنند و به‌خاطر فقر و تنگ‌دستی از توانائی پرداخت هزینه پزشک و دارو نیز محرومند.
هم‌چنین بیش‌ترین انرژی فسیلی به صورت بنزین و گازوئیل توسط اتومبیل‌های شخصی و کامیون‌ها در کشورهای صنعتی مصرف می‌شود. برای نمونه در آلمان در سال 2004 روی هم 49648043 اتومبیل وجود داشت، یعنی از هر 1000 تن آلمانی 610 تن دارای اتومبیل بودند. اما در چین که در حال حاضر از بیش‌ترین رشد اقتصادی در جهان برخوردار است، از هر 1000 تن فقط 40 تن دارای اتومبیل هستند. هم‌چنین مقدار کیلومتری که یک آلمانی در روز می‌پیماید، معادل 25 کیلومتر است، در حالی که هر چینی فقط 5 کیلومتر در روز اتومبیل می‌پیماید. به‌این ترتیب می‌بینیم که در آلمان در محاسبه با هر فرد، 15 بار بیش‌تر از چین اتومبیل وجود دارد و هر آلمانی 5 بار بیش‌تر از یک چینی راه می‌پیماید، یعنی درصد آلوده‌سازی هوا میان آلمان و چین پانزده به یک است. و هرگاه این دو فاکتور را با هم محاسبه کنیم، در آن صورت هر آلمانی 75 بار بیش‌تر از یک چینی با مصرف بنزین و گازوئیل اتمسفر کره زمین را به گازهای سمی و گل‌خانه‌ای آلوده می‌سازد.
هم‌چنین، از آن‌جا که 80 درصد فرآورده‌های صنعتی جهان در کشورهای صنعتی تولید می‌شوند، باز این کشورها در آلوده ساختن محیط زیست دست بالا را دارند. تولید کشاورزی در کشورهای صنعتی از فن‌آوری پیش‌رفته‌ای برخوردار است و امروز ثابت شده است که بخش بزرگی از 600 میلیون تُن گاز متان4 که سالانه در جهان تولید و موجب آلودگی اتمسفر کره زمین می‌شود، توسط دام‌ها و به ویژه گاوهائی تولید می‌شود که در کشورهای صنعتی پرورش داده می‌شوند.
در عین حال، از آن‌جا که در کشورهای عقب‌مانده و کم توسعه تکنولوژی مدرن وجود ندارد، راندمان مصرف انرژی و فرآورده‌ای که تولید می‌شود، در مقایسه با کشورهای صنعتی منفی است. در این کشورها مردم فقیر و تهی‌دست از یک‌سو برای تأمین سوخت خانگی و از سوی دیگر در رابطه با افزایش سطح زمین زیر کشت برای تأمین مواد غذائی جمعیتی که بی‌رویه در حال رشد است، درختان جنگل‌ها را می‌بُرند و بی‌آن که خود خواسته باشند، به‌تخریب جنگل‌ها و وخیم‌تر ‌ساختن وضعیت محیط زیست خود می‌پردازند.
دیدیم که آلودگی محیط زیست و به ‌ویژه آلودگی اتمسفر در آغاز تأثیری منطقه‌ای دارد. یکی از این تأثیرات گسترش سرزمین‌های کویری در کشورهائی است که دارای کویرند. بنا بر پژوهش‌های سازمان ملل متحد سالانه 12 میلیون هکتار زمین‌های قابل استعداد کشاورزی در این کشورها به کویر تبدیل می‌شود، یعنی سالانه 120 هزار کیلومتر مربع به وسعت کویرها افزوده می‌شود.
مشکل دیگر «چال اُزون» است که برای نخستین بار 1970 در فضای قطب جنوب و از 1992 در فضای قطب شمال کشف شد. برخی از دانشمندان وجود این چال‌ها را متأثر از نور خورشید می‌دانند، یعنی به‌خاطر انفجارهائی که در خورشید رخ می‌دهند ، اشعه‌هائی به زمین می‌رسند که موجب پیدایش این چال‌ها می‌گردند. اما برخی دیگر از دانشمندان دریافتند که با افزایش حجم گاز کلروفلوروکربن5 در فضا چال اُزون نیز در اتمسفر بزرگ‌تر شده است. با ایجاد «چال اُزون» اتمسفر زمین خاصیت فیلتر کردن اشعه نور خورشید را از دست می‌دهد و اشعه‌هائی که سرطان-‌زایند، می‌توانند بر زمین بتابند و موجب بیماری و نابودی نه فقط انسان‌ها، بلکه همه موجودات زنده گردند. در حال حاضر فقط برخی از کشورهای جهان از این اشعه‌ها صدمه می‌بینند. اما این وضعیتی موقتی است و اگر مصرف گاز کلروفلوروکربن کاهش نیابد، هر روز به تعداد کشورهائی که از «چال اُزون» صدمه خواهند دید، بیش‌تر خواهد شد.6
با توجه به آن‌چه در شرف تکوین است، بسیاری از دانشمندان و سیاستمداران از تحقق «فاجعه اقلیمی»7 در آینده‌ای نزدیک سخن می‌گویند، زیرا افزایش گرمای زمین دیگر قابل انکار نیست. از یک‌سو برف‌ها و یخ‌هائی که بر روی قله‌‌ها و در دره‌های کوه‌ها تل‌انبار شده‌اند و از سوی دیگر یخ‌های قطب شمال و جنوب در حال ذوب شدنند و مرزهای اقلیم‌های هوائی را در سراسر جهان سیّال ساخته‌اند. بنا بر مدل‌هائی که در رابطه با تولید و مصرف گازهای گلخانه‌ای محاسبه شده‌اند، هوای کره زمین می‌تواند تا سال 2100 میلادی به‌طور متوسط بین 3 تا 6 درجه گرم‌تر شود، امری که می‌تواند موجب افزایش سطح آب دریاها، سیل‌ها، کویری شدن بخش عمده‌ای از سطح زمین و … گردد.
با توجه به این وضعیت باید گفت که در برابر مشکلات زیست‌محیطی جهان فقط می‌توان عکس‌العملی جهانی نشان داد. در حال حاضر کشورهای پیش‌رفته صنعتی در مقایسه با کشورهای در حال توسعه و عقب‌مانده از استانداردهای حفظ محیط ‌زیست بهتری برخوردارند، زیرا ثروتی که در این کشورها انباشته شده و هر ساله بدان نیز افزوده می‌شود، به دولت‌های این جوامع امکان تبدیل چنین استانداردهائی به قانون را می‌دهد. اما با صنعتی‌شدن کشورهای در حال توسعه و عقب‌مانده، اگر جهان بخواهد هم‌چنان در چنبره بحران‌های محیط ‌زیست گرفتار نماند، باید چنین استانداردهائی در این کشورها نیز پیاده شوند. به‌طور مثال همه دولت‌هائی که می‌خواهند به عضویت اتحادیه اروپا درآیند، باید متعهد شوند که استانداردهای محیط‌زیستی این اتحادیه را در کشور خود پیاده خواهند کرد.
در عین حال می‌دانیم که شیوه‌های تولید پیش‌رفته می‌توانند در روند تولید با بهره‌گیری از ذخائر کانی کم‌تری فرآورده‌هائی با کیفیت بسیار بالاتری تولید کنند. به‌طور مثال، در آغاز سده پیش یک ترانزیستور که در یک رادیو و یا یک تلویزیون جاسازی می‌شد، به اندازه رادیوهای کوچک کنونی بود، در حالی که ترانزیستورهای کنونی که در دستگاه‌های الکترونیکی به‌کار گرفته می‌شوند، از نظر حجم و وزن از یک نخود نیز کوچک‌ترند. به همین‌گونه حجم نخستین رایانه‌ها با توانائی بسیار اندک برابر با یک اتاق سه در چهار متر بود. اما اینک رایانه‌ها با حجم اندکی، یعنی مصرف مواد کانی بسیار کم‌تری از کاربرد خارق‌العاده‌ای برخوردارند. بنابراین کارخانه‌هائی که با مصرف مواد کانی کم‌تری فرآورده‌هائی با کیفیت بالا تولید می‌کنند، در بازار رقابت جهانی می‌توانند با هزینه کم‌تر تولید کنند و در نتیجه سود بیش‌تری به‌دست آورند. به‌همین دلیل نیز بسیاری از صنایع کشورهای در حال توسعه و کم‌توسعه از استعداد رقابت با صنایع کشورهای پیش‌رفته محرومند. هم‌چنین امروز اتومبیل‌هائی تولید می‌شوند که برای پیمودن 100 کیلومتر به 3 لیتر بنزین و یا گازوئیل نیازمندند، یعنی با به‌کاربرد فن‌آوری‌های مدرن می‌توان از کمیت مصرف منابع و ذخائر طبیعی به‌گونه‌ای چشم‌گیر کاست.
با توجه به این وضعیت، یعنی جهانی شدن بغرنجی‌های محیط زیست و با توجه به سازمان‌های غیردولتی که اینک در عرصه جهانی می‌کوشند با ایجاد خودآگاهی در افکار عمومی جهانی از آلودگی بیش‌تر محیط زیست جلوگیرند، می‌توان به این نتیجه رسید که دولت‌های پیش‌رفته کشورهای صنعتی برای آرامش افکار عمومی مردم خود در پی ایجاد سیستمی جهانی برای مقابله با خطرهای ناشی از آلودگی محیط زیستند. در این رابطه می‌توان به تشکیلات محیط زیست سازمان ملل متحد اشاره کرد.
با این حال جهانی‌سازی همه ابعاد زندگی مردم جهان را در بر نگرفته است و بلکه آن‌چه به عنوان جهانی‌سازی عرضه می‌شود، امکان انتقال آزاد سرمایه از یک کشور به کشور دیگری است. در عوض دیگر حوزه‌های زندگی هم‌چنان در حوزه ملی باقی مانده‌اند. به‌طور مثال، کشورهای پیش‌رفته سرمایه‌داری و به ویژه کشورهای عضو گروه هشت8 از طریق عدم صدور روادید می‌کوشند از سفر مردم کشورهای در حال توسعه و کم‌توسعه به سرزمین‌های خود به‌شدت بکاهند. در عین حال آن‌ها با ایجاد دیوارهای گمرکی می‌کوشند بازارهای خود را به‌روی کالاهای کشاورزی این رده از کشورها ببندند و حتی با پرداخت سوبسیدهای کلان به کشاورزان خود آن‌ها را قادر می‌سازند فرآورده‌های کشاورزی مازاد خود را در بازار جهانی پائین‌تر از هزینه‌ تولید این فرآورده‌ها در کشورهای در حال توسعه و کم‌توسعه بفروشند. به این ترتیب کشورهای صنعتی یگانه امکان کشورهای کم‌توسعه را برای دستیابی به ارز از بین می‌برند و به‌جای آن که به پیش‌رفت این کشورها یاری رسانند، آن‌ها را فقیرتر و بیش‌تر از گذشته به‌خود وابسته می‌سازند. هم‌چنین در حوزه آموزش و پرورش هیچ‌گونه عنصر جهانی‌سازی مشاهده نمی‌شود، در کشورهای پیش‌رفته سطح آموزش و پرورش هم‌چنان بالا است و در عوض در بسیاری از کشورهای کم‌توسعه چون خانواده‌های فقیر توان تأمین هزینه تحصیل فرزندان خود را ندارند، کودکان‌شان بی‌سواد می‌مانند و نمی‌توانند خود و کشور خویش را از چنبره فقر و عقب‌ماندگی برهانند.
ادامه دارد
msalehi@t-online.de
www.manouchehr-salehi.de
1Input
2Output
3Ulrich Beck: “Risikogesellschaft: Auf dem Weg in eine andere Moderne“, Suhrkamp, Frankfurt a.M. 1986, Seiten 13-14
4Methan
5Fluorchlorkohlenwasserstoff
6Eike Roth: “Globale Umweltprobleme – Ursachen und Lösungsansätze“, Friedmann Verlag, München 2004
7Klimakatastrophe





یادمان کشتار زندانیان سیاسی در جمهوری اسلامی در هانوفر برگزار شد

شنبه ۱۰ مهر ۱٣٨۹ – ۲ اکتبر
رضا ریاضی
یادمان کشتار زندانیان سیاسی در جمهوری اسلامی شب گذشته با حضور جمعی از فعالین سیاسی و ایرانیان مقیم آلمان در هانوفر برگزار شد.

در این یادمان برخی از نزدیکان کسانی که توسط رژیم جمهوری اسلامی کشته شده بودند از وضعیت و شرایط آن زمان سخن گفتند.

“عباس عاقلی زاده” فعال سیاسی ، با اهداء گل به نزدیکان قربانیان کشتار سیاسی در رژیم جمهوری اسلامی گفت: امیدواریم آینده ای بسازیم که در آن کشتار ، شکنجه و اعدام وجود نداشته باشد.

“سیما صاحبی” همسر “جعفر پوینده” یکی از قربانیان قتل های زنجیره ای در جمهوری اسلامی گفت: همسر من جزئی از هزاران روشنفکر ، فعال سیاسی و فعال حقوق بشری بود که در این سالهای سیاه در جمهوری اسلامی به قتل رسید. من گل رز خود را به یاد قربانیانی که در جنبش اخیر در خیابانها و زندانها کشته شدند پر پر می کنم.

“مهرداد عبداللهی” در سخنرانی وضعیت خانوادگان قربانیان کشتار سیاسی در ایران را تشریح کرد و درباره کشتار اعضای خانوده اش توسط رژیم جمهوری اسلامی توضیحاتی برای حضار ارائه داد.
“سرور صاحبی” فعال سیاسی و روزنامه نگار، که بخشی از زندگی خود را در دوران شاه و جمهوری اسلامی در زندان به سر برده است، به تشریح جامعه ایرانی پرداخت و وضعیت سخت فعالین سیاسی زن در ایران قبل و پس از انقلاب را تشریح کرد.

“مهدیه کلهر” فعال سیاسی ، در سخنرانی جنایات رژیم جمهوری اسلامی را تنها مساله قدرت مسلط دیکتاتوری ندانست و اظهار داشت: خطا و اشتباهات لایه های مختلف اجتماع نکات سیاه و منفی است که با به پرسش نبردنش این تکرارها ، تکرار و منجر به بازتولید خشونت می شود.

وی افزود: به قولی سیاست خشونت از فراموشی تغذیه می شود و فراموشی از آنجایی می آید که جامعه دست از پرسش ها بر می دارد.

این یادمان توسط شبکه جوانان ایرانی هانوفر و کانون همبستگی و دفاع از مبارزات مردم ایران برگزار شد.

در بخشی از بیانیه مشترک این کانون و شبکه آمده است: برای اعتراض به سیاهترین جنایت حاکمیت سی ساله جمهوری اسلامی گرد هم آمده ایم.رژیم زخم خورده برای بقای خود با تکیه مطلق بر سر نیزه در کمین جنایات تازه است . اگر امروز بخواهیم جلوی این حد از جنایات رژیم را بگیریم باید که به دادخواهی همه جنایات سیاهی برخیزیم که جمهوری اسلامی طی سی و یک سال حاکمیت خود بر مردم ایران روا داشته است و در کنار خانواده هایی قرار بگیریم که عزیزانشان را در این جنایات سیاسی از دست داده اند به ویژه خانواده های قتل عام شدگان تابستان خونین 1367 و با فریاد در آن ها هم آوا شویم .

در ادامه این بیانیه آمده است: از این رواست که دراینجا گرد هم آمده ایم تا دوشادوش هم نگذاریم این همه جنایات فراموش شود و سدی انسانی در مقابله با کشتارهای تازه بر پا سازیم . بیاید مشترکا برای آزادی همه زندانیان سیاسی و ممنوعیت زندان، شکنجه، سنگسار و اعدام دگر اندیشان همراه شویم و مقدمات محاکمه و مجازات آمران و عاملان قتل های سیاسی در ایران را فراهم سازیم.

در این مراسم مینا خانی با رقصی منحصر به فرد جنایات رژیم جمهوری اسلامی را به نمایش کشید.

گروه “کافران بی نام” نیز مشکلات اجتماعی جامعه ایرانی را با اجرای موسیقی رپ نشان دادند.
همچنین گروه موسیقی مهر نیز در این شب برنامه اجرا کردند.
در این یادمان حضار برای آزاد اندیشان ایران یک دقیقه کف زدند.




درباره لیبرالیسم سرمایه‌سالارانه-۹

جمعه ۹ مهر ۱٣٨۹ – ۱ اکتبر ۲۰۱۰

منوچهر صالحی

اشکال فرااقتصادی جهانی‌سازی
برخی از پژوهشگران بر این باورند که با جهانی‌سازی اقتصاد و فرهنگ، جهانی‌-سازی سیاست نیز اجتناب‌ناپذیر است، زیرا روند جهانی‌سازی اقتصاد جهان را با مشکلاتی روبه‌رو ساخته است که برای مقابله با آن باید سیاست را جهانی ساخت، یعنی این مشکلات دیگر در محدوده دولت ملی قابل حل نیستند و فقط با اجراء سیاستی فراملی که می‌تواند موجب هم‌کاری دولت‌های ملی با هم گردد، می‌توان در جهت حل آن مشکلات گام مثبت برداشت. در این رابطه می‌توان به مشکلات زیر اشاره کرد:

نخست آن که در حوزه اقتصادی با گسترش اقتصاد جهانی دولت‌های ملی هر چه بیش‌تر به مثابه رقیبان در برابر یک‌دیگر قرار گرفته‌اند، زیرا هر دولتی می‌کوشد با وضع قوانین مالیاتی و حفاظت از سرمایه‌های خصوصی سرزمین خود را به‌مثابه بهترین مکان برای سرمایه‌گذاری‌های سودآور در عرصه رقابت جهانی عرضه کند. این وضعیت می‌تواند به دامنه اختلاف‌ها میان دولت‌های ملی بی‌افزاید. به‌همین دلیل نیز بسیاری از پژوهشگران بر این باورند که با ایجاد یک سازمان جهانی می‌توان از ادامه این وضعیت ناهنجار جلوگیری کرد. مهم‌ترین هدف این سازمان باید ایجاد زمینه هم‌کاری میان دولت‌های ملی باشد و نه دامن زدن به رقابت میان آن‌ها. به‌طور مثال سازمان اوپک می‌کوشد از طریق هم‌کاری دولت‌های تولیدکننده نفت خام، سیاستی را در پیش گیرد که در آن منافع همگی دولت‌های عضو اوپک بازتاب داده شود.
دو دیگر آن که افزایش جمعیت جهان هم‌راه با افزایش فرآورده‌های کشاورزی و تولید صنعتی سبب شده است تا مسائل زیست‌محیطی را دیگر نتوان در حوزه ملی و حتی قاره‌ای حل کرد و بلکه برای جلوگیری از سکته ناگهانی محیط زیست جهانی نیاز به همکاری‌های جهانی میان دولت‌های ملی است. به‌طور مثال، پس از آن که همه کشورهای جهان خود را موظف ساختند مصرف گاز اُزون خود را کاهش دهند، می‌توان دید که حجم سوراخ‌هائی که گاز اُزون در اتمسفر کُره زمین ایجاد کرده بود و موجب انتقال اشعه‌های خطرناک خورشید به‌سطح زمین می‌گشت، اینک به یک سوم کاهش یافته است. هم‌چنین کاهش گاز کربنیک برای جلوگیری از افزایش گرمای دمای اتمسفر زمین نیز بدون هم‌کاری دولت‌های ملی در عرصه جهانی ممکن نیست.
سه دیگر آن که دنیای «جهانی شده» به امنیت جهانی نیاز دارد، زیرا مبارزه با دزدان و کلاه‌برداران حرفه‌ای که در حوزه فراملی مالی و اینترنتی فعالند، نمی‌تواند در حوزه ملی انجام گیرد. در این زمینه نیز باید سازمان‌های فراملی را به‌وجود آورد تا بتوان به‌طور مؤثر با نیروهائی مبارزه کرد که با افراط‌گرائی و استفاده از ابزارهای ترور می‌کوشند به‌مقاصد خود دست یابند و هم‌چنین با باندهائی که در حوزه فراملی به دزدی، احتکار، کلاه‌برداری و .. سرگرمند.
در این رابطه از سوی کارشناسان دو راه حل ارائه داده شده‌اند. یک راه حل آن است که عقربه ساعت را به عقب برگردانیم، یعنی روند «جهانی‌سازی» را نه فقط متوقف سازیم، بلکه با انحلال تمامی نهادهائی که حاکمیت ملی دولت‌ها را کم و یا زیاد نفی می‌کنند، شاید بتوان به وضعیتی بازگشت که هنوز روند «جهانی‌سازی» آغاز نگشته بود. راه حل دیگر آن است که برای حل مشکلات موجود ساختارها و سازمان‌هائی را در عرصه جهانی به‌وجود آورد که فراخور و منطبق با ظرفیت‌های «جهانی‌سازی» کنونی باشند تا بتوان به یاری این نهادها مشکلاتی که در نتیجه روند «جهانی‌سازی» به‌وجود می‌آیند، را مهار و حل کرد. بنابراین تا زمانی که درهم‌آمیختگی جهانی افزایش ‌یابد، به همان نسبت نیز باید نهادهائی متحقق گردند تا بتوانند سیاست جهانی واحدی را در تقابل با ناهنجاری‌هائی که از روند «جهانی‌سازی» ناشی می‌شوند، طراحی و پیاده کنند. پیروان این اندیشه مخالف سیاست‌هائی جانبدار و یا یک‌جانبه‌اند و در عوض از سیاست‌هائی که مبتنی بر اصول چندگرایانه‌اند، پشتیبانی می‌کنند. در این رابطه می‌توان از پیدایش نهادهائی نام برد که سیاست بین‌الملل را به‌ سیاست داخلی کُره زمین بدل می‌سازند، یعنی برای حل مشکلات ناشی از «جهانی‌سازی» تمامی کُره زمین را به یک پیکر سیاسی واحد تبدیل می‌کنند تا در آن محدوده بتوان نظم سیاسی، اقتصادی و حتی فرهنگی هم‌گونی را که دارای خصیصه چندگرایانه است، متحقق ساخت.
در این رابطه می‌توان از سطوح مختلف سیاست «جهانی‌سازی» سخن گفت، زیرا سیاست «جهانی گشته» در سه حوزه فعال است که عبارتند از افزایش پیمان‌های بین‌المللی. در حال حاضر بیش از 26 هزار پیمان بین‌المللی میان تمامی و یا بخشی از دولت‌های ملی بسته شده است.1 هم‌چنین در چند دهه پس از جنگ جهانی دوم تعداد نهادهای دولتی و غیردولتی بین‌المللی به‌گونه‌ای چشم‌گیر افزایش یافته است و بر حسب این که کدام نهادها را دستاورد روند «جهانی‌سازی» بدانیم، می‌توان از 252 تا 5200 نهاد نام برد. و سرانجام آن که به تعداد نهادهائی که افکارعمومی جهانی را می‌سازند، یعنی به‌تعداد رسانه‌هائی که رخ‌دادهای جهانی را در سراسر جهان انعکاس می‌دهند و در این رابطه تولید کننده افکار عمومی‌اند نیز به شدت افزوده شده است.
با این همه حقوق بین‌المللی یکی از جنبه‌های سیاست جهانی است. در این زمینه می‌توان به «کنونسیون لاهه»2 اشاره کرد که 1961 با هدف هم‌سان‌سازی حقوقی قراردادهای شخصی در سطح بین‌المللی تنظیم شد. بنا بر برداشت برخی از پژوهش‌گران انکشاف روند «جهانی‌سازی» بدون این کنونسیون که مسئله ثبت قراردادها در عرصه بین‌المللی را ساده کرد، ممکن نبود.
هم‌چنین افزایش درهم‌آمیختگی اجتماعات مختلف با فرهنگ‌های گوناگون موجب پیدایش ادعاهای تازه‌ای در حوزه هم‌کاری‌های دولت‌های ملی در جهان شده است. پیدایش نهادها و سازمان‌های گوناگون که هم‌کاری میان دولت‌های ملی را آسان‌تر می‌سازند، خود بازتاب دهنده انکشاف روند «جهانی‌سازی» است. در میان این رده از نهادها، سازمان‌هائی را می‌توان یافت که حوزه کارکردشان بسیار گسترده و رنگارنگ است و هم‌چنین سازمان‌هائی نیز در یک رشته از مهارت و تخصص کارشناسانه بالائی برخوردارند. روشن است که این رده از سازمان‌ها دارای هدف‌های هم‌گون نیستند و در بیش‌تر موارد در پی تحقق هدف‌هائی متضادند. هم‌‌چنین توانمندی این سازمان‌ها برای دستیابی به اهداف خود هم‌گون نیست. در این رابطه می‌توان از نهادهای زیر نام برد:
مهم‌ترین هدف «سازمان ملل متحد» (UNO) تحقق صلح جهانی، تأمین حقوق ملل، حفاظت از حقوق بشر و تشویق هم‌کاری‌های بین‌المللی میان دولت‌های ملی است. با این حال بافت این سازمان دمکراتیک نیست، زیرا تصمیم‌هائی که در جلسات «شورای ملل» گرفته می‌شوند، شورائی که در آن هر دولت عضو فقط از یک رأی برخوردار است، جنبه اجرائی ندارند و در عوض تصمیماتی که در «شورای امنیت» گرفته می‌شود که در آن پنج دولت ایالات متحده آمریکا، روسیه، چین، انگلستان و فرانسه عضو دائمی هستند و از حق «وتو» برخوردارند، جنبه اجرائی دارد و همه دولت‌های عضو سازمان ملل باید از آن تصمیم‌ها تبعیت کنند.
«سازمان بین‌المللی کار» (IAO) یکی از نهادهای ویژه سازمان ملل متحد است که مقر آن شهر ژنو است. در این نهاد 178 کشور عضوند و از هر کشوری نمایندگانی از سوی دولت، سازمان‌های کارفرمایان و سندیکاهای کارگری برای عضویت در این سازمان فرستاده می‌شوند. یکی از انتقادهائی که به‌ این سازمان می‌شود، عضویت نمایندگان سندیکاهای وابسته به دولت‌هائی است که در آن‌ها سندیکاهای مستقل وجود ندارد. با این حال هدف «سازمان بین‌المللی کار» تدوین و تحقق شرائط انسانی برای کسانی است که برای تأمین مخارج زندگی خود باید نیروی کار خود را در بازار بفروشند. در این رابطه این سازمان می‌کوشد هنجارهائی را برای تأمین رفاء اجتماعی در تمامی کشورهای جهان تدوین کند. هم‌چنین در رابطه با روند جهانی‌سازی، این سازمان می‌کوشد از منافع و حقوق کارگرانی دفاع کند که اقتصاد کشورهای‌شان قربانی روند «جهانی‌سازی» گشته است. حوزه دیگر فعالیت این سازمان مبارزه با فقر در کشورهای عقب‌مانده است.
«سازمان غذا و کشاورزی» (FAO) یکی دیگر از سازمان‌های ویژه وابسته به سازمان ملل متحد است که مقر آن شهر رُم است. هدف این سازمان آن است که از طریق برنامه‌ریزی و تعهدی که دولت‌ها می‌دهند، بتوان غذای مردم جهان و به‌ویژه مواد غذائی مردم کشورهای عقب‌مانده و تهی‌دست را تأمین و با گرسنگی مبارزه کرد.
«برنامه محیط زیست سازمان ملل» (UNEP) در سال 1972 پایه‌گذاری شد و مقر آن در نایروبی است. این سازمان تقریبأ همان نقشی را برای سازمان ملل بازی می‌کند که وزارت‌خانه‌های محیط‌زیست در بسیاری از کشورهای پیش‌رفته سرمایه‌داری انجام می‌دهند. این سازمان خود را «صدای محیط زیست» دولت‌های عضو سازمان ملل می‌داند و می‌کوشد به نهادهای دولت‌های عقب‌مانده و در حال رشد آن‌گونه بهره‌برداری از طبیعت را بیاموزد که موجب زیان طبیعت نگردد، یعنی به‌طور مثال در هر سال آن‌قدر چوب از درختان تولید شود که طبیعت می‌تواند به‌طور طبیعی دوباره به تعداد و یا به‌حجم چوب درختان خود بی‌افزاید. در زبان آلمانی این گونه توسعه را «توسعه پایدار»3 می‌نامند.
«بانک جهانی» (Weltbank) که مقر آن در واشنگتن است، پس از جنگ جهانی دوم تأسیس شد تا به‌بازسازی زیرساخت‌‌ کشورهائی که در جنگ جهانی دوم ویران شده بودند، یاری رساند. اما امروز وظیفه اصلی این بانک یاری رساندن به رشد و توسعه اقتصادی کشورهای در حال توسعه و عقب ‌مانده است. البته منتقدین بانک جهانی بر این باورند که این بانک به کشورهای عقب‌مانده آن‌گونه سیاست اقتصادی را تحمیل می‌کند که در خدمت منافع کشورهای امپریالیستی قرار دارد. به‌طور مثال، به دولت‌هائی که به‌ساز دولت‌های امپریالیستی نرقصند و یا حاضر نشوند بازار داخلی خود را در اختیار سرمایه‌داران چندملیتی قرار نهند، کمک مالی نمی‌دهد.
«صندوق بی‌المللی پول» (IWF) در رابطه با تنظیم امور مالی جهان و هم‌چنین مدیریت بحران‌های بدهی کشورهای عضو نقشی تعیین کننده بازی می‌کند. وظائف اصلی این صندوق عبارتند از ترویج هم‌کاری‌های بین‌المللی میان دولت‌ها در زمینه تعیین سیاست ارزی، تثبیت نرخ تبدیل ارز‌ها به‌یک‌دیگر و هم‌چنین کنترل سیاست پولی.
«سازمان تجارت جهانی» (WTO) از یک‌سو می‌کوشد تجارت جهانی را بر مبانی اقتصاد لیبرالیستی سامان‌دهی کند و از سوی دیگر ثبات تجارت جهانی را تأمین نماید.
«تشکیلات برای هم‌کاری‌ و توسعه» (OECD) سازمانی است که در آن به‌طور عمده کشورهای پیش‌رفته صنعتی جهان غرب عضوند. این سازمان از یک‌سو از هم‌کاری‌های بین‌المللی کشورهای پیش‌رفته پشتیبانی می‌کند و از سوی دیگر از طریق‌برنامه‌ریزی می‌کوشد کشورهای پیش‌رفته را به سرمایه‌گذاری در کشورهای در حال رشد و عقب‌مانده جلب کند. حوزه‌های اصلی فعالیت این سازمان عبارتند از برنامه‌ریزی‌های سیاسی در حوزه‌های اقتصاد، اشتغال، تأمین انرژی، آموزش و پرورش و پژوهش در کشورهای پیش‌رفته سرمایه‌داری.
در کنار این سازمان‌ها که به‌طور عمده به سازمان ملل متحد وابسته‌اند، یک رده سازمان‌های جهانی غیردولتی نیز وجود دارند که فعالیت‌های آن‌ها برای مردم جهان از اهمیت چشم‌گیری برخوردار است. در حال حاضر دائمأ به تعداد این سازمان‌ها افزوده می‌شود. بیش‌تر این سازمان‌ها فعالیت خود را به یک موضوع اختصاص داده‌‌اند تا بتوانند با برخورداری از درجه تخصص بالا با سیاست‌های دولت‌های جهان که مبتنی بر منفعت ملی و حفظ قدرت خود است، مقابله کنند. مهم‌ترین این سازمان‌ها عبارتند از:
«صلح سبز» (Greenpeace) که در سال 1971 تأسیس شد، سازمانی است غیرانتفاعی و حوزه فعالیت آن حفظ محیط‌زیست است با هدف حفظ کُره ‌زمین به‌مثابه زیست‌گاه همه موجوداتی که در آن می‌زیند. این سازمان در حال حاضر در سراسر جهان نزدیک به 3 میلیون عضو دارد.
«صندوق عمومی جهانی برای طبیعت» (WWF) سازمانی است برای حفظ محیط زیست که 1961 در سوئیس پایه‌گذاری شد در حال حاضر در 100 کشور جهان بیش از 4000 تن برای این سازمان کار می‌کنند. این سازمان در حال حاضر هزینه بیش از 2000 پروژه‌های محیط زیست را تأمین می‌کند. بودجه این سازمان در سال 2006 بیش از نیم‌میلیارد دلار بود.
«آتاک» (attac) مخفف فرانسوی «اتحادیه برای دریافت مالیات از داد و ستدهای مالی به سود شهروندان» است. این تشکیلات یگانه سازمان جهانی است که روند «جهانی‌سازی» را نقد و با عوارض زیان‌بار آن مبارزه می‌کند. «آتاک» 1998 در فرانسه تشکیل شد و اینک بیش از 90 هزار عضو در 50 کشور صنعتی و پیش‌رفته جهان دارد. بیش‌تر اقتصاددانان جهان که از روند «جهانی‌سازی» انتقاد می‌کنند، عضو این سازمانند.
رابطه بسیاری از سازمان‌های غیردولتی با نهادهای دولتی هم‌گون نیست و دائمأ دست‌خوش دگرگونی می‌شود. به‌طور مثال برخی از سازمان‌های غیردولتی بازتاب ‌دهنده اعتراض افکار عمومی نسبت به برخی از سیاست‌های حکومت‌هایند و برخی دیگر با دریافت کمک‌های مالی و حتی بودجه‌های سالانه از صندوق دولت می‌کوشند توجیه‌گر سیاست‌های حکومت‌هائی باشند که از آن‌ها کمک مالی دریافت می‌کنند، یعنی برای این حکومت‌ها نقش لابی را بازی می‌کنند. برخی دیگر نیز ترکیبی از این دو هستند.
برخی دیگر از پژوهش‌گران در رابطه با روند «جهانی‌سازی» از «جهانی‌سازی فرهنگ‌ها» نیز سخن گفته‌اند که در بطن آن فرهنگ‌های بومی به‌تدریج به فرهنگی جهانی بدل خواهند شد، یعنی جای فرهنگ‌های بومی را فرهنگی جهانی خواهد گرفت.4 بنا بر این باور، با گسترش روند «جهانی‌سازی» اشکال بیان فرهنگ‌های مختلف در حوزه‌های نقاشی، موزیک، رسوم، تخیلات، سمبل‌ها و … از نقطه‌ آغاز خود دور شده و به‌تدریج دگرگون می‌شوند و هم‌چون ارواح آواره راهی جهان می‌گردند و در این روند به‌ندرت در هیبت اولیه خود پذیرفته می‌‌شوند و بلکه برای آن که بتوانند به زیست خود استمرار بخشند، مجبورند خود را منطبق با اوضاع و زمانه روز تغییر دهند. به‌عبارت دیگر، با انکشاف روند «جهانی‌سازی» فرهنگ‌های بومی مرزهای خود را از دست می‌دهند و از تنگنای ملی به تمامی جهان راه می‌یابند تا با درهم‌آمیختن با یک‌دیگر به «فرافرهنگ»5، یعنی فرهنگ جهانی بدل گردند. با شتاب روند «جهانی‌سازی» به‌جای آن که مرزهای ملی، قاره‌ای و … فرهنگ‌ها را از هم جدا سازند، به درهم‌آمیختگی فرهنگی افزوده گشت، یعنی «جهانی‌سازی» سبب شد تا برای «فرافرهنگ» جهانی حوزه زیست جهانی به‌وجود آید. ویژگی «فرافرهنگ» آن است که از یک‌سو به فرهنگ‌های بومی، ملی و منطقه‌ای که دارای خصلت‌های ناهمگونند، اجازه زیست مستقل را می‌دهد و از سوی دیگر آن‌ها را مجبور می‌سازد تا اگر نخواهند نابود شوند، باید خود را با اوضاع و زمانه کنونی تطبیق دهند، یعنی باید با هم درآمیزند. برخلاف فرهنگ‌های بومی و ملی که درون‌گرایند، یعنی با تکیه بر اساطیر و ارزش‌های دینی در پی توضیح و توجیه خویشند، «فرافرهنگ» بنا بر خصیصه‌ جهانی خود برون‌گرا، باز و بدون تعصب‌های نژادی، قومی و ملی است. در هر حال هواداران «جهانی‌سازی فرهنگ‌ها» بر این باورند که هر چند فرهنگ کشورهای پیش‌رفته سرمایه‌داری، یعنی فرهنگ یونانی- رومی- مسیحی فرهنگ غالب جهانی است، اما با این حال می‌توان در پدیده «فرافرهنگ» عناصر همه فرهنگ‌ها را یافت، یعنی از یک‌سو رستوران‌های زنجیزه‌ای مک دولاندز6 را می‌توان در سراسر جهان یافت، اما در رستوران‌های هندی، مکزیکی، چینی، ترکی و حتی ایرانی نیز می‌توان در کشورهای پیش‌رفته سرمایه‌داری غذا خورد. و هر چند موزیک پاپ آمریکائی- اروپائی در سراسر جهان موزیک غالب است، اما موزیک افریقائی، هندی، عربی و … نیز در دیگر کشورهای جهان هوادارانی دارد. هم‌چنین، هر چند چنین دیده می‌شود که زبان انگلیسی به‌خاطر نقشی که انگلستان و ایالات متحده در دوران استعماری و امپریالیستی سرمایه‌داری بازی کردند، اینک به «زبان جهانی» بدل گشته است، اما به همان اندازه و شاید بیش‌تر از آن مردم جهان به زبان‌های چینی و هندی سخن می‌گویند. برخی از پژوهش‌گران حتی بر این باورند که دوران استعمار سرمایه‌داری هر چند موجب شد تا در برخی از کشورهای قاره امریکا مردم بومی حتی زبان مادری خود را «فراموش» کنند و به زبان‌های انگلیسی، اسپانیائی و پرتغالی سخن گویند، اما این سلطه فرهنگی سطحی است و در بسیاری از کشورها با آغاز جنبش‌های ملی‌گرایانه بازگشت به فرهنگ بومی با موفقیت تحقق یافته است. تأثیرات فرهنگ غربی نیز در این کشورها «درونی» شدند و در هیبت ارزش‌های فرهنگ بومی نمایان شدند. هم‌چنین پذیرش برخی از ارزش‌های فرهنگی غرب هم‌چون حقوق بشر و برابری زن و مرد در بسیاری از حوزه‌های فرهنگی غیر غربی موجب بهتر شدن وضعیت اجتماعی زنان گشته است. همین دسته از پژوهش‌گران هم‌چنین بر این باورند که روند «جهانی‌سازی» نه فقط موجب پیدایش «فرافرهنگ جهانی» گشته، بلکه هم‌چنین موجب پویائی فرهنگ‌های بومی، ملی و منطقه‌ای نیز شده است. نمودگارهای این روند پویا خود را در «چند فرهنگی»7، «فرهنگ برین»8 و روابط «میان‌فرهنگی»9 نمودار می‌سازد. سرانجام آن که روند «جهانی‌سازی» موجب پیدایش «فرهنگ جهانی» خواهد گشت بدون آن که از پیوندهای فرهنگ‌های سنتی، مدرن، پسامدرن و حتی پساپسامدرن جلوگیری کند و یا مانع از رشد آنان گردد.
هم‌چنین روند «جهانی‌سازی» موجب شده است تا برخی از پدیده‌های فرهنگی کشورهای در حال رشد و عقب‌مانده نیز خصلتی جهانی بیابند. در این میان اسلام از ویژگی خاصی برخوردار است، زیرا وجود مناطق نفت‌خیز در کشورهای اسلامی سبب رویاروئی فرهنگی میان مردمی که در کشورهای اسلامی زندگی می‌کنند و حکومت‌های این کشورها که آلت دست قدرت‌های امپریالیستی هستند، گشته و موجب بدل گشتن اسلام به ایدئولوژی سیاسی برای مقابله با سلطه فرهنگی غرب در این حوزه تمدنی شده است.
همین تقابل فرهنگی سبب شده است تا برخی از رهبران دولت‌هائی که عضو اتحادیه اروپایند، با عضویت ترکیه در این اتحادیه مخالفت کنند، زیرا بر این پندارند که با پیوستن ترکیه با جمعیتی بیش از 70 میلیون به اتحادیه اروپا، سلطه «فرهنگ مسیحی- اروپائی» آنان در این اتحادیه به خطر خواهد افتاد، زیرا هم اکنون اسلام در بسیاری از این کشورها به دومین دین بزرگ بدل گشته است. در این زمینه دولت‌های دست راستی فرانسه و آلمان دارای مواضع افراطی و بنیادگرایانه ضد اسلامی‌اند. مبارزه با حجاب اسلامی در این کشورها نیز کوششی است برای جلوگیری از گسترش شیوه زندگی غیر اروپائی و حفظ شیوه زندگی سنتی اروپائی‼
تأثیر روند «جهانی‌سازی» در کشورهای پیش‌رفته صنعتی سبب شد تا جناح راست و محافظه‌کار از خود عکس‌العمل نشان دهد و در این رابطه می‌توان از کتاب «نبرد فرهنگ‌ها»10 که توسط ساموئل هانتینگتُن11 نوشته شد، نام برد. او در این کتاب مدعی شد که مضمون سده 21 توسط نبرد فرهنگی میان حوزه تمدنی اسلامی و حوزه تمدنی مسیحی- یهودی تعیین خواهد گشت، زیرا بنا بر باور او در سده 21 هویت فردی و اجتماعی انسان‌ها فقط بنا بر ارزش‌های فرهنگی تعیین خواهد گشت. هرگاه از این زاویه به مبارزه‌ای بنگریم که هم‌اینک میان سرزمین‌های فقیر و ثروتمند درگرفته است، خواهیم دید که «نبرد فرهنگ‌ها» پوششی است برای توجیه سیاست امپریالیستی غرب در خاورمیانه. وگرنه، همان‌طور که دیدیم، فرهنگ‌ها بر هم‌دیگر تأثیر می‌نهند و حتی فرهنگ مسیحی- اروپائی کنونی خود در دورانی تحت تأثیر فرهنگ اسلامی قرار داشت و به یاری عناصر فرهنگ اسلامی توانست دوران سیاه اسکولاستیک را پشت سر گذارد و به دوران رنسانس گام نهد. به‌همین دلیل نیز بسیاری از دانش‌پژوهان غرب اندیشه‌هائی را که هانتینگتُن در «نبرد فرهنگ‌ها» پرورانید، نادرست و حتی خطرناک برای آینده بشریت ارزیابی کرده‌اند. در حال حاضر اندیشه‌های هانتینگتُن فقط در محافل دست‌راستی و محافظه‌کاران افراطی غرب دارای پیروانی است. اندیشه‌های هانتینگتُن خطرناکند، زیرا او از یک‌سو راه مراوده و تفاهم میان حوزه‌های فرهنگی مسیحی- یهودی غربی و اسلامی شرقی را نفی می‌کند و از سوی دیگر برای تأمین هژمونی فرهنگ مسیحی- یهودی در جهان حتی بهره‌گیری از جنگ را مجاز می‌داند.
برخی دیگر از پژوهش‌گران «جهانی‌سازی» را در برابر «بومی‌‌سازی» قرار می‌دهند و می‌کوشند این باور را تقویت کنند که روند «جهانی‌سازی» سبب خلاقیت فرهنگ‌های بومی می‌شود، زیرا کسانی که در چنین حوزه‌هائی زندگی می‌کنند، برای آن که هویت فرهنگی خود را از دست ندهند، مجبورند در برابر تأثیرات فرهنگی «جهانی‌سازی» از خود واکُنشی خلاق نشان دهند، یعنی باید فرهنگ خود را غنی سازند تا بتوانند در برابر «تهاجم فرهنگی» غرب دوام آورند. به‌این ترتیب «جهانی‌سازی فرهنگی» فقط حل فرهنگ‌ها درهم نیست و بلکه تقویت عناصر فرهنگ بومی نیز جزئی از این روند است. برای آن که راه دور نرویم، می‌بینیم که در «جمهوری اسلامی» ایران، نه فقط میراث فرهنگی تمدن اسلامی، بلکه حتی دستاوردهای فرهنگ پیشااسلامی نیز مورد حراست قرار گرفته‌اند. هم‌چنین در حوزه زبان فارسی برای بسیاری از اشیاء و اصطلاحاتی که در غرب به‌وجود آمده‌اند، معادل‌های بسیار دقیقی اختراع شده‌اند که سبب غنای فوق‌العاده زبان فارسی در حوزه‌های فلسفه، علوم اجتماعی و طبیعی گشته است. هم‌چنین رشد دانش مدرن و فن‌آوری‌های صنعتی هم اکنون در ایران فوق‌العاده بالا است و بنا بر اسنادی در مقایسه با دیگر کشورها در سال 2010 از رشدی 1000 درصدی برخوردار بوده است.12 همین امر سبب شده است تا ایران بتواند در حوزه نظامی، یعنی تولید موشک‌های دوربُرد و فرستادن قمر مصنوعی به آسمان از بسیاری از کشورهای دیگر جهان سوم پیشی گیرد. در بسیاری از کشورهای در حال توسعه و عقب‌مانده نیز کم و بیش می‌توان شبیه همین روند، یعنی تقویت فرهنگ بومی را مشاهده کرد. خلاصه آن که بنا بر این برداشت، تفاوت‌ها و چندگونگی مضمون «جهانی‌سازی فرهنگی» را تشکیل می‌دهد. حتی شرکت‌های چندملیتی هر چند از یک‌سو می‌کوشند کالاهای خود را به‌مثابه «بهترین» الگو عرضه می‌کنند، اما از سوی دیگر برای فروش کالاهای خود در جهان مجبورند به سلیقه‌های بومی، یعنی چندفرهنگی توجه کنند. به‌همین دلیل نیز بسیاری از شرکت‌های چندملیتی با ایجاد صنایع در نقاط مختلف جهان می‌کوشند تولید خود را با نیازها و سلیقه‌های بومی، ملی و منطقه‌ای تطبیق دهند.
ادامه دارد

msalehi@t-online.de

www.manouchehr-salehi.de

Woyke, Wichard (Hg.): “Handwörterbuch Internationale Politik“, 9. Auflage, Bundeszentrale für politische Bildung , Band 404, 2004, Seite. 1666۱6.

Haager Konvention2

Nachhaltige Entwicklung3

Byung-Chul Han: “Hyperkulturalität. Kultur und Globalisierung“, Berlin 20054

Hyperkultur5

McDonald`s6

Multikulturalität7

Transkulturalität8

Interkulturalität9

Samuel Phillips Huntington: “Clash of Civilizations10

س111ساموئل فیلیپ هانتینگتُن Samuel Phillips Huntington در 18 آوریل 1927 در نیویورک زاده شد و در 24 دسامبر 2008 در ماساچوست درگذشت. او آمریکائی یهودی‌تبار و استاد دانشگاه هاروارد در رشته سیاست بود. او هم‌چنین سال‌ها یکی از مشاوران وزارت خارجه ایالات متحده بود و در این مقام در تعیین سیاست بیرونی آمریکا در رابطه با کشورهای اسلامی نقشی تخریب‌گرایانه داشت.




همجنسگرایان از وزارت تا اعدام / سیاست یک بام و دو هوای جمهوری اسلامی

سید رضا ریاضی
جمعه ۲ مهر ۱٣٨۹ – ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۰

…”دو مرد دیگر به علت همجنس بازی اعدام شدند”، ” نعمت صفوی نوجوان اردبیلی در سن 16 سالگی به جرم همجنس بازی اعدام شد” ،”نوجوانان همجنس گرا محکوم به اعدام شدند” و …اینها اخباری است که گاه و بیگاه از ایران به گوش می رسد. انسانهایی که به جرم همجنسگرا بودن به اعدام محکوم می شوند در این میان قانون به نوجوانان نیز رحم نمی کند، این در حالی است که جمهوری اسلامی کنوانسیون حقوق کودک را امضا کرده است. در عین حال در اینسوی جهان برخی از سیاستمداران همجنسگرا به قدرت دست می یابند و به بسیاری از سمت ها نظیر وزارت گماشته می شوند.

پرسشی که مطرح می شود این است که آیا در ایران هیچ کدام از مسوولین نظام همجنس گرا نیستند؟!
“… در سن کودکی بسیار بازیگوش بودم. از درو دیوار بالا می رفتم .یکبار یواشکی به بالای دیوار یکی از باغهای شهرمان بالا رفتم و یکی از پسرهای محل را هنگام لواط با یکی دیگر از پسرها دیدم. او حالا شهردار شهرستان ما است!….”. این حکایتی موثق است که شخصی برایم تعریف کرد و حالا لااقل یک مسوول در کشور را می شناسم که همجنس گرا است.
از طرفی شایعات زیادی درباره همجنس گرایی مسوولین رده بالای نظام شنیده می شود و حتی شنیده می شود که در حوزه علمیه نیز بسیاری افراد همجنس گرا هستند.البته دلایل منطقی برای این امر وجود دارد که به آن اشاره خواهد شد.
همجنس گرائی از نظر اسلام جزو گناهان کبیره و از نظر فقهی حرام محسوب می گردد و مجازات های سنگینی بر آن قرار داده شده است.
بر این اساس: «1. صدق عنوان لواط در صورتی است که به‎‎ اندازه حشفه دخول انجام شود، ‏در غیر این ‎‎صورت اصلا لواطی انجام نگرفته است، هر چند گناه کبیره ی دیگری غیر لواط صورت گرفته است که به آن تفخیذ می گویند که در ‏صورت ثابت شدن برای آن نیز صد تازیانه تعزیری از طرف حاکم شرع قرار داده شده است . اما در باره ی آثار فقهی لواط (مانند حرمت ابدی خواهر و مادر ‏مفعول و…)امام خمینی، حتی دخول کمتر از حشفه را موجب حرمت ابدی ازدواج با خواهر و مادر و دختر مفعول می داند. پس آثار دیگر لواط این است که مادر و ‏خواهر مفعول بر فاعل تا ابد، حرام شده و او نمی تواند با آنها ازدواج کند و لو این که فاعل در حال لواط بالغ نبوده باشد.2. اگر عمل شنیع لواط به طریق شرعی اثبات شود و فاعل و مفعول با رضایت تن به این عمل ضد انسانی و ضد اخلاقی داده باشند حکم آنان قتل است که یا دیوار بر آنان خراب می شود یا از بلندی پرتاب می شوند یا با شمشیر کشته و یا در آتش سوزانده می شوند (البته سوزاندن در آتش تنها منحصر به جرم لواط است و به خاطر جرائم دیگر کسی سوزانده نمی شود).البته چنان چه کسی العیاذ بالله مرتکب این گناه شد و عمل شنیع او مخفی ماند لازم نیست که خود را به محاکم شرعی معرفی کند و تنها توبه بین او و خدایش کافی است.»
همانطور که اشاره شد در قوانین جزایی جمهوری اسلامی این عمل گناه کبیره محسوب شده و مجازاتش مرگ است، اما این سوال مطرح است که آیا این کشور می تواند با کسانی که مرتکب گناه کبیره شده اند و این مساله را بطور علنی مطرح کرده اند وارد مذاکرات رسمی شود؟! روز گذشته «گوئیدو وسته وله» وزیر امور خارجه آلمان با «منوچهر متکی» وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی در نیویورک دیدار و گفت و گو داشته است، این در حالی است که گوئیدو وسته وله همجنسگرا است و هنگامی که به عربستان سعودی برای یک ملاقات رسمی سفر کرده بود بسیاری از رسانه های جمهوری اسلامی این دیدار را به دلیل همجنسگرا بودن وی متهم کرده بودند. اما وسته وله پس از سخنان احمدی نژاد مبنی بر اینکه آمریکا حوادث یازده سپتامبر را طرح ریزی کرده است، با مقامات ایران گفت و گو کرد و مقامات جمهوری اسلامی از این دیدار بسیار خرسند بودند.با این وجود وسته وله هنگام سخنرانی احمدی نژاد در جلسه حضور نداشت و همراه دیپلماتهای اروپایی و آمریکایی جلسه را ترک گفته بود.
سوال دیگر این است که اگر مقام رسمی کشوری که همجنسگرا است وارد ایران شود و در طول مسافرت خود با شریکش همبستر شود آیا مجازات او بر اساس قوانین اسلام اعدام است؟! یا اینکه کشور اسلامی بر اساس قوانین بین المللی عمل خواهد کرد؟!
دراین بخش به گوشه ای از زندگی دو شخصیت سیاسی در آلمان اشاره می کنیم که همجنسگرا هستند و همانطور که همگان اذعان دارند جمهوری اسلامی روابط اقتصادی بسیار خوبی با آلمان دارد. البته در این بحث مساله همجنسگرایی به هیچ وجه مورد انتقاد قرار نگرفته است. همچنین باید خاطر نشان کرد که مسوولین آلمان همواره مساله اعدام در جمهوری اسلامی به دلیل همجنسگرایی را مورد انتقاد قرار داده اند.

شریک وسته وله به او قدرت می دهد

“گوییدو وسته وله”، (Guido Westerwelle) وزیر امور خارجه آلمان یک همجنسگرا است.
وسته وله 27 دسامبر در بد هونف (Bad Honnef) متولد شد. والدین وی هر دو بعنوان وکیل فعالیت می کردند. بعد از جدایی آنها وسته وله به همراه سه برادرش با پدرش زندگی کرد.
وی پس از اتمام مدرسه در سال 1980 به FDP(از احزاب آلمان) پیوست.سپس عضو موسس حزب لیبرال جوان شد و به عنوان رئیس هیات مدیره فدرال در سال 1988 و 1983 خدمت کرد.
از سال 1980 تا 1987 در رشته علم حقوق در دانشگاه بن ادامه تحصیل داد.وسته وله در سال 1988 عضو هیات رئیسه FDP شد.
وسته وله با در حال حاضر با “میشائیل مرونز” (Michael Mronz) زندگی می کند.
میشائیل مرونز مدیر(chio) در آخن و برادر تنیس باز معروف “الکساندر مرونز” است.
پس از جشن پیروزی FDPمایکل مرونز و وسته وله تا ساعات پایانی شب آبجو نوشیدند و وسته وله شریک خود مایکل مرونز را مدت کوتاهی بغل کرد.محبت ، غرور و قدردانی در چهره وی دیده می شد.
وسته وله بالاخره پس از یازده سال در دولت به پیروزی دست یافته و مرد شریک زندگی اش او را قدرتمند ساخته است.
وسته وله و مایکل مرونز در آگوست 2003 با یکدیگر در تاسیس شرکتی در کلن آشنا شدند.
در سال 2004 در مراسم جشن 50 سالگی “آنگلا مرکل” صدر اعظم آلمان، وسته وله با شریک خود مایکل مرونز حضور یافت و به این شکل رابطه خود را با مرونز آشکار کرد.وسته وله می گوید “من زندگی ام را تا کنون مخفی نکرده ام و زندگی ام را زندگی می کنم”.
وسته وله هفته گذشته با شریک خود به طور رسمی ازدواج کرد.
این در حالی است که به گفته یکی از جامعه شناسان که نام وی به علت مسائل امنیتی فاش نمی شود، بر اساس یکی از مطالعات آماری تعداد زیادی از افرادی که در حوزه علمیه قم درس می خوانند همجنسگرا هستند.
درهمین حال یکی از اساتید حوزه علمیه که نام وی نیز فاش نمی شود، نیز می گوید: همجنسگرایی در میان پسران نوجوانی که برای درس طلبگی به قم می آیند، امری طبیعی است. این افراد در سنین نوجوانی در خوابگاهها بصورت دستجمعی زندگی می کنند. آنها شرایط و همچنین امکان برقراری ارتباط جنسی فاش را ندارند.
بنابراین تفاوت جامعه ایران با اروپا در این است که در اروپا روابط بصورت آشکارا اذعان می شود اما در ایران همانطور که بر اساس قوانین گفته شد لازم نیست فردی که مرتکب این عمل شده خود را به محاکم شرعی معرفی کند و تنها توبه بین او و خدایش کافی است. در این راستا قانون یاد می دهد که بهتر است مخفی کاری صورت گیرد.

چرا مایکل مرونز به وسته وله قدرت می دهد؟


قبل از هر چیز حالت آرامش بخش وسته وله مطرح است حتی وقتی مرونز در شرایط استرس قرار دارد، همه چیز را در دست دارد.همکاران وسته وله چشم انداز مثبت وی به زندگی اش را ستایش می کنند (همیشه باید به نیمه پر لیوان نگاه کرد).او حتی وقتی شکست می خورد از این شکست درس می گیرد تا به قدرت جدیدی برسد.همه این مسائل به وسته وله اطمینان خاطر می دهند. خوش بینی وسته وله موتور محرک وی است و او با شکست نا امید نمی شود.
مرونز در انتخابات سهم عمده ای در پیروزی داشت او نزدیکترین مشاور رئیس FDP بود. او در جمع هواداران مردمی درست روی جایگاه قرار داشت.
چیزی که دو زوج را به هم پیوند می دهد عشق به موسیقی کلاسیک بتهوون و هندل و هنر معاصر است.یکی از کسانی که وسته وله را خوب می شناسد می گوید که حالات روحی او نسبت به سالهای قبل به توازن رسیده است.
ظاهرا طالع خوبی دارد.در آخرین هفته قبل از انتخابات در طالع بینی وی (حوت) نوشته شده بود که می توانید روی کمکهای کسی که در ماه جدی(مرونز) است، حساب کنید!
در عربستان همچون ایران مجازات همجنس گرایان اعدام است با این وجود وسته وله به این کشور سفر کرد و حتی مورد استقبال عبدالله بن عبدالعزیز و سعود الفیصل پادشاه و وزیر امور خارجه عربستان و شخصیتهای دیگری از خاندان سلطنیتی قرار گرفت.
میشائیل مرونز در بیشتر سفرهای وسته وله حضور دارد و حضور وی در سفرهای وسته وله سبب شده که برخی نسبت به این موضوع اعتراض کنند که وی از موقعیت خود برای انجام امور شخصی استفاده کرده است.
با این وجود وسته وله این اتهام را که برای امور شخصی به این مسافرت آمده را رد می کند و می گوید که مرونز برای انجام امور کاری همراه وی سفر کرده است.
وسته وله 48 ساله اولین همجنس گرایی است که در آلمان به مقام وزارت رسیده است.
وزير امور خارجه آلمان در دفاع از هم جنس‌گرايي خود اظهار می دارد: اين كه من همجنس‌گرا هستم هيچ مانعي براي كار سياسي من محسوب نمي‌شود.
وی می گوید: طي 9 سال گذشته كه به عنوان رييس حزب دموكراتيك آزاد مشغول به كار بوده‌ام، هيچ مشكلي براي من به دليل اين كه با يك مرد زندگي مي‌كنم بوجود نيامده است.
وستروله در گفت‌وگو با مجله آلماني اشپيگل با اشاره به زندگي خصوصي خود و اين كه ممكن است سفر وي به برخي كشورها با مشكلاتي همراه شود، می گوید: كشورهايي وجود دارند كه در آن زنان به طور قانوني و سيستماتيك تحت ظلم قرار مي‌گيرند و از حقوق برابر با مردان برخوردار نيستند. اين مطلب مورد خشم ماست و ما با وجود اين واقعيت‌ها در كشورهاي ديگر، يك صدراعظم زن داريم.
وستروله هم چنين در پاسخ به اين سوال كه آيا وي از روبرو شدن با بي‌احترامي هراس دارد يا نه، تصریح می کند:‌ من هيچ هراسي از اين كه با بي‌احترامي مورد برخورد قرار گيرم ندارم، چرا كه تاكنون چنين مساله‌اي را تجربه نكرده‌ام.
وزير امور خارجه آلمان تاكيد می کند: اگر ما بخواهيم كه اصول و قواعد ليبراليستي خود را آنهم به آن دليل كه ديگران آنها را قبول ندارند محدود كنيم، به لحاظ اخلاقي شكست خواهيم خورد.
اين سياستمدار حزب دموكراتيك آزاد هم چنين در اين مصاحبه اظهار می دارد: موافقم از كمك به توسعه كشورهايي كه در آن زنان به عنوان جنس دسته دوم مورد برخورد قرار مي‌گيرند و يا زنان و مرداني كه هم جنس باز هستند اعدام مي‌شوند، جلوگيري شود.
چندی پیش “فوُلکر بک”، از فراکسیون حزب سبزهای آلمان در پارلمان این کشور، از وزیر خارجه آلمان خواست که برای جلوگیری از اجرای حکم اعدام همجنس گرایان ایرانی، اقدام کند.
فولکر بک، با استناد به گزارش سازمان دیده‌بان حقوق بشر، یادآور شد که خطر اجرای حکم اعدام، سه مرد جوان را به اتهام همجنس گرایی در سنین کمتر از 18 سال، تهدید می کند. وی در نامه ای به وزیر امور خارجه آلمان، از او خواسته است که علیه این حکم فعال شود.
این سیاستمدار حزب سبزها تأکید کرد که ایران پیمان حقوق مدنی سازمان ملل متحد را امضا کرده، که طبق آن صدور حکم اعدام تنها در رابطه با جنایات بسیار سنگین ممکن است. این پیمان صدور حکم اعدام را در مواردی که ارتکاب آن در سنین خردسالی اتفاق می افتد، ممنوع می سازد. نه ارتداد از دین و نه همجنس گرایی مشمول این مجازات نمی شوند.

شهردار برلین : من همجنسگرا هستم و این چیز خوبی است!


کلاس وورایت Klaus Wowereit سیاستمدار آلمانی در یونی سال 2001 حاکم ایالت برلین شد.او همچنین در نوامبر 2009 نائب رئیس ملی حزب SPD شده بود.
او با دو برادر و دو خواهرش بدون پدر بزرگ شد.در کنار شغل دانشجویی برادر بزرگترش او را پشتیبانی مالی می کرد.سالهای خیلی بعد وورایت از برادرش که دچار فلج مقطعی شده بود و مادرش که سرطان داشت ، مراقبت کرد.
او تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته فقه و حقوق در دانشگاه برلین آغاز کرد و در سال 1979 اولین سوال حقوقی وی از دولت صورت گرفت .او منشی قانون درAmtsgericht Tempelhof-Kreuzberg شد و در سال 1981 دومین سوال حقوقی خود از دولت را پرسید. سپس او مسوول شورای انتصاب سناتور از برلین بود.
وورایت در سال 1993 با یورن کوبیکی Jörn Kubicki جراح اعصاب آشنا شد و در سال 2005 آنها در یک خانه مشترک زندگی کردند.
بزرگترین شهرت وورایت در سال 2001 بدست آمد.زمانی که او برای نامزدی جهت کاندیدا شدن بدون رای اعتماد در برابر ابرهارد دیکگن Eberhard Diepgen قرار گرفت.
پس از آن او در رسانه ها ظهوری استثنایی داشت و هنوز آینده انتخاباتی اش نامعلوم و بادبانی در باد بود.
وی به صراحت اعلام کرد :”من همجنسگرا هستم و این چیز خوبی است!” و این جمله بالهایی برای موفقیت وی شد.
او اولین سیاستمدار آلمانی بود که بر مساله همجنسگرایی اش بطور آشکار ایستادگی کرد.
Werner Josef Patzelt دانشمند سیاسی می گوید: وورایت تفرجی در رهایی داشت.
در دوازده دسامبر سال ۲۰۰۳ نمایندگان مجلس قانون‌گزاری آلمان، «بوندس‌تاگ» تصویب کردند که در محله‌ی «تیرگارتن»، از محله‌های معروف برلین، پایتخت آلمان، یادمان هم‌جنس‌گرایانی که در طی حاکمیت ناسیونال سوسیالیست‌ها در اردوگاه‌های کار اجباری جان باختند، نصب شود.
دو هنرمند دانمارکی به نام‌های میکائیل المگرین و اینگار دراگست در مکعبی به ابعاد سه متر و شصت سانتی‌متر در یک متر و نود سانتی‌متر یک تلویزیون مداربسته نصب کردند. در این تلویزیون فیلمی به طول یک دقیقه و نیم که در آن دو مرد یکدیگر را عاشقانه می‌بوسند به نمایش گذاشته می‌شود. صحنه‌ی بوسه‌ی دو مرد هم‌جنس‌گرا که به پایان می‌رسد، فیلم از اول تکرار می‌شود.
در ادامه این گزارش اطلاعاتی از دلایل همجسنگرایی از «وکیپدیا» برای علاقه مندان منتشر می کنیم تا خوانندگان بیشتر با این خصلت آشنا شوند.
همجنس‌گرایی
همجنس‌گرایی یکی از گرایش‌های جنسی است که مشخصه آن تمایل زیبایی شناختی، عشق رومانتیک، و تمایل جنسی منحصرآ نسبت به جنس همگون با خود فرد می‌باشد. به فردی که به جنس دیگر گرایش داشته باشد دگرجنس‌گرا و به افرادی که هم به جنس دیگر و هم به همجنس خود تمایل دارند دوجنس‌گرا می‌گویند.
در اصطلاح دینی و حقوقی به ارتباط جنسی بین مردان لواط یا سودومی (برگرفته از نام لوط پیامبر قومی به نام سودوم که به این کار مشهورند) و به ارتباط جنسی بین زنان «مساحقه» می‌گویند.
در گویش خیابانی، از افراد همجنس‌گرا – زن یا مرد – با عنوان تحقیرآمیز «همجنس‌باز» یاد می‌شود، همچنین واژه‌های دیگری نیز در گفتار عوام برای اشاره به افراد همجنس‌گرا وجود دارد که معمولاً تحقیرآمیز و محکوم‌کننده هستند؛ به عنوان مثال همجنس‌گرایان مرد در زبان فارسی با عناوین چون اِواخواهر، اُبنه‌ای (شخص مفعول در عمل جنسی همجنس گرایان) و عناوین زننده‌تر خوانده می‌شوند.
برای اشاره به همجنس گرایان مرد در زبان ادب ِفارسی واژه های «غلامباره» و «شاهدباز» و امروزه گی که از واژهٔ انگلیسی Gay آمده‌است استفاده می‌شود. اما برای اشاره به همجنس گرایان زن در زبان فارسی امروزی معمولاً واژه لزبین یا لِز به کار می‌رود که از واژهٔ انگلیسی Lesbian آمده‌است. البته در گفتار ایرانیان به همجنس‌گرایان زن، طَبَق‌زن گفته می‌شده‌است که به عمل طَبَق‌زنی اشاره داشته‌است. این لغت امروزه بندرت مورد استفاده قرار می‌گیرد.
پدیده همجنس گرایی از ابتدای تاریخ، با بشر همراه بوده‌است و در ادبیات و هنر جهان از زمان بسیار کهن، شاهد اشاراتی به این پدیده هستیم.
همجنس‌گرایی از دید زیست شناسی
تئوری هورمونی پیش از تولد
زیست شناسی عصبی مغز در ایجاد حالت مردانگی کاملاً کشف شده‌است. استرادیول و تستوسترون که به وسیلهٔ آنزیم ۵-α ردوکتاز تبدیل به دی هیدروتستوسترون می‌شوند، عمل ایجاد حالت مردانگی را با اتصال به گیرنده‌های آندروژن (هورمون‌های جنسی مردانه که باعث ایجاد صفات ثانویه مانند ریش و کلفتی صدا می‌شوند) بر عهده دارند. تغییرات جسمی و روانی زمانی ظاهر می‌شوند که تعداد این گیرنده‌های آندروژن بسیار کم (مانند نشانگان بی حسی آندروژنی و یا بسیار زیاد باشد (مانند زنان مبتلا به پُِریاختگی مادرزادی غدهٔ فوق کلیه)احتمالاً همجنسگرایی چه در مردان و چه زنان نتیجهٔ چنین دگرگونیهایی است. در این مطالعاتی دیده شده‌است که در زنان همجنسگرا عموماً بیش از زنان دگرجنسگرا حالات مردانه ایجاد شده‌است.همجنسگرایی مردان ،ایجاد حالات مردانه چه بیش از حد و چه کمتر از حد معمول باعث همجنسگرایی در مردان می‌شود.
تفاوت‌های فیزیولوژیکی همجنسگرایان
تحقیقات بسیاری که در این زمینه انجام شده‌اند، مانند تحقیقات پیشگامانهٔ عصب شناس سیمون لوی، نشان می‌دهند که تفاوتهای قابل توجهی در فیزیولوژی مردان همجنسگرا و مردان دگرجنسگرا وجود دارد.این تفاوتها ابتدا خود را در مغز، گوش میانی، و حس بویایی آشکار می‌سازند. لوی در آزمایشی دریافت که مغز ۱۰٪ از مردان همجنسگرای مورد آزمایش تفاوت فیزیولوژیکی آشکاری با همان بخش‌ها در مردان دگرجنسگرا دارد. گاهی نتایج این تحقیقات را به این معنا می‌گیرند که همجنسگرایی در افراد پدیده‌ای مادرزادی است.با این حال خود «لوی» می‌گوید: : «تحقیقات من ثابت کنندهٔ یک دلیل ژنتیکی برای همجنسگرایی نیستند. من هیچ قسمتی از مغز را به عنوان یک مرکز همجنسگرا کننده معرفی نکرده‌ام. INAH-۳ بیشتر مانند حلقه‌ای از زنجیرهٔ هسته‌های شکل دهندهٔ رفتارهای جنسی مردان و زنان عمل می‌کند تا یک هستهٔ همجنسگراکننده… و از آنجا که من مغز افراد بالغ را مورد مطالعه قرار داده‌ام هیچ دلیلی وجود ندارد که نتیجه بگیریم این تفاوتها مادرزادی بوده‌اند و بعد از تولد به وجود نیامده‌اند. تحقیقات لوی مورد انتقادهایی قرار گرفت که یکی از دلایلش انتخاب مردان همجنسگرایی بود که به علت بیماری ایدز جان خود را از دست داده بودند، در حالی که دگرجنسگراهای مورد مطالعه به این بیماری مبتلا نبودند. مقایسه‌ای که بین اندازهٔ INAH-۳ در افراد مبتلا به ایدز دگرجنسگرا و همجنسگرا انجام شد (با وجود کوچک بودن جامعهٔ آماری) نشان داد که اندازهٔ این بخش از مغز در هر دو آنها مشابه‌است. البته باید توجه داشت که هیچ مدرکی مبنی بر تأثیر ابتلا به ایدز بر اندازهٔ INAH-۳ یافته نشده‌است. تحقیقات در زنان هنوز به هیچ نتیجه مشابهی منتهی نشد.
بعضی از تحقیقات اخیر حاکی از ارتباط تعداد برادرهای بزرگ‌تر با همجنسگرایی فرد می‌باشد. بلانکارد و کلاسن در سال ۱۹۹۷ اعلام کردند هر برادر بزرگ‌تر احتمال همجنسگرایی فرد را تا ۳۳٪ بالا می‌برد. این یافته طبق گفتهٔ بلانکارد «یکی از معتبر ترین یافته‌های اپیدمیولوژیکی است که تا به حال در رابطه با گرایشهای جنسی کشف شده‌است.» بر طبق این یافته، گفته می‌شود که هر جنین مذکر در مادر واکنشی ایمنی ایجاد می‌کند و این واکنش با جنین بعدی تشدید می‌شود. این جنینها آنتی ژن H-Y را که نفش آنها در تغییرات جنسی مهره‌ها تقریباً ثابت شده‌است تولید می‌سازند و این همان آنتی ژنی است که آنتی بادی مادری H-Y به آن واکنش داده و نیز یاد آوری (از نظر ایمنی شناختی) می‌نماید. سپس آنتی بادیهای H-Y تولید شده توسط مادر به جنین حمله می‌کنند و کارایی آنتی ژنهای نامبرده را در ایجاد حالات مردانه در مغز جنین پایین می‌آورند. از این موضوع با نام «اثر ترتیب تولد برادر» یاد می‌شود.
در مطالعاتی که پسرهای رشد یافته با برادر بزرگ‌تر را با آنها که جدا از برادران رشد کرده بودند مقایسه می‌کرد، کشف شد که تنها متولد شدن از مادری که برای چندمین بار پسری به دنیا می‌آورد احتمال همجنسگرا بودن را در افراد افزایش می‌دهد و بزرگ شدن در کنار برادران دخالت چندانی در این مسأله ندارد جالب اینجاست که این موضوع فقط در مردان راست دست صادق است. درباره زنان نتایج مشابه یا قابل توجهی یافت نشده‌است.
رفتار همجنس‌گرایانه در حیوانات
روی و سیلو ۲ پنگوئن همجنسگرای باغ وحش نیویورک :هنگامی که تخمی واقعی در زیر انها گذاشته شده از جوجه ی به دنیا امده همانند فرزند خودشان نگهداری نمودند.
رفتارهای همجنسگرایانه تاکنون در ۱۵۰۰ گونه جانوری – از پستانداران گرفته تا خرچنگ‌ها و کرم‌ها – مشاهده شده ولی تصور می‌شود که رقم واقعی بسیار بیشتر از این باشد. رفتارهای همجنس‌گرایانه بخصوص در حیوانات گله‌زی با زندگی گروهی پیچیده شایع‌تر است و نقشی اساسی در زندگی آنان بازی می‌کند. معروف‌ترین حیوان همجنس‌گرا بونوبو یکی از نزدیک‌ترین خویشاوندان انسان است. این گونه از شمپانزه به‌کلی دوجنس‌گرا است. جانت مانن، پروفسور دانشگاه جورج تاون صریحاً این نظریه را مطرح کرده‌است که همجنسگرایی، لااقل در دلفینها مزیتی است که در اثر تکامل به وجود آمده و حملات و تجاوزهای داخل گونه‌ای را خصوصاً در نرها کاهش می‌دهد.
بعضی پنگوئنهای نر تمایل به تشکیل جفت با نرهای دیگر و لانه سازی مشترک با آنها دارند. در این مواقع از یک سنگ به عنوان جایگزین تخم استفاده می‌شود.در سال ۲۰۰۴ پارک مرکزی حیوانات واقع در ایالات متحده آمریکا، سنگ یادشده را با یک تخم بارور جایگزین کرد که زوج نر آن را به عنوان فرزند خود بزرگ کردند. باغ وحشهای آلمانی و ژاپنی نیز گزارشهایی دربارهٔ همجنسگرایی بین پنگوئن هایشان منتشر کرده‌اند. این پدیده همچنین در زیستگاه آبی کلی تارلتون در آوکلند نیوزیلند مشاهده شده‌است.
معاشقه و دخول کامل در روابط گاوهای نر، خصوصاً گاومیش کوهان دار آمریکایی معمول است. روابط اینچنینی در ماده‌های نوع دیگری از گاوها رواج دارد.
همجنسگرایی در گوسفندان (که در ۶ تا ۱۰٪ قوچها دیده می‌شود)همراه با تفاوت در حجم بخش‌های معینی از مغز و فعالیتهای شیمیایی است. مطالعاتی که توسط مجلهٔ درون ریز شناسی انجام شد، نشان داد عوامل فیزیولوژیکی و زیست شناختی تأثیرگذارند. نتایج این بررسیها با بررسیهایی که لوی روی نمونه‌های انسانی انجام داد مشابه‌است.
گوسفندان نر کوهی آمریکایی نیز از این نظر به دو دسته تقسیم می‌شوند : آنها که درگیر روابط همجنسگرایانه می‌شوند و گروه دیگر که اینگونه نیستند.
در میان کبوتران نیز هم‌جنس‌گرایی نرها دیده می‌شود. کبوتربازان اصطلاحاً به این جفت کبوتران جناق می‌گویند.
روانشناسی همجنس‌گرایان
در ابتدای قرن بیستم، مباحثی نظری پیرامون تحلیل روانی درگرفت که ادعا می‌کرد در همهٔ افراد طی نمو روانی، دوجنس گرایی به وجود می‌آید. مطالعات عددی آلفرد کنزی در سال ۱۹۴۰ و همچنین دکتر فریتز کلین در سال ۱۹۸۰ تأیید کنندهٔ این نظریات بودند.
مطالعات تازه که با چاپ کتابهای آلفرد کنزی با نامهای «رفتارهای جنسی انسان مذکر» و «رفتارهای جنسی انسان مؤنث» به نتایج مهمی منتهی شد، بیانگر این بود که اکثر مردم در مقاطعی دارای تجربیات و یا عواطف همجنس گرایانه بوده‌اند. پژوهشهای علمی معاصر ادعا می‌کنند که اکثریت جامعه انسانی تمایلات دوجنس گرایانه دارند. گرایش جنسی برخلاف آنچه بیشتر مردم تصور می‌کنند یک متغیر گسسته نیست که به ۲ گروه «دگرجنس گرا» و «همجنس گرا» تفکیک شود، بلکه متغیری پیوسته‌است که خصوصیات مابین این گروه‌ها را نیز داراست. گزارشات «کنزی» نشان می‌دهند که حدود ۴ درصد از بالغین آمریکایی برای تمام عمر منحصراً همجنس گرا هستند و حدود ۱۰ درصد نیز در مقاطعی از زندگی رفتارهای همجنس گرایانه بروز داده‌اند. با این حال درصد افرادی که به طور برابر با هر دو جنس رابطه دارند کمتر از میزان مورد انتظار است. این می‌تواند به علت فشارهای اجتماع بر افراد باشد که آنها را مجبور می‌کند بر خلاف غرایز درونی خود و به طور ناخودآگاه برچسبهای مطلق هویت جنسی را از قبیل «همجنس گرا» یا «دگرجنس گرا» بپذیرند.
کنزی، به همراه فعالان گروه‌های LGBT بر جنبه‌های تاریخی و سیالیت گرایشهای جنسی تأکید می‌کرد. مطالعات کنزی همچنین نشان داد که گرایش جنسی در دوران حیات فرد در جهات مختلف رشد می‌کند و ندرتاً (و نه لزوماً) امکانات جذب شدن به جنسیت متفاوتی را فراهم می‌کند. بسیار نادر است که شخصی گرایش‌های جنسی خود را تغییر دهد و همچنین بعید است که این اتفاق نادر در صورت رخ دادن «داوطلبانه» باشد. اما گاهی تمایلات جنسی گسترش می‌یابند و یا دستخوش تغییر شده و جوهرهٔ متفاوتی پیدا می‌کنند. نظریه فراهنجارایده‌های «ساختار اجتماعی» را مرتبط با قضیه می‌داند و معتقد است باید به تمایلات جنسی تنها در چهارچوب تاریخی آن نگریست. در این نگاه، گرایش جنسی محصول تأثیرات جامعه‌است و یک ویژگی تحت کنترل انسان و ارادهٔ او محسوب نمی‌شود.
بیشتر روانشناسان با نتایج کلی آزمایشات کنزی موافقند و به رشتهٔ پیوستهٔ تمایلات جنسی عقیده دارند، که در آن افراد کاملاً همجنس گرا و کاملاً دگرجنس گرا در دو انتهای بردار و اقلیت قرار دارند و اکثریت را دوجنس گرایان تشکیل می‌دهند. بعلاوه تقریباً همهٔ روانشناسان هم عقیده‌اند که گرایش جنسی در سنین پایین شکل می‌گیرد و به طور ارادی قابل تغییر نیست.
البته بعضی دیگر از تحقیقات اسلوب کاری کنزی را زیر سؤال می‌برند و نتایج این آزمایش را در برآورد تعداد همجنس گرایان و دگرجنس گرایان اغراق آمیز می‌دانند. آنها دلیل خود را انتخاب افراد نامناسب برای تحقیق (که شامل همجنس گریان و زندانیهایی که بعضاً متهم به تجاوزهای جنسی بوده‌اند می‌شود) بیان می‌کنند به هر حال نظریات کنزی در رابطه با «رشته پیوستهٔ تمایلات جنسی» هنوز مورد قبول است و با یافته‌های تحقیقات زیست شناسی انجام شده بر تفاوتهای ساختاری مغز افراد و حیوانات دارای گرایش‌های جنسی مختلف سازگاری دارد.
روابط پدر- پسر و شکل‌گیری رفتارهای جنسی
بخش بزرگی از تحقیقات معمولاً به بررسی روابط فرزند- والد و تأثیر آن بر مردان همجنس گرا و دگرجنس گرا می‌پردازد و احتمال رابطه‌ای بین «فقدان پیوند عاطفی بین والد همجنس» و «شکل گیری همجنس گرایی در پسر» را پیشنهاد می‌دهند. مطالعات زیادی ادعا می‌کنند که مردان همجنس گرا در دوران کودکی خود کمتر از همسالان دگرجنس گرایشان مورد علاقه یا توجه پدرانشان بوده اند «بیبر» در سال ۱۹۷۶ اظهار داشت:«از سال ۱۹۶۲ که کتابم منتشر شد تا به حال بر روی ۱۰۰۰ همجنس گرا و ۵۰ جفت از والدینشان مطالعه کرده‌ام والگوی مشابهی در ۹۰٪ آنان یافته‌ام. در تمام مدت آزمایش، حتی یک مرد همجنسگرایی که پدرش اخلاق سازنده و رفتار مهرورزانه داشته باشد ندیده‌ام. پسری که پدرش به او احترام می‌گذارد و عشق می‌ورزد هرگز همجنس گرا نمی‌شود. من به این نتیجه رسیده‌ام که رفتار والدین بر انتخاب تمایل جنسی کودکان بسیار تأثیر می‌گذارد.»
بیبر بعدها در سال ۱۹۷۶ گفته‌های خود را این گونه ادامه داد:«ما همواره گفته‌ایم که یک پسر که پدری با اخلاق سازنده و مهرورزانه دارد هرگز همجنس گرا نمی‌شود. باید توجه داشت که عکس این گزاره صحیح نیست و هر پسری که پدرش اخلاق مخرب دارد لزوماً همجنس گرا از آب در نمی‌آید.»
این گزارشات، مخصوصاً به علت جابجا کردن علت با اثر زیر سؤال رفته‌اند. به عبارت دیگر علاقهٔ مردان همجنس گرا به داشتن رابطهٔ مستحکم تر با مادر، علت همجنس گرایی نیست، بلکه نتیجهٔ آن است. انجمن روانشناسی آمریکا نیز این نتایج را رد کرده‌است و اظهار داشته که در جوامع مختلف همجنس گرایان درصد مشابهی از جامعه را تشکیل می‌دهند. در حالی که اگر روابط خانوادگی دارای چنان تأثیری بود، در جوامعی با فرهنگ خانوادهٔ متفاوت این میزان می‌بایست متفاوت باشد. این تئوری هم چنین عاجز از توضیح وجود همجنس گرایی در یونان باستان، ژاپن قبل از مدرنیته، و فرهنگهای دیگر است و دلیلی برای همجنس گرایی در حیوانات ارائه نمی‌کند و مثلاً قادر به توضیح دادن این سؤال نیست که چرا در گونهٔ قوی سیاه استرالیایی تنها والدین جوجه‌ها زوجهای نر محسوب می‌شوند؟
یافته‌های مطالعات بر حیوانات همجنس گرا به موازات یافته‌های موارد انسانی پیش می‌روند. مطالعاتی که بر روی مغز قوچهای همجنس گرا انجام شده نشان می‌دهد آن بخش از مغز که در شکل گیری رفتارهای همجنس گرایانه نقش دارد، نسبت به دگرجنس گرایان همان تفاوتهایی را نشان می‌دهد که در موارد انسانی دیده می‌شود.
اصلاح رفتار
بعضی درمانگرها، گروه‌ها، یا مؤسسات ادعا می‌کنند قادر به کمک به همجنس گرایان برای غلبه بر رفتارهای همجنس گرایانهٔ خود هستند. اکثر آنها پیروان ادیان ابراهیمی هستند که در مسلک آنان همجنس گرایی غیرطبیعی و گناه‌است و یک گرایش جنسی نامطلوب به حساب می‌آید. این نوع روان درمانی در جهت حذف علایق همجنس گرایانه و توسط افرادی که همجنس گرایی را یک اختلال یا گناه تلقی می‌کنند استفاده می‌شود. این افراد معتقدند که همجنس گرایی اصولاً نوعی گناه‌است و از طریق توبه و ایمان می‌توان آن را از بین برد.
تاکنون هیچ سند علمی و معتبری بدست نیامده که حاکی از «درمان» موفق یک همجنس گرا و تبدیل او به یک دگرجنس گرا باشد و حتی برخی افراد در اثر چنین «درمان»هایی دچار صدمات خطرناک و جدی شده‌اند.(منبع) با این حال طرفداران درمان همجنس گرایی به افرادی اشاره می‌کنند که به زعم آنها «موفق» شده‌اند.(ر.ک به انجمن ملی مطالعه و درمان همجنس گرایی). به هر جهت تنهٔ اصلی جامعهٔ پزشکی و روانشناسی این ادعاها را مردود می‌داند و تلاش برای تغییر گرایش جنسی را بی اثر و بالقوه خطرناک تلقی می‌کند.
طبیعت در برابر تربیت
این که بین عوامل روان شناختی و عوامل زیست شناختی کدام بر همجنس گرایی مؤثرتر است مسأله ایست که همواره عامل بحثهای بسیار شده‌است. از این عوامل می‌توان به عوامل ژنی و یا هورمونهای مؤثر بر جنین نام برد. از نظر تاریخی فروید و روانشناسان دیگری در شاخهٔ روانکاوی معتقد بودند که تجربیات دوران کودکی در شکل گیری گرایشهای جنسی مؤثرند. به عنوان مثال فروید معتقد بود که نوجوانان همگی همجنس گرا هستند و پس از گذراندن مراحلی دارای حالات دگرجنس گرایی می‌شوند و آنها که همجنس گرا می‌مانند به علت مواجهه با یک مانع یا حادثهٔ بازدارنده، تکامل جنسی خود را به اتمام نرسانده‌اند. او همچنین معتقد بود که بعضی افراد که این دورهٔ تکامل جنسی را بدون هیچ مشکلی طی کرده‌اند نیز همچنان در درون خود به صورت پنهان و به درجات متفاوت دارای تمایلات همجنس خواهانه هستند. کشفیات مدرن علمی و پزشکی تأکید بر زیست شناختی بودن عوامل همجنس گرایی و رفتارهای همجنس گرایانه در کودکی دارند و این عوامل شامل عوامل ژنتیکی و یا کسب شده در رحم مادر می‌باشند. ناگفته نماند که همین پیش زمینه‌های زیست شناختی همجنس گرایانه‌است که در کودکی شرایط ایجاد عوامل روانشناختی را مهیا می‌کند.
همجنس‌گرایی در طول تاریخ
همان‌گونه که گفته شد، همجنس‌گرایی قدمتی به‌درازای تاریخ بشر دارد و کمابیش در همه‌جا حضور داشته داشته‌است.
ایران
در ایران باستان با همجنسگرایی و روابط همجنسگرایانه در مکان های زیادی همچون دیر ها, کاروان سراها , حمام ها و پادگان های نظامی برخوردی صورت نمیگرفته و مجاز بوده است همچنین در دوران صفویه مکانی به نام امرد خانه برای روسپیان مرد وجود داشته است. این مکان توسط حکومت قانونی بوده و حتی مالیات نیز پرداخت می نموده است.
در دوران هخامنشیان وساسانسان مجازات رابطه با همجنس،اعدام بوده ‌است.
تاریخ همجنس‌گرایی در قلمروی اسلامی
ابوالحسن خان ایلچی شیرازی (۱۱۹۰ تا ۱۲۶۲ ق./۱۷۷۶ تا ۱۸۴۶ م)، سیاست‌مدار مشهور ایرانی و وزیر امور خارجهٔ دولت قاجار در زمان فتحعلی شاه در سفرنامهٔ خود هنگام توصیف «توغات» – یکی از شهرهای عثمانی (و یا به‌قول خودش، روم)، در بخشی که وارد حمام عمومی می‌شود، گزارشی از لواط سپاهیان ینی چری با پسربچگان ارمنی را که به چشم خود شاهد بوده‌است، ارائه می‌دهد.
در نظام جمهوری اسلامی همانند دیگر کشورهای اسلامی همجنس گرایی جرم محسوب می‌شود و دارای قوانین جزایی خاص خود است. در خصوص لواط، به معنای انجام عمل جنسی بین دو مرد، در حضور چهار شاهد عادل و یا چهار مرتبه اقرار از سوی کسانی که لواط کرده‌اند به این عمل در دادگاه، بنا به احکام اسلامی که مبنای قانون مجازات در جمهوری اسلامی را تشکیل می‌دهند حکم اعدام برای هر دو طرف اجرا می‌گردد.
همجنس گرایی زنان زیر عنوان «مساحقه» عمل مجرمانه اعلام شده‌است. مادهٔ ۱۲۷ قانون مجازات اسلامی مساحقه را این طور تعریف کرده‌است :«مساحقه، هم جنس بازی زنان است با اندام تناسلی». در موضوع مساحقه جرم به فعل دو زن بستگی دارد و در جریان تحقق جرم اساسا جنس مذکر غایب است. به موجب مادهٔ ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی: «هرگاه دو زن که با هم خویشاوندی نسبی نداشته باشند بدون ضرورت، برهنه زیر یک پوشش قرار گیرند به کمتر از صد تازیانه تعزیر می‌شوند. در صورت تکرار این عمل و تکرار تعزیر در مرتبهٔ سوم به هر یک صد تازیانه زده می‌شود». در صورت تکرار جرم، مرتکب را اعدام می‌کنند (مادهٔ ۱۳۱ قانون مجازات اسلامی). یکی از راههای اثبات جرم هم جنس گرایی زنان شهادت شهود است. قانونگذار برای اثبات این جرم به شهادت مردان رجوع می‌کند و شهادت زنان را در جرمی که کاملاً زنانه‌است معتبر نمی‌شناسد.
اروپا
اکثر کشورهای اروپا در عین به رسمیت شناختن همجنس گرایی قوانین خاصی نیز برای آنها تدوین کرده و یا در حال انجام آن هستند. برای مثال قانون ازدواج همجنسگرایان در بلژیک در سال ۲۰۰۳ تصویب شد.
ایالات متحده آمریکا
در اکثر ایالت‌های آمریکا همجنس گرایان دارای مشروعیت بوده حتی دارای قوانین ازدواج هستند. رئیس جمهور سابق آمریکا، جرج دبلیو بوش، تلاش‌هایی برای محدود کردن ازدواج همجنس‌گرایان به عمل آورده‌است.
خاورمیانه
در اسرائیل، حقوق شهروندی همجنس‌گرایان به رسمیت شناخته شده‌است.
در اکثر کشورهای اسلامی در خاورمیانه، با هم‌جنس‌گرایان برخورد می‌شود. با این وجود، جامعه همجنس‌گرایان اسرائیل دارای آزادی‌های وسیع اجتماعی در این کشور هستند، هرچند برخی گروه‌های مذهبی محافظه‌کار در اسرائیل با این آزادی‌ها مخالفند.
در سال ۲۰۱۰ دهها خاخام سرشناس اسرائیلی با امضای بیانیه‌ای خواستار رعایت حقوق و جلوگیری از بدرفتاری با همجنسگرایان مذهبی شده‌اند.
پرتقال
پارلمان پرتغال لایحه ای را در تاریخ ۸ ژانویه ۲۰۱۰ برای قانونی کردن ازدواج همجنس گرایان تصویب کرده اما قبول کردن فرزند توسط این زوج ها را رد کرده است. این لایحه با حمایت حزب حاکم سوسیالیست و سایر احزاب چپ به تصویب رسید.
همجنس‌گرایی و مذهب
سه دین ابراهیمی یهودیت، مسیحیت و اسلام با همجنس‌گرایی به طور علنی مخالفت کرده‌اند، اما برخی مسیحیان در این زمینه نظرات متفاوتی دارند، چنان که برخی کلیساها عقد شرعی همجنس‌گرایان را جاری می‌کنند و برخی نیز، این عمل را مطرود می‌دانند.
از نظر اسلام
لواط یکی از گناهان کبیره از نظر دین اسلام است. این عمل از جانب محمد، پیامبر اسلام و تمامی امامان شیعه به شدت[نیازمند منبع]نهی شده و از عواقب اخروی آن به شدت یاد شده است.
در قرآن نیز سه نوع عذاب برای قوم لوط، که مشهور به همجنس‌گرایی بودند، بیان شده: صیحه، باریدن سنگ عذاب بر آنها، زیر و رو شدن شهرهای آنها.[نیازمند منبع] همچنین در قرآن گفته شده: «عذابی که بر قوم لوط نازل شد از ظلم کنندگان دور نیست»..
از نظر یهودیت
در آئین یهودیت، رابطه جنسی بین دو همجنس غیر قابل قبول است. اما بجز در مذهب ارتدکس در سه مذهب دیگر یعنی اصلاح گرا،نوسازمانگرا ومحافظه کارهمجنس گرایی بعنوان یک شیوه ی زندگی مورد قبول و اجازه ورود به مرحله خاخامی وجود دارد.




استراتژی تحوّل و جایگاه تحریمها

پنج‌شنبه ۱ مهر ۱٣٨۹ – ۲٣ سپتامبر ۲۰۱۰
دنیز ایشچی
بدون تعریف واقعبینانه ویژگیهای مرحله گذر و تحوّل تاریخی سیاسی اجتماعی که در آن واقع شده ایم، نمی شود تاکتیک درستی را نسبت به تاثیرات تحریمها اتّخاذ کرد.
بدون تعریف ویژگیهای استراتژی مرحله ای عبور از ولایت فقیه و گذر به جامعه ای مدنی بر مبنای اصول جهانشمول حقوق بشر، ارزشهای حقوقی فرهنگی جوامع مدرن و عدالت اجتماعی، نمی شود آنالیز درستی از مساله تحریمها انجام داده و نتیجه گیریهای درستی گرفت. اقشار و طبقات بالنده اجتماعی کدامها هستند؟ آرمانها و ایده آلهای مرحله ای آنها چه می باشند؟ کدام سازمانهای سیاسی با کدام پلاتفورم این آرمانها را نمایندگی می کنند؟ این سازمانها چه راهکار محوری استراتژیک را برای این گذر و تحوّل مرحله ای ترسیم میکنند؟
در شرایطی که بعضی از ماها یا استراتژی مشخصّی برای عبور از سیستم حکومتی ولایی نظامی نداریم یا بعضی از ماها اصلا به تحوّل و گذری از این نظام معتقد نیستیم و چشم امید به اصلاحات آیات عظام دوخته ایم، تا پروسه طبیعی هزار و چهارصد سال گذشته خود را به میل خویش ادامه دهند، گفتارهای پراکنده با نظرگاههای گوناگون جای وحدت برنامه ای و وحدت عمل را خواهد گرفت و طبیعی است که تاکتیها جای استراتژی را خواهند گرفت.
بینشی که دنیای گلوبال فعلی را از دریچه و با ارزشهای مرحله امپریالیستی زمان لنین و یا استکبار جهانی آقای خمینی می بیند، اگر نگوییم صدها سال، به راحتی می شود گفت که دهه ها از واقعّیتهای اجتماعی قافله زمان خویش عقب مانده است.امروز صنعتی شدن کشورهای جهان سوّم بدون انتقال تکنولوژی مدرن، سرمایه گذاری، تامین امنیت قانونی ، استقرار مدیریّت مدرن، نهادینه شدن اندامهای سیستم دموکراتیک حکومت مردمی و جدایی نهادهای قضائئ، اجرائی، رسانه های اجتماعی، قانونی و مردمی از همدیگر و دهها فاکتور دیگری که الگوهای همه آنها باید از کشورهای پیشرفته و صنعتی به کشورهای جهان سوّم منتقل گردند، عملی نیست.
امروز در کشورهای جهان سومّی که دسته های میلیشیای مافیایی جهت غارت ثروتهای کشوری و حفظ قدرتهای باندهای خود از کودکان بعنوان سربازانی استفاده می کنند که اقدام به مثله کردن هم وطنان خود و تجاوز به زنان خود می کنند، بدون کمک کشورهای پیشرفته صنعتی قادر نخواهند بود بر مشکلات راه اندازای جامعه مدنی بر مبنای پیشرفت علوم، تکنولوژی و صنایع، استقرار آزادیهای فردی و اجتماعی و بالا بردن استاندارهای زندگی، غالب آمدن به گرسنگی، فقر و بیماریهای مزمن موّفق گردند.
در شرایطی که همان “امپریالیستها” و یا ” استعمارگران استکباری” که بعضی از ماها از آنها صحبت می کنیم سالانه میلیاردها دلار جهت درمان، ریشه کن کردن بیمارها، سیر کردن شکم گرسنگان، جاده سازی و شهرسازی خرج می کنند و به آموزش جوانان این کشورهای جهان سوّم در دانشگاههای خود می پردازند تا از این طریق انسان ساکن کشورهای جهان سوّم را به سطح انسان نوین جامعه مدرن ارتقا بدهند و جوامع عقب مانده آنها را به سطح جامعه مدنی مدرن ارتقا بدهند، هنوز در کشور ما “حزب الله” حکومت می کند، در سومالی “الشباب” ، در افغانستان “طالبان” و “وحابیّه”، در کشورهای آفریقایی کودکان سرباز به مثله کردن انسانها میپردازند، در آمریکای لاتین مافیاهای موّاد مخّدر و قاچاق انسان دهها هزار نفر را قتل عام می کنند و در کشمیر و افغانستان و پاکستان شاهد صدور ترور کور در سطح جهانی هستیم.
بخشی از واقعّیتهای جهان گلوبال امروزین برخلاف رویاهای ما قطبی بودن این جهان را برای ما تصویر می کند. حکومت قانون و فرهنگ مدرنیسم بعد از گذر از دوران رنسانس در جوامع کشورهای صنعتی پیشرفته مسکن گزیده است. به همان نسبت تکنولوژی پیشرفته و تحقیقات علمی نوین در این کشورها موجب ترّقی بیشتر علمی و صنعتی این کشورها می گردد. به نسبت بالا بودن استاندارد زندگی در این کشورها، قدرت خرید و مصرف ساکنین این جوامع بمراتب بیشتر است. انباشت ثروت و سرمایه جهانی در این کشورها جهت سرمایه گذاری و بازتولید هم قابل مقایسه با کشورهای در حال توسعه نیست.
این قطبی بودن جهان در وجه اقتصادی آن از طرف دیگر موجب گردیده که جهان به کشورهای تامین کننده مواّد خام از یکطرف، کشورهای فراهم کننده نیروی انسانی از طرف دیگر و کشورهای صنعتی که بیشتر سرمایه و تکنولوژی خود را بکار می گیرند تقسیم گردد. محدود بودن ذخایر انرژی و موّاد خام در کشورهای صنعتی موجب می شود که این موّاد را به قیمت بازار “عادلانه یا ناعادلانه” خریده و از این طریق میلیاردها دلار در کیسه حکومتهای فاسد و دزد کشورهای جهان سوّمی بریزند که از طریق باندهای مافیایی و شبکه های بوروکراتیک و نظامی خویش بر آن کشورها حکومت می کنند. جمهوری اسلامی ایران هم یکی از این حکومتها می باشد. اگر رژیم خمینی را غربیها بر محور استراتژی کمربند سبز زمان جنگ سرد بر روی کار آوردند، با این وجود کسی نمی تواند ادّعا بکند که این رژیم بمانند طالبان در افغانستان نماینده آمریکا و غرب باشد. این مساله در مورد خیلِی از حکومتهای دیگر ضّد مردمی و دزد کشورهای جهان سوم دیگری که از فروش منابع کشور خویش گذران می کنند و دست نشانده غرب نیستند، صادق می باشد.
مگر در دنیای ناعادلانه و غیر ایده آل امروزی رقابت بر سر کنترل بر بازار مواّد خام و انرژی محدود می گردد به کنترل کشورهای پیشرفته بر کشورهای جهان سوّم؟ مگر همین کشورهای پیشرفته صنعتی بین خودشان هم همین رقابت در مورد تقسیمات قطب شمال و قطب جنوب و ذخایر دریایی اقیانوسها را ندارند؟ بنابراین طبقه بندی کردن صف آرایی تقابل جهانی ما بین کشورهای در حال توسعه و کشورهای صنعتی، شانه خالی کردن پیشاهنگان سیاسی کشورهای در حال توسعه از مسئولّیتهای تاریخی خویش می باشند.
سوال اوّل من این است در چنین جهانی که نه همه ارزشهای آن ایده آل ما می باشند و نه عادلانه هستند، آیا ما برای خود استراتژی واحدی جهت عبور از سیستم حکومتی نظامی و مافیاهای دزد و قاچاق و جنایت “حزب الله” ، به یک جامعه مبتنی بر آزادیهای مدنی جامعه مدرن تدوین کرده ایم؟ بر محور چنین استراتژیی آیا رهروان روند تحوّل دموکراتیک در ایران باید دوستان خود را در درون “حزب الله” جستجو بکند، یا انسانها و نهادهای مردمی آزاده جوامع پیشرفته ای که ارزشهای مدنی آنها بر مبنای قانون و آزادیهای فردی و اجتماعی و ارزشهای جوامع صنعتی و مدرن تصویر می گردد؟ خوب، در این مورد بعضی از ماها که سالهای سال در جوامع پیشرفته صنعتی زندگی می کنیم و به هیچ قیمتی حاضر نیستیم نه خود و نه فرزندان مان زیر یوغ نظامهای قرون وسطایی مثل جمهوری اسلامی ایران زندگی بکنند، از استاندرها و امکانات بالای زندگی در جوامع غربی برخوردار هستیم، بر اساس باورهایی که ریشه در اندیشه های دهه های گذشته ما دارد، از نظر تحلیلهای و موضعگیریهای سیاسی در صف “حزب الله” حاکم قرار می گیریم.
اگر ماها به استراتژی عبور از نظام “حزب اللهی” به جامعه مدنی مدرن باور داریم،آیا در این راه به مردم کشورمان این حّق را می دهیم که به اعتصاب و اعتراض دست
بزنند؟ آیا اعتصابات کارگران شرکت نفت ، کارکنان اتوبوسرانی، بیمارستانها، مدارس، بازار تاثیری روی مسائل بیماران ، نان شکم مردم ، تولیدات کارخانجات، گرانی، بیکاری و نایابی نیازمندیهای مردمی نخواهد گذاشت؟ آیا جوانانی که بعد از وقایع خرداد سال قبل جهت اعتراض به خیابانها می آمدند، خطر گلوله خوردن، دستگیر و زندانی شدن را به جان خریدار نبودند؟ تحمّل عواقب اعتصابات، تظاهرات، دستگیرها ، زندان، اخراج از کار و دانشگاه و تمامی محرمّیتها و تبعیضات اجتماعی ، دردناک و خیلی موارد طاقت فرسا، بخاطر هدف و آرمان والای گذر و عبور از نظامی غیر انسانی به یک سیستم آزاد مردم سالار مدنی مبتنی بر آزادیهای فردی و اجتماعی بدور از هر گونه تبعیض می باشد.
اگر تحریمها برای مردم عادی دردناک و زجر آور می باشند، آیا بیشتر فشار آن به حکومت ولایی پاسداران وارد می گردد، یا مردم عادی؟ آیا مبتکرین و پیاده کنندگان
این تحریمها، مردم عادی را زیر هدف خود قرار داده اند و یا نسبت به فشار بر مردم بی تفاوت میباشند؟ آیا دردهای وارده بر مردم آنقدر افزایش یافته که در مقابل فشارهای وارده بر حکومت با فشارهای اعتصابات مردمی قابل مقایسه نباشد؟
آیا تحریم کنندگان تمامی هّم و غم خود را به کار نمیگ یرند تا حدّاقل فشار بر مردم و حداکثر فشار بر ولایت پاسداران حزب الله وارد گردد؟ طبیعی است که با تداوم تحریمها تاثیرات ملموس آن بر حکومت کودتا از یک طرف و مردم عادی از طرف دیگر، دستگاههای تبلیغاتی رژیم بکار خواهند افتاد. مثل هر میدان رقابتی این بستگی به قابلّیتهای حکومت و اپوزیسیون حکومتی دارد که کدام بیشتر قابلّیت و توان روشنگری اذهان مردم نسبت به علل بحران سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور بکنند. اگر در این میدان اپوزیسیون سکولار دموکراتیک پراکنده، غیر منسجم و بدون استراتژی واحد عملی می باشد، طبیعی است که حکومت با توجه به امکانات تبلیغاتی و امنّیتی خویش بتواند خفقان سیاسی روانی خویش را بر قرار بکند. بی برنامه گی، بی هدفی و عدم دارا بودن قابلّیتهای لازم اپوزیسیون جبهه دموکراسی، دلیل بر توانایی حکومت کودتا نیست، بلکه بر عکس مثل همیشه دلیل بر ضعف خود ما می باشد.
استراتژی دولت “اوباما” در ایران هیچ موقع یک استراتژی نظامی به شیوه عراق یا افغانستان نبوده، نیست و نمی تواند باشد. کسانی که حتّی در بحثها از این احتمال صحبت می کنند، غیر مستقیم در دامن جنگ روانی تبلیغاتی حکومت کودتا افتاده اند.
دامن زدن به چنین جنگ روانی می تواند زمینه ساز روانی فاشیسم ناسیونالیستی مذهبی حکومتی باشد که بعضی از دوستان ما از هول حلیم از همین حالا توی دیگش می افتند.
احتمال ضربه زدن به تاسیسات اتمی ایران توسّط نیروهای نظامی غربی یا اسرائیل در مقیاس خیلی محدود می تواند در شرایط استثنائی اتفّاق بیافتد. این عمل به هیچ وجه قابل مقایسه به حمله نظامی به عراق و افغانستان نمی تواند باشد.
استراتژی محوری دموکراتهای آمریکا نسبت به ایران، کره شمالی، سوریه، برمه و کشورهای مشابه آنها گسترش مناسبات دیپلماتیک و ادامه مذاکرات بوده و می باشد.
خصوصاُ در مورد کشورهای اسلامی، دولت “اوباما” خواهان از بین بردن تقابل فرهنگی جهانی مابین اسلام و مسیحّیت می باشد، نه دامن زدن به آن. به همین دلیل و دلایل دیگر، تحریمها در مقیاس اقتصادی، سیاسی و دیپلماتیک ادامه خواهند یافت، تا تاثیرات و بازتابهای خود را در یک پروسه میان مدّت نشان دهند. عکس العمل ما نسبت به این محیط اجتماعی، سیاسی و روانی در شرف شکل گیری چگونه می باشد؟
اگر پاسداران حکومت ولایی کودتا نیازمندیهای خویش را به پنجاه برابر قیمت آزاد در بازار قاچاق جهانی و به قیمت گرسنگی مردم خریداری بکنند، وجدان آگاه انسانی ما از مردم می خواهد که در مقابل کدام جناح صف آرائی بکنند؟ آیا از آنها خواهیم خواست در صف “حزب الله” قرار گرفته و اعتراض خویش را متوّجه استکبار جهانی بکنند، یا از مردم خواهیم خواست اعتراضات خویش را متوّجه حکومتی بکنند که باعث تاراجها، کشتارها، خفقانها و بدبختیهای سی ساله اخیر و غارتهای مافیایی کشور بوده اند؟