Mr.

جناب آقای بلدی، من هم لازم دیدم در پاسخ به نوشته های شما مطالبی را اختصارا به عرض برسانم: اول اینکه فراموش نشود که اینکه شما با رژیم سابق مخالف بوده اید و با آن مبارزه کرده اید به شما مصونیت نمی بخشد که بتوانید بدون ارایه مستندات کافی و قابل قبول اتهاماتی را به سران رژیم سابق وارد آورید. اینکه وضعیت مالی خاندان پهلوی در زمان حکومت آن خانواده نسبت به قبل از به حکومت رسیدن رضا شاه بهتر شده دلیل کافی برای ثبوت اتهام نیست. در آن دوره وضعیت مالی عموم ملت ایران بطور اعم و بخش خصوصی بطور اخص به مراتب بهتر شد. آیا این رشد را می توان به حساب غارت و دزدی گذاشت؟ ملکه انگلستان بالغ بر 700 میلیون دلار بنا بر آمار ویکیپدیا که در سال 2006 مطالعه کردم ثروت داشت. آیا این مبلغ قابل توجه به صرف زیاد بودن آن از راه دزدی حاصل شده است؟ پس از اتهام زدنهای کلی و شعار گونه بپرهیزید و البته اگر به مواردی اشراف دارید و مدارک کافی هم برای ثابت کردن آن در اختیار دارید از افشای آن اجتناب نفرمایید. دوم در خصوص فساد: اگر سران رژیم گذشته فقط به فساد جمهوری اسلامی اشاره می کنند شما این جدول را تکمیل فرمایید. فساد دوران قاجار و فساد دوران حاضر و فساد در کشورهای مجاور در آن زمان را بعلاوه به قول خودتان ژاپن و کره جنوبی کنار هم بگذارید تا وضعیت ایران معلوم شود. مساله اصلی این است که به حقیقت دست یابیم و نه اینکه به تکفیر یا تقدیس رژیم پهلوی برسیم. بعد از انجام این مقایسه می توان قضاوت ارزشی هم کرد که آیا کشور ما بطور نسبی وضعیت مطلوبی داشته یا خیر. ضمنا از بین بردن فساد مستلزم پژوهش و تحصیل دانش لازم و وضع مقررات کارامد است و بیشتر یک مساله دانش محور و فنی است تا یک مساله اخلاقی. در نتیجه فساد را با روحیه انقلابی یا مبارزاتی نمی توان از بین برد و باید به دانش آن مجهز شد. دقیقا مثل عفونت زدایی و از بین بردن میکروبها که با علم پزشکی و بهداشت و داروسازی میسر می شود و نه فحش یا شعار دادن علیه میکروبها و بیماریها. در خصوص پاراگراف سوم: فکر می کنم آقای ثابتی تعارف می کند و شاید هم به زبان پوپولیستی و مردم فریبانه متوسل می شود که می گوید حکومت فعلی در شان ملت بزرگ ایران نیست. بالاخره سیاستمداران حتی وقتی از مناصب سیاسی خود برکنار می شوند آن حس پوپولیستی خود را حفظ می کنند. واقعیت مطلب این است که جامعه ایران با تمام توان فرهنگی و عقلی خود این حکومت را زاییده است و حالا که فرزند معلول از آب درآمده ناجوانمردانه و نا صادقانه نسبت آن را با خود انکار می کند. توجه داشته باشید حکومت پهلوی فقط مسئول دوران خودش است و نه فراتر از آن. بعد از رفتن شاه و سقوط دولت بختیار هر آنچه اتفاق افتاد بر عهده جبهه ملی و نهضت آزادی و نیروهای چپی و بطور کلی ملت ایران است و نه رژیم پهلوی. به وجود آمدن حلبی آبادها نتیجه رشد سریع شهرنشینی است که به یکباره مردم فراوانی خارج از حد انتظار به شهرها هجوم می آورند که شهر با امکانات بالفعل خود امکان پاسخگویی فوری به آن را ندارد و در واقع از تبعات ناخواسته رشد انفجاری صنعت و اقتصاد است که البته باید در خصوص آن به برنامه ریزی پرداخت. برنامه ریزی باید قبل از وقوع حادثه باشد اما گاهی با توجه به ضعف قوه برنامه ریزی و کارشناسی و نوع مشکل، حکومتها غافلگیر می شوند. این اتفاق منحصر به ایران نیست. مثلا در اوایل دهه 70 میلادی وقتی دولت آمریکا نرخ ثابت دلار در برابر طلا را کنار گذاشت و نفت گران شد و پول فراوان نفتی به بانکهای آمریکا و اروپا سرازیر شد، این بانکها غافلگیر شده و بدون رعایت احتیاط منابع خود را وام دادند و موجب ایجاد یک بحران بین المللی شدند. اما در اروپا کسی به این دلیل هیجانزده نشد که انقلاب کند و برای سعادت بشر حکومت را به دست کشیشان و تروریستها و واماندگان اجتماعی دهد تا از این طریق دولت و بانکداران آمریکایی را گوشمالی داده باشد. پس نمی توان مسایل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی را از چارچوب احساسات سطحی و ساده انگارانه و شعارگونه نظاره کرد و باید در قالب کانتکست فنی آن به مشاهده و تبیینش پرداخت. بی تردید سانسور در آن دوره وجود داشت. اما وجود سانسور را نباید بهانه قرار دهید و نام روشنفکر بر نویسندگان آن کتب بگذارید. خطای ساواک در سانسور، شریعتی و آل احمد و کیانوری و امثالهم را به روشنفکر تبدیل نمی کند. این یک امر است و آن امر دیگر. حزب رستاخیز خطای تاکتیکی از جانب رژیم گذشته بود اما باور نکنید که مجاهد و مارکسیست ایدئولوژیک و مسلمان می توانستند به توافق دموکراتیک برای اداره کشور برسند. دموکراسی نه در مارکسیسم و نه در اسلام معنایی ندارد. از همین رو گفتمان انقلابیون 57 دموکراسی نبود. جبهه ملی هم به لحاض مکانیزم تصمیم گیری درون سازمانی یک سازمان دموکراتیک نبود. مثلا سنجابی بدون تصویب جبهه ملی به دیدار خمینی رفت و اعلامیه 3 ماده ای را منتشر کرد. دموکراسی بدون آدمهای دموکرات و فرهنگ دموکراتیک و تمایل عمومی به تشکیل تشکلها و نهادهای دموکراتیک میسر نمی شود. اینکه مردم ایران پس از از بین رفتن رژیم شاه و انحلال ساواک نتوانستند یک نظام دموکراتیک را بنا نهند دلیل مستحکم بر این مدعا است. در خصوص داستان کفاش که به زن ثابتی احترام نگذاشت و کشته شد سند ارایه بدهید. کمی شبیه داستانهای جمهوری اسلامی به نظر می رسد. منبع ارایه بدهید که رجوع کنیم. چهارم: اینکه مردم در آن زمان شایعه می ساختند و مرگ مخالفان را به دروغ به رژیم نسبت می دادند نشان بی اخلاقی عامه است. عدم اعتماد به کسی دلیل کافی برای نسبت دروغ دادن نیست. سعی نکنید توده را از مسئولیت اخلاقی برهانید. اصل مسئولیت و تعهدات اخلاقی را باید به عنوان یک اصل فراگیر و همگانی به رسمیت شناخت. مبارزان و زندانیان سیاسی و توده مردم و هیچ کس دیگر از آن مبرا نیستند. پاراگراف پنجم: در خصوص مطالبه سند برای ادعای مربوط کردن خودکشی تختی به ناتوانی جنسی وی حق مطلقا با شماست. ثابتی باید سند ارایه دهد. اما اگر محبوبیت تختی فقط به خاطر مخالفتش با شاه باشد وای به حال این مردم. رجوی هم مخالف رژیم کنونی است اما محبوبیتش به این واسطه توجیهی ندارد و طالبان هم میانه ای با رژیم نداشتند اما تکریم آن به خاطر دشمنیش با رژیم بی معناست. پاراگراف ششم: تصور نفرمایید که کارنامه انقلابیون 57 چه آنهایی که حکومت را غنیمت گرفتند و چه آنهایی که بازی خوردند و هزینه دادند اما سهمی گیرشان نیامد، سفیدتر از ساواک است و یا اینها قابل اعتمادتر از ساواک هستند یا کمتر دروغ می گویند. امیدوارم تحلیل و قضاوت سخنان و ادعاها و نوشته های طرفین روزی در سایه بی طرفی و انصاف و عقلانیت میسر گردد.




اجای اشاره ای به مجاهدین خلق ایران

با سلام به آقای یدالله بلدی ! اشارات شما در باره برنامه افق بسیار با دقت نظر و شواهد زنده بود و نسبت به آن شخصا سپاسگزارم و یقینا مردم ایران نیز ششاهد این نظریات هستند و در قضاوت عمومی شما یکی از شاهدان و قربانیان رژیم ستم شاهی بوده اید . تنها اشاره ای توقع بود که همانگونه که به مبارزات سازمان چریکهای فدائی خلق ایران پرداختید و شکنجه ها و اعدامهای آن زمان توسط ساواک ، در انتظار بودم که اشاره ای هم به مبارزه مجاهدین خلق ایران و شکنجه هایی که بر ایشان رفته و نقش ساواک و در راس هرم مخوف آن پرویز ثابتی مشخص تر میکرد . هر چند متاسفانه این روزها بر اساس همان برنامه ریزی صدای امریکا و دیگر رسانه های قدرت بدست و جو ساز بنا بر آن است که حتی نامی از سازمان مجاهدین در مبارزه با استبداد شاهی و یا مذهبی بیاد نماند و متاسفانه امروز در میان بحث و نظر شما نیز که بسیار سودمند و مستند بود اشاره ای به آنچه بر سازمان مجاهدین خلق ایران رفته نیامد و تنها خواستم شما را به وجدان و شرافت انسانی تان که یقینا اینان را دیده و میشناسید رجوعی داده باشم . با تشکر sarnegoni@gmail.com




حقیقت

بسیار عالی بود ممنون از شما پرده برداران حقیقت




پرویز ثابتی Parviz Sabeti نمونه کامل یک پلیس سیاسی

سلام بر شما ویدیوی ضمیمه به کمیته مشترک ضد خرابکاری، (مخوف ترین شکنجه گاه رژیم پیشین)، و به اداره کل سوم ساواک (همزاد پرویز ثابتی) می‌پردازد. از شما دعوت میکنم آنرا ببینید. با کمال احترام: http://www.youtube.com/watch?v=uMAeEw5lXk4




—–

اقدامتان بسیار خوب و انسانی است. لطفا جنبش صلح ایران را هم براه انداخته و ایرانیان داخل و خارج را علیه تحریمهای ضد بشری و جنگ افروزی امریکا و دنباله هایش به خیابان دعوت نمائید.سپاسگزارم




بسیار خوب و منطقی نوشته شده است. لطفا جنبش صلح ایران را هم براه انداخته و ایرانیان داخل و خارج را علیه تحریمهای ضد بشری و جنگ افروزی امریکا و دنباله هایش به خیابان دعوت نمائید.سپاسگزارم