مصاحبه با فواد طرابلسی استاد علوم سیاسی دانشگاه بیروت در باره اوضاع سوریه

trablosi foad_01Medico international – برگردان ناهید جعفرپور

فواد شخصیتی افسانه ای در میان چپ های لبنان است. وی به همراه دیگر فعالین دانشجوئی در اوائل سال های ۱۹۷۰ با الهام از ماه مه ۱۹۶۸ بیش از یک سازمان چپ نو در لبنان تاسیس نمود. وی از سال ۱۹۹۷ به تدریس تاریخ و سیاست در دانشگاه بیروت مشغول است. وی بطور مرتب در باره تاریخ عرب، سیاست ها و جنبش های اجتماعی تحقیق نموده و ترجمه های بسیاری پیرامون گرامشی، چگوارا و ادوارد سعید و اسحاق آلمانی علنی نموده است.

 

پرسش: نگاه یک روشنفکر چپ به اوضاع سوریه چیست؟ خوش بین یا بدبین؟

پاسخ: هیچکدام من در واقع غمگین و عصبانی ام و در مقابل چشمم یک فاجعه انسانی در سوریه در حال وقوع است. دیگر موضوع بر سر رژیم سوریه نیست بلکه موضوع بر سر موجودیت کشور سوریه است. با این حال من اعتقاد دارم که انقلاب در سوریه بهترین را برای مردم به ارمغان می آورد و همزمان بدترین رژیم های این منطقه را نشان می دهد.

پرسش: برای شما دلائل این شورش در سوریه چیست؟

پاسخ: ما در حال حاضر شاهد موج دوم انقلاب عرب هستیم. رژیم های خودکامه مدتهای طولانی است که منطقه ما را به لحاظ سیاسی و اقتصادی به نابودی کشانده اند. در سال ۲۰۰۰ بشار اسد بعد از اینکه جانشین پدرش شد، فورا در بخش مالی و اقتصادی رفرم کرد. دولت رفاه قدیمی که قادر بود بخش های زیادی از جامعه را تامین نماید، تنظیم نئولیبرالی شد. رژیم تلاش نمود رفرم اقتصادی نماید تا توجه ها را از مسئله دمکراسی منحرف سازد. وزیر صنایع اسبق که امروز مشاور نزدیک اسد است و همچنین کمونیست سابق است آنزمان گفته بود: ما مدل چینی را پیروی می کنیم. یعنی رفرم های اقتصادی بدون آزادی های دمکراتیک. امروز اما ما با فقر گسترده بدون آزادی های سیاسی روبرو هستیم. یکسال پیش حداقل ۲۰ درصد مردم سوریه بیکار بودند. از هر سه خانواده یکی بویژه در مناطق روستائی زیر خط فقر زندگی می کردند.

پرسش: بسیاری از فعالان سوریه در بیروت هشدار به خطر حمله نظامی می دهند. آنها ترس از تخریب کلی جامعه سوریه را دارند.

پاسخ: بله مطمئنا. اما این تنها سطح سیاسی بحث هاست. زمانی که در تظاهرات های سوریه فریاد منطقه ممنوعه هوائی سر داده می شود، دیگر این یک خواست سیاسی نیست بلکه اینجا مردمی که هر روز می توانند بقتل برسند از حق خود برای زنده بودن دفاع می کنند. من این هیجان عمومی در باره تهدید مداخله نظامی خارجی را زیاد درک نمی کنم. پرسش من اینجاست. که چه کسی به واقع مداخله می کند و برای چه چیزی مداخله می کند؟ آمریکائی ها می خواهند که اتحادیه عربی این کار را کند که آنها هم دنبال راه حل سازش در شورای امنیت سازمان ملل هستند. کشورهای محافظه کار عربی هم بویژه عربستان سعودی و امارات متحده عربی همان منطق آمریکا را دنبال می کنند: همه آماده اند سر رژیم را قطع کنند اما زیرساختار های رژیم را نگاه دارند و کشوری که تکیه بر ارتش و سیاست نئولیبرالی دارد را برقرار سازند. آنها بدنبال راه حلی یمنی هستند. راه حلی که در آن رئیس جمهور تغییر کند اما دیوان سالاری خشونت همچنان برقرار باشد. اما اسد را نمی توان براحتی برداشت. زیرا که او سوار بر کل سیستم است و اگر او سرنگون شود کل سیستم او هم از هم پاشیده می شود. این عوام فریبی محض است اگر که سعودی ها اپوزیسیون را بنام آزادی مسلح سازند. همین حالا جنگجویان سنی خوب تعلیم داده شده عراقی در سوریه فعالند. همه این گرایش ها نشان از وخیم شدن اوضاع در سوریه است. اما واقعیت این است که اکثریت مردم سوریه جنگ نمی خواهند. حال فرق نمی کند این جنگ از سوی چه کسی باشد. از سوی دیگر هم مردم چیز دیگری بجز رفتن این رژیم را هم نمی خواهند. زمانی که ۴۹ درصد مردم در سوریه مخالف رژیم اسد هستند، اهمیت قدرت حرکت این ۴۹ درصد بیش از آن ۵۱ درصدی است که تنها ادعا دارند اسد می تواند کشور آنها را از بحران نجات دهد. حتی رفراندم قانون اساسی در ماه فوریه هم تنها یک بازی بود. زمانی که به افکار عمومی گفته می شود که این رفراندوم یک راه حل سیاسی است و در عین حال همواره کسانی را که اعتراض کرده اند می کشند، پس قصد رژیم اسد کاملا آشکار است.

پرسش: در سوریه خارجی ها چه منافعی دارند و بدنبال چه هستند؟

پاسخ: موضوع بر سر جغرافیای سیاسی سوریه و سیاست رژیم است: اتحاد با ایران، دشمنی رسمی با اسرائیل، همکاری با حزب الله لبنان و بعلاوه اینکه سوریه مرزهای شمالی اسرائیل را کنترل می کند.

زمانی که ناظرین اتحادیه عربی وارد این کشور شدند، شدید ترین حملات در جنبش مقاومت صورت می گرفت. زمانی که بمباران های پشت سر هم در حمص صورت گرفت، خانم کلینگتون ادعا کرد که جنگجویان القاعده درون مخالفان سوریه نفوذ کرده اند. بنظر من این دلیلی روشن بود برای عدم اعتماد آمریکا بر علیه شورشیان سوریه. روس ها هم برنامه خود را دارند. آنها هم همچنین برایشان منافع مردم مهم نیست. آنها می خواهند پایگاه های نیروی دریائی شان را در سوریه حفظ کنند و نسبت به سیستم دفاعی موشکی آمریکا در ترکیه بی اعتماد هستند. بحران سوریه برای آنها هم یک آزمون است. آزمون این مسئله که تا چه اندازه در واقعیت هژمونی آمریکا ضعیف است و یک امپراطوری جدید روسیه در آینده چگونه می تواند باشد. رهبریت سوریه از تمامی این فاکتور ها استفاده می کند. بر خلاف سال گذشته ما امروز با یک درگیری بین المللی روبرو هستیم. اسد برای برون رفت از مشکلات داخلی از تهدیدات خارجی بعنوان دلیلی برای عدم وجود اصلاحات استفاده می کند. اپوزیسیون هم ضعیف است و اینکه نمایندگان تبعیدی همانطوری که ادعا می کنند می توانند سخنگوی اکثریت کسانی باشند که در تظاهرات های داخل سوریه جانشان را کف مشتشان دارند، خود قابل سئوال است.

پرسش: آیا منطق اسلحه تهدیدی است و آیا مذهب قدرتش افزون خواهد شد؟

پاسخ: بله. نظامی شدن شدت می گیرد. این هم درست است که با وجود اینکه فعالین از همه مذاهب در جنبش هستند اما اکثریت سنی مذهب می باشند و در مجموع جنبش روحیه ای اسلامی دارد. اما در مرحله نخست این جنبش یک جنبش اجتماعی از تهیدستان است. آنها از مناطق روستائی و مناطق محروم شهری می آیند. وحشیگری و خشونت رژیم پتانسیل رویکرد به خشونت را در میان گروه های رادیکال اسلامی جنبش قوت می بخشد. مذهب داری در هنگام انقلاب مفهومی جدید بخود می گیرد: البته کمتر به این دلیل که مردم سوریه در رابطه با مسئله مذهب محافظه کار شده اند بلکه به این دلیل که آنها بدینطریق می خواهند رژیم خشن و سکولار بعث را رد کنند. دولت با وجود اینکه رسما از لائیسیته دفاع می کند اما در واقعیت رژیم تعیین ارزش را از مذاهب علوی رئیس جمهور و خانواده اش می گیرد. سوریه از سال ۱۹۷۰ کشوری دیکتاتوری است. کشوری تک حزبی با حاکمی ابدی در صدر حکومت. بنا براین ما باید از صحبت کردن در باره ماهیت سکولار این رژیم صرف نظر کنیم.

پرسش: آیا نسل اعتراضی کنونی رابطه ای با روشنفکران قدیمی ” بهار دمشق” سال ۲۰۰۰ دارند؟

پاسخ: نه. در اینجا یک خلع بزرگ سیاسی وجود دارد. تا یکسال پیش هیچ اپوزیسیون واقعی نمی توانست بیانی آزادانه داشته باشد. روشنفکران قدیمی ” بهار دمشق” صدائی محدود داشتند و بسیاری از سخنگویانشان راهی زندانها یا تبعید شدند. با این وجود در سوریه جریانات کمونیستی هر چند ضعیف اما وجود دارند که نمایندگان و سخنگویان آنها غالبا کم و بیش متحدین سیاسی حزب بعث بوده اند. آنها از سوی بسیاری از جوانان فعال رد می شوند. این جوانان عضو احزاب نیستند بلکه سازماندهان خوبی هستند که می دانند چگونه یک تظاهرات سازماندهی می شود و می دانند که چگونه می شود از خود محافظت نمود و دفاع نمود و یکدیگر را کمک کرد. آنها از میان تمامی اقشار جامعه بر می خیزند و از رسانه های جدید خوب استفاده می کنند. حرکت آنها ضد استبدادی است و نمی خواهند دیگر فرمانبردار باشند و هر گونه تمرکز گرائی را رد می کنند. پایگاه آنان احساس و صدای مشترکشان است. کمیته های محلی جدید و نهاد های فرهنگی جدید شکل گرفته است. بسیاری از فعالان زنان می باشند و این خود در سوریه مسئله ای کاملا جدید است. ما در حال حاضر شاهد یک خیزش خود بخودی استثنائی هستیم. خیزش خود بخودی ای با تمامی ضعف هائی که چنین جنبش هائی با خود همراه دارند. دیگر هیچ سازماندهی هژمونی طلبانه سیاسی وجود ندارد. پیام های اخیر و عکس ها فیلتر نشده اند و در حقیقت فرهنگ جدیدی از کار رسانه ای در حال حرکت است.

پرسش: چگونه باید ما در اروپا و همه چپ ها و همه کسانی که به دلائل درست به نقشه های دخالتگرانه غرب اعتماد ندارند در باره سوریه بیاندیشیم؟

پاسخ: یکی از آخرین و بدترین سنت های چپ هنوز هم این است که همواره عاشق دیکتاتور هاست و گول گفتارهای سکولار آنها را می خورد. زمانی که من سال گذشته در دانشگاه وین تدریس می کردم با برخی از دوستان چپم غالبا دعواهای سختی داشتم. آنها از قزافی بعنوان بزرگترین رفرمیسم یاد می کردند که کشوری سوسیالیستی بنا کرده است و از اسد بعنوان ضد امپریالیست نام می بردند. در حالیکه من اعتقاد دارم چپ ها باید در مرحله نخست با تحولات دمکراتیک همبستگی داشته باشند حتی اگر این جنبش ها خصلتی سکولار نداشته باشند. انسانها تنها خواهان زندگی بهتر و آینده ای بهتر نیستند بلکه آنها همچنین در مقابل این رژیم هیولای مدرن هم شورش می کنند. این مسئله برای مصر، تونس، یمن و اکنون برای سوریه صادق بود و هست. این مبارزه ای رو به جلوست که همچنین در جبهه سکولار ادامه خواهد یافت. به این مفهوم که بر علیه تمامی کسانی که در آینده برمی خیزند تا قدرت را مجددا قطبی نمایند و خشونت و ستم را در سطوح مذهبی یا فرهنگی جا بیاندازند، مبارزه خواهد کرد.

مصاحبه گر:       

Martin Glasenapp

 

 




طناب دار بر گلوی دموکراسی!

roozbeh taghi_01تقی روزبه

جولیان آسانژ مؤسس سایت افشاگر ویکی لیکس درمحاصره پلیس لندن است. به رغم اعطای پناهندگی به وی ازسوی کشور اکوادور و در مغایرت با کنوانسیون مربوط به حقوق بشرو پناهندگی، پلیس اعلام کرده است او را دستگیر و روانه سوئد (و باحتمال زیاد از آن جا به آمریکا) خواهد کرد. دراینجا یکجا چندین قانون شناخته شده ومصوب توسط خود این دولت، نقض می شود: حق پناهندگی هرشهروند براساس قوانین حقوق بشر، قانون منع استرداد توسط کشورهای اروپائی به کشوری که در آنجا خطر اعدام وجود دارد (با توجه به آنکه دولت سوئد حاضرنیست وعده عدم استرداد آسانژ به آمریکا را که خواهان آن است بدهد) و بالأخره قواعد مربوط به مصونیت سفارتخانه ها. بهانه نقض هم، مثل همه جای جهان استناد به قوانین محلی است که خود در نقض قواعد جهانی و مصوب کنوانسیون ها، فاقد وجاهت قانونی است.

انحصاراطلاعات، طبقه بندی کردن آن ها و از جمله به عنوان حفاظت از اسرار و مصالح حکومتی، یکی ازمؤلفه های اقتدار و بقاء نظام های سلطه و سلسه مراتب از یکسو وبی معنا کردن دموکراسی و توان کنشگری و تصمیم گیری ازسوی شهروندان به مثابه سوژه های آزاد و مختار از سوی دیگراست. ازهمین رو طبیعی است که قدرت های بزرگ درهم شکستن این انحصار را برنتابند و تلاش ورزند که با تنبیه تخطی کننده، نشان دهند که جهان دارای ارباب است تا دیگرکسی هوس عبور ازاین خط قرمزها را  به خود راه ندهد. این که هنوزهم، سرنوشت سرباز زندانی آمریکائی که متهم است بخشی از اطلاعات ویکی لیکس را  تأمین کرده روشن نشده  و گفته می شود با غل و زنجیر در زندان نگهداری می شود، نمونه گویائی ازخشم اربابان جهان نسبت به نادیده گرفتن تقدس اطلاعات طبقه بندی شده است. اگر به دلخواه قدرت های حاکم باشد، آنها در بهترین حالت تنها حاضرند، پس ازگذشت چهل سال و بطور گزینشی، گوشه هائی از عملکرد خود را آنهم دربرابر نسل های جدید و فاقد ذهنیت وحساسیت، هم چون اطلاعات مرده و سترون، از صندوق های طبقه بندی شده بیرون بکشند و البته باهزارمنت و تبلیغات کرکننده ژست دموکراتیک هم بگیرند. در اینجا ما با مفاهیم  مهمی  هم چون اطلاعات مرده و زنده، رابطه انباشت  قدرت و ثروت  با انباشت و انحصاراطلاعات، کنش گری، دمکراسی و یا نظارت عمومی  برقدرت و عملکرد طبقه حاکم و بالأخره با مقوله جریان آزاد و شفاف اطلاعات مواجهیم. در واقع سلسه مراتبی کردن اطلاعات و سلسه مراتبی کردن  دامنه دسترسی به آن بخشی از کل نظام سلسه مراتبی و بخشی از کشاکش بین مناسبات عمودی و افقی در میان انسانها است که درپشت منازعات کنونی جاری بوده و به واقعه ویکی لیکس اهمیتی هم چون یک رخداد تاریخی می دهد.

ازهمین رو از هرزاویه که بنگریم، دفاع از حق گردش آزاد اطلاعات و علیه طبقه بندی کردن آنها تحت عنوان اسرارحکومتی و امنیتی و منافع ملی و نظایرآن و در اصل برای حفظ منافع طبقه حاکم، بخشی از کارزارمهم مبارزات طبقاتی و رهائی را تشکیل می دهد. اگر اطلاعات زنده و جاری به یکسان وبه موقع دراختیارهمه شهروندان قرارگیرد، بی تردید با فعال شدن آنچه که “ابرقدرت افکارعمومی” خوانده می شود، دست کنسرن ها و دولت های حامی آنها ، همان یک درصدی ها، در مبادرت به استثمار و جنگ و غارت و تخریب محیط زیست و ارتکاب فجایع دیگر دشوار تر می شود. درحقیقت کارگران و لایه های تهی دست و مدافعان  آزادی اطلاعات از چنگ حکومتها و طبقات حاکم، چیزی برای پنهان کردن ندارند.

دفاع از حق پناهندگی جولیان آسانژ و مشارکت فعال در کارزار آزادی او، دفاع از حق جریان آزاد اطلاعات و دفاع از دموکراسی و تقویت جنبش ضد سانسوراست. وجود زمینه های مثبت برای دفاع گسترده از حق آزاد گردش اطلاعات در بخشهای بزرگی از مردم جهان و بطور اخص در آمریکای جنوبی و از جمله حمایت  اتحادیه آمریکای جنوبی از ویکی لیکس و بنیان گذارآن، بعید است اجازه بدهد که آن ها به آسانی آسانژ را هم چون لقمه چرب و نرمی از گلوی خود عبوردهند. (*به عنوان مثال، نگاهی به پاسخ های چندصدنفر ایرانی به سؤال سایت بی بی سی فارسی،  نشانگر ستایش و حمایت قاطع بیش از90% آن ها از آسانژ و ازگردش آزاد اطلاعات و غیرقانونی بودن اقدام دولت انگلیس است).  

 

حال که پلیس انگلستان و درپشت آن دولت آمریکا  به همراه برخی از دولت های دیگر درصدد دستگیری و تنبیه  جولیان آسانژ به عنوان کسی که خطوط مقدس و قرمز مراکزقدرت جهانی را زیر پاگذاشته است برآمده اند، بی مناسبت ندیدم که یک باردیگر مروری  داشته باشیم براهمیت  واقعه ویکی لیکس. رویدادی که به عنوان یکی از علائم بالینی  تحولات مهمی است که در زیرپوست جامعه جهانی و در دفاع از گردش آزاد اطلاعات بشمار می رود. نوشته زیرتلخیصی است ازمطلبی که به عنوان روح زمانه و ویکی لیس نگاشته شده بود:

روح زمانه و  ویکی لیکس

 دو جبهه وصف ارائی گسترده  ازموافقین و مخالفین درمقیاس جهانی پیرامون این رخداد شکل گرفته است. مثل هر رویداد تاریخی دیگر به این دلیل مهم است که حامل تقابل نظم حاکم با روند در حال انکشاف و روبجلوئی است که در زیرپوست تحولات جهانی جریان دارد. جاپای روندهای عام و فراموردی در برخی رخدادهای خاص به آن ها اهمیتی نمادین و یکه می دهد. تحولاتی که در ژرفا جاری اند عموما در رویدادهای ریزو درشت معمولی توجهی را برنمی انگیزند؛ اما برخی رویدادها چنان آن را کانونی می کنند و از ژرفا به سطح می آورند که به واقعه تاریخی و تأمل برانگیزی تبدیل می شوند. برهمین اساس است که یکی از ژرنالیست های فرانسه آن را  رویدادی می داند که تاریخ رسانه ای جهان را به دوران قبل و بعداز ویکی لیکس تقسیم می کند. سرمقاله نویس فیگارو آن را آغاز”دیکتاتوری شفافیت” می نامد که قربانیانش صاحبان قدرتند! دیگری آن را کنارزدن برگ انجیری می داند که پیکر{زشت }نظام حاکم را نمایان می سازد. یک پژوهشگردانشگاه در آمریکا می گوید اگر آمریکا آسانژ را محاکمه کند، او را  به چه گوارای قرن بیست و یکم تبدیل می کند. روزنامه لیبراسیون از شروع جنگ جهانی نوع جدید، جنگ سایبری، سخن به میان می آورد. در یکسو: انبوه روشنفکرانی قرارمی گیرند که  دردفاع از چرخش آزاد اطلاعات،  مسدودساختن سایت ویکی لیکس و منابع مالی و دستگیری مدیرمسؤل آن  را محکوم می کنند و کمیسرحقوق بشرسازمان ملل نگرانی خویش را از سانسوراعلام می کند. سایت ها و مؤسساتی که به نوبه خود آماج تهاجم هکرهای آوانگارد و مدافع  جریان آزاد اطلاعات قرارمی گیرند، و آن صدهزار وبلاگی که با دریافت کدرمزویژه پیشاپیش آمادگی خود را برای انتشاراین اطلاعات در صورت بلوکه کردن پایگاه اصلی اطلاع رسانی اعلام می دارند. آن ها اعلام می دارند که قفل سانسور را درهم  خواهند شکست و اجازه نخواهند داد که جریان آزاد اطلاع رسانی را مختل نماید. کمپین حامیان آزادی اطلاعات به کارمی افتد و ترافیک  مصنوعی و حملات سایبری به  سایت های مخالف ویکی لیکس و مدافع حق پنهان کاری دولتها براه می افتد. انتشارهمزمان این اسناد توسط شماری از رسانه ها چون نیویورک  تایمزو گاردین و اشپیگل و… با ویکی لیکس علیرغم آنهمه تهدید  و خط و نشان کشیدن ها، وحتی علیرغم انتقاد گاردین به ویکی لیکس،  حاکی از شکاف گسترده پیرامون این مسأله در اردوی سرمایه است.  در سوی مقابل: شاهدیم که دیپلماسی آمریکائی چگونه با راه انداختن جنگ صلیبی علیه انتقال آزاد اخبار و اطلاع رسانی و خفه کردن آن به میدان می آید. هیلاری کلینتون آن را حمله به جامعه جهانی می نامد، رئیس ستادمشترک ارتش آمریکا تصمیم به انتشارآن اسناد را بسیار خطرناک توصیف می کند. تهدید قضائی و پیگرددقانونی از کمترین تهدیدهاست. خانم ساراپلن، آسانژ را  تروریست اطلاعاتی می نامد که هم چون بن لادن باید دستگیرو کشته شود! حرب جمهوری خواه لایحه ای را علیه آسانژ برای تصویب در سنا فراهم می کند. فشار برای خودسانسوری و اعمال خویشتن داری در افشاء منابع اطلاعاتی و اتهام قربانی کردن منافع ملی آمریکا به اوج می رسد. درمتن این واکنش های خشمگینانه و تهاجم سخت نمایندگان رسمی و غیررسمی نظم حاکم، آسانژ عنصری تروریست و جنایتکارو خطرناک نامیده می شود. به خطرانداختن جان نظامیان آمریکائی و غیرنظامیان به عنوان سس تحریک کننده  بکرات مورد استفاده واقع می شود. پنتاگون که قبلا اخطارداده بود انتشاراسناد نهایت بی مسئولیتی خواهد بود، پس ازانتشار برای بررسی پی آمدهای آن ستاد فوق العاده ای از صد کارمند تشکیل می دهد. همزمان  مقامات و کارگزاران ریزو درشت وابسته به دولت آمریکا از این که زدوبندها و اظهارات پشت پرده و مغایربا ژست های علنی اشان، به دلیل بی لیاقتی دستگاه دیپلماسی  درحفظ اسرار ازپرده بیرون افتاده خشمگین گشته و زبان به شکوه می گشایند. بدیهی است که به توان رازنگهداری ارباب بزرگ جهان و آن چه که درپشت در های بسته دییلماسی می گذرد، خدشه وارد شده است.

 

 آیا براستی هم چنان که برخی عنوان کرده اند این یک سونامی بود که آب در لانه مورچگان افکند؟ هرچه که بود سران و کارگردانان رسمی وغیررسمی نظمی که “آزادبودن” سرلوحه افتخاراتشان را تشکیل می داد، نقاب ازچهره برافکندند و با سیمای دیگری به رروی صحنه ظاهرشدند. سرانجام فشارهای پیدا و پنهان دولت آمریکا بر سوئد و سربازپرس آن  برای بکارانداختن کیفرقضائی به بارنشست. پلیس انترپول واردصحنه شده  و آسانژ درانگلیس خود را به پلیس معرفی کرد و بازداشت گردید، تافعلا دشت اول گوشمالی بابت این تمرد خود را بچشد. پرونده سازی و تاخت هم زمان دو پرونده ناهم خوان  به یکدیگر، یکی ازنوع سیاسی و دیگری ازنوع اخلاقی، اعمال فشاربه  یک نافرمان سیاسی و مدنی باشهره جهانی با اتیکت جرم اخلاقی، هم برای خراب کردن او -در اصل خراب کردن جنبش ضدانحصاراطلاعات- و هم کاستن از افتضاح و رسوائی عالمگیر مقابله با جریان آزاد اطلاعات، برای ما ایرانی ها لااقل  ناآشنانیست. چراکه رنگ و بوئی از برخوردهای مألوف جمهوری اسلامی  را  بر پیشانی خود دارد. آیا وجود چنین قرابتی شگفت انگیزاست؟  هرگز!. نظامی که جمهوری اسلامی و بن لادن ها و… را دربطن خود پرورانده و می پروراند، به همان دلیل اگرخود زمانی هم چون نظام ولایت فقیه منافعش درمعرض تهدید قرارگیرد، بالقوه واجد همان رذالتی است که تبلورش را  به تمامی درجمهوری اسلامی شاهد هستیم.

 

کانونی شدن مبارزه حول حق دانستن همگانی و حق انحصاری اطلاعات!

به هرصورت با دستگیرشدن آسانژ و مسدوکردن  سایت و منابع مالی آن، نه فقط اصل ماجرا برغم تلاش برای جنبه های انحرافی دادن به آن فروکش نکره است، بلکه همان طور که طبیعت این رویداد اقتضامی کرد، بیش از پیش دو رویکرد فوق کانونی شده است. برگ انجیردموکراسی و حقوق بشرادعائی سخت ترک برداشته است. البته از دیرباز گشودن دفاترپنهان معلامات سیاسی و ا قتصادی و نظامی دولت ها ازخواستهای جریان های واقعا دموکرات و رادیکال و سوسیالیستی بوده است؛ اما آن چه که اکنون تازگی دارد رشد  نیروهای مولد و امکانات ارتباطی جوامع نوین است که به چنان حدی رسیده که قادراست در مقیاسی تازه، و البته نه هنوز بطور کامل، آن را  به نظام حاکم سرمایه داری تحمیل کند.

 

مسأله اصلی چون وچرا بر سرارزش اطلاعاتی که منتشرشده  نیست، گرچه آن نیزبه جای خود مهم است و افشاکننده؛ بلکه درهم شکستن انحصاراطلاعاتی به مثابه بخشی از خصیصه نظم موجود است. بی شک آن چه که انتشاریافته  به منزله کوه نوک یخی  از بدنه نهان و غول پیکری است که آکنده از زد و بندها و توطئه ها و زمینه سازی برای جنگ افروزی و انجام معاملات پرچرب و چیل و دادن و گرفتن رشوه ها و… با اصحاب قدرت است که جملگی  به بهانه حفظ مصالح و منافع ملی و جلوگیری از سوءاستفاده دشمن، به دقت ازچشم و گوش شهروندان  دور نگهداشته می شود.

 

دموکراسی و جریان  آزاد اطلاعات!

در واقع آنچه که بیش از افشاء 250 هزارسند محرمانه موجب چنین واکنش های خشم آلودی گردید، قبل از این که ناظر به محتوای اطلاعاتی آن باشد، خطر درهم شکستن انحصاراطلاعاتی و طلیعه ظهورعصری با ویژگی حق دانستن برای همگان، آن هم  درهمان لحظه وقوع است. اگر دموکراسی به راستی آن گونه که ادعامی کنند به نام مردم و اراده آنها عمل می کند، چرا باید در غیاب آن ها و بی خبر نگهداشتن آن ها تصمیم گیری شود؟. چرا نباید به گونه ای پیش برده شود که امکان مشارکت فعال و به موقع در فرایندهای تصمیم گیری را فراهم سازد؟ بر اساس اطلاعات موجود در آمریکا 800 هزارنفر به فراخورپست و مقام خود، حق دسترسی و برخورداری از این گونه اطلاعات و اسنادمحرمانه را دارند. بهم ریختن موقعیت این “کاست” کارگزار و انتشار آن به وسعت شهروندان جهان، بی گمان عنصری از جنس شکستن  را در خود دارد. و اگر به قول فوکو اطلاعات خود قدرت است، و در جهان امروز به ویژه اطلاعات با تولید و زیست آدمیان پیوند تنگاتنگی پیداکرده است، آنگاه معلوم می شود که انحصاراطلاعاتی یکی از مؤلفه های مهم اقتدارجداشده از مردم یعنی نیروئی بر فرازمردم و بیگانه و سرکوب گراست. از سوی دیگر اگر قرارباشد تک تک شهروندان بتوانند در همه حوزه های زندگی اجتماعی خود مداخله و مشارکت واقعی داشته باشند، نیاز بدن اجتماعی  به آن هم چون نیاز ریه به اکسیژن است. از این رو رابطه زنده و متقابلی بین اطلاعات زنده و کنش های آگاهانه و به موقع، بین مشارکت و مداخله مستقیم  با حق دانستن و آگاه شدن، وجود دارد. در این رابطه تمایزبین اطلاعات مرده و اطلاعات زنده و به موقع در ایجاد کنش های آگاهانه و به موقع واجد اهمیت است. دموکراسی و گردش آزاد و به موقع اطلاعات، رابطه تنگاتنگی با هم دارند. با چرخش آزاد اطلاعات البته فریب دادن و مقهور و رام کردن افکارعمومی  دشوارترمی گردد و چه بسا وقوع کنش های به موقع و با خصلت بازدارندگی از وقوع بسیاری فجایع جلوگیری کند. اگر بپذیریم که بخشی از سازماندهی توده وار و فاشیستی مدیون استفاده کنترل شده و جهت داده شده و بعضا نادرست از “اطلاعات” به افکارعمومی و بسیج آن ها  تحت عناوین امنیت و منافع ملی و نژاد و برانگیختن احساس خطرهای موهوم و مبالغه شده است، آنگاه به اهمیت درهم شکستن این انحصار و سست شدن پایه های این نوع بهره برداری ها  توسط حافظان  و بهره مندان نظم حاکم بهترپی خواهیم برد.

 

اگرجریان آزاداطلاعات فی نفسه در خدمت شکل دادن به کنش های آزاد و آگاهانه است، واگراطلاعات خود قدرت است، پس درهم شکستن انحصارآن به معنی بازگشت بخشی از قدرت جداشده  به منشأ اصلی  خود است. گرچه این نه همه ماجرا، بلکه تنها یکی از مؤلفه های قدرت است که می تواند به نوبه خود مؤلفه های دیگر قدرت را  زیرفشار قرار دهد. از این رو اگر نه هنوز درهم شکستن، که تضعیف یکی از این ستون ها هم چون بازی دومینو می تواند به تضعیف سایرستون ها بیانجامد. از سوی دیگر اگر قراراست دموکراسی فراگیرو مستقیم و مشارکتی در همه حوزه ها حاکم بر مناسبات انسانها باشد، حق دانستن همگانی بخشی از فروپاشی نظم حاکم و بخشی از سازوکارهای جهان و نظم جایگزین محسوب می شود.

نفس واقعه ویکی لیکس به معنی پیشروی یک گام به جلو دراین راستاست که صدای شکستن استخوان انحصاراطلاعاتی و انحصاراقتداراستواربرآن را، گیرم که نه هنوز بطور کامل، بگوش می رساند و یکی از پایگان نظم و قدرت متمرکزو جدا از مردم را مورد چالش قرارمی دهد.

البته درمورد ترکیب  صف آرائی پیرامون این واقعه باید گفت که جهان موجود و کشمکش های جاری در آن پیچیده تراز یک تصویرخالصا دوقطبی است. اما فرایند جهانی شدن سرمایه در ذات خود نه فقط نقش فرادست و هژمون دولت- ملت برترآمریکا را به طوراخص به چالش می کشد، نقشی که پروژه نیوکان ها در اتخاذ استراتژی یک جانبه گرائی و ایجاد نظم نوین جهانی استوار بر آن بود، بلکه حتی پروژه چندجانبه گرائی دموکرات ها را  که به دنبال حفظ این  برتری در سایه بندوبست و همکاری با سایرقدرت های دست دوم  به رهبری ابرقدرت آمریکاست، نیز مورد چالش قرارمی دهد. ازجانب دیگر شکل گیری یک شهروند جهانی با آگاهی و مطالبات جهانی در ورای مرزهای جغرافیای سیاسی دولت-ملتها یکی از نتایج اجتناب ناپذیرروندجهانی شدن است  که به تدریج تعلق خاطر به منافع جهانی بشر را ارجح بر منافع دولت- ملت ها و به ویژه دولت-ملت های برتر و دارای امتیازات جهانی می داند. نگاهی  به اسناد تاکنون منتشرشده توسط ویکی لیکس روشن می کند که محتوای عمده آن ها علیه دولت آمریکا و دیپلماسی و سیاست های آن مربوط می شود. و این البته عجیب نیست اگر در نظربگیریم که روندجهانی سازی به شیوه مسلحانه اکنون مدتی است، به ویژه پس از فاجعه 11 سپتامبر، با تلاش برای تحکیم موقعیت ابرقدرتی آمریکا گره خورده و هنوزهم باوجود  باصطلاح جایگزین کردن  سیاست چندجانبه گرائی به جای یک جانبه گرائی توسط دموکرات ها(گواین که درعرصه اقتصادی حتی بردامنه یک جانبه گرائی افزوده هم شده است)، عقبه های آن درعراق و درباتلاق جنگ 9 ساله افغانستان و وضعیت جنگی در پاکستان و منطقه خاورمیانه و نقاط دیگری ازجهان به حیات خویش ادامه می دهد. افشاگری های ویکی لیکس از قضا چه درمورد عراق و چه درموردافغانستان بیش از همه همین سیاست جهانی سازی مسلحانه  برمدارابرقدرتی آمریکا را نشانه گرفته و ازهمین رو کمابیش (به صورت تاکتیکی) مورد حمایت ضمنی شماری ازقدرت های دیگری قرارگرفته است که خواهان تضعیف فرادستی و اعمال هژمونی دولت آمریکا هستند. بنابراین تضادهای پیچ درپیچ اردوی سرمایه  داری نیز به سهم خود بسترمناسبی برای درهم شکستن انحصار اطلاعاتی  فراهم می سازند. بیهوده نیست که لبه تیز افشاگری های ویکی لیکس، بیش از همه نهادهائی هم چون ناتو و پنتاگون و نظایرآن  را خشگمین ساخته و به عکس العمل  واداشته است که مدعی اند این افشاگری ها جان سربازان و منابع اطلاعاتی و نظایرآن را در مناطق جنگی مورد تهدید قرار داده است.

 

نتیجه گیری

درزیرپوست جامعه جهانی کشمکش وسیعی در دفاع از نظم مستقرجهانی وعلیه  آن جریان دارد. در این میان برخی رویدادها این کشمش ها را به روی صحنه آورده و برش مناسبی از آن چه دراعماق می گذرد به نمایش می گذارد. بی تردید واقعه ویکی لیکس یکی از آن هاست و بطورمشخص برای درهم شکستن انحصاراطلاعاتی مبتنی برتمرکزو پنهان کاری اطلاعاتی دولتها. چنین انحصاری به مثابه یکی از مؤلفه های مهم ساختارهای متمرکز و مبتنی  برجدائی قدرت و ثروت از مولدین آن و استقرار آن نوع دموکراسی ارشادی و از بالا محسوب می شود که شهروندان را هم چون ابژه ها و ابزارهای مطیع و رأی  کشی بکارمی گیرد. آن چه که در این نبرد تازگی دارد ظهورامکانات و شکل گیری تدریجی اشکالی از مناسبات اجتماعی است که  حق آگاه شدن و کنش برپایه آن را به مثابه شهروندجهانی و برابر برای همه امکان پذیر می سازد. پدیده ای که حاکی از فرایند پژمردگی اقتداردولت-ملتها بطورکلی و به چالش طلبیدن نقش دولت ملت برترآمریکا به طوراخص است. بی تردید نباید عبور از این گردنه ها را ساده و بدون فراز و فرود انگاشت. برعکس چنان که شاهدیم سرمایه درپی وقوع شکافی در ستون انحصاراطلاعاتی و درنظرگرفتن پی آمدهایش برسایر ستون های اقتدار،  احساس خطرکرده و تهاجم تازه و وسیعی را برای ترمیم شکاف مزبور و تداوم انحصار اطلاعاتی و تشدید  کنترل برجریان گردش اطلاعات  بکارگرفته است.

بااین همه  از حق دانستن همه گانی گریزی نیست. این روح تپنده زمانه است. کنشگری آزاد و آگاه و به موقع بدون آن  ناممکن است.

2012-08-23 02-06-1391

http://www.taghi-roozbeh.blogspot.de/




یک جنگ جهانی کوچک

syrie resiste_01 در سوریه جنگ قدرتهای بزرگ در حال انجام است. قربانیان این جنگ مردم این کشور می باشند.

مصاحبه با مونا غانم

Jungewelt – Karin leukefeld – برگردان ناهید جعفرپور

مردم سوریه از همان آغاز شکست خوردند و هیچ کدام از بازیگران این درگیری ها ملاحظه منافع و وضعیت مردم سوریه را نمی کنند. در سوریه ما شاهد یک جنگ جهانی سوم کوچک هستیم. مردم و کشور در این جنگ بازنده اند. ما تنها می توانیم امیدوار باشیم که این مسئله زیاد طولانی نشود.

دمشق:

مونا غانم عضو مرکزیت جنبش ” کشور سوریه را بسازیم” و هم چنین عضو فعال در هیئت موئسس ” پلاتفرم دمکراتیک برای حقوق زنان” می باشد

پرسش: در حال حاضر در سوریه چه می گذرد؟

پاسخ: ما در حال حاضر درست قبل از وقوع یک جنگ داخلی قرار گرفته ایم. حمله اخیر به رهبری ارتش و نیروی امنیتی بر روی روند وقایع بعدی تعیین کننده است. هنوز هیچ چیزی روشن نیست. اوضاع چگونه پیش خواهد رفت و چه عواقبی خواهد داشت، هنوز مشخص نیست اما اینکه ما در یک فاز جدید تشدید اوضاع قرار داریم کاملا روشن است. خشونت مدت های طولانی پایدار خواهد بود. مگر اینکه ما یک راه حل سیاسی پیدا کنیم.

پرسش: آیا می دانید که در حمله به مرکز امنیت ملی که در یک هفته پیش اتفاق افتاد، دقیقا چه روی داد؟

پاسخ: گفتن آن مشکل است. زیرا که موضوع هنوز روشن نیست. با این وجود این حمله نشانه روشنی است که در میان رژیم و دستگاه قدرت چیزی در حال رخ دادن است. هنوز خیلی زود است که نتیجه گیری کنیم و چیزی بگوئیم که این حمله روی بحران کشور چه تاثیراتی خواهد داشت.

پرسش: کسی گفته است که این حمله بر روی موضع روسیه در باره اختلافات داخلی سوریه تاثیر داشته است؟

پاسخ: ما با وجود اینکه می دانیم در اینجا کی قربانی است اما هنوز برای ما روشن نیست چه کسانی از این حمله نفع می برند. نباید در نتیجه گیری عجله نمود. من تنها یادآوری می کنم که دقیقا یک ساعت پیش از وقوع این حمله وزیر امور خارجه روسیه در تلویزیون سوریه نمایان شد. او گفت که اختلافات خود را در نبرد نهائی نشان خواهد داد.

پرسش: منظور شما از قربانی ترور مردم سوریه است چیست زیرا که خشونت بلافاصله بعد از این حمله افزایش یافت.

پاسخ: مسلما قربانان در درجه اول افرادی هستند که در این حمله کشته یا بشدت زخمی شده اند. اما بله مردم سوریه از همان آغاز شکست خوردند و هیچ کدام از بازیگران این درگیری ها ملاحظه منافع و وضعیت مردم سوریه را نمی کنند. در سوریه ما شاهد یک جنگ جهانی سوم کوچک هستیم. مردم و کشور در این جنگ بازنده اند. ما تنها می توانیم امیدوار باشیم که این مسئله زیاد طولانی نشود.

پرسش: این تشدید نظامی روی کار شما بعنوان گروه اپوزیسیون چه تاثیری می گذارد؟ شما داخل سوریه کار می کنید نه خارج

پاسخ: چیزی که در ماه گذشته در اینجا تجربه کردیم و حالا این حمله، همه به اینجا ختم شد که ما بعنوان یک جنبش سیاستمان را تغییر بدهیم. ما دیگر امروز در مقابل رژیم سوریه قرار نداریم بلکه باید از موجودیت کشور دفاع کنیم و از این روی یک کنفرانس فراخواندیم با تم ” چگونه از میهنمان محافظت کنیم”. بسیاری چیزها وجود دارد که موجودیت کشور و سیاست و تاریخ و فرهنگ ما را مورد تهدید قرار می دهد. یک جنگ داخلی، پیروزی رژیم و حمله نیروهای بین المللی از خارج موجودیت همه مردم سوریه را مورد خطر قرار می دهد. بی تفاوت که از کجا می آید و چه فکر می کند. از این روی جنبش ما تصمیم گرفته است موضع اپوزیسیون بودن خود را کنار بگذارد و موضعی ملی بگیرد.

پرسش: آیا به فراخوان شما کسی عکس العمل نشان داد؟

پاسخ: بسیاری با ما تماس گرفتند و اعلام آمادگی برای شرکت در کنفرانس نمودند. در حال حاضر ما خودمان در برابر وقایع اخیر فلج شده ایم. اما ۴ اوت امیدواریم که این کنفرانس در دمشق صورت پذیرد. ما می خواهیم در آنجا با دیگران شور کنیم که چه اقدامتی انجام دهیم تا از کشورمان دفاع کنیم.

پرسش: اوضاع در دمشق و دیگر شهر ها متشنج است. بسیاری از انسانها از کشور فرار می کنند و بسیاری کار خود را رها می کنند. این تناقض ها از کجا می آیند؟

پاسخ: از همان آغاز در سوریه همین اوضاع بود. در حالیکه شهری در آتش می سوخت شهر دیگر در آرامش قرار داشت. جنگ در سوریه جنگی ملی نبود بلکه در نقاط خاصی انجام می پذیرفت. اما زمانی که مبارزات به دمشق هم رسید در این زمان بسیاری از مردم سوریه فهمیدند که آنها باید هر کاری کنند تا از پایتخت محافظت کنند. هیچکسی در سوریه نمی خواهد کشور از بین برود. هیچکسی نمی خواهد که این رژیم یا هر کسی دیگر پایتخت ما را منهدم نماید.

پرسش: همواره در تلویزیون های غرب در باره این مسئله صحبت می شود که بشار اسد در کجا ایستاده است. او تا کنون در باره این وقایع اخیر نظری نداده است. آیا مردم سوریه نمی پرسند چرا رئیس جمهورشان صحبت نمی کند؟

پاسخ: از همان آغاز مردم از صحبت های رئیس جمهور بسیار خوشبخت نبودند. من فکر نمی کنم که مردم انتظار داشته باشند رئیس جمهور چیزی معنی دار بگوید. حالا فرق نمی کند چه اپوزیسیون مخالف و چه هواداران او از او بیشتر از این انتظار داشتند که چیزی بگوید.

پرسش: مذاکرات در باره تشکیل یک دولت موقت به همان تصمیمی رسید که وزرای امور خارجه قدرت های صاحب حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل در ژنو همین اخیرا تصویب نمودند. آیا این تصمیم قدمی در مسیر راه درست است؟

پاسخ: امیدوارم که آنها بتوانند یک راه حل صلح آمیز برای دوره گذار سوریه پیدا کنند. اما من فکر نمی کنم که این مسئله تنها به قدرت آنها وابسته باشد. باید یک اجماع در درون این رژیم انجام پذیرد. پیدا کردن این اجماع کار بسیار دشواری است. باید دانست که افراد کلیدی و تعیین کننده چه کسانی هستند و چه کسانی چه تاثیراتی دارند. با آنها باید صحبت نمود و این اجماع را یافت و تصمیماتی گرفت. قدرت رژیم در تکه تکه بودنش است و ضعف اپوزیسیون هم در تکه تکه بودنش است. رژیم قوی است زیرا کسی نمی داند چه کسی چه تصمیماتی می گیرد. اپوزیسیون شکست خورده است. زیرا موفق نشد بر این پراکندگی اش فائق آید و این تکه تکه بودن را پشت سر بگذارد و برای سوریه متحدا تصمیماتی را اتخاذ نماید.

پرسش: آیا روسیه می تواند نقش بازی کند و رژیم را وادار به یک مخرج مشترک نماید؟

پاسخ: روسیه تنها نمی تواند. روس ها احتیاج به پشتیبانی اتحادیه اروپا و آمریکا را دارند و تا زمانی که آنها مشترکا عمل نکنند، قدرت های بزرگ همچنان روی زمین سوریه خواهند جنگید.

پرسش: آیا هیئت نظارت سازمان ملل در ماموریتش شکست خورد؟

پاسخ: نه آنها شکست نخورده اند. کسی به آنها این شانس را نداد. البته نیاز به زمان است. طرح کوفی عنان بطور شفاهی مورد قبول قرار گرفت اما بسیاری از کشورها می خواستند که این هیئت شکست بخورد. طبیعتا رژیم هم علاقه ای ای به این طرح ندارد.

پرسش: ۳۰ روز دیگر این هیئت در سوریه می ماند. آنها چه چیزی را می توانند تغییر دهند؟

پاسخ: در این زمان شاید نشانه ای از یک راه حل سیاسی پیدا شود. البته منظورم من این نیست که این هیئت این جنگ را می تواند خاتمه دهد. تنها کاری که می تواند بکند این است که راه را برای مذاکرات هموار نماید. بسیاری از مردم نمی دانند که این مسئله بسیار طول خواهد کشید

پرسش: شما خودتان در هفته های گذشته بارها در خارج بوده اید. آیا توانستید اپوزیسیون خارج از سوریه را قانع کنید که از یک چنین توسعه ای پشتیبانی نمایند؟

پاسخ: هدف این سفر های من این بود که برای جامعه بین الملل یعنی دولت ها و نمایندگان دولت ها روشن سازم که این جنگ در سوریه باید حل شود و نه در خارج از سوریه. ما می خواستیم روشن سازیم که اپوزیسیون ملی باید تغییرات را در سوریه انجام دهد. البته با کمک اپوزیسیون سوریه در خارج. ما می خواستیم روشن کنیم که اپوزیسیون ملی در سوریه وجود دارد. این اپوزیسیون را باید به رسمیت شناخت و از او پشتیبانی نمود. تا زمانی که همه چیز در خارج از سوریه تصمیم گرفته می شود وضعیت در سوریه مشکل تر و پیچیده ترخواهد شد. ما پیشنهادات روشن دادیم که چگونه در منطقه و در محل اسلحه ها پائین گذاشته شوند. این جنگ باید از پائین به بالا حل شود و نه برعکس. پیشنهادات ما نتیجه گفتگو با کسانی است که درگیر این وقایع هستند. ما وظیفه خود می دانیم بعنوان میانجی برای جامعه بین الملل واقعیت در داخل سوریه را مشخص کنیم. بسیاری از افراد اپوزیسیون مخالف در خارج و بسیاری از کسانی که پیشنهادات سازنده دارند، تصوری ساده از مسائلی که در داخل می گذرد دارند. آنها نمی فهمند که موقعیت در سوریه تا چه اندازه پیچیده است.




جذابیت‌های المپیک و جاذبه‌ی بازی‌ها با تجاوز گسترده به حقوق کارگران

olympic-logo 01محمد شلیله

آنها ناگزیرند ساعات طولانی با مزد اندک و اغلب در محیط‌های کاری ناسالم و مخاطره آمیز، بدون برخورداری از حقوق کار و حداقل امنیت شغلی کار کنند. برخی از کارگران این کارخانه‌ها ناچار بوده اند برخلاف مقررات قوانین کار در مورد داوطلبانه بودن انجام اضافه کار، در شیفت‌های ۲۴ ساعته و تا ۱۰۰ ساعت در هفته کار کنند.

گزارشی از پشت صحنه‌ی المپیک ۲۰۱۲ لندن

این روزها شمار چشمگیری از مردم جهان به “بازی‌های المپیک ۲۰۱۲ لندن” (۱) که بیست و هفتم ژوئیه (برابر با هفتم مرداد ۱۳۹۱) آغاز می‌شود، چشم دوخته اند. بر اساس برنامه‌ریزی‌های انجام شده پیش‌بینی می‌شود بازی‌های امسال را جمعیتی بیش از آن یک میلیارد نفری (۱۵ درصد جمعیت جهان) که افتتاحیه‌ی “بازی‌های المپیک ۲۰۰۸ پکن” (۲) را به صورت زنده دیدند تماشا کنند. درآمدِ فروشِ کالاهایی که در المپیک امسال عرصه می‌شود، نزدیک به یک میلیارد پوند برآورد شده است. این بازی‌ها عرصه‌ی چنان تجارت پرسودی برای اکنون و آینده‌ی شرکت‌های جهانگیرِ است که آدیداس (۳) برای این که در ردیف حامیان برگزارکننده‌ی بازی‌های المپیک قرار گیرد، یک قلم یکصد میلیون پوند پرداخت کرده است تا به طرز مورد نظرش بر آوازه‌ی نام تجاری‌اش بیفزاید؛ واین در حالی است که شرایط پررنج ِ کار ِ کارگرانی که المپیک را تحقق می‌بخشند از دیده‌ها پنهان است و نادیده گرفته می‌شود. کارگر یک کارخانه تولید کفش با مارک “آدیداس” برای “بازی‌های المپیک ۲۰۱۲ لندن” در فیلیپین، که ده سال است با حداقل دستمزد کار می‌کند به پژوهشگرانی که داده‌های یافته‌های پژوهش آنها موضوع این گزارش است، گفته است:

“وادارمان می‌کنند اضافه‌کاری کنیم. مگربا همین اضافه‌کاری یک پولی به دست‌مان برسد، وگرنه با حقوق ناچیزی که به ما می‌دهند نمی‌توانیم زندگی کنیم. خودِ من با حقوقم نمی‌توانم اجاره‌ی اتاق کوچکی را که اینجا در آن زندگی می‌کنم بپردازم؛ حتی نمی‌توانم مایحتاج روزانه‌ی زندگی ام را تهیه کنم، چه رسد به اینکه بخواهم برای خانواده‌ام پول بفرستم؛ یا چیزی برای روز مبادا برایم بماند.”

پس ِ پشت جذابیت‌های المپیک و جاذبه‌ی بازی‌ها، به زنان و مردانِ کارگری که لباس‌ها و کفش‌های ورزشی با مارک‌های مشهورفروشگاه‌های خیابان‌های بالای شهرهای جهان، مثل آدیداس و “نکست” (۴) را برای عرضه و فروش در جریان برگزاری المپیک تولید می‌کنند، لباس‌های ورزشکاران شرکت‌کننده و لباس‌های رسمی‌ برگزارکنندگان و شگون‌نما‌ها (سمبل‌های خوش‌یُمنی)ی (۵) المپیک و سایر اقلام مورد نیاز برگزاری المپیک را فراهم می‌سازند؛ یا کارهای ساختمانی محل برگزاری مسابقات و تاسیسات مربوط را انجام می‌دهند حقوقی پائین تر از خط فقر تعیین شده به وسیله‌ی سازمان ملل و کمتر از حداقل مورد نیاز تامین مایحتاج اولیه‌ی زندگی آنها پرداخت می‌شود. آنها ناگزیرند ساعات طولانی با مزد اندک و اغلب در محیط‌های کاری ناسالم و مخاطره آمیز، بدون برخورداری از حقوق کار و حداقل امنیت شغلی کار کنند. برخی از کارگران این کارخانه‌ها ناچار بوده اند برخلاف مقررات قوانین کار در مورد داوطلبانه بودن انجام اضافه کار، در شیفت‌های ۲۴ ساعته و تا ۱۰۰ ساعت در هفته کار کنند. کارگرانی هم که اضافه‌کاری مورد انتظارِکارفرمایان را نپذیرند با عواقب نگران‌کننده‌ای روبه‌رو می‌شوند. کارگران صنایع پوشاک در اندونزی که برای المپیک امسال لباس‌های ورزشی تولید می‌کنند گفته‌اند در این صورت آن‌ها را در اتاق‌هایی بدون تهویه و آب و غذا تا رسیدن به تعداد تولید پیش‌بینی شده محبوس می‌کنند. ساعات کار ِ کارگران فیلیپینی در روزهای عادی ده ساعت است، و مجموع ساعات کار آن‌ها در هفته اغلب از ۶۰ ساعت بیشتر می‌شود، به‌خصوص وقتی که حجم سفارشات المپیک بالاست. آن‌ها گزارش کرده اند در روزهای تعطیل هم مجبورند کار کنند تا شرکت‌ها به برنامه‌ی تولید پیش‌بینی شده شان برسند و کالاها را در موعد مقرر آماده‌ی تحویل سازند. کارگران سریلانکایی اظهار داشته‌اند اگر تن به انجام اضافه‌کاری ندهند سرپرستان‌شان آنها را به فحش می‌کشند و با فشار هر چه بیشتر آن‌ها را وادار می‌کنند تا رسیدن به میزان تولید پیش‌بینی‌شده‌ی کارفرما به کار ادامه دهند و تهدید می‌شوند اگر از شرایط سخت ِ کارشان شکایت کنند، به‌سرعت اخراج می‌شوند.آنها گفته‌اند البته فشار برای قبول اضافه‌کار کردن زمانی آغاز می‌شود که پیش از آن هر گونه فشار برای تولید هر چه بیشتر در طول ساعات عادی کار بر کارگران وارد آمده است. کارگران گفته‌اند این مدیران‌اند که تعیین می‌کنند چه روزهایی تعطیل است و ساعات کار را به نحوی تنظیم می‌کنند که در عین حال از پرداخت اضافه‌کاری در ماه‌های پرکار پیشگیری کنند.

برخی شرکت‌ها کارگران را فقط برای دوره‌هایی که حجم سفارشات در آن دوره‌ها بالاست استخدام می‌کنند و پس از آن به کار آنها خاتمه می‌دهند، تا مگربعد‌ها که سفارش عمده ای گرفتند آنها را دوباره به‌کار گیرند. کارفرمایان با استفاده از قراردادهای کوتاه‌مدت از مسئولیت‌های قانونی در مورد مزایای کارگران در زمنیه‌ی مرخصی و حقوق دوره‌ی بارداری، زایمان و نگهداری از فرزند و بیمه‌های درمانی و حقوق بازنشستگی می‌گریزند و آن‌ها را از استفاده از مرخصی استعلاجی و مرخصی استحقاقی محروم می‌سازند. در اندونزی تعداد زیادی از کارگران در چنین شرایطی کار می‌کنند. بین ۲۵ تا ۳۰ درصد کارگران مصاحبه‌شده در فیلیپین گفته‌اند آنها را در چارچوب قراردادهای کوتاه‌مدت، به عنوان کارآموز که دوره‌ی آموزشی را می‌گذرانند به کار گرفته‌اند و از امنیت شغلی برخوردار نیستند. دو شرکت در چین که شگون‌نما و اقلامی از این قبیل را تولید می‌کنند در هیچ شرایطی قرارداد دائمی استخدامی با کار گران نمی‌بندند و در مواردی حتی کپی قراردادهای موقت با کارگران را در اختیار آنها نمی‌گذارند تا آنها را در شرایطی قرار دهند که وقتی حقوق قانونی شان نادیده گرفته می‌شود دستشان به جایی بند نباشد. در ایالت “گاندونگ” (۶) چین اغلب کارگران تحت پوشش تامین اجتماعی قرار ندارند. تاسیسات کارخانه‌ی “گوانگزو” (۷) ی چین در دو مکان جداگانه به فاصله‌ی ۲۰۰ کیلومتر از هم قرار دارد که هر دوی این تاسسیات در قرارداد کار با کارگران به عنوان محل کار آنها تعیین می‌شود؛ بدین ترتیب کارفرما می‌تواند در هر زمان با انتقال کارگران از یک محل به محل دیگر آنها را به استعفا وادار کند. پنجاه درصد کارگران فیلیپینی گفته‌اند مخارج روزانه شان را از طریق قرض گرفتن از موسساتی که سر ماه باید چک حقوق شان را با کسر مبلغ قابل توجهی به آنها واگذار کنند تامین می‌کنند. سه چهارم کارگران مصاحبه شده‌ی فیلیپینی گفته‌اند حقوق ماهانه شان برای تامین مایحتاج اولیه روزانه‌شان کافی نیست. کارگران سریلانکایی گفته‌اند حقوق آنها ۲۲ تا ۲۵ درصد ۳۵۷ دلار (امریکا) به عنوان حداقل هزینه‌ی زندگی در ماه است.

تبعیض جنسیتی و اذیت و آزار جنسی هم در کارخانه‌های متعلق به زنجیره‌ی‌های تامین کالاهای المپیک امری عادی است. از زنان برای کارکردن در دو کارخانه در سریلانکا که برای نایک (۸) وآدیداس کفش تولید می‌کنند در مرحله‌ی مصاحبه آزمایش بازداری به‌عمل می‌آورند و اگر معلوم شود باردارند استخدام شان نمی‌کنند. زنان کارگر در بنگلادش با پژوهشگران در میان گذاشته اند که تهدید می‌شوند وقتی که مورد آزار و اذیت جنسی قرار می‌گیرند با کسی صحبت نکنند. برخی از آنها گفته‌اند از آنان خواسته شده در محل کارشان عریان شوند.

پژوهشگران دریافته‌اند کارگران ده کارخانه‌ی تولیدکننده‌ی نیازهای برگزاری و بازی‌های المپیک تابستان سال ۲۰۱۲ لندن در چین، فیلیپین، و سریلانکا از اینکه اتحادیه کارگری تشکیل دهند منع شده‌اند. در گوانگزو توزیع اعلامیه و تبادل اطلاعات و گفتگوی کارگران با یکدیگر در مورد انتظار بهبود شرایط کار به اخراج بی‌درنگ گارگران شرکت کننده در این گفتگوها می‌انجامد. بدین ترتیب آنها نمی‌توانند قدمی‌در راه احقاق حقوق از دست رفته‌ی خویش بردارند و درآمد مناسب حداقلی را مطالبه کنند و به نابرابری‌ها اعتراض کنند. به طور کلی حقوق آنها در هر زمینه‌ای که به وسیله‌ی کارفرما‌های وابسته به شرکت‌های فراملیتی نقض شود کسی نیست که حرفشان را بشنود. نتیجه این‌که حقوق ماهانه‌ی کارگران سریلانکایی که برای برندهایی مانند آدیداس، نایک و اسپیدو اند اَن تیلر (۹) کار می‌کنند نزدیک به ۳۵ پوند در ماه است؛ یعنی یک چهارم حداقلِ موردنیاز برای تامین مایحتاج مصرفی روزانه زندگی یک نفر. در همین شرایط در سال ۲۰۱۱هفت میلیون پوند پاداش به مدیرعامل نایک پرداخت شده است.

این داده‌ها برخی ازیافته‌های پژوهشی است که “کمپین بازی‌های منصفانه ۲۰۱۲” (۱۰) با پشتیبانی “فدراسیون بین المللی اتحادیه‌های کارگری” (۱۱)، “فدراسیون بین‌المللی کارگران صنایع پارچه، پوشاک و چرم” (۱۲)، “کارگران صنایع بین‌المللی ساختمان و چوب” (۱۳) و “کمپین پوشاک سالم” (۱۴) با بازدید از ده کارخانه در چین، فیلیپین و سری‌لانکا که هشت کارخانه در میان آنها برای المپیک تابستان امسال لباس‌های ورزشی تولید می‌کنند به انجام رسانده است و داده‌هایی در مورد برخی از دیگر کشورها از جمله؛ اندونزی و بنگلادش.

موضوع پژوهش یاد شده این است که آیا حقوق کارگرانِ تولید کننده‌ی نیازهای المپیک ۲۰۱۲ لندن در چارچوب اصول بنیادی حقوق بشر و استانداردهای بین المللی کار مورد احترام قرار می‌گیرد؟ به این منظور پژوهشگران از اکتبر تا دسامبر سال ۲۰۱۱ با ۱۷۵ نفر از کارگرانِ ده کارخانه که در مجموع ۳۲۷۵۰ نفر کارگر داشتند مصاحبه انجام دادند. هشت کارخانه از این میان برای المپیک ۲۰۱۲ لندن کالا تولید می‌کردند؛ از جمله برای مارک (برند)‌های جهانگیرِ “آدیداس”، “نیوبَلِنس” (۱۵) “نورث فیس” (۱۶)، کلمبیا اسپورتور کمپانی (۱۷)، “نکست”، “نایک” و “اسپیدو اند اَن تیلر”. پژوهشگران همچنین با مدیران، سوپروایزرها، مقامات مسئول در امورکارگری، کارگزاران مناطق آزاد تجاری، و حسب مورد با آگاها ن مسائل کارگری نیز مصاحبه کرده‌اند. مصاحبه‌ها به وسیله‌ی دستیارانِ پژوهش ِ عضو جمعیت مبارزه با سوءرفتار شرکت‌ها (۱۸) در چین، شورای فیلیپینی فدراسیون کارگران صنایع چرم، پوشاک و پارچه (۱۹)، و اتحادیه‌ی کارکنان خدمات عمومی‌ مناطق آزاد تجاری در سریلانکا (۲۰) و با همکاری دانشجویان دانشگاه‌ها در این کشورها انجام گرفته است.

ادعای “کمیته‌ی بین المللی المپیک” (آ او سی) (۲۱) به عنوان سازمان پشتیبانی کننده جامعه‌ی المپیک آن است که نقش این سازمان ترغیب و حمایت از ارتقای اخلاق در ورزش است و مدعی است حد نگه داشتن حرمت و شرافت انسانی از اولویت‌های کانونی این سازمان است. اصل نخست مرامنامه‌ی این سازمان مقرر می‌دارد: “آرمان المپیک، ترویج زندگی بر پایه اصول بنیادی جهانی اخلاق است”. از همین رو کمپین بازی‌های منصفانه از سال ۲۰۰۳ ازکمیته‌ی بین المللی المپیک خواسته است تا قدم‌های مشخصی در زمینه‌ی احترام به حقوق انسانی کارگرانی که کالاهای مورد نیاز بازی‌های المپیک را تولید می‌کنند بردارد. در پیشنهاد قبول میزبانی لندن برای بازی‌های المپیک تابستان سال ۲۰۱۲ نیز، تعهد به مراقبت از ارزش‌های اخلاقی در جریان برگزاری المپیک و بازی‌ها به‌روشنی پیش‌بینی شده است.”کمیته‌ی ساماندهی بازی‌های المپیک و پاراالمپیک لندن” (۲۲) نیزدر پیوند با انتظارات کمپین‌ بازی‌های منصفانه تاکنون قدم‌هایی در راستای در نظر گرفتن مسئولیت‌های پیش‌گفته در مورد حقوق کارگران برداشته است؛ از جمله به‌کار گرفتن استانداردهای بین‌المللی کار را در موافقت‌نامه‌ها و قرارداد‌ها با تامین کنندگان و پیمانکاران گنجانده و ترتیباتی را برای شکایت و گزارش کارگران زنجیره‌های تامین نیازهای المپیک در صورت نادیده گرفتن حقوق‌شان را پیش بینی کرده است. در همین راستا موافقت نامه‌یی بین کمیته‌ی ساماندهی بازی‌های المپیک و پاراالمپیک لندن با کمپین بازهای‌های منصفانه ۲۰۱۲ در مورد حمایت از حقوق کارگران ذی‌ربط در چین و انگلستان به امضا رسیده است. در این زمینه شرکت‌های تامین کننده‌ی نیازهای المپیک از هر قبیل می‌بایست قراردادها و مناسباتشان را با کارگران بر اساس استانداردهای کار که مقرر می‌دارد باید به کارگران حقوقی دست‌کم در حد امرار معاش پرداخت شود، با تمامی کارگران رفتاری برابر پیش گرفته شود و حقوق آنها در مورد تشکیل اتحادیه مورد احترام قرار گیرد، منعقد نمایند. با این اوصاف همچنان که پیش از این گفته شد، یافته‌های پژوهشِ موصوف و سایر داده‌ها از دیگر کشورها بیانگر وجود تجاوز گسترده به حقوق کارگران است. مستندات گزارشِ “به بازی گرفتن حقوق کارگران” (۲۳) نیزگواه ِ وجود شرایط کاملاً استثماری در حداقل دو کارخانه‌ی تامین کننده‌ی نیازهای المپیک ۲۰۱۲ لندن است.

__________________________

پی‌نوشت‌ها

۱. London ۲۰۱۲ Olympic Games

۲. Beijing ۲۰۰۸ Olympic Games

۳. Adidas

۴. Next

۵. Olympic mascot

شگون‌نما‌ها صورت ِ مجسم یا مصورِ شخصیت‌های نمادینِ به طور معمول از میان حیوانات بومی یا انسانی است که نماد میراث باستانی محلی است که بازی‌های المپیک و پاراالمپیک در آن برگزار می‌شود. برای مثال شگون نمای المپیک زمستانی ۱۹۸۸ کلگری ِ کانادا دو خرس قطبی در کنار هم بود.

۶. Guangdong

۷. Guangzhou

۸. Nike

۹. Speedo and Ann Taylor

۱۰. ۲۰۱۲ Play Fair Campaign

این کمپین شعبه‌ی کمپین جهانی آن با هدف تاثیر نهادن بر سازمان دهندگان بازی‌های لندن و شرکت‌های دارنده‌ی مارک ( برند )‌های مشهور است.

۱۱. International Trade Union Confederation

۱۲. International Textile, Garment and Leather Workers’ Federation

۱۳. Building and Wood worker’s International

۱۴. Clean Clothes Campaign

۱۵. New Balance

۱۶. North Face

۱۷. Colombia Sportswear Company

۱۸. Students & Scholars Against Corporate Misbehaviour (SACOM)

۱۹. Philippines Council of the International Textile, Garment and Leather Workers’ Federation ( ITGLWF)

۲۰. Free Trade Zones and General Services Employees Union (FTZ&GSEU) in Sri Lanka

۲۱. International Olympic Committee (IOC)

۲۲. London Organising Committee of the Olympic and Paraolympic (LOCOG)

۲۳. Toying with Workers’ Rights

* این گزارش بر اساس اطلاعاتی که اتحادیه‌ها و فدراسیون‌ها و کمپین‌های بین المللی و محلی کارگری در پیوند با پیگیری حقوق کارگران در برگزاری بازی‌های المپیک ۲۰۱۲ لندن منتشر کرده اند فراهم آمده است.

برگرفته از تارنمای انسانشناسی




رونق صادرات اسلحه با وجود بحران

vente-armes 01به دلیل کمبود بودجه حکومت ها در همه زمینه ها صرفه جوئی می کنند، جز در رابطه با تسلیحات

Greenpeace Magazin 4. 12

ترجمه: کامران صادقی

امروز کارخانجات اسلحه سازی بزرگترین معاملات را در آسیا انجام می دهند. از سال 2007 تا 2011 بیش از 44 در صد معاملات بین المللی اسلحه در آسیا انجام شده اند، و پنج کشوری که بیشترین میزان واردات اسلحه در سطح جهان را به خود اختصاص داده اند در آسیا هستند: هند، کره جنوبی، چین، پاکستان و سنگاپور. سهم اروپا 19، خاورمیانه 17، آمریکای شمالی و جنوبی 11 و آفریقا 9 در صد است.

مقروض ترین کشور اروپائی کدام است که مجبور است دست مزدها، حقوق های بازنشستگی و کمک های اجتماعی را تا حد فقر پائین بیاورد؟ یونان.

کدام کشوراروپائی دارای بالاترین هزینه های نظامی- به نسبت تولید ناخالص ملی- است؟ یونان.

بر اساس جدیدترین گزارش انستیتوی تحقیقات صلح استکهلم(سیپری) در خصوص معاملات بین المللی اسلحه در فاصله سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۱، حکومت آتن بطور متوسط سه در صد از تولید ناخالص ملی را جهت خرید سلاح های جدید پرداخت کرده است. مابقی ۲۷ کشور اتحادیه اروپا برای این منظور حد اکثر یک تا یک و نیم در صد از تولید ناخالص ملی را صرف کرده اند. سال ۲۰۰۸ یونان بزرگترین وارد کننده سلاح در سطح جهان بود، سال ۲۰۱۱ دست کم هنوز هم ششمین وارد کننده اسلحه بعد از پنج کشور آسیائی بوده است.

در ماههای گذشته این تضاد بین بالاترین سطح بدهی و بالاترین میزان پرداختی برای خرید اسلحه بهانه ای بود برای تفسیرهای مغرضانه در مطبوعات و وبلاگ های آلمانی و طرح موضع عدم حمایت از یونان در چیره شدن به بحران بدهی. آنچه در اینجا مورد توجه قرار نمی گیرد این است که از فروش اسلحه به یونان در وحله اول صنایع نظامی همپیمانان اروپائی، آلمان و فرانسه، سود می برند. ۱۵ در صد- و بدین ترتیب بزرگترین بخش- صادرات اسلحه آلمان در سال ۲۰۱۱ به یونان بوده است. این میزان در سال ۲۰۱۰ حتا به ۳۱ در صد رسید. برای صنایع نظامی فرانسه هم سال گذشته، یونان با ۱۰ در صد مشتری مهمی بود. این در حالی است که بحران سنگین اقتصادی و بدهی یونان در دیرترین حالت از اواخر ۲۰۰۹ قابل تشخیص بود.

با این وجود در ماه اکتبر سال گذشته، زمانیکه اتحادیه اروپا یک برنامه ریاضت اقتصادی شدید به یونان تحمیل کرد، نخست وزیر آلمان آنجلا مرکل و رئیس جمهور وقت فرانسه نیکولا سرکوزی، نخست وزیر آن زمان یونان گی اورگوس پاپاندرو را، در حاشیه نشست اتحادیه اروپا، تحت فشار قرار دادند که سفارشات در زمینه خرید اسلحه با صنایع نظامی آلمان و فرانسه را لغو نکند.

در بین کشورهای دوست یونان در اتحادیه اروپا سیاستمداران اندکی هستند که بطور علنی در باره توقف فوری و طولانی مدت برنامه های تسلیحاتی یونان اظهار نظر می کنند. یکی از آنها دانیل کن- بند یت رئیس سبزها در پارلمان اروپاست:”کشورهای اروپائی از بیرون عملا تمام حقوق یونان را مورد حمله قرار می دهند. دستمزد پرستارها کاهش داده می شود و همه چیز می باید شامل خصوصی سازی شود. تنها در برخورد به بودجه نظامی به یکباره سخن از حق مستقل دولت به میان می آید. این واقعا سوررال است”.

ادامه فروش نامحدود سلاح های آلمانی به آتن با وجود میزان دراماتیک بدهی های یونان، نقض آشکار”اصول سیاسی حکومت آلمان در خصوص صادرات سلاح های جنگی و دیگر تجهیزات نظامی” می باشد. در اصل ششم این اصول مشخصا بیان می شود:”برای تصمیم گیری در باره صادرات سلاح های جنگی و دیگر تجهیزات نظامی، در نظر گرفته می شود که توسعه پایدار در کشور خریدار به دلیل هزینه های غیر عادی نظامی بطور جدی مختل نگردد”. این اختلال در یونان به وضوح مطرح است.

گران ترین جزء صادرات تجهیزات نظامی آلمان به یونان از سال ۲۰۰۷، یک زیر دریائی ساخت کارخانجات هووالت کیل بود. این کارخانه حتا به کشور پرتغال هم که بشدت مقروض است، دو زیر دریائی صادر کرد. این معاملات با یو نان و پرتغال سبب شدند که میزان صادرات اسلحه آلمان از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۱ به نسبت پنج سال قبل از آن ۳۷ در صد افزابش یابد. بدین ترتیب در صد رشد میزان صادرات آلمان، بطور آشکار بالاتر از میزان رشد بین المللی صادرات اسلحه که ۲۴ در صد بود، قرار گرفت. پس از یونان مهمترین بازارهای صادرات تجهیزات نظامی آلمان، کره جنوبی و آفریقای جنوبی بودند. با سهمی ۹ در صدی از معاملات بین المللی اسلحه، آلمان همچنان سومین صادر کننده اسلحه در جهان بود. تنها آمریکا و روسیه اسلحه بیشتری می فروشند.

امروز کارخانجات اسلحه سازی بزرگترین معاملات را در آسیا انجام می دهند. از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۱ بیش از ۴۴ در صد معاملات بین المللی اسلحه در آسیا انجام شده اند، و پنج کشوری که بیشترین میزان واردات اسلحه در سطح جهان را به خود اختصاص داده اند در آسیا هستند: هند، کره جنوبی، چین، پاکستان و سنگاپور. سهم اروپا ۱۹، خاورمیانه ۱۷، آمریکای شمالی و جنوبی ۱۱ و آفریقا ۹ در صد است.

در منطقه خاورمیانه سوریه جلب نظر می کند که از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۱ میزان خرید اسلجه خود را ۶۰۰ در صد افزایش داده است. اغلب سلاح های ارسالی برای سوریه توسط روسیه انجام گرفته، و با تشدید درگیری های خشونت بار داخلی سوریه حد اقل تا پایان سال ۲۰۱۱ ادامه داشته است. سلاح های وارداتی توسط رژیم های تونس، مصر، لیبی، بهرین و سوریه جهت سرکوب اپوزیسیون بکار گرفته شده اند. انستیتوی سیپری از سلاح هائیکه در این فاصله برای “ارتش آزاد سوریه” و دیگر نیروهای مخالف ارسال می شوند- حال از هر منبعی که باشند – آماری در دست ندارد.

اگرچه وجود بحران اقتصادی و مالی از سال ۲۰۰۸ میزان صادرات و سود کنسرنهای نظامی را اندکی کاسته است، با این وجود معامله با جنگ افزارها همچنان رشته ای رو به رشد است. سال ۲۰۱۱ میزان معاملات ۱۰۰ کنسرن نظامی بزرگ جهان یک در صد افزایش یافته و به ۳۰۵ میلیارد یورو رسید. از زمان عملیات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در آمریکا این معاملات در مجموع افزایشی ۶۰ درصدی داشته اند.

کنسرنهای غربی همچنان بر تجارت اسلحه غلبه دارند. ۴۴ کنسرن از صد شرکت بزرگ تسلیحاتی آمریکائی، ۳۰ کنسرن اروپائی هستند. مقر هشت کنسرن در روسیه است. بعلت کمبود اطلاعات، شرکت های چینی، اوکراینی، از قزاقزستان و برخی کشورهای دیگر، در لیست ۱۰۰ کنسرن بزرگ، از طرف سیپری، مورد توجه قرار نگرفته اند. در رأس همه این کنسرنها در سطح جهان، شرکت آمریکائی لاکهید مارتین قرار دارد که بالغ بر ۲۷,۹ میلیارد یورو سلاح فروخته است. در رده دوم و سوم شرکت انگلیسی ب آ اِ سیستم و شرکت آمریکائی بوئینگ قرار دارند. بخش اصلی معاملات توسط بزرگترین ۱۰ کنسرن انجام می گیرند. شرکت مشترک اروپائی که دایملر و دیگر شرکت های آلمانی در آن شریک هستند، با فروش ۱۶,۴ میلیارد اسلحه در رده هفتم قرار گرفت. در میان شرکت های آلمانی، بیشرین معاملات را، مانند سال گذشته، کنسرن ماشین سازی و اسلحه سازی راین متال در دوسلدورف، با فروش اسلحه به مبلغ حدود ۲,۷ میلیارد دلار، انجام داد(رده ۳۱ در لیست سیپری). شرکت های دیگر آلمانی در میان ۱۰۰ شرکت مورد بررسی عبارت بودند از توسن کروپ(رده ۶۵) همچنین کنسرن دیل در نورمبرگ(رده ۶۳) از تولیدکنندگان بمب خوشه ای “اسمارت ۱۵۵”.

بر پایه تحلیل سیپری معاملات بین المللی اسلحه با وجود بحران اقتصادی در مجموع ثابت بودند، چرا که در این رشته از صنعت روندهای تولیدی دراز مدت هستند. همچنین در نزد خریدارها –عمدتن حکومت ها- و تولید کنندگان لوازم یدکی تغییرات اندک هستند. این تحلیل البته تغییرات اساسی را در نظر نمی گیرد که در بسیاری از کشورهای دارای صنعت تسلیحاتی قابل توجه در حال وقوع هستند: بدلیل کمبود بودجه و کم کردن تعداد نیروهای مسلح، حجم سفارشات نظامی حکومت ها به شرکت های تسلیحاتی خودی رو به کاهش است. این شرکت ها توقع دارند که جهت “موازنه” شرایط صدور اسلحه آسان تر شده و از طرف حکومت ها بیشتر حمایت شوند.

وزیر دفاع آلمان توماس دومزیر در نظر دارد تعداد یک سلسله از سفارشات موجود را – بطور نمونه جت های ایورو فایتر، هلی کوپتر های حمل و نقل، هلی کوپتری جنگی و تانک های حفاظتی پوما – مشخصا کاهش دهد. در مقابل صنایع تسلیحاتی آلمان خواهان تسهیل در امر اجازه صدور اسلحه و حمایت صادراتی هستند. جکومت کنونی آلمان به هر دو خواست جواب مثبت داده و بخشا در این راستا عمل کرده است.علاوه بر این در میثاق ائتلافی سال ۲۰۰۹ احزاب دموکرات مسیحی و لیبرال های آزاد توافق کردند که به “حمایت از صادرات و حذف مقرراتی از قوانین اقتصاد خارجی که باعث تضعیف صادر کنندگان آلمانی در مقابل رقبای اروپائی آنها می شوند” بپردازند. در رابطه با اِعمال قانون اقتصاد خارجی می بایستی “شرایط رقابت بین المللی اقتصاد آلمان بیش از تا کنون مورد توجه قرار گیرند”.




شکست طرح آتش بس کوفی عنان (نماینده سازمان ملل) و خطرگسترش جنگ داخلی در سوریه

syrie resiste_01تقی روزبه

دست بدست دادن یک جنبش انقلابی درداخل و همبستگی متقابل با جنبش های جهانی و “ابرقدرت افکارعمومی جهان”، امروزه از مهم ترین ابزارهای پیشروی بسوی اهداف رهائی بخش محسوب می شوند.

بدنبال کشتارحوله و جنایت های پس ازآن توسط عوامل دولت سوریه، بحران سوریه وارد فازجدیدی شده وسخن گوی “ارتش آزاد” اعلام داشته است که از این پس خود را متعهد به طرح آتش بس کوفی عنان نمی داند و درطی روزهای گذشته نیز خبرازشروع حملات آن ها وکشته شدن چندین ده نفرازنیروهای اسد انتشار یافت.

دبیرکل سازمان ملل (درپی جنایت های صورت گرفته ونیز تیراندازی بسوی بازرسان سازمان ملل) اظهارداشت که بشار اسد مشروعیت خود را ازدست داده است. کلینتون وزیرخارجه آمریکا از اقداماتی که نتیجه اش برکناری اسد باشد سخن به میان آورده است. وزیرامورخارجه روسیه برای نجات طرحی که حتی کوفی عنان هم اذعان به شکست آن کرده است، پیشنهاد کنفرانس جهانی شامل اعضای دائمی شورای امنیت سازمان ملل و کشورهای دارای نفوذ برحکومت اسد را ارائه کرده است (طرحی که مورد حمایت کوفی عنان هم هست) و شامل کشورهائی چون ایران، ترکیه، عراق و اتحادیه عرب می شود. و این درحالی است که فرانسه و انگلستان و آمریکا بلافاصله حضور ایران دراین کنفرانس را رد کرده اند. ازسوی دیگر نشست سازمان همکاری شانگهای دربیانیه خود با هرگونه مداخله نظامی و فشارتحمیلی برای تغییرحکومت درسوریه مخالفت ورزیده و خواهان توقف خشونت از هردو طرف شده است

بحران سوریه ووجه منطقه ای وبین المللی آن

شکست این طرح ازقبل قابل پیش بینی بود. چرا که نه فقط رژیم حاکم برسوریه، بلکه هم چنین اپوزیسیون هرکدام به شیوه ای به قصد به شکست کشاندن آن و صرفا در مقام سخن آن را پذیرفتند بدون آن که درعمل پای بند به آن باشند. اپوزیسیون تحت نفوذ غرب و ترکیه وعربستان درابتدا حتی به ظاهرهم حاضربه پذیرفتن آن نبودند و آن را طرحی برای نجات اسد و دستاویز مناسبی برای تداوم سرکوب تلقی می کردند و به افشاگری علیه آن و تسلیح خود مشغول بودند. خود دولت های غربی نیز درشرایط بن بست اوضاع سوریه پیشنهاد روسیه و کوفی عنان را به عنوان یک تاکتیک کوتاه مدت برای منزوی کردن بیشتراسد و فراهم ساختن فضای بین المللی برای دست یابی به اجماعی جهت تشدید فشارها به اسد و هموارساختن مسیر سرنگونی وی پذیرفتند.

بحران سوریه بدلیل قرارداشتن آن درقلب منطقه حساس واستراتژیک خاورمیانه، همسایگی با اسرائیل و ترکیه وعراق ولبنان …. دارای وجوه منطقه ای وجهانی مهم و رقابت های حاصل از آن است. ازهمین رو گسترش جنگ داخلی درآن می تواند موجب دامن زدن بحران دراین منطقه حساس گشته و بر تنش های درونی لبنان و عراق وترکیه و فلسطین و نیز چگونگی صف آرائی اعراب واسرائیل دربرابرهم تأثیرگذارباشد. ازسوی دیگردرمقیاس جهانی سوریه از حمایت فعال بلوک شانگهای، رقیب اصلی بلوک ناتو ودولت های غربی، وهم چنین حمایت فعال جمهوری اسلامی ایران و تاحدی حمایت ضمنی عراق برخورداراست. اسرائیل نیز به نوبه خود دراین بحران بیکارننشسته و سیاست های عمدتا غیرعلنی و پیچیده ای در راستای اهداف تاکتیکی واستراتژیکی خویش دنبال می کند. درسوی مقابل کشورهائی چون ترکیه وعربستان قراردارند که سخت درگیربحران بوده و رابطه فعالی با اپوزیسیون دارند. وجود چنین صف آرائی منطقه ای و جهانی با جهت گیری های متضاد، در کنارصف آرائی های داخل جامعه سوریه( ازجمله علوی ها و یا مسیحیانی که نگران سرکارآمدن یک حکومت اسلامی هستند وکردهائی که ضمن مخالفت با اسد نگران سرنوشت خود درحکومت پس ازآن هستند) نوعی وضعیت بن بست یا آچمزشدگی دروضعیت و عبوربه دوران پسااسد ایجادکرده است و این درحالی است که بشار اسد به مهره سوخته وبی اعتباری تبدیل شده است که مدت هاست زمان برکناری و یا سرنگونی اش فرارسیده است. توازن نیرو وصف آرائی های داخلی و جهانی به قسمی است که قدرت های غربی برخلاف مورد لیبی قادر به مداخله و اقدام مستقیم نیستند(وزیر دفاع آمریکا گفته است که بدون تصمیم سازمان ملل آمکان مداخله نظامی آمریکا ناممکن و این درحالی است که چین وروسیه مخالف قاطع هرگونه مداخله نظامی هستند). عوامل تشدید کننده ای چون درپیش بودن انتخابات داخلی درآمریکا به این بلاتکلیفی دامن زده است. جالب است که کیسینجر در یاد داشت خود در روزنامه واشنگتن پست، ازجنبه دیگری به بن بست فوق پرداخته وعواقب مداخله نظامی مستقیم غرب وآمریکا درسوریه را مورد بررسی قرارداده است:او”دکترین دخالت بشر دوستانه ( بامسئولیت برای محافظت ازجان شهروندان) را مغایر با اصول وستفالی حاکمیت دولت ها می داند. بزعم وی اگرچنین سیاستی به عنوان بخشی ازاصول سیاست خارجی پذیرفته شود، موجب بهم ریختن نظم بین المللی می شود. برطبق آن مثلا متحد مهمی چون عربستان تا زمانی متحد باقی می ماند که جنبش دموکراتیکی علیه آن بوجود نیامده باشد!”.

درچنین شرایطی هربلوک و قدرتی تلاش دارد که ازطریق حمایت ازگروه ها وکشورهای متحد ونزدیک به خود اهداف خویش را به پیش ببرد. درنتیجه صحنه سیاسی سوریه عملا به بازار مکاره رقابت های قدرت های جهانی و رقابت های آن ها تبدیل شده است.

چالش هائی که جنبش ضداستبدادی روسیه با آن مواجه است:

می دانیم که درسوریه خاندان اسد با تکیه براقلیتی ( علویان و برخی جریانات دیگر) ده ها سال است که استبداد خشنی را برجامعه ای متکثر وچند قومی و چند مذهبی (نظیرکردها و یا سنی ها ومسیحی ها و…)اعمال کرده اند. دراعمال این استبداد خشن و سرپانگهداشتن آن وجود یک ارتش نیرومند و دستگاه های سرکوب گسترده وهم جنین عامل توجیه کننده مبارزه با دولت اسرائیل نقش اساسی داشته است. اما بدنبال شروع بهارعربی و سرنگونی برخی دیکتاتورها، شتربحران درمقابل خانه دیکتاتور سوریه هم زانو زد و زمین لرزه سیاسی موجب بهم ریختن ثبات دیرپای آن شد. وباین ترتیب بار دیگرنشان داده شده که چگونه جوامعی که با تکیه براهرم زور وسرکوب وحدت و یک پارچگی ظاهری را برقرارمی کنند، با ترک خوردن دیوار استبداد، موازنه بالقوه شکننده درونی آن بهم ریخته و بروز خطرجنگ داخلی افزایش یافته و بهمان اندازه امید دست یابی به دموکراسی وجامعه ای آزاد و برابرو پلورالیستی کمرنگ تر می شود. نباید فراموش کرد که نخستین قربانیان جنگ داخلی، مطالبات دموکراتیک وجنبش های طبقاتی اجتماعی چون گارگران و یا اقشارپذیرتری چون کودکان وجوانان و زنان و…می گردد.

درچنین وضعیتی سه خطر وآفت عمده جنبش ضداستبدادی ودموکراتیک سوریه را تهدید می کنند که عبارتنداز:

الف- خطرجنگ داخلی گسترده و تبدیل شدن جنبش ضداسبتدادی به یک جنگ داخلی بین جریانات و اقوام مختلف که ازهردو سو، هم اسد وهم اپوزیسیون و حامیان آن، هرکدام به نحوی، دامن زده می شود. بدیهی است که با رواج زبان زور واسلحه درگرما گرم این معرکه هرجریانی که زورش بیشتر باشد( ازجمله بدلیل کثرت جمعیت هوادار، تسلیح و سازمانیافتگی بیشتر و یاحمایت گسترده ترخارجی) با انحصاری کردن قدرت به زورگوئی نسبت به سایرجریانات ضعیف ترازخود خواهد پرداخت.

ب- چالش مهم دیگرتسلط گفتمان وایدئولوژی مذهبی(بویژه روایت های افراطی) بر جنبش ضداستبدادی است و حتی دراین رابطه می توان گفت که متأسفانه شماری ازجریانات حاضردرصفوف اپوزیسیون ازرژیم مستبد وسکولاراسد هم عقب ترهستند. مدتی پیش حتی مقامات آمریکائی نیز به نفوذ و حضور حامیان القاعده ازدرصفوف اپوزیسیون اذعان کردند. نقش عربستان درحمایت ازسلفی ها وتقویت صفوف مرتجعین جنبش ضداستبدادی برکسی پویسیده نیست. با تجربه تباه شدن انقلاب بهمن ۵۷ ایران دربهمن درپی تسلط گفتمان اسلامی و نفوذ روحانیت وخمینی برجنبش ضداستبدادی علیه شاه را بخوبی آشنائیم. درمورد تحولات لیبی وتونس ویا درمصرهم خطرعروج جریانات مذهبی را را به درجاتی شاهد یم.

ج- بی تردید چالش مهم سوم همانا خطر اتکاء و وابستگی نیروهای ضداستبدادی ومدعی آزادیخواهی به قدرت های بزرگ جهانی و یا منطقه ای است. هم اکنون برخی ازاین نیروهای اپوزیسیون بطور آشکار خواهان مداخله نظامی وغیرنظامی این قدرت ها هستند.

بدلیل نقش منفی نیروهای ارتجاعی حاضر درصحنه، درغیاب حضورفعال وتأثیرگذار جریانات مترقی و واقعا دموکراتیک، جنبش ضداستبدادی آزادیخواهانه وبرابری طلبانه مردم سوریه در برابر وضعیتی دشوار و با وظایفی خطیر وپیچیده در برپائی یک جنبش ضداستبدادی و واقعا دموکراتیک قرار دارد. صف آرائی بالنده و تأثیرگذار آن ضرورتا درگرو مرزبندی با سه خطر و انحراف ذکرشده دربالاست و بنابراین نمی تواند درهمراهی و هم پیمانی با قدرت های بزرگ، از هردوبلوک، و یا دولت های ارتجاعی منطقه اعم ازعربستان وجمهوری اسلامی ایران و ترکیه صورت گیرد. برعکس با حرکت مستقل درچارچوب مبارزه علیه استبداد حاکم(آن چه که در انقلاب بهمن ۵۷ مفقود بود) تکیه برمطالبات اقتصادی و سیاسی فراگیر و با تکیه بر مجامع و شبکه ها و تشکل های بدیل مردمی و حمایت نیروها وجنبش های مترقی منطقه ای و جهانی از آن می تواند موجب بالیدن وعروج رویکرد سوم گردد. باندازه ای که چنین جریان مستقل و مردمی شکل بگیرد و به نقش آفرینی به پردازد می توان از زبانه جنگ های داخلی و تسلط گفتمان های ارتجاعی – مذهبی و مداخله مخرب قدرت های بزرگ ممانعت کرد و درعین حال به استفاده مثبت و سازنده از امکانات متنوع جهانی و نیزتحمیل مطالبات و قراردادن خواست های واقعی و مشخص ومترقی در برابر نهادها و قدرت های بزرگ و کوچک وازجمله قطع حمایت های آشکار وپنهان ازحکومت های مستبد و پیش بردسیاست های امپریالیستی، در راستای سوریه ای آزاد و دموکراتیک امید بست.

دست بدست دادن یک جنبش انقلابی درداخل و همبستگی متقابل با جنبش های جهانی و “ابرقدرت افکارعمومی جهان”، امروزه از مهم ترین ابزارهای پیشروی بسوی اهداف رهائی بخش محسوب می شوند. باتوجه به خصلت منطقه ای وجهانی بحران سوریه، بی تردید دفاع جنبش ها و نیروها وتشکل ها وجریانات مترقی درسطح منطقه و جهان ازجنبش ضد استبدادی آزادیخواهانه و برابری طلبانه و افشاء و محکوم کردن اهداف مداخلات قدرتهای بزرگ بخشی از کازارشکل گیری آلترناتیوهای مترقی درمنطقه را تشکیل می دهند.

۲۰۱۲-۰۶-۰۸ ۱۳۹۱-۰۳-۱۹

http://www.taghi-roozbeh.blogspot.de/