سامیه مایسا بیگ زن مبارز الجزیزه ای
نویسنده مایسا بیگ با وجود وضعیت استثنائی ترور، وطن خویش الجزیره را هرگز ترک ننمود. مایسا در فرانسه برای توانائی های ادبی اش مورد تقدیر قرار می گیرد.
Christine Belakhdar
يکشنبه ۱۵ اسفند ۱٣٨۹ – ۶ مارس ۲۰۱۱
برگردان ناهید جعفرپور
مایسا زنی محکم و آگاه با صدائی گرم است و چشمانش در موقع صحبت برق می زند. به خود متکی است زیرا که به جریان خاصی تعلق ندارد و نوشته هایش در باره آنچه که حس می کند و رویش تاثیر می گذارد و در روح و روانش جای می گیرد، است.
مایسا بیگ به آن زنان نویسنده الجزیره ای تعلق دارد که خوانندگان خود را سریعا تحت تاثیر قرار می دهند و در فرم کلمات ادبی وساختارنقل و بیان خاص خود مخاطب را متقاعد می سازد.
وی برای آثارش جوائز و تشویق های بیشماری را در یافت نموده است. برای مثال در ماه نوامبر 2010در فستیوال ادبی: Prix de Soleil برای رمان “چون قلبم مرده است” جایزه ویژه دریافت نمود. در این رمان مایسا با بخش های سیاه تاریخ الجزیره در سال های 90 خود را مشغول می سازد. تاریخی که در آن این کشورآفریقا شمالی ” کشور سیاه دهه ها” نامیده شد. همان اولین رمان وی بنام ” در آغاز دریا بود” در سال 1995 در فرانسه مورد تقدیر قرار گرفت.
مایسا در الجزیره زندگی می کند. کشوری که در آن وقایع دراماتیکی رخ داده است. تمامی کتاب های مایسا در ابتدا در فرانسه علنی شدند. اما وی در حقیقت در مرحله نخست برای مردم کشورش می نویسد. در غیر این صورت نوشتن برایش مفهومی ندارد. وی می گوید” می نویسم تا سکوت را بشکنم. می نویسم تا واقعیت الجزیره را نشان دهم. در دسامبر 1991 الجبهة الإسلامیه در اولین انتخابات چند حزبی الجزیره دور اول را برنده شد. از ترس اینکه کشور مثل ایران صاحب یک ” دولت بنیادگرا” نشود از زمان استقلال الجزیره، ژنرال ها انتخابات را منحل کردند و قانون موقعیت اضطراری را وضع نمودند که عملا در این فاصله 18 سال طول کشیده است. اسلامی ها اما همچنین شبکه های اعضای خویش را قوی کردند که با هم در تماس دائم بوده و با ترور آغاز به پاسخ گوئی نمودند. در حدود 200000 انسان قربانی این ترور ها شدند. هدف مهم اسلامی ها در کنار نیروهای امنیتی همچنین ژورنالیست ها و مجامع فرهنگی و فعالان سیاسی و یا زنان آگاه جامعه الجزیره بود.
این روند احتیاج به ادبیاتی جدید داشت. ادبیاتی که در آن تمامی پناهندگان جوان الجزیره ای که به فرانسه پناه برده اند بتوانند در باره تجربیات وحشتناک خود در کشورشان بنویسند.
بیشماری از تحصیلکرده های الجزیره کشور را ترک نمودند تا جان خود را نجات دهند و در خارج از کشور مناسبات زندگی بیگانه را بجان خریدند. اما مایسا با وجود تهدید های روزانه و ترور در الجزیره ماند و خارج نشد. زمانی که از وی سئوال می شود برای چه می نویسد وی پاسخ می دهد که می خواهد به او توجه شود. بر خلاف بقیه که سکوت اختیار می کنند تا کسی متوجه شان نشود. وی نمی تواند بی نام درجنگ وارد شود و شاهد بیطرف یک کابوس جمعی باشد. دقیقا از این بابت که در گذشته ها پیشرفت های آنچنان امیدوارانه ای شده بود: در اکتبر 1988 بعد از ده ها سال رهبریت نمایندگان جبهه آزادی بخش ملی یک روند دمکراسی که تا کنون در جهان عرب نظیرش وجود نداشته است به وجود آمد، روندی که در آن آزادی احزاب مختلف سیاسی و امکانات بسیار برای شهروندان آغاز گردید.
مایسا در باره خودش می گوید او الجزیره ای است اما همچنین بخاطر ریشه اش عرب هم هست: مایسا از جانب پدریش از یک قبیله بومی بزرگ عربی بر خواسته که بخاطر اشعار زیبایش بسیار معروف بوده است. زبان مادری وی عربی الجزیره ای است. استعمارگران فرانسوی در زمان خود استفاده از این زبان را ممنوع ساخته بودند. اما از آنجا که این زبان امروز از سوی قدرتمندان ناسیونالیست الجزیره مجددا صحبت می شود به این لحاظ مایسا به همان زبان مستعمره سابق می نویسد. وی زبان عربی را بعنوان ارثی ارزشمند که از اجدادش باقی مانده است و همچنین بعنوان یک غنیمت جنگی نگاه می کند تا بدان وسیله بتواند از حرفهای کاتب یاسین که برای وی همیشه سرمقش بوده است استفاده کند.
گذشته استعماری الجزیره بخشی از تاریخی است که مایسا را بسیار تحت تاثیر قرار داده است.
در رمانی دیگر موضوع بر سر دختر یک سرباز فرانسوی است که بشهادت رسیده است. یک معلم زبان فرانسوی که در سال 1962 در یک جنگ خونین برای استقلال کشته می شود. مایسا چه در الجزیره و چه در فرانسه به اندازه کافی تاریخ مشترک دردناک را می بیند و دقیقا این تاریخ دردناک مشترک را در رمانهایش تصویر می کند. مایسا با رمانهایش سکوت را می شکند و حقایق را فریاد می زند.