آزمون انقلاب مصر
محمود راسخ افشار
اگر نتیجهی انتخابات پارلمان در مصر و تركیب اعضای آن منعكس كنندهی واقعی توازن نیروهای اجتماعی باشد پرسیدنی است پس چرا با داشتن چنین اكثریتی، یعنی اكثریتی دو سومی در میان مردم، نیروهای مذهبی و در رأس آنان اخوان المسلمین، در جریان جنبش نه تنها رهبری آن را در دست نداشتند و نه تنها كوششی برای بدست گرفتن رهبری نكردند بلكه هیچگاه شعارها و خواستهایی را كه حاكی از این باشد كه خواهان استقرار حاكمیتی مذهبی میباشند مطرح نكردند.
در خبرهای مربوط به نخستین نشست پارلمان مصر (۳ بهمن ۱۳۹۰) آمده بود كه دو سوم از نمایندگان منتخب مردم به گروههای مذهبی تعلق دارند. راجع به تركیب یك سوم دیگر، طرفداران نظام سابق، عناصر مترقی و سكولار اطلاعات مشخصی داده نشده بود. انتخاباتی كه در چندی پیش در تونس برگزار شد نیز نتایجی خیلی بهتر از آن چه در مصر بدست آمد به بار نیاورده بود.
هر چند در جریان خیزش مردم مصر علیه مبارك و نظام او فرد، افراد، حزب یا گروه خاصی به عنوان رهبری جنبش خودنمایی نكرد ولی كسانی كه تصویرهای تلویزیونی و اخبار و گزارشها را در روزنامهها و مجلهها از خیزش مردم در مصر، به ویژه در قاهره در میدان تحریر و اسكندریه، به طور منظم دنبال میكردند به خاطر دارند كه تركیب جمعیت در آن جا و افرادی كه در مصاحبههای گزارشگران به عنوان سخنگویان لحظات جنبش ظاهر میشدند تركیب دیگری را از آن چه اكنون در پارلمان دیده میشود نشان میداد.
قابل انكار نیست كه در میان مردمی كه در تجمعهای اعتراضی شركت داشتند زنانِ با حجاب و مردانِ با ظاهر مذهبی نیز دیده میشدند. ولی اقلیتی بیش نبودند. پرسیدنی است چه عامل یا عواملی در جامعهی مصر پس از راندن مبارك از مسند قدرت به برآمدن وضعیت موجود كمك كرده است. چرا نیروهای مترقی، غیر مذهبی و سكولار كه در آن روزها میداندار اصلی و موتور جنبش بودند پس از استعفای مبارك به پس صحنه رانده شدند و سیستمی كه مبارك در ظرف بیش از سی سال دیكتاتوری ایجاد كرده بود با رفتن او تنها سرش را از دست داد و پیكرش همچنان پابرجاست و میكوشد سنگرهای از دست رفته را یكی پس از دیگری باز اشغال كند.
از آن جا كه آماج خیزش مردم مبارك بود و نه سیستم او در كلیتاش، بااستعفای مبارك جنبش تصور كرد به هدف خود دست یافته و در نتیجه انرژی و پویایی خود را از دست داد.
اتحاد موقت میان مردم از لایههای گوناگون اقتصادی، سیاسی و اجتماعی كه مبارك علت بوجود آمدن آن بود با استعفای او و رانده شدنش از قدرت موضوع موجودیتاش را از دست داد و از هم پاشید. در شرایط جدیدِ پس از مبارك تنها نیروهایی توانستند نفوذ خود را در مردم حفظ كنند و گسترش دهند كه دارای تشكیلات بودند. نیروها و عناصر مترقی، غیر مذهبی و سكولار كه در جریان قیام به آن افتخار میكردند و به خود میبالیدند كه حزب، دسته و سازمانی ندارند، پس از رانده شدن مبارك از قدرت در وضعیت پراكندگی و افتراق قرار گرفتند. فقدان سازمان و تشكیلاتی كه به مردم اهداف مشخص و معین و راه رسیدن به آنها را نشان دهد، باعث شد این عناصر و گروههای كوچك هر روز بیش از پیش نفوذ خود را در میان مردم از دست بدهند و نتیجهی بی سازمان و تشكیلات بودن آنان بیش از پیش در انتخابات پارلمان مشهود شد. هنوز گزارش نشده است چند تن از آنان توانستهاند به پارلمان راه یابند.
گر چه نیروهای مذهبی و به ویژه اخوان المسلمین وقتی جنبش جریان داشت و نتیجهاش هنوز معلوم نبود در آن حضور داشتند، ولی برنامهی مذهبی خود را برای آینده بسیار محافظه كارانه مطرح میكردند و میكوشیدند همواره تاكید كنند كه اجرای شریعت اسلامی در دستور كارشان قرار ندارد و خواهان آزادی، دموكراسی و جامعهای مدرنند كه در آن برابر حقوقیِ زن و مرد حاكم باشد. ولی در پارلمان برخی از نمایندگان وابسته به گروههای مذهبی به هنگام ادای سوگند، وفاداری به شریعت اسامی را نیز در سوگند خود میگنجاندند. یادآور تفاوت میان گفتههای خمینی در پاریس پیش از به قدرت رسیدن و سخنان و كارهایش در ایران پس از كسب قدرت!
اگر نتیجهی انتخابات پارلمان در مصر و تركیب اعضای آن منعكس كنندهی واقعی توازن نیروهای اجتماعی باشد پرسیدنی است پس چرا با داشتن چنین اكثریتی، یعنی اكثریتی دو سومی در میان مردم، نیروهای مذهبی و در رأس آنان اخوان المسلمین، در جریان جنبش نه تنها رهبری آن را در دست نداشتند و نه تنها كوششی برای بدست گرفتن رهبری نكردند بلكه هیچگاه شعارها و خواستهایی را كه حاكی از این باشد كه خواهان استقرار حاكمیتی مذهبی میباشند مطرح نكردند بلكه بر عكس از هر فرصتی استفاده میكردند تا به مردم اطمینان دهند كه آنان نیز خواهان استقرار آزادی و دموكراسی و حاكمیت قوانین مدنی در مصر هستند.
نیروها و عناصر مترقی و سكولار تازه پس از پیروزی مرحلهای جنبش و بیرون راندن مبارك از قدرت و توازن قوایی كه به ضرر آنان در وضعیت جدید پدید آمده است متوجه این واقعیت شدهاند كه نداشتن سازمان و تشكیلات تا چه اندازه به ضرر آنان و جنبش تمام شده است.
اگر چه در جریان جنبش و روزهای انقلاب همگی آنان هدف و برنامهی واحدی داشتند، یعنی سرنگونی رژیم مبارك، ولی پس از بركناری مبارك تنها چیز مشترك و واحدی كه برای آنان باقی مانده بود شعارها و خواستهای آزادی، دموكراسی و دولت مدرن سكولار بود. اما، اگر چه این واژهها و مقولهها برای روشنفكران و درس خواندهها ممكن است محتوایی داشته باشد، هرچند با مصادیق گوناگون، ولی برای تودههای مردم این واژهها و مقولهها، واژهها و مقولههایی هستند كاملا انتزاعی كه نمیدانند با آنها چه باید بكنند و چه وضعیتی را برای آنها به ارمغان خواهد آورد. روشنفكران و درس خواندهها كه شیفتهی این واژهها و مقولاتند- در اینجا كاری به این نداریم كه آیا اكثریت آنان میدانند راجع به چه چیزی صحبت میكنند- باید دیگر از تاریخ جنبشها و انقلابهای چند قرن گذشته و دوران معاصر این درس را گرفته باشند كه تودههای مردم اگر چه در جریان قیام و انقلاب این واژهها را شعار میدهند ولی علت جنبش و انقلاب آنان به خاطر تحقق مثبت این شعارها نیست، به این دلیل ساده كه درك روشن و مشخصی از آنها ندارند. بلكه آنچه آنان را به جنبش و انقلاب جلب میكند شرایط اقتصادی و اجتماعیِ واقعی و ملموسی است كه در زندگی میكنند. آنان علیه شرایط اقتصادی و اجتماعی موجود و برای نفی آن انقلاب میكنند به این امید كه آن چه جانشین وضع موجود میشود برای آنان بهتر از وضعیتی باشد كه قبلاً حاكم بود. و اغلب، آن طور كه تاریخ تاكنونی نشان داده است، اگر انقلابشان پیروز شود با شگفتی درمییابند كه امیدشان توهمی بیش نبوده است.
به دلایل فوق نیروها و عناصر مترقی مصر كه تازه متوجه ضعف خود در نتیجهی فقدان سازمان و تشكیلات شده بودند و میدیدند ضد انقلاب چگونه یك موضع پس از موضع دیگر را از چنگ آنان بیرون آورده است، خواستار تعویق انتخابات بودند تا به وضعیت خود سر و سامانی بدهند. ولی برای تحمیل این خواست به حاكمان میبایست مردم را پشت سر خود بسیج میكردند. اما درست به دلیل نداشتن سازمان و تشكیلات كه بتواند مردم را پشت سر آنان بسیج كند، روشن بود كه نیروهای ارتجاعی كه تكیه بر نادانی، بی اطلاعی و خرافات مردم دارند به هیچ وجه حاضر به تعویق انتخابات نخواهند شد تا نیروهای مترقی و سكولار فرصت بسیج نیروها را بدست آورند، خود را به مردم بشناسانند و دستكم سهم بزرگی از نمایندگان پارلمان را برای خود بدست آورند كه به آنان امكان مقابله با نیروهای مذهبی را بدهد. البته در مصر وضع به این حال باقی نخواهد ماند. اگر در مصر استبداد مذهبی یا مجدداً استبداد نظامی برقرار نشود و نیروهای مترقی فرصت سر و سامان دادن به خود را بیابند و تشكیلات مناسب را بوجود آورند، احتمال این كه توازن نیروهای اجتماعی به سود آنان تغییر كند وجود دارد.
متاسفانه برغم این واقعیات و تجربهها- و البته تجربهی انقلاب خودمان و جنبش ۸۸- جمهوریخواهان مترقی و سكولار ایرانی در خواب خرگوشی بسرمیبرند و در عمل نشان میدهند كه كمترین درسی را از این واقعیتها نگرفتهاند. اخیراً اینجا و آنجا با شدت یافتن بحران اقتصادی و سیاسی در كشور، افرادی كه اغلب آنان مورد اعتماد مردم نیستند و معلوم نیست سرشان به كجا بند است و دست كدام دولت بیگانه و سازمان جاسوسی در پشت آنان قرار دارد، به كوششهای چند سالهشان در جهت ایجاد تشكیلات شدت بخشیدهاند. جمهوریخواهان مترقی، سكولار و مستقل این اقدامات را نباید دست كم بگیرند. اگر چه چلبی سازی حتا در عراق برای آمریكا مؤثر نیافتاد و حافظهی تاریخی و تجربهی ایرانیان با آن همه سابقهی تاریخی در مبارزات آزادیخواهانه و استقلال طلبانه و انقلابها با عراق بسیار متفاوت است، ولی چنین جریاناتی میتوانند دستكم برای جمهوریخواهان مترقی مشكلساز شوند.
اغلب گفته میشود چون مبارزه برای براندازی نظام منحوس و فاجعه آفرین اسلامی باید در ایران صورت بگیرد، حكمی كه در درستی آن تردیدی نیست، پس سازماندهیِ این مبارزه از نظر تشكیلاتی یعنی اقدام در جهت ایجاد تشكیلات مناسب از نظر تدوین برنامه، استراتژی، تاكتیك، نقشهی عملی راه، خواستها و شعارها، پیوند دادن مبارزات در سراسر كشور و در بخشهای گوناگون، از جنبش دانشجویی گرفته تا جنبش كارگری، در مبارزهای مشترك با هدف واحد سرنگون كردن نظام یعنی رهبری سیاسی این مبارزه نیز باید حتماً در داخل كشور انجام گیرد.
البته كسی تردید ندارد كه در صورت وجود امكان عملی و واقعیِ انجام چنین كاری در ایران این اقدامات باید در داخل كشور انجام گیرند. ولی اگر چنین امكانی در داخل كشور وجود نداشته باشد چه باید كرد؟ آیا باید دست روی دست گذاشت و در انتظار وقوع معجزهای نشست تا كار از كار بگذرد و باز افسوس خورد كه ایكاش در زمانی كه امكانش وجود داشت دست به اقدامات لازم میزدیم! كاری كه بارها برای نیروهای مترقی رخ داده است.
همه میدانند كه رژیم اسلامی از تشكیلات مثل جن از بسمالله میترسد. زیرا به اهمیت كاركرد آن واقف است. سران رژیم حتا به اپوزیسیون رسمی نظام یعنی اصلاح طلبان كه از هر فرصتی استفاده میكنند تا به انواع و اقسام گوناگون سرسپردگی خود را به نظام اعلام دارند و خواهان اجرای بدون تنازل قانون اساسی رژیم اسلامی یعنی حاكمیت ولایت مطلقهی فقیه هستند اجازه داشتن تشكیلات نمیدهد. حال چه رسد به تشكیلاتی كه هدف خود را براندازی نظام قرار میدهد. سران رژیم میكوشند از هر گونه تجمعی جلوگیری كنند. و بدون تجمع و بحث و گفتگو و فعالیتهای عملی نه میتوان تشكیلاتی را سازمان داد و نه میتوان در سطح كشور فعالیت آن را گسترش و در نتیجه اجزای جنبش را به هم پیوند داد و استمرار مبارزه را تا سرنگونی نظامی كه بوی تعفن لاشهاش به آسمان رسیده است، تامین كرد.
حال پرسیدنی است در چنین اوضاع و احوالی كسانی كه ایجاد تشكیلات لازم برای تامین نیازهای سیاسی و برنامهای جنبشِ براندازیِ نظام را فقط و فقط و در شرایطی كه هیچ امكانی برای آن در داخل كشور وجود ندارد كار عناصر سیاسی درون كشور میدانند و این را تبلیغ میكنند كه در خارج از كشور نباید دست به چنین كاری زد و باید در انتظار ماند تا در داخل كشور معجزهای روی دهد آیا برای پوشاندن ضعف و ناتوانی خود این را نمیگویند؟