معمای بازداشتهای اخیر و تاریخچهی فعالیت محیط زیستی در ایران گفت و گو با منصوره شجاعی
برگرفته از نشریه زنان، گاهنامه شماره 90 – یونی 2018
امید منتظری: در مصاحبه پیش رو از منصوره شجاعی، کنشگر مدنی درباره معمای امنیتی پرسیدهایم که این روزها ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده: راز بازداشت زنجیرهای فعالان محیط زیست، این که چرا فعالیت در این عرصه از سوی سازمان اطلاعاتی سپاه پاسداران به عنوان «جاسوسی» و «اقدامی علیه امنیت ملی» جا زده شد. او برای پاسخ به این سوال به ناچار نگاهی هم به پشت سر انداخته، به تاریخ فعالیت محیط زیستی در ایران، روی کار آمدن نسل تازهای از کنشگران و همچنین تغییر رویکرد و گفتار آنها در قبال بحرانهای جدی ایران از آب تا انقراض برخی گونههای جانوری.
منصوره شجاعی خود از زمره کسانی است که به نحوی نسل نخست فعالان محیط زیست در ایران به شمار میآمدند. او همچنین در کنار مهدی داوودی، مصطفی ملکیان، عباس مخبر، هادی غبرایی، محمد قائد و مژده دقیقی از جمله مترجمان کتاب «اخلاق زیست محیطی» است. او در این کتاب به فصل مربوط به «اکوفمنیسیم» را ترجمه کرده است.
خانم شجاعی شما از جمله کسانی هستید که شاهد شکلگیری نخستین هستههای فعالیت محیط زیستی در ایران بودید؟ کنشگری در این حوزه از کی آغاز شد؟ فضای فعالیت در آن سالها چه طور بود؟ آن زمان رویکرد حکومت در قبال این فعالیتها چه طور بود؟
آغاز فعالیتهای زیستمحیطی خارج از حلقه سازمانهای دولتی به سالهای آغازین دههی هفتاد بر میگردد. حضور تشکلی به نام «جبهه سبز». و تقریبن همزمان با آن تشکلی به نام «جمعیت زنان مبارزه با آلودهگی محیط زیست». هر چند سازمانهای دیگری با فاصلهای اندک از اینها شکل گرفت اما این دو سازمان به دلیل عضویتپذیری و جذب فعالیتهای داوطلبانه بیشتر از باقی در بحث ما میگنجند.
فعالیتهای هر دو سازمان بیشتر معطوف به برگزاری نشستهایی در بارهی آلودهگی هوا، حفاظت از جنگلها و اکوسیستمهای بومی، حفظ آبخیزها و حفظ جان محیطبانان و به طور کلی پیگیری اصول و مواد «کنفرانس ریو» بود که با فاصله نزدیکی پیش از تاسیس این دو سازمان در ایران، در سال ۱۹۹۲ از سوی سازمان ملل پیرامون محیط زیست و توسعه در ریو دو ژانیرو برگزار شده بود.
در ابتدای کار جبههی سبز هم به لحاظ جوانی موسسان و هیات مدیره و هم به لحاظ نوع فعالیتها که برای مثال شامل کوهنوردی و گلگشتهای بزرگ هم میشد، اعضای زیادی را جذب کرد اما در سال ۲۰۰۰ که یکی از موسسان اصلی این سازمان به دعوت دانشگاه نیویورک برای شرکت در یک کنفرانس به آمریکا سفر کرد و تصمیم به ماندن و ادامه تحصیل گرفت، جبههی سبز نیز کم کم از رونق سابق افتاد.
جمعیت زنان مبارزه با آلودهگی محیط زیست به لحاظ تاکیدی که بر نقش زنان در حفظ محیط زیست داشت طبیعتن توان جذب زنان بسیاری از میان جامعهی مدنی داشت. نظر به تخصصیبودن موضوع محیط زیست به ویژه در حوزههایی مثل آب، فاضلاب، انرژی، جنگلها و مراتع و… تاکید مواسس این سازمان خانم «مهلقا ملاح» بیشتر بر جذب نیروهای متخصص با مدارک و مناصب بالا در هیات مدیره بود. بالطبع هیات مدیره نیز متخصصانی بودند از کارمندان عالیرتبهی سازمان محیط زیست، وزارت کشاورزی و غیره که نگاه شغلی و تخصصی به این حوزه بسیار بیشتر از نگاه اکتیویستی آنها بود و مثلن آن روزها در میان اعضای هیات مدیره و دیگر متخصصان و پروژهنویسان حرفهای اصطلاحی رایج بود که البته ظاهرن به طنز استفاده میشد که: نان در فاضلاب است! که البته دو تاویل از این مفهوم میتوانست وجود داشته باشد، اول این که چه قدر مسالهی آب و فاضلاب خطر بزرگی بوده و هست و دیگر این که حمایتگران بزرگ مالی برای پروژههای مربوط به فاضلاب خوب پول میدهند. هر چند در حس مسوولیت تعدادی از این افراد هیچ تردیدی نبود و نیست اما هدف از ذکر این مثال نمایی مختصر از فضای حاکم بر محیط زیست تخصصی بود.
با وجود این گونه تناقضها در روی کرد افراد مختلف در جمعیت، اما تلاش خانم ملاح حفظ نگاه مردمی و بسیجگری پا به پای نگاه تخصصی و حضور مدیران ردهی بالا و مهندسان و متخصصان این حوزه بود. به هر حال ایشان زنی از تبار بیبی خانم استرآبادی و نوهی بزرگ ایشان است.
دو سال بعد از تاسیس در هیات مدیرهی دوم زنانی که نگاه اکتیویستی به محیط زیست داشتند و تعدادشان در میان اعضا کم هم نبود به تشویق یکدیگر برای حضور در هیات مدیره نامزد و انتخاب شدند. و از همان سال من نیز تا دو دوره به عنوان عضو هیات مدیره با خانم ملاح همکاری داشتم. از این تاریخ که افرادی با تخصصهای غیر محیط زیستی اما با دغدغههای مسوولانهتر و نگاه اکتیویستی وارد هیات مدیره شدند، فعالیتهای میدانی و تظاهرات بیرونی و اکتیویستی جمعیت افزایش یافت. برای مثال بسیج کردن مهد کودکها و مدارس ابتدایی برای این که شاگردان با شعارهایی در اعتراض به هوای آلوده در خیابان تظاهرات کنند. اعتراض به استفاده از مواد خطرناک و سمی برای حفظ برخی از منابع آرشیوی. حضور چشمگیر برای برگزاری روز درختکاری در اعتراض به قطع درختان و اعتراض به ویرانی جنگلها و ساخت و سازهای بیرویه. اما اهرمهای بازدارنده حکومتی از میان همهی این تلاشها و اعتراضهای مدنی نسبت به دو موضوع به شدت حساس بود و بارها به جمعیت هشدار میداد. یکی مسالهی بزرگراه تهران شمال و دیگری مسالهی نیروگاه اتمی. علیرغم این مخالفتها اما اعضای جمعیت زنان مبارزه با آلودهگی محیط زیست چندین بار برای اعتراض به ساخت بزرگراه تا منطقهی شهرستانک در جادهی چالوس رفته و تحصن کردند اما از سوی ادارهی اماکن و بارها به خانم ملاح تذکرهای جدی داده شد و این فعالیت هم در حد اعتراض و نوشتن مطالبی در بولتن جمعیت محدود شد.
در سالهای اخیر به نظر میرسید نسل تازهای از فعالان محیط زیست متولد شدند. در این سالها، بحرانهای محیط زیستی مانند کم آبی و انقراض برخی گونههای جانوری مرئیتر شد و با چشم غیر مسلح قابل رویت. به همین اعتبار فعالیت در این عرصه هم اقشار بیشتری را درگیر میکرد و از سطح متخصصان و افراد خاص فراتر میرفت. با این حال، برای آنکه تحرکات و فعالیت فعلی در این حوزه را یک جنبش متعین محیط زیست به شمار بیاوریم، تردیدها و موانعی وجود دارد. ارزیابی شما از کنشگری در این عرصه چیست؟
در واقع مسایلی که در حوزهی محیط زیست تا پیش از یکی دو سال اخیر مانع از تشکیل جنبشی منسجم به نام جنبش محیط زیست و مبتنی بر مطالبات مشخص و یا اعتراضهای شناسنامهدار شد، بخشی به ذات تخصصی این حوزه بر میگشت و بخشی نیز به این که این حرکتها اصولن با ظهور سازمانهای رسمی آغاز شد و عمومن خط فاصل مشخصی میان آنها و جنبشهای اجتماعی و به ویژه جنبش فمینیستی زنان وجود داشت.
یعنی اگر بخواهیم در چارچوب تئوریک جنبشهای اجتماعی به دنبال آن کاستی مورد نظر که مانع جنبش نشدن یک حرکت اجتماعی است بگردیم، بهتر است نگاهی به عناصر شکلگیری یک جنبش داشته باشیم. در واقع میتوان گفت یکی از مهمترین عناصر شکلگیری یک جنبش «رخداد آغازکننده»(initiating event) است. این رخداد را اصولن موتور محرکهی جنبش اجتماعی میدانند که توان درگیر کردن افکار عمومی جامعه را خواه در مقیاسی وسیع و خواه در میان بازیگران یک جریان اجتماعی دارد. مثلن در جنبش زنان در زمان مشروطه این رخداد همان شوک حذف حق رای زنان در قانون اساسی مصوب اولین مجلس مشروطه بود. یا مثلن جنبش حقوق مدنی سیاهان در آمریکا که بر محور حرکت روزا پارکس و نشستن او بر روی صندلی مخصوص سفید پوستان در اتوبوس بود. یا مثلن در جنبش سبز مساله تقلب در انتخابات بود.
در هر حال هر چه قدر هم که زمینهها و بسترهای جنبش محیط زیست در جامعه وجود داشت اما رخداد آغازکننده که موجب فوران نیروهای اعتراضی و تعیین نقشه راه برای رسیدن به هدف مشترک باشد در جریان زیستمحیطی رنگ و رخسار پریدهای داشت.
منصوره شجاعی، فعال مدنی و پژوهشگر حوزهی زنان، سمیرم در جریان مصاحبههای میدانی، عکس از مجموعه شخصی مصاحبه شونده
ببینید برای مثال جنبش زنان که از زمان مشروطه سابقهی فعالیت داشت، در فاصله کمی پس از انقلاب تظاهرات ضد حجاب را به راه انداخت، و از آخرین سال های دههی شصت در محافل زنانه و مادران اعدامیها و زندانیهای سیاسی به فعالیت مشغول بود. حالا با این سابقه و تجربهی مبارزاتی به تدریج با گشایش نسبی فضای سیاسی و اجتماعی از طریق ایجاد نهادهای مردمی و تشکلهایی که نه از طریق وزارت کشور که سختگیریهای خاص خودش را داشت، بلکه از طریق نهادهای مرتبط با موضوع مثل آموزش و پرورش، وزارت ارشاد، سازمان محیط زیست و… موفق به تاسیس نهادهای مردمی شد و به عنوان یک حنبش مستقل و شناسنامهدار برای رسیدن به مطالباتی خاص و اهدافی معین یک سلسله از فعالیتها و تظاهرات اجتماعی به راه میاندازد، با موانع و مخالفتهای حکومتی مواجه شد و میشود و هنوز در میدان مبارزه با تبعیض و بی عدالتی دیده میشود. و در شبه ساختارهایی راه رسیدن به برابری را ادامه میدهد. اما در محیط زیست این سابقهی مبارزاتی منسجم وجود نداشت و اصولن اعلام موجودیت جریانهای زیست محیطی ابتدا به ساکن با شکلگیری سازمانهای رسمی هر چند ظاهرن غیر دولتی اما به ندرت مستقل شروع شد. هر چند برای مثال اکثر گروههای کوهنوردی توجهی ویژه به محیط زیست داشتند اما این علاقهمندی و گرایش دلیلی بر انسجام گروههای زیست محیطی و تعریف هدفی واحد برای مبارزه نبود.
موضوع دیگر مسالهی تخصصی و شغلی و حتا گاه خاصیت کالایی محیط زیست بود که تبدیل به راهی برای کسب درآمدهای کلان از طریق پروژههای بزرگ با انجیاوهای بینالمللی بود. و در واقع حتا افرادی که دغدعهی محیط زیستی داشتند بیشتر کارمندانی وظیفهشناس بودند تا یک اکتیویست اجتماعی حوزهی محیط زیست برخی هم که از محیط زیست دکانی ساخته بودند و قراردادهای بزرگ میبستند که اصولن دغدعههای تجاری و منفعت طلبیشان به نگرانیهای زیست بومیشان برتری داشت.
در سالهای اخیر و به ویژه بعد از جنبش سبز از سال ۱۳۸۸، افکار عمومی جامعه حول حقخواهی، مطالبات مدنی و افشاگری فسادهای کلان، تاثیر خود را حوزه محیط زیست هم نشان داد.
شاید برای مثال بتوان گفت ماجرای خشک شدن دریاچهی رضاییه تا حدودی توانست حساسیتهای اجتماعی و افکار عمومی جامعه را نسبت به حوزه محیط زیست به عنوان یک خطر جدی جلب کند.
هر چند توجه به اکوسیستم جانوری به ویژه یوزپلنگ ایرانی از پیش از این جریان موضوع قابل بحثی در میان هواداران محیط زیست بود اما مسالهی آب به دلیل عمومیت آن، شاید بتواند همان رخداد آغازکننده برای جنبش محیط زیست باشد. یا رخداد متاخر که اتفاقن بر پایهی حفظ گونهها و تنوعهای زیستی جانوری و گیاهی بود که منجر به دستگیری فعالان زیست محیطی و مرگ مشکوک آقای کاوس سید امامی در زندان شد ، قابلیت رخداد آغاز کننده را دارد. و از قضا سرکوب شدید این جریان و دستگیری فعالان دیگر حکایت از این قابلیت و وحشت حکومت از شکل گرفتن این جنبش است. برای مثال، آقای کاووس سید امامی یک انسان چند وجهی در حوزهی محیط زیست بوده که میتوانست تهدیدی بالقوه و به تدریج و با توجه به قابلیت بسیجگری ایشان تهدیدی بالفعل برای رازگشایی فسادهای حوزهی محیط زیست باشد. ایشان از یک سو با سازمانهای بینالمللی در تماس بودند، از سوی دیگر با جامعهی دانشگاهی و دانشجو. از یک سو با هوادارن انواع گونههای زیست محیطی ارتباط داشتند، علاقهی ایشان به بومشناسی ایران دلیل تشکیل گروهای بزرگ سفرهای زیست محیطی و اصطلاحن «طبیعت گردی» و یا «گلگشتهای زیست محیطی» و یا «کوهپیمایی» بود که البته این دسته از تفریحهای سالم در سالهای اخیر بسیار رایج بود. اما با توجه به شنیدهها و خواندهها، طبیعت گردیها و سفرهای ایشان در این زمره نبودند. از گونه سفرهای هدفمند و آموزشی بود. سویهی شغلی و مالی و تجاری نداشت. بیشتر صرف معرفی اکوسیستمها، مزایای آنها و خطراتی که متوجه آنهاست بود… ضمنن شرط همسفر شدن با ایشان ظاهرن ساده زیستی، طبیعت دوستی، دوری گزینی از مصرف گراییهای رایج و نیز پاکسازی محیط بود. در واقع دانش، دغدغهی اجتماعی، بسیجگری و سازماندهی این گروهها مسایل و مشکلات زیست محیطی ایران از آب تا یوز پلنگ ایرانی را نشانه گرفته بود و میرفت که تا به موضوع انتقال زبالههای اتمی کشورهای همسایه نیز حساسیتسازی کند.
اما متاسفانه سرکوب شدید این جریان نشان داد که عدهای از رانتخواران و فساد مالی حاکم بر دستگاههای صاحب سرمایه حکومتی نان کلان خود را نه فقط دیگر در «فاضلاب» که حتا در ویرانههای کشور خویش جستوجو میکنند.
چند ماهی است که یک معمای معمای امنیتی ذهن فعالان جامعهی مدنی و افکار عمومی را مشغول کرده: دلیل برخورد با فعالان محیط زیست در بالاترین سطح امنیتی چیست؟ زندان انفرادی، اتهام جاسوسی و اقدام علیه امنیت ملی. بارها مقامات اعلام کردهاند که موضوعات محیط زیستی از جمله بحران آب به مسالهای امنیتی بدل شده. اما به نظر این پاسخ بیش از حد کلی است و با شدت سرکوب ها و بازداشتها همخوانی ندارد. به ویژه این که بازداشتها در ابتدا گروهی خاص را نشانه رفته بود: مواسسهی میراث پارسیان و نزدیکان دولت و سازمان محیط زیست. ماجرا از چه قرار است؟ مساله برخورد با یک گروه خاص از فعالان بوده (مثلن ذیر پروژهی نفوذ عوامل خارجی و دو تابعیتیها که سپاه با اشاره آیتاله خامنهای کلید زده)؟ یا نه مساله نگرانی از گسترش دامنهی فعالیت محیط زیستی و استقبال عمومی از این شکل فعالیت در سطح اجتماعی است که احیانن این گروه از فعالان نیز در آن نقش داشته (مثل پروژه یوز ایرانی)؟
بگیر و ببندهای و برخوردهای دولتی با فعالان جامعهی مدنی ماجرای جدیدی نیست اما نوع برخورد با فعالان محیط زیستی از جنس دیگری است. البته برای تحلیل و بررسی این موضوع شاید بهتر باشه که محیط زیست را در دو عرصهی مختلف بررسی کرد: عرصهی اجتماعی و عرصهی اقتصادی. در هر یک از دو عرصه دلایل را باید به دقت مورد بررسی قرار داد و دستهبندی کرد. در یک تقسیمبندی اجمالی:
الف. موضوع محیط زیست اساسن در عرصهی مالی، سرمایه گذاریهای کلان و قراردادهای دولتی و بین دولتی جایگاه ویژهای دارد. در واقع تحت الشعاعِ اقتصادی که محصول جهانی شدن است قرار دارد و شرکتهای بزرگ چند ملیتی و یا حمایتگران بزرگ مالی در آن نقش مهمی ایفا میکنند. به این معنا، محیط زیست موضوع قراردادهای کلان با ایران هم در بخش دولتی و هم در بخش خصوصی شده است. این موضوع از ابتدای دههی هفتاد شمسی به شکل عیانتری در داخل کشور گسترش پیدا کرد. هم در شرکتهای بزرگ خصوصی هم در انجیاوهایی که تحت نظارت دولت در حوزهی توسعه کار میکردند و هم در برنامههای بخش توسعهی دفتر سازمان ملل در ایران.
ب. از آن جا که قراردادهای مالی بزرگ با شرکتهای چند ملیتی و دولتها اصولن جزو تیول سپاه قرار دارد و با نظارت آنها انجام میشود، طبیعی است که سپاه نمیتواند نسبت به سود و زیان این بخش بیتوجه باشد.
ج. در حوزهی عمومی، موضوع محیط زیست و به ویژه بحث آب، آلودهگی هوا و یا حفظ جنگلها و مراتع به شدت با زندهگی روزمرهی مردم عجین است و از قابلیت بسیجگری بالایی برای تبدیل شدن به جنبش و عمل اجتماعی برخوردار است. این نیروی بالقوه از نگاه دستگاه قضایی و امنیتی در حوزهی دو اتهام رایج امنیتی قرار میگیرد یعنی اقدام علیه امنیت ملی و اجتماع و تبانی. چرا که موضوع محیط زیست هم سویهی اقتصادی را نشانه میگیرد و هم سویهی اجتماعی.
د. با توجه به نگرانیهای جهانی نسبت به تغییرات اقلیمی و به طور مشخص بعد از کنفرانس پاریس، حوزهی محیط زیست کم کم دارد به گفتمان غالب حقوق بشر هم تبدیل میشود. و اگر برای مثال تا به حال مساله آزادی بیان، شرایط زندانیان عقیدتی و سیاسی و اعدام و غیره گفتمان غالب حقوق بشر بود، حالا شاخههایی از موضوع محیط زیست هم دارد به سوی گفتمان غالب حرکت میکند.
این تقسیم بندیهای اجمالی، میتواند در زمرهی دلایل سرکوب شدید جریانات اخیر و مشخصن حضور پر رنگ سپاه به عنوان قطب اصلی اقتصاد حکومتی و نهاد سرکوبگر امنیتی باشد. در واقع محیط زیست از یک سو هدف سرمایهگذاریهای کلان هست و از سوی دیگر جریانات اعتراضی اخیر میتوانست از محدودهی متخصصان و کارشناسان فرمایشی فراتر رفته و ورودی بر جریانهای مبارزاتی شود در واقع مبارزات زیست محیطی یک پا در اقتصاد سیاسی و یک پا درجنبشهای اجتماعی دارد و دچار سرکوبی مکرر شده است، یعنی: «نشان از دو کس دارد این نیک پی»!